next page

fehrest page

back page

...اللهـم و اءقـم بـه الحـق ، و اءدحض به الباطل ، و اءدل به اءولياءك ، و اءذللبه اءعداءك ، وصل اللهم بيننا وصلة تؤ دى الى مرافقة سلفه ، واجعلنا ممن ياءخذ بحجزتهم ، و يمكث فى ظلهم ، و اءعنا على تاءدية ، حقوقه اليه ، والا جتهاد فى طاعة ، و الاجتناب عن معصيته ، و امنن علينا برضاه ، وهب لنا راءفته و رحمته و دعاءه ، و خيرما ننال به سعة من رحمتك ، و فوزا عندك ، واجعل صلواتنا به مقبولة ، و ذنوبنا به مغفورة ، و دعاءنا به مستجابا، و اجعل اءرزقنا به مبسوطة ، و همومنا به مكفية ، و حوائجنا به مقضية ، و اءقبل الينا بوجهك الكريم ، و اقبل تقربنا اليك ، و انظر الينا نظرة رحيمة ، نستكمل بها الكرامة عندك ، ثم لاتصرفها عنا بجودك . و اسقنا من حوض جده صلى الله عليه و آله ، بكاءسه و بيده ، ريا رويا، هنيئا سائغا، لاظماءبعده ...يا اءرحم الراحمين ... .
مهدى منتظر (عليه السلام ) از ديدگاه اهل سنت
يكسانى اعتقاد به مهدى منتظر از ديدگاه شيعه و اهل سنت
برخـى تـصـور مـى كـنـنـد كـه اعـتـقـاد بـه مـهـدى مـنـتـظـر، ويژه شيعيان است در حاليكه اصل اين عقيده از نظر اهل سنت با شيعه همسان بوده و بين اين دو فرقه از حيث بشارت هاى پـيـامـبر صلى الله عليه و آله راجع به ظهور آن حضرت و ماءموريت جهانى وى و درباره شخصيت برجسته و مقدس آن بزرگوار و حتى نشانه هاى ظهور و ويژگى هاى انقلاب او، تـفاوتى وجود ندارد، و تنها فرقى كه در اين مورد وجود دارد اين است كه ما شيعيان او را امـام دوازدهـم بـنـام مـحـمـد بـن حـسـن عـسـكـرى (عـليـه السـلام ) و مـتـولد بـه سـال 255 هـجـرى مـى دانـيـم و بـر ايـن عقيده هستيم كه خداوند عمر او را همچون عمر خضر (عـليـه السـلام ) طـولانـى نـمـوده و او اكـنـون زنـده و غـايب است ، تا خداوند هر زمان اراده فـرمـايـد ظـهـور خـواهـد كـرد در حـاليـكـه اغـلب دانـشـمـنـدان اهـل سنت مى گويند هنوز متولد نشده و غايب نيست بلكه بزودى متولد خواهد شد و به آنچه پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله بـشـارت داده جـامـه عمل مى پوشاند و عده كمى از آنان در مورد ولادت و غيبت او با ما هم عقيده اند.
اصـالت اعـتـقـاد بـه حـضـرت مـهـدى (عـليـه السـلام ) از ديـدگـاه اصـل سـنـت از آنـجـا روشـن مـى گـردد كـه روايـات فـراوانـى در مـنـابـع و اصـول روائى و اعـتقادى آنها و نيز فتاوا و آراء دانشمندان و تاريخ علمى و سياسى آن در خلال نسل هاى گذشته وجود دارد كه كه گواه بر اين عقيده است .
بـنـابـرايـن حـركـت هـايـى كـه از سـوى مـدعـيـان مـهـدويـت در جـوامـع اسـلامـى اهـل سنت رخ داد مانند جنبش مهدى سودانى در قرن گذشته و حركتى كه در آغاز اين قرن در حـرم مـكـه اتـفـاق افـتـاد و جـنـبـش هـايـى كـه انـديـشـه هـاى مـهـدويـت را بـه شـكـل آشكارى نشان مى داد، مانند ((جنبش جهاد و هجرت )) در مصر و حركت هاى مشابه آن ، كـه در اثـر بـوجـود آمدن خلاء فكرى و يا تحت تاءثير تفكرات شيعى ، درباره حضرت مهدى (عليه السلام ) آنگونه كه برخى تصور مى كنند، پديد نيامد.
شـمـار راويـان احـاديـث مـربـوط بـه حـضـرت مهدى (عليه السلام ) از صحابه و تابعين اهل سنت كمتر از راويان شيعه نيست همچنين است اشخاصى از آنان كه روايات ياد شده را در اصـول و مـجـموعه اى احاديث ، تدوين نموده و كسانى كه داراى تاءليفات ويژه اى در اين زمينه مى باشند.
كهن ترين كتاب اهل سنت درباره مهدى
شـايـد كـهـن تـريـن كـتـابـى كـه از اهل سنت درباره مهدى (ع) بدست ما رسيده است ، كتاب ((فـتـن و مـلاحـم )) اثـر حـافـظ نـعـيـم بـن حـمـاد مـروزى (مـتـوفـاى سـال 227 ه‍ـ) بـاشـد كـه مـؤ لف آن از اسـاتـيد بخارى و ديگران بوده است و از مصنفان صحاح ششگانه بشمار مى رود نسخه اى از اين كتاب در كتابخانه دائرة المعارف عثمانى در حـيدر آباد هند شماره 3187-83 و نسخه اى در كتابخانه ظاهريه دمشق به شماره 62- اءدب ، وجود دارد و نسخه اى در كتابخانه موزه انگلستان است كه حدود دويست صفحه پشت و رو دارد و تـاريـخ نـسـخـه بـردارى آن سـال 706 هـجـرى مـى بـاشد و روى پاره اى از صـفـحات آن عبارت (وقف حسين افندى ) ديده مى شود كه نشانگر اين است كه نسخه مذكور از مـوقـوفـات تـركـيـه گـرفـتـه شـده اسـت و در سـال 1924 م . در كـتـابـخـانـه بـريتانيا ثبت گرديده است . و يكى از منابع ما در كتاب حـاضـر كـه از آن روايـت نـقـل كـرده ايـم همين نسخه است . اما ساير منابع روائى و اعتقادى اهل سنت كه راجع به بيش از پنجاه ماءخذ مى رسد كه كتب صحاح نيز در ميان آنهاست . و اما شـمـار تـاءليـفـات ، رسـاله هـا و پـژوهـش هاى ويژه تقريبا به تعداد منابع و ماءخذ مى باشد.
قديمى ترين اثر شيعى درباره عقيده مهدى
چـنـانكه قديمى ترين اثر شيعى درباره عقيده مهدى (ع) كه بدست ما رسيده كتاب ((غيبت )) و يـا كـتـاب ((قـائم )) از فـضـل بـن شاذان نيشابورى است كه معاصر نعيم بن حماد بوده است وى كتاب خويش را قبل از ولايت حضرت مهدى (ع) و غيبت او تاءليف نموده است !
نـسـخـه هـاى اين كتاب در قرون گذشته در دسترس علماى ما بوده است ولى متاءسفانه در ايـن قـرن از آن خـبـرى نـيـسـت تـنـهـا مـقـدارى از ايـن اثـر در ضـمـن تاءليفات و كتابهاى دانـشـمـندانى كه از آن كتاب استفاده كرده اند برجاى مانده است ، بويژه علامه مجلسى كه روايـاتـى از آن كـتـاب را در دائرة المـعـارف خـود ((بـحـارالانـوار)) نقل نموده است .
پاسخ ‌هاى محكم اهل سنت به ترديد كنندگان در عقيده به مهدى
بـا گـذشـت زمـان ، عـقيده به حضرت مهدى (عليه السلام ) از عقائد ثابت اسلامى شد كه علماى اهل سنت و عموم آن مردم بر اين عقيده چنان هماهنگى و توافق يافتند كه اگر مخالفى پـيـدا مـى شـد و آنـرا انـكار مى كرد و يا در آن ترديد و شبهه ايجاد مى كرد، دانشمندان و محققان با او به مخالفت برخاسته و پاسخگوى وى بودند، زيرا آن شخص به حقيقت ، در يـكـى از عـقـائد مـسـلم اسـلام كـه روايـات آن در حـد تـواتـر از رسول صلى الله عليه و آله رسيده و ثابت شده است ، ترديد كرده بود.
ايـنـك دو نـمـونـه از كـسـانـى كـه در ايـن عـقـيـده تـرديـد نـمـوده و دانـشـمـنـدان اهل سنت به آنان پاسخ داده اند:
نـخـسـت : ابـن خلدون ، از دانشمندان قرن هشتم و صاحب تاريخ معروف در مقدمه تاريخ خود (چاپ ، داراحياء التراث العربى ) ص 311 مى گويد:
((بـدان كـه بـيـن هـمه مسلمانان مشهور است كه با گذشت روزگاران ناگزير در آخر زمان مردى از اهل بيت ظهور مى كند كه دين را يارى و عدالت را آشكار مى سازند و مسلمانان از او پيروى مى كنند وى بر ممالك اسلامى استيلا مى يابد و مهدى ناميده مى شود و خروج دجال و حوادث پس از او كه از نشانه هاى مسلم قيامت است بعد از ظهور وى اتفاق مى افتد و عيسى بعد از فرود مى آيد و دجال را مى كشد و يا همزمان با ظهور مهدى فرود مى آيد و او را در كشتن دجال يارى مى نمايد و در نماز به مهدى اقتدا مى كند.))(470)
آنـگـاه ابـن خـلدون بـيـسـت و هـفـت روايـت را كـه دربـاره مهدى (عليه السلام ) آمده است مورد بـررسـى قـرار مـى دهـد و در مورد برخى از روايان آن انتقاد مى كند و در پايان مناقشات خود، اين عبارت را مى آورد.
((ايـن است همه رواياتى كه راويان در شاءن مهدى (عليه السلام ) و ظهور وى در آخر زمـان آورده انـد، و چـنـانـكـه مـلاحـظه نمودى بجز اندكى ، بقيه خالى از نقد و انتقاد نيست ))(471)
سپس برخى از آراء اهل تصوف را درباره مهدى منتظر مورد نقد و بررسى قرار داده و آنگاه بحث خود را با اين گفتار پايان مى دهد.
((و حـقـيـقـتـى كـه شـايـان ذكـر اسـت ايـنـكـه هـيـچ دعـوتـى نـسـبـت بـه ديـن و حـكـومـت كـامـل نـمـى شـود مگر با وجود قدرت و حمايت قبيله اى كه از آن پشتيبانى و دفاع كنند تا آنكه امر خدا در آن آشكار گردد. و اين مطلب را قبلا بيان كرديم و با براهين قطعى نشان داديـم كـه هـمـبـستگى شديد فاطمى ها و حتى قريش در سراسر جهان بكلى متلاشى شد و مـلت هـاى ديـگرى پيدا شدند كه تعصبى بالاتر از تعصب قريش داشتند مگر گروهى از طالبيان از جمله بنى حسن و بنى حسين و بنى جعفر كه در سرزمين حجاز در مكه و ينبع در مـديـنه باقى ماند و در آن شهرها پراكنده اند و بر آن نقاط غالب هستند، آنها دسته هايى هـستند كه از لحاظ وطن و حكومت و راءى و عقيده بصورت متفرق و پراكنده بسر مى برند و شمار آنان به هزاران تن مى رسد. بنابراين چنانچه ظهور اين مهدى صحيح باشد دليلى بـرظـهـور و دعـوت او وجـود نـدارد مـگـر آنـكـه از ايـشان باشد و خداوند دلهاى آنان را در پـيـروى از وى بـيـكـديـگـر الفـت و پـيـونـد دهـد تـا بـا قـدرت تـمـام و حـمـايـت كـامـل بـه ابـراز دعوت خود بپردازد و مردم را به پذيرفتن آن وادار سازد اما به غير اين روش ، مانند اينكه فردى فاطمى در گوشه اى از جهان بدون حمايت و پشتيبانى (فاطمى هـا) و بـدون قـوت و قـدرت و صـرفـا بـه خـاطـر انـتـسـاب بـه اهل بيت دست به چنين دعوتى بزند، نمى تواند موفق باشد))(472)
بـا ايـنـكـه ابـن خلدون اعتقاد به حضرت مهدى (عليه السلام ) را بطور قطع رد نكرده اما آنـرا بـعـيـد دانسته و در تعدادى از روايات آن مناقشه مى كند، دانشمندان نظرات وى را در ايـن مـورد و نـسـبـت به يك عقيده اسلامى كه روايات مربوط به آن مستفيض و متواتر است ، نـاروا و انـحـرافـى دانـسته اند و او را بدينگونه مورد سرزنش قرار داده اند كه او مورخ اسـت و تـخـصصى در روايت ندارد تا شايستگى اين را داشته باشد كه آن را مورد جرح و تعديل و اجتهاد قرار دهد، بزرگترين نقدى كه در پاسخ او ديده ام كتاب ((الوهم المكنون مـن كـلام ابـن خلدون )) از دانشمندان محدث احمد بن صديق مغربى است با بيش از يكصد و پـنـجـاه صـفحه كه مؤ لف مقدمه اى مفصل بر آن نوشته و نظريات راويان حديث را كه در صـحـت و تـواتـر روايـات مـربـوط بـه حـضـرت مـهـدى اسـت در ضـمـن مقدمه آورده و سپس اشـكالاتى كه بوسيله ابن خلدون به سندهاى بيست و هشت روايتى را كه او ذكر كرده است يـك بـه يـك مـورد نـقـد و پاسخگوئى قرار داده و آنها را بى اساس و ضعيف دانسته آنگاه روايـات مـربـوط بـه حـضـرت مـهـدى (ع) را تـا يـكـصـد روايـت كامل كرده است .
امـا نـمـونـه دوم : كتاب لا مهدى ينتظر بعد الرسول خيرالبشر (بعد از پيامبر(ص ) مـهـدى اى نـيـسـت كـه انـتـظارش رود) است كه توسط شيخ عبدالله محمود رئيس دادگاه هاى شـرع امـارات قـطـر بـدنـبـال حـركـت مـحـمـد عبدالله قرشى مدعى مهدويت در مسجدالحرام ، تـاءليـف و مـنـتـشـر شـد. و عده اى از علماى حجاز با وى مخالفت كردند و بر رد او پاسخ نـوشـتـند، از آن جمله دانشمند محدث استاد عبدالمحسن عباد استاد دانشگاه اسلامى مدينه منوره كـه پـاسـخ وى را بـصـورت پـژوهـشـى كـامـل تـحـت عـنوان الرد على من كذب بالاحاديث الصـحـيحة الوارده فى المهدى در بيش از پنجاه صفحه در مجله ((الجامعة الاسلامية )) شماره 45 محرم 1400 هـ منتشر ساخت و در مقدمه اين بحث در همان مجله چنين گفته است :
((بـدنـبـال وقـوع ايـن حـادثـه كـه دل هـر مسلمانى را مى آزارد (...) بعضى پرسش ها درباره ظهور مهدى (ع) در آخرالزمان مطرح گرديد و آيا چه مقدار از روايات نبوى در اين مـورد صـحيح است ؟ از اين رو برخى از دانشمندان در راديو و روزنامه ها صحت بسيارى از روايـاتـى را كـه در ايـن بـاره از پيامبر(ص ) رسيده است توضيح دادند، از آن جمله شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز رئيس اداره پژوهش هاى علمى و تبليغ و ارشاد بود كه با روشـنـگـرى از طريق رسانه هاى گروهى ، راديو و بعضى روزنامه ها ثابت بودن آن را بـوسـيـله روايـات مـسـتـفـيـض و صـحـيـح كـه از نـاحـيـه رسـول اكـرم (ص ) رسـيده است بيان كرد و بى حرمتى و تجاوز احمقانه آن گروه منحرف نـسـبـت به بيت الحرام را، تقبيح كرد. و ديگر شيخ عبدالعزيز بن صالح ، پيشوا و خطيب مسجد پيامبر(ص ) مى باشد كه در يكى از خطبه هاى نماز جمعه ، تجاوز اين گروه خاطى و ستمگر را به زشتى و بدى ياد كرد و خاطرنشان ساخت كه آنها و كسانى كه او را مهدى پـنـداشـتـنـد در يـك سو و آن مهدى كه در روايات ذكر شده است در طريقى ديگر است و با يكديگر متفاوت است ، (ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است ).
((و در مـقـابـل آن شـيـخ عبدالله بن زيد محمود رئيس دادگاه هاى شرع دولت قطر است كه بـه تقليد پاره اى از نويسندگان قرن چهاردهم كه هيچگونه شناخت و تخصصى درباره روايـت نـبـوى و صـحيح و سقيم آن نداشتند، دست به انتشار جزوه اى بنام لا مهدى ينتظر بـعـد الرسول خير البشر زد و در آن با تكيه به شبهه هاى عقلى ، تمام رواياتى را كـه دربـاره مـهـدى (ع) آمـده تـكـذيـب كـرد و هـمـان حرف هايى را زد كه آنها گفته بودند باينكه اين روايات خرافه است و...
و مـن مـصـلحـت ديـدم كـه ايـن چـنـد سـطـر را نـگـاشـتـه و خـطـاهـا و خيال بافى هاى نويسنده اين جزوه را برملا سازم و توضيح دهم كه عقيده به ظهور مهدى (ع) در آخـرالزمـان بـر اسـاس روايـات صـحـيـحـه بـوده و عـلمـاى اهل سنت و روايت در گذشته و حال به استثناى اندكى بر آن اتفاق نظر دارند.
بـجـاسـت كـه در ايـنـجـا اشـاره كـنـم كـه مـن سـابـقـا پـژوهـشـى تـحـت عـنـوان عـقـيـده اهـل السـنـه و الاءثـر فـى المـهـدى المنتظر نگاشتم و در مجله ((الجمامعة الاسلامية )) شـمـاره 3 سـال اول ، ذى قـعـده 1388 در مـديـنـه مـنوره چاپ و منتشر گرديد كه اين مقاله مشتمل بر ده قسمت بدين ترتيب است :
1 ـ اسامى صحابه اى كه روايات مربوط به حضرت مهدى (ع) را از پيامبر(ص ) روايت كرده اند.
2 ـ اسـامـى پيشوايان اهل سنت كه روايات و اءخبار وارده درباره آن حضرت را در كتاب هاى خود آورده اند.
3 ـ دانشمندانى كه درباره حضرت مهدى (ع) تاءليف جداگانه اى دارند.
4 ـ دانـشـمـنـدانـى كـه حـكـم بـه تـواتـر مـربـوط بـه حـضـرت نـمـوده انـد و نقل كلام آنان .
5 ـ بيان برخى از رواياتى كه درباره مهدى (ع) در صحيح بخارى و مسلم آمده است .
6 ـ بـيـان پاره اى از رواياتى كه درباره حضرت مهدى (ع) در غير دو كتاب ياد شده آمده است همراه با ذكر سندهاى بعضى از آنها.
7 ـ بعضى از دانشمندانى كه به روايات مربوط به آن حضرت اعتراض كرده اند.
8 ـ كـسـانى كه روايات مربوط به آن حضرت را انكار و يا در آن ترديد نموده اند همراه با بيان مختصرى از گفته آنان .
9 ـ بـيـان مـطـالبـى كـه تـصور مى شود با روايت مربوط به مهدى (ع) تعارض دارد و پاسخ آنها.
10 ـ پـايـان گفتار ما درباره اينكه اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (ع) در آخر زمان ناشى از ايمان به غيب است و اعتقاد اهل سنت به مهدى (ع) ارتباطى به عقيده شيعه ندارد.))

در حـقيقت نقد و بررسى ابن صديق مغربى در پاسخ ابن خلدون و دو نقد ياد شده از شيخ عـبـاد، از غـنـى تـريـن پـژوهـش هـاى روائى و اعـتـقـادى اهل سنت درباره مهدى منتظر(ع) است .
من مايل بودم بعضى از قسمت هاى آن را نقل كنم هر چند آوردن آراء دانشمندان ديگر، از كتاب ((الامـام المـهـدى عـنـد اهـل السـنه )) سودمندتر است اين كتاب اخيرا از سوى ((كتابخانه امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع ))) در اصـفـهـان چـاپ و مـنـتـشـر گـرديـده اسـت و حـاوى فصل هايى از كتب احاديث و رساله هاى جداگانه و پژوهشهايى پيرامون مهدى (ع) بوده ، كـه بـه قـلم بـيـش از پـنـجـاه تـن از دانـشـمـنـدان و پـيـشـوايـان اهـل سنت مى باشد و كتابخانه ياد شده وعده داده است ساير منابع خطى را در مجلدى ديگر منتشر سازد.
ابن قيم جوزى
ايـشـان در كـتـاب خـود بـنـام المـنـار المـنـيـف فـى الصـحـيـح والضـعـيـف پـس از نقل تعدادى از روايات مربوط به مهدى منتظر(ع) مى گويد:
((ايـن روايـات بـر چـهـارگـونـه اسـت : صـحـيـح ، حـسن (473) ، غريب (474) ، موضوع (475) ، و مردم در مورد مهدى (ع) داراى چهار ديدگاه متفاوت مى باشند: نخستين ديـدگـاه : ايـنـكه عيسى بن مريم در حقيقت همان مهدى است و طرفداران اين گفته به روايت مـحـمـد بـن خـالد جـنـدى ((لا مـهـدى الاعـيـسـى )) كـه قـبـلا گـذشـت اسـتـدلال كـرده اند و ما چگونگى آن را بيان كرده و گفتيم درست نيست و اگر درست باشد دليـلى بـر ايـن امـر نـخـواهد بود زيرا عيسى (ع) بزرگترين مهدى بين پيامبر(ص ) تا قيامت است .))
ديـدگـاه دوم : ايـنـكـه مـهـدى هـمـان مهدى خليفه عباسى است كه به خلافت رسيد و حكومتش منقرض شد، پيروان اين گفته به روايت احمد در مسند استناد مى كنند.
((وقـتـى درفش هاى سياه را مشاهده كرديد از سوى خراسان روى آوردند به سوى آنها بـشـتـابـيـد اگـر چـه بـا خـزيـدن روى برف باشد زيرا مهدى خليفه خدا در ميان آنهاست ))
... و در سنن ابن ماجه از عبدالله بن مسعود نقل شده كه گفت :
((زمـانـى مـا نـزد پـيـامـبر(ص ) بوديم كه جوانانى از بنى هاشم وارد شدند، همينكه پـيـامـبـر آنها را ديدند اشك از چشمانشان جارى و رنگ شان دگرگون شد عرض كردم : ما پيوسته حالتى را در سيماى شما مى بينيم كه آنرا دوست نداريم ! فرمود: خداوند براى مـا اهـل بـيـت آخـرت را بـر دنـيا برگزيده است . و البته بزودى گرفتار بلا و مصيبت و آوارگـى خـواهـنـد شـد تـا آنـكـه قومى از مشرق بيايد در حاليكه درفش هاى سياه با خود دارند حق را مطالبه كنند و به آنها داده نشود، آنگاه به نبرد و مبارزه بپردازند تا پيروز شـونـد در ايـن وقـت خـواسـتـه آنان را عملى كنند ولى آنها نمى پذيرند تا آنكه درفش را بـدسـت مـردى از خـانـدان مـن بـسـپـارنـد و او زمـيـن را پـر از عدل و داد كند. آنگونه كه قبلا از ظلم و ستم پر شده بود پس هر كسى آن زمان را دريابد بايد به نزد ايشان بشتابد گر چه با خزيدن روى برف باشد.))
((... ايـن مـورد و مـورد قـبلى اگر صحيح باشد. در آن دليلى وجود ندارد بر اينكه مهدى خليفه عباسى همان مهدى است كه در آخر زمان ظهور مى كند بلكه مى توان گفت وى به آن نام سزاوارتر از مهدى عباسى بود.
... امـا مـهـدى (ع) هـمـواره در جـهـت خـيـر و هـدايـت بـوده و نـقـطـه مـقـابـل مـانـنـد دجـال كـه پـيـوسـتـه در جـهـت شـر و گـمـراهـى اسـت . و هـمـانـگـونـه كـه قـبـل از دجـال بـزرگ كـه داراى كـارهـاى خـارق العـاده است دجالهاى دروغين ظاهر مى شوند همينطور پيش از مهدى موعود(ع) نيز مهدى هاى هدايتگر و صالح ظاهر مى شوند.
ديـدگـاه سـوم : ايـنكه وى مردى از خاندان پيامبر(ص ) و از فرزندان حسن بن على در آخر زمـان اسـت وقـتـى كـه زمـين آكنده از ظلم و جور شده باشد ظهور مى كند و آن را سرشار از عـدل و داد مـى گـردانـد و بـيـشـتـر روايـات بـر ايـن قـول دلالت دارد و ايـنـكـه آن بـزرگوار از فرزندان حسن خواهد بود خود سرى لطيف است زيـرا حـسن (ع) كه براى خدا دست از خلافت برداشت خداوند از فرزندان وى كسى را به حق ، خليفه مى گرداند كه زمين را از عدالت مالامال سازد و اين است سنت خداوند كه در ميان بـنـدگانش هر كس به خاطر او چيزى را ترك كند خداوند به او يا فرزندانش بهتر از آن را عطا مى فرمايد...))(476) .. تا آخر.

ابن حجر هيثمى
وى در كتاب خود ((الصواعق المحرقه )) گويد:
((مـقـاتـل بـن سـليـمـان و مـفـسـران پيرو او گفته اند كه آيه شصت و يكم فرموده خدا سـبـحـان ((و انـه لعـلم للسـاعـه )) دربـاره حـضـرت مـهـدى (ع) نـازل گـرديده است . و رواياتى كه بصراحت وى را از خاندان پيامبر(ص ) مى داند خواهد آمد در اين صورت آيه شريفه دلالت بر بركت در ذريه فاطمه و على دارد و خداوند از آن دو، فـرزنـدان پـاك و و شـايـسـتـه اى بـر آورد و نسل آن دو را كليدهاى حكمت و معادن رحمت قرار مى دهد و سر آن اين است كه پيامبر ذريه خود را از شر شيطان رانده شده در پناه خداوند قرار داد و براى على نيز چنين دعايى نمود كه شرح تمام آن از سياق روايات مربوط به او استفاده مى شود))(477)
بنظر من ممكن است بين تفسير آيه شريفه به مهدى و عيسى (ع) را بتوان جمع كرد، زيرا عـيسى (ع) در زمان حضرت مهدى (ع) فرود مى آيد و با او همكارى مى نمايد و نشانه هاى حق و قيامت توسط هر دو آشكار مى شود.
ابـن حـجـر پـس از آنـكه مجموعه اى از روايات مربوط به حضرت مهدى (ع) را در حاشيه روايت ((لامهدى الاعيسى بن مريم )) مى آورد مى گويد:
((پس بنابراين تفسير، اينكه نيست مهدى بجز عيسى ، مسلما بر اساس ثابت بودن آن اسـت وگـرنـه حـاكـم گـفـتـه اسـت : مـن آن را بـعـنـوان تـعـجـب آوردم نـه بـراى اسـتـدلال بـه آن و بـيـهـقـى مـى گـويـد: تـنـهـا مـحـمـد بـن خـالد آن را نـقـل كـرده اسـت و حـاكـم گويد كه : وى مجهول است و در سند آن روايت اختلاف وجود دارد و نـسـائى بصراحت او را مجهول و ناشناخته دانسته است و ديگر حافظان روايت بطور قطع اظـهار كرده اند كه روايات قبل از آن يعنى روايتى كه صراحتا دلالت دارد بر اينكه مهدى از فرزندان فاطمه است از حيث سند صحيح تر مى باشد))(478)
و سپس مجموعه اى ديگر از روايات مربوط به مهدى (ع) را بيان مى كند.
ابوفداء ابن كثير
او در نهايه مى گويد:
((فـصـلى اسـت در ذكـر مهدى كه در آخر زمان ظهور مى كند او يكى از جانشينان راستين (پـيـامـبـر) و پـيـشوايان هدايت شده مى باشد كه احاديث نبوى درباره او سخن مى گويد و بيان مى دارد كه وى در آخر زمان خواهد بود...))
و بـدنـبـال اين روايت كه ((درفش هاى سياهى از خراسان خروج مى نمايند و هيچ چيز مانع بازگشت آنها نمى شود تا اينكه در ايلياء نصب گردند)) مى گويد:
((ايـن پـرچم ها آنهايى نيستند كه ابومسلم خراسانى آنها را بحركت درآورد و بوسيله آن دولت بـنـى امـيه را در سال 132 هـ منقرض گرداند، بلكه درفش هاى ديگرى است كه يـاران مـهدى مى آورند و او، محمد بن عبدالله علوى فاطمى حسنى مى باشد كه خداوند وى را در يك شب شايستگى مى بخشد يعنى توبه او را پذيرفته و او را موفق مى كند و به او الهـام نـمـوده و به راه راست هدايت كند در حاليكه قبلا اينگونه نبوده است و گروهى از مردم مشرق زمين او را پشتيبانى و يارى مى كنند و حكومت او را بر پا داشته و اركان دولت وى را اسـتـوار مى سازند كه پرچم هاى آنان نيز سياه است و آن نشانه اى كه داراى وقار مى باشد. زيرا درفش پيامبر خدا(ص ) سياه بود و عقاب ناميده مى شد.))
((... بـهـر حـال ايـنـكـه ، آن مـهدى كه حضورش در آخرالزمان وعده داده شده طبق برخى از روايات ، اصل ظهور و خروج وى از ناحيه مشرق بوده و در كنار خانه (خدا) با او بيعت مى كـنـنـد و مـن فـقـط، تـنـهـا دربـاره مـهـدى (ع) بـخـشـى جـداگـانـه آوردم ولله الحمد.))(479)

جلال الدين سيوطى
او در كـتـاب ((الحـاوى للفـتـاوى )) مـى گـويـد: ((ابـن جـريـر در تـفـسـيـر خـود بـه نـقـل از سـدى دربـاره ايـن آيـه : و من اظلم ممن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه وسعى فـى جـرابـهـا آورده است كه : آنان روميان هستند كه در خراب كردن بيت المقدس از بخت النصر پشتيبانى كردند و درباره اين آيه : اولئك ما كان لهم اءن يدخلوها الا خائفين گـفـت : در روى زمـيـن در آن روز رومـى اى نـيـسـت كـه داخل آن شود مگر آنكه بيمناك است از اينكه گردنش را بزنند و يا اينكه از پرداخت جزيه هراسان است . و در مورد اين آيه : ((لهم فى الدنيا خزى )) گفت اما خوارى و ذلت در اين جـهـان ايـن است كه وقتى مهدى (ع) قيام نمايد و قسطنطنيه آزاد گردد آنها را از دم شمشير بگذراند و اين است خوارى و ذلت ))(480)
و در حـاشـيـه بر اين روايت ((لا مهدى الا عيسى بن مريم )) مى گويد: قرطبى در تذكره گـفـتـه اسـت : سـند اين روايت ضعيف است در حاليكه احاديث نبوى در صراحت داشتن درباره خـروج مـهـدى و ايـن كـه او از عترت و خاندان پيامبر(ص ) و از فرزندان فاطمه مى باشد ثـابـت بـوده و از ايـن روايـت صـحـيـح تـر اسـت بـنـابـرايـن حـكـم كـردن بـه آن باطل است .
ابـوالحـسن محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم سحرى مى گويد: اخبار درباره آمدن مهدى مـتـواتـر اسـت و از جـهت كثرت راويان آن از پيامبر(ص ) در حد استفاضه است كه بيان مى دارد مـهـدى از اهـل بـيـت اسـت و هـفـت سـال حـكـمـرانـى خـواهـد نـمـود و زمـيـن را پـر از عـدل و داد مـى كـنـد و عـيـسـى هـمـزمـان بـا او خـروج نـمـوده و در كـشـتـن دجـال در دروازه لد در سرزمين فلسطين وى را يارى مى كند و او بر اين امت ، امامت مى كند و عيسى پشت سر او در تمام مدت فرمانروائى وى نماز مى گزارد))(481)
ابن ابى الحديد معتزلى
وى در شـرح نـهـج البـلاغـه در بيان اين سخن امام (ع) كه مى فرمايد: ((و بنا يختم لابكم )) مى گويد:
((ايـن گـفـته اشاره به مهدى است كه در آخر زمان ظهور مى كند و بيشتر محدثان بر آنند كـه وى از فـرزندان فاطمه مى باشد و پيروان معتزله اين نظر را انكار نمى كنند بلكه در كتاب هاى خود به بيان آن تصريح كرده و اساتيد و بزرگانشان به اين امر اعتراف نموده اند.
بـا اين تفاوت كه به اعتقاد ما او هنوز آفريده نشده و آفريده خواهد شد. و اربابان حديث نيز به اين عقيده گرايش ‍ دارند))(482)
و در شـرح ايـن سـخـن امـام (ع) كـه فـرمـود: لتـعـطـفـن الدنـيـا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها و در پى آن اين آيه را تلاوت نمود: و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين مى گويد:
((امـامـيـه بـر اين عقيده اند كه آن وعده راجع به امام غايب است كه در آخر زمان بر زمين حـكـمـرانـى خواهد كرد. و هم كيشان ما (معتزله ) مى گويند: مسلما اين وعده مربوط به امامى اسـت كـه بـر زمـيـن فرمانروائى كرده و بر ممالك استيلا مى يابد ولى لازم نيست او حتما وجـود داشته باشد... و فرقه زيديه مى گويد: بى ترديد كسى كه بر زمين حكمرانى مى كند شخصى فاطمى است و جماعتى از فاطمى ها كه بر مذهب زيديه هستند از او پيروى مى كنند، هر چند اكنون كسى از آنان وجود ندارد))(483)
و در شرح اين گفته حضرت ((پدرم فداى فرزند بهترين كنيزان )) مى گويد:
((امـا امـاميه بر اين باورند كه امام دوازدهمين آنان فرزند كنيزى است بنام نرجس ولى مـعـتـزله مـى گـويـنـد او فـاطمى است و در زمان آينده از كنيزى ولادت خواهد يافت و اكنون مـتـولد نـشـده اسـت ... و زمـيـن را هـمـانـگـونـه كـه از سـتـم انـبـاشـتـه شـده ، از عـدل و داد مـمـلو خـواهد كرد و از ستمكاران انتقام مى گيرد و با سخت ترين مجازات آنان را كيفر مى دهد))(484)
اما اگر مثلا در عصر ما تولد يابد، كنيز كجا خواهد بود و فرزند كنيز و فرزند بهترين كنيزان چگونه ممكن خواهد بود؟ ابن ابى الحديد مى گويد:
((ايـنـكه امام (ع) فرمود: ((پنهان از مردم بسر مى برد)) اشاره به شخص ياد شده اسـت و اين گفته در مذهب شيعه سودى براى آنان ندارد هر چند تصور كرده باشند كه امام نـظـر آنـها را بيان كرده است . زيرا جايز است خداوند اين امام را در آخر زمان بيآفريند و مدتى ميان مردم پنهانى بسر ببرد و داراى مبلغانى باشد كه اءمر و دعوت او را اجرا كنند و پـس از آن اخـتفاء، ظهور نمايد و بر كشورها فرمانروائى و بر دولت ها استيلا يابد و مالك زمين گردد))(485)
علامه مناوى صاحب فيض القدير
ايـشـان در شرح روايت ((مهدى مردى از فرزندان من است و چهره اش چون ستاره اى درخشان است )) در مطامح مى گويد:
((آورده اند كه او در ميان اين امت خليفه اى است كه ابوبكر بر او فضيلت ندارد و... و روايـات مـربـوط بـه مـهـدى فـراوان و مـشهور است كه آنها را چند تن بصورت جداگانه گردآورى نموده اند.))
سمهودى مى گويد:
((از اءخبارى كه درباره او ثبت گرديده بدست مى آيد كه وى از فرزندان فاطمه مى بـاشـد و در سـنـن ابـوداود آمده كه او از فرزندان حسن مى باشد و راز آن اين است كه حسن خـلافـت را براى خدا و ترحم بر مردم رها كرد و قائم از فرزندان وى ، بهنگام نياز مبرم مـردم و آكـنده بودن زمين از ستم ، به خلافت مى رسد. و اين سنت خداوند در بين بندگانش مـى بـاشد كه هر كس به خاطر او از چيزى دست برداشت خداوند بهتر از آن را به او و يا فرزندانش عطا مى فرمايد))
و پس از توجه دادن به مطلب مى گويد:
((روايـات مـربـوط بـه مـهـدى بـا حـديـث ((لا مـهـدى الا عـيـسى بن مريم )) هيچگونه تـعـارضـى نـدارد زيـرا مـراد از آن ، چـنـانـكـه قـرطـبـى آورده اسـت يـعـنـى مـهـدى اى كـامـل و بـر كـنـار از گـنـاه غـيـر از عـيـسـى نـيـسـت . (رويـانـى ) در مـسـنـد خـود از حـذيـفه نـقـل كـرده كـه ابـن جـوزى بـن ابـراهـيـم صـورى گـفـتـه اسـت : در كـتـاب مـيـزان بـه نـقـل از ابـن جـلاب گـفـتـه كـه وى روايـت بـاطـل و مـجـهـولى را دربـاره مـهـدى از رواد نـقـل كـرده اسـت . سـپـس ايـن روايـت را ادامـه داد و گـفـت ايـن روايـت باطل است ))(486)
علامه خيرالدين آلوسى
او در ((غالية المواعظ)) گفته :
((بر اساس صحيح ترين گفته ها نزد اكثر انديشمندان ، ظهور مهدى ، از جمله نشانه هـاى قـيامت است و نظر برخى از اهل فضل ... كه آمدن وى را انكار نموده اند، فاقد ارزش و اعتبار است ...))
وى پـس از آنـكـه بخشى از روايات مربوط به مهدى (ع) را مورد بررسى و تحقيق قرار مى دهد مى گويد:
((مـطـالبـى را كـه دربـاره مـهـدى بـيـان كـرديـم ، گـفـتـارى اسـت صـحـيـح از اقوال اهل سنت و جماعت ))(487)
شيخ محمد خضر حسين استاد دانشگاه الاءزهر
وى در مـقاله اى كه بوسيله مجله تمدن اسلامى تحت عنوان ((نگرشى بر روايات مربوط بـه مـهـدى )) مـنـتـشـر گـرديـده مـى گـويـد: ((در صـحـت اسـتـدلال بـه خـبر واحد، مطالبى به احكام عمليه ملحق مى گردد كه شارع از آنها خبر مى دهـد تـا مـردم نـسبت به آن آگاهى پيدا كنند، بى آنكه صحت ايمانشان منوط بر آگاهى آن بـاشـد و روايـتـى كـه مـربـوط بـه مـهـدى (ع) اسـت از ايـن قبيل مى باشد. وقتى روايتى صحيح از پيامبر(ص ) رسيده است كه در آخر زمان چنين خواهد شـد و بـوسيله آن علم و آگاهى بدست مى آيد بدون اينكه نياز به كثرت راويان آن حديث تـا حـد تـواتـر بـاشد، بايد به آن پاى بند بود، در كتاب صحيح امام بخارى روايتى دربـاره مـهدى (ع) نيامده است ، اما روايتى در صحيح مسلم وارد شده است كه نام حضرت در آن تـصـريح نشده است ولى بعضى از آنان مى گويند مراد از آن مهدى بوده و يا آنكه در آن روايـات به برخى از صفات آن حضرت اشاره شده است ، اما صاحبان ساير كتاب هاى حديث ، امام احمد بن حنبل ، ابوداود، ترمذى ، ابن ماجه ، طبرانى ، ابونعيم ، ابن ابى شيبه ، ابـويـعـلى ، دارقـطـنـى ، بـيـهـقـى ، نـعـيـم بـن حـمـاد و ديـگـران ايـن روايـات را نـقـل كـرده انـد و حـتـى آن روايـات يـا در رسـاله هـاى جـداگانه اى گردآورى شده ، مانند ((العـرف الوردى فـى حقيقة المهدى )) اثر ملا على قارى و التوضيح فى تواتر ما جاء فى المنتظر والجدال والمسيح از شوكانى .
تـا جـائى كـه مـا مـى شـنـاسـيـم ، نخستين كسى كه به نقد روايات مربوط به مهدى (ع) پـرداخته ابن خلدون است ((...سپس ابن خلدون اعتراف كرد كه بعضى از آن روايات خالى از نقد است ... از اين رو ما مى گوئيم وقتى يك روايت از اين روايات ثابت گرديد و عيب و ايـرادى بـر آن وارد نبود، در آشنائى به معناى آن كه ظهور مردى را در آخر زمان بيان مى كند مردم را دعوت به شرع نموده و با عدالت حكم مى كند، كفايت مى كند))
((... و صـحـابـه اى كـه روايـات مربوط به مهدى (ع) از طريق آنها روايت گرديده است بـيـسـت و هـفـت نـفـر مـى بـاشـنـد... و در حـقـيـقـت اگـر روايـات مـربـوط بـه مـهـدى (ع) از مـجـعول و ضعيف ، پيراسته گردد، هيچ انديشمند پژوهشگر و صاحب نظرى نمى تواند از آن صرف نظر نمايد.
شوكانى در رساله خود كه قبلا بدان اشاره شد، بصراحت مى گويد: اين روايات به حد تـواتـر رسـيـده اسـت و مـى گـويد: ((رواياتى كه مى توان (درباره مهدى ) بر آن دست يـافـت پـنـجـاه حـديـث مـى بـاشـد كـه شـامـل صـحـيـح ، حـسـن وضـعـيـت قـابـل جـبـران اسـت كـه آنـهـا بـى شـك متواترند بلكه بنابر تمام اصطلاحات موجود در اصول ، صفت تواتر بر كمتر از اينها نيز صدق مى كند))
بعضى از منكران همه رواياتى كه درباره آن حضرت است مى گويند: ((اين روايات بى تـرديـد از مـجـعـولات شـيـعـه اسـت ، ولى اين نظر مردود است زيرا آن روايات با سندهاى مـربـوط به خود، روايت شده و ما در احوال رجال سند آنها نيز تحقيق و بررسى نموديم و آنـان را مـعـروف بـه عـدالت يـافـتـيـم و حـتـى يـك نـفـر از رجـال جـرح و تـعـديل ، با شهرتى كه در نقد رجال دارند، آن راويان را به شيعه بودن متهم نساخته اند.))
((... و بـسـيـارى از بنيانگذاران دولت ها، مسئله مهدى (ع) را وسيله رسيدن به اهداف خود قـرار داده انـد و ادعاى مهدويت كرده اند تا مردم را بدين وسيله گرد خود جمع كنند، از جمله دولت فاطمى هاست كه بر اساس اين دعوت بر پا گرديد و مؤ سس آن عبيدالله ، خود را مـهـدى و انگاشت و دولت موحدين بر پايه اين ادعا جريان يافت ، و بنيانگذار آن محمد بن توموت ، حكومت خود را بر اين دعوت استوار نمود.
و در زمان فرمانروائى مرينيه در فارس مردى بنام توزدى ظاهر شد، وى سران صنهاجه را گرد خود جمع نمود و مصامته را بهلاكت رساند.
هـمـچـنـيـن مردى به نام عباس به سال 690 هـ، در منطقه اى روستائى در كشور مغرب قيام كـرد و خـود را مـهـدى خـوانـد و جـمـاعـتـى از او پـيـروى كـردنـد ولى سـرانـجـام بـه قتل رسيد و دعوتش پايان يافت .
و بـعـد از شـورش عـرابـى در مـصـر، مـردى به نام محمد احمد در سودان پيدا شد و ادعاى مـهـدويـت كـرد و قـبـيـله بـقـاره وابـسـته به قبيله جهينه به پندار اينكه وى مهدى است به سـال 1300 هــ از او پـيـروى مى كردند، كه تعايشى ، يكى از سران قبيله بقاره بعد از مرگش جانشين او شد.
((... زمانيكه مردم ، روايت نبوى را بد فهميدند و يا آنكه آنرا بر وجه صحيح خود، خوب تطبيق ندادند، بر اثر آن مفاسدى بوجود آمد. بنابر اين نبايد اين امر سبب شك و ترديد، در صـحـت روايـت ، و يـا مـوجـب انـكـار آن گردد، چرا كه نبوت هم حقيقت و واقعيتى بود بى تـرديد، امام افرادى بدروغ و افتراء دعوى نبوت كردند و عده زيادى از مردم را بدينسان به ورطه گمراهى كشاندند. مانند طايفه قاديانيه كه امروز چنين ادعايى دارند، و الوهيت و پـرسـتـش خـدا كـه مـانـنـد آفتاب روشن است ، عده اى آنرا براى سران خود ادعا كردند كه خـداوند در آنان حلول كرده است ، مانند فرقه بهائيت در اين عصر، بنابر اين نبايد حق را بدليل اينكه احيانا باطلى به آن راه يافته است ، انكار نمود.))(488)
شيخ ناصرالدين اءلبانى
وى در مـقـاله اى تـحـت عـنوان ((پيرامون مهدى )) در مجله تمدن اسلامى ، مى گويد: ((اما مسئله مهدى ، بايد دانست كه درباره ظهور او روايات فراوان و صحيح وجود دارد كه بخش عـمـده اى از آنـهـا داراى سـندهاى صحيح مى باشد. و من در اينجا نمونه هايى از آنها را مى آورم و سپس بدنبال آن به دفع شبهه خرده گيران و ناقدان مى پردازم )) پس از آن به ذكر مواردى از آن و درج علماء درباره تواتر آنها مى پردازد و آنگاه مى گويد:
((بـراسـتـى (افـرادى مـانـنـد) رشيد رضا و ديگران در مورد تك تك روايات مربوط به مهدى تحقيق و بررسى نكرده اند و در جستجوى سند هر روايتى تلاش ننموده اند وگرنه پاره اى از آنها را داراى حجت مى يافتند، حتى در امور غيبى كه بعضى تصور مى كنند جز بـا روايت متواتر ثابت نمى شود، از مطالبى كه مى تواند رهنمونى در اين زمينه براى شـمـا بـاشـد، ايـنكه رشيد رضا مدعى است كه سندهاى روايات مربوط به مهدى خالى از راوى شـيـعـه نيست با آنكه اصلا چنين نيست ، و روايات چهارگانه اى كه خود او آورده است مـردى معروف به تشيع در سند آنها ديده نمى شود، با آنكه اگر اين ادعا صحيح هم بود خدشه اى در صحت روايت وارد نمى ساخت ، زيرا ملاك اعتبار در صحت روايت ، صداقت و دقت راوى اسـت و بـگـونه ايكه در علم روايت شناسى بيان شده ، اختلاف مذهب در آن شرط نمى باشد، از اين رو (ملاحظه مى كنيم ) مسلم و بخارى در كتاب هاى خود از بسيارى از شيعيان و ديـگـر فـرقـه هـاى مـخـالف ، روايـاتـى را نـقـل نـمـوده و حـتـى به اينگونه روايات ، استدلال كرده اند.
رشـيـد رضـا بـه عـلت ديـگـرى كـه عـبـارت از تـعـارض بـاشـد مـتـوسـل شـده كه آن راه نيز مردود است ، زيرا شرط تعارض ، برابرى در قوت و ثبوت اسـت ، بنابراين تعارض بين روايت قوى و ضعيف را هيچ خردمند منصفى جايز نمى داند. و تعارض مورد نظر وى از همين قبيل است .
كـوتاه سخن اينكه ، عقيده به ظهور حضرت مهدى عقيده اى است كه بطور متواتر از ناحيه پيامبر(ص ) ثابت است و از آنجائى كه از زمره امور غيب است ، ايمان به آن واجب مى باشد و اعتقاد به آن از صفات متقين شمرده مى شود، چنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد:
الم ، ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين ، الذين يؤ منون بالغيب
و انكار آن جز از جاهل و يا معاند سر نمى زند، از خداوند مساءلت دارم ما را با ايمان به آن و به تمام آنچه كه بدرستى در كتاب و سنت آمده است ، بميراند))(489)
كتانى مالكى
وى در كـتـاب نـظـم المـتـنـاثـر مـن الحـديـث المـتواتر بعد از سرشمارى بيست تن از صـحابه كه روايات مربوط به مهدى را روايت كرده اند مى گويد: ((تنى چند از حافظ سـخـاوى نقل كرده اند كه آن روايات ، متواتر است و سخاوى اين مطلب را در كتاب ((فتح المـغـيـث )) آورده و آنـرا از ابـوالحـسـن آبـرى نـقـل كـرده اسـت كـه روايـت آن را اول ايـن رسـاله آمـده است . و در تاءليفى از ابوالعلاء ادريس حسين عراقى ، درباره مهدى چنين آمده است : مسلما روايات وى متواتر و يا نزديك به تواتر است و اضافه مى كند كه چـنـد تـن از حـافـظـان و نـاقـدان روايـت ، دربـاره بـخـش ‍ اول آن (متواتر) نظر قطعى داده اند...))
و در ((شرح رساله )) از شيخ جوس چنين آمده است : ((روايت مربوط به مهدى در روايات سـخـاوى وارد شـده و بـه حـد تـواتـر رسـيـده اسـت و در شـرح مـواهـب بـه نقل از ابوالحسن آبرى در مناقب شافعى مى گويد: بر اساس اءخبار متواتر، مهدى از اين امـت مـى بـاشـد و عيسى پشت سر او نماز مى گزارد، اين مطلب را در پاسخ به روايت ابن ماجه ((لامهدى الاعيسى )) آورده است .))

next page

fehrest page

back page