اصولاً امريكاي شمالي پاتوق اصلي باند نيويورك است و انتخاب و اعزام ديپلمات ها به اين منطقه توسط اعضاي اين باند تأييد و تصويب مي شود اما هنگامي كه به علت پافشاري مسئولين و عدم توجه به مشاورت هاي اين تيم خارج از اعضاي باند نيويورك فردي انتخاب شود، اين بار امريكا يا كانادا رأساً وارد ماجرا شده و با رد ويزاي فرد مذكور از ورود وي جلوگيري مي كنند.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ آنچه در ادامه می خوانید روایتی از فعالیت‌ها و واقعیت‌هاي یک لابی سیاسی در وزارت امور خارجه است که به باند نیویورکی‌ها معروف شدند. این مقاله در مهرماه سال 1390 به نگارش درآمده است.
اواسط دوران رياست جمهوري سيد محمد خاتمي، روزنامه هاي منتقد او از وجود يك باند در وزارت خارجه خبر مي دادند كه مي كوشد تا رابطه ديپلماتيك نابود شده ايران و امريكا را دوباره جوش بدهد.
استفاده از عنوان نيويوركي ها سبب مي‌شد تا نگاه ها به سمت نمايندگي ايران در سازمان ملل كه در نيويورك مستقر بود، بچرخد؛ رئيس اين نمايندگي نيز كسي نبود جز محمد جواد ظريف. محمد جواد ظريف متولد تهران، پيش از دوران دانشگاهش به امريكا سفر كرده بود و در دانشگاه سانفرانسيسكو و دنور تا مدرك دكترا تحصيل كرده بود. او از ۲۲ سالگي و در سال ۱۹۸۲ به نمايندگي ايران در سازمان ملل رفته بود و سربازي اش را به عنوان كارمند محلي دفتر نمايندگي ايران در سازمان ملل گذراند.
در سال ۱۹۸۸ همزمان با دريافت مدرك دكتراي حقوق بين الملل به تهران فراخوانده شد و با كناره گيري جواد لاريجاني از معاونت بين الملل وزارت امور خارجه، مشاور وزير در امور بين الملل شد و يك سال بعد به نيويورك بازگشت تا معاون نمايندگي ايران در سازمان ملل شود. او در آخرين دور وزارت علي اكبر ولايتي به معاونت بين الملل وزارت امورخارجه رفت و ۱۰ سال اين معاونت را برعهده داشت. او سپس دوباره به نيويورك بازگشت و اين بار ظريف نماينده و سفير ايران در سازمان ملل بود.
اما منتقدان باند نيويوركي ها ظريف را نفر اول اين باند در وزارت خارجه نمي دانستند. يكي از ديپلمات هاي باسابقه كه نمي خواهد نامش فاش شود، معتقد است: حركت اين باند از مقطع صدور قطعنامه ۵۹۸ آغاز شده است.
در واقع اين ديپلمات به تلاش تعدادي از هيأت ديپلماتيك كشور در نيويورك در سال ۱۳۶۶ اشاره مي کند كه در حين مذاكرات مربوط به قطعنامه ۵۹۸ كوشيدند تا با از كار انداختن حسگرها و منابع ورودي وزارت امورخارجه اجماعي جهاني عليه ايران به وجود آورند. مقدمه تصويب قطعنامه ۵۹۸ و تصويب آن هنگامي صورت گرفت كه احتمال پيروزي نهايي ايران در جبهه ها دور از ذهن نبود و اين قطعنامه با هدف حفظ صدام به تصويب رسيد.
در اين بين ديپلمات يادشده معتقد است: «از همان ايام هنگامي كه متوجه اين موضوع شدم به صورت پي در پي براي تهران تلكس مي فرستادم تا شايد كوچك‌ترين تحريكي در اين بين صورت گيرد اما مسئولين وقت حاضر به شنيدن مطالب به هيچ وجه نشدند. نكته قابل توجه آن است كه اين اجماع جهاني بر سر قطعنامه ۵۹۸ در فضاي دوقطبي آن روز رخ مي داد و دو ابرقدرت جهاني داراي تضادهاي بسياري بودند و از اين فرصت امكان استفاده مناسب متصور بود.
حتي اگر ديپلمات هاي كشور درصدد انجام مذاكرات صلح مي بودند قطعاً حضور فعال آنها در اين بين مي توانست موجب تقويت موضع ايران در اين گفت‌وگوها و تحميل بيشتر شرايط كشور شود نه آنكه با سكوت خود تسليم هويج‌هاي نظام بين الملل شوند. در واقع بخش بين الملل وزارت امور خارجه گويا به اين امر حساسيتي را نداشته است. اين قسمت به صورت مستقيم با سازمان‌هاي بين المللي در ارتباط بود و افراد اصلي تشكيل دهنده اين بخش بعدها به باند نيويوركي ها معروف شدند.
اين بي توجهي ها ادامه مي يابد تا اينكه يك روز مانده به تصويب قطعنامه ۵۹۸ جواد لاريجاني به سرعت جهت جلب نظر بلوك شرق خود را به مسكو مي رساند اما پاسخ روس‌ها در اين بين نااميد كننده است. شوارد نادزه وزير وقت امور خارجه شوروي به لاريجاني مي گويد: «قطار رفت، آقاي محترم ما اين قطعنامه را پاراف كرديم و نماينده ما زير آن را امضا كرده است و تنها فردا اين قطعنامه اعلام مي‌شود، دير آمديد.»
دكتر ولايتي هم در گفت‌وگويي كه اخيراً منتشر شد، از فشارهاي داخلي براي پذيرش سريع‌تر قطعنامه در حين مذاكرات بعد از تصويب آن اشاره مي کند؛ به نحوي كه ولايتي در برابر فشارهاي داخلي صريحاً مي گويد: «من وثوق الدوله نيستم.» به كار بردن كلمه وثوق الدوله از سوي ولايتي معنادار است، چرا كه اين فرد طي قرارداد ۱۹۱۹ ايران را تحت الحمايه انگليس قرار داد، هرچند كه بعدها به واسطه ايستادگي علما اين قرارداد ملغي شد.
اما مدير وقت امور بين الملل وزارت خارجه كيست؟
محمد جعفر محلاتي چند سال پيش به امريكا پناهنده شد و هم اكنون جزو مشاوران دستگاه سياست خارجي اين كشور در خاورميانه و ايران به حساب مي آيد. او پس از مدتي نماينده ايران در سازمان ملل شد و در مذاكرات حساس قطعنامه ۵۹۸ حضور داشت. او پس از بازگشت به ايران در فرودگاه توسط دستگاه‌هاي امنيتي بازداشت شد و پس از آزادي مدتي به شيراز رفت و اكنون سال‌هاست كه مقيم امريكاست.
ديپلمات ياد شده تأكيد مي کند: «تلكس‌هاي من درباره اجماع جهاني عليه ايران توسط محلاتي آرشيو مي‌شد و هيچ كدام از آنها به دست آقاي لاريجاني نمي رسيد.»
بنابراين، اولين حركت مؤثر اين باند را مي توان در بي تفاوت كردن مسئولين و در نهايت تصويب اجماع جهاني عليه ايران دانست. محلاتي دو سال بعد از پايان مأموريتش به عنوان سفير ايران در سازمان ملل، در سال ۹۱ به دانشگاه كلمبيا نزد گري سيك رفت و تا سال ۱۹۹۷ يعني تا رياست جمهوري خاتمي استاد اين دانشگاه بوده است.
وي در سال ۲۰۰۰ به مؤسسه خاورميانه Middle East Institute رفت، محمد جعفر محلاتي همزمان بنياد فرهنگي ILEX را به همراه يك زن امريكايي ديگر تأسيس كرد تا بيشتر از بودجه هايي كه دولت امريكا براي سرنگوني جمهوری اسلامی مصوب مي کند، استفاده كند. جالب توجه آن است كه اين خانم يكي از همكاران شوراي ايراني - امريكايي به مديريت هوشنگ امير احمدي نيز هست. همچنين در مؤسسه ILEX يكي ديگر از اعضاي باند نيويوركي ها به نام فرهاد عطايي كه وي نيز روزگاري مديركل بخش روابط اقتصادي با آفريقا و آسيا بود نيز محلاتي را همراهي مي کند. در شهريور ۱۳۸۵ محمد خاتمي در حين سفر به امريكا سري نيز به مؤسسه جعفر محلاتي زد.
سفر به امريكا
زماني كه محمد خاتمي يك سال بعد از رياست جمهورياش قصد سفر به امريكا كرد، به نظر مي‌رسيد كه اين جنجالي ترين سفر محمد خاتمي باشد. انتشار يادداشتي از خانم فاطمه رجبي در نقد اين سفر سبب يكپارچگي اصولگرايان و اصلاح طلبان در دفاع از خاتمي شد. اما اظهارات جرج بوش، رئيس جمهور امريكا كه گفته بود شخصاً رواديد خاتمي را صادر كرده و مايل است صدايي غير از صداي احمدي نژاد را از ايران بشنود سبب نااميدي اصولگرايان از اين سفر شد.
طراح سفر خاتمي به نيويورك صادق خرازي امين خاتمي در امور خارجي بود. خرازي نيز چند سال رياست نمايندگي ايران در سازمان ملل را برعهده داشت و از اين حيث او را از اعضاي باند نيويوركي ها مي دانند.
اما جنجالي ترين اتفاق سفر خاتمي به نيويورك ديدار او با جرج سوروس بود. كيان تاجبخش از جمله افرادي است كه در اين ديدار حضور داشته است. كنت تيمرمن مدير اجرايي بنياد دموكراسي در يادداشتي در سايت نيوز مكس با اشاره به موضوع هسته‎اي ايران و بررسي پيشنهادهايي براي چگونگي توقف ايران هسته اي از ديدار محرمانه سوروس و خاتمي در يك ضيافت شام خبر داده بود.
تيمرمن در اين زمينه نوشته بود: همزمان و كمتر از يك مايل دورتر از محل گفتوگوي پهلوي با سانتوروم و مارتينز در سناي امريكا، جرج سوروس و ساير مخالفان دولت بوش در هتل هايت گردهم آمده بودند تا تعامل دولت با تهران را خواستار شوند. سوروس خطاب به شركت كنندگان در اين نشست كه به همت بنياد امريكاي نوين برگزار شده بود، درباره يك معامله بزرگ با تهران سخن گفت كه به رسميت شناخته شدن ايران از سوي امريكا، پايان رويارويي هسته اي از طريق مذاكرات و ازسرگيري مناسبات عادي ميان دو كشور را در بر خواهد داشت.
برخي مقامات روز پنجشنبه به نيوزمكس گفتند كه سوروس در همين هفته و در يك مراسم خصوصي صرف شام در بوستون، درباره اين معامله بزرگ با محمد خاتمي رئيس جمهوري سابق ايران گفت وگو كرد. يك ايراني كه در آن مراسم شام حضور داشت، گفت: خاتمي به ما گفت كه امريكا بايد مذاكره با ايران را آغاز كند. او افزود كه ايران مسلماً خواهان تعليق غني سازي اورانيوم، اما نه به عنوان يك پيش شرط براي مذاكرات است.
با اين حال، فرد ياد شده به نقل از خاتمي گفت كه ايران غني سازي سوخت هسته اي را كنار نميگذارد، زيرا وعدههاي غرب را مبني بر عرضه سوخت مورد نياز نيروگاه بوشهر باور ندارد. نيروگاه بوشهر با وجود ۱۱ سال فعاليت پيمانكاران روسي، هنوز عملياتي نشده است.
اين مقام ايراني همچنين گفت: از اين رو، يك برنامه R&D (تحقيق و توسعه) اجرا مي شود و اگر حاضر به پذيرش آن نباشيد، هيچ معامله بزرگي در كار نخواهد بود. استيون كلمنز مدير برنامه راهبرد امريكا در بنياد امريكاي نوين نيز در مراسم صرف شام خاتمي با سوروس شركت داشت و سخنان مقام ايراني را تصديق كرد.
هومن مجد روزنامه نگار آزاد كه در طول اقامت خاتمي در امريكا، مشاور و مترجم او بود، گفت، سفر خاتمي به امريكا از ماهها قبل برنامه ريزي شده بود. اين سفر با شروع ضرب الاجل سازمان ملل براي تعليق غني سازي، دقيقاً همزمان شد. كلمنز انجام يك معامله بزرگ بر سر برنامه هسته اي با ايران را كار سخت و دشواري خواند كه به نتيجه رساندن آن، راحت و آسان نيست. يك ايراني كه در ميهماني شام خاتمي با سوروس، او را همراهي مي كرد گفت، رئيس جمهوري سابق ايران در توضيح رد مكرر پيشنهادهاي امريكا - از جمله تلاش چند ساله بيل كلينتون - درباره يك معامله بزرگ از سوي تشكيلات رهبري ايران، كلينتون را مسئول اين بن بست دانست.
ضيافت شام الكس
بنياد الكس به همراه سازماني به نام در جستوجوي زمينه مشترك در سال ۲۰۰۴ ضيافت شامي را ترتيب داد كه نماينده آن روز كشورمان در سازمان ملل و مرد در سايه باند نيويوركي ها در آن شركت كرده بود. البته به فاصله چند سال اين نهاد در سال ۲۰۰۷ نيز سخنراني را براي كمال خرازي تدارك ميبيند. جالب توجه آن است كه سخنران بعدي شيرين هانتر از گردانندگان اصلي شوراي هوشنگ اميراحمدي بوده است.
تسخير وزارت خارجه
با روي كار آمدن دولت سازندگي و چرخش در سياست خارجي جمهوري اسلامي، بسياري از ديپلمات هاي اصولگرا مانند جوادمنصوري و حسين شيخ الاسلام به حاشيه رفتند و فضا براي حضور افرادي همچون كاظم پور اردبيلي، كاظم سجادپور و ظريف فراهم شد. ظريف كه زمان انقلاب و جنگ را در ايران حاضر نبود، رابطه بسيار خوبي با محافل سياسي و رسانه اي امريكايي داشت، به گونه‌اي كه روزنامه هرالد تريبيون در مقاله اي با خداحافظي محمدجواد ظريف از نيويورك نوشت: «جواد ظريف چنان زياد در دانشگاه‌ها، مجامع سياسي و اجتماعي و باشگاه‌هاي سياسي براي سخنراني حضور پيدا مي کند كه اندرسون رئيس مؤسسه امور عمومي و بين المللي دانشگاه كلمبيا اخيراً به‌طور كنايه آميزي از او پرسيد كه آيا قرار است در رقابت‌هاي انتخاباتي در امريكا شركت كند!»
در ادامه اين مقاله به قلم وارن هوگ آمده است: «موقعيت و منصب وي به عنوان رئيس نمايندگي كشورش در ايالات متحده امري اتفاقي بوده است و او آن را به مقامات امريكايي ربط مي‌دهد. ظريف در خانواده‌اي ثروتمند در امور نساجي و تجارت در تهران به دنيا آمد و خانواده همسرش داراي املاك وسيعي بودند كه بخشي از آنها در جريان انقلاب ۱۹۷۹ از دست رفت، اما وي مي گويد كه هيچ‌يك از دو خانواده درگير مسائل سياسي نبودند و لذا هيچ پيامد ديگري براي آنها نداشت.»
اما شايد در اين مقاله نكته تأمل آميزي هم يافت شد، اين روزنامه امريكايي تأكيد مي کند: «منتقدان ايران نظير جان بولتون، سفير سابق امريكا در سازمان ملل، مي گويد كه جذابيت ظريف يك ابزار سنجش مناسب و دقيق براي اندازه گيري نيات واقعي تهران نيست.»
اما عملكرد ظريف در معاونت بين الملل وزارت خارجه چگونه بود، براساس روايت هاي ديپلمات هاي وزارت امور خارجه معاونت بين الملل از ورود هر فرد غريبه اي به درون مجموعه خود جلوگيري مي كرد حتي يك بار كه ولايتي به پيشنهاد يكي از مشاوران خود قصد انتقال يك ديپلمات اصولگرا را به اين مجموعه داشت، با جواب عجيب ظريف مواجه شد؛ ظريف تأكيد مي کند: «ما در بخش بين الملل همه با هم رفيق هستيم و يكديگر را با اسم كوچك صدا ميكنيم و ورود فرد جديد گعده ما را به هم مي ريزد.» از همين رو به واسطه فعاليت و مشاورت هاي گعده مذكور، NPT در كشور دائمي مي شود. رژيم شاهنشاهي در سال ۱۹۶۸ معاهده NPT را ۲۵ ساله به امضا رسانده بود؛ با پايان اين ۲۵ سال با طرح دائمي كردن اين موضوع در آژانس به يكباره سيروس ناصري با يك دست بلند كردن ساده تمامي منافع را به سخره مي گيرد.
با رجوع به اسناد وزارت خارجه خواهيم يافت كه رژيم پهلوي به عنوان يك نظام سرسپرده اعلام مي کند كه ايران هنگامي NPT را به صورت دائم امضا مي کند كه جامعه جهاني براي عاري ماندن خاورميانه از سلاح اتمي تضمين بدهد.از همين رو است كه رژيم صهيونيستي هرگز حاضر به پاسخگويي نبوده است چرا كه اعتقاد دارد كه اين رژيم از ابتدا با عدم قبول NPT هيچ تعهدي را به جامعه جهاني نداده است.
در واقع ايران با پيوستن دائمي به NPT براي خود ضمن به همراه آوردن مسئوليت پاسخگويي هيچگونه امتيازي را نيز دريافت نكرد.جالب‌تر آن است كه براي دائمي كردن NPT هيچگونه مجوزي از مجلس شوراي اسلامي دريافت نشده بود و امضاي سيروس ناصری آغازي براي چالش هسته اي كشور به حساب مي آيد. حتي براي دائمي كردن NPT هيچ مصوبه اي از هيأت دولت و شوراي عالي امنيت ملي كسب نشد. البته از همين رو بود كه نمايندگان جهاني سرمست از پيروزي بي تلفات خود كف مرتبي را براي سيروس ناصري نواختند.
سيروس ناصري كه بعدها مشكلات مالي‌اش در پرونده نفتي كيش اورينتال به مديريت ديك چني نيز آشكار شد بعد از به روي كار آمدن دولت احمدي نژاد از كشور خارج شده است. از همين رو مهدي سلطاني از ديپلمات هاي باسابقه وزارت خارجه و معاون سابق نمايندگي ايران در سازمان‌هاي بين المللي در وين تأكيد مي کند: بعد از انقلاب و تا زماني كه امام خميني(ره) زنده بودند، هيچ كس جرأت كوتاه آمدن در مسائل بين المللي را نداشت. همين افراد در دولت هاشمي موجب تمديد NPT و امضاي CTBT شدند، آنها مي گفتند اگر CTBT را امضا نكنيم به دنيا اعلان جنگ داده ايم درحالي كه به هيچ وجه اين گونه نيست.
مهدي سلطاني در پاسخ به اين كه چرا ما در سال ۱۹۹۸ و بعد از آزمايشات هسته اي هند و پاكستان براساس بند ۱۰ معاهده NPT از آن خارج نشديم، گفت: يكي از اشتباهات سياست خارجي ما همين بود كه از اين معاهده خارج نشديم زيرا براساس بند ۱۰، امنيت ملي ما تهديد شده بود. اين كارشناس ارشد مسائل هسته اي كشور خاطرنشان كرد: اما دولت هاشمي با ارسال تبريك براي دولت پاكستان از بمب اتمي اين كشور به نام بمب اتمي اسلامي ياد كرد.
نيويوركي ها حاكم مي‌شوند
با پيروزي خاتمي در انتخابات دوم خرداد ۷۶ باند نيويوركي ها قدرت را در وزارت خارجه قبضه مي کند؛ جالب آن است كه با روي كار آمدن خاتمي كه از ابتدا به علت انتقاد از دولت قبلي حائز رأي بالايي شده بود ظريف در جايگاه خود هيچ گونه لرزشي را حس نمي کند، در دولت خاتمي به واسطه برنامه ريزي باند نيويوركي ها استراتژي خلع سلاحي مطرح مي شود.
در اين دوره با شتاب عجيبي منع توليد و انبار بمب هاي خوشه‌اي، مين گذاري، شيميايي و ميكروبي به تصويب مي رسد و جالب آن است كه براي هريك از آنها امكان دريافت د‌هها امتياز از طرف غربي متصور بود اما تصويب يك طرفه اين قراردادها تنها باعث تحميل بيشتر نظارت جهاني بركشور شد. اما استراتژي ظريف هم چيزي نبود مگر اعتمادسازي. خلاصه اين استراتژي هم همراهي با غرب جهت كسب اعتماد جهاني بود.
ناصر نوبري رئيس وقت مركز بررسي راهبردي وزارت خارجه در رابطه با اين استراتژي در اين باره مي گويد: هنگامي كه استراتژي ضعيف ظريف كه نشان واضحي از وادادگي سياسي داشت به ما رسيد ما آن را رسماً رد كرديم. در آن ايام ما معتقد بوديم كه با انجام اين امر توسط ايران تمام امتيازها يا برگ‌هاي برنده از دست ايران خارج شده و باز هم غرب از ميزان كم امتيازات ناراضي و خواهان امتيازات بيشتري مي شود.
وي خاطرنشان مي کند: به علت مخالفت ما اين استراتژي به شوراي استراتژيك رفت، خرازي در آن جلسه به اهميت اعتمادسازي و انجام تمام بازرسي‌ها تأكيد مي كرد اما من در پاسخ گفتم آقاي خرازي شما تخصص تربيتي داريد و لذا من مثال مدرسه اي مي زنم، مدير امريكا است و ما بچه بد مدرسه، حالا حتي اگر به امريكا تعظيم هم كنيم، جزو بچه بدها هستيم و لذا با انجام اين استراتژي تنها امتياز از دست داده ايم و اين استراتژي تنها خالي كردن كشور از امكانات است.
استراتژي مطروحه از سوي ما استراتژي عمل متقابل بود به اين معني كه با كسب هر امتياز يك امتياز بدهيم نه آن كه تمامي امتيازهاي خود را در جا بدهيم و منتظر بذل محبت طرف مقابل باشيم. خرازي بعد از بيان نقطه نظرات گفت اين امر تخصصي بين المللي است و آنان یعنی باند نیویورکی ها بهتر مي دانند كه با جامعه جهاني چگونه برخورد كنند و حتماً سازمان بين المللي امتيازهاي ما را پس خواهند داد.
وي در ادامه با اشاره به اتفاقات جلسه مذكور مي گويد: با اصرار خرازي بر تأييد نظر ظريف من به خطرات ناشي از تصويب اين استراتژي بر منافع ملي و امنيت كشور اشاره كردم اما با اصرار خرازي من اعلام كردم كه به عنوان اعتراض جلسه را ترك مي كنم. خرازي با عصبانيت اخراج و ممنوع الورود من از وزارت خارجه را اعلام كرد. من نيز در همان جا تأكيد كردم كه روزي فرا خواهد رسيد كه شما به موجب تصويب اين استراتژي بايد به ملت پاسخگو باشيد.
تكيه گاه اصلي باند نيويوركي ها
اما يكي از اصلي ترين مراكزي كه تحت تأثير تحليلهاي باند نيويورك واقع شده بود جايي نبود مگر شوراي عالي امنيت ملي؛ حسن روحاني دبير سابق شوراي امنيت علت تعليق و امضاي بيانيه سعدآباد را اين گونه توجيه مي کند: جمهوري اسلامي در هر مرحله موردي را تعليق كرد اما هيچ وقت زير بار تعليق كامل نرفت. سياست كلي ما نيز اين بود كه هر بخشي را كه كامل بود مدتي تعليق مي كرديم تا بتوانيم بخشهاي ناقص را تكميل كنيم.
البته حسن روحاني كه قبل از انتخابات دهم جهت تخريب احمدي نژاد، با رسانه ها سخن مي‌گفت با افتخار تأكيد كرد تيم مذاكرات هسته اي هيچ تعهدي را بر دوش كشور نگذاشت، حتي درباره همين تعليق و پروتكل الحاقي هم كه خواسته رسمي جامعه جهاني و شوراي حكام بود؛ ما توانستيم كشورهاي اروپايي و شوراي حكام را وادار به اذعان اين مسئله كنيم كه هم تعليق و هم اجراي پروتكل به صورت "داوطلبانه" و "غيرالزام آور" اجرا خواهد شد.
وي امتيازهاي كسب شده توسط كشور را اين گونه رديف مي کند: در مقابل هم امتيازات بسياري را گرفتيم كه جلوگيري از ارسال پرونده به شوراي امنيت، جلوگيري از تحريم ايران، آغاز مذاكرات پيوستن به سازمان تجارت جهاني و حضور در كميته MNAبخشي از اين امتيازات است.
روحاني در تمام طول دوران مديريت خود با استراتژي موسوم به اعتمادسازي به دنبال كسب اعتماد غرب بود، از همين رو توافقنامه سعدآباد در اكتبر سال ۲۰۰۳ به امضاي طرفين رسيد. در واقع اين توافقنامه همان قطعنامه سپتامبر ۲۰۰۳ است يعني ما در سعدآباد تعليق غني سازي اورانيوم،اجراي سريع پروتكل الحاقي و ارائه يك اظهارنامه كامل درباره تاريخچه فعاليت هاي هسته اي در ايران را پذيرفتيم. البته در آن توافقنامه اروپايي ها در مقابل سه تعهد داشتند نخست كمك به توسعه فعاليت صلح آميز هسته اي ايران و در ادامه اقدام به عاري شدن منطقه از سلاح‌هاي هسته اي و محدود كردن برنامه هسته اي اسرائيل و در نهايت بسته شدن پرونده هسته اي ايران درآژانس بين المللي انرژي اتمي؛ تعهداتي كه به اعتقاد يك كارشناس ارشد مسائل هسته اي هرگز محقق نشد.
البته اين پايان ماجرا نبود چندي بعد اروپائيان چند قدمي پيش آمدند و اعلام كردند كه بيانيه سعدآباد و تعليق در نطنز تمامي خواسته هاي ما را تأمين نمي کند و نياز به اقدامات بيشتري هست لذا در نهايت ايران در فوريه ۲۰۰۴ طي توافقنامه بروكسل ساخت قطعات و مونتاژ ماشينهاي سانتريفيوژ را هم به تعليق درآورد، اصلاح طلبان البته از اينكه اروپاييه ا تعهد كرده بودند كه پرونده هسته اي ايران از دستور كار اجلاس ژوئن۲۰۰۴ (خرداد۸۳) خارج مي شود، شادمان بودند. البته همانطور كه انتظار مي رفت غربي ها به اين تعهد ساده خود هم عمل نكردند.
باند نيويوركي ها البته هنوز به موفقيت كامل دست نيافته بود لذا در نهايت طي توافقنامه پاريس در نوامبر ۲۰۰۴ (آبان۸۳) ايران نه فقط قطعه سازي و مونتاژ ماشينها را بلكه كليه فعاليتهاي مربوط به ساخت سوخت هسته اي را به حالت تعليق درآورد. مهدي محمدي کارشناس مسائل هسته ای معتقد است تنها امتيازي كه كشور عمداً در مقابل دادن اين امتيازها گرفت چيزي جز انجام مذاكره نبود.
چنانچه سخنان حسن روحاني و ديگر اعضاي باند سازش را مبني بر تأكيد جامعه جهاني بر عدم الزام آوري و داوطلبانه بودن آن پذيرفت پس چگونه مي توان هجمه غرب در برابر خروج از تعليق و ارجاع پرونده به شوراي امنيت را توجيه كرد.
از همين رو مقام معظم رهبري خاطرنشان مي كنند كه در مقابل افكار جهاني و نگاه‌هاي جهاني، ملت ايران در هيچ مسئله ای بايد اظهار ضعف و عقب‌نشيني نكند. اينكه در باب مسئله هسته اي شما مي بينيد مسئولين دولتي اصرار مي ورزند به خاطر اين است كه اولاً اين يك ضرورت است... اين يك نياز ملي است كه اگر امروز شروع نكرديم ۱۰ سال بعد، ۱۵ سال بعد، ضربه اش را ملت و كشور خواهد ديد... هرگونه انفعال در مقابل دشمن، دشمن را تشجيع مي کند به اينكه توقع بيشتري را مطرح كند.
يك نيويوركي ديگر
بعدها مشخص شد كه يكي ديگر از اعضاي باند نيويوركي ها و البته معاون آقاي روحاني با اتهامات امنیتی مبنی بر نشت اطلاعات روبه رو است. حسين موسويان معاون سابق مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت به در اختيار گذاشتن اطلاعات مهمي به غرب محكوم شد.
البته اعتراضات دوستان نيويوركي وي موجب آن شد كه وزارت اطلاعات رسماً اقدامات موسويان را جزو مصاديق روشن جاسوسي بداند. وزارت اطلاعات صريحاً معتقد است كه موسويان در پوشش مسئولين نظام دست به جمع آوري اطلاعات زده است و آنان را در اختيار بيگانگان قرار داده است.
با بررسي سوابق موسويان به نكته جالبي برخواهيم خورد؛ موسويان نيز تحصيلاتش را در امريكا سپري كرده است. موسويان كه در سال۱۳۵۵ براي ادامه تحصيل به امريكا راهي شده بود بعد از پيروزي انقلاب به كشور بازمي گردد. بعد از اتهام امنيتي وي و بازداشت هشت روزه، وي با وثيقه ۲۰۰ ميليون توماني آزاد مي‌شود. موسويان اكنون در امريكا اقامت دارد و خبرها حاكي از اقامت دائم وي در امريكا دارد.
پاتوق نيويوركي ها
يكي ديگر از اعضاي وزارت امور خارجه با كسب اعتماد از عدم انتشار نام خود گفت: اصولاً امريكاي شمالي پاتوق اصلي باند نيويورك است و انتخاب و اعزام ديپلمات ها به اين منطقه توسط اعضاي اين باند تأييد و تصويب مي شود اما هنگامي كه به علت پافشاري مسئولين و عدم توجه به مشاورت هاي اين تيم خارج از اعضاي باند نيويورك فردي انتخاب شود، اين بار امريكا يا كانادا رأساً وارد ماجرا شده و با رد ويزاي فرد مذكور از ورود وي جلوگيري مي كنند.
وي با اشاره به نمايندگان كشورمان در سال‌هاي گذشته در قاره امريكاي شمالي تأكيد كرد: بايد معترف بود كه تا به امروز امريكاي شمالي توسط نيروهاي مؤمن و اصولگراي وزارت خارجه فتح نشده است. بررسي سوابق و كارنامه نمايندگان كشورمان در امريكاي شمالي تأييد كننده اين امر است.
وي با اشاره به پرونده آقاي نوبري خاطرنشان كرد: در سال ۱۳۸۴ به پيشنهاد آقاي سعيد جليلي قرار شد كه ايشان به عنوان سفير كشورمان به كانادا اعزام شوند، اما با مخالفت جدي ديگر معاونين وقت خصوصاً در بخش بين الملل مواجه شدند اما با اصرار جليلي ايشان به كانادا معرفي شدند اما چند وقتي نگذشت كه با بهانه دروغين كانادا مبني بر اينكه نوبري از دانشجويان پيرو خط امام و از تسخيركنندگان سفارت امريكا بوده است به وي مجوز داده نشد.
اين كارشناس مسائل سياست خارجي خاطرنشان كرد: به عنوان مثال يكي از نمايندگان كشورمان در امريكاي شمالي سال‌ها در اين كشور اقامت داشته است و حتي قبلاً نماينده كشور در يك نهاد مالي بوده است. چنانچه از وي به عنوان عامل درجه چندم ظريف ياد مي‌شد اما با خروج ظريف وي عهده دار مسئوليت مهمي شد.
گفتني است نگارنده طي تماس با دفتر آقاي ظريف خواهان مصاحبه با ايشان شد لذا در همان ابتدا با پاسخ منفي دفتر ايشان مواجه شد. با بررسي‌هاي بيشتر مشخص شد كه ايشان مدتي است كه گفت وگو با رسانه ها را تحريم كرده اند، اين موضوع را با كارشناس مذكور درميان گذاشتيم، پاسخ وي اينچنين بود: بايد چنين كاري را بكند. ظريف در بين وزارت امور خارجه‌اي‌ها به اصطلاح تابلو شده است و هرگونه تحرك وي باعث حساسيت بدنه اصولگرا دسته سياست خارجي به تحركات باند نيويوركي ها خواهد شد و بنا بر استراتژي جديد اين باند حركت با چراغ خاموش است.(+)
محمد رحماني

"Our President, analytical news site"