استيلاى ايرانيها بر يهوديان از سال 539 ق .م تا 331 ادامه يافت و در اين مدت كورش
و كـمبوجيه و داريوش اول (دارا) و خشايارشا و اردشير معاصر عزيز پيامبر عليه السلام
فرمانروائى كرده و پس از آنان تعدادى از سلاطين ايرانى از جمله داريوش دوم و اردشير
دوم و سوم فرمانروائى نمودند، داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه بدست
اسـكـنـدر مـقدونى از پاى در آمد. در تورات فعلى پيرامون بيشتر اين فرمانروايان سخن
به ميان آمده است .
دوران استيلاى يونانى ها
اسكندر مقدونى به مصر و سرزمين شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود
و هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رودر روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد
قـدس گـرديـد و آنـجـا را كـامـلا تحت فرمان خود در آورد، آنگاه اسكندر به فرمانروائى
داريـوش سـوم و سـپـاه او در نـبـرد سـخـتـى كـه در
اردبـيـل شـمال عراق رخ داد پايان بخشيد و با ادامه پيشروى خود، ايران و مناطق ديگر را
بـه اشـغـال و تـصـرف خـويـش در آورد. و بـديـن گـونـه يـهـوديـان بـه
سال 331 ق .م زير سلطه يونان در آمدند.
بعد از درگذشت اسكندر، كشمكش و درگيرى ميان فرماندهان ارتش وى بر سر امپراطورى
بـزرگ او روى داد، و پـس از نـزاعـى كـه بـيـسـت
سال به طول انجاميد، بطالسه (منسوب به بطلميوس ) در مصر بر اكثر بخش هاى حكومت
، اسـتـيـلا يـافتند و سلوكيها (منسوب به سلوكوس ) در سوريه بر قسمتهاى ديگر مسلط
گرديدند.
و بـديـنـسـان ، قـدس در سـال 312 ق .م زيـر سـلطـه بطلميوسيان در آمد، اما انتيوكوس ،
سـلوكـى سـوم ، در سـال 198 ق .م قـدس را از تـصرف آنان خارج نمود، سپس بطالسه
بـار ديـگـر بـر قـدس غـلبـه كـردنـد و تـا فـتـح روم ،
سال 64 ق .م در آنجا باقى ماندند.
تـورات فـعـلى شـش تـن از بـطـالسـه را بـه نـام بـطـلمـيـوس
اول و دوم ... تـا آخـر يـاد كـرده اسـت و مـى گـويـد: نـخـسـتـيـن فـرد از آنـان روز شـنـبـه
داخـل اورشـليـم گـرديـد و شـمـارى از يـهـوديـان را دسـتـگـيـر كـرد و بـه مـصـر
گسيل داشت .(80)
هـمـچـنـيـن پـنـج تـن از سـلوكـيـهـا را بـه نـام ((انـتـيـوكـوس ))
اول و دوم ... تـا آخـر، يـاد نـمـوده اسـت و مـى گـويـد كـه : چـهـارمـيـن آنـهـا بـه
سـال 175 تـا 163 ق .م ، به قدس لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به
غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد نموده و آنچه داشت به يغما
بـرد و خـانـه هـا و ديـوارهـاى آن را ويـران كرد و زنان و كودكان را به اسارت در آورد و
مـجـسـمـه معبود خود زفس (زئوس ) را در معبد نصب نمود و يهوديان را به پرستش آن فرا
خـوانـد، كـه بـسـيـارى از آنـهـا دعـوت او را پذيرفتند.. در حاليكه در اثر جنبش يهوديان
مـكـابـى ، در سـال 168 ق .م ، برخى از آنان به برخى از آنان به مخفى گاهها و غارها
پناهنده شدند.(81)
انـقـلابـى را كـه يـهوديان به آن افتخار مى كنند، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دسته
هـايـى دارد كـه مـعـتـقـديـن بـه آئيـن يـهـود، عليه يونانيان بت پرست بر پا كردند و در
زمـانـهـاى مـختلف پيروزيهاى محدودى را بدست آوردند و اين تا سلطه روميان همچنان ادامه
يافت .
دوره استيلاى روميان
بـومـبـى ، فـرمـانـرواى روم در سـال 64 ق .م بـا
اشـغـال سـوريـه ، آن را بـه امـپـراطـورى روم مـلحـق سـاخـت و در
سـال دوم ، قـدس را بـه تـصرف خويش در آورد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه
قـرار داد، در انـجـيـل مـتـى آمـده است كه : در سال 39 ق .م قيصر روم ، ((اگوست هيروديس
ادومى )) را به عنوان فرمانرواى يهوديان برگزيد و او بنائى نو وسيع و زيبا را بر
معبد بنياد كرد و به سال 4 ق .م در گذشت .(82)
چـنـانـكـه انـجـيـل هـا آورده انـد: پـسـر وى هـيـروديـس دوم ، كـسـى اسـت كـه از
سـال 4 ق .م تا سال 39 ق .م ، فرمانروائى كرد و حضرت مسيح عليه السلام در زمان او
ديـده بـه جـهـان گـشـود و هـم او بـود كـه يـحـيـى بـن زكـريـا عـليـهـاالسـلام را بـه
قـتـل رسـانـد و سـر وى را بـر طـبـقـى زرين ، نزد سالومه يكى از عناصر بد كاره بنى
اسرائيل هديه فرستاد.(83)
انجيل ها و تاريخ نويسان ، از آشفتگى ها و آشوب هايى كه در عهد نرون به سالهاى 54
م ـ 68 م . در قدس و فلسطين به وقوع پيوست و ماجراهايى كه ميان يهوديان و رومى ها و
مـيـان خود يهوديها اتفاق افتاد ياد مى كنند، كه فسبسيان قيصر روم فرزند خود تيطس را
بـه عـنـوان فـرمـانـرواى منطقه ، در سال 70 م . منصوب كرد وى به قدس يورش برد و
يـهـوديـان در آنـجا متحصن گشتند تا آنكه آذوقه آنان تمام شده ضعيف گرديدند، تيتوس
ديـوار شـهـر را خـراب كـرد و آن را بـه اشـتغال خويش در آورد و با كشتن هزاران يهودى ،
خانه هاى آنها را ويران ساخت و معبد را در هم كوبيد و به آتش كشيد و به گونه اى آن را
از بين برد كه مردم جاى آن را نيافتند و زندگان باقى مانده را به روم سوق داد.
مـسـعـودى در كـتـاب خـود (التـنـبـيـه و الاشـراف ) مى گويد: شمار كشتگان در اين حمله از
يهوديان و مسيحيان به سه هزار يعنى سه ميليون تن رسيد كه ظاهرا اين رقم مبالغه آميز
اسـت پـس از ايـن حـوادث ، رومـيـان بـا يـهـوديـهـا شـدت
عمل بيشترى نشان دادند كه اوج آن هنگامى بود كه كنستانتين و قيصرهاى بعد از وى ، آئين
خود را بر پايه اعتقاد به مسيحيت نهاده و يهوديان را تحت آزار شكنجه قرار دادند، از اين
رو يـهـوديـان نـسـبـت بـه جـنـگ خـسـرو پـرويـز كـه در
سـال 620 م ، در زمـان پـيـامـبـر اكـرم (ص ) با مردم سرزمين شام و فلسطين پيش آمد و از
پـيـروزى او بـر رومـيان خوشحال بودند، همچنانكه يهوديان حجاز نيز نسبت به اين نبرد
شـادمـانـى مـى نـمـودنـد و پـيـروزى آنها را به مسلمانان آرزو مى كردند، كه اين آيه هاى
شريفه نازل گشت :
((الف ، لام ، مـيـم )) سـوگـنـد بـه ايـن حـروف روم مـغلوب گرديد. در نزديك ترين
سرزمين و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند، در اندك سالى ، از پيش
و در آينده امر از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند به يارى خدا، و او هر
كسى را كه بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان .))(84)
بـه گـفـتـه مورخان ، يهوديان ، شمار زيادى از اسيران مسيحى را كه بالغ بر 90 هزار
تـن مـى شـد از ايـرانـيـان ، هـنـگـام پـيروزى آنان بر روميان خريدارى كرده و آنها را سر
بريدند.
پـس از چندين سال كه هراكليوس بر ايرانيان پيروز گشت ، يهوديان را مجازات نموده و
هـر كـه را از آنـان در قـدس بـاقـى مـانـده بـود بـيرون راند و اين شهر نزد نصارى بر
يهوديان تحريم گشت ، از اين رو با خليفه عمربن خطاب شرط كردند كه هيچ يهودى در
آن اقـامـت نـكـنـد و او بـه خواسته آنان پاسخ مثبت داد و اين مطلب را براى آنان در عهدنامه
صـلح نـوشـت (85) و ايـن امـر در سـال 638 م ، يـعـنـى
سـال 17 هـجـرى بـود، كـه قـدس و فـلسـطـيـن جـزء دولت اسـلامى محسوب گرديد و تا
سال 1343 هـ ق ، 1925 م ، يعنى تاريخ سقوط خلافت عثمانى بدست غربيان ادامه داشت
.
اين مختصر از تاريخ يهوديان ، امور متعددى را بر ما روشن مى سازد از جمله تفسير آيات
مـقـدس سـوره اسـراء و غير آن ، پيرامون يهوديان ... و نتيجه تفسير آن و مقصود از گفتار
خـداى سـبـحـان كـه فـرمـود: ((شما دوبار در زمين فساد مى كنيد.)) يعنى يك بار پيش از
بـعـثـت پـيـامـبـر(ص ) و ديـگـر بـار، بـعـد از آن و ايـن تـنها تقسيم بندى مناسب ، درباره
تبهكارى زياد آنهاست كه تاريخ يهود، مملو از آن مى باشد.
و مراد از اين فرموده خداوند كه : ((بندگانى از ناحيه خود را كه پر صلابت هستند عليه
شـمـا بـرانـگيزيم )) مسلمانان مى باشند، چه اينكه خداوند در صدر اسلام ما را بر آنان
مسلط ساخت و پيشينيان ما درون خانه هاى آنها به جستجو پرداخته و سپس وارد مسجد اقصى
شـدنـد و هنگامى كه ما از اسلام فاصله گرفتيم ، خداوند قدرت يهود را عليه ما به آنها
بـاز گـردانـد و آنـان را بـوسيله اموال و فرزندان يارى رساند و از حيث جمعيت آنها را در
جهان بيش از ما قرا داد، آنگاه بار دوم در نهضت زمينه ساز حكومت حضرت مهدى (ع) و حركت
ظهور آن بزرگوار، خداوند، ما مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت و ما در تاريخ ، غير
از مـسـلمـانـان قـومـى را نـمى بينيم كه خداوند آنها را بر يهود چيره ساخته و سپس قدرت
يهود را عليه آنها باز گردانده باشد.
امـا برترى طلبى وعده داده شده يهوديان بر ملتها و ساير مردم ، تنها يك بار است ، دو
بار نخواهد بود و اين حسن برترى جوئى همزمان با تبهكارى دوم و يا نتيجه آن است ... و
ما اين برترى طلبى را در هيچ دوره اى از تاريخ يهوديان به جز بعد از جنگ جهانى دوم
نمى بينيم .
امـروز يـهـوديان در مرحله دوم تبهكارى و برترى جوئى بزرگى بسر مى برند و ما در
آغـاز سـلطـه الهى خويش بر آنان و مرحله رسوا شدن چهره كريه آنان هستيم ... تا زمانى
كه خداوند فتح و پيروزى عنايت كرده و ما قبل از ظهور امام مهدى (ع) و يا همراه آن حضرت
وارد مـسـجـد اقـصـى گـرديـم ، آن چـنـان كـه نـخـسـتـيـن بـار نـيـاكـان مـا
داخل آن شدند و شيوه خود بزرگى آنها را در جهان درهم كوبيده و براندازيم .
امـا ايـن سـخـن خـداوند كه فرمود: ((اگر باز گرديد و توبه كنيد باز مى گرديم و ما
جـهـنـم را بـراى كافران زندان قرار داديم .)) دلالت دارد بر اينكه بسيارى از يهوديان
بـعـد از نابودى اسرائيل در جهان باقى مى مانند و كسانى كه اسلام نمى آورند به دست
حـضـرت مـهـدى (ع) از سـرزمـيـن هاى عربى رانده مى شوند و بنا به گفته روايات آنها
دوبـاره دسـت بـه تـبـهـكـارى مـى زنـنـد و ايـن امـر هـنـگـام حـركـت
دجال يك چشم خواهد بود، كه حضرت مهدى (ع) و مسلمانان به زندگى آنان خاتمه مى دهند
و خداوند دوزخ را براى كسانى كه از آنها كشته مى شوند زندان قرار مى دهد و مسلمانان ،
با بازداشت و زندانى نمودن باقيمانده آنان از حركت و تبهكارى آنها جلوگيرى مى كنند.
اعراب و نقش آنان در دوران ظهور
روايـات بسيارى درباره اعراب و اوضاع و احوال آنها و فرمانروايانشان در زمان ظهور و
نـهـضـت ظـهور حضرت مهدى (ع) آمده است . از جمله روايات مربوط به حكومت زمينه ساز آن
حضرت در يمن كه بطور عموم ، روايات در مدح و ستايش آن وارد شده است و ما انشاء الله
جداگانه آنها را يارى خواهيم كرد.
و از آن جـمله ، روايات جنبش مصريان است كه از آن روايات ، مدح و تعريف آنان استفاده مى
شود، بويژه رواياتى كه مى گويد، برخى از ياران امام مهدى (ع) و معاونان برگزيده
آن حـضـرت از مـصـر مـى بـاشـنـد و نـيز روايات ديگرى كه دلالت دارد مصر بعنوان منبر
حضرت مهدى (ع) يعنى پايگاه انديشه و تبليغات جهان اسلام خواهد بود و رواياتى كه
مـربوط به ورود حضرت به مصر و ايراد سخن برفراز منبر آن مى باشد از اين رو ممكن
اسـت جـنـبـش مـصـريـان در شـمـار حركتهاى زمينه ساز ظهور وى و شركت در نهضت ظهور آن
حضرت بحساب آيد، كه ذكر آن جداگانه خواهد آمد.
هـمـچـنـين روايات مربوط به ((گروههاى موجود در عراق )) و ((مؤ منان حقيقى آنجا)) مى
باشد كه ذكر آنان در زمره ياران حضرت مهدى (ع) خواهد آمد.
و از جـمـله آن احـاديـث ، روايـات مـربـوط بـه مغربى هاست كه از ايفاى نقش متعدد نيروهاى
ارتـش مـغـرب در مـصـر و سوريه و اردن و عراق سخن مى گويد، نكوهش اين نيروها از اين
دسـتـه روايـات استفاده مى شود و به احتمال قوى اين نيروها از سوى دشمنان اسلام ، بر
ضـد زمـيـنـه سـازان حضرت مهدى (ع) و ضد جنبش اسلامى در سرزمين هاى عربى به كار
گرفته مى شوند، كه شباهت به نيروهاى ميانجى گر بين المللى و يا نيروهاى دفاع از
عربيت است كه بزودى آن را بيان خواهيم كرد.
هـم چـنـيـن در منابع شيعه و اهل سنت ، رواياتى در نكوهش فرمانروايان عرب به نحو كلى
آمده است كه از آن جمله اين روايت مستفيض (86) است :
((واى بـر اعـراب (و يـا بـر طـاغـيـان عرب ) از شرى كه بزودى گريبان گير آنان
خواهد شد.))
از اميرمؤ منان (ع) روايت شده است كه فرمود:
((بـه خـدا سوگند، مثل اينكه او را بين ركن و مقام مى بينم كه مردم با او و با كتابى
نـويـن بيعت مى كنند، در حالى كه اين امر بر عرب سخت و دشوار است ، واى بر سركشان
عـرب از شـرى كـه بـزودى دامنگير آنان خواهد شد.))(87) و در مستدرك حاكم چنين است
:((واى بر اعراب از شرى كه بزودى به آنها مى رسد.))(88)
مراد از كتاب نوين : قرآن است كه متروك مى گردد و حضرت مهدى (ع) از نو آن را بر مى
انـگـيـزد و حـيـات تـازه مـى بـخـشـد. از امـام صـادق (ع) نـيـز
نقل شده كه فرمود:
((چـون قـائم قيام نمايد، مردم را از نو به اسلام دعوت مى كند و آنان را به امرى كه
مـتروك مانده است و عموم مردم از آن جدا شده و به گمراهى رفته اند راهنمائى مى كند و او
از ايـن جـهـت مـهـدى نـامـيده شده است كه مردم را بسوى امرى گم شده هدايت مى كند. و قائم
خوانده شده است چرا كه قيام به حق مى كند.))(89)
و علت اينكه اسلام بر فرمانروايان و بسيارى از مردم سخت و ناگوار مى باشد، اين است
كـه آنـهـا بـه دورى و جـدائى از آن عـادت كرده اند، از اين رو بازگشت به قرآن و اسلام
راستين و بيعت با حضرت مهدى (ع) و عمل به احكام اسلام براى آنان سخت و دشوار است .
ممكن است منظور از كتاب جديد و نوين ، همين قرآن با نظم و ترتيب جديد سوره هاو آياتش
بـاشـد. و در روايـت آمـده اسـت كه نسخه قرآن ياد شده با اشياء بازمانده از پيامبر اسلام
(ص ) و سـايـر پيامبران الهى (ع) نزد حضرت مهدى (ع) محفوظ مى باشد و آن قرآن هيچ
گـونـه اخـتـلاف بـا قرآنى كه در دسترس ماست ندارد، حتى بدون زيادتى و كاستى يك
حرف .
تـنـهـا تـفـاوت آن در تـرتـيـب سـوره هـا و آيـات اسـت كـه بـا امـلاء
رسـول الله (ص ) و خـط عـلى (ع) اسـت . مـانـعـى نـدارد كـه قـرآن بـه لحـاظ هر دو معنى
(ترتيب سوره ها و آيات - اجراى دستورات قرآن كه فراموش شده ) جديد باشد.
از عبدالله بن ابى يعفور نقل شده كه گفت از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود:
((واى بـر گـردنـكـشـان عـرب از شرى كه نزديك است آنها را فراگيرد گفتم فدايت
شوم : چه تعدادى از عرب با حضرت قائم خواهند بود؟
فـرمـود: تـعدادى اندك ، گفتم : به خدا سوگند كسانى كه اين امر را توصيف مى كنند از
آنـان بـسـيـارنـد، فـرمـود: البـتـه مـردم بـايـد امـتـحـان شـونـد و از يـكـديـگر جدا شده و
غربال شوند و افراد زيادى از غربال امتحان خارج مى گردند.))(90)
و از آن جمله ، رواياتى است پيرامون اختلافات ميان اعراب در زمان ظهور كه منجر به نبرد
مـيـان بـرخـى از آنـان مـى شـود. از امـام بـاقـر(ع)
نقل شده كه فرمود:
((حـضـرت قـائم قـيام نمى كند مگر در حالى كه ترسى شديد و فتنه و بلائى بر
مردم فرارسد و قبل از آن گرفتار طاعون مى شوند، آنگاه شمشير برنده ميان اعراب حاكم
مـى شـود و اخـتـلاف مـيـان مـردم و پـراكـنـدگـى در ديـن و دگـرگـونـى در
حـال آنـان بـوجـود مـى آيد و به گونه اى كه هر كسى در اثر مشاهده درنده خوئى كه در
مـيـان بـرخـى از مـردم نـسـبـت بـه بـعـض ديـگـر وجـود دارد، صـبـح و شام آرزوى مرگ مى
كند.))(91)
و مـانـنـد ايـن ، روايـاتـى اسـت كـه به فاصله گرفتن اعراب از عقايد و ارزشهاى خود و
ابـراز راءى نـمودن هر صاحب انديشه اى نسبت به انديشه خود و دعوت كردن ديگران به
سوى آن ، مربوط مى شود.
و نيز از زمره همين روايات ، احاديث مربوط به اختلاف ميان عرب و عجم يعنى ايرانيان ، يا
بـيـن فرمانروايان ايران و عرب است كه اين درگيرى تا ظهور حضرت مهدى (ع) همچنان
ادامه مى يابد
وقـتـى مـا، روايـات مـربـوط بـه حركت زمينه سازان ، ياران درفش هاى سياه و روى آوردن
نـيـروهـاى آنـهـا به سوى قدس و نيز حركت خصمانه سفيانى را كه مى خواهد راه بر آنها
بـبـنـدد ملاحظه كنيم ، نتيجه مى گيريم كه در ميان فرمانروايان و حكام عرب ، جو عمومى
بـر ضـد يـاران درفـش هاى سياه خواهد بود، مگر جنبش يمنى كه زمينه ساز حكومت حضرت
مهدى (ع) است و غير از حركت هاى اسلامى كه يارى رسان زمينه سازان ظهور آن حضرت و
ياران خود وى مى باشند.
دسـتـه اى ديـگـر از احـاديـث ، روايـات نـبـرد حضرت مهدى (ع) با اعراب و نيز رواياتى
پيرامون كارزار آن حضرت است با اندك باقيمانده هاى رژيم حجاز، بعد از آزاد سازى مكه
مكرمه كه در نبردى شديد پس از آزادى مدينه منوره و چه بسا هنگام آزاد سازى آن انجام مى
گـيـرد...و سـپـس نـبـردهاى متعدد آن حضرت با سفيانى در عراق و جنگ بزرگ امام (ع) با
سفيانى در فلسطين مى باشد. و در برخى از آن روايات آمده است كه آن حضرت با خوارج
مخالف خود در عراق مبارزه مى كند و خون هفتاد قبيله را مباح مى شمارد (گفتگو پيرامون اين
جريانات در حوادث عراق و سرزمين شام خواهد آمد) از اين رو از امام صادق (ع) رسيده است
:
((وقـتـى كـه قائم ظهور نمايد، ميان او و اعراب و قريش چيزى جز شمشير ((حاكم ))
نخواهد بود.))(92)
و از جمله روايات ، احاديث مربوط به فرو رفتن زمين و زمين لرزه ها در جزيرة العرب و در
شـام و در بـغـداد و بابل و بصره و پديدار شدن آتش در حجاز يا در شرق حجاز است كه
سه يا هفت روز ادامه دارد و از جمله نشانه هاى ظهور بحساب مى آيند.
سرزمين شام و جنبش سفيانى
شـام و سـرزمـيـن شـام و شـامـات ، در مـنـابـع تـاريـخ اسـلام و حـديـث
شامل منطقه سوريه فعلى و لبنان كه بيابان شام و كوهستان لبنان نيز ناميده مى شود
و هـم چـنـيـن شـامـل اردن و چه بسا فلسطين نيز مى گردد هر چند غالبا به تمام اين منطقه
سـرزمـيـن شـام و فـلسطين اطلاق مى شود.. و شام همان موقع نام دمشق پايتخت سرزمين شام
بود.
روايـات مـربـوط بـه سـرزمـين شام و حوادث شخصيت هاى آن در زمان ظهور فراوان است و
مـحـور اسـاسـى آن روايـات جنبش سفيانى است كه بر سرزمين شام استيلاء يافته و آن را
بـطـور يـكـپـارچه تحت فرمان خود در مى آورد، لشكريان سفيانى ، نزديك ظهور حضرت
مـهـدى (ع) و نـهضت ظهور وى نقش بسزايى دارند، بگونه اى كه سفيانى پس از تصفيه
دشـمـنـان خـود در شـام ، دست به نبرد با تركان (روسها) در كارزار بزرگ قرقيسيا مى
زنـد. و آنـگـاه در عـراق درگـير نبردهايى با ايرانيان زمينه ساز حكومت حضرت مى شود،
چنانكه وى در حجاز نيز نقش داشته و مى كوشد به منظور از بين بردن قيام حضرت مهدى
(ع) نـيـروهـاى خـود را به يارى فرمانروائى حجاز در آورد اما معجزه وعده داده شده (فرو
رفتن در زمين ) نزديك مكه به وقوع مى پيوندد.
به طور كلى بزرگترين جنگ هاى سفيانى ، نبرد بزرگ فتح فلسطين و جنگ با حضرت
مهدى (ع) است و يهوديان و رومى ها در اين نبرد، سفيانى را پشتيبانى مى كنند و غائله با
شكست و كشته شدن سفيانى و پيروزى حضرت مهدى ارواحنا فداه و آزادى فلسطين توسط
آن حـضـرت و ورودش به قدس پايان مى پذيرد... و ما اين حوادث را با شرحى اندك ياد
مى كنيم .
حوادث شام پيش از خروج سفيانى
اسـتخراج نوارى از حوادث جنبش سفيانى از آغاز تا پايان شكست او در نبرد آزادى قدس از
احـاديـث مـربـوط بـه ظـهـور، كـار نـسـبـتـا آسـانـى است بر عكس ، جدا نمودن حوادثى كه
قبل از سفيانى است كار دشوارى مى باشد، زيرا احاديث آن ، غالبا به اختصار بيان شده
و در روايـات تـقـديـم و تـاءخـيرى در ترتيب حوادث بكار رفته است . اما نتيجه همه آنها
بدين ترتيب است :
1ـ پـديـد آمـدن فـتـنـه اى فـراگـيـر همه مسلمانان و استيلاى روم و ترك (يعنى غربيها و
روسها) بر آنان .
2ـ بوجود آمدن فتنه ويژه اى در سرزمين شام كه باعث اختلافات و ضعف و تنگناهاى مالى
در ميان آنان مى گردد.
3ـ كشمكش و درگيرى بين دو گروه اصلى قدرتمند، در شام .
4ـ پديدار شدن زلزله در دمشق كه بر اثر آن سمت غربى مسجد آن شهر و برخى نواحى
آن ويران مى شود.
5ـ ورود نيروهاى ايرانى و غربى به سرزمين شام .
6ـ درگيرى سه تن از سران ، بر سر قدرت در سرزمين شام : ابقع و اصهب و سفيانى ،
و چـيـره شـدن سفيانى بر آن دو نفر و استيلاى وى بر سوريه و اردن و يكپارچگى منطقه
در تحت فرمان او.
همچنين روايات ، حوادث ديگرى را پيش از حركت سفيانى بيان مى كند كه قبلا گذشت و يا
در فصلهاى ويژه آن خواهد آمد، مانند درگيرى روم و ترك (يعنى غربيها و روسها) و روى
آورى نـيـروهاى آنها به سوى منطقه ... و خروج انقلابگر مصرى در مصر و ورود نيروهاى
غربى به مصر و شورش شيصبانى در عراق و غير آن .
امـا ظـاهـر شـدن يـمـنـى موعود، در روايت آمده كه او همزمان با خروج سفيانى يا نزديك به
ظـاهـر خـواهـد شـد، امـا يـاران درفش هاى سياه كه ايرانيان مى باشند نخستين زمينه سازان
بـشـمـار مـى روند، كه مدتى قبل از حركت سفيانى ظاهر مى شوند و نيروهاى آنان پيش از
حـركـت وى در سـرزمـيـن شام حضور مى يابند چنانكه خواهد آمد، رهبر آنها سيد خراسانى و
فـرمـانـده نـيـروهـايشان شعيب بن صالح كه هر دو (وعده داده شده اند) مى باشند ظاهر مى
گردند و برخى روايات مى گويد ظاهر شدن آن دو، نزديك خروج سفيانى است و بعضى
مـى گـويـنـد ظـاهـر شـدن آن دو بـيـش از پـنـج سـال
قبل از سفيانى خواهد بود كه بخواست خدا در جاى خود خواهد آمد.
فتنه همگانى و فتنه سرزمين شام
روايـات ، فـتـنـه ويـژه اى را در سـرزمـيـن شـام يـاد مـى كـنـد كـه
قـبـل از خـروج سـفـيانى واقع خواهد شد. و اين فتنه غير از فتنه غربى و شرقى است كه
مـسـلمـانـان گـرفـتـار آن مـى شـونـد و قـبـلا دربـاره اش سـخـن گـفـتـيـم . بـه
احـتـمـال قـوى تـر، فـتـنـه ياد شده متصل به فتنه همگانى و يا ثمره آن است . كه گاهى
روايات مربوط به آنها و حالات راويان درباره اين دو فتنه با هم مخلوط مى شود.
بارزترين چيزى كه در فتنه سرزمين شام وجود دارد، اختلافات و درگيرى هايى است كه
سبب ضعف حكومت و عدم مقاومت شاميان در برابر دشمنان خود مى گردد تا جايى كه از اداره
كـشـور نـاتـوان مى شوند. و امير مؤ منان (ع) آن را فتنه اختلاف احزاب كه در قرآن از آن
يـاد شـده اسـت ، مـى نـامـد، چـه ايـنـكـه دربـاره ايـن گـفته خداى سبحان از آن حضرت سؤ
ال شد:
((طـوائف مـردم از پيش خود (درباره مسيح ) اختلاف كردند واى بر اين مردم كافر هنگام
آن روز بزرگ (قيامت ).))(93)
فرمود:
((از سـه نـشـانـه ، انـتـظار فرج داشته باشيد، پرسيدند اى اميرمؤ منان آنها كدامند؟
فرمود: اختلاف اهل شام در بين خودشان درفش هاى سياه از خراسان ، صيحه آسمانى در ماه
رمضان . سؤ ال شد صيحه آسمانى در ماه رمضان چيست ؟ آيا نشنيده ايد گفته خداوند را در
قـرآن ((اگـر بـخـواهـيم از آسمان نشانه اى را بر آنها فرو فرستيم به گونه اى كه
هـمـه در بـرابـر آن سـر تـسـليـم فـرود آورند.))(94) نشانه اى كه دختر جوان را از
سـراپـرده بـرون مـى آورد و خـفـتـه را بـيـدار مـى كـنـد و بـيـدار را بـه وحـشـت مـى
اندازد.))(95)
البـتـه دو نـشـانـه از نـشـانـه هـاى ظـهـور تـحـقـق يـافـتـه اسـت ، يـكـى آنـگـاه كـه مـيـان
اهـل شام اختلاف بوجود آمد و ديگرى زمانيكه پرچمهاى سياه از خراسان آشكار گرديد، اما
امـيـرمـؤ مـنـان (ع) زمـان شـروع اخـتلاف اهل شام و ظاهر شدن درفش هاى سياه تا صيحه ماه
رمـضـان را مـعـيـن نـفـرمـوده اسـت و مـمـكـن اسـت سـالهـاى درازى بـه
طول انجامد.
و در روايـت آمـده اسـت كـه فـريـاد يـا نـدا و يـا بـانـگ آسـمـانـى در
سال ظهور رخ مى دهد كه پس از آن در ماه محرم ، ظهور حضرت مهدى (ع) واقع مى شود.
از پيامبر(ص ) روايت شده كه فرمود:
((قـبـل از ظـهـور حضرت مهدى (ع) فتنه اى پديد مى آيد كه مردم را سخت در محاصره
قـرار مـى دهـد، پـس مبادا اهل شام را دشنام دهيد زيرا مؤ منان حقيقى از آن سامان هستند، بلكه
سـتـمگران آنها را نفرين كنيد و خداوند بزودى قضا و قدرى از آسمان مى فرستد تا آنها
را پـراكـنـده سـازد بـگـونـه اى كـه اگر روبهان با آنها درآويزند، بر آنان پيروز مى
گـردنـد، آنـگـاه خـداونـد حـضـرت مـهدى (ع) را حداقل در ميان دوازده هزار و حداكثر در بين
پـانـزده هـزار تـن بر مى انگيزد و نشانه آنها كلمه ((بميران )) ((بميران )) است سه
گروه پرچمدار هستند كه طرفداران هفت درفش با آنان مبارزه مى كنند هيچ پرچمدارى نيست
مگر اينكه طمع حكومت و رياست دارد آنگاه حضرت مهدى (ع) ظهور مى فرمايد و مهربانى و
دوستى و نعمتهاى مسلمانان را به آنان باز مى گرداند.))(96)
در روايتى آمده است :
((خداوند كسى را بر شاميان مى فرستد كه جمعيت آنها را پراكنده مى سازد حتى اگر
روبهان با آنها درگير شوند بر آنان چيره مى شوند، در اين هنگام مردى از خاندان من با
سه گروه پرچمدار ظهور مى كند تا آخر حديث ))(97)
و مـعـنـى كلمه ((ابدال )) كه در روايت منقول از پيامبر(ص ) آمده ((يعنى مؤ منان راستين و
واقعى )) و شرح معنى آن در ذكر اصحاب حضرت مهدى (ع) خواهد آمد.
و در روايـتـى بـه جـاى ((قـضـا و قـدر)) سـبب آمده است و معنى اينكه خداوند كسى را بر
شـامـيـان مـى فـرسـتـد كه جمعيت آنها را پراكنده مى سازد يعنى مردمى را بر آنها بر مى
انگيزد كه سبب تفرقه جمعيت آنها و كشمكش ميان آنها مى شود.
و جـمـله هـاى ((بـمـيران )) ((بميران )) و يا، ((اى يارى شده از ناحيه خدا، بميران ))
شعار نظامى در ميان برخى از ياران مهدى (ع) مى باشد.
و عـبـارت ((سـه گـروه پـرچـمدار)) يعنى ياران حضرت مهدى (ع) سه فرقه هستند كه
هـواداران هـفـت زمـامـدار، جـهـت كـارزار با حضرت مهدى (ع) و يارانش ، با يكديگر متحد مى
شـونـد و از آن جا كه هر يك از آنها به پادشاهى و رياست طمع مى ورزد بين آنان اختلاف
بـوجود مى آيد، اما اين اختلاف مانع آن نيست كه فرمانده همه آنها سفيانى باشد، زيرا در
اثـر حـملات نظامى به عراق و حجاز و شكستهاى لشكريان او حكومت وى بسرعت ضعيف مى
شود و اين از چيزهايى است كه فرصت مناسبى را براى ياران طمعكار و مخالفين وى ، در
رسـيـدن به قدرت مهيا مى سازد در حاليكه آنان درگير كارزار با حضرت مهدى (ع) مى
باشند.
روايـات ديـگـر، پـيـرامون محاصره اقتصادى غرب در مورد سرزمين شام و بحران ارزاق و
قـحـطـى است كه مردم بدان گرفتار مى شوند، بدون آنكه مدت آن مشخص گردد و طبيعى
اسـت كه اين بحران همراه با فتنه خارجى و داخلى است و ابزارى است در دست غرب براى
تحت فشار قرار دادن مسلمانان ...
بـرخـى از روايـات مـى گـويـد: امـر گـرسـنـگـى و تـشـنـگـى در
سال ظهور به اوج خود مى رسد، از پيامبر(ص ) روايت شده است كه فرمود:
((ديـرى نـمـى پـايـد كـه مـردم شـام ، ديـنـار و پـيمانه اى نزدشان يافت نمى شود،
پـرسـيـديـم ايـن امـر از كـجـاسـت ؟ فرمود: از جانب روميان . آنگاه اندكى سكوت كرد سپس
فـرمـود: در آخـرالزمـان خـليـفـه اى مـى آيـد كـه بـه مـردم
اموال كمى داده و آن را به شمارش نمى آورد.))(98)
باعث اين فشار اقتصادى و مالى و مواد غذائى ، روميان يعنى غربى ها هستند.
از جـابـر جـعـفـى نـقـل شـده اسـت كـه از امـام باقر(ع) درباره اين گفته خداى سبحان سؤ
ال كردم :
((بـراسـتـى مـا شـما را با چيزهايى هم چون ترس و گرسنگى مورد آزمايش قرار مى
دهيم ))
حـضـرت فـرمـود: گرسنگى بر دو گونه است عام و خاص اما گرسنگى خاص در كوفه
اسـت كـه خـداونـد آن را ويـژه دشـمـنـان آل مـحـمـد مـى گـرداند و آنان را هلاك مى سازد، اما
گرسنگى عام در شام خواهد بود و آن ترس و گرسنگى است كه تا آن زمان هرگز بدان
گـرفـتار نشده اند لكن ، گرسنگى ، قبل از قيام حضرت قائم و وحشت و اضطراب ، بعد
از قيام آن حضرت خواهد بود.))(99)
از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:
((پـيـش از ظـهـور قـائم ، بـطـور حـتم سالى فرا مى رسد كه مردم در آن دچار قحطى
گـرفـتـار تـرس شـديـدى از كـشـتـه شـدن و كـمـبـود
امـوال و جـان هـا و ثـمـرات مـى گـردنـد)) و اين مطلب در قرآن به روشنى ديده مى شود،
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
((بـراسـتـى مـا شـمـا را بـا چـيـزهـايـى هـمـچـون تـرس و گـرسـنـگـى و كـاهـش
مـال و جـان و ثـمـر مـورد آزمـايـش قـرار مـى دهـيـم و صـبـر پـيـشـگـان را بـشـارت بـده
.))(100)
زمـان ايـن فـشـار و تـنگنا در سال ظهور طبق اين روايت ، مانع آن نيست كه اين وضع مدتى
قـبـل از ظـهـور وجـود داشـتـه و سپس در سال ظهور شديدتر از گذشته بوجود آيد، آنگاه
ظهور بوقوع پيوندد.
اما روايات مدت اين فتنه را در سرزمين شام ، طولانى ياد مى كند، هر وقت مى گويند تمام
شد طولانى مى گردد. ((و از آن راه فرار مى جويند اما نمى يابند))(101) و روايات
ايـن فـتـنـه را بـا هـمـان اوصـاف فـتـنـه غـربـى و شـرقـى تـوصـيـف مـى كـنـد كـه
داخل هر خانه اى از خانه هاى عربها و مسلمانان خواهد شد و اينكه ((هرگاه آن را از سوئى
اصـلاح كـنـنـد از سـوى ديـگـر گـسـيـخـتـه مـى شـود و يـا از جـانـب ديـگـر آشـوب
برخيزد.))(102)
ايـنـها ويژگيهاى طبيعى اين فتنه است ، ماداميكه ثمرده اى از ثمرات فتنه بزرگ خارجى
بـاشـد.. بـلكـه پـاره اى از روايـات بـطـور صريح آن را ((فتنه فلسطين )) مى نامد،
چنانكه قبلا از نسخه خطى ابن حماد ص 63 گذشت .
بـرخى از احاديث مدت آن را 12 و 18 سال تعيين كرده است و ممكن است اين مدت مربوط به
مـرحـله پـايانى آن باشد نه تمام مدت آن .. و ما اميدواريم اين آخرين زمان مرحله جنگ داخلى
لبنان باشد.
.. از سعيد بن مسيب روايت شده كه گفت :
((فتنه اى در سرزمين شام پديد مى آيد كه ابتداى آن همچون بازى كودكان است و پس
از آن ديـگر كارشان سامان نپذيرد و ديگر نيرويى نخواهند داشت تا آنكه ندا كننده اى از
آسـمـان فـريـاد سـردهـد، بـر شـمـا بـاد، بـه فـلانـى روى آوريـد و در
آنحال دستى بر آيد و اشاره كند.))(103)
و بـانـگ آسـمـانى ياد شده نام مهدى (ع) را مى خواند همچنين دستى كه از آسمان اشاره مى
كند نيز جزء نشانه هاى ظهور آمده است .
در روايتى ديگر از پيامبر(ص ) رسيده است كه فرمود:
((فتنه چهارم 18 سال
طول مى كشد و بهنگام خود پايان مى پذيرد و نهر فرات از كوهى از طلا بيرون مى آيد
و مـردم بـه گـونـه بـر آن هـجـوم مـى آورد كـه از هـر نـه نـفـر هـفـت نـفـر بـهـلاكـت مـى
رسـنـد.))(104) و بـزودى گـفـتـگـو پيرامون درگيرى قرقيسيا بر سر گنج فرات
خواهد آمد.))
زمين لرزه اى در دمشق و اطراف آن
ژروايـات فـراوان و روشـنـى دربـاره ايـن زلزله وجـود دارد بـه گونه اى كه برخى از
مـكـانـهـا و خـسـارتـهـاى آن و حـتى وقت آن را پيش از ورود سپاهيان غربى مشخص مى سازد.
گـرچـه از بـعـضـى روايـات اسـتفاده مى شود كه سپاه غرب بهنگام وقوع زلزله در دمشق
بـسـر مى برد. همچنين احاديث ، اين زمين لرزه را ((الرجفة ، والخسف ، و الزلزله )) (تكان
شديد، فرو رفتن ، لرزش ) مى نامد، مانند روايتى كه از امام باقر(ع) (از اميرمؤ منان (ع
)) نقل شده است . كه فرمود:
((وقتى در شام دو گروه نظامى اختلاف كنند، نشانه اى از نشانه هاى الهى آشكار مى
شـود، پـرسـيدند: اى اميرمؤ منان آن نشانه چيست ؟ فرمود: زمين لرزه اى در شام رخ مى دهد
كـه صـد هـزار در اثـر آن هـلاك مى گردند و اين را خداوند رحمتى براى مؤ منان و عذابى
براى كافران قرار مى دهد. وقتى آن هنگام فرا رسد، نظاره گر سوارانى داراى اسبهاى
سفيد و درفشهاى زرد رنگ ، باشيد كه از مغرب روى مى آورند تا وارد شام مى شوند و در
آن لحـظـات اسـت كـه فـريـاد و بـى تـابـى بزرگ و مرگ سرخ فرا مى رسد. وقتى آن
وضـع پـيـش آمـد پـس بنگريد فرو رفتن آبادى اى از روستاهاى دمشق را كه به آن حرشا
(خريشا مرمرستاـ نسخه بدل ) مى گويند، در اين هنگام فرزند هند جگرخوار (سفيانى ) از
بيابان خروج كرده و بر منبر دمشق قرار مى گيرد در اين بحبوحه در انتظار ظهور حضرت
مهدى (ع) باشيد.))(105)
و احـتـمـال مـى رود زلزله مـذكـور در ايـن روايـت و روايـات ديـگر غير از فرو رفتن دمشق و
اطراف آن باشد و ممكن است بين آن دو فرو رفتن ، مدتى طولانى يا كوتاه فاصله باشد.
اما اينكه چرا آن زلزله براى مؤ منان رحمت و براى كافران عذاب خواهد بود؟ ممكن است علت
آن ايـن بـاشد كه به خانه هاى كافران و پيروانشان زيان وارد مى شود، نه بر مؤ منان
مـسـتضعف ، و يا اينكه به سبب آن زلزله و يا پس از آن تغييراتى سياسى بنفع مؤ منان ،
صورت مى گيرد.
و در روايات ديگر دو مكان را مشخص ساخته است كه در آنها زمين فرو مى رود بنام : حرستا
و جابيه ، و به نظر مى رسد كه كلمه حرستا در اين روايت اشتباه ذكر شده است چنانكه در
روايت مربوط به لشكريان غرب خواهد آمد، و ديوار غربى مسجد دمشق خراب مى شود.
مـنـظـور از عبارت ((اسبهاى سفيد)): اسبهاى ابلق غربى هاست كه گوشهاى آنها بريده
شده و وسيله سوارى آنهايند.
و مـقـصـود از پـسر جگرخوار: يعنى فرزند هند زن ابوسفيان ، زيرا سفيانى از فرزندان
معاويه است چنانكه خواهد آمد و در روايتى محل خروج سفيانى از ((وادى يابس )) (بيابان
خشك ) آمده كه در منطقه حوران نزديك اذرعات (درعا) در مرز سوريه و اردن قرار دارد.
ورود سپاه ايران و مغرب به سرزمين شام
روايـات مـربـوط بـه ورود نـيـروهـاى مـغـربى به شام روشن است كه در پى برخورد و
درگيرى تند و يا جنگ ميان دو گروه مى باشد، مانند روايتى كه قبلا گذشت :
((وقتى در شام دو گروه نظامى اختلاف كنند، نشانه اى از نشانه هاى الهى آشكار مى
شـود، پـرسـيدند: اى اميرمؤ منان آن نشانه چيست ؟ فرمود: زمين لرزه اى در شام رخ مى دهد
كه صد هزار نفر در اثر آن هلاك مى گردند و اين را خداوند رحمتى براى مؤ منان و عذابى
بـراى كـافـران قـرار مـى دهـد. وقـتـى آن هـنـگـام فـرا رسـد، نـظاره گر سوارانى داراى
اسـبـهايى سفيد و درفشهايى زرد رنگ باشيد كه از مغرب روى مى آورند تا وارد شام مى
شوند.))
ابن حماد از ابوسحاب روايت كرده است كه وى در زمان هشام (پسر عبدالملك ) گفت :
((سـفـيـانى را نمى بينيد مگر آنكه مغربيها نزد شما بيايند، پس هرگاه ديديد كه او
خـروج نـمـود و بـر مـنـبـر دمـشـق قـرار گـرفـت ، انـدكـى نـمـى گـذرد كـه
اهل مغرب را مى بينى .))(106)
و روايـاتـى ايـن چـنـيـن ، دلالت دارد كـه مـعـروف نـزد راويـان تابعين ، اين است كه ورود
نيروهاى مغربى به شام قبل از خروج سفيانى خواهد بود.
و مـراد از ((اهـل مغرب )) و ((مغربى )) در اين روايات ، مغرب دولت اسلامى است كه در
بـرگـيـرنـده ليـبـى و تـونـس و الجـزائر و مـغـرب (مـراكش ) كنونى مى باشد و منظور،
نيروهاى دولتهاى غربى و يا دولت مغرب كه با آن مراكش گفته مى شود نيست ... و آنچه
كه اين گفته را تاءييد مى كند اين است كه نيروهاى مغربى در برخى از روايات ، لشكر
بربر و بربر ناميده شده است .
و روايـت ديگر، آغاز رسيدن آن نيروها را معين مى كند كه همزمان با زمين لرزه و فرو رفتن
زمين خواهد بود. ابن حماد از محمد حنفيه نقل كرده است كه فرود:
((نـخـسـتـيـن گـروهـهـاى لشـكـريـان مـغـربـى وارد مـسجد دمشق مى شوند و در حاليكه
مشغول تماشاى ديدنى هاى شگفت انگيز آن هستند، ناگهان زمين فرو رفته و بخش غربى
مـسـجـد دمـشـق و آبـادى اى بـه نـام حـرسـتـا فـرو مـى رود، در ايـن هنگام سفيانى خروج مى
كند.))(107)
امـا ايـن نـيـروهـا بـراى چـه مـى آيـنـد و نـقـش آنـهـا چـيـسـت ؟
احتمال مى رود، جهت يارى مردم شام بر ضد دشمنان خارجى آنها، يعنى يهوديان و رومى ها
و يـا بـه مـنـظـور كـمـك رسـانـدن بـه بـعـضـى از طـرفـهـاى درگـيـر در
داخل شام حضور پيدا كنند.. اما از برخى روايات بر مى آيد كه آنها براى روياروئى با
نـيـروهـاى خراسانى زمينه ساز كه داخل شام گرديده اند وارد مى شوند.. از آنجا كه هدف
طرفداران درفشهاى سياه ، طبق همه روايات ، قدس مى باشد، ناگزير آمدن قواى مغربى
مـخـالف آنـهـا بـراى بـازداشـتـن آنـهـا از دسـت يافتن به هدف خود خواهد بود، بويژه با
مـلاحـظـه روايـتـى كـه از نـبـرد بـيـن آن دو گـروه در قنيطره سخن مى گويد، پيداست كه
قنيطره همين شهر اشغال شده كنونى سوريه مى باشد.
ابن حماد از زهرى نقل كرده است كه او گفت :
((يـاران درفـش هـاى سـيـاه و دارنـدگـان درفـش هـاى زرد رنـگ (يـعـنـى مغربى ها) در
مـحـل قنيطره با يكديگر برخورد نموده و به كارزار مى پردازند تا اينكه وارد فلسطين
مـى گـردند در اين هنگام سفيانى بر اهل مشرق خروج مى كند وقتى مردم مغرب زمين در اردن
فـرود مـى آيـنـد، سـركـرده آنـان مـى مـيـرد و آنـهـا بـه سـه گـروه
تـبديل مى شوند: دسته اى به جايگاه خود باز مى گردند و دسته اى حج انجام مى دهند و
دسته اى باقى مى مانند. سفيانى با آنها به نبرد پرداخته و آنها را شكست مى دهد و آنان
به اطاعت او در مى آيند.))(108)
ايـن روايـت مـرسـل (109) ، از يـكـى از تـابـعـيـن
نـقل شده كه دلالت دارد بر اينكه فتنه و درگيريهاى داخلى در سرزمين شام به نيروهاى
ايـرانـى اجازه مى دهد كه براى مبارزه با يهوديان ، در منطقه ، دخالت نمايند اما روميان و
يـا غـيـر رومـيـان ، نـيـروهـاى مـغـربـى را جـهـت رويـاروئى بـا آنـهـا تـحـريـك مـى كنند و
محل اين نبرد را در قنيطره مى داند، تا اينكه ايرانيها در فلسطين حضور پيدا مى نمايند و
نـيـروهـاى مغربى را كه اندكى بعد از شكست در اردن مستقر مى شوند، منهدم مى سازند در
هـمـيـن زمـان سركرده آنها در مغرب و يا حاكم اردن كه ميزبان نيروهاى مغربى است از دنيا
مى رود و در نتيجه كارشان به ضعف مى گرايد، آنگاه سفيانى بقيه را تحت اطاعت خود در
مـى آورد، و بـطـوريـكـه بـرخـى از روايـات اشـاره مى كند نيروهاى ايرانى پس از خروج
سفيانى از شام عقب نشينى مى كنند.
|