next page

fehrest page

back page

مـنـطـقـه قـرقـيـسـيـا بـطـورى كـه در مـعـجـم البـلدان آمـده ، شهر كوچكى است در نزديكى مـدخـل نهر خابور در رود فرات و امروز خرابه هاى آن نزديك شهر ((ديرزور)) سوريه قـرار دارد و نـزديك مرزهاى سوريه ـ عراق است و به مرزهاى تركيه ـ سوريه نيز نسبتا نزديك مى باشد.
بـا وجـود پـيـچـيـدگـى و ابـهـام برخى از جوانب نبرد قرقيسيا، همچون انگيزه ايجاد آن و طـرفـهـاى درگـيـر آن غـيـر از سـفيانى و پايان آن .. روايات ، وقوع آن را به صراحت و قـاطـعـيـت بـيـان مـى كـنـد و بـا اوصـاف بـزرگـى آن را وصـف مـى نـمـايـد. مـانـنـد روايت ذيل كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((هـمانا خداوند، در قرقيسيا سفره پر از طعامى دارد كه سروش آسمانى از آن خبر مى دهـد و نـدا مـى كـنـد اى پرندگان آسمان و اى درندگان زمين بشتابيد براى سير شدن از گوشت تن ستمگران ))(143)
ايـنـكـه صـحـنـه نـبـرد قـرقـيـسـيا به خوان و سفره الهى توصيف شده از اين جهت است كه درگـيـرى سـتـمـگـران بـا هـم و ضـعـيـف كـردن نـيـروهـاى يـكـديـگـر از تـقديرات خداوند مـتـعـال اسـت كه به شكست آنها بدست حضرت مهدى (عليه السلام ) كمك مى كند. از اين رو سـفـيـانـى بعد از اين جنگ وارد عراق مى شود در حاليكه بخشى از نيروهاى خود را از دست داده است ، ايرانيان زمينه ساز، او را شكست مى دهند.. آنگاه حضرت مهدى (عليه السلام ) با تركان كه پس از شكست سفيانيان در نبرد قرقيسيا طرف درگير در آن كار زار بوده اند. وارد نبرد مى شود.
چنانكه روايت اشاره مى كند، عرضه نبرد، بيابان خشك و بى آب و گياه است و آنها اجساد كشتگان خود را دفن نمى كنند و يا قادر به دفن آنها نيستند، از اين رو پرندگان آسمان و درنـدگـان زمـيـنـى از گـوشـت لاشه هاى آنها شكم خود را سير مى كنند و اينكه سربازان كـشـتـه شـده نـيز ستمگرند زيرا كه آنها سربازان جباران و ستم پيشگان مى باشند. يا اينكه در ميان آنها شمار زيادى از افسران و فرماندهان ستمكار از دو طرف وجود دارد.
از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود:
((سـپس سفيانى با ابقع روبرو مى شود و با يكديگر كارزار مى كنند، سفيانى او و همراهانش و اءصهب را به قتل مى رساند. آنگاه هيچ تصميمى جز حمله به عراق ندارد سپاه خود را به قرقيسيا رسانده و در آنجا وارد نبرد مى شود، در اين درگيرى صدهزار ستمگر كـشـتـه مـى شـود... و سـفـيـانـى لشـكـرى بـه تـعـداد هـفتاد هزار نفر را به سوى كوفه گسيل مى دارد.))(144)
بـرخـى روايـات ، تعداد كشتگان را يكصد و شصت هزار و بعضى بيش از آن ياد مى كنند، چـه بـسـا صـد هـزار تن از ستمگران باشند همانگونه كه اين روايت مى گويد و بقيه از سربازان عادى و مزدوران و ساير مردم محروم باشند.
امـا گـنـج مـورد نـزاع ، روايـاتـى چند در اين باره آمده است كه روشن ترين آنها در نسخه خطى ابن حماد از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است كه فرمود:
((رود فرات ، از كوهى از طلا و نقره پرده برمى دارد و آن را آشكار مى سازد بر سر آن جـنـگ و درگـيرى بوجود مى آيد بگونه ايكه از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند. پس هرگاه شما آن را درك كرديد به آن نزديك نشويد.))(145)
و نيز در همين نسخه آمده است :
((فتنه چهارم هيجده سال بطول مى انجامد، سپس در آنهنگام كه بايد پايان مى پذيرد و تحقيقا نهر فرات از كوهى از طلا پرده برمى دارد و مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند و از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند.))
مـراد از فـتنه چهارم در اين روايت ، اگر سلطه و استيلاى غرب و ديگر ملتها بر مسلمانان بـاشـد، چنانكه روايات به آن تصريح مى كند، آن فتنه طولانى خواهد بود. و اينك حدود يـك قـرن بـر آن مـى گـذرد. و اگـر مـنـظور فتنه داخلى سرزمين شام باشد كه ناشى از فـتـنـه چـهارم ، يعنى فتنه فلسطين است ، كه در اين جهت ممكن است جنگ داخلى لبنان ، آغاز اين هيجده سال باشد.
و احـتـمـال دارد آن گـنـج يـاد شده ، معادن طلا و نقره اى باشد كه در آنجا كشف خواهد شد و مورد اختلاف بين سه دولت و حاميان آنها واقع مى گردد، يا اينكه آن گنج ، نفت و يا معادن ديـگـر بـاشد.. من شنيده ام منطقه قرقيسيا از لحاظ نفت و ديگر معادن حتى اورانيوم غنى مى بـاشـد و عمليات حفارى و تحقيقات در آن ، در حال اجراء بوده و از نتايج مثبتى برخوردار است .. منزه است خدايى كه مقدار و مالكيت هر چيز در دست اوست .
امـا طـرف مـقـابـل سـفـيانى در اين نبرد: از نظر اكثر روايات تركان هستند. ولى منظور از تركان در اينجا چيست ؟ آنچه به نظر مى رسد و به طبيعت امور نزديك تر است اينكه آنها سـپـاهـيـان تـرك زبان هستند، چرا كه درگيرى و نزاع بر سر دارائى اى است كه نزديك مـرزهـاى سوريه و تركيه وجود دارد اما طرف سوم كه در عراق است درگير اوضاع داخلى خود و وجود دو دستگى در آن مى باشد، دسته اى طرفداران يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور حضرت گروهى هواداران سفيانى مى باشند. اما قرينه هاى زيادى وجود دارد كه اين احـتـمال كه مراد از تركان در اينجا روسها باشد را تاءييد مى كند. بويژه رواياتى كه خـاطـرنـشـان مـى سـازد آنـها قبل از خروج سفيانى ، در جزيره ربيعه يا ديار بكر نزديك قرقيسيا فرود مى آيند. و رواياتى كه مى گويد سفيانى با تركان به نبرد مى پردازد و سپس بدست حضرت مهدى (عليه السلام ) ريشه كن مى شوند و نخستين لشكرى را كه آن حضرت براى جنگ با تركان گسيل مى دارد آنها را شكست مى دهند و ظاهرا منظور از جزيره كـه در روايـات مـتـعـدد يـاد شـده اسـت و نـيـروهـاى تـرك زبـان قـبل از سفيانى در آنجا فرود مى آيند، همان منطقه اى است كه به اين اسم ناميده شده و با توجه به مطلق بودن و اضافه نشدن آن به اسم ديگر، جزيرة العرب و مانند آن نيست ، چـنـانـكه مراد از فرود آمدن نيروهاى رومى در رمله چنانكه از روايات استفاده مى شود، همان رمله فلسطين است .
آرى از روايـات گـذشـتـه مـربـوط بـه گنج و اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مـسـلمـانـان را از شـركـت در نـزاع بـر سـر آن گنج نهى فرمود و از عبارت ((مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند)) استفاده مى شود كه طرفهاى درگير بر سر گنج ، مسلمانان مى باشند ولى اين مطلب مانع از آن نيست كه دولت تركيه طرف درگير نباشد و تركان روسى و يا هواداران تركان ، آن دولت را يارى نكنند، چنانكه اين تعبير دربـاره آنـان ، در روايـات فـرو آمـدن نيروهاى آنان در جزيره وارد شده است . اما روميان و مغربى ها كه در برخى از روايات آمده است ، از طرفهاى درگير در جنگ قرقيسيا هستند اما آن نـشـانـه ها اندك و ضعيف است . و ممكن است ورود آنان براى كمك به سفيانى يا ديگران باشد.
امـا نـيـروهـاى اصلى و دشمنان سفيانى و هواداران و ياوران حضرت مهدى (عليه السلام )، يمنى ها و ايرانيان هستند كه در نبرد قرقيسيا دخالت نمى كنند چرا كه آن جنگ ميان دشمنان آنـهـا بـرقـرار اسـت ولى انـگـيـزه مـهـمـتـر بـا تـوجـه بـه ظـواهـر روايـات ، اشـتـغـال آنـان بـه حـوادث ظهور در حجاز و تلاش براى ارتباط و ايجاد وحدت نيروها با نـيـروى امـام مـهـدى (عـليه السلام ) است كه آغاز نهضت ظهور آن حضرت در مكه مى باشد. البـتـه مـمـكـن اسـت عـلت آن ، شـعـله ور شـدن جـنـگ جـهـانـى بـاشـد كـه احـتـمـال بـيشتر مى دهيم بخشى از آن در اين مرحله بوقوع بپيوندد. (كه در اين باره سخن خواهيم گفت .)
ابن حماد از على (عليه السلام ) روايت مى كند كه حضرت فرمود:
((وقـتـى سـواران سـفـيـانـى بـه سـوى كـوفـه بـحركت درآيند او گروهى را در پى اهـل خـراسـان مـى فـرسـتـد در حـاليـكه اهل خراسان به طلب حضرت مهدى (عليه السلام ) بيرون مى آيند.))(146)
اشغال عراق توسط سفيانى
بـه گـفـتـه روايات ، اشغال عراق براى سفيانى هدفى استراتژيك و فورى است . ولى نـاگـزير مى شود كه به جنگ قرقيسيا بپردازد، آنگاه پس از آن نبرد اجراى نقشه خود را ادامه دهد.
و در حـمـله بـه عـراق ، طرف مخالفى جهانى و يا از دولتهاى منطقه در برابر وى وجود نـدارد. حـتـى تـركـان كـه سـفـيانى در قرقيسيا با آنها وارد نبرد مى شود هدفشان بدست آوردن ثـروت و گـنـج قـرقـيـسـيـا اسـت و كـارى بـه مسائل عراق ندارند.
تـنـهـا نـيروى مخالف او يمنى ها و خراسانيان ، يعنى ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) مـى بـاشـنـد، ايـن امر روشنگر اين است كه جنگ سفيانى در عراق ، اساسا حركتى است بر ضد حضرت مهدى (عليه السلام ) و طرفداران وى .
امـا مـردم عـراق ، آنـطـور كـه روايـات مـى گـويـد بـه دو يا سه گروه تقسيم مى شوند، پـشـتـيـبانان زمينه سازان ظهور حضرت و طرفداران سفيانى و گروه سوم كه شيصبانى رهـبـرى آنـهـا را بـعـهده دارد. از جابر جعفى نقل شده است كه گفت : از ابوجعفر (امام باقر (عليه السلام )) درباره سفيانى سئوال كردم حضرت فرمود:
((سـفيانى خروج نمى كند مگر آنكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق خروج كند او هـمـچـون جـوشـيـدن آب از زمـيـن مـى جـوشـد و فـرسـتـادگـان شـمـا را بـقـتـل مـى رسـانـد. بـعـد از آن در انـتـظـار خـروج سـفـيـانـى و ظـهـور قـائم باشيد.))(147)
مـراد از شـيـصبانى در روايات اهل بيت (عليه السلام ) مردى از بنى عباس و يا مردى دشمن اهـل بـيـت (عليه السلام ) است زيرا امامان (عليه السلام ) بنى عباس را به بنى شيصبان تـعـبـيـر مى كردند و آن نام مردى بد كردار يا گمنامى است كه دشمن خود را بطور كنايه بـا ايـن كـلمـه بـكار برده اند و شيصبان در لغت نامى از نامهاى ابليس است . پس از آنكه قـدرت در دست زمينه سازان خراسانى و طرفداران آنهاست ، شيصبانى در عراق خروج مى كـنـد بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه روايـات ورود آنـهـا را بـه عـراق در مـرحـله اى قبل ، بيان مى دارد.
بـه هـر حـال ، وضـع داخـلى عـراق بـگونه اى است كه با ورود نيروهاى سفيانى همآهنگ و مـوافـق اسـت و بـا هـيـچ گـونـه مـقـاومـت مـهـمـى برخورد نمى كند. و يمنى ها و خراسانيان سـرگـرم حـوادث ظـهـور در حـجـاز هـسـتـنـد و قـواى سـفـيـانـى انـدكـى قبل از نيروهاى آنان وارد عراق مى شوند.
از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بـدون شـك خاندان فلان حكمرانى مى كنند و چون به فرمانروائى رسيدند اختلاف پيدا مى كنند و حكومتشان از هم مى پاشد و كارشان پراكنده مى شود، تا اينكه خراسانى و سـفـيـانـى بر آنها خروج مى كنند، يكى از مشرق و ديگرى از مغرب ، همچون ستوران در مـسابقه به سوى كوفه مى شتابند. او از آنجا و ديگرى از اينجا، تا اينكه هلاكت خاندان فـلان بـدسـت ايـن دو خـواهـد بـود. و ايـن دو نـفـر يـكـى از آنـهـا را بـاقـى نـمـى گذارند.))(148)
و مـراد از فـرزنـدان فـلان در اينجا ممكن است خاندان شيصبانى حاكم عراق و يا فرزندان شيصبان ديگرى باشند.
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((گويا من سفيانى يا (رفيق او را) مى بينم كه در سرزمينهاى سرسبز شما در كوفه اقامت گزيده و منادى او بانگ مى زند كه هر كس سر شيعه على را بياورد هزار درهم جايزه دارد. در ايـن هـنگام همسايه به همسايه حمله ور مى شود و مى گويد اين شخص از آنهاست . گـردش را مى زند و هزار درهم را مى گيرد. اما در چنان روزى بر شما فرمانروائى نمى كنند مگر فرزندان زنان بدكار... و گويا من شخص نقابدارى را مى بينم ، پرسيدم : آن شـخـص نـقـابـدار كيست ؟ امام فرمود: مردى از شماست كه مانند شما سخن مى گويد، نقاب بر چهره مى زند و بر شما احاطه پيدا مى كند شما را مى شناسد در حاليكه شما را نمى شـنـاسـيد او يكايك مردان شما را با عيب جوئى بدنام مى كند اما او جز فردى زنازاده نيست .))(149)
و نيز در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سـواران سـفـيـانى همچون شب ظلمانى و سيل ويرانگر روى مى آورند به هر چيز كه بـرسـنـد آنـرا هـلاك و نـابـود مـى كـنـنـد تـا آنـكـه وارد كـوفـه مـى شـونـد و پـيـروان آل پـيـامـبر صلى الله عليه و آله وسلم را بقتل مى رسانند آنگاه از همه جانب به جستجوى اهـل خـراسـان مـى پـردازنـد در حـاليكه اهل خراسان به طلب مهدى برمى خيزند و او را مى خوانند و به يارى او مى شتابند.))(150)
ايـن روايـات فـجـايـعى را كه ارتش سفيانى در جنگ عراق بويژه در حق شيعيان مرتكب مى شود به تفصيل بيان مى كند، ابن حماد به نقل از ابن مسعود گويد:
((چون سفيانى از رود فرات بگذرد و به محلى بنام حاقرقوفا برسد، خداوند ايمان را از او مـحو گرداند، آنگاه با هفتاد هزار تن ، در حاليكه شمشيرها را به خود آويخته اند بـه رودى كه به آن دجيل (دجله كوچك ) گويند روى آورد افراد ديگرى بيش از اينها وجود دارنـد كـه بـرخـانـه زرين (قصر) غالب شوند. مبارزان را بكشند و شكم زنان باردار را بشكافند به گمان اينكه شايد آنها فرزند پسر داشته باشند، گروهى از زنان قريش در كـنـار نـهـر دجـله از عـابران و مسافران كشتى درخواست مى كنند كه آنها را با خودشان سوار نموده و نزد خويشان آنان برسانند اما آنها از كينه اى كه با بنى هاشم دارند آنها را با خود نمى برند.))(151)
مـعـنـاى جـمـله ((در حـاليـكـه شـمـشيرهايى بخود آويخته اند)) اين است كه آنها با ديگر سـربـازان در نـوع اسـلحه تفاوت دارند و ((خانه زرين )) ياد شده كه بر آن غالب مى شـونـد بـنـظـر مـى رسـد مـحـل گـنـج و يـا قـصـرى بـاشـد كـه در كـنـار رود دجـله يـا دجـيـل (دجـله كـوچـك ) قـرار گـرفـتـه و مـنـظـور از زنـان قـريـش زنـهـاى عـلويـه از ذريه اهـل بـيـت (عـليـه السـلام ) مـى بـاشـنـد. از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((ارتـش سـفـيـانى وارد كوفه مى شود و كسى را رها نمى كند مگر آنكه او را مى كشد ((آنـچـنـان خـوى آدمـكـشـى دارنـد)) كـه وقـتـى مردى از آنها به گوهر گرانبها و عظيمى برخورد نمايد به آن توجهى نمى كند. ولى اگر كودك خردسالى را ببيند او را دستگير كرده و بقتل مى رساند.))(152)
روايـات نـام تعدادى از مكانها را بجز جاهايى كه گذشت مانند زوراء (يعنى بغداد) انبار، صـرات ، فـاروق ، و روحـا كـه ارتش سفيانى در آنها تمركز پيدا مى كنند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((او يـكـصـد و سـى هـزار تـن را بـه كـوفـه گـسـيـل مـى دارد و آنـهـا در روحـا و فـاروق فرود مى آيند و شصت هزار تن از آنان از آنجا حـركـت مـى كـنـنـد تـا در كـوفـه مـحـل قـبـر هـود (عـليـه السـلام ) در نـخـليـه فـرود مـى آيند.))(153)
در كتاب ((لوائح الانوار البهيه )) اثر سفارينى حنبلى درباره سفيانى آمده است :
((او بـا تـركـان پـيـكار مى كند و بر آنها پيروز مى شود. آنگاه در زمين تبهكارى مى نمايد و وارد بغداد شده جمعى از آنان را از دم تيغ مى گذراند.))
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه هـجـوم سفيانى به عراق حمله اى خشم آلود و ويرانگر است و تا حد زيادى به هدف خود در كشتار شيعيان حضرت مهدى (عليه السلام ) موفق مى شود. وى با نيروى مقاوم مهمى از سوى حكومت رو برو نمى گردد حتى مقاومتى از ناحيه شيعه نيز ذكر نشده است بجز آنكه درباره مردى از عجم (غير عرب ) آمده است كه او با گروه اندك و غير مـسـلح خـود در بـرابـر ارتـش سـفـيـانـى مـى ايـسـتـد و آنـهـا وى را بقتل مى رسانند:
((آنـگـاه مردى از عجم و از اهل كوفه با گروهى ضعيف خروج مى كند و فرمانده ارتش سفيانى وى را بين حيره و كوفه به قتل مى رساند.))(154)
بـزودى روايت ابن حماد را كه بصراحت مى گويد آنها بجز اندكى ، غير مسلح مى باشد، خـواهـيـم آورد ولى هـجـوم سـفـيانى نمى تواند هدف دوم او را كه تثبيت سلطه در عراق است تـحـقـق بـخشد. بلكه چند هفته اى بر نيروهاى او نمى گذرد كه خبر حركت نيروهاى زمينه سـازان خـراسـانـى و يـمنى كه به سوى عراق مى شتابند به آنها مى رسد دچار وحشت و هراس مى شوند و نيروهاى سفيانى در برابر آنها عقب نشينى نموده و با آنها درگير نمى شـونـد مـگـر در چـند نقطه كه درگير نبردهاى پراكنده اى مى گردند و در آنها شكست مى خورند.
بـه احـتـمال قوى تر، سفيانى از اين رو نيروهاى خود را از عراق به عقب مى راند كه به آنها يا بخش عظيمى از آنها براى ايفاى نقش جديد خود در حجاز سخت احتياج دارد تا بگمان خـود بـه نـهـضـت و قـيام حضرت مهدى (عليه السلام ) در مكه پايان دهد. چه اينكه برخى روايـات خـاطـر نـشـان مى سازد لشكرى را كه سفيانى براى پايان دادن به نهضت مهدى (عليه السلام ) به حجاز گسيل مى دارد، از عراق و بعضى مى گويند از شام اعزام مى كند البـتـه مـمـكن است بخشى از آن از شام و بخش ديگرى از عراق باشد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سـفـيـانـى ، سـپـاهـى را كـه شـمـار آنـان بـه هفتاد هزار نفر مى رسد به كوفه مى فـرستد و اهل آن سامان را با كشتن و دار آويختن و اسارت گرفتن دچار مصيبت مى سازد. در ايـن حـال يـاوران درفـش هـاى سـيـاه از سـوى خـراسـان بـه حـركـت درآمـده و منازل را يكى پس از ديگرى بسرعت پشت سر مى گذارند و با آنها (در ميان آنها) تعدادى از ياران حضرت قائم (عليه السلام ) وجود دارد))(155)
در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سـفـيـانـى وارد كـوفه مى شود و سه روز در آنجا به غارت مى پردازد شصت هزار نـفـر از اهـالى آنـجـا را مـى كشد سپس هيجده شب در آنجا مى ماند... آنگاه ياوران درفش هاى سياه روى مى آورند تا در كنار آب منزل مى كنند. ياران سفيانى به محض اينكه خبر فرود آنـهـا را مـى شـنـونـد پـا بـه فرار مى گذارند گروهى از نخلستانهاى كوفه خروج مى كـنـنـد، در حـاليـكـه جـز تـعـداد كـمـى از آنـهـا مـسـلح نـمـى بـاشـنـد و بـرخـى از آنـان اهـل بـصـره اند.. به ياران سفيانى دست پيدا مى كنند و اسراى كوفه را از دست آنها آزاد مـى سـازند و ياران درفش هاى سياه افرادى را جهت بيعت نزد امام مهدى (عليه السلام ) مى فرستند))(156)
روايـت بـعـدى كـه از امـيـرالمـؤ مـنـيـن اسـت گـوشـه اى از اشغال عراق توسط لشكر سفيانى و سپس ورود نيروهاى زمينه ساز خراسانى و يمنى را توصيف مى كند:
((او يـكـصـدو سـى هزار تن را به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق فرود مـى آيـنـد شـصـت هـزار تـن از آنـهـا راهـى كـوفـه مـى گـردنـد تـا ايـنـكـه در محل قبر هود در نخليه فرود مى آيند و روز عيد به آنها هجوم مى آورند و فرمانرواى مردم شخصى ستم گر و كينه توز است كه به او كاهن و ساحر مى گويند، شخصى به عنوان فـرمـانـده با پنج هزار كاهن از شهر بغداد به سوى آنها خروج مى كند، هفتاد هزار نفر را بر روى پل آن شهر بقتل مى رسانند به گونه اى كه مردم سه روز در اثر خون و تعفن اجـسـاد از نـزديـك شـدن بـه فـرات پـرهـيـز مـى كـنـنـد و هـفتاد هزار دوشيزه را كه دست و صورتشان ديده نشده به اسارت مى گيرند و آنان را در محملهايى سوار نموده به سوى جايگاهى در نجف مى برند آنگاه از كوفه صد هزار مشرك و منافق بيرون مى آيند تا وارد دمـشـق مـى شـوند و هيچ مانع جلوى آنها را نمى گيرد و آنجا همان ارم ، داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هاى بى نشانى كه از پنبه و كتان و ابريشم نيست از مشرق روى مى آورد كه بالاى چـوب هـاى آنـهـا علامتى وجود دارد. مردى از اولاد آن حضرت آن درفش ها را به حركت در مى آورد، از مشرق ظاهر مى شود و بوى آن همچون مشك عنبر در مغرب استشمام مى شود ترس و وحـشـت يـكماه پيشاپيش آنها بدل دشمنان راه مى يابد تا اينكه به خونخواهى پدران خود وارد كوفه مى شوند.
در ايـن حـال سواران يمنى و خراسانى همچون ستوران پريشان مو و غبارآلود و تيزتك از نـژاد اسـبان ميان باريك بسوى كوفه مى شتابند وقتى يكى از آنان به پائين پاى خود مـى نـگرد مى گويد: پس از امروز خير و سعادتى در نشستن ما نيست ، بار خدايا ما توبه كـنـنـده ايـم در حـاليـكـه آنـان بـهـتـريـن ديـن داران هـسـتـنـد و خـداونـد آنـان و امـثـال آنـان از اولاد پـيامبر را در كتاب گرانقدر خود چنين توصيف كرده است ((بدرستيكه خـداونـد تـوبـه كـنـنـدگـان و پـاك سـيـرتـان را دوسـت مـى دارد)) مـردى از اهـل نجران خروج مى كند و دعوت امام را لبيك مى گويد او نخستين نصرانى است كه اجابت مـى كـنـد و مـعـبد خود را ويران ساخته و صليبش را مى شكند و با بردگان و مردان ضعيف خـروج مـى كـنـد و بـا درفـش هـاى هـدايـت رهـسـپـار نـخـيـله مـى گـردنـد.. محل گرد آمدن كليه مردم در همه زمين در فاروق خواهد بود. و در آن روز بين مشرق و مغرب سـه مـيـليـون نـفـر كـشـتـه مـى شـونـد كـه بـعـضـى از آنـهـا بـرخـى ديـگـر را بـقـتـل مـى رسـانند در چنين روزى تاءويل اين آيه آشكار مى شود ((پيوسته آن ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را (با شمشير) درو شده و خموش ‍ قرار داديم .))(157)

نسبت به اين روايت در نسخه ها خلل و اشتباهى وجود دارد، روايتى ديگر كه دقيق تر بنظر مى رسد در بحار از اميرمؤ منان (ع) نقل شده است كه فرمود:
((اى مـردم ، از مـن سئوال كنيد پيش از آنكه فتنه و فساد سرزمين شما را پس از مرگ و حـيـاتش پايمال كند و سايه شوم خود را بر آن بگستراند و يا آتش از مغرب زمين در هيزم خشك و انبوه افتد و با فرياد بلند بانگ برآورد، واى بر او از انتقام جوئى و خونخواهى و مـانـند آن ، وقتى گردنش چرخ و روزگار طولانى شود شما مى گوئيد او مرده است ، يا هـلاك شـده (اگـر زنـده اسـت پس در كجا بسر مى برد) در اين هنگام معنى اين آيه ، مصداق پـيـدا مـى كـنـد ((سـپـس پـيـروزى را بـراى شـمـا بـرگـردانـديم و شما را با دارائى و فـرزنـدان پـسـر يارى داديم و جمعيت شما را بيش از آنان قرار داديم )) ظهور آن حضرت نـشـانـه هـا و علامتهايى دارد: نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخـنـه در زوايـاى كـوچـه هـاى كـوفـه ، تـعـطـيـل مـسـاجـد بـمـدت چـهل شب ، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن درفشهايى گرداگرد مسجد بزرگ كه شباهت به درفـشـهـاى هـدايـت دارنـد، كـشنده و كشته شده هر دو در آتش خواهند بود، كشتار زياد، مرگ سـريـع ، و كـشـتـه شـدن نفس زكيه در نجف همراه با هفتاد تن از خوبان كه بين ركن و مقام ذبـح مـى شـود و كـشـتـه شـدن ((اسـبـغ مظفر)) در بتخانه با تعداد زيادى از انسانهاى شـيـطـان صفت و خروج سفيانى با درفش سبز (سرخ ) و صليبى زرين است ، فرمانده آن مردى از قبيله كلب است و دوازده هزار سوار، سفيانى را بسوى مكه و مدينه همراهى مى كنند فـرمـانـده آن گـروه فـردى از بـنـى امـيـه اسـت كـه بـه او خـزيمه مى گويند چشم چپ او نـابـيـنـاسـت و در چـشـم ديـگـرش نـقـطـه اى خـون وجـود دارد، تمايل به دنيا دارد، هيچ پرچمدارى از او برنمى گردد تا اينكه در مدينه فرود مى آيد، مـردان و زنـانـى از آل پـيـامبر(ص ) را گرد هم مى آورد و آنها را در خانه اى در مدينه كه بـه آن خانه ابوالحسن اموى مى گويند زندانى مى كند، او سوارانى را در جستجوى مردى از خـانـدان پـيـامـبر (ص ) مى فرستد كه مردانى مستضعف در مكه گرد او جمع شده اند كه رئيـس آنـهـا مـردى از غـطفان است . تا اينكه در ميان سنگهاى پهن و سفيد در بيابان در مى آيـنـد و در زمـيـن فـرو مـى رونـد، هيچيك از آنها نجات پيدا نمى كند مگر يك مرد كه خداوند صـورت او را بـه پشت مى گرداند تا آنها را بترساند و نشانه عبرتى براى آيندگان بـاشـد در آن روز تـاءويـل ايـن آيـه ((و اگـر مى ديدى آن لحظه اى كه هراسان شدند و دسـتـگـيـر شـدنـد از جايگاهى نزديك )) آشكار مى شود، سفيانى صد و سى هزار تن به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق و جايگاه مريم و عيسى (ع) در قادسيه فرود مـى آيـنـد و هـشـتـاد هـزار تـن از ايـشـان رهـسـپـار كـوفـه شـده و در مـحـل قـبر هود (ع) در نخيله فرود مى آيند و در روز عيد و چراغانى به او هجوم مى آورند و رهـبـر مـردم جـبـارى سـتم پيشه است كه به او كاهن ساحر مى گويند از شهرى كه به آن زوراء (بـغـداد) گـويـنـد بـا پـنـج هـزار كـاهـن خـروج مـى كـنـد و بـر سـر پل آن شهر هفتاد هزار نفر را مى كشد بطورى كه مردم به جهت خونهاى ريخته شده و تعفن جسدها از نزديك شدن به فرات خوددارى مى كنند. دوشيزگانى را كه دست و صورت آنها بـى حـجـاب ديـده نـشـده از كـوفـه بـه اسـارت مـى گيرند و بر محملها سوار نموده به جايگاهى در نجف مى برند.
آنـگـاه صـد هـزار مـشـرك و منافق از كوفه خروج مى كنند و بى آنكه كسى مانع آنها شود وارد دمشق مى شوند و آن ارم داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هايى از مشرق زمين كه از پنبه و كتان و حرير نيست روى مى آورد در حاليكه بالاى چوبهاى آنها علامتهايى دارد و مردى از آل پيامبر(ص ) آنها را به پيش مى راند، روزى كه در مـشرق ظاهر مى شود بوى خوش او همچون مشك عنبر در مغرب به مشام مى رسد، ترس و هراس يك ماه پيشاپيش آنها به دل دشمنان راه مى يابد.
پـسران سعد، در كوفه به خونخواهى پدران خود برمى خيزند و آنها فرزندان فاسقان هستند تا اين كه سواران حسين بسان اسبان مسابقه ژوليده مو و غبار آلود و پيشانى هايى سـفـيـد و ديـدگانى اشكبار دارند بر آنان هجوم مى آورند ناگاه يكى از آنها در حالى كه اشك مى ريزند پاى خود را بزمين مى زند و مى گويد بعد از امروز ديگر خير و سعادتى در نشستن نيست ، پروردگارا ما توبه كنندگان و دلشكستگانيم و در پيشگاه ربوبى تو سـر فـرود مـى آوريـم و پـيـشـانى بر خاك مى سائيم . آنها بزرگانى هستند كه خداوند بـزرگ در قـرآن مجيد آنها را چنين توصيف نموده است ((خداوند توبه كنندگان و پاكيزه گـان را دوسـت مـى دارد)) و ديـگـر پـاك سـيـرتـان كـه از آل پيامبرند.
مردى از نجران خروج مى كند و دعوت امام را اجابت مى نمايد و او نخستين نصرانى است كه پـاسـخ مـثـبـت مـى دهـد، معبد خود را ويران مى كند و صليب آن را مى شكند و با بردگان و مـردمـان ضـعـيـف و سـواران خـروج مـى كـنـد و بـا درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردد. مـحـل گـرد آمـدن تمام مردم زمين ، در فاروق است و آن جايگاه مسير حج رفتن اميرمؤ منان است كـه بـيـن بـرس و فـرات قـرار دارد، پس در آن روز بين مشرق و مغرب سه هزار يهودى و نـصـرانـى كـشـتـه مـى شـونـد و بـرخـى بـعـض ديـگـر را مـى كـشـنـد. در آن روز تـاءويـل ايـن آيـه مـصـداق پـيـدا مـى كـند ((پيوسته آن ، ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را همچون در ديدگان خموش قرار داديم )) بوسيله شمشير و زير سايه شمشير.))

قسمت اول و آخر اين روايت ، يك جنگ جهانگير را خاطرنشان مى سازد كه نابودى و ويرانى آن گريبانگير غرب مى شود و در آن سه هزار هزار يعنى سه ميليون نفر كشته مى شوند و ما آن را در جاى خود بيان خواهيم كرد.
و شـايـد مـعـنـاى ((ايـجـاد شـكـاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه )) ساختن سنگر و پـنـاهـگـاه جـنـگ خـيـابانى در برابر حمله سفيانى باشد و بزودى درباره درفشهاى سه گـانـه پـيـرامـون مـسـجـدالحـرام در مـكـه و حـجاز در نهضت ظهور، با توجه به كشمكش و درگـيـرى بـراى بـدسـت گـرفـتـن قـدرت انـدكـى قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) بيان خواهد شد ((و كشته شدن انسانى پاك سرشت در نجف بـا هـفـتـاد تـن و در روايـتـى هـفـتـاد نـفـر از شـايـسـتـگـان )) بـعـيـد نـيـسـت قـابـل انـطـبـاق با شهيد بزرگوار آقاى صدر ـ قدس سره ـ باشد زيرا او باتفاق هفتاد نفر از صالحان به شهادت رسيد. و پشت كوفه همان نجف اشرف است .
و وجـود مـطـهـر و پـاكـيزه اى كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (ع) بين ركن و مقام به شهادت مى رسد، فرستاده آن حضرت به سوى مردم مكه است .
در اين روايت چند نام و واژه وجود دارد كه معنى و مقصود آن مشخص نيست مانند اسبغ مظفر كه در بـتخانه بقتل مى رسد با بسيارى از انسانهاى شيطان صفت و مانند پسران سعد سقا و غير آن .
بـرخـى روايـات وجـود دارد كـه اشاره دارند، حضرت مريم و عيسى عليهماالسلام از عراق ديـدن نـمـوده و در قـادسـيـه مـنـزل كـرده انـد و مـدتـى در محل مسجد براثا نزديك بغداد باقى مانده اند. والله العالم .
امـا جـايـگـاه قـبر هود (ع) در نخيله معروف است در نزديكى نجف اشرف در وادى السلام مى بـاشـد و فـرمـانـده مـردم شـخص كاهن و ساحرى است ، شايد همان شيصبانى باشد كه در روايت آمده و قبل از سفيانى در عراق خروج مى كند و درفش هاى مشرق زمين ، همان درفش هاى زمـيـنـه سـازان خـراسـانـى اسـت و منظور از مهر و علامت بر فراز درفش ها ممكن است شعار (الله ) بـاشـد كـه آرم جـمـهـورى اسـلامـى اسـت كـه امـام خـمـيـنـى رهـبـر كبير انقلاب آن را بـرگـزيـده اسـت و فاروق در روايت دوم بايد حاشيه و تفسيرى از يكى از راويان باشد كه در متن روايت وارده شده است و ممكن نيست كه از سخنان اميرمؤ منان (ع) باشد و ممكن است مـحـل تـجـمـع مـردم در آنـجـا بـه ايـن مـعنا باشد كه نيروهاى حضرت مهدى (ع) در آن مكان گردهم مى آيند و آنگاه جنگ جهانى ياد شده ميان غير مسلمانان بوجود مى آيد.
تـوجـه داشـتـه بـاشـيـد كـه ايـن روايـات امـيـرمـؤ مـنـان و امـثال آن نياز به تحقيق در سند و الفاظ آن دارد و ظاهرا بسيارى از اين خطبه ها و روايات طولانى از نشانه هاى ظهور و نهضت آن حضرت خطبه ها و مقالاتى از راويان و علمائى است كـه تـعـدادى از روايـات رسـيده از اميرمؤ منان و امامان عليهم السلام را در ميان آنها تنظيم نـمـوده اند آنگاه آنها را به امامان (ع) نسبت داده اند. بنابراين ارزش علمى آن در حدى است كـه سـخـن از راويـان و عـلمـائى است كه آگاهى و شناخت آنها از روايات بيش از ما بوده و آنـان بـه زمـان صـدور روايـات نـزديـكـتـر بـوده انـد.. و در ايـنـجـا مجال شرح آن نيست .
پيشروى لشكر سفيانى به سوى حجاز (لشكرى كه در زمين فرو مى رود)
به خواست خدا بزودى درباره نهضت ظهور مقدس حضرت مهدى (ع) سخن خواهيم گفت و نيز بـه بـررسـى كـشـمـكـش سـيـاسـى در حـجـاز مـى پـردازيـم كـه بـنـا بـه نـقـل روايـات ، بـدنـبـال كشته شدن ، عبد الله حاكم حجاز و اختلاف بر سر فرمانروائى بـعـد از او و درگـيـرى بـين قبايل حجازى بر سر حكومت ، بوجود مى آيد.. و اين كشمكشها حكومت حجاز را چنان ضعيف مى گرداند كه حضرت مهدى (ع) نهضت خويش را به آسانى در مكه آغاز و شهر را از سلطه بيدادگران آزاد و حاكميت خود را بر آنجا تثبيت مى كند.
در ايـن بـرهـه وقـتـى حـكـومـت حـجاز، خود را از شكست دادن نهضت حضرت مهدى (ع) عاجز و ضـعيف مى بيند اين حكومت و يا دولتهاى بزرگ ، سفيانى را وادار مى سازند كه دست به ايـن امـر مـهـم بـزنـد، وى نـيـروهـاى خـود را نـخـسـت به مدينه منوره و سپس به مكه مكرمه گسيل مى دارد.. در اين هنگام حضرت مهدى (ع) به مسلمانان و به جهان اعلام مى دارد كه در انـتـظـار وقـوع مـعـجزه ايست كه به زبان پيامبر، وعده داده شده است و آن فرو رفتن سپاه سـفـيـانـى در بـيـابان نزديك مكه است ، پس از اين معجزه آن حضرت نهضت مقدس خويش را ادامه خواهد داد.
بـلكـه بـعـيـد نـيـسـت ، تـرجـيـح ايـن مـطـلب كـه در بـرخـى روايـات آمده است . و آن اينكه فـراخـوانـدن نـيـروهـاى سـفـيـانـى بـه حـجـاز بـويـژه مـكـه و مـديـنـه قـبـل از شـروع نـهـضت ظهور مهدى (ع) اتفاق مى افتد و سپاه سفيانى در جستجوى حضرت مـهـدى (ع) و يـارانـش وارد مـديـنـه منوره گرديده و در آنجا به ارتكاب جناياتى دست مى زنـد. در ايـن زمـان حـضـرت در مـديـنـه بـسـر مـى بـرد، آنـگـاه مـانند روش موسى (ع) با اضـطـراب از مـديـنـه خـارج گـرديـده و رهـسـپـار مـكـه مـى شـود، سـپـس خـداونـد متعال ، اجازه ظهور به آن حضرت مى دهد.
روايـات در مـنابع شيعه و سنى ، ورود لشكر سفيانى را از ناحيه عراق و شام به مدينه مـنـوره هجومى سخت و ويرانگر توصيف مى كند، بطوريكه وى هيچ مقاومتى در برابر خود نـمـى يـابـد. و او بـا يـاران مـهـدى (ع) و شـيـعـيـان اهـل بـيـت (ع) در كـشـتـار و نـابـودى زن و مـرد بـزرگ و كـوچـك هـمـانـگـونه كه در عراق عـمل كرد عمل مى كند! بلكه از روايات استفاده مى شود كه حمله سفيانى در مدينه سخت تر خـواهـد بـود، در نـسـخـه خـطـى ابـن حـمـاد از ابـن شـهـاب نقل است كه :
((سفيانى خطاب به فرماندهى كه با سواران خود وارد كوفه مى شود، بعد از آنكه آنجا را سخت پايمال مى كند، مى نويسد و او را ماءمور به حركت بسوى حجاز مى سازد، او روانه آن سامان مى شود و دست به كشتار قريش مى زند، چهار صد مرد از آنان و از ياران مـهـدى را مـى كـشـد و شـكـمـهـاى زنـان را مـى درد و فـرزنـدان را بـقـتـل مى رساند و دو برادر از قريش را كشته و يك مرد و خواهرش بنام محمد و فاطمه را بر درگاه مسجد مدينه به دار مى آويزد.))(158)
روايات ديگرى مى گويند: اين مرد و خواهرش از عموزادگان نفس زكيه هستند كه امام مهدى (ع) وى را بـه مـكـه مـى فـرسـتـد كـه او را پـانـزده شـب قـبـل از ظـهـور آن حـضرت در مسجدالحرام بقتل مى رسانند. و اين دو برادر و خواهر از دست لشكريان سفيانى از عراق مى گريزند و جاسوسى كه از عراق با اين دو همراه بوده آن دو را به دشمنان معرفى مى كند.
روايـت ذيـل ، گوياى اين است كه سفيانى قتل عام خود را مورد بنى هاشم و شيعيان آنها در مدينه به اينگونه توجيه مى كند كه وى به انتقام كشته شدن سپاهيان او در عراق بدست نيروهاى خراسانى دست به اين عمل مى زند.
در نسخه خطى ابن حماد، از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((سـفـيانى ، سپاه خود را به مدينه مى فرستد و به آنها دستور مى دهد هر كس كه از بـنـى هـاشـم در آنـجـاسـت ، حـتـى زنـان بـاردار را بكشند! و اين كشتار در برابر عملكرد شخصى هاشمى است كه با ياران خود از مشرق خروج كرده است ، سفيانى مى گويد: تمام اين بلاها و كشته شدن ياران من فقط از ناحيه بنى هاشم است . پس فرمان به كشتار آنان مى دهد بطوريكه ديگر كسى از آنها در مدينه شناخته نمى شود، آنان و حتى زنانشان سر بـه بـيـابـانـهـا و كـوهـها مى گذراند و به سوى مكه مى گريزند.. چند روزى دست به كـشـتـار آنـهـا مى زند سپس دست نگه مى دارد و هر كس از آنان يافت شود وحشت زده است تا ايـنـكـه نـهـضت مهدى در مكه آشكار شود و هر كس كه به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مى شود))(159)
از امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمود:
((سـفـيـانـى و هـمـراهـان وى ظـاهـر مـى شـونـد و او هـيچ غم و انديشه اى جز غلبه بر آل پـيـامـبر (ص ) و پيروان آنها ندارد از اين رو دسته اى را به كوفه مى فرستد و آنها با گروهى از شيعيان آل پيامبر (ص ) برخورد مى كنند كه كشته و يا به دار آويخته مى شـونـد و سـپاهى از خراسان روى مى آورد تا آن وارد حوزه دجله مى گردد و مردى ضعيف از عـجـم بـا پـيـروان خـود خـروج مـى كـنـد كه گرفتار درگيرى در نجف مى شود و سفيانى گـروهـى را رهـسـپـار مـديـنـه مـى كـنـد و آنـهـا مـردى را در آنـجـا بـقـتـل مـى رسـانـنـد و مـهـدى و مـنـصـور از آنـجـا مـى گـريـزنـد و آل پـيـامـبـر (ص ) از كـوچك و بزرگ دستگير مى شوند. كسى باقى نمى ماند مگر اينكه دسـتـگـيـر و زندانى مى شود، سپاه وى به جستجوى آن دو مرد مى پردازد و مهدى (ع) بنا بـه روش مـوسـى (ع) نـگـران و بـا اضـطـراب بـيـرون مـى آيـد تـا آنـكـه وارد مـكـه مى شود))(160)
در صفحه 252 بحار درباره سفيانى چنين آمده است ((سفيانى با سپاهى انبوه وارد مدينه مـى شـود)) و در مـسـتـدرك حـاكـم ج 4 ص 442 آمـده اسـت ((كـه اهل مدينه پيشاپيش حمله سفيانى از شهر خارج مى شوند))
چنين بنظر مى رسد كه منصور ياد شده در روايت ، كه با حضرت مهدى (ع) از مدينه خارج مـى شـود هـمـان محمد نفس زكيه باشد كه از ياوران حضرت مهدى (ع) است و حضرت او را به مسجدالحرام مى فرستد تا پيام آن بزرگوار را به گوش جهانيان برساند اما او را بقتل مى رسانند و احتمال دارد يكى ديگر از ياران مهدى غير از نفس زكيه باشد.
ايـنـهـا نـمـونـه هـايـى از روايـات نبرد سفيانى در مدينه و تبهكاريهاى وى در آنجا بود، روايـات ، در مورد جاهاى ديگر حجاز كه نيروهاى سفيانى در آن وارد شوند غير از مدينه و سـپـس تـلاش بـراى ورود بـه مـكـه سـخـنـى بـمـيـان نـمـى آورد.. و پـيـداسـت كـه مـدت اشـغـال شهر مدينه چندان طول نمى كشد تا آنكه تمام سپاه يا بخش عمده آنرا به مكه مى فـرسـتـد كـه مـعجزه وعده داده شده رخ مى دهد و تمام آنها در نزديكى مكه در زمين فرو مى رونـد. و در برخى از روايات ، باقى ماندن لشكريان سفيانى در مدينه را تنها چند روز ذكـر مى كند، ولى ظاهرا مراد از آن مدت ورود سفيانى به مدينه و كارهاى ناشايست وى در آنجاست نه زمان اقامت نيروهاى سفيانى در مدينه يا نزديك آن .
روايـات در مـورد بـزمـين فرو رفتن سپاهيان سفيانى در منابع مسلمانان ، بسيار و متواتر اسـت و شـايد مشهورترين آنها در منابع اهل سنت ، روايتى باشد كه از ام سلمه روايت شده كه گفت :
((پـيـامـبـر خدا (ص ) فرمود: پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد آنگاه لشكرى به سـوى او فـرسـتـاده مـى شود تا آنكه به بيابان مدينه مى رسند و آنجا در زمين فرو مى روند))(161)
صـاحـب كـشـاف در تـفـسير اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دسـتـگير شدند از جايگاهى نزديك ))(162) آورده است كه : ((از ابن عباس روايت شده كـه آيـه فـوق در مـورد فـرو رفـتـن در بـيـابـان بـيـداء نازل شده است .))
و صاحب مجمع البيان مى گويد:
((ابـوحـمـزه گـفت : از على بن حسين و حسن بن على (ع) شنيدم كه آن دو بزرگوار مى فـرمـودنـد: مـراد از آيـه يـاد شـده ، لشـكر بيابان است كه از زير پايشان گرفتار مى شوند (زمين آنها را در كام خود فرو مى برد.))(163)
و از حذيفه يمانى روايت شده است :

next page

fehrest page

back page