چـنـانـكـه اين روايت صحيح و مرادش جنگ بصره و خليج فارس باشد همانگونه كه روايت
ابـن حـمـاد در نـهـضـت ظـهـور بـيـان نـمـوده اسـت ، ايـن خـود
دليـل بـر عـظـمـت و اهـمـيت آن خواهد بود، بطورى كه بعدا براى مردم روشن خواهد شد كه
مـوازنـه قـدرت به سود و مصلحت حضرت مهدى (ع) مى باشد و به گفته روايت ابن حماد
((در آن هنگام مردم ، آرزومند مهدى (ع) بوده و او را مى جويند.))
طبق روايتى كه آن را در منابع اصلى نيافتم ، آمده است : امام مهدى (ع) در هفت هودج از نور
وارد عـراق مـى گـردد، امـام بـاقـر(ع) در تـفـسـير آيه شريفه يا معشر الجن و الانس ان
استطعتم ان تنقذوا من اقطار السموات و الارض فانقذ و الا تنفذون الا بسلطان فرمود:
((قـائم در روز لرزش زمين ، در ميان هفت سراپرده از نور وارد عراق مى شود، بگونه
اى كـه مـشـخـص نـمـى شـود امـام در كـداميك از آنها حضور دارد تا آنكه در كوفه فرود مى
آيد.))(375)
مـمـكـن است اين حادثه يك كرامت الهى نسبت به حضرت مهدى (ع) محسوب گردد و شايد هم
تـعـبـيـرى از ورود امـام (ع) بـه عـراق بـوسـيـله يـك اسـكـادران هـواپـيـمـا و يـا
وسـايـل مـشـابـه آن بـاشـد كـه روايـات از آن بـه قـبـه هاى نور تعبير كرده است به هر
حال بيان اين مطلب در تفسير آيه شريفه به آن كمك مى كند.
دربـاره اقـدامـات امـام (ع) در عـراق روايـات زيـادى وارد شـده اسـت كـه بـرخـى را در
فـصـل مـربوط به عراق ياد آور شديم و بقيه را در اينجا بطور خلاصه مى آوريم از آن
جـمله روايات بسيارى است كه درباره تصفيه اوضاع داخلى عراق و كشته شدن گروههاى
شورشى بدست امام (ع) وارد شده كه بيشتر آنها در جاى خود بيان شد.
و نـيـز از آن اقـدامـات ، ورود امـام بـه كـوفـه و نـجف و كربلا و انتخاب كوفه به عنوان
پايتخت و پايگاه خود و ساختن مسجد جمعه جهانى در نزديكى كوفه كه طبق روايات داراى
هزار در مى باشد از امام صادق (ع) منقول است كه فرمود:
((زمانيكه قائم ما قيام نمايد زمين به نور الهى روشن و درخشان مى گردد بگونه اى
كه مردم از پرتو خورشيد بى نياز مى شوند و عمر مردان در زمان حكومت او چنان طولانى
مـى شـود كـه بـراى هـر مرد هزار فرزند پسر متولد شود كه در آنها دختر نباشد، وى در
نجف مسجدى مى سازد كه داراى هزار در است و خانه هاى كوفه به نهر كربلا و به حيره
مـتصل گردد تا جائيكه اگر كسى در روز جمعه در حاليكه بر استرى چابك و لاغر سوار
و آهنگ آن ديار نمايد تا نماز جمعه را درك كند موفق نمى شود.))(376)
و نيز امام باقر(ع) مى فرمايد:
((وقتى كه جمعه دوم فرا رسد مردم گويند اى فرزند پيامبر خدا، نماز جمعه به امامت
شما برابر با نماز پشت سر رسول خدا(ص ) است و اين مسجد گنجايش ما را ندارد، آنگاه
امـام نـقـشـه و طـرح مـسجدى را با بناى مستحكم رسم مى فرمايد كه داراى هزار در بوده و
مردمان را در خود جاى مى دهد.))(377)
مـمـكـن اسـت ذكر هزار در كنايه از وسعت و گستردگى مسجد باشد زيرا مسجد جمعه اى كه
مـسـلمـانان از سراسر جهان براى شركت در نماز جمعه به امامت حضرت مهدى (ع) گرد هم
مـى آيـنـد و بـا در نـظـر گـرفـتـن فرودگاه و ترمينال ها، مساحت آن فاصله بين كوفه و
كربلا كه تقريبا هشتاد كيلومتر است خواهد بود.
از ديـگـر اقـدامـات آن حـضـرت ، چـنـانـكه در روايات آمده است ، اعتلاء بخشيدن به موقعيت
كـربـلا بـعـنـوان يـك پـايگاه جهانى است كه تكريم از جد بزرگوار خود سالار شهيدان
حضرت حسين بن على (ع) مى باشد. از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:
((خـداونـد كـربـلا را سـنـگـر و پـايـگـاهـى قـرار مـى دهـد كـه
مـحـل آمـد و شـد فـرشتگان و مؤ منان خواهد گرديد و به عاليترين مقام و مرتبه خود خواهد
رسيد.))(378)
و ديگر معجزه اى است كه در نجف ، از او ظاهر مى شود آنگاه كه زره جد خود پيامبر(ص ) را
مـى پـوشـد و بـر مـركـب ويـژه او سـوار مى شود و جهان را به پرتو خود روشنائى مى
بـخـشـد بگونه اى كه مردم هر كجا كه بسر مى برند آن حضرت را مى بينند در حاليكه
امـام در جـايـگـاه خـويـش مـسـتـقـر مـى بـاشـد. از امـام صـادق (ع) در ايـن بـاره
منقول است كه فرمود:
((گـويـا مـن قـائم را در نـجف مشاهده مى كنم كه زره پيامبر خدا(ص ) را بر تن كرده و
زره بـر بـدان او فـشـار مى آورد آن را تكان مى دهد و زره بر تن او گشاد مى شود، آنگاه
زره را بـا جـامـه اى از اسـتـبـرق مـى پـوشاند و سپس بر اسب ابلق خود كه ميان دو چشمش
نـورى مـى درخـشـد سـوار مـى شـود و آن را بـحـركـت در مـى آورد،
اهـل هـيچ سرزمينى نيست كه پرتو افشانى اين نور به آنها نرسد و اين نشانه اى براى
آنان است سپس پرچم پيامبر(ص ) را بر مى افرازد و همينكه پرچم را به اهتزاز در آورد،
شرق و غرب جهان به نور آن روشن مى گردد.))(379)
در همين منبع از اميرمؤ منان (ع) نقل شده كه فرمود:
((گوئيا من او را مى بينم در حاليكه بر اسبى پاسفيد و آراسته كه نور از پيشانى
آن ساطع است از وادى السلام عبور نموده و بسوى رودخانه سهله پيش مى رود و در دعايش
چـنـيـن مـى گـويـد: لا اله الا الله حـقـا حـقـا، لا اله الا الله تـعـبـدا ورقـا. اللهـم مـعـز
كـل مـؤ مـن وحـيد و مذل كل جبار عنيد. انت كنفى حين تعيينى المذاهب ، و تضيق على الارض بما
رحـبـت اللهـم خـلقـتنى و كنت غنيا عن حلقى ، ولولا نصرك اياى لكنت من المغلوبين . يا منشر
الرحـمـة مـن مـواضـعـهـا و مـخـرج البـركـات مـن معادنها، و يا من خص نفسه بشموخ الرفعة
فـاوليـاؤ ه بـعـزه يـسـتـعـززون . يـا من وضعت له الملوك نير المذلة على اعناقهم ، فهم من
سطوته خائفون ... الخ .
و برخى از روايات مى گويد: كه امام (ع) سپاهى به قسطنطنيه و كوهستانهاى ديلم و چين
اعـزام مـى دارد، از مجموع روايات بر مى آيد كه امام (ع) در عراق دست به كارهاى بنيادى
نـظـيـر سـروسامان دادن به اوضاع دولت جديد خود تثبيت آن در آنجا و برقرارى امنيت در
مرزهاى شرقى آن از سمت روسيه و چين ، مى زند و آنگاه اقدام به بسيج عمومى و سياسى
و ساز و برگ نظامى جهت نبرد بزرگ آزاد سازى قدس مى نمايد.
پيشروى به سوى قدس
بـنـابـه گفته برخى از روايات ، حضرت مهدى (ع) سپاهى را براى نبرد با روميان به
انطاكيه مى فرستد كه در ميان آنان بعضى از ياران امام حضور دارند، سپس صندوق مقدس
را از غـار انـطـاكـيـه بـيـرون مـى آورنـد كـه در آن نـسـخـه اصـلى تـورات و
انـجـيـل وجـود دارد.(380) البـتـه كتاب يوم الخلاص آن را به (بحار ص 284 و منتخب
الاثـر) نـسـبـت داده است كه من آن را در اين دو ماءخذ نيافتم ... و بنظر مى رسد آشكار شدن
ايـن مـعـجـزه بـراى غـربـى هـا عـمـلى اسـت كـه نـيـروهـاى آنـهـا را در
سـاحـل انـطـاكـيـه آماده كارزار هستند، از مشاركت در نبرد آزاد سازى قدس ، باز مى دارد. در
روايات آمده است كه اين نيروها در پى نداى آسمانى در ماه رمضان ، در آن منطقه فرود مى
آيند و خداوند اصحاب كهف را بعنوان معجزه براى آنان آشكار مى سازد، از اميرمؤ منان (ع)
منقول است كه فرمود:
((روميان بطرف ساحل دريا نزديك غار اصحاب كهف روى مى آورند و خداوند آن جوانان
را با سگشان از غار بر مى انگيزد، دو نفر از آنان به نامهاى مليخا و خملاها هستند كه هر
دو تسليم اوامر قائم مى باشند.))(381)
شـايـد عبارت اخير به اين معنا باشد كه ميلخا و خملاها نزد حضرت مهدى (ع) آمده و يا با
وى بيعت مى نمايند و يا ميراث هايى كه اصحاب كهف با خود داشته اند تقديم آن حضرت
مى نمايند.
بنابراين امدادهاى غيبى ، غربيان را از ورود به جنگ به طرفدارى از يهوديان و سفيانى
و عـليـه امـام (ع) دچـار تـريـد و تـاءمـل مـى كـنـد، مـعـجـزه
اول ظـاهـر شـدن اصـحـاب كـهـف و مـعـجزه دوم بيرون آوردن صندوق مقدس و نسخه هايى از
تورات و انجيل از غار انطاكيه و استدلال نمودن ياران حضرت با آن مى باشد، از اين رو
بـنـظـر مـى رسـد كـه بـين آنان و حضرت مهدى (ع) در انطاكيه درگيرى بوجود مى آيد،
چـنـانـكـه پـيـاده شدن نيروهاى آنان در ساحل تركيه نه خود تركيه حاكى از اين است كه
تركيه خارج از تحت نفوذ آنهاست چون اين كشور در آن برهه با قيام و انقلاب ملت آن و يا
تـوسـط سپاهيان حضرت مهدى (ع) آزاد گشته است اما نيروهاى رومى (غربى ) كه در رمله
ساحل فلسطين پياده مى شود همان نيروهايى هستند كه در برخى از روايات شورشيان روم
تـوصـيـف شـده انـد و بـنـظـر مـى رسـد كه آنها در نبرد قدس به جانبدارى از يهوديان و
سفيانى شركت مى كنند.
چـنـانـكـه بـعضى از روايات بيان مى كند، حضرت مهدى (ع) سپاه خود را براى ورود به
نبرد قدس به سوى شام اعزام مى دارد و اين احتمال وجود دارد كه آن حضرت شخصا در آن
كـارزار شـركـت نـكـنـد بـلكـه پـس از شكست دشمنان خويش ، وارد قدس گردد ولى بيشتر
روايـات حـاكـى از ايـن اسـت كـه امام (ع) به همراه سپاهيان خود رهسپار گشته و در ((مرج
عذراء)) نزديك دمشق اردو مى زند. امام باقر(ع) فرمود:
((آنـگـاه او (امام ) به كوفه مى آيد و تا زمانى كه خدا بخواهد در آنجا خواهد ماند تا
ايـنكه بر آنجا استيلا يابد سپس او با همراهان خود به مرج عذراء مى آيد و عده زيادى از
مـردم بـه آن حـضـرت مـى پـيـونـدند و در اين روز سفيانى در وادى رمله بسر مى برد. تا
ايـنـكـه در روز رسـتاخيز جابجائى ، آنان به يكديگر برخورد مى كنند جمعى از پيروان
آل مـحـمـد(ص ) كـه با سفيانى هستند و گروهى از طرفداران سفيانى كه در زمره پيروان
آل پـيـامبر خود را جا زده اند بيرون آمده و هر دسته به پرچم و لشكر خود ملحق مى شوند
آن روز جابجائى ، اميرمؤ منان (ع) فرمود: در آن روز سفيانى و هر كه با او باشد كشته
مى شوند حتى خبر دهنده اى از آنان باقى نمى ماند و در آن روز نااميد و زيانكار كسى است
كه از غنيمت سفيانيان محروم بماند.))(382)
ايـن روايـت بـر چـنـد نـكـته دلالت دارد، از آن جمله : حالت عمومى مردم است كه پشتيبان امام
مهدى (ع) مى باشند زيرا هنگام ورود سپاهيان حضرت به خاك سوريه ، بدون هيچ مقاومتى
در سـى كـيـلومـتـرى دمـشق اردوگاه خود را مستقر مى سازند، تا پايان مطالبى كه در اين
زمينه جنبش سفيانى بيان كرديم .
نتيجه اوضاع سياسى منطقه ، قبل از نبرد قدس كه از روايات استفاده مى شود اين است كه
غربيها از روياروئى با حضرت مهدى (ع) بجهت پيروزيهاى شگفت او و يارانش در يمن و
حـجـاز و عـراق و چه بسا پيروزى وى بر آنان در منطقه خليج و به خاطر همسوئى و موج
خروشان ملتهاى مسلمان بويژه مسلمانان منطقه به نفع او، در حالتى از نگرانى و ترس
بسر مى برند و مسلما بوجود آمدن نشانه هاى الهى پيش از ظهور امام (ع) و يا همزمان با
آن ، داراى تاءثير بر ملتهاى غربى نيز خواهد بود كه بر آشفتگى وضع حكومتهاى آنها
مـى افـزايـد و آنـهـا بـه عـمـلى بـيـش از اعـزام نـيـروهـاى خـود بـه
سـاحـل انـطاكيه و رمله در فلسطين و يا مصر اقدام ديگرى انجام نمى دهند، نقش غربيها در
اين نبرد، بطور كلى پشتيبانى از هم پيمانان يهودى خود و سفيانى مى باشد.
اما وضع يهوديان بسيار وحشتناكتر و پراضطراب است ، چرا كه سرنوشت جنگ به هستى
و موجوديت آنها بستگى دارد از اين رو ترجيح مى دهند كه مستقيما با سپاه مهدى (ع) درگير
نـشـونـد، بـلكـه بـوسـيـله خـط دفـاع عـربـى بـه فـرمـانـدهـى سـفـيـانـى دسـت به اين
عـمـل بـزنـند... و اين يك اصل كلى و سنت خدايى در ميان ملتها و حكومتهاى طغيانگر و عياش
مـى بـاشد كه پيوسته در پى آن هستند كه يك ملت و يا قدرتى نظامى را خريده كه به
نـمايندگى از آنها ستيز نمايد و خودشان پشت سر آنها در خط دوم يا سوم باقى بمانند
چنانكه امروز اين معنا را در جهان غرب و يهوديان بطور عموم مشاهده مى كنيم .
امـا وضع عمومى مردم در منطقه در راستاى حمايت و پشتيبانى از امام (ع) مى باشد. بحدى
كه اگر حمايت نيرومند قدرت هاى خارجى غربيان و يهود از سفيانى و سپاه وى نباشد اين
نيروهاى مردمى قادر به براندازى سفيانى و الحاق سرزمين شام به حكومت آن حضرت مى
بـاشـنـد. و بعيد نيست همزمان با عقب نشينى سفيانى از دمشق به رمله فلسطين كه نيروهاى
غـربـى در آن مـسـتـقـر هـستند، نيروهاى نظامى او نيز در برابر پيشروى سپاه حضرت عقب
نـشـيـنـى كـنـنـد و سـرزمـيـن شـام بـجـز خـط مـرزى بـرابـر
اسرائيل در حالتى از خلاء نظامى و نوعى خلا سياسى قرار داشته باشد.
ابـن حـمـاد، در نـسـخـه خطى كتاب خود بيست روايت را تحت عنوان ((خروج مهدى از مكه به
سوى بيت المقدس )) آورده كه تعدادى از آنها در منابع ما نيز وجود دارد. از جمله ابن زرير
غافقى از على (ع) شنيده است كه مى فرمود:
((او بـا تعداد دوازده هزار تن حداقل و پانزده هزار تن حداكثر، خروج مى كند، ترس و
وحـشـت پـيـشـاپـيش او (بدل دشمنان ) راه مى يابد. هر دشمنى كه با وى برخورد كند به
فـرمـان خـدا او را از پـاى در آورد شـعـار آنان بميران ، بميران مى باشد، و در راه خدا از
سرزنش هيچ ملامت گرى باك و هراس ندارند در اين وقت هفت لشكر از شام بسوى آنها هجوم
آورند كه امام (ع) جملگى را شكست داده و آنها را به اسارت خويش در آورد و محبت و نعمت و
((قـاصـه )) و ((بـزاره )) آنـهـا بـه مـسـلمـانـان بـاز گـردد و پـس از آنـان جـز خروج
دجـال حـادثـه اى بـاقـى نـمـى مـاند، پرسيديم : قاصه و بزاره چيست ؟ فرمود: امام زمان
حـكـومـت را بـدسـت مـى گـيـرد بـگـونـه اى كـه كـسـى هـر چـه بـخواهد بگويد و از چيزى
نهراسد.))(383)
در همين ماءخذ آمده است :
((مـهـدى مـى رود تـا در بـيت المقدس فرود آيد، خزائن را نزد او مى آورند، عرب و غير
عرب و جنگ افروزان و روميان (غربى ها) و ديگران جملگى به طاعت وى در آيند.))
و در جائى ديگر از اين منبع آمده كه :
((مـهـدى گويد پسر عم من (سفيانى ) را بياوريد تا با او سخن بگويم او را نزد امام
مى آورند و با وى صحبت مى كند او تسليم امر امام شده و با وى بيعت مى نمايد، اما همينكه
نـزد يـارانش از قبيله بنى كلب بر مى گردد او را از كرده خود پشيمان مى سازند او نزد
امـام مـى آيـد تا بيعت خود را پس بگيرد، حضرت بيعت او را فسخ مى كند، سپس نبرد بين
امـام و لشـكر سفيانى با هفت گروه و دسته در مى گيرد و فرمانده هر دسته هاى خواستار
بـدسـت گـرفـتـن زمـام امـور بـه نـفـع خـود مـى بـاشـد. امـا امـام (ع) آنـهـا را شـكـسـت مـى
دهد.))(384)
و نيز در همين مصدر آمده است :
((سـفـيـانـى بـيـعـت خـود را از امـام (ع) بـاز پـس مـى گـيـرد و امـام آن را
بـاطـل مـى كـند، آنگاه او لشكريان خود را براى مبارزه با آن حضرت بسيج مى نمايد كه
امـام (ع) وى را شـكـسـت داده و خداوند روميان (غربى ها) را نيز بدست آن بزرگوار شكست
خواهند داد.))
سفيانى ملعون پسر عم امام مهدى (ع) است ، زيرا اميه و هاشم چنانكه معروف است دو برادر
بـوده اند، اگر اين روايت صحيح باشد امام (ع) مى خواهد با اين سياست حكيمانه و اخلاق
نـيـكـو حـتـى الامـكـان او را از گـمـراهى باز گرداند و يا بر او اتمام حجت بيشترى نمايد
گـرچـه سـفـيـانـى از تـاءثير موقت خود از شخصيت حضرت مهدى (ع) بسرعت پشيمان مى
شود اما خويشاوندان او از بنى كلب و سران هفتگانه ارتش وى كه سفيانى در حقيقت رهبرى
همه آنها را بعهده دارد و از سوى ديگر اربابان غربى و يهوديش او را منصرف مى سازد.
در روايت ملاحم و فتن از اميرمؤ منان (ع) در توصيف اين نبرد آمده است كه :
((خـداونـد بـر سـفـيـانـى غـضـب مـى كند و بندگان خدا نيز به سبب خشم الهى بر او
خـشـمـگـيـن مـى شـونـد، پـرنـدگان با بالهاى خود و كوهها با صخره ها و فرشتگان با
صداهايشان بر آنها صدمه و آسيب مى رسانند و ساعتى نمى گذرد كه خداوند تمام ياران
سـفـيـانى را هلاك مى سازند و جز او (سفيانى ) كسى از دشمنان در زمين باقى نمى ماند و
امـام مـهـدى (ع) وى را دسـتـگير نموده و در زير درختى كه شاخه هايش بر درياچه طبريه
اشراف دارد، بقتل مى رساند.))
و در روايت الزام الناصب ج 2، ص 104 آمده است كه :
((يـكـى از فـرمـانـدهـان سـپاه مهدى (ع) بنام صياح خود را به سفيانى رسانده او را
دستگير مى كند و هنگام نماز عشاء او را نزد مهدى (ع) مى آورد حضرت درباره او با ياران
خـود بـه مـشـورت مـى پردازد و آنان قتل او را به مصلحت مى دانند، آنگاه او را زير سايه
درختى كه شاخه هايش آويخته است مانند گوسفندى سر مى برند.))(385)
عـلاوه بـر آنچه كه در روايت قبلى ذكر شد بعضى از روايات اين نبرد را نوعى ديگر از
امدادهاى غيبى براى مسلمانان بيان مى كند:
((در آن روز صـدايـى از آسـمـان شـنـيـده مـى شود و منادى ندا مى كند آگاه باشيد كه
اولياى خدا، ياران فلان يعنى مهدى هستند و شكست و تيره روزى از آن ياران سفيانى خواهد
بود، سپس آنها بگونه اى كشته مى شوند كه غير از شخص فرارى و آواره ، كسى از آنان
باقى نمى ماند.))(386)
ظـاهـرا مـراد روايـت موجود در منابع شيعه و سنى ، از نبرد مسلمانان با يهود در آخرالزمان
هـمـيـن نـبـرد اسـت ، هـم بـدليـل وجـود شـبـاهـت در مـضـمـون و تـعـبـيـرات آنـهـا و هـم
بـدليـل روايـاتـى كـه در تـفـسـيـر اين آيه از قرآن بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس
شـديـد وارد شـده كـه بـه امـام مـهدى (ع) و يارانش تعبير شده است . كه قبلا در بخش
مربوط به ايران ، بيان اين دلائل و غير آنها گذشت .
از مـشهورترين روايات آن در منابع اهل بيت سنت ، روايتى است كه مسلم و احمد و ترمذى آن
را از پيامبر(ص ) روايت كرده اند كه حضرت فرمود:
((قيامت بر پا نمى شوند مگر آن كه بين مسلمانان و يهود كارزارى رخ دهد بگونه اى
كـه مـسـلمـانـان هـمـه آنـهـا را بـهلاكت مى رسانند تا جائيكه اگر شخصى يهودى در پشت
صـخـره و يـا درخـت پـنـهـان شود آن سنگ و درخت به صدا در آيد و گويد: اى مسلمان ! اين
يـهودى است كه در پناه من مخفى شده ، او را هلاك كن مگر (درخت ) ((غرقه )) كه از درختان
يهود است .))(387)
مـشـابـه ايـن روايـت را مـسـلم و تـرمـذى در كـتـاب فـتـن و بخارى در كتاب مناقب ص 25 از
پيامبر(ص ) نقل نموده اند كه فرمود:
((يهوديان با شما به ستيز بر مى خيزند اما شما بر آنها مسلط خواهيد شد.))
چـه ايـنـكـه در متن روايات مربوط به حضرت مهدى (ع) كه از طريق شيعه و سنى رسيده
اسـت ، در زمـيـنـه بـيـرون آوردن صـنـدوق مـقـدس و بـخش هايى از كتاب آسمانى تورات و
اسـتـدلال نـمودن آن حضرت بوسيله آن بر يهوديان ، روايات متعددى وجود دارد... و بنظر
مـى رسـد كه اين قضايا پس از پيروزى امام (ع) بر آنها و ورود آن بزرگوار به قدس
اتفاق مى افتد...
مـن در روايـات ، رقـم مشخصى از نيروهايى را كه در اين پيكار شركت دارند، چه نيروهاى
مسلمانى كه همراه مهدى (ع) هستند و يا نيروهاى سفيانى و يهودى و غربى ، بدست نياوردم
، البـتـه در بـرخـى روايات تعداد نيروهاى سفيانى كه در كنار درياچه طبريه پياده مى
شوند، يكصد و هفتاد هزار تن آمده است ... اما شاخص هايى وجود دارد كه نيروهاى طرفين را
رقم بسيار بزرگى نشان مى دهد، از جمله در روايت گذشته ، امام باقر(ع) فرمود كه :
((تعداد بسيارى از مردم به وى مى پيوندند.))
ديـگـر بـه گفته بيشتر روايات ، گستردگى جبهه جنگ است كه از طبريه تا قدس امتداد
دارد و بـنـابـر بـعـضـى از آن روايـات ، مـرج عـكـا و صـور و دمـشـق نـيـز
داخل در اين صحنه نبرد مى باشد.
امـا آنـچه در بعضى روايات بدان اشاره شده اينكه ، شماره سپاهيان حضرت مهدى (ع) را
چند ده هزار آورده است و آن لشكرى است كه حضرت آن را از مكه با آن سامان اعزام مى دارد،
امـا بـرخـى از راويـان حـديث ، بين اين سپاه و سپاهى كه امام (ع) از عراق به سوى قدس
روانـه مـى كـنـد، اشتباه نموده اند در حاليكه فرمانده اين لشكر شعيب بن صالح است كه
هـمـان فـرمانده نيروهاى ايرانى است و رقم نيروهاى اين لشكر از مرز يك ميليون سرباز
فراتر مى رود، چرا كه اين سپاه متشكل از نيروهاى ايرانى و يمنى و عراقى و غير آنان از
ساير ممالك اسلامى است ، بعلاوه شمارى نيز از سرزمين شام و احتمالا از ديگر نقاط به
آن مى پيوندند.
بـه اضـافـه ايـنكه ابن حماد روايت هاى مربوط به چند ده هزار را در ص 95 به بعد جز
تـعداد لشكريان حضرت مهدى (ع) كه به سوى قدس حركت مى كند آورده است . اما در ص
106 نـسـخه خطى خود مى گويد: پاسداران امام (ع) هنگام ورود به قدس دوازده هزار تن
مى باشند.
((مـردى از بـنـى هـاشـم در بيت المقدس وارد مى شود كه پاسداران وى دوازده هزار تن
هستند.))
و روايت دوم در ص 107 مى گويد:
((تـعـداد پـاسـداران او سى و شش هزار نفر است ، بر سر هر راه كه به بيت المقدس
منتهى مى شود دوازده هزار نفر، حضور دارد.))
و ايـن نـشـانگر انبوه لشكريان حضرت مهدى (ع) است ، چنانكه ابن حماد در ص 110 همين
ماءخذ روايتى درباره بناى قدس توسط امام مهدى (ع) آورده است كه مى گويد:
((خـليـفـه اى از بـنـى هـاشـم فـرود مـى آيـد كـه زمـيـن را از
عـدل و داد پر مى كند و عمارت بيت المقدس را به گونه اى مى سازد كه همانندش ساخته
نشده باشد.))
و طـبـيـعـى بـنـظـر مى رسد كه پيروزى شگفت انگيز و قاطع امام (ع) و ورود او به قدس
شـريـف ، هـمـچـون صـاعـقـه اى آسمانى بر سر غربيان فرود مى آيد و به جهت شكست هم
پيمانان يهودى خود و فرود ريختن هستى آنها، گرفتار جنون و حالت روانى مى شوند، و
بر طبق محاسبات سياسى و شناختى كه ما از وضع كنونى آنها داريم ، ايجاب مى كند كه
آنها به حمله اى نظامى از طريق دريا و هوا عليه امام (ع) و سپاه وى دست بزنند، بلكه از
جنگ افزارهاى شيميائى خطرناك و بخشى از بمب هاى اتمى استفاده كنند.
امـا آن طـور كـه از روايـات اسـتـفـاده مـى شـود، چـنـد
عامل اطمينان بخش در آن هنگام وجود خواهد داشت كه شايد مهم ترين آنها فرود آمدن حضرت
مـسـيـح (ع) بـه قـدس بـاشـد و سـپـس حـالت تـرس و اضـطـرابـى اسـت كـه غـربيها از
رويـاروئى بـا حـضـرت مـهـدى (ع) در عـمـق جان خود احساس مى كنند. و علاوه بر آن وجود
امـدادهاى غيبى كه امام (ع) از آنها برخوردار است و برخى از آنها را در نهضت ظهور خويش
بـكـار مـى گـيـرد كه بررسى آنها خود نياز به بخشى ويژه دارد و هر چند تاءثير آنها
تـقـريـبا منحصر به ملتهاى غربى است و نسبت به حكومت هاى آنان ضعيف و يا ناچيز جلوه
مـى كـنـد، امـا بـايـد گـفت كه آن حضرت جنگ افزارهاى پيشرفته اى در اختيار دارد كه با
سلاح هاى غربى برابرى كرده و يا بر آنها برترى دارد.
فرود آمدن مسيح (ع) از آسمان
مسلمانان در فرود آمدن حضرت مسيح روح الله (ع) از آسمان به زمين ، در آخرالزمان اتفاق
نظر دارند. و بيشتر مفسران اين آيه را كه :
((هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگ ، به وى (عيسى ) ايمان خواهد آورد و
روز قيامت او بر نيك و بد آنان گواه خواهد بود.))(388)
به همين معنا تفسير كرده اند و صاحب مجمع البيان اين تفسير را از ابن عباس و ابومالك و
قـتـاده و ابـن زيـاد و بـلخى نقل نموده است و مى گويد طبرى نيز اين گفته را برگزيده
اسـت و مـجلسى اين تفسير را/3 در بحار از امام باقر(ع) به همين معنا روايت كرده است كه
فرمود:
((پـيـش از قـيـامـت (عـيسى ) به دنيا فرود مى آيد و هيچ كس از ملت يهود و مسيحى نمى
مـانـد مـگـر آنـكـه قـبـل از مـرگ بـه او ايـمـان مى آورد و آنحضرت پشت سر مهدى نماز مى
گزارد.))
روايـات راجع به فرود آمدن مسيح در منابع شيعه و سنى فراوان است ، از جمله اين روايت
مشهور از پيامبر(ص ) كه فرمود:
((چگونه خواهيد بود آنگاه كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از
خود شما باشد.))(389)
اين روايت را بخارى و ديگران در باب ((فرود آمدن عيسى )) آورده اند.(390)
و ابـن حـمـاد در نـسخه خطى كتاب خود از ص 159 تا 162 حدود سى روايت را تحت عنوان
((فـرود عـيـسـى بـن مـريـم سـلام الله عـليـه و روش او)) و عـنـوان ((مدت زندگانى آن
حـضـرت بعد از فرود آمدن وى )) آورده است ، از آن جمله روايتى كه در صحاح و بحار از
پيامبر(ص ) نقل شده است كه فرمود:
((سـوگـنـد بـه آنـكـه جـانم بدست اوست بطور يقين عيسى بن مريم به عنوان داورى
عـادل و پيشوايى دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد و صليب را شكسته و خوك را مى كشد
و مـاليـات (جـزيـه ) وضـع مـى كـنـد و آن قـدر مـال مـى بـخـشـد كـه ديـگـر كـسـى نـمـى
پذيرد.))(391)
و در همين ماءخذ آمده است :
((پـيـامـبـران بـا يكديگر برادرند به سبب هايى ، آئين شان يكى و مادرانشان مختلف
اسـت ، سـزاوارتـرين ايشان نسبت به من عيسى بن مريم است ، چرا كه بين من و او پيامبرى
نـيست ، او در ميان شما فرود خواهد آمد پس او را بشناسيد، مردى چهارشانه و درشت اندام و
سرخ و سفيد گونه است ، خوك را مى كشد و صليب را مى شكند و ماليات وضع مى كند و
بـجـز اسـلام آئيـنـى را نـمى پذيرد و دعوت او يك جهت داشته كه منحصر به پروردگار
جهانيان است .))
در شـمـارى از روايـت هـاى ابـن حـمـاد آمـده اسـت كـه
مـحـل فـرود آمـدن عـيـسـى (ع) در قـدس خـواهـد بـود و در بـرخـى ديـگـر آمـده كـه در
مـحـل پـل سـفـيـد بـر دروازه دمـشـق و در بـعـضـى ديـگـر، در كـنـار مـنـاره اى در
مـحـل دروازه شـرقـى دمـشق بر طبق پاره اى از روايات در دروازه لد در فلسطين مى باشد.
البته ممكن است همانگونه كه مشهور است ، نخست در قدس فرود آيد و سپس رهسپار شام و
ديگر نقاط شود.
در بـعـضـى از روايـات آمـده اسـت كـه او پـشـت سـر امـام مـهـدى (ع) نـمـاز مى گزارد و هر
سـال بـه حـج خـانـه خـدا مـشرف مى شود و مسلمانان به همراهى وى به نبرد يهود، روم و
دجـال مـى پـردازنـد. آن بزرگوار مدت چهل سال زندگى مى كند و آنگاه خداوند جان او را
مى گيرد و مسلمانان وجود مقدس او را بخاك مى سپارد.
در روايـتـى از اهـل بيت (ع) آمده است كه حضرت مهدى (ع) مراسم دفن او را بطور آشكار و
در بـرابـر ديـدگـان مـردم بـرگـزار مـى كند كه ديگر مسيحيان حرفهاى گذشته را بر
زبـان نـياورند و پيكر او را با پارچه اى كه دستباف مادرش حضرت مريم عليهاالسلام
است كفن نموده و در كنار قبر مادر در قدس به خاك مى سپارد.
در زمـيـنـه فـرود آمـدن حـضرت عيسى (ع) احتمال قوى بنظر من اين است كه با توجه به
گفتار خداوند متعال در قرآن كريم :
((هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر اينكه به او ايمان مى آورد.))
مـى تـوان گـفـت هـمـه مـلل مـسيحى و يهودى به او ايمان مى آورند. و فلسفه عروج او به
آسـمـان و طـولانـى شدن عمر آن حضرت اين است كه خداوند او را براى ايفاى نقش بزرگ
وى در مرحله حساس تاريخى كه امام مهدى (ع) ظهور مى كند و مسيحيان بزرگترين قدرت
جـهـانـى را تـشـكيل مى دهند. و اين خود بزرگترين مانع رسيدن پرتو اسلام به ملت هاى
جهانى و برپايى حكومت و تمدن الهى وى مى باشد ذخيره نموده است .
از اين رو جا دارد كه تظاهرات مردمى و يك نوع خوشحالى عمومى جان مسيحيت را فراگيرد
زيرا آنها فرود آمدن عيسى (ع) را براى خود و در برابر ظهور مهدى (ع) براى مسلمانان
، مـوهـبـتـى مـى پندارند و طبيعى است كه حضرت مسيح (ع) از كشورهاى مختلف آن ديدن مى
كـنـد و خـداونـد نـشـانـه و مـعـجـزه هايى را بدست او آشكار مى سازد و جهت هدايت تدريجى
مـسـيـحـيان به اسلام در درازمدت اقدام مى نمايد. نخستين ثمره هاى و نتايج سياسى فرود
آمـدن آنـحـضـرت كـاهـش دشـمـنـى حـكومت هاى غربى نسبت به اسلام و مسلمانان و به گفته
روايات ، قرارداد صلح و آتش بس بين آنها و حضرت مهدى (ع) خواهد بود.
و چـنـانـكـه روايـات مـى گـويد ممكن است نمازگزاردن پشت سر حضرت مهدى (ع) در پى
نـقـض قـرارداد صلح و آتش بس توسط غربى ها و اقدام به جنگ نمودن آنان با لشكرى
انـبـوه در مـنـطـقـه باشد كه حضرت مسيح موضع صريح خود را در طرفدارى از مسلمانان
اعلان نموده و پشت سر حضرت مهدى (ع) نماز مى گزارد.
امـا شـكـستن صليب و كشتن خوك ، بعيد نيست كه بعد از جنگ غربى ها در منطقه و شكست آنها
در ايـن نـبـرد بزرگ بدست مهدى (ع) باشد... چنانكه سزاوار است حركت موج مردمى غرب
طـرفـدار حـضـرت مـسـيـح را بـحـسـاب آورد كـه بـر حـكـومـت هـاى غـرب
قبل از نبرد بزرگ آنها با حضرت مهدى (ع) و پس از آن تاءثير شگرفى خواهد داشت .
امـا ظـاهـر شـدن دجـال ، بـا تـوجـه بـه روايـات مـربـوط بـه آن ،
احـتـمـال قوى نزد من اين است كه آن جنبش بعد از مدتى نه چندان كوتاه ، پس از برپائى
حـكـومت جهانى حضرت مهدى (ع) و رفاه عمومى ملت هاى جهان و پيشرفت حيرت انگيز علوم
خواهد بود.
و خـروج دجال جنبشى نشاءت گرفته از يهود و همانند جريان (هيپى گرى ) غريب است كه
نـاشـى از عـيـش و نـوش و خـوشـگـذرانـى مـى بـاشـد. مـنـتـهـا جـنـبـش
دجـال يـك چشم بسيار پيشرفته و داراى ابعاد عقيدتى و سياسى گسترده اى است بگونه
اى كـه دجـال كليه ابزار علم را در تبليغات و ترفندهايش بكار مى گيرد و يهوديان كه
خـود در حقيقت پشتوانه حركت او مى باشند از او پيروى كرده و با فريب دختران و پسران
جـوان آنـان را اسـتـثـمـار مـى نـمـايـنـد و خـلاصـه ايـنـكـه فـتـنـه و آشـوب
دجال بر مسلمانان سخت و ناگوار خواهد بود.
دربـاره روايـاتـى كـه مـى گـويـد: مسيح (ع) دجال را مى كشد، بايد دقت و بررسى به
عـمـل آيـد زيـرا ايـن عـقـيـده مـسـيـحـيـان اسـت كـه در كـتـابـهـاى
انجيل آمده است در حاليكه فرمانرواى حكومت جهانى ، بنابر اتفاق نظر مسلمانان ، حضرت
مـهـدى (ع) مـى باشد و حضرت مسيح (ع) بعنوان معاون و ياور او خواهد بود و در روايات
اهـل بـيـت (ع) آمـده اسـت كـه مـسـلمـانـان بـه رهـبـرى حـضـرت مـهـدى (ع)
دجال را به هلاكت مى رسانند.
قرارداد صلح و آتش بس بين امام (ع) و غربيان
روايات مربوط به اين صلح فراوان است و دلالت دارد بر اينكه اين قرار داد صلح و عدم
تجاوز و همزيستى مسالمت آميز بر اساس يك پيمان و قرار داد خواهد بود و بنظر مى رسد
كـه هـدف امـام (ع) از ايـن پـيـمـان ايـجـاد زمـيـنـه و فـرصـت
عـمـل بـراى حـضـرت مـسـيـح (ع) اسـت تـا بـتـوانـد بـه
روال طـبـيـعـى در هـدايـت مـلل غـربى گام بردارد و تحولى در عقايد و سياست آنها در اين
فرصت بوجود آورد و انحرافات حكومت ها و تمدن هاى غرب را برملا سازد. بطوريكه در
روايات مربوط به اين قرار داد ملاحظه مى كنيم بين اين صلح و صلح حديبيه كه پيامبر
گـرامـى (ص ) بـا قريش منعقد كرد شباهت زيادى وجود دارد. در آن صلح ، متاركه جنگ به
مـدت ده سـال مـورد تـوافـق طرفين قرار گرفته بود و خداوند آن را فتح المبين ناميد، اما
زمـامـداران سـتـمگر قريش اين عهد و پيمان را يك جانبه شكستند و از نيات پليد خود پرده
بـرداشـتـنـد و هـمـين عمل آنها، انگيزه روى آوردن مردم به اسلام و مجوزى براى سركوبى
قـدرت مـشركان و كفر آنها گرديد. در اين صلح نيز غربيها با مسلمانان پيمان شكنى مى
كـنـنـد و از خـصلت طغيان و تجاوز خود پرده بر مى دارند و بگفته روايات با يك ميليون
سـربـاز مـنـطـقه را به جنگ و آشوب مى كشانند و پيكار بزرگى بوجود مى آيد كه بر
اساس توصيف روايات ، اين نبرد از كارزار آزادى قدس نيز بزرگتر است . از پيامبر(ص
) روايت شده است كه فرمود:
((بـين شما و روم چهار پيمان صلح برقرار مى گردد كه چهارمين آنها بدست مردى از
خـانـدان هرقل است و سالها (دو سال ) بطول مى انجامد و مردى از عبدالقيس بنام سئوددبن
غـيـلان پرسيد: در آن روز پيشواى مردم چه كسى خواهد بود؟ فرمود: مهدى از فرزندان من
است .))(392)
و ايـن دوازدهـمـيـن روايـت از چـهـل روايـت حـافـظ ابونعيم درباره حضرت مهدى (ع) است . از
حذيفه بن يمان منقول است كه گفت :
((پيامبر خدا (ص ) فرمود: بين شما و بنى اصفر (زردپوستان ) صلحى برقرار مى
شود كه آنها بمدت باردارى زنى (بعد از 9 ماه ) به شما خيانت مى كند و با هشتاد لشكر
از راه زمـيـن و دريـا بـه شـمـا حـلمـه ور مـى شـونـد كـه هـر لشـكـر
شـامـل دوازده هزار سرباز است كه بين يافا و عكا فرود مى آيند و فرمانرواى آنها كشتى
هـايـشـان را به آتش مى كشاند و به ياران خود دستور مى دهد كه از سرزمين و كشورتان
دفاع و مبارزه كنيد، آنگاه جنگ و كشتار از دو طرف آغاز مى شود. و سربازان و سپاهيان به
كـمـك يكديگر مى شتابند حتى كسانى كه در حضر موت يمن هستند به يارى شما مى آيند.
در آن روز خـداونـد بـا نـيـزه و شمشير و تير خود آنها را ضربه و آسيب مى رساند و به
سبب آن در ميان آنها بزرگترين كشتار واقع مى گردد.))(393)
و نيز آمده است :
((كـشـتى هاى روميان در حد فاصل صور تا عكا، لنگر انداخته و مستقر مى شوند و آن
آرايش جنگى و كارزار بزرگى خواهد بود.))(394) و همچنين آمده كه : ((خداوند را دو
نـوع كـشـتـن در مـيـان نـصـارى مـى بـاشد يكى از آنها گذشته و ديگرى باقى مانده است
.))(395)
و مـعـنـاى ايـنـكـه گـفـتـه شـد: ((خـداونـد با نيزه خود و... به آنها آسيب و صدمه وارد مى
سـازد)) ايـن اسـت كـه خـداونـد مـسـلمـانان را به كمك فرشتگان و امدادهاى غيبى خود عليه
دشمنان يارى مى فرمايد.
و نيز آمده است :
((آنگاه خداوند باد و پرندگان را بر روميان مسلط مى كند تا پرندگان بالهاى خود
را به صورت هاى آنها بكوبند كه چشمهايشان از حدقه در آيد و زمين بسبب آنها شكافته
شـود و بعد از آن دچار صاعقه و زمين لرزه مى شوند و در دره و پرتگاهى سقوط مى كنند
و خـداونـد صـبـر كـنـنـدگـان را يـارى نـمـوده و آنان را پاداش نيك مى دهد همچنانكه ياران
مـحـمـد(ص ) را پـاداش بـخـشـيـد و دلهـا و سـيـنـه هـايـشـان را
مالامال از شجاعت و قوت مى گرداند.))(396)
چـنـيـن بـنـظـر مـى رسـد، هدف آنها از پياده كردن نيروهاى دريايى بين يافا و عكا يا بين
صـور و عـكـا چـنـانـكه در اين دو روايت ملاحظه مى شود باز گرداندن فلسطين و بخشيدن
دوبـاره آن بـه يهوديان است كه در واقع هدف نظامى (استراتژيك ) و مجوز هجوم آنها مى
باشد.
و در روايـت بـعـدى آمـده اسـت كـه آنـان نـيـروهـاى خـود را در
طـول سـواحـل عـريـش در مـصـر تـا انـطـاكـيـه در تركيه پياده مى كنند. از حذيفة بن يمان
نقل شده كه گفت :
((پـيـامـبر خدا را پيروزى و فتحى نصيب گرديد كه همانندش از زمان بعثت از وى رخ
نـداده بـود عـرض كـرديـم : اى رسول خدا اين فتح و پيروزى بر شما مبارك باد، با اين
پـيـروزى جـنـگ پـايان يافت ؟ فرمود: هرگز، هرگز، سوگند به كسى كه جانم بدست
اوسـت ، اى حذيفه ، پيش از آن شش ويژگى وجود دارد... و آخرين جنگ را فتنه روم ياد كرد
كـه آنـهـا به مسلمانان خيانت كنند و با هشتاد لشكر پيمان صلح را نقض كنند و در فاصله
بين انطاكيه تا عريش فرود آيند.))(397)
در روايـات مـربـوط بـه فـرود آمـدن عـيـسى (ع) آمده است كه جنگ در آن زمان پايان خواهد
يافت و مؤ يد اين مطلب ، واقعيت جنگ هاى ما با روميان (غربى ها) است كه پايان نيافته و
نخواهد يافت تا حضرت ظهور كند و مسيح (ع) از آسمان فرود آيد و خداوند ما را بر آنها
در مرحله طغيان جهانى شان پيروز گرداند.
و در روايت آمده است كه :
((در فـلسـطـيـن دو درگـيـرى بـا رومـيـان اتـفـاق مـى افـتـد كـه يـكـى از آنـهـا
((گل چين )) و ديگرى ((درو)) ناميده مى شود.))(398)
به اين معنا كه دومى نابود كننده تر از اولى خواهد بود.
روايت بعدى به اين معنا اشاره دارد كه نبرد مهدى (ع) با غربى ها جنگى نابرابر است و
البـتـه بـه ظـاهر موازنه قدرت در دست و به نفع آنهاست از اين رو برخى بردلان عرب
به آنها مى پيوندند و بقيه بى طرف هستند. ابن حماد از محمد بن كعب در تفسير اين آيه :
((شما بزودى بسوى قومى بسيار قدرتمند فرا خوانده مى شويد)) آورده است كه گفت :
رومـيـان را روز نبردى بزرگ است ، و گفت : خداوند اعراب را در آغاز اسلام دعوت به جنگ
بـا كـفـار نـمـود، گـفـتـنـد: ((مـال و زن و فـرزنـدان مـا را سـرگـرم و
مـشـغـول داشته است )) آنگاه فرمود: شما بسوى قومى بسيار نيرومند فرا خوانده شويد،
روز جـنـگ باز آنها همان گويند كه در آغاز اسلام گفتند و اين آيه درباره آنها تحقق يابد
كه ((خداوند شما را به عذابى دردناك كيفر دهد)) و صفوان گفت : ((استاد ما گفت كه در
آن روز بـعـضـى از اعراب از دين برگشته و مرتد مى شوند و برخى ديگر دچار ترديد
شده از نصرت و يارى اسلام و سپاه آن خوددارى مى كنند.))
از ديـن بـرگـشـتگان آنانند كه از روميان حمايت مى كنند و روى گردانان از يارى اسلام ،
هـمـان افـراد بى طرف هستند و آنها بدست تواناى حضرت مهدى (ع) بعد از پيروزى بر
رومـيـان ، بـه عـذابـى دردنـاك گـرفـتـار شـونـد، روايـتـى را ابـن حـمـاد
نـقل كرده است كه اجر شهيدان اين جنگ را معادل پاداش شهداى بدر در كنار پيامبر(ص ) مى
داند:
((پـيـامـبـر(ص ) فـرمـود: بـهترين كشتگان در زير اين آسمان از آغاز خلقت عبارتند از
نخستن : هابيل كه بدست قابيل ملعون ، ظالمانه كشته شد، پس از او پيامبرانى كه بدست
امت هاى خود شهيد شدند در حاليكه براى هدايت آنها مبعوث شده بودند و سخن آنها اين بود
كـه پـروردگـار مـا خـداسـت و مـردم را بـه سـوى او دعـوت مـى كـردنـد، سـپـس مـؤ مـن
آل فرعون و آنگاه صاحب ياسين و بعد حمزة بن عبدالمطلب ، و بعد كشتگان جنگ احد، آنگاه
كشتگان حديبيه و پس از آن كشته هاى جنگ احزاب و سپس كشتگان حنين و پس از آن كشتگانى
كـه بـعد از من بدست خوارج نابكار كشته مى شود بعد از اينها مجاهدان راه خدا... تا آنكه
كـارزار بـزرگ روم اتـفـاق افـتـد كـه كـشـتـگـان آن هـمـچـون شـهـداى بـدر خـواهـنـد
بود.))(399)
|