اما اينكه اين افراد، در روايت ، بنام خوارج غير عرب ذكر شده شده اند، بدين جهت است كه
آنان عرب نيستند و يا اينكه فرمانده آنان از غير عرب خواهد بود.
بـرخـى ديـگر از روايات ، نوع ديگرى از عمليات پاكسازى بزرگ را چنين بيان مى كند
كـه آن حـضـرت دوازده هزار نفر از سپاهيان عرب و غير عرب خود را طلبيده ، به همه آنان
كـه نوع لباس ويژه مى پوشاند و سپس آنان را امر به ورود به شهر مى كند تا اينكه
هـر كـس را كـه داراى آن نـوع لبـاس نـبـاشـد بـه
قتل برسانند، و آنان امرى وى را اطاعت مى كنند.
به نظر مى رسد كه چنين شهرى بايد پر از كافران و منافقان مخالف آن حضرت باشد
كـه چـنـين امر به كشتار مردان آن مى نمايد و يا اينكه به گونه اى ديگر، قبلا افراد مؤ
مـنـى را كـه در شـهر وجود دارند مطلع مى سازد كه به هنگام هجوم و حمله از خانه هاى خود
خـارج نشوند و يا اينكه براى مصون ماندن آنان ، از همان نوع لباس ويژه سپاهيان خود،
برايشان مى فرستد.
البـتـه چنين پاكسازيهاى وسيع ، موجى از وحشت و رعب و ترديد را در عراق و ساير جهان
ايجاد مى كند، زيرا در بعضى از روايات آمده است كه برخى زا مردم زمانى كه اين كشتار
و خونريزى زياد آن حضرت را نسبت به دشمنانش مى بينند با خود مى گويند اين شخص
از ذريـه فـاطـمـه (س ) نـيـسـت ، اگر بود بر مردم ترحم مى كرد بلكه در حديث است كه
بـعـضـى از اصـحـاب خـاص آن حـضـرت در اثـر مـشـاهده كشتار وسيع مخالفين توسط آن
حضرت ، دچار شك و تردى مى شوند تا جائى كه يكى از آنان كه مشاعر و اعصاب خود را
از دسـت داده اسـت ، نـسـبـت بـه آن حـضـرت زبـان اعـتراض مى گشايد. از امام صادق عليه
السلام روايت شده است كه فرمود:
((قائم عليه السلام روى مى آورد تا به بازار مى رسد، مردى از ذريه پدرش به او
مـى گـويـد: شـمـا مـردم را مـانـنـد رمـه گـوسـفـنـدان مـى تـرسـانـيـد. آيـا عـهـدنامه اى از
رسول خدا صلى الله عليه و آله دارى و يا چيز ديگر؟ فرمود: در ميان مردم كسى از آن مرد
نـيـرومـندتر وجود ندارد، در اين لحظه مردى از عجم بر آن شخص بانگ مى زند كه ساكت
شو والا گردنت را مى زنم كه در اين هنگام قائم عليه السلام پيمان نامه اى را از حضرت
رسول (ص ) بيرون مى آورد))(241)
و مـعناى جمله از ذريه پدر بزرگوار اوست يعنى آن مرد معترض ، نسبش علوى است و معناى
جـمـله تا اينكه به بازار مى رسد اين است كه به محله اى مى رسد كه نام آن ((سوق ))
(بازار) است و احتمال دارد كه مراد اين باشد كه آن حضرت با كشتار مخالفين به بعضى
از اهـل بازار نيز خواهد رسيد. در روايت ديگرى آمده است كه مردى آن شخص معترض را امر
بـه سـكـوت مى كند ايرانى مى باشد و هم اوست كه مسئوليت بيعت گرفتن از مردم براى
حـضـرت مـهـدى (ع) را بـه عـهـده دارد. از امـام بـاقـر (ع)
نقل شده كه فرمود:
((زمـانـيـكـه او بـه ثـعـلبـيه (242) مى رسد، شخصى از ذريه پدرش كه از همه
نـيـرومـنـدتـر و شـجـاعـتـر اسـت ، غـيـر از صـاحـب ايـن امـر، وى در
مـقـابـل حـضـرت ايـستاده و مى گويد فلان : اين چه كارى است كه تو انجام مى دهى ؟ مرد
ايرانى كه مسئول بيعت گرفتن است ، فرياد مى زند بخدا قسم ساكت شو و الا گردنت را
مى زنم ! آنگاه حضرت قائم (ع) بدو مى گويد فلانى ساكت باش : آرى بخدا سوگند،
عـهـد و پـيـمـان از رسـول خـدا (ص ) همراه دارم ، سپس دستور به آوردن عيبة و يا زنفليجه
(243) مـى دهد و عهدنامه رسول خدا را براى وى مى خواند، در آن هنگام شخص اعتراض
كـنـنـده عرضه مى دارد جانم بقربانت : سر مباركت را بياور تا ببوسم حضرت اجابت مى
كـند و او بين دو چشم آن بزرگوار را مى بوسد و سپس عرضه مى كند فدايت شوم : از ما
بيعت جديد بگير و حضرت با آنان تجديد بيعت مى كند))(244)
بـا ايـن بـيـان كـوتـاه ، در مـورد كـسـانـى كـه حـضـرت مـهـدى (ع) آنـان را بـه
قـتـل مـى رساند ظاهر مى شود كه آنها گروههاى بسيارى از شيعه و سنى و از طرفداران
سـيـفـانـى و مـخـالفين وى از قبيل علماء سوء و گروهكها و احزاب و بعضى اقشار مردم مى
باشند و طبيعى است كه در بين آنان گروههاى مزدور غربى و شرقى نيز وجود دارد.
امـا بـعـد از ايـن هـمه ماجراها، كشور عراق در سايه حكومت حضرت مهدى (ع) نفس راحتى مى
كشد و در مركز جهانى اش بعنوان پايتخت فرمانروائى آن حضرت ، وارد حيات جديدى مى
شود و قبله گاه دل و ديده مسلمانان جهان و مقصد فرستادگان برجسته آنان خواهد بود.
در آن زمـان ، كـوفـه و سـهـله و حـيـره و نـجـف و كـربـلا مـحـله هـاى يـك شـهـر را
تشكيل مى دهند كه نام آن در دل و بر زبان ملت هاى جهان قرار دارد، مردم از دورترين نقاط
جـهـان در شـب جـمـعـه آهـنـگ آن ديار مى كنند تا هر چه زودتر جهت اقامه نماز جمعه به امامت
حـضـرت مـهـدى (ع) در مـسـجـد جـهانى وى كه داراى يك هزار در مى باشد خود را به آنجا
بـرسـانـند و با اين همه در بين ميليون ها نفر كه آهنگ آنجا نموده اند، پيدا نمودن جاى يك
نـفـر در صـف جـمـاعـت مـيـسـر نـخـواهـد بـود... از امـام صـادق (ع)
منقول است كه فرمود:
((مـحـل زمـامـدارى او كـوفـه ، و مـجـلس قـضـاوت او مـسـجـد جـامـع آن شـهـر و بـيـت
المـال و مـحـل تـقـسـيم غنيمت هاى مسلمانان ، مسجد سهله و جايگاه استراحت و خلوت گاه او با
خالق خويش در تپه هاى سفيد غريين (245) مى باشد، بخدا سوگند هيچ مؤ منى باقى
نـمـى مـانـد مـگـر ايـنـكه در آنجا و اطراف آنجا بسر مى برد و در روايتى ديگر (و يا به
آنسوى مى آيند و در روايت بعدى ، بسوى آن مى شتابند) كه همين عبارت صحيح تر است .
مـسـاحـت شـهـر كـوفـه بـه چهل و پنج ميل مى رسد و آسمانخراشهاى آن شهر از عمارتهاى
كـربـلا برتر مى شود و خداوند سبحان ، كربلا را پناهگاه و جايگاه رفت و آمد ملائكه و
مؤ منان قرار مى دهد كه موقعيتى بس مهم خواهد داشت .))(246)
((مجلس قضاوت او)) يعنى محل مراجعات مردم و قضاوت بين آنان در مسجد فعلى كوفه .
و يـا مـسـجد جمعه بزرگى كه آن حضرت بنا مى نمايد ((و خلوتگاه او تپه هاى سفيد))
يـعـنـى مـحل اعتكاف وى براى عبادت در مجاورت تپه هاى سفيدى كه نزديك نجف قرار دارد،
مـى بـاشـد و مـسـاحـت چـهـل و پـنـج مـيـلى كـوفـه ، يـعـنـى مـسـاحـت كـوفـه و يـا
طول آن به حدود يكصد كيلومتر مى رسد.
از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:
((در پـشت كوفه (نجف ) مسجدى بنا مى نهد با هزار در، آن مسجد به خانه هاى كوفه
در كـنار دو نهر كربلا و حيره متصل مى گردد، بگونه ايكه اگر مردى بر اءستر تندرو
خود سوار شده و آهنگ نماز جمعه نمايد، آن را درك نخواهد كرد))(247)
يـعـنـى هـر چند با آن مركب تندرو و بسرعت حركت نمايد نماز جمعه را درك نمى كند، زيرا
جاى خالى و محلى براى اقامه نماز نمى يابد البته روايات در مورد پيشرفت هاى معنوى
و مـادى در عـراق ، مـركـز حـكـومـت آن بـزرگـوار، فـراوان اسـت كـه در ايـنـجـا
مجال ذكر آنها نيست .
بـهـر حـال آن حـضـرت بـا پـاكـسـازى عـراق ضـمـيمه نمودن آن به قلمرو حكومت خويش و
مـركـزيـت بـخـشـيـدن بـه آن ، دامـنـه فـرمـانـروائى و حـكـومـت وى
شـامـل يـمـن ، حـجـاز، ايران و عراق به اضافه كشورهاى خليج خواهد شد و بدين ترتيب
حـضـرت مهدى (ع) با خاطرى آسوده از اوضاع داخلى ، به جنگ با دشمنان خارجى خود مى
پـردازد. كـه ابـتـدا بـا تـركـان (روس هـا) درگـيـر شـده و لشـكـرى را بـه آنـجـا
گـسـيـل مـى دارد و آنـها را شكست مى دهد، سپس خود آن حضرت در راءس سپاهى آهنگ شام مى
شود و در منطقه اى به نام (مرج عذراء)(248) نزديك دمشق فرود مى آيد و مهياى نبردى
بـزرگ بـا سـفـيـانـى و يـهـود و رومـيان براى آزادسازى قدس مى گردد، چنانكه در مبحث
حوادث و پيشامدهاى نهضت ظهور آن حضرت به آن اشاره خواهيم كرد.
جنگ جهانى در دوران ظهور
روايـات بـسـيـار در حـد تـواتـر اجـمـالى (249) بـر وقوع جنگ جهانى ، نزديك ظهور
حـضـرت مـهـدى (ع) دلالت دارد، و بـعـيـد اسـت كـه بـتـوان آن را بـر دو جـنـگ جـهـانـى
اول و دوم گـذشـته كه در عصر ما اتفاق افتاده است تطبيق نمود، زيرا صفاتى كه براى
ايـن جـنـگ در روايـات ذكـر شده است با اوصاف آن دو جنگ تفاوت دارد، مخصوصا در تعداد
قـربانيان اين جنگ و زمانش كه نزديك به ظهور حضرت (ع) خواهد بود، بلكه از برخى
از روايـات اسـتـفـاده مـى شـود كـه ايـن نـبـرد، در هـمـان
سال ظهور و يا بعد از آغاز نهضت مقدس آن بزرگوار، بوقوع مى پيوندد.
و اينك نمونه هايى از اين روايات :
از امير مؤ منان (ع) منقول است كه فرمود:
((نـزديـك زمـان قـائم (ع) دو نوع مرگ وجود دارد مرگ سرخ و مرگ سفيد و ملخ هايى
كـه بـرنـگ خون بوده و گاه و بيگاه آشكار مى شوند اما مرگ سرخ يعنى شمشير و مرگ
سفيد طاعون است ))(250)
عـبارت ((نزديك زمان قائم )) دلالت دارد كه اين جنگ و مرگ سرخ خيلى نزديك به ظهور
حـضـرت مـهـدى (ع) اتـفـاق مـى افتد، اما روايت ، محل وقوع آن را تعيين نكرده است و از امام
باقر (ع) روايت شده كه فرمود:
((قـائم قـيـام نـمـى كـنـد مـگـر در پـى تـرس و وحـشـت و زلزله هـا و فتنه و آشوب و
بـلاهـايـى كه مردم گرفتار آن شوند كه پيش از آن گرفتار طاعون و بعد از آن ، جنگ و
خـونـريـزى بين اعراب و ايجاد اختلاف بين مردم و پراكندگى در دين شان و دگرگونى
احوال آنان ، بگونه ايكه كه در اثر مشاهده بجان هم افتادن مردم و يكديگر را خوردن ، هر
كس در صبح و شام ، آرزوى مرگ مى نمايد))(251)
ايـن مـطلب دلالت دارد كه مرض طاعون قبل از ترس شديدى كه عبارت از همان درگيرى و
جـنـگ عـمـومـى اسـت ، خـواهـد بـود. امـا با فرض اينكه مطمئن باشيم شخص راوى تقديم و
تاءخيرى در عبارت انجام نداده باشد، مشكل است كه وقوع حوادث را زنجيره اى و پشت سر
هـم بـدانـيـم چون جمله ((و جنگ و خونريزى بين اعراب )) كه با كلمه ((ثم )) عطف شده
است چنانچه بر جمله معترضه ((و طاعونى قبل از آن )) عطف شود صحيح است ، بنابراين
اخـتلاف بين اعراب ، بعد از وجود طاعون مى باشد همچنين عطف آن بر جمله ((و بلائى كه
مـردم گـرفـتـار آن مـى شـونـد)) نـيـز صـحـيـح اسـت كـه در ايـن صـورت ايجاد اختلاف ،
قبل از طاعون است ... بعلاوه در اين پيشامدها اجمال است ... البته از اين مطلب ، فهميده مى
شـود كـه بـراى عرب ها و مردم ، دوره اى سخت از لحاظ ايمنى و سياسى و اقتصادى خواهد
بـود. و مـمـكـن اسـت مراد از سال گرسنگى و قحطى كه در روايت بعدى از امام صادق (ع)
نقل مى شود همين سال باشد، آنجا كه فرمود:
((ناگزير قبل از قيام قائم ، سالى خواهد بود كه مردم در آن ، از گرسنگى رنج مى
برند و ترس و وحشتى سخت در اثر كشتار آنان را فرا مى گيرد))(252)
روايـت بـعـدى دلالت دارد كـه شـدت نـبـرد و حالت جنگ تا زمان صيحه آسمانى كه در ماه
رمـضـان نـزديـك ظـهـور حـضـرت مهدى (ع) مى باشد ادامه خواهد يافت . از امام باقر (ع)
نقل شده كه فرمود:
((اهـل شـرق و غـرب بـا يـكـديـگـر اخـتـلاف پـيـدا مـى كـنـنـد، آرى و
اهـل قـبيله نيز (مسلمانان ) و مردم با ترس و وحشت طاقت فرسائى روبرو خواهند شد و به
هـمـان حال بسر برده تا زمانى كه منادى از آسمان ندا دهد... زمانى كه بانگ زد پس كوچ
كنيد، كوچ ))(253)
ايـن روايـت نـيـز دلالت دارد كه خسارتهاى اين جنگ به طور اساسى بر ملتهاى غيرمسلمان
وارد مـى شـود و جـمـله ((اهـل شـرق و غـرب و آرى
اهل قبيله با هم اختلاف پيدا مى كنند)) عبارت دقيقى است كه حاكى از اختلاف مسلمانها، بعد
از اختلاف شرق و غرب است كه به نظر مى رسد اين اختلاف نتيجه و يا تابع اختلافات
شـرق و غـرب اسـت ، البـتـه ايـن امر در جنگ جهانى آينده طبيعى است ، زيرا اهداف آن جنگ ،
مـراكـز حـكـومـت كـشـورهـاى بـزرگ و پايگاههاى نظامى آنان بوده و بطور غيرمستقيم به
مـسـلمـانـان نـيـز سـرايـت مى كند همچنانكه برخى از روايات ، نيز به اين مطلب تصريح
نموده است . از ابوبصير نقل شده كه گفت از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود:
((ايـن امـر نـخـواهـد بـود تـا دو سـوم مـردم از بـيـن بـرونـد. سـؤ
ال كـرديـم دو سـوم مـردم از بـيـن رفـتند پس چه كسى باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: آيا
دوست نداريد كه در يك سوم باقى مانده باشيد؟))(254)
و شـايـد خـطـبـه امـيـر مـؤ مـنـان ، پـيـش از مـتـن ديـگـر، وقـت و
عـامـل اين جنگ را مشخص مى سازد، خطبه اى كه آن حضرت تعدادى از نشانه هاى ظهور مهدى
(ع) و برخى حوادث حركت او را در آن ذكر مى كند. و در آن خطبه شريفه دو فقره است كه
ارتباط با جنگ جهانى دارد كه حضرت فرمود:
((آگـاه بـاشـيد اى مردم : از من بپرسيد پيش از آنكه فتنه و فساد مانند شترى كه در
اثـر رم كـردن ، مـهـارش زيـر سـم او قرار گيرد و بر ترس و اضطرابش افزوده شود،
سـرزمـيـن شـمـا را پـايـمال نمايد و يا اينكه در مغرب زمين آتش جنگ بزرگى را با موادى
قـابـل اشـتـعـال دامـن مـى زنـد، در حـالى كـه بـا فـرياد بلند بانگ مى زند واى بر او از
انـتـقـامـجـويـى و خـونـخـواهـى و مـانـنـد آن ... آنـگـاه مـردى از
اهـل نـجـران خـارج شده و امام (ع) را اجابت مى كند او اولين مرد نصرانى است كه دعوت آن
حـضـرت را لبـيـك مـى گـويـد، صومعه خود را خراب مى كند و صليبش را مى شكند و به
اتـفـاق عـجـم هـا و مـردم مـسـتـضـعـف ، سـوار بـر مركب و با درفش هاى هدايت بطرف (نخيله
)(255) حـركـت مـى كـنـنـد. مـحـل تـجمع مردم از همه جاى روى زمين ، در منطقه اى به نام
فاروق قرار دارد و آن منطقه اى است كه در سر راه حج رفتن امير مؤ منان (ع) بين برس و
فـرات واقـع شـده است . در آن روز تعداد سه هزار (هزار) يهودى و نصرانى كشته خواهند
شـد كـه بـعـضـى از آنـهـا بـرخـى ديـگـر را بـه قـتـل مـى رسـانـنـد واقـعـه آن روز
تاءويل اين آيه شريفه است : ((پيوسته اين ندايشان بود تا اينكه آنان را ((با شمشير
و يا زير شمشير)) درو كرديم .))(256)
اما اين جمله امام (ع) كه ((قبل از اينكه با پايش فتنه اى در شرق ايجاد كند)) دلالت دارد
كـه آغاز اين جنگ ، از شرق يعنى از روسيه خواهد بود و يا حاكى از مشاجره و درگيرى در
منطقه شرق مى باشد و بزودى در مبحث حركت ظهور آن حضرت ، روايتى از امام باقر (ع)
خواهد آمد كه خلاء و بحران سياسى وعده داده شده در حجاز سبب بوجود آمدن اين كشمكش بين
شرق و غرب خواهد شد.
و عـبـارت ((و يـا آتـش جـنـگ بـزرگـى را بـا مـواد
قـابـل اشـتـعـال ، در غـرب مـى افـزود)) دلالت دارد كـه مركز اصلى نابودى ، كشورهاى
غربى است و مراد از كثرت مواد قابل اشتعال آن ، پايگاههاى نظامى و پايتخت هاى و مراكز
مـهـم آن كـشـورهـاسـت و ظـاهـرا مـعـنـاى كـلام حـضـرت كـه فـرمـود:
((مـحـل تـجمع مردم روى زمين فاروق است )) اين است كه مردم در آن روز از گوشه و كنار
جهان جهت پيوستن به حضرت مهدى عليه السلام گرد هم جمع مى شوند و مقر و پايگاه او
بـيـن كـوفـه و حـله اسـت ، چـه ايـنـكه راهب نجرانى با نمايندگانى از مستضعفين ، از همان
نـاحـيـه بحضور ايشان مى رسند و به نظر مى رسد كه عبارت ((و آنجا منطقه سر راه و
مـسـيـر حـج امير مؤ منان (ع) بين برس و فرات است )) حاشيه اى از خود راوى و يا نسخه
بـردار اسـت كـه داخـل در اصـل عبارت شده است و شايد معناى المحجة كه در عبارت آمده است
محل اجتماع كاروانهاى حج ، در زمان امير مؤ منان (ع) و يا نام محلى باشد كه در آنجا درفش
هـاى هـيـئت ها و نمايندگان ، براى ورود به اردوگاه وى و يا ملاقات با آن حضرت اجتماع
مى كنند.
و عبارت ((در آن روز بين شرق و غرب سه هزار هزار كشته مى شوند)) يعنى سه ميليون
نـفـر و ايـنـكـه كلمه (هزار) را بين پرانتز گذارديم بدين جهت است كه آن كلمه ، در روايت
ديگرى در بحار ج 52 ص 274 وارد شده بود، و شايد هم آن كلمه از روايت افتاده باشد،
البته اين بدين معنى نيست كه قربانيان جنگ جهانى سه ميليون نفر خواهد بود، بلكه اين
تـعـداد، كـشـتـه هـاى آن روز و يـا مـقـطـع ديـگـرى خـواهـد بـود و ايـن يـك مـرحـله از
مـراحـل جـنگ و آخرين آنهاست و قبلا ذكر شد كه مجموع خسارتهاى جانى جنگ و مرض طاعون
كـه قـبـل از آن جـنـگ ، شـيـوع پيدا مى كند به دو سوم ساكنان جهان بالغ مى گردد. و در
روايتى ديگر پنج هفتم جمعيت جهان ، چنانكه از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:
((پـيـشاپيش قائم دو نوع مرگ وجود دارد يكى مرگ سرخ و ديگرى مرگ سفيد، تا از
هر هفت نفر 5 نفر از بين بروند))(257)
و در برخى از روايات ، نه دهم مردم آمده ...، البته گاهى اختلاف روايات ، بعلت تفاوت
منطقه ها و يا علل ديگرى است اما بهر حال خسارتهاى مسلمانان در اين جنگ ، اندك بوده و يا
قابل ذكر نبوده است .
خلاصه كلام اينكه :
روايـات شـريـفـه دلالت دارنـد كـه تـرس و وحـشـت ، انـدكـى
قـبـل از ظهور و يا در سال ظهور آن حضرت ، جهان را فرا مى گيرد و خسارتهاى سنگين و
خورد كننده اى بر مردم و بطور كلى بر غير مسلمانها وارد خواهد شد و اين را مى توان به
جـنـگ عـمـومـى و وسـائل پـيشرفته و نابود كننده آن ، كه باعث ترس و وحشت همه مردم مى
شـود، تـاءويـل و تفسير نمود، چون اگر روش اين جنگ به نحو كلاسيك بود، رعب و وحشت
آن بـه ايـن اندازه كه روايات توصيف كرده اند فراگير نبود و يا دست كم يك قسمت و يا
مـنـطـقـه هـاى بـيـشـتـرى وجـود داشـت كـه مـشـمـول ايـن تـرس و وحـشـت و
قتل و كشتار نمى گرديد.
اما روايات و قرينه هايى وجود دارد كه تفسير آن را به موجى از جنگ هاى منطقه اى ترجيح
مـى دهـد، مـخصوصا با تعبيرى كه از امام باقر عليه السلام در مورد ظهور وارد شده است
كـه فـرمـود: ((و جـنـگـهـا در زمين زياد مى شود)) و اين تصريح مى كند كه آنها جنگ هاى
مـتعددى در همان سال هستند، بنابراين جمع بين اين روايت و روايتهايى كه بيانگر اختلاف
و جـنـگ بـيـن اهـل شرق و غرب مى باشد، اين است كه اين نبردها بصورت جنگهاى منطقه اى
بين آنان ايجاد مى شود و جنبه ويرانگرى آن متمركز در غرب مى باشد.
اما زمان اين جنگ ، آنچه كه از روايات استفاده مى شود آن است كه زمان آن بسيار نزديك به
ظـهـور حضرت مهدى (ع) مثلا در همان سال ظهور خواهد بود... و اگر بخواهيم بين روايتى
كه اين جنگ و صفات آن را بيان كرده است جمع كنيم بهتر است بگوئيم جنگ ، طى چند مرحله
خـواهـد شـد، زيـرا ايـن جـنـگ انـدكـى قـبـل از ظـهـور حـضـرت آغـاز، و سـپـس بـقـيـه
مـراحـل آن بـعد از نهضت آن بزرگوار خواهد بود. و آزادسازى حجاز بدست آن حضرت ، در
اثـنـاء آن جنگ مى باشد، سپس آن جنگ بعد از فتح عراق پايان مى پذيرد. و نبرد حضرت
با روس ها و يا با بقاياى آنها بعد از جنگ جهانى خواهد بود، زيرا در روايت آمده بود كه
نخستين نيرويى را كه حضرت تدارك مى بيند به نبرد با تركان (روسها) اعزام نموده و
آنها را نابود مى كند.
اما اگر رواياتى را كه در مورد اين جنگ وارد شده است به جنگ هسته اى گسترده اى تفسير
كنيم و به آنچه كه امروزه رسانه ها درباره چنين جنگى ، قلمفرسائى مى كنند توجه كنيم
، بـايـد بـگـويـيـم كـه مـدت اين جنگ بسيار كوتاه و آن طور كه مى گويند شايد بيش از
يكماه به طول نيانجامد. والله العالم .
ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهور
قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، كشور ايران در تصور غربيها پايگاهى حياتى ،
آنـهـم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى آمد و از ديدگاه مسلمانها كشورى
اسـلامـى و اصـيـل بـه شـمـار مـى رفـت كـه ((شـاه )) سـرسـپـرده غـرب و هـم پـيـمـان
اسرائيل بر آن حكومت مى كرد و براى خودش خدمتى به اربابانش ، كشورش را دربست در
اختيار و خدمت آنان قرار داده بود.
علاوه بر آنچه كه در تصوير ديگران بود، در ذهن يك فرد شيعه مانند من ، كشورى بود
كـه در آن مـرقـد مطهر امام رضا (ع) و حوزه علميه قم وجود داشت و كشورى داراى تاريخى
اصيل و ريشه دار در تشيع و علماء و انديشمندان شيعه و تاءليفات گرانبها، زمانيكه به
روايات وارده در خصوص مدح و ستايش ايرانيان برمى خوريم و آنها را بررسى مى كنيم
. بـه يـكـديـگـر مى گوئيم : اين روايات مانند روايتهايى است كه مدح و ستايش و يا مذمت
اهـل يـمـن ، و يـا بـنـى خزاعه را مى نمايد. از اين رو هر روايتى كه مدح و ستايش و يا مذمت
گـروهـهـا و قـبـيـله هـا و بـعـضـى كـشـورهـا را دربـردارد، نـمـى تـوانـد بـدون
اشـكـال بـاشـد. گـرچـه ايـن روايـات صـحـيح و درست مى باشند، اما مربوط به تاريخ
گذشته و احوال مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اوليه آن است .
ايـن طـرز فـكر رائج بين ما بود كه ، امت اسلامى در حالتى جاهلانه و فرمانبردار سلطه
كـفـر جـهـانـى و نوكران اوست ، در بين ملتها هيچيك بر ديگرى برترى ندارد، و چه بسا
هـمـيـن ايـرانـيـان مـورد بـحـث ، بـدتـر از سـايـر مـلتـهـا بـوده انـد،
بدليل اينكه آنان طرفداران تمدنى كفرآميز و برترى جوئى هاى ملى و نژادى بوده اند
كـه سرسپردگانى چون شاه و اربابان غربى اش براى ايجاد چنين تز و طرز فكرى و
تربيت مردم ايران ، بر همين روش پافشارى مى كردند.
... تـا اينكه پيروزى انقلاب اسلامى در ايران ، مسلمانان را در سطح جهان غافلگير كرد
و قلبهاى غمگين آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود كه در قرن هاى گذشته
بـى سـابـقـه بـود، بـلكـه بـالاتر، آنان تصور چنين پيروزى را نداشتند. اين سرور و
خـوشحالى همه كشورها و ملتهاى مسلمان را در برگرفت ، از جمله مظاهر خوشحالى مردم ،
اين بود كه همه جا صحبت از فضل و برترى ايرانيان و طرفداران سلمان فارسى بود،
بـه طـور مـثـال ، يـكـى از صـدهـا عنوانى كه غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد،
عـنـوان و تـيتر مجله تونسى (شناخت ) بود كه در آن آمده بود: ((پيامبر (ص ) ايرانيان را
جـهـت رهـبـرى امـت اسـلامـى بـرمى گزيند)) اين نوشته ها، خاطرات ما را درباره ايرانيان
تـجـديـد كـرد و دريـافـتيم رواياتى كه از پيامبر (ص ) درباره آنان وارد شده است تنها
مربوط به تاريخ گذشته آنها نبوده ، بلكه ارتباط به آينده نيز دارد...
مـا با مراجعه به منابع حديث و تفسير و بررسى روايات مربوط به ايرانيان ، به اين
نـتـيجه رسيديم كه اين روايات و اءخبار بيش از آنكه مربوط به گذشته باشد، مربوط
بـه آيـنـده اسـت و جـالب ايـنـكـه ايـنـگـونـه روايـات در مـنـابـع حـديـث
اهل سنت بيشتر از شيعه وجود دارد.
چـه مـى توان كرد، زمانيكه در روايات مربوط به حضرت مهدى (ع) و زمينه سازى حكومت
آن بـزرگـوار، ايـرانيان و يمنى ها داراى سهم بسزائى بوده و كسانى هستند كه به مقام
ايـجـاد زمـيـنـه مـنـاسـب بـراى ظـهـور آن حـضـرت و شـركـت در نـهـضـت وى
نائل مى شوند.. و همچنين افراد شايسته اى از مصر و مؤ منانى حقيقى از شام و گروههايى
از عراق ... نيز اين فيض بهره مند مى شوند و همينطور ساير دوستداران آن حضرت كه در
گوشه و كنار جهان اسلام پراكنده هستند، از اين موهبت برخوردار مى شوند، بلكه آنان از
ياران ويژه و وزراء و مشاورين آن حضرت ارواحنافداه مى باشند.
مـا ايـنـك ، روايـاتـى را كـه پيرامون ايرانيان به طور عموم وارد شده است مورد بررسى
قرار داده ، و سپس به نقش آن در زمان ظهور مى پردازيم .
آيات و اخبار در ستايش ايرانيان
روايـاتـى كـه دربـاره ايرانيان و پيرامون آياتى كه تفسير به ايرانيان شده وارد شده
اسـت ، تـحـت ايـن نـه عـنـوان آمـده اسـت : ((الف ـ طـرفـداران سـلمـان فـارسـى . ب ـ
اهل مشرق زمين . ج ـ اهل خراسان . د ـ ياران درفش هاى سياه . هـ ـ فارسيان . و ـ سرخ رويان
. ز ـ فـرزنـدان سـرخ رويـان . حــ ـ اهـل قـم . ط ـ
اهـل طالقان )) البته خواهيد ديد كه كه غالبا مراد از اين عناوين يكى است ، اخبار ديگرى
نيز وجود دارد كه با عبارت ديگرى از آنان ياد كرده است .
در تفسير قول خداى سبحان : و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم
خداى عزوجل فرمود:
((اينك شما كسانى هستيد كه فرا خوانده مى شويد تا در راه خدا انفاق كنيد، برخى از
شـمـا در انـفـاق بـخـل مـى ورزد و كـسـى كـه بـخـل كـنـد بـه خـويـش
بـخـل مـى كـنـد و خـداونـد بـى نـيـاز است و شما نيازمنديد و اگر روگردان شويد خداوند
گـروهـى را غـيـر از شـمـا جـايـگـزيـنـتـان مـى نـمـايـد و آنـان
مثل شما نيستند))(258)
صاحب كشاف نقل كرده كه از پيامبر (ص ) درباره كلمه (قوم ) كه در آيه شريفه آمده است
سئوال شد. سلمان فارسى نزديك پيامبر (ص ) نشسته بود آن حضرت با دست مبارك خود
به ران پاى سلمان زد و فرمود:
((بـخـدايـى كـه جان من در دست قدرت اوست ، اگر ايمان به كهكشانها بستگى داشته
باشد مردانى از فارس به آن دست مى يابند))(259)
به نقل صاحب مجمع البيان از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود:
((اى اعـراب ، اگـر روى بـرگـردانـيـد، خـداونـد گـروه ديـگرى را جايگزين شما مى
گرداند، يعنى ايرانيان ))
و صـاحـب المـيـزان آورده كه ذرالمنثور، روايتى را عبدالرزاق و عبدبن حميد و ترمذى و ابن
جـريـر و ابـن ابـى حـاتـم و طـبـرانـى در كـتـاب اءوسـط و و بـيـهـقـى در كـتـاب
دلائل .. از ابـوهـريـره نـقل كرده است كه وى گفت : پيامبر (ص ) اين آيه را و ان تتولوا
يـسـتـبـدل قـومـا غـيـركـم ، ثـم لا يـكـونـوا امـثـالكـم قـرائت فـرمـود، عرض كردند: يا
رسول الله ! اينها چه كسانى هستند كه اگر ما روى گردان شويم جايگزين ما مى شوند؟
پيامبر اسلام (ص ) با دست مبارك به شانه سلمان فارس زد و سپس فرمود:
((او و طـرفـداران او، بـخـدايـى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به
كـهـكـشـانـهـا داشـتـه بـاشـد مـردانـى از فـارس (ايـرانـيـان ) بـه آن دسـت مـى
يابند))(260)
مـانند اين روايت به طرق ديگرى از ابوهريره و همچنين از ابن مردويه از جابربن عبدالله
نقل شده است .
در ايـن روايـت دو معنا كه همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد كه عبارتند از: اينكه ايرانيان
(فـرس ) خط و جناح دومى بعد از اعراب ، براى به دوش كشيدن پرچم اسلام مى باشند.
بـدليـل ايـنـكـه ، آنـان بـه ايـمـان درست مى يابند هر چند از آنان دور و دسترسى به آن
دشوار باشد.
چنانكه در همين روايت سه مطلب قابل بحث است :
اولا: اينكه خداوند متعال اعراب را تهديد به جايگزينى (فرس ) ايرانيان نموده است ، آيا
مخصوص زمان نزول آيه در زمان پيامبر (ص ) است و يا اينكه مربوط به همه نسلهاست ،
بـگـونه اى كه داراى اين معنى باشد: اگر شما (اعراب ) روى گردان از اسلام شويد در
هر نسلى كه باشد (فرس ) را جايگزين شما مى گرداند؟
ظـاهـر مـعنى اين است كه به حكم قاعده (مورد، مخصص نمى باشد) اين نكته در همه نسلهاى
بـعـدى نـيـز اسـتمرار دارد و آيات مباركه قرآن در هر طبقه و نسلى ، نقش خورشيد و ماه را
دارنـد (يـعـنى در نورافشانى يكسان اند) چه اينكه اين مطلب در روايات آمده و مفسران نيز
بر آن اتفاق نظر دارند.
ثانيا: حديث شريف مى گويد مردانى از فارس به ايمان دست خواهند يافت نه همه آنان ،
بـديـهـى اسـت كـه ايـن خـود، ستايشى است نسبت به افراد نابغه اى از بين آنها نه جميع
آنها..
امـا ظـاهـر آيـه شريف و روايت اين است كه هر دو، به طور عام ستايش از فرس مى نمايند،
چـون در مـيـان آنـان كـسـانـى هـسـتـنـد كه به درجه دستيابى به ايمان و يا علم مى رسند.
بـويـژه بـا مـلاحـظـه ايـنـكـه صـحـبـت از گـروهـى اسـت كـه بـعـد از اعـراب
حـامـل آئيـن اسـلام هـستند. بنابراين مدح و ستايشى كه براى آنان به شمار آمده بدين جهت
اسـت كـه آنـهـا زمـينه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مى باشند و از آنان اطاعت و
پيروى مى كنند.
ثـالثـا: آيا تاكنون روى گردانى اعراب از اسلام و جايگزين شدن (فرس ) بجاى آنان
صورت گرفته است يا خبر؟
جـواب : بـر اهـل دانـش و عـلم ، پـوشيده نيست كه مسلمانان امروز، اعم از عرب و غيرعرب از
اسـلام واقـعـى اعـراض نـمـوده روى گـردان شـده انـد. بـديـن تـرتـيـب مـتـاءسـفـانـه
فـعـل شـرط، در آيـه شـريفه (ان تتولوا) (اگر روى گردان شويد) تحقق يافته و تنها
جـواب شـرط، يـعنى جايگزين شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است ، در اين زمينه هم
با دقتى منصفانه مى توان گفت كه وعده الهى ، در آستانه تحقق است .
بلكه ، روايت بعدى كه در تفسير نورالثقلين آمده است دلالت دارد كه اين جايگزينى ، در
زمـان بـنـى امـيـه حـاصـل شـده اسـت ، چـون زمـانـى كـه عـربـهـا مـتـوجـه مراكز و مناصب و
مـال انـدوزى شـدنـد، فـرس (ايـرانـيـان ) بـه كسب علوم اسلامى روى آورده و از آنان سبقت
گـرفـتـنـد از امـام صـادق (ع) مـنـقـول اسـت كـه فـرمـود: قـد والله
ابـدل خـيـرا مـنهم ، الموالى ((سوگند بخدا كه بهتر از آن را جايگزين فرمود، يعنى
عـجـم را)) گـر چـه تـعـبـيـر بـه مـوالى در آن روز
شـامـل غـيـر فرس (ايرانيان ) يعنى تركان و رومى ها كه اسلام آورده بودند نيز مى شده
اسـت امـا آنـچـه مـسـلم اسـت (فـرس ) بـه عـنـوان مـراكـز
ثـقـل ، اكثريت آنان را تشكيل مى داده اند. بويژه با توجه به شناخت امام صادق (ع) نسبت
به تفسيرى كه پيامبر (ص ) از آيه شريفه درباره (فرس ) فرموده است .
در تفسير گفته خداى سبحان : و آخرين منهم لما يلحقوابهم
خداى عزوجل فرمود:
((اوست آنكه برانگيخت در بين درس نخوانده ها رسولى را از خودشان كه آيات خدا را
بـر آنـان مى خواند و آنان را پاك مى سازد و كتاب و حكمت شان مى آموزد اگر چه قبلا در
گمراهى آشكارى بودند و افراد ديگرى از ايشان كه به آنان نپيوسته اند و اوست خداى
عزيز و حكيم ))(261)
مسلم ، در صحيح خود از ابوهريره روايت كرده كه گفت : ((ما حضور پيامبر (ص ) بوديم
كـه سـوره مـبـاركـه جـمـعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسيد به آيه ((و
آخـريـن مـنـهـم لمـا يـلحـقـوا بـهـم )) مـردى از او سـؤ
ال كـرد، يـا رسـول الله : ايـنـان چـه كـسـانى هستند كه هنوز به ما نپيوسته اند؟ حضرت
پـاسـخ نـفـرمـود: ابـوهـريـره گفت : سلمان فارسى نيز در بين ما بود پيامبر (ص ) دست
مـبـاركـشـان را بر سلمان نهاد و فرمود: بخدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان
بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از اينها (طرفداران سلمان ) به آن دست خواهند
يافت )).
در تفسير على بن ابراهيم ، ذيل آيه ((و آخرين منهم لما يلحقوا بهم )) آمده است كه :
((و افـراد ديـگـرى كـه بـه آنـها نپيوسته اند)) يعنى كسانى كه بعد از آنان اسلام
آورده اند. و صاحب مجمع البيان آورده ((آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قيامت
، سپس گفته است كه آنان عجم ها و كسانى كه به لغت عربى حرف نمى زنند مى باشند
چون پيامبر (ص ) به سوى هر كسى كه وى را مشاهده كرده و كسانى كه بعدا مى آيند، اعم
از عـرب و عـجـم بـرانـگـيـخـتـه و مـبـعـوث شـده اسـت بـه
نقل از سعيد بن جبير و نيز از امام باقر (ع).
مـطـلق بـودن كـلمـه ((و آخـريـن مـنـهـم )) اقـتـضـا دارد كـه
شـامـل هـمه طبقات و نسلهاى بعدى از زمان پيامبر (ص ) از عرب و غيرعرب مى شود، اما با
مـقـايـسه كلمه (اميين ) و (آخرين ) بهتر است كه بگوئيم مراد از (اميين ) اعراب و از (آخرين )
افـرادى از غـيـرعـرب كـه اسـلام مـى آورنـد بـاشـد، چـنـانـكـه بـعـضـى روايـات
اهل بيت (ع) گوياى اين مطلب است و صاحب كشاف نيز همين مبنا را پذيرفته است .
بـنـابـرايـن ، پـيـامـبر (ص ) كه آيه شريفه را به (فرس ) تفسير نموده است ، در حقيقت
مـنـطـبق بر مصداق مهمى براى كلمه (آخرين ) و يا مهم ترين مصداق ، از بين مصاديق آن مى
بـاشـد، گـرچه صرف تطبيق ، باعث فضل و برترى بيشتر نمى گردد، اما چون پيامبر
(ص ) آنـان را سـتـوده بـه ايـنـكـه آنـان بـه ايـمـان و عـلم و يـا اسـلام هـر چـنـد دور و
مـشـكـل بـاشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول خدا (ص ) در تفسير هر دو آيه عمدا، عين
گـفـتـه خـود را تـكـرار مـى كـنـنـد و زدن آن حـضـرت بـر شـانـه سـلمـان فـارسـى ،
دليل روشنى بر اين مدعى است .
در تفسير كلام خداى بزرگ : بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد
((بـه بـنى اسرائيل اعلام نموديم در كتاب ، ((تورات )) كه دو بار در زمين فساد و
سـركـشـى بـزرگى خواهيد كرد، پس چون وعده يكى از آنها (فساد) برسد. بندگانى از
خود را كه داراى قوت و نيرومندى شگرفى هستند به طرف شما مى فرستيم تا در همه جا
جـستجو كنند و اين وعده اى انجام شده است ، سپس پيروزى را مجددا براى شما برگردانيم
و شما را با اموال و فرزندان يارى كنيم و شما را از آنان (دشمنانتان ) بيشتر و قوى تر
گردانيديم . اگر نيكى نموديد، براى خودتان و اگر بدى نموديد گريبانگير خودتان
مـى شـود و زمـانـيـكـه ديـگـر وعـده آن (فـسـاد) آيـد رويهاى شما را بد جلوه دهند تا اينكه
داخـل مـسـجـد شـوند همانگونه كه نخستين مرتبه وارد شوند و تا اينكه نابود و تباه كنند
آنچه را كه بر آن غلبه يافتند تباه كردنى ))(262)
در تـفـسير نورالثقلين از روضه كافى پيرامون تفسير آيه شريفه بعثنا عليكم عبادا
لنا اولى باءس شديد از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:
((آنـان كـسـانـى هـسـتـنـد كـه خـداونـد تـبـارك و تـعـالى
قـبـل از ظـهـور قـائم (ع) آنـهـا را بـرنـمـى انـگـيـزد و آنـان دشـمـنـى از
آل پـيـامـبـر (ص ) را فـرا نـمـى خـوانـنـد مـگـر ايـنـكـه او را بـه
قتل مى رسانند))
و عـيـاشـى در تـفـسـيـر خود از امام باقر (ع) روايت كرده كه حضرت آيه شريفه بعثنا
علكيم عبادا لنا اولى باءس شديد را قرائت مى كردند، سپس فرمودند:
((او قائم (ع) و ياران اويند كه داراى قوت و نيروى زياد مى باشند.))
و در بحارالانوار از امام صادق (ع) منقول است كه : ((حضرت آيه شريفه فوق را قرائت
كـردنـد... عـرض كـرديـم فـدايـت شـويـم ايـنـها چه كسانى هستند؟ سپس حضرت 3 مرتبه
فـرمـودنـد: بـخـدا سـوگـنـد آنـان اهـل قـم هـسـتـنـد، بـه خـدا سـوگـنـد آنـان
اهل قم هستند، بخدا قسم آنان اهل قم هستند))(263)
امـا روايـاتـى كـه از طريق شيعه و سنى در ستايش ايرانيان و نقش آنان در بدوش كشيدن
درفش هدايت اسلام وارد شده ، بسيار است ، از آن جمله :
روايت مربوط به مبارزه با اعراب ، براى بازگشت به اسلام
ابـن ابـى الحـديـد مـعـتـزلى در شـرح نـهـج البـلاغـه
نقل كرده است كه :
((روزى اشـعـث بـن قيس نزد امير مؤ منان (ع) آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود
را به نزديكى حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار كرده و گفت : اى اميرمؤ منان اين
سـرخ رويـان (ايرانيان ) كه اطراف شما را گرفته و نزديك شما نشسته اند بر ما چيره
شـده انـد. در ايـن لحـظـه كـه حضرت كاملا سكوت فرموده و سرش را بزير افكنده و با
پـاى خـود آرام بـه مـنبر مى كوبيد (يعنى اشعث چه گفتى ) ناگهان صعصعة بن صوحان
كـه يكى از ياران باوفاى حضرت بود گفت : ما را با اشعث چكار! امروز اميرمؤ منان عليه
السـلام دربـاره اعـراب مـطـلبـى را مـى فـرمـايـد كـه هميشه بر سر زبانها خواهد ماند و
فـرامـوش نـمى گردد، سپس حضرت پس از درنگى اندك ، سر را بالا گرفته و فرمود:
كـدامـيك از اين شكم پرستان بى شخصيت مرا معذور مى دارد و حكم به انصاف مى كند، كه
بـرخـى از آنـهـا مـانـند الاغ در رختخواب خود مى غلطد و ديگران را از پند آموختن محروم مى
سازد! آيا مرا اءمر مى كنى آنان (ايرانيان ) را طرد كنم ، هرگز طرد نخواهم كرد. چون در
ايـن صـورت از زمـره جـاهـلان خـواهـم بـود امـا سـوگـنـد بـه خدايى كه دانه را شكافت و
بـنـدگـانـش را آفـريـد حـتـمـا شما را براى برگشت مجدد به آئين تان سركوب مى كنند
هـمـانـگـونـه كـه شـمـا آنـان (ايـرانـيـان ) را در آغـاز، بـراى پـذيـرش آن آئيـن سـركوب
نموديد))(264)
اشـعـث بـن قـيـس رئيـس قـبـيله بزرگ كنده و از سران منافقين و از جمله كسانى بوده كه در
قتل اميرمؤ منان (ع) شركت داشت و دختر او جعده نيز همسر امام مجتبى (ع) بود كه آن حضرت
را بـه وسـيـله زهـر مـسـمـوم نمود و پسرش محمد بن اشعث از جمله افرادى بوده كه در به
شهادت رساندن سيدالشهداء حضرت حسين بن على (ع) سهيم بوده است .
بـه گـفـتـه روايـت ، اشـعـث در صف آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب مسلمانهاست ننشست ،
بـلكـه صـف هـا را شـكافت و گردنهاى نمازگزاران را اين طرف و آن طرف زد تا در صف
اول نـماز بگزارد، همينكه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهى از ايرانيان را ديد كه اطراف
مـنـبـر امـيـر مؤ منان (ع) گرد آمده اند. اشعث با قطع كردن خطبه و سخنرانى حضرت ، با
صـداى بـلنـد، آن بـزرگـوار را مـخاطب ساخت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان بر ما چيره
شـده انـد، البـتـه سـر ايـنكه تعبير به سرخ رويان كرده اين است كه عرب رنگ سبز را
اگـر زيـاد بـاشـد سـيـاه مـى گـويـنـد بـهـمـيـن جـهـت در اثـر سـرسـبـزى و بـسـيـارى
نـخـل خرما در عراق ، آن كشور را (ارض سواد) يعنى (سرزمين سياه ) مى نامند. از اين رو از
سـفيد نيز تعبير به سرخ مى كنند. بدين جهت عجم (ايرانيان ) را چون سفيد پوست هستند،
سرخ رويان و يا فرزندان سرخ رويان مى گويند.
امـا ايـنـكـه امـيـرمـؤ مـنـان (ع) مـكـرر با پاى مباركش به منبر زد، با اين كار به اشعث مى
فرمود: چه مى گويى ؟ و بعد از آن ، امام (ع) سكوت فرمود و به فكر جواب وى برآمد.
|