شهید مطهری در یکی از آثارش درباره درباره چارچوب روابط و تعامل مسلمانان با غیرمسلمانان می نویسد: قرآن کریم، مسلمانان را از این­که دوستی و سرپرستی غیرمسلمانان را بپذیرند، سخت برحذر داشته است.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ متن پیش رو یادداشتی از مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در آن به نحوه مواجهه با غرب از منظر استاد مطهری پرداخته شده است؛
دوران مشروطیت، دوران آغاز تماس و ارتباط جدی ایران با تمدن غرب قلمداد می‌شود. در این مقطع بود که صورت‌های نازل و مظاهری سطحی از مدرنیته توسط نسل اول روشنفکران به ایران آمد. از نظر این به اصطلاح روشنفکران، عامل اصلی عقب­ماندگی ایران، «دین» است و نخستین گام در راه پیشرفت و همسو شدن با تمدن مترقی و شگفت‌آور غرب، زدودن دین و عقاید و مناسک آن از جامعه ایران است. این مواجهه نابخردانه منورالفکرهای ایران با غرب، ناشی از مرعوبیت وصف­ ناپذیر آنها در برابر پیچیدگی­های اجتماعی و پیشرفت­های تکنولوژیک غرب بود. از آن هنگام تاکنون، نگاه­ها و رویکردهای گوناگونی درباره چگونگی ارتباط و تعامل ما به مثابه یک جامعه اسلامی، با غرب، مطرح شده است.
به صورت کلی، در این­جا می­ توان به سه نوع نظر و رویکرد اشاره کرد:
رویکرد یکم. برخی بر این بارو هستند که هر آن­چه برآمده از غرب است، مطلوب و عالی و انسانی است و ما به مثابه یک «جامعه عقب­مانده» از قافله پرشتاب «پیشرفت» و «ترقّی»، باید علم و فرهنگ و صنعت و تفکر غربی را کاملاً «جذب» و خود را در آنها «مستحیل» و «مستغرق» سازیم. به تعبیر آن روشنفکر غرب­گرای عهد مشروطیت، ما باید از فرق سر تا نوک پا، فرنگی شویم. سعادت و نیک­بختی جامعه ایرانی، مرهون گام نهادن در همان راهی است که غربیان چند سده پیش از ما، آنرا پیموده­ اند.
رویکرد دوم. عده ­ای از ارباب اندیشه و نظر که دعاوی دینی غلیظ و متراکمی نیز دارند، معتقدند چون که تمام آن­چه مولود و محصول تمدن غرب است، «مذموم» و «نامشروع» است، نباید حتی پاره ­ای یا ذرّه ­ای از ره ­آوردها و دستاوردهای غرب در عالم نظر و عمل را برگرفت و در جامعه اسلامی به کار بست. به این سبب، غرب را باید از «بیخ و بن» و به طور «کلّی»، دفع و طرد کرد.
رویکرد سوم. دسته­ای دیگر از اندیشمندان ما اظهار می­ دارند که نمی ­توان و نباید درباره غرب و فرآورده­ های آن، «حکم کلی و فراگیر» صادر نمود؛ چراکه هر یک از اقسام و ابعاد و اجزاء محصولات غرب، حکمی خاص دارند. از این رو، اینان نه «جذب مطلق» را برمی ­تابند و نه «دفع مطلق» را؛ بلکه راه سومی را پیش روی ما می ­نهند که می­ توان آن را «گزینش­گری حکیمانه» نام نهاد.
نوع نگاه علامه مطهری که در نوشته ­ها و آثار ایشان انعکاس یافته، دلالت بر اعتقاد ایشان به رویکرد سوم دارد:
«برای ما مردم مسلمان مشرق ­زمین، هیچ ضرورت اجتناب‌ناپذیری [در میان] نیست که [بر اساس آن ناگزیر باشیم] از راهی که آنها [غربی‌ها] رفته‌اند، برویم و در هر منجلابی که آنها فرو رفته‌اند، فرو رویم. [بلکه] ما باید به زندگی غربی، هوشیارانه بنگریم؛ ضمن استفاده و اقتباس [از] علوم و صنایع و تکنیک و پاره‌ای مقررات اجتماعی قابل تحسین و تقلید آنها، باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینی که برای خود آنها هزاران بدبختی به وجود آورده است، پرهیز نماییم.»[۱]
تحلیل عمیق و موشکافانه عبارت نقل شده از آیت الله شهید، حقایق ریشه ­ای و تعیین­ کننده ­ای را آشکار می ­سازد. نخستین حقیقت مندرج در نظریه ایشان این است که «مسیر» پیموده شده از سوی غرب، یک مسیر «جهان­شمول»[۲] و «اجتناب­ ناپذیر»[۳] نیست؛ یعنی چنین نیست که یک نوع روند خاص برای «گذار»[۴]، توصیف و تعریف شود که دلالت بر عبور از «جامعه سنتی»[۵] به «جامعه مدرن»[۶] داشته باشد و همه جوامع در سراسر جهان، به ناچار باید به این نوع گذار، تن در بدهند. نه تنها هیچ­ گونه الزام منطقی و ایجاب عقلانی در میان نیست، بلکه تجربه تاریخی غرب نشان می­ دهد که این مسیر و تحول، تا حد زیادی، ناروا و خطا بوده؛ چنان­که فرجام خوشایندی را برای غرب رقم نزده و امروز جامعه غربی، گرفتار چالش­ها و تنگناهای متعدّدی است. به تعبیر علامه مطهری، غرب مدرن، در «منجلاب»­هایی فرورفته که قابل انکار نیست.
در قرآن کریم می­ خوانیم: «وَلَن یجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»[۷] و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان، براى کافران راه [تسلّط بر مسلمین] قرار نداده است.
از سوی دیگر، «کج­روی­ها» و «خطایا»ی غرب و تمدن غربی نباید ما را به این نتیجه رهنمون گرداند که باید به صورت «کامل» و «مطلق»، از غرب روی برتافت و تمام دستاوردها و محصولات تمدنی آن را به هیچ انگاشت. مغز متفکر انقلاب اسلامی تصریح می­ کند که ما به مثابه فرد مسلمان و جامعه اسلامی، می ­توانیم از امکان «استفاده» و «اقتباس» از علوم و تکنولوژی و فلسفه اجتماعی مغرب ­زمین سخن بگوییم. روشن است در صورتی چنین امکانی- امکان «استفاده» و «اقتباس» - وجود دارد که ما غرب را به مثابه یک «کل تجزیه ­ناپذیر» در نظر نگیریم و به الحاد همه موجودیت آن حکم نکنیم.
بنابراین، هر چه که از غرب آمده و تعلق تاریخی به آن جغرافیای معرفتی دارد، تنها و تنها به همین دلیل، قابل طرد و تحقیر نیست. «غربی­ بودن» یک فکر و اندیشه، به خودی خود، موجب نامشروع و نامطلوب بودن آن نیست، بلکه باید این حکم - نامشروعیت و نامطلوبیت - با دلیل مستقل و متفاوتی که معطوف به ساختار درونی آن اندیشه و معرفت است، اثبات شود. به عبارت دیگر، میراث و محصولات غرب، دو دسته ­اند: یکی میراث و محصولات ضدالهی و نامعقولی که ما باید از آنها روی گردانیم، دیگری میراث و محصولاتی که اگرچه خاستگاه دینی و الهی در غرب نداشته ­اند، اما چون ستیز و مخالفتی هم با ایدئولوژی اسلامی ندارند، ما مجاز و مختار هستیم از آنها «استفاده» و «اقتباس» نماییم.
جالب این­که قرآن کریم نیز با صراحت تمام، همین رویکرد را تجویز و توصیه می­ کند:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[۸] به بندگانم بشارت بده؛ کسانی که سخن دیگران را می‌شنوند و از بهترین آن پیروی می‌کنند. در آیه شریفه، از تعامل فکری و میان­ فرهنگی در دو ساحت، سخن گفته شده است:
یکم. ساحت «استماع قول»؛ یعنی در عرصه شنیدن گفته­ های دیگران و مطالعه جوامع و فرهنگ­های مختلف.
دوم. ساحت «اتباع قول»؛ یعنی در عرصه پیروی کردن و استفاده و اقتباس کردن.
در این آیه، مقام اول، «مطلق» آمده، ولی مقام دوم، «مقیّد» آمده است؛ به این معنی که انسان مؤمن از نظر دینی و اسلامی مجاز است اقوال و نظرات گوناگون را – حتی اگر خاستگاه غیردینی داشته باشد- «بشنود» و در آنها، «درنگ» و «تدقیق» نماید، اما در مقام «اتّباع» و «استفاده»، تنها باید از «قول احسن» پیروی نماید.
علامه شهید در یکی دیگر از آثار خویش، درباره چارچوب روابط و تعامل «مسلمانان» با «غیرمسلمانان»، مطالب مهمی را مطرح کرده که چون «جامعه غرب»، مصداقی از «جامعه غیراسلامی» است، به تحلیل آن در این بخش می­ پردازیم. ایشان بر این باور است که «قرآن کریم، مسلمانان را از این­که دوستی و سرپرستی غیرمسلمانان را بپذیرند، سخت برحذر داشته است»[۹]؛
چنان­که در قرآن کریم می­ خوانیم: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاء تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّه وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ»[۱۰] اى کسانى که ایمان آورده‏ اید! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگیرید [به طورى] که با آنها اظهار دوستى کنید و حال آن­که قطعاً به آن حقیقت که براى شما آمده است [اسلام،] کافر هستند.
ایشان توضیح می ­دهد که اگرچه تعامل و ارتباط جامعه اسلامی با جوامع غیراسلامی، جایز و روا است، اما تعامل و ارتباط نباید به گونه ­ای صورت بپذیرد که «مرزها» و «حصارها»ی فرهنگی میان دو جامعه، درنوردیده شود و وضعیتی پدید آید که «یکپارچگی درونی» مسلمانان با یکدیگر، سست و تضعیف شود. ایشان این حالت و صورت ­بندی ارتباطات بین­ فرهنگی را «ولاء منفی» می خواند: «مسلمان همواره باید بداند که عضو جامعه اسلامی است، جزئی است از این‏ کل. جزء یک کل و عضو یک پیکر بودن، خواه ناخواه، شرایط و حدودی را ایجاب‏ می ‏کند.
غیرمسلمان، عضو یک پیکر دیگر است. عضو پیکر اسلامی، روابطش با اعضای پیکر غیراسلامی، باید به نحوی باشد که لااقل با عضویتش در پیکر اسلامی، ناسازگار نباشد؛ یعنی به وحدت و استقلال این پیکر آسیبی نرسد. پس‏ خواه­ ناخواه، نمی‏تواند روابط مسلمان با غیرمسلمان، با روابط مسلمان و مسلمان، یکسان و احیاناً از آن نزدیک­تر باشد . [...] "ولاء منفی" در اسلام‏ عبارت است از این­که یک مسلمان، همواره در مواجهه با غیرمسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است.»[۱۱]
البته مرزبندی و فاصله­ گیری با غیرمسلمانان به معنی دریغ داشتن احسان و نیکی به آنها نیست. منافاتی نیست میان آن­که مسلمان به غیرمسلمان، احسان و نیکی کند و در عین حال، ولاء او را نپذیرد؛ یعنی او را عضو پیکری که خود جزئی از آن‏ است نشمارد و بیگانه­وار با او رفتار کند. علاوه بر این، منافاتی نیست میان‏ ولاء منفی و اصل بشردوستی و رحمت برای بشر بودن؛ زیرا لازمه بشردوستی این است‏ که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه انسان­ها علاقه­ مند باشد و به‏ همین دلیل، هر مسلمانی علاقه­ مند است که همه انسان­های دیگر، مسلمان باشند و هدایت یابند، اما وقتی­که این توفیق حاصل نشد، دیگرانی را که چنین‏ توفیقی یافته ­اند، نباید فدای آنان که توفیق نیافته­ اند کرد و اجازه داد که مرزها و حریم­ های میان دو جامعه، در هم بریزد و هر نوع فعل و انفعال فرهنگی ­ای صورت گیرد.[۱۲] به ویژه آن­که «طبیعت انسان، دزد است و ضبط و گیرندگی از جمله خواص انسانی است، و چه بسا ناخودآگاه، افکار و اندیشه ­های دیگران را در لوح [ذهن و ضمیر] خویش ثبت کند»[۱۳].
افزون بر این، قرآن کریم، سر لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این می ‏داند که‏ آنها دوست دارند دیگران نیز به کیش و آیین آنها درآیند، ولی تنها دوستی و تمایل­شان در میان نیست، بلکه آنها برای نیل به این هدف، می ‏کوشند و از هر راهی‏ جدیت می ‏کنند:[۱۴] «إِن یثْقَفُوکُمْ یکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء وَیبْسُطُوا إِلَیکُمْ أَیدِیهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»[۱۵] اگر بر شما دست‏یابند، دشمن شما باشند و بر شما به بدى دست و زبان بگشایند، و آرزو دارند که [همچون خودشان] کافر شوید.
و در آیه دیگری نیز درباره اغراض پنهان یهود و نصارا آمده است: «لَن تَرْضَى عَنکَ الْیهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِی وَلاَ نَصِیرٍ»[۱۶] [ای پیامبر!] هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضى نمى‏شوند، مگر آن­که از کیش آنان پیروى کنى. بگو: در حقیقت تنها هدایت‏ خداست که هدایت [واقعى] است و چنان­چه پس از آن علمى که تو را حاصل شد، باز از هوس­هاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا، سرور و یاورى نخواهى داشت. «وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ»[۱۷] و آنان [کافران،] پیوسته با شما مى ‏جنگند تا اگر بتوانند، شما را از دین­تان برگردانند. بنابراین، غرب به مثابه یک اقلیم تمدنی و اجتماعی غیرمسلمان، خواهان «استحاله فرهنگی» مسلمین در خویش است و به چیزی کمتر از روی­گرداندن مسلمین از آیین اسلام، بسنده نمی ­کند.
نکته پایانی این­که، در حالی که «مدرنیته» در جهان، کم ­وبیش بر «سنت» غلبه کرده است، در میان جوامع اسلامی با موانع و چالش‌های جدّی روبرو شده و نتوانسته به فتح و سیطره کامل نایل آید؛ چراکه در فرهنگ اسلامی، برخلاف سایر فرهنگ‌‌ها، «سنت» از بنیان‌های مستحکم نظری و صورت‌بندی‌های واقع‌بینانه هستی­ شناختی و هنجاری برخوردار است و همچون مایعی بی‌شکل و سست نیست که به سادگی و به سرعت، به شکل هر ظرفی درآید و هر قالب و کالبدی را بپذیرد. قوت و قدرت «سنت» در فرهنگ و تفکر اسلامی به حدی است که مدرنیته نمی تواند به صورت عریان و در هیأت اصلی­اش، در جوامع اسلامی ظهور فراگیر یابد، بلکه لازم می‌داند با مضامین و اشکال دینی درآمیزد و در جامه وفاق با دین و سنت دینی، تجلی پیدا کند.(+)
مهدی جمشیدی، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

پی نوشت ها:
[۱] . مرتضی مطهری؛ نام حقوق زن در اسلام؛ ص ۳۲.
[۲] . Universal.
[۳] . Inevitable.
[۴] . Transition.
[۵] . Traditional society.
[۶] . Modern society.
[۷] . نساء: ۱۴۱.
[۸] . زمر: ۱۸ – ۱۷.
[۹] . همو؛ ولاء­ها و ولایت­ها؛ ص ۱۹.
[۱۰] . ممتحنه: ۱.
[۱۱] . همان، ص ۲۱.
[۱۲] . همان، صص ۲۱-۲۲.
[۱۳] . همان، ص ۲۵.
[۱۴] . همان، صص ۲۶-۲۷.
[۱۵]. ممتحنه: ۲.
[۱۶] . بقره: ۱۲۰.
[۱۷] . بقره: ۲۱۷.

"Our President, analytical news site"