و از طـرفـى ، امـكاناتى كه در اختيار مهدى (ع) مى باشد بيش از امكاناتى است كه خداى
سـبـحـان در اخـتيار حضرت سليمان قرار داد چه آنهائى كه معجزه آسا و با عنايت الهى در
اخـتـيـار وى قـرار مـى گـيـرد و چـه آنهائى كه از لحاظ پيشرفت علوم و بهره بردارى از
امـكـانـات طـبـيعى از آن برخوردار مى گردد و اما از حيث زمان ، طبق روايات و گفته مورخان
فـرمـانـروائى سـليـمـان (ع) حـدود نـيـم قـرن طـول كـشـيـد و پـس از وفـات او در
سـال 931 قـبل از ميلاد، انحراف بوجود آمد و دولت او از هم پاشيد و بين دو مملكت قدس و
نابلس جنگ در گرفت .
گـرچـه روايـات مـربـوط بـه مـدت حـكـومـت مـهـدى (ع) در
طـول حـيـات او و پـس از آن مـتـفـاوت اسـت اما آنچه به اعتقاد ما مزيت دارد اين است كه حكومت
جـهـانـى حـضرت ، تا پايان دنيا استمرار خواهد داشت و بعد از او، فرزندان وى كه ادامه
دهـنـدگـان راه آن حضرت مى باشند به حكومت مى رسند، آنگاه بعضى از پيامبران و امامان
اهل بيت (ع) به دنيا باز مى گردند و تا پايان اين جهان حكمرانى خواهند كرد.
راه يافتن به جهان بالا
و در روايتى از امام صادق (ع) آمده است كه فرمود:
((خـداونـد ذوالقـرنـيـن را در انـتـخاب دو ابر رام و سركش آزاد گذاشت و او ابر رام را
انـتـخاب كرد كه رعد و برقى در آن نبود و اگر سركش را برمى گزيد حق او نبود زيرا
خداوند آنرا براى قائم ذخيره كرده است ))(454)
ايـن روايـت صـراحـت دارد كـه آن حـضرت از وسيله هاى گوناگون و ابزارهاى ويژه اى در
بـالا رفـتـن و حـركـت بـين ستارگان آسمانها و جهان بالا استفاده مى كند. ابرى كه داراى
صاعقه و رعد و برق است ... و با اين وسائل بالا مى رود، وسيله هاى آسمانها و زمين .
هـمـچـنـيـن دلالت دارد كـه بـالا رفـتـن امـام (ع) در جـهـان هـاى آسمانهاى هفتگانه و زمين هاى
ششگانه بجز كره خاكى ما انجام مى پذيرد. و آن مطلب بدين معنى نيست كه تنها او از اين
وسـائل فـضـاپـيـمـا و مـركـب هاى آسمانى استفاده مى كند بلكه در عصر آن حضرت وضع
بگونه اى مى گردد كه سفر به كرات آسمانى و زمين ديگر، همچون مسافرت در عصر ما
از قاره اى به قاره ديگر خواهد بود.
و نـيـز گـفـتـه امـام (ع) نـشانگر اين است كه پنج كره زمين و يا پنج زمين و آسمان آباد و
مـسـكـونـى اسـت و ارتـباط با جوامع آنها بزودى انجام خواهد گرفت . طبق رواياتى متعدد،
كـرات زيـادى در آسـمانها وجود دارد كه آباد و داراى جوامعى از مخلوقات خدا هستند كه غير
از نـوع انـسـان و فـرشـتـه و جـن مـى بـاشـنـد، كه علامه مجلسى مجموعه اى از آنها را در
بـحـارالانـوار آورده اسـت ، همچنين شمارى از آيات قرآن بر اين معنى دلالت دارد از آن جمله
آيه شريفه :
((اى جـنـيـان و اى انسانها اگر مى توانيد به اعماق آسمانها و زمين راه پيدا كنيد، پس
اقـدام كـنـيـد ولى مـوفـق بـه ايـن نـفـوذ و سفر نمى شويد مگر به تسلط و فرمانروائى
))(455)
يـعـنـى بـزودى زندگى روى زمين در زمان حضرت مهدى (ع) وارد مرحله جديد مى شود كه
بـطـور كـلى بـا گـذشـته ها تفاوت دارد. و در اينجا فرصت توضيح بيشتر پيرامون آن
نيست .
راه يافتن به جهان آخرت و بهشت
از برجسته ترين حركت هايى كه در جهان ما در زمان و موقعيت خود و آنچه در آن است خواهد
داشـت ، حـركـت از جهان ماده به سوى جهان غيب و يا برعكس خواهد بود كه قرآن و اسلام از
آن پرده برمى دارد و در اهميت دادن به اين امر و هماهنگى با آن تاءكيد مى ورزد و اين سير
را بازگشت انسان به سوى خدا و ملاقات با او و يا رفتن به سوى ملاء اعلى و آخرت مى
نامد.
و در سـطـحـى جـهـانـى ، بدين جهت كه بين جهان ما و جهان گسترده غيب كه از ديد ما پنهان
است ، وحدت و يكپارچگى بوجود مى آيد، آنرا قيامت و رستاخيز ياد مى كند.
و نـقـطـه اوج ايـن حـركـت نسبت به انسان مرگ است كه از ديدگاه اسلام ورود به زندگى
جـاودانـه و پـايـان نـاپذير و بسيار گسترده است نه فنا و نيستى كه گاهى تصور مى
كنيم و اوج آن نسبت به جهان هستى قيامت است و يكسان بودن جهان ماده و غيب .
در قـرآن و سـنت آمده است كه رستاخيز و قيامت داراى مقدمات و نشانه هايى است پى در پى
كـه در زمين و آسمان و جامعه بشرى پديد مى آيد و از برخى روايات استفاده مى شود كه
حـكـومت مهدى (ع) از نشانه هاى قيامت است و آنچه جملگى بر آن اتفاق نظر دارند اين است
كـه عـلامـت هـاى رسـتـاخيز پس از حكومت وى آغاز و آشكار مى گردد. اكنون ببينيم رستاخيز
چگونه آغاز مى گردد؟
بنظر مى رسد كه راه يافتن به دنياهاى بالايى كه روايات ، از آن سخن مى گويد و در
زمـان حـضـرت مـهـدى (ع) انجام مى گيرد مقدمه اى بر راه يابى وسيع ترى به آخرت و
بهشت است . بنابراين رواياتى كه درباره رجعت و بازگشت عده اى از پيامبران و امامان (ع
) بـه زمـيـن و حكمرانى آنان بعد از مهدى (ع) سخن گفته و نيز آنچه را كه در آيات متعدد
تـفـسـيـر بـه ((رجعت )) شده است ، مراد از آن ، همين مرحله است و اعتقاد به رجعت هر چند از
ضـروريـات اسـلام و مـذهـب تـشـيـع نـيـسـت ، يـعـنـى عـدم اعـتـقـاد بـه آن ، انسان را از مذاهب
اهـل بـيـت (ع) و از اسلام خارج نمى سازد، اما روايات مربوط به آن به حدى زياد و مورد
وثوق است كه موجب اعتقاد به آن مى گردد.
طـبـق برخى از روايات ، رجعت ، پس از حكومت حضرت مهدى (ع) و يازده مهدى ديگر پس از
آن حضرت ، آغاز مى گردد چه اينكه امام صادق (ع) فرمود:
((هـمـانـا بـعـد از قـائم يـازده مـهـدى از فـرزنـدان حـسـيـن (ع) از مـا
اهل بيت هستند))(456)
اينك به ذكر چند نمونه از روايات مربوط به رجعت بسنده مى كنيم :
امـام زيـن العـابـديـن (ع) در تـفـسـيـر ايـن آيـه ((آن خـدايـى كـه قرآن را بر تو فرض
گردانيد، البته تو را به جايگاه خود بازگرداند)) فرمود:
((پيامبر شما به سوى تان رجعت نموده و باز مى گردد))(457)
ابوبصير گفت : امام باقر (ع) به من فرمود:
((مگر اهل عراق منكر رجعت هستند؟ گفتم : آرى فرمود: آيا قرآن نمى خوانند: و روزى كه
از هر امت دسته اى را برانگيزيم ))(458)
در روايـت ديـگـرى از امـام صـادق (ع) دربـاره آيـه يـاد شـده سـؤ
ال كردند، حضرت فرمود:
((مـردم درباره آن چه مى گويند؟ عرض كردم آنها مى گويند آيه راجع به قيامت است
فـرمـود: خـداونـد در روز قـيـامـت از هـر امـتـى دسـتـه را زنـده مـى گـردانـد و بـقـيه را به
حـال خـود رهـا مـى سازد! اين آيه قطعا در مورد رجعت است و آيه مربوط به قيامت اين است :
جملگى آنها را محشور گردانيم بى آنكه كسى را فرو گذاريم و...))(459)
زراره گـويـد: از امـام صـادق (ع) دربـاره امـور مـهـم رجـعـت و
امثال آن پرسيدم حضرت فرمود:
((آنـچـه كـه از آن مـى پـرسـيـد هـنوز وقتش نرسيده است . ((بلكه آنها تكذيب كردند
آنـچـه را كـه احـاطـه عـلمـى بـه آن نـداشـتـنـد و بـه
تاءويل آن نرسيده اند.))(460)
بـرخـى روايات مى گويد: رجعت پيامبر (ص ) بعد از رجعت امامان (ع) مى باشد و نخستين
كـسـى كـه از آنـان بـه دنـيـا بـرمـى گـردد امـام حسين (ع) است ، چنان كه امام صادق (ع)
فرمود:
((نـخـسـتـيـن كسى كه به دنيا بازگشت مى كند حسين بن على (ع) است و آنقدر حكومت و
فـرمـانـروائى مـى كـنـد كـه (در اثـر پـيـرى ) مـوى ابرويش به روى چشمهايش فرو مى
افتد))(461)
و در روايتى از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
((رجـعت امرى عمومى و همگانى نيست بلكه ويژه عده اى است ، زيرا بازگشت نمى كنند
(به دنيا) مگر مؤ منان راستين و خالص و يا كافران صد در صد مشرك .))(462)
حضرت مهدى عليه السلام از ديدگاه شيعه
اعتقاد به امامت از پايه هاى اساسى مذهب تشيع
اعـتـقـاد بـه امـامـت امـامـان دوازده گانه از خاندان رسالت (ع) از پايه هاى اساسى مذهب ما
شـمـرده مـى شود و بدين سبب است كه مذهب ما به نام ((مذهب امامى )) و ((مذهب تشيع )) و
((مـذهب اهل بيت )) خوانده مى شود و ما پيروان اين عقيده را ((امامى )) و ((شيعه )) پيرو
اهلبيت مى نامند.
بـه اعـتـقـاد مـا نـخستين امام معصوم امير مؤ منان على بن ابيطالب (ع) و آخرين آنان حضرت
مـهـدى (ع) امـام مـنـتـظـر مـحـمـد بـن حـسـن عـسـكـرى (ع) مـى بـاشـد كـه در
سال 255 هجرى در سامرا، ديده به جهان گشود آنگاه خداوند عمر او را طولانى گردانيده
و وى را از ديده ها پنهان نگاه داشت تا روزى كه وعده خود را قطعى نموده و آن بزرگوار
را ظـاهـر گـرداند و بوسيله او آئين اسلام را به تمام اديان پيروز و غالب و جهان را پر
از عدل و داد سازد.
بنابراين باور داشتن اينكه مهدى موعود (ع) امام دوازدهم و زنده و غايب مى باشد جزئى از
مـذهـب مـا شـمـرده مـى شـود و بدون آن نمى تواند يك مسلمان ، شيعه دوازده امامى و حتى يك
مسلمان سنى يا زيدى و يا اسماعيلى باشد.
البـتـه بـرخـى از برادران هم كيش ما نسبت به عقيده ما به امامت ، پيشوايان معصوم (ع) و
غـيـبـت حـضـرت مـهـدى ارواحـنـا فـداه اظـهـار شـگـفـتـى مـى كـنـنـد.
حـال آن كـه مـعـيـار و مـيـزان در امـور ممكن ، بعيد شمردن و يا نيكو شمردن آن نيست ، بلكه
بـايـد روايت صريحى از ناحيه پيامبر اسلام (ص ) ثابت شود و ما معتقديم تصريحاتى
كه دال بر امامت و غيبت مهدى (ع) مى باشد متواتر و قطعى است . و هر گاه نص ثابت شد
و دليـل بـر آن اقامه گرديد شخص مسلمان مكلف است آن را بپذيرد و متعبد به آن باشد و
ديگران بايد وى را معذور بدارند و يا او را قانع سازند، چه خوب گفته شاعر عرب :
|
|
به هر سوئى گرايد مى گرائيم |
|
برادران اهل سنت ما هر چند تطبيق مهدى موعود بر امام محمد بن حسن عسگرى (ع) وحدت نظر
نـدارنـد، امـا در تـمـام روايـاتـى كه درباره وى آمده است نظير بشارت به وجود او حركت
نـهـضـت و ظـهـورش و تـجديد اسلام بدست آن بزرگوار و جهانى بودن حكومت وى ، با ما
مـوافـق بوده و وحدت نظر دارند بگونه اى كه روايات مربوط به حضرتش را در منابع
شـيـعـه و سـنـى يـكـسـان و يـا شـبـيـه بـه يـكـديـگـر مـلاحـظـه مـى كـنـيـد كـه در
فصل بعد از نظرتان خواهد گذشت .
در عين حال عده اى از علماى اهل سنت مانند ابن عربى و شعرانى و ديگران با ما هم عقيده اند
كـه حـضـرت مـهـدى (ع) هـمـان مـحـمـد بن حسن عسكرى (ع) است و به نام و نسب آن حضرت
تصريح كرده و او را زنده و غايب مى دانند و صاحب كتاب ((مهدى موعود)) اسامى جمعى از
آنان را نقل كرده است .
دانـشـمـندان اسلامى و دست اندركاران جنبش هاى اسلامى ، بايد از اين اشتراك عقيده درباره
مـهـدى (ع) كـه مـيـان تـمـام مسلمانان وجود دارد بنحو شايسته اى استفاده كنند، چرا كه اين
بـاور تـاءثـيـرى حـيات بخش در بالا بردن سطح ايمان توده هاى مسلمان ، به غيب و به
وعـده نـصـرت الهى براى آنان خواهد داشت و روحيه استقامت و سازش ناپذيرى آنان را در
برابر دشمن بالا برده و براى يارى پيشواى موعودشان مهيا مى سازد.
و مـسـئله انـطـبـاق مـهـدى (ع) بـر امـام مـحـمـد بـن حـسـن عـسـكـرى (ع) كـه نـزد بـرادران
اهـل سـنـت مـا هـنـوز ثـابـت نـيـسـت ، نـبـايـسـتـى سـبـب شـود از كـسـانـى كـه
قائل به اين عقيده هستند و آن را وسيله تقرب و نزديكى به خداوند مى دانند، انتقاد كنند.
البـتـه هـدف مـا در ايـنجا مطرح ساختن بحث كلامى اعتقاد شيعيان درباره حضرت مهدى (ع)
نـيـسـت . بـلكـه ارائه ديـدگـاهـى از ايـن روحـيـه جـوشـان و سـرشـار اسـت كـه مـجـامـع و
مـحـافـل شـيـعـى بـا آن مـاءنـوس اسـت و ايـن عـقـيـده و انـديـشـه اى اسـت كـه در
دل و جان شيعيان و در خلال نسل ها و پرورش يافتن پدران و مادران با آن ، توانسته است
گنجينه عظيمى از محبت و احترام و انتظار ظهور وى را بوجود آورد.
از ايـن رو حضرت مهدى ارواحنا فداه بقيه الله در زمين و حجت او از خاندان رسالت و خاتم
اوصـيـاء و امامان (ع) مى باشد و پاسدار حريم قرآن و وحى آن و پرتوافكن نور خدا در
زمـيـن محسوب مى گردد. تمام ارزش ها و الگوهاى اسلامى در شخصيت وى تبلور يافته و
شبيه به نبوت و امتداد شعاع و پرتو رسالت است .
و در غـيـبـت او مـقـاصـدى بـزرگ و اسـرار و حـكـمـت الهـى و مـظـلومـيـت پـيـامـبـران و امـامـان
اهـل بـيـت (ع) و اوليـاء و مـؤ مـنـين كه به دست حاكمان ستمگر و سلاطين جور بوجود آمده ،
نـهـفـتـه اسـت . و آرزوهـاى مؤ منان با وعده پيامبر (ص ) به ظهور مقدس آن حضرت قوت و
رونـق مـى گـيـرد و دلهـاى غـمـزده آنـان به شور و نشاط مى گرايد و درفش اسلام را با
قدرت تمام به اهتزاز در مى آورند هر چند تندبادهاى مخالف بورزد و راه طولانى باشد.
آنان با صاحب آن پرچم ، عهد و ميثاق بسته اند.
و اگـر شـيعه با سرمايه زندگى معنوى خود، با پيامبران و خاندان وى ارتباط داشته و
مـعـروف اسـت ، براى اين است كه شخصيت امام مهدى ارواحنا فداه و ماءموريت موعود او داراى
جاذبه ويژه اى در سيراب ساختن روح شيعه با عشق و اميد و مهر مى باشد.
گـروهـى از ايـنـكـه شـيـعـه نـسـبـت بـه عـلمـاى خـود احـتـرام
قـائل اسـت انـتقاد مى كنند. در حالى كه گروهى ديگر آن را ستوده و مورد تقدير قرار مى
دهـند، شگفتى و انتقاد زمانى افزايش مى يابد كه مى بينند شيعه به مرجع تقليد و نائب
امـام مـهـدى (ع) احـتـرام و تعظيم نموده و مقيد به فتواى وى هستند. اما هنگامى كه اين شدت
عـلاقـه بـه امـامـان مـعـصـوم (ع) مى رسد، عده اى ما را به غلو و گزافه گويى متهم مى
سازند و حتى برخى از آنها در تهمت زدن افراط مى كنند و مى گويند: العياذبالله شيعه
، پيامبر اكرم (ص ) و امامان (ع) و مراجع را خدا مى داند و آنها را پرستش مى كند.
ولى مـسـئله ، تـنـهـا احـتـرام شـديـد شـيعه و اطاعت و تقديس آنان نسبت به علماى ربانى و
پـيـشـوايـان مـعـصوم نيست ، بلكه در واقع دورى گزيدن و فاصله گرفتن ما مسلمانان از
بـيـنـش اسـلامـى نـسبت به انسان و معامله و رفتار با اوست . در نتيجه ما در قرآن كريم در
رابطه با ارزش انسان ، سه روش را ملاحظه مى كنيم : نخست شيوه جاهلى است كه بر طبق
آيات مربوط به اعراب و كسانى كه پيامبر را از پشت حنجره صدا مى زدند. و ديگرى مكتب
مـادى (مـاتـريـاليـسـم ) اسـت كـه آيات مربوط به دشمنان پيامبران و صاحبان تمدن هاى
الحادى ، از آنان ياد مى كند. و سوم طريقه و روش اسلام است كه بر اساس آيات مربوط
بـه احـتـرام به انسان و رهنمونى او به عالم عقلى و معنوى و عملى ، مورد توجه قرار داده
است .
و كـافـى اسـت در جـهانى اسلامى كه ما بسر مى بريم ، تاءثيرات زيادى را از جاهليت و
مـادى گـرى غرب ، در ديدگاه ما نسبت به انبياء و پيشوايان و اولياء شهيدان و مؤ منان و
نسبت به توده ها و ملت هاى اسلامى ما و حتى خودمان مشاهده كنيم .
انـحـطـاط تـمـدن مـادى و تـسـلط غـرب بـر جـوامع ما، اوضاع و شرايط دشوارى را از حيث
سـيـاسـى ، اقـتـصـادى و اجـتـماعى ايجاد كرده است كه با وجود آن زندگى انسان مسلمان ،
مـحـتـرم شمرده نمى شود پس چگونه مى توان به حرمت نهادن به ديگر ابعاد وجودى وى
چشم دوخت ؟!
هـمـچـنـانـكـه انديشه ما را به ذهن عصر جاهليت بدل ساخت ، ذهنى كه پيوسته گرايش به
سادگى به مفهوم منطقى آن دارد و با جمع و تركيب صفات ، عناد و دشمنى دارد. از اين رو
مى بينيد كه ما فلان اءمر را تنها از يك بعد مى خواهيم بشناسيم و از ابعاد گوناگون آن
در هـمـان حال صرف نظر كنيم ، همچنين در دل خود يك نوع توجه نسبت به مسئله اى احساس
مـى كـنـيـم و بـه خـود اجـازه نمى دهيم جهات و جنبه هاى ديگر آن را نيز دريابيم . در مورد
اوليـاء و پـيـشـوايـان و پـيـامـبـران الهـى نيز اينگونه رفتار مى كنيم و تنها ظاهر امر و
حـال آنـان را مـلاحـظه مى كنيم و از اوج كمالات والاى معنوى و جهان عقلانى آنها غافليم . و
اگـر شـخـصـى ايـنـگـونـه بـه اءمـور بـنـگـرد مـى گـوئيـم : غـلو كـرده اسـت و اگـر
عقل و دلش به خاطر آن بتپد او را ديوانه و منحرف مى خوانيم .
ايـن امـر وقـتـى بـه خـطرناكترين نقطه مى رسد كه ما به آن لباس مذهب بپوشانيم و در
بـرابـر تقديس و احترام اولياء و امامان و پيامبران بايستيم به بهانه اينكه ، با احترام
نـسـبت به ذات مقدس خداوند و توحيد او منافات دارد. و گوئيا معنى و مقصود از اينكه آنان
هـم بـشـر هـسـتـنـد اين است كه آنها همچون مشتى ريگ و سنگ بيابان اند و مقايسه بين سنگ
صـحـرا و آسـمـان مـطـرح اسـت و شق سومى در كار نيست . و گوئيا باغ و بستان و نهر و
رودخـانـه و ارتـفـاعـات و قـله هـايـى در ايـن صـحـراى جـامـعـه بـشـرى وجـود نـدارد و
مـثـل ايـنـكـه ، نـور الهـى كـه خـداونـد در سـوره نـور مـى فـرمـايـد:
((مـثـل نـوره كـمـكـشـوة فيها مصباح )) در غيره كره زمين و در موجوداتى غير از پيامبران و
امامان و اولياء خدا (ع) تبلور يافته است !
مـن بـر ايـن بـاورم كـه ايـن هـشيارى و آگاهى اسلامى و حركت امت مسلمان به سوى اسلام و
ايـسـتـادگـى در برابر دشمنان ، همان راهى است كه ما به هستى و موجوديت اسلامى خود و
انـسـان مـسـلمان ، دست يابيم و از نو پيامبر گرامى اسلام (ص ) را شناخته و پيشوايان و
عـلمـاى خـود را بـاز يـابـيـم و بـا آنـان بـگـونـه اى بـاشـيـم و
عمل كنيم كه شايسته شخصيت كامل و ربانى و در خور شاءن و مقام والاى آنان است و دلهاى
خـود را دوبـاره بـا عشق و محبت پاك آنان سرشار سازيم و اين عشق و محبت راستين ما را به
عـشـق و مـحـبـتـى والاتـر و بـزرگتر، يعنى عشق به الله پروردگار آنان و ما مى كشاند.
((عشق اسطرلاب اسرار خداست )).
كـسـى كـه مـشـاهـده درخـتى او را از ديدن جنگل باز مى دارد بايد كسى را كه آن درخت را با
جـنـگـل و كـوه و آسـمـان بـاهم مى بيند معذور دارد و نيز كسى كه قداست و احترام دانشمندان
ديـنـى و اوليـاء و امامان و پيامبران و زيستن در جهان آنان را مانع توحيد و تقديس خداوند
ببيند، بايد كسى را كه اين احترامات را نوعى از شعائر اسلامى مى بيند كه شرع وضع
كرده تا زندگى بوسيله آنها سامان يابد و راهگشاى ما به سوى احترام و كرنش و ذكر و
ياد حضرت حق باشد نيز معذور دارد.
پـس هـرگـاه ظرفيت انديشه ام محدود و ظرف دلم كوچك باشد با محبت آفريده هاى بزرگ
لبـريـز مـى شـود و جائى براى محبت آفريدگار در آن باقى نمى ماند. پس من بايستى
خـردمندان فرزانه و دريادلى را كه جمع و تركيب ابعاد وجودى گوناگون در دلشان مى
گـنـجـد و قـادر بـر درك قله هاى زمين و آفاق در آسمان و همزيستى با همه آنهاست ، معذور
بدارم .
مقام حضرت مهدى (ع) در پيشگاه پروردگار
پيش از آنكه پاره اى از روايات و دعاها و زيارتهايى را كه نمونه هايى از اعتقاد و عواطف
ما نسبت به حضرتش ارواحنافداه مى باشند بياوريم ، مناسب است ، اندكى از روايت هائى
را كـه نـشـانـگـر مـقـام و مرتبه آن بزرگوار مى باشد يادآور شويم . در منابع شيعه و
سـنـى آمـده است كه مقام و منزلت او در پيشگاه خداوند بس بزرگ و رفيع است او سرور و
سـالار دنـيـا و آخـرت و از سـروران اهل بهشت و طاوس بهشتيان است جامه هاى درخشنده اى از
نـور الهـى بـر تـن دارد و الهام گيرنده و هدايت شده از سوى خداوند است ، هر چند پيامبر
مـحـسـوب نـمى شود، خداى سبحان كرامت ها و نشانه هاى معجزات بسيارى را به دست وحى
جارى مى سازد.
بـلكـه روايـات مـعـروفـى كـه مـنـافـع شـيـعـه و سـنـى آنـرا
نقل كرده اند، دلالت دارد كه آن حضرت در صفوف پيامبران و رسولان صلوات الله عليهم
جاى دارد. چنانكه پيامبر (ص ) فرمود:
((مـا فرزندان عبدالمطلب ، سروران اهل بهشتيم ، من و حمزه و على و حسن و حسين و مهدى
))(463)
هـمچنين در منابع ما روايات مشروحى در فضائل پيشوايان معصوم (ع) و شاءن و مقام والاى
ايـشـان در نـزد پـروردگـار آمـده اسـت ، از آن جـمـله روايـت هـايى ويژه حضرت مهدى منتظر
ارواحـنـافـداه مـى بـاشد به اينكه وى نور خدا در روى زمين و شريك قرآن در واجب الاطاعة
بـودن و معدن علم الهى و گنجينه سر خداوند است . آنچه را كه علما در كتب عقايد و تفسير
و حديث به تفصيل آورده اند و بيشتر آنان آن حضرت را بر ساير امامان بعد از اميرمؤ منان
و حـسـن و حـسـيـن عليهم السلام برترى و فضيلت داده اند، كه در اين باره روايت نيز آمده
است .
و نـزد اهـل سـنـت نـيـز بـرتـرى او بـر ابـوبـكـر و عمر وارد شده است از ابن سيرين سؤ
ال كردند:
((مهدى بهتر است يا ابوبكر و عمر؟ گفت : (مهدى ) از آن دو به مراتب بهتر است و با
پيامبر و نبى همطراز مى باشد))(464)
سخنان امامان درباره حضرت مهدى (ع)
نـكـتـه قـابـل تـوجـه در ايـن زمينه اين است كه ما امامان (ع) را پيشگامان و بيان كنندگان
عواطف و اشتياق خود نسبت به حضرت مهدى (ع) مى يابيم ، آنان با ايمان به وعده پيامبر
و قبل از ولادت مهدى (ع) نسبت به فرزند موعود خود و آنچه در آينده بدست او انجام خواهد
گـرفـت پـيـشـاپيش آگاهى داشتند. و اينك ما به ذكر سخنانى از امير مؤ منان و امام صادق
عليهماالسلام بسنده مى كنيم .
حضرت على (ع) فرمود:
((هان بدانيد كه مثل اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله بسان ستارگان آسمان است كه
هـرگـاه ستاره اى غروب كند ستاره اى ديگر طلوع مى كند. گوئيا مى بينم نعمت هاى الهى
در پـرتـو خـانـدان پـيـامبر (ص ) بر شما تمام شده و شما به آرزوهاى خود دست يافته
ايد(465)
((به اهل بيت پيامبر خود بنگريد، اگر سكوت كردند شما هم سكوت كنيد و اگر از شما
يـارى خـواسـتـنـد يـاريـشـان كـنـيـد كـه خـداونـد نـاگـاه بـه واسـطـه مـردى از مـا
اهـل بـيت (ع) فرج و گشايشى بوجود مى آورد. پدرم به قربان فرزند بهترين كنيزان
كـه جـز شـمـشير به آنها (دشمنان ) چيزى عطا نكند و به كشتار و نابودى آنان پردازد و
هـشـت مـاه سـلاح بـر دوش (مـبـارزه مـى كـنـد) تـا جـائيكه قريش گويند اگر اين شخص از
فرزندان فاطمه مى بود به ما رحم مى كرد.
هـدايت الهى را بر خواسته هاى نفسانى خود حاكم مى گرداند، آنگاه كه ديگران هواى نفس
خـود را بـر هـدايـت الهـى تـرجـيـح مـى دهـنـد و قـرآن را مـلاك و مـعـيـار انـديـشـه و
عـمـل قـرار مـى دهد، آنجا كه ديگران قرآن را به راءى و نظر خويش تفسير مى كنند. زمين
پـاره هـاى دل خود (معادن و ذخائر) را براى او خارج مى سازد و كليدهايش را تسليم او مى
نمايد. آنگاه وى شيوه عدالت و راه و رسم پيامبر را به شما نشان خواهد داد و كتاب و سنت
را كه پيش از او متروك و فراموش گرديده زنده خواهد كرد))(466)
((زره حـكـمـت بر تن نموده و آن را با رسم و آئين تمام و با توجه و آگاهى و جديت فرا
گـرفـته است چرا كه حكمت گمشده اوست و او جوياى آن ، و مورد نياز است و او خواهان آن و
هـنـگاميكه اسلام غريب مى گردد و همچون شترى كه از خستگى راه به زانو درآمده و گردن
خـود را بـه زمـين مى گذارد، او از ديده ها پنهان مى گردد، وى حجت باقى مانده اى است از
حجت هاى خداوند و جانشينى است از جانشينان پيامبران ))(467)
از سـديـر صـيـرفـى نـقل شده كه گفت : من و مفضل بن عمر و ابو بصيروابان بن تغلب
حـضـور امام صادق (ع) رسيديم ، ديديم آن حضرت با جامه خيبرى طوقدار و بدون يقه و
آسـتـيـن كوتاه بر روى خاك نشسته و با حالتى پريشان و دلى سوزان مى گريد، غم و
اندوه در چهره اش نمايان و دگرگونى در سيمايش هويدا و اشك در ديدگان مباركش حلقه
زده و مـى گـويـد: اى سرور من ، غيبت تو، خواب را از من ربوده و بستر زمين را بر من تنگ
نـمـوده و آرامـش قلبم را از بين برده است . سرور من ! غيبت تو گرفتارى و مصيبت مرا به
مصائب اءبدى پيوند زده كه از دست دادن يكى پس از ديگرى موجب نابودى جمع و تعداد ما
مـى گـردد، احـسـاس نـمـى كـنـم اشـكـهـاى چشم خشك شود و ناله سينه ام فرو نشيند و آرام
گيرد...
سـديـر گـفـت : بـا مـشـاهـده ايـن حـالت هـولنـاك و حـادثـه نـاگـوار
عـقـل از سـرمـان پـريـد و قـلبـمـان بـيقرار و پريشان شد و گمان برديم كه آن حالت ،
نـشانه ناخوشى و بلاى خطرناكى است و يا آفتى از روزگار به او رسيده است ، عرض
كـرديـم : اى فرزند بهترين خلق خدا، خداوند ديدگان شما را هرگز اشكبار نگرداند به
خاطر كدام حادثه اينگونه گريان هستيد و چه پيش آمدى شما را بدين ماتم نشانده است .
سدير مى گويد: آنگاه امام (ع) آهى دردناك از سينه برآورد بگونه ايكه نشانگر شدت
خوف و ترس وى بود، و فرمود:
((واى بـر شـمـا، صـبـح امـروز در كـتـاب جـعـفـر ديـدم و آن كـتـابـى اسـت
مـشـتـمـل بـر آگـاهـى به مرگها و بلاها و مصيبت ها و دانش گذشته و آينده تا روز قيامت و
خداوند اين كتاب را به محمد (ص ) و امامان (ع) بعد از او اختصاص داده است ، در اين كتاب
دربـاره ولادت قـائم مـا اهـل بـيـت و غـيـبـت او و طـولانـى شـدن آن و
طـول عـمـر وى و گـرفـتـارى مـؤ مـنـان در آن زمان و پيدايش شك و ترديد در دلهايشان از
طـولانـى شـدن غـيـبت قائم و برگشتن بيشتر آنان از دين و دست كشيدن از ديانت اسلام كه
خـداونـد سـبـحـان مـى فـرمـايـد: ((مـا مـقـدرات و نـتيجه كردار نيك و بد هر انسانى را به
گردنش افكنديم )) مطالعه مى كردم كه دلم سوخت و غم و اندوه بر من چيره شد.))
عـرض كـرديـم : اى فـرزنـد رسـول خـدا! لطـفـا شـمـه اى از آنچه كه مى دانيد ما را آگاه
فـرمـائيـد، فـرمود: خداوند در مورد قائم ما سه امر را كه درباره سه تن از پيامبران به
اجـرا درآورده عـملى سازد ولادت او را همچون ولادت موسى (ع) پنهان قرار داده و غيبت او را
چـون غـيبت عيسى (ع) و طول عمر وى را چون طول عمر نوح (ع) مقدر فرموده است و بعد از
آن عـمـر بـنـده شـايـسـتـه خـود يـعـنـى خـضـر (ع) را
دليل بر عمر او قرار داده است .
عـرض كـردم : اى فـرزنـد رسـول خدا (ص ) اين مطالب را براى ما شرح دهيد. فرمود: اما
ولادت موسى ، وقتى فرعون پى برد كه نابودى فرمانروائى او بدست حضرت موسى
(ع) خـواهـد بـود، پـيـشـگـويـان را احـضـار كـرد و آنها فرعون را بر نسب و نژاد حضرت
راهـنـمائى كردند و گفتند: او از نسل بنى اسرائيل است ، فرعون به ماءموران خود دستور
داد هـمـچـنـان شكم زنان باردار بنى اسرائيل را بشكافند (تا مانع تولد وى گردند) تا
آنـكه بيست و چند هزار نوزاد را بدين سان سر بريدند ولى از آنجا كه خداوند اراده حفظ
او را داشت نتوانستند به وى دست يابند و او را بكشند.
همچنين بنى اميه و بنى عباس وقتى فهميدند زوال حكومت و نابودى فرمانروايان و جباران
آنـهـا بـدسـت حـضـرت قـائم (ع) اسـت بـه دشـمـنـى بـا مـا بـرخـاسـتـنـد و بـه روى
اهل بيت رسول الله (ص ) شمشير كشيدند و به اميد دستيابى بر كشتن قائم (ع) كمر به
نـابـودى ذريه پيامبر بستند. ولى خداوند سبحان اجازه نداد كه امر وى بر ظالمى آشكار
مى شود تا آنكه نور خود را كامل گرداند هر چند بر مشركان ناگوار آيد.
امـا مـاجـراى غـيـبت عيسى (ع)، يهود و نصارى جملگى برآنند كه وى كشته شده اما خداوند
آنان را در قرآن تكذيب نموده آنجا كه مى فرمايد:
((آنـهـا نـه او را كـشـتـنـد و نـه بـردار زدنـد بـلكـه در ايـن امـر بـه اشـتـبـاه
افتادند))(468)
((غـيـبـت قـائم (ع) نـيز بدينگونه است زيرا امت اسلام به سبب طولانى شدن غيبت ، آن را
انكار مى نمايند...
و ايـنـك داسـتـان طـولانـى شـدن عـمر حضرت نوح (ع) وقتى آن حضرت درخواست عذاب از
آسمان براى قوم خود كرد خداوند جبرئيل را با هفت هسته خرما نزد وى فرستاد و گفت : اى
رسـول خـدا، خـداونـد مـتعال مى فرمايد: اين مردم آفريده ها و بندگان من هستند و من آنها را
بـه وسـيـله صـاعـقـه آسـمـانـى از بـيـن نـمى برم مگر بعد از ابلاغ دعوت و اتمام حجت ،
بنابراين دوباره براى دعوت امت خود برگرد كه من به خاطر آن به تو پاداش مى دهم .
ايـن هـسـتـه هـاى خرما را غرس نما كه پس از روئيدن و رشد كردن و بارور شدن آنها، تو
نيز به گشايش و نجات دست خواهى يافت و پيروان مؤ من خود را به اين امر بشارت بده
.
وقـتـى درخـتـان خـرمـا روئيـدنـد و شـاخ و بـرگ بـرآورده و بارور شدند و پس از زمانى
طـولانى به ميوه نشستند، نوح (ع) از خداوند سبحان درخواست نمود كه به وعده خود وفا
كـنـد، امـا خـداونـد (بـار ديـگـر) او را مـاءمـور كـرد از هـسـتـه هـاى هـمـان
نـخـل هـا بـكـارد و بـاز صـبـر و تـلاش پـيـشـه سـازد و
دليـل و حـجت را بر قوم خود تمام گرداند. در اين هنگام گروه هايى كه به او ايمان آورده
بـودنـد از جـريـان بـاخبر شدند. در نتيجه سيصد نفر از آنان مرتد شدند و گفتند: اگر
ادعا و دعوت نوح حق بود نمى بايست پروردگارش خلف وعده كند.
بـديـن تـرتـيـب خداوند متعال ، تا هفت بار پى در پى او را ماءمور كاشتن و بارور ساختن
نـخـل هـا نـمـود و هر بار گروهى از پيروان او از دين برمى گشتند تا آنكه طرفداران او
بـه هـفـتـاد و چند تن رسيدند در اين هنگام به وى وحى فرستاد كه : اى نوح اينك ظلمت شب
بـه صـبـح روشـن تـبـديـل گـرديـد و حـق و حـقـيـقـت آشـكـار شـد و
زلال ايمان از كدورت كفر، با كنار رفتن بلا سرشتان باز شناخته شد...
امـام صـادق (ع) فـرمـود: حـضـرت قائم دوران غيبتش بدين گونه طولانى مى شود تا حق
كاملا روشن و صفاى ايمان از تيرگى و ناخالصى پاك و جدا گردد.))(469)
نمونه هايى از دعاها و زيارت آن حضرت
اللهـم كـن لوليـك الحـجـة بن الحسن ، صلواتك عليه و على آبائه ، فى هذه الساعة و
فـى كـل سـاعـة ، وليا و حافظا و قائدا و ناصرا، و دليلا و عينا... حتى تسكنه ، اءرضك
طوعا، و تمتعه فيها طويلا.
اللهـم وصـل عـلى ولى اءمـرك ، القـائم المـؤ
مل ، و العدل المنتظر، و حفه بملائكتك المقربين ، و اءيده منك بروح القدس يا رب العالمين
.
اللهم اجعله الداعى الى كتابك ، و القائم بدينك . استخلفه فى الارض كما استختلفت
الذيـن مـن قبله . مكن له دينه الذى ارتضيته له . اءبدله من بعد خوفه اءمنا يعبدك لا يشرك
بك شيئا.
اللهـم اءعـزه و اءعـززبـه ، وانـصـره و انـتـصـربـه ، و افـتـح له فـتـحـا يـسـيـرا، و
اجعل له من لدنك سلطانا نصيرا.
اللهم اءظهربه دينك و سنة نبيك حتى لا يستخفى بشى ء من الحق مخافة احد من الخلق .
اللهـم انـا نـرغـب اليـك فـى دولة كـريـمـة ، تـعـزبـهـا الاسـلام و اءهـله ، و
تـذل بـهـا (الكـفـر) و النـفـاق و اءهله ، و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك ، و القادة الى
سبيلك ، و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الآخرة .
اللهـم المـم بـه شـعـثـنـا، و اشـعـب بـه صـدعنا، و ارتق به فتقنا، و كثر به قلتنا، و
اءعـززبـه ذلتـنـا، و اءغـن بـه عائلنا، و اقض به عن مغرمنا، و اجبربه فقرنا، و سد به
خـلتـنـا، و يـسريه عسرنا، و بيض به وجوهنا، و فك به اءسرنا، و اءنجح به طلبتنا، و
اءنـجـزبـه مـواعـيـدنا، و استجب به دعوتنا، و اءعطنا به سؤ لنا، و بلغنا به من الدنيا و
الآخرة آمالنا، و اءعطنا به فوق رغبتنا.
يـا خـيـر المـسـؤ وليـن و اءوسع المعطين ، اشف به صدورنا، و اءذهب به غيظ قلوبنا، و
اهدنا به لما اختلف فيه من الحق باذنك ، انك تهدى من تشاء الى صراط مستقيم ، و انصرنا
به على عدوك و عدونا اله الحق آمين .
اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا صلواتك عليه و آله ، و غيبة ولينا، و كثرة عدونا، و قلة
عـددنـا، و شـدة الفـتـن بـنـا، و تـظـاهـر الزمـان عـليـنـا،
فـصـل عـلى مـحـمـد و آل محمد، و اءعنا على ذلك كله بفتح منك تعجله ، و ضر تكشفه و نصر
تـعـزه ، و سـلطـان حـق تـظـهـره ، و رحمة منك تجللناها، و عافية منك تلبسناها، برحمتك يا
اءرحم الراحمين .
... اللهـم صـلى عـلى مـحمد و عليهم صلاة كثيرة دائمة طيبة ، لا يحيط بها الا اءنت ، و يا
يسعها الا علمك ، و يا يحصيها اءحد غيرك .
اللهـم صـل عـلى وليـك المـحـيـى سـنـتـك ، القـائم بـاءمـرك ، الداعـى اليـك ،
الدليل عليك ، و حجتك على خلقك ، و خليفتك فى اءمرك ، و شاهدك على عبادك .
اللهـم اءعـز نـصـره ، و مـد عـمـره ، و زيـن الارض
بطول بقائه .
اللهـم اكـفـه بـغـى الحاسدين ، و اءعذه من شر الكائدين ، و ازجز عنه ارادة الظالمين ، و
خلصه من اءيدى الجبارين .
اللهـم اءعـطه فى نفسه ، و ذريته ، و شيعته ، ورعيته ، و خاصته ، و عامته ، وعدوه ، و
جـمـيـع اهـل الدنـيـا مـا تـقـر بـه عـيـنـه ، و تـسـر بـه نـفـسـه ، و بـلغـه
اءفضل امله فى الدنيا و الآخرة . انك على كل شى ء قدير.
اللهـم جـدد بـه مـا مـحـى مـن ديـنـك ، و اءحـى بـه مـا
بـدل مـن كـتـابك ، و اءظهر به ما غير من حكمك ، حتى يعود دينك به وعلى يديه عضا جديدا
خـالصـا مـخـلصـا، لا شـك فـيـه و لا شـبـهـة مـعـه ، و لا
باطل عنده و لا بدعة لديه .
اللهـم نـور بـنـوره كـل ظـلمـة ، و هـد بـركـنـه كـل بـدعـة ، و اهـدم بـعـزتـه
كـل ضـلالة ، و اقـصـم بـه كـل جـبـار، و اءخـمـد بـسـيـفـه
كـل نـار، و اءهـلك بـعـد له كـل جـبـار، و اءجـر حـكـمـه عـلى
كل حكم ، و اذل لسلطانه كل سلطان .
اللهـم اءذل كـل مـن نـاواه ، و اءهـلك كـل مـن عـاداه ، و امـكـر بـمـن كـاده ، و
استاءصل من حجد حقه و استهان باءمره ، و سعى فى اطفاء نوره ، و اءراد اخماد ذكره .
...اللهـم لك الحمد على ما جرى به قضاؤ ك فى اءوليائك ، الذين استخلصتهم لنفسك
وديـنـك ، اذ اخـتـرت لهـم جـزيـل مـا عـنـد مـن النـعـيـم المـقـيـم ، الذى
لازوال له ولا اضـمـحـلال بـعـد اءن شـرطـت عـليـهـم الزهـد فـى درجـات هذه الدنيا الدنية و
زخـرفـهـا و زبرجها، فشرطوا لك ذلك ، و علمت منهم الوفاء به ، فقبلتهم و قربتهم ، و
قـدمـت لهم الذكر العلى ، و الثناء الجلى ، و اءهبطت عليهم ملائكتك ، و اءكرمتهم بوحيك ، و
رفدتهم بعلمك ، و جعلتهم الذرائع اليك ، و الوسيلة الى رضوانك .
فبعض اءسكنته جنتك الى اءن اءخرجته منها. و بعضى حملته فى فلكك و نجيته و من آمن
مـعـه مـن الهـلكـة بـرحـمـتـك . و بـعـض اتـخـدته خليلا وساءلك لسان صدق فى الاخرين
فـاءجـبـتـه ، و جـعلت ذلك عليا. و بعض كلمته من شجرة تكليما و جعلت له من اءخيه ردءا و
وزيرا. و بعض اءولدته من غيراءت ،
و آئيته البينات ، و اءيدته بروح القدس .
و كـلا شـرعـت له شـريـعـة ، و نـهـجـت له مـنـهـاجـا، و تخيرت له اءوصياء، مستحفظا بعد
مـسـتـحـفـظ، مـن مـدة الى مـدة ، و اقـامـة لديـنـكـه ، و حـجـة عـلى عـبـادك ، ولئلا
يـزول الحـق عـن مـقـره ، و يـغـلب البـاطـل عـلى اءهـله ، و
لايـقـول اءحد: لولا اءرسلت الينا منذرا، رسولا منذرا، واقمت لنا علما هاديا، فنتبع آياتك من
قبل نذل و نحرى ....
الى اءن انتهيت بالاءمر الى حبيبك و نجيبك محمد صلى الله عليه و آله فكان كما انتجبته
، سـيـد مـن خـلقـتـه ، و صفوة من اصطفيته ، و اءفضل من اجتبيته ، و اكرم من اعتمدته ، قدمته
عـلى اءنـبيائك ، و بعثته الى الثقلين من عبادك ، و اوطاءته مشارقك و مغاربك و سخرت له
البراق و عرجت به الى سمائك ، و اودعته علم ما كان و ما يكون الى انقضاء خلقك ....
فـعـلى الاءطـائب مـن اءهـل بيت محمد و على صلى الله عليهما و آلهما فليبك الباكون ، و
ايـاهـم فـليـندب النادبون ، و لمثلهم فلتدرف الدموع ، و ليصرخ الصارخون ، و يضج
الضاجون ، و يعح العاجون .
اءيـن الحـسـن ، اءيـن الحـسـين ، اءين اءبناء الحسين ، صالح بعد صالح ، و صادق بعد
صـادق ....اءيـن السـبـيـل بعد السبيل ، اءين الخيره بعد الخيره ، اءين الشموس الطالعة ،
اءين الاءقمار المنيرة ، اءين الاءنجم الزهراه ، اءين اءعلام الدين ، و قواعد العلم ....
اءيـن بـقـيـة الله التـى لاتـخلو من العترة الهادية ، اين المعد لقطع دابر الظلمة ، اءين
المـنـتـظـر لاقـامـد الاءمـت و العـوج ، اءيـن المـرتـجى لازالة الجور و العدوان ، اءين المدخر
لتـجـديـد الفـرائض و السـنـن ، اءيـن المـتـخـيـر لاعـادة المـلة و الشـريـعـة ، اءيـن المـؤ
مل لاحياء الكتاب و حدوده ، اءين محيى معالم الدين و .هله ، اءين قاصم شوكة المعتدين ، اءين
هادم اءبنية الشرك و النفاق .
اءيـن مـعـزالاءوليـاء، و مـذل الاءعـداء، اءيـن جـامـع الكـلم عـلى التـقـوى ، اءيـن السـبـب
المتصل بين اءهل الارض و السماء، اءين صاحب يوم الفتح ، و ناشرراية الهدى ....، اءين مؤ
لف شـمـل الصـلاح و الرضـا، ايـن الطالب بذحول الاءنبياء و اءبناء، اءين الطالب بدام
المقتول بكربلاء.
بـاءبـى اءنـت و امـى ، و نـفـسـى لك الوقـاء و الحـمـى ، يابن السادة المقربين ، يابن
النجباء الاءكرمين ، يابن الهداة المهتدين يابن الخير المهذبين ....
عـزيز على اءن اءرى الخلق و لاترى ، ولا اءسمع لك حسيسا و لانجوى ، عزيز على اءن
لاتـحـيـط بـى دونـك البـلوى ، ولايـنـالك مـنى ضجيج و لاشكوى ...بنفسى اءنت من مغيب لم
يخل منا، بنفسى اءنت من نازح لم ينزج عنا...
الى متى اءخارفيك يا مولاى والى متى . و اءى خطاب اءصف فيك واءى نجوى . عزيز على
ان اءجـاب دونـك و اءنـاغـى . عزيز على اءن اءبيك و يخذ لك الورى عزيز على اءن يجرى
عـليـك دونـهـم مـاجـرى . هـل مـن مـعـيـن فـاءصـيـل مـعـه العـويـل و البـكـاء.
هل من جزوع فاءساعد جزعه اذا خلا. هل قذيت عين فساعدتها عينى على القذى .
هـل اليـك يـابـن اءحـمـد سـبـيـل فـتـلقـى هـل
يـتـصـل يـومـنـا مـنـك بـعدة فنحظى ....ترى اءترانا نحف بك و اءنت تام الملا، و قد ملاءت
الاءرض عـدلا، و اءذقـت اءعـداءك هـوانـا و عـقـابـا.... و اجـتـثـثـت
اصول الظالمين ، و نحن نقول الحمد الله رب العالمين .
الهم اءنت كشاف الكرب و البلوى ، و اليك اءستعدى فعندك العدوى ، و اءنت رب الاخرة
و الاءولى .
...اللهم و نحن عبيدك التائقون الى وليك ، المذكر بك و بنبيك ، الذى خلقته لنا عصمة
و ملاذا، اءقمته لنا قوما و معاذا، و جعلته للمؤ منين منا اماما، فبلغه منا تحية و سلاما.
|