خولی بن یزید اصبحی ایادی دارمی از قبیله حمیر است. گویا تاریخ شرم داشته است که در صفحات خود پیشینه ای برای وی ذکر کند. فردی که با اقدامات خود نامی جز ننگ و خواری برای خود به یادگار نگذاشته است. از اینرو از تاریخ ولادت و زندگانی وی تا پیش از واقعه کربلا اطلاعی در دست نیست. بنابراین تاریخ زندگانی خولی به شدت تحت تاثیر واقعه عاشورا قرار گرفته است.

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ خولی بن یزید اصبحی ایادی دارمی از قبیله حمیر است[1]. گویا تاریخ شرم داشته است که در صفحات خود پیشینه ای برای وی ذکر کند. فردی که با اقدامات خود نامی جز ننگ و خواری برای خود به یادگار نگذاشته است. از اینرو از تاریخ ولادت و زندگانی وی تا پیش از واقعه کربلا اطلاعی در دست نیست. بنابراین تاریخ زندگانی خولی به شدت تحت تاثیر واقعه عاشورا قرار گرفته است.

خولی به سان بسیاری از مردم کوفه که پشت به خاندان رسالت کرده بودند و آخرین وصایای پیامبر (ص) را که در روز غدیر فرموده بودند که من برای اعمالم پاداشی جز محبت و دوستی با خاندان و اهل بیتم نمی خواهم را فراموش کرده بودند و اکنون با شعار اسلام در برابر فرزند همان پیامبر که مبین و تفسیر کننده اسلام واقعی بود برای کشتنش صف آرایی کردند.
خولی در واقعه کربلا از سپاهیان عمر بن سعد بود و از همان آغاز چشم و دل خود را برای دیدن و شنیدن حق بسته و دربست خود را در اختیار حزب اموی قرار داده بود. از اینرو از کسی که نمی خواهد سخن حق را بشنود، تامل کند و نهایت انتخاب کند نمی توان انتظار بصیرت داشت. برخی از منابع شهادت عثمان بن علی(ع) را به او نسبت داده‌اند.[2] او روز عاشورا تیری به سمت عثمان بن علی انداخت، سپس مردی از بنی دارم او را به شهادت رساند.[3] برخی منابع شهادت جعفر بن علی را نیز به او نسبت داده‌اند.[4] اما در منابع دیگر، شهادت جعفر بن علی به هانی بن ثبیت حضرمی نسبت داده شده است.[5]
شقاوت خولی، در روز عاشورا فقط به اینجا ختم نشد بلکه او در شهادت امام حسین(ع) نیز نقش داشت.[6] او به تحریک شمر بن ذی الجوشن و یا سنان، خواست سر حضرت را از تن جدا کند، اما لرزشی بر دست و پایش افتاد و نتوانست چنین کند. سنان خود سر حسین(ع) را برید و آن را به خولی داد.[7] البته لازم که توجه داشته باشیم که منابع تاریخی و جز آن، بریدن سر امام حسین(ع) را به خولی،[8] سنان بن انس،[9] شمر بن ذی الجوشن[10] و شبل یزید(برادر خولی)[11] نسبت داده‌اند.
یاران و اصحاب امام حسین(ع) همگی به شهادت رسیده بودند و دیگر جز زنان و کودکان و امام سجاد(ع) که در حال بیماری بودند، فرد ذکوری نبود که سپاهیان اموی با آن به مقاتله بپردازند از اینرو خاندان اهل بیت را به اسارت گرفته و راهی کوفه کردند. در این هنگام سر های مبارک شهدای کربلا را نیز با خود همراه کردند که خولی از حاملان سر مبارک سید الشهداء (ع) بود.
بر طبق روایات های تاریخی، خاندان اهل بیت را پشت دروازه های کوفه نگاه داشتند و از آنجایی که دارلحکومه بسته بود، بنا به روایتی، سر مبارک امام حسین(ع) را با خود به خانه برد. نوار بنت مالک[12] یا عیوف[13] همسر خولی بود. طبری نوار بنت مالک را از بنی‌اسد دانسته است و به همسر دیگر وی از حضرمیان نیز اشاره کرده است.[14] هنگامی که خولی سر امام(ع) را به خانه آورد او را سرزنش کرد. این زن در جریان قیام مختار به خوانخواهی از شهدای کربلا، نقش خود را تکمیل کرد و مخفیگاه خولی را به یاران مختار نشان داد.[15]
مختار، کسانی را به سراغ خولی فرستاد. خولی در چاه مستراح خانه‌اش پنهان شد. آنها از همسرش او را جویا شدند. او که از خولی دل خوشی نداشت و در ماجرای آوردن سر حسین بن علی(ع)، خولی را شماتت کرده بود؛ به مخفیگاه خولی اشاره کرد. یاران مختار او را بیرون کشیدند و به نزد مختار بردند.در کتاب لهوف نوشته سید ابن طاووس آمده است: «مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی؟ گفت: نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (ع) را هم برداشتم. مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت؟ گفت: او به من گفت: خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کرد و خداوند تو را قبل از آتش آخرت به آتش دنیا بسوزاند....مختار گفت: به خدا قسم دعای آن طاهره مظلومه (ع) را مستجاب خواهم کرد».به دستور مختار، او را نزدیک خانه‌اش به قتل رسانند و جسدش را سوزانند.[16] که جز خاکستر از آن چیزی باقی نماند.[17]
پی نوشت ها:
[1] - ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳
[2] - طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴۵، ص۴۶۸
[3] - بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱
[4] - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۸
[5] - ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۷۶
[6] - ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۷۷
[7] - سید بن طاووس، اللهوف، ص۱۲۶
[8] - بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴، ۲۱۸
[9] - ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۳۴۱
[10] - ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۷۷
[11] - دینوری، اخبارالطوال، ص۲۵۸
[12] - ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۹
[13] - ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۴۴
[14] - طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۵۵
[15] - ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۴۴
[16] - بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۶
[17] - بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۷