«سکوتم را شکستید» این اولین جمله ای است که غلامحسین الهام سخنگوی سابق دولت و مشاور رئیس جمهور دولت های نهم و دهم پس از پایان گفت و گوی خود با روزنامه ایران میگوید و تأکید می کند که بنای مصاحبه و شکستن سکوتش را نداشته است! سکوتی که البته با خود ناگفته های بسیاری از دولت و مردان آن در دوره های نهم و دهم داشت و به گفته دکتر الهام هزینه های بسیاری پس از انتشار آن به همراه خواهد داشت. میگوید مطمئن است که پس از انتشار این گفت و گو به خیلی برچسبه ا از جمله انحرافی بودن! متهم خواهد شد.

دکتر غلامحسین الهام طی مصاحبه با ویژه نامه « دولت معیار» روزنامه ایران به مناسبت هفته دولت سال 1391 به واگویی برخی حقایق و اباد عملکردی دولت های نهم و دهم می پردازد که بنا به اهمیت مطالب ذکر شده، متن کامل آن ذیلاً تقدیم می گردد.

«سکوتم را شکستید» این اولین جمله ای است که غلامحسین الهام سخنگوی سابق دولت و مشاور رئیس جمهور دولت های نهم و دهم پس از پایان گفت و گوی خود با ایران میگوید و تأکید می کند که بنای مصاحبه و شکستن سکوتش را نداشته است! سکوتی که البته با خود ناگفته های بسیاری از دولت و مردان آن در دوره های نهم و دهم داشت. شکستن سکوتی که به گفته دکتر الهام هزینه های بسیاری پس از انتشار آن به همراه خواهد داشت. میگوید مطمئن است که پس از انتشار این گفت و گو به خیلی برچسبه ا از جمله انحرافی بودن! متهم خواهد شد. سخنگوی سابق دولت، از خیلی ناگفتنی های انتخابات در 84 و 88 گفت. از اینکه در 84 همه بدل هاشمی بودند و تنها احمدی نژاد بود که شخص دیگری بود! از اینکه رأی احمدی نژاد از حب علی (ع) بود، نه از بغض معاویه! میگوید: در گذشته گفته ام الان هم میگویم در آینده هم خواهم گفت که دولت احمدی نژاد بیشترین فشارها و هجمه ها را پس از انقلاب متحمل شده است!
دکتر الهام از تلاش سیاسیون شکست خورده در 84 گفت که بسیار سعی کردند بگویند احمدی نژاد و گفتمانش یک دروغ بود، اما غافل از اینکه احمدی نژاد یک حقیقت واقعی برای انقلاب است.

الهام معتقد است که حضور در کنار احمدی نژاد و حمایت از او در شرایط فعلی یک وظیفه است و او برحسب این وظیفه در کنار رئیس جمهور حضور دارد! او همچنان تأکید می کند احمدی نژاد امروز همان احمدی نژاد سال 84 است. هفته دولت در سال آخر دولت احمدی نژاد، بهانه ای بود برای شکستن این سکوت!

پس از اتمام جنگ تحمیلی و با آغاز سازندگی در كشور و در دوران مسئولیت آقایان هاشمی و خاتمی چه آسیب‌های گفتمانی به انقلاب وارد شد و این آسیب‌ها چه اثراتی بر جای گذاشت؟

اولین اثر منفی كه گفتمان بعد از دوران دفاع مقدس در پی داشت این بود كه ارزش‌هایی كه براساس آن مقاومت 8 ساله و تلاش‌ها و ایثارهایی شكل گرفته بود، محل تردید قرار گرفت. یعنی تشكیك در ارزش‌های دوران دفاع مقدس و موضوعاتی همچون مقاومت، ایثار، آرمانگرایی، تحقق احكام و اندیشه‌های ناب اسلامی، ایجاد شد.محور زندگی به تلاش‌های مادی و دنیاگرایی و ارزش‌های مبتنی بر سرمایه محوری بازگشت. به تعبیر دیگر این موارد پررنگ‌ شد و ادبیات رایج، ادبیات توبه از گذشته و بازگشت به مسیر دیگری غیر از مسیر دهه اول بود.البته در این دوره شاهد برخی گفتمان‌های انتقادی و ارزشی هم بودیم كه به نظرم از شهید آوینی می‌توان به عنوان یك نماد از منتقدین ارزشی این دوره نام برد. حركتی كه ایشان دنبال می‌كرد، یك حركت نقادانه نسبت به اندیشه این دوره است. به خصوص آن‌كه ایشان تكیه را روی اندیشه جهادی دفاع مقدس قرار داد، تا معانی آن ارزش‌ها را احیا كند و در واقع یك بازخوانی از لایه‌های معرفتی و تفكری این دوره را عرضه كرد، ضمن آن‌كه به مستندسازی این ارزش‌ها نیز روی آورد.

پس در آن دوران انتقاداتی نسبت به گفتمان حاكم بر دولت‌ها وجود داشت؟

گفتمان امثال آوینی‌ها، كاملاً نشان داد، یك گفتمان انتقادی نسبت به دوران سازندگی است كه دو ویژگی دارد. یكی اینكه مبتنی بر ارزش‌های دوران دفاع مقدس حركت می‌كند، مبانی معرفتی آنها را تبیین می‌كند و نمادهای عینی و عملی‌شان كه رزمندگان بودند را به صحنه می‌آورد و در واقع به دنبال احیای مجدد این ارزش‌ها است.ویژگی دوم اتكای به اصل نظام اسلامی است. در واقع گفتمان انتقادی است كه از چارچوب‌های نظام خارج نمی‌شود و مبتنی بر اندیشه الهی است. مبتنی بر تفكر امام و رهبری است و با اتكای به اندیشه ناب انقلابی، كارنامه دولت را مورد نقد قرار می‌دهد.

و اما در دوران اصلاحات؟

در این دوران یك اتفاق دیگر می‌افتد و در واقع به نظر من یك فریب گفتمانی صورت می‌گیرد! اصلاح‌طلبان به عنوان نقادان جریان دوره سازندگی می‌توانند این پتانسیل نارضایتی و در واقع مطالبه عمومی مردم را مدیریت كنند و آنها را از وضعیت نابسامان عدالت اقتصادی و اجتماعی كه در دوران سازندگی ایجاد شده خارج كنند و مردم هم با یك امیدی به این سمت می¬آیند، در حالی‌كه خیلی زود روشن می‌شود یك بخشی از مدیریت جریان اصلاحات، عمدتاً در دست همان حاملان گفتمان سازندگی است و همان تكنوكرات‌هایی كه تحت عنوان كارگزاران اجتماع كرده بودند، گلوگاه‌های اصلی اداره كشور را در دوره اصلاحات هم برعهده دارند.

میتوان گفت پشت پرده اصلاحات،‌ همان جریان كارگزاران سازندگی قرار داشت؟

بلی، اگرچه با برخی تندروی‌های اصلاح‌طلبان در ابتدای كار به نظر می‌رسید كه آنان به دنبال عبور از هاشمی هستند و مثلاً شاید این تصور كه هاشمی تعلقش به انقلاب آنقدر قوی خواهد بود كه دوران گذار را تحمل نخواهد كرد در میان بعضی از آنها وجود داشت، چرا كه اصلاح‌طلبان رسماً بعد از آمدن سركار، این دوران را، دوران گذار نام نهادند. آن هم گذار از نظام اسلامی به سمت یك نظام لیبرال غربی!اما این طیف خیلی زود متوجه شدند كه نه تنها آقای هاشمی در نقطه مقابل نیست و مزاحم و مانع نخواهد بود، بلكه میتواند یك همراه خوب برای دوران گذار باشد.لذا این دو طیف با هم مشترك شدند، هر دو در تفكرات لیبرالی با هم یكسان بودند، هر دو در موج تهاجم فرهنگی كاملاً همسان كار كردند. بخصوص در این موج تهاجم فرهنگی به دنبال پایان دوران اسلامی بودند!یكی دیگر از اشتراكات دوران سازندگی و اصلاحات این بود كه هیچ كدام دغدغه عدالت را نداشتند! یعنی هر دو در رفتن به سمت یك اندیشه لیبرالی و نداشتن دغدغه عدالت، به یك نقطه مشترك رسیدند و این نقطه اصلی انحراف از انقلاب بود. این نقطه، نارضایتی عمومی جامعه را بر مبنای گفتمان انقلاب شكل داد و شرایط را برای انتخابات سال 84 فراهم كرد.

آسیب‌هایی كه تشریح فرمودید در سطح جامعه چه بازخوردی داشت و بر گفتمان جمهوری اسلامی چه اثراتی برجای گذاشت؟

اساساً این حركات در واقع نفی انقلاب اسلامی بود و این به معنای شكست و پشیمانی از انقلاب تعبیر می-شد. برخی اینگونه القا می كردند كه انقلاب یك مسیر اشتباه بوده. یك جابه‌جایی قدرت بوده. یك عده‌ای بروند و یك عده دیگری بیایند!‌ در حالی كه این بحث واقعی نبود، اصولاً قرار نبود رژیم گذشته كه آلوده به فسادهای مختلف بود برود و تنها یك گروه دیگر بیایند.بحث این بود كه باید بنیان‌های این فساد و نگرش در مبانی سیاست حاكم بر دوران قبل از انقلاب تغییر می‌كرد و حكومت هم از نظر بنیان‌های فكری كه زمینی بود آسمانی میشد. اما معنای حركت گفتمانی دوران سازندگی و اصلاحات این بود كه این آرمان‌ها دست نیافتنی است، حركت انقلاب غلط است و حكومت آسمانی معنا ندارد، مشروعیت خدایی اصلاً بی‌مفهوم و همه مشروعیت‌ها زمینی است! یعنی بازگشت به یك تفكر سكولاریستی محض!این تفكر در واقع جمهوری اسلامی را به یك بن‌بست میرساند. در واقع از بین بردن مسیر انقلاب و نابودی انقلاب بود و طبیعی است كه اثر خود را در همه جهات می‌گذاشت. در سیاست خارجی یك انفعال محض و مبنایی در برابر مطالبات غربی‌ها ایجاد كرد كه همه آثارش در بخش‌های مختلف موجود است. آرمان‌های پیشرفت كشور را به بن‌بست كشاند، چرا كه هر پیشرفت و حركت فرهنگی و اجتماعی مبتنی بر این بود كه با ارزش‌های غربی! هماهنگ شود. این موضوع، روح آزادی‌طلبی كه در جامعه ما باعث انقلاب بود را مخدوش می‌كرد و این بر شخصیت اسلامی و ایرانی جامعه ما آسیب جدی می‌زد.از نظر زندگی اجتماعی هم طبیعی بود كه مردم دنبال یك عدالت برآمده از اسلام و فرهنگ علوی بودند، اما فاصله‌های طبقاتی افزایش پیدا كرده بود. دوباره یك گروه خاص صاحب اكثریت منابع مادی می‌شدند و یك اكثریت بسیار دچار یك فقر فراگیر! این تفاوت‌های اقتصادی موجب نارضایتی‌های جدید می‌شد. بخصوص اینكه موجب بدبینی به تفكر علوی و اسلامی نیز بود!‌

آیا مردم هم واكنشی نسبت به این گفتمان جعلی نشان دادند؟

مردم ابداً موافق این رویه نبودند. مشكلاتی كه در دوره سازندگی بروز كرد خاستگاهش طبقات ضعیف بودند، سوءاستفاده‌اش را كسانی بردند كه دنبال نفی انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن بودند و آسیب‌هایش به اقشار مستضعف رسید. این خود نشان می‌داد كه در متن جامعه و در بین توده‌های مردم یك نارضایتی متراكم وجود دارد. منتهی همین مردم به خاطر اینكه اسباب سوءاستفاده دشمنان را در آن شرایط فراهم نكنند و با توجه به هوشمندی و اعتماد به نفسی كه در گفتمان انقلاب وجود داشت تلاش كردند این نارضایتی به سمتی هدایت نشود كه اساس نظام نوپا را متزلزل كند و فرصت را در اختیار دشمنان برای براندازی قرار دهد. این یك واقعیت غیرقابل انكار بود و ناشی از فشارهایی بود كه در دوران سازندگی به طبقات ضعیف وارد می‌شد.

وضعیت ادبیات و گفتمان اصیل انقلاب در این مقطع را چگونه ارزیابی می‌كنید؟

سعی كردند ادبیات انقلاب را تغییر دهند. به عنوان مثال امام(ره) دائماً تعبیرشان مستضعفان و محرومین جامعه بود. اما لفظ مستضعفین از ادبیات انقلاب حذف شد و تبدیل گردید به قشر آسیب‌پذیر! بعد هم به یك شكل دیگری در همه ادبیات انقلاب تغییراتی به تدریج به وجود آمد كه اثرات اجتماعی آن می‌توانست گسست ملت از حكومت باشد. یعنی اعتماد عمومی مردم به حكومت متزلزل بشود در حالی كه پایگاه اصلی این حكومت مردم هستند. وقتی مردم از حكومت منفصل شدند حكومت برای بقای خود چاره‌ای جز اتكا به خارج نخواهد داشت! و این اتفاق در آن دوران می‌رفت كه جنبه عملی به خود بگیرد! منتهی تربیت اسلامی مردم، تربیت انقلاب اسلامی و بویژه حضور امام(ره) و رهبری معظم انقلاب و تأكیدشان بر این نكته كه راه و خط ما راه و خط امام است، موجب شد كه مردم نارضایتی‌شان به سمت نظام حركت نكند و گفتمان انتقادی درون نظام شكل بگیرد. در واقع مردم از مبانی مأیوس نبودند ولی از عملكرد دولت‌ها زده و مأیوس بودند.
در این شرایط حماسه سوم تیر سال 84 رقم می­خورد.  آیا مصاف دکتر احمدی نژاد با رقبایش در آن مقطع رقابت گفتمانی بود یا رقابت سیاسی؟
 بحث کاملاً گفتمانی بود. منتهی گفتمانی که در رفتار عینیت دارد نه در بحثهای روشنفکری آکادمیک که مثلاً خاص طبقات روشنفکر و ویژه باشد. رقابت از جنسی بود که شعارهای انقلاب را عیناً و عملاً میتوانستیم در تبلیغات انتخابات ببینیم. روح سادگی، عبور از اشرافیت، مقابله با ویژه خواری، مقابله با زیادت خواهی گروه خاص، مقابله با غارت منابع عمومی و یا حیف و میل این منابع، روح خدمت آن هم خدمت خالصانه و صادقانه برای پیشرفت کشور تحقق یافت و در واقع منش عدالت طلبی جایگزین ادبیات و روشهای غربی­انی شد که در تبلیغات انتخاباتی سال 84 و در میان سایر کاندیداها مشهود بود.
روح آرمانگرای انتظار محور و روح مهدویت در انتخابات سال 84 متجلی شد. مردم اعتقاد دینی و آرمان بلندی به عنوان انتظار عدالت موعود دارند. اصلاً  حکومت جمهوری اسلامی در این مسیر مشروعیت پیدا کرده و شکل گرفته است. موضوعی که کاملاً  مغفول واقع شده بود.
ادبیات و گفتمان آقای احمدی نژاد در زنده شدن این گفتمان  چه نقشی داشت؟
ادبیات سال 84 آقای احمدی نژاد این روح را احیا کرد. شعارش شد «اللهم عجل لولیک الفرج» یعنی به سمت آن فرج حقیقی، جامعه را امیدوار و مطمئن میکرد. این روحیه در واقع یک پیام گفتمانی محض داشت.  ادبیات افراد حاضر در انتخابات سال 84 را بررسی کنید؛ از روحانی و غیرروحانی تکیهشان بر ارزشهای کاملاً لیبرالی است. در همه حوزهها این گونه بود. من یادم نمیآید کاندیدایی در سال 84 وجود داشته باشد به جز احمدی نژاد که از زن استفاده ابزاری و تبلیغاتی با چاشنی  ارزشهای غربی نکرده باشد. موضوعی که حالا به چالش دوران احمدی نژاد در بحث فرهنگی و پوشش و حجاب و غیره تبدیل میشود. در حالی که رقبای انتخاباتی 84 احمدینژاد همه بر این پدیده به عنوان یک ارزش لیبرالی، با همان رویکردهای بومی و غیر اسلامی و  غیر اخلاقیاش تکیه کرده بودند! و تنها کسی که روی این جهات تکیه نداشت، احمدی نژاد بود. اما آنها تفکر احمدی نژاد را بشدت تحقیر کردند و آن را عوامانه و ناشی از ضعف تفکر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وی تلقی کردند و آن را به سخره گرفتند! 
برخی از رقبا اصولاً معتقد بودند که احمدی نژاد به درد ریاست جمهوری نمی خورد!
آنها روحیه تعامل احمدی نژاد با مردم را مورد تمسخر قرار میدادند. آنها می گفتند احمدی نژاد به درد ریاست جمهوری نمیخورد، بگذارید تنها مسئول ملاقاتهای مردمی باشد! این موضوع در ادبیات گروهی آنها دیده میشد! بعد از انتخابات هم حتی شاهد این نوع ادبیات بودیم. همان جمله معروف که لباس تو به درد ریاست جمهوری نمیخورد و ایشان میگفت این لباس به درد نوکری مردم که میخورد!
این ادبیات خدمت به مردم، نوکری مردم، مطرود شده بود! طبقه حاکم، طبقه اشراف شده بودند. در واقع مفاهیم تغییر کرده بود. 
پس  انتخابات 84 یک تغییر جدی در وضعیت ارزشها و گفتمان و مفاهیم انقلاب به وجود آورد؟
بله، کما این که رهبری اساساً این موضوع را تصریح کردند که احمدی نژاد اگر فقط در همین حد موفق بود که شعار عدالت را احیا بکند، خود این یک پیروزی بزرگ بود. این سخن رهبری، دگرگونی ارزشها را نشان میداد. یعنی اینقدر این ارزشها به محاق رفته بود و غیر قابل طرح شده بود که جرأت میخواست  یک نفر دوباره پرچمدار احیای آن بشود و این اتفاق را احمدی نژاد در سال 84 رقم زد. با رقبای سختی هم مواجه شد. در وهله اول شاید نسبت به وی تردیدهایی هم وجود داشت که انتخابات به مرحله دوم رسید، اما در مرحله دوم که مردم این اعتماد و اطمینان و طمأنینه درونی را پیدا کردند، با قدرت در رقابت با یکی از سخت ترین رقیبانی که در هیچ دورهای به این شکل وجود نداشت، توانستند به این ارزشها و گفتمان یک رأی قاطع و تعیین کننده بدهند.
در سال 84 وقتی انتخابات به مرحله دوم کشیده شد، بسیاری از همین آقایان سیاسی معتقد بودند که آرای احمدی نژاد نه از حب علی (ع) که از بغض معاویه بوده است. اگر هر کسی غیر از آقای هاشمی در مقابل احمدی نژاد بود، ایشان رئیس جمهور نم یشدند. پاسخ شما با توجه به شاخصه هایی که تبیین فرمودید، چیست؟
پاسخ، خودش را در مرحله دوم نشان داده! خب چرا دیگرانی که در مرحله اول بودند، در برابر آقای هاشمی قرار نگرفتند و به مرحله دوم راه پیدا نکردند؟! مرحله دوم یک  گزینش تمام عیار مردم نسبت به کاندیدای موجود بود! انتخاب مرحله اول در بین سایر نامزدها معنادار است و نتیجه آن خودش را در مرحله دوم نشان میدهد!
یعنی می توانیم بگوییم آقای هاشمی به نوعی نماینده کاندیداهای مرحله اول در مرحله دوم بودند؟
کاملاً، یعنی هاشمی تبلور همه آنها بود. اما احمدی نژاد شخص دیگری بود! آقای احمدین ژاد به مرحله دوم رسیده بود. پس نگرش، نگرش بغضی نبوده است! این حقیقت بیانگر این بود که مردم امیدی به تغییر نداشتند، در بین همه گزینه ها فقط یک امید وجود داشت و آن احمدی نژاد بود! طرف مقابل هم هیچ امیدی به گزینه های دیگر غیر از هاشمی نداشت چرا که آنها همه، همان هاشمی بودند. وقتی دیدند احمدی نژاد به مرحله دوم رسیده، یک انرژی مضاعفی پیدا شد. یعنی نشاط حرکت تقویت شد. اگر تنها همان رقبای غیر از احمدی نژاد بودند، هاشمی انتخاب می شد، چرا که مردم یک نسخه ناقص از یک نفر نمیخواهند. میگویند بگذاریم همان کسی که میخواهد همان روشها و گفتمانها را داشته باشد، خودش حضور پیدا کند، چرا یک چهره ناقص به میدان بیاید! مردم تجربه دوم خرداد را داشته و نشان دادند که این جدال، جدال کاملاً ارزشی و گفتمانی است.
رهبر معظم انقلاب درخصوص دولت احمدی نژاد تعبیر زنده کننده شعارها و آرمانهای حضرت امام و بازگرداننده قطار انقلاب به ریل اصلی را مطرح فرمودند. این بیانات نشان میدهد حرکت و خدمت دولت، در عرصه گفتمان رقم خورده است، شاخصه های این گفتمان و نگاه را تبیین نمایید؟

بحث اصلی و شاخصه های عمده این گفتمان عدالت است. عدالت در معنایی که بتواند همه اجزای آن را دربر بگیرد و مقوم انقلاب باشد. تعریف این عدالت هم خیلی تعریف ساده ای شد! عرض کردم ادبیات آقای احمدی نژاد یک ادبیات خاص محافل کاملاً علمی و یک بحث انتزاعی نبود. احمدی نژاد عدالت را به یک شاخصه ملموس برای مردم تبدیل کرد. مردم باید پیشرفت کشور، برخورداری از منابع ثروت و توزیع منابع را لمس و درک می­کردند.
 در همین رهگذر احمدی نژاد، اعتماد به نفس که شاخص دیگر انقلاب اسلامی امام(ره) بود را احیا کرد. شعار انقلاب در عرصه بینالمللی، شعار نه شرقی، نه غربی بود، چرا که حقیقت این بود که تا آن روز  هر انقلابی یا به شرق متکی بود یا  تابع محض سیاستهای غرب بود!
اینکه انقلاب اسلامی در آن شرایطی که زندگی بدون قدرتها تقریباً محال بود و حتی جنبش غیرمتعهدها یک اسمی بود که سهم واقعی در مدیریت جهانی نداشت ظهور کند، یک پدیده منحصر به فرد بود و احمدی نژاد این حس اعتماد به نفس را پس از سال­ها مجدد زنده می­کرد.
گام دیگر در همان شعارهای دولت اسلامی آقای احمدی نژاد متبلور شد. یعنی خدمتگزاری خالصانه به مردم، تعامل و سلوک با مردم، اینکه رئیس جمهور مردم را ولی نعمت بداند، اینکه خود را خدمتگزار و یا اجیر و یا مرید طبقات ویژه، گروههای خاص و صاحبان ثروت و قدرت نداند. این خود یک مسئله جدی بود که احمدی نژاد در عمل آن را نشان داد.  این روح در شعارهای چهارگانه دولت نهم 1- بحث عدالت 2- خدمت خالصانه به مردم 3-مهرورزی 4- تعالی و پیشرفت کشور متبلور شد.
 این شاخصه ها،  عمدهترین خصوصیاتی بودند که تبدیل به شعارهای محوری دولت شدند بویژه بحث مهرورزی و محبت به مردم، اینکه هر حاکمی اگر تمام وجودش عشق به مردم نباشد، توفیقی هم برای قدرت خالصانه پیدا نمیکند!
احمدی نژاد این ویژگی را داشت؟
احمدی نژاد این ویژگی را داشت و واقعاً میخواست دولتش، دولت محبت باشد، نکتهای که امیرالمؤمنین(ع) در نامه مالک و در برخی موارد دیگر روی آن تأکید دارند که حاکم باید بهطور جد دلسوز و مهرورز واقعی به مردم باشد. در این صورت است که جیبهای خودش را پر نخواهد کرد و گروه خاص خود را حاکم نخواهد نمود.
تغییر ادبیات دیگر ویژگی این دوران بود. بحث ادبیات توسعه که روح غربی داشت و در واقع قربانیکننده طبقات عمومی مردم و مستضعفان بود تبدیل شد به مسئله پیشرفت و تعالی. ادبیاتی که در قانون اساسی ریشه دارد و جزو نخستین کارهای اساسی بود که در دولت احمدینژاد شروع شد. هم  ادبیات تغییر کرد و هم مبانی به چالش کشیده شد. مبانی برنامه چهارم توسعه به نقد کشیده شد، مبانی که میرفت نظام اسلامی را کاملاً در نظام غربی منحل کند و نظم موجود جهانی را نظم حاکم بداند و در واقع همه مبانی سیاسی و معرفتی و فکری غرب را بپذیرد و در واقع پذیرفته بود! یک برگردانی آغاز شد که این برگردان ضمن آنکه داشت از درون مبانی را نقد میکرد، در عمل هم مردم را معطل نگذاشته بود و مردم حس میکردند که یک حرکت تازه در عمل صورت میگیرد.
این تغییرات قاعدتاً منافع کلیدی برخی را به خطر می انداخت. آیا فشارهای وارد شده به دولت احمدی نژاد، حدفاصل سالهای 84 تا 88 ناشی از مقاومتهایی در برابر تغییر گفتمان حاکم بود یا ریشه و عوامل دیگری داشت؟عمده مسئله همین بود، طبیعی هم است. این مقابله ها از قبل از انتخابات وجود داشت، در انتخابات هم پیگیری و دنبال شد تا منافعی که به خطر افتاده بود راه نجات پیدا کند! و عدهای از آن رانتجویان و رانتخوارانی که در سایر منابع ملت، صاحب قدرتی شده بودند، این قدرتشان را  ادامه دهند.
 اینها در دولت و قوه مجریه  بزرگ شده بودند! در دولت صاحب مکنت اقتصادی شدند و بعد به عنوان خصوصی سازی بخشها را به خارج از دولت منتقل کردند! اینها همه هویت اقتصادیشان و موجودیت سیاسیشان که باعث پیوند قدرت و ثروت میشد، ناشی از همین رانت قدرتی بود که به دست آورده بودند!
اینها در انتخابات 88 با قدرت و ثروت میخواستند مجدداً به صحنه اجرا برگردند! خب این نشان میداد منافعشان در تهدید است.
پس احمدی نژاد یک دوربرگردان اساسی در مفاهیم و گفتمانها و روشهای اجرایی ایجاد کرد؟
احمدی نژاد این را حق مردم مید انست که مطالبه داشته باشند و  دامنزدن به مطالبات مردم را در واقع دامن زدن به حقوق آنها می دانست و از این جهت باکی نداشت. اما دیگران، یعنی مخالفین و منتقدان احمدی نژاد طبیعی بود که با برگرداندن این ریل مشکلاتی دارند! و هر کجا به مشکلی برخوردند سعی کردند از همان روز اول با بزرگکردن این مشکل و با تقابل با احمدی نژاد، هم مردم را از گفتمان جدید دلزده کنند و هم القا کنند شعارهایی که وی داده  شدنی نیست!
یعنی تلاش می­شد یک بن بست در برابر احمدی نژاد ایجاد شود؟

بله سعی کردند وی  را در بن بست قرار دهند و  همان روز اول گفتند  شما تا آمدی چرا چنین و چنان شد! من یادم است نخستین کاری که آقای احمدی نژاد انجام داد و خیلی ها آن را افراطی تلقی کردند، این بود که هواپیمای تشریفات ریاست جمهوری را کنار گذاشت تا در اختیار سرویسهای عمومی پروازی قرار گیرد. در همانجا بعضی رسانهها، به رغم این اقدام او را متهم به اشرافیت و تجملگرایی میکردند. در حالی که مسئله 180 درجه تحریف شده بود! همه دستگاههای تبلیغاتی که در یک دورهای تا تورم 50درصدی را مدیریت کردند و نگذاشتند  به جامعه منتقل شود و آن را از لحاظ تبلیغاتی و بار روانی اش جمع و جور کردند با کوچکترین مشکلی که در گرانی ارزاق به وجود میآمد،  مثلاً اگر گوجه فرنگی در زمستان قیمتش تغییر میکرد موضوع را تبدیل میکردند به یک مسئله کلیدی و حاد!
اینها مخالفت هایی بود که تنها میخواست القا کند این احمدی نژاد نمی تواند! و اهل تحقق این اهداف نیست! عمیق تر اینکه این گفتمان یک توهم است و شعارهای او عوام فریبی است.
اما این استراتژی که احمدی نژاد نمی تواند، در عمل شکست خورد و همه  دیدند که احمدی نژاد میتواند! چرا که توانمندی وی در عرصه های مختلف بارز شده بود.
بحث دیگری که  دنبال می کردند این بود که وانمود کنند احمدی نژاد صادق نیست و دروغگو بودن دولت و رئیس جمهور  شد کلیدواژه شان در انتخابات 88! آن­ها شخصیت رئیس جمهور را هدف قرار داده بودند و هنوز هم هدف قرار دادهاند تا از او پدیدهای به عنوان دروغ بسازند! در حالی که احمدی نژاد یک «راست» غیرقابل انکار بود!
البته احمدی نژاد در این مسیر مشکلات دیگری هم داشت. وی دغدغه همکاران و همیارانی را داشت که با او در این مسیر حرکت و او را یاری کنند. به دلیل آن که احمدی نژاد در دوره های گذشته کار حزبی نکرده بود و نیروهای سازمان یافته او را همراهی نمیکردند، او در واقع به استفاده از همه ظرفیتهای کشور متکی بود.  برای وی طبقه خاصی مطرح نبود و میخواست از همه ظرفیتها استفاده کند، البته از نظر بنده  این استراتژی، یک کار ناموفق بود!
یعنی معتقدید دکتر احمدی نژاد با ضعف نیروی انسانی و کادری که بتوانند به شایستگی، او و افکارش را همراهی کنند روبه رو بود؟
من غیر از این فکر نمی­کنم. آن نیرویی که ایشان به آن معتقد بود و نیاز داشت، قطعاً نمی­توانست یک نیروی تشکیلاتی باشد. بسیاری از افرادی که با احمدی نژاد مشغول به همکاری شدند، آدمهایی بودندکه در این دوره با احمدی نژاد آشنا میشدند و نخستین تجارب همکاریشان بود. اصلاً با احمدی نژاد در عرصه مدیریت و دولت مطرح شدند! احمدی نژاد معتقد بود که ما توانمندی فراوانی داریم، ظرفیتهای بسیاری در جامعه ما وجود دارد. اما فرصتی که باید اینها را شناسایی میکرد و به کار میگرفت، فرصتی بود که در زمان دولت شکل گرفت و این یک خساراتی را برای دولت به همراه داشت!
فلذا در دولت نهم با تغییرات گسترده­ای روبهرو بودیم .این تغییرات هر چند خساراتی داشت اما میتوانست بحق باشد.
در واقع احمدی نژاد معتقد بود حکومت ملک شخصی کسی نیست! فرصتی است، هر شخصی که خوب کار کند میماند. نفس این تغییرات که بر اساس آن ماندگاری و مزه قدرت آدمها را فاسد نکند، حرف درستی بود، اما از آن طرف هم ناپایداری در مدیریت و برنامهها را در پی داشت. این ناشی از همان ظرفیتهای انسانی بود که باید شکل میگرفتند، عده ای که تجربه کاری داشتند، غالباً تکنوکرات شده بودند و در گفتمانهای رایج حل شده بودند! افراد جدید هم  برای مردم ناشناخته بودند، البته مردم محل دعوا نبودند، چرا که آنها به احمدینژاد اعتماد داشتند.
پس چه کسانی با این تغییرات مشکل داشتند؟
گروههای خاص و در اجرا، پارلمان که باید به مردان احمدی نژاد در عرصه وزارت رأی اعتماد میداد! مجلس هفتم نشان داد به دوستان نزدیک و درواقع گروه خاص آقای احمدی نژاد رغبتی ندارد! خب اینها برای احمدی نژاد مشکلاتی را به وجود می آورد که به نظر من هنوز هم ادامه دارد. او در گزینش نیروهایش هنوز در حال آزمودن است.
ایشان اخیراً تعبیری قریب به این مضمون داشت که من هم از آن همکاران قبلی خیری ندیدم! راجع به فعلی ها هم بعداً باید قضاوت کرد.امروز آزمون استفاده از ظرفیتهای عمومی مردم در دولت در حال رقم خوردن است، ولی این که مجموعهای کاملاً همگرا پیدا شده باشد اتفاق نیفتاده است.
 اما برخی معتقدند صحنه مدیریتی و اجرایی کشور، صحنه آزمون و خطا نیست؟درست است، ولی در این شرایط احمدی نژاد چاره ای جز این آزمون و خطا  نداشت. در شرایطی که پیروزی احمدی نژاد تحقق پیدا کرده بود برای برون رفت از آن شرایط، برای خارج شدن از آن حلقه بسته مدیریتی که شکل گرفته بود و کسی را به درون خود راه نمی­داد، راه دیگری وجود نداشت.
یعنی احمدی نژاد درصدد بود این حلقه را بشکند و این موضوع برایش اولویت داشت؟
بله، این حلقه واقعاً شکسته شد و حرکت تازه ای شکل گرفت و این خود موج تولید نیروی جدید انسانی را به وجود آورد. این خدمت، خدمت ارزشمندی است. چهرههایی مطرح شدند، ساخته شدند که امروز مورد رغبت نیروهای ارزشی هستند. خب این چهره ها از کجا به وجود آمدند؟ فرصت دولت احمدی نژاد بود که اینها را شناساند و مطرح کرد و قابلیت آنان را بارز ساخت. اینها فرصت مثبتی است ولی مشکلاتی هم در پی  داشت. در دولت دهم آقای احمدی نژاد  اتکایش را به یک حلقه  مطمئن­تر و نزدیکتر معطوف کرد که  البته این سکنجبین جاهایی هم صفرا فزود!
آنچه که تحت عنوان فتنه 88 رقم خورد چه ارتباطی با سیرفکری و گفتمانی طی شده توسط دولت احمدی نژاد داشت؟ آیا فتنه 88 طراحی شده بود تا این گفتمان شکست بخورد و برخلاف دوره­های گذشته دوره ریاست جمهوری چهارساله شود؟

چالش دنیای غرب با ما بر سر انقلاب اسلامی است یعنی اگر ما انقلاب اسلامی را حذف کنیم، همه مسائلمان  با غرب را میتوانیم حل کنیم! در حالیکه اگر انقلاب را برداریم خیلی چیزهای دیگر را از دست میدهیم! استقلالمان را، هویتمان را، که البته راه بی بازگشتی هم است! اما در برهه ای در دوران سازندگی و اصلاحات به این سمت رفتیم! برای غرب نقطهای شروع شده بود که میتوانست ایران را به قبل بازگرداند! تغییرات نرم و استحاله صورت میگرفت اما این مسیر در 84 با احمدینژاد دوربرگردان خورد! لذا غربی ها تمام تلاششان را کردند به هر کیفیتی که شده این بازگشت انجام شود و به قول شما این دوره هشت ساله تمام نشود!
پس با تمام توان به  میدان آمدند.
من فکر میکنم با همه ظرفیت موجودشان در این قضیه به میدان آمدند و خوب هم آمدند. بهترین گزینه را انتخاب کردند، گزینهای که ظاهرش با امام (ره) تداعی میشد! پرچمی که اینها بلند کردند، ادعای امام داشت، نام امام را میآورد، اگرچه اینها بعداً باطنشان را بیرون ریختند، ولی نمادی را که آوردند، به این شکل توانستند مطرحش کنند! همه طیفهای مخالف را به اجماع رساندند، حتی موفق شدند منتقدان تند این فرد را که حالا مثلاً زیر پرچم اصولگرایی بودند با خودشان همراه کنند و این نشان میداد که یک حرکت کاملاً طراحی شده و سازماندهی شده است.
یعنی این فتنه از بیرون هم هدایت و برنامه ریزی میشد؟
بله.  قبل از این مسئله، رفت و آمدهایشان، برنامه ریزی هایشان و...  همه نشان دهنده این بود که بنا دارند تغییری در داخل اتفاق بیفتد! این تغییر نمی­توانست با یک چهره مارکدار غربی  واقع بشود، باید با یک چهره مارکدار انقلابی صورت میگرفت، و یک اجماع مرکب خوبی را در داخل درست کردند، هر چند این اجماع مرکب نشان داد در مقابل ملت تاب مقاومت ندارد!  ملت، اجماع علیه احمدی نژاد را  شکست! همه این گروهها، شخصیتها و چهرههای سیاسی دست به دست هم دادند تا این گفتمان را بشکنند و فکر میکردند میتوانند از احمدی نژاد بگذرند در حالی که این در برابر اراده و هوشیاری ملت توهمی باطل بود.
چرا نتوانستند از احمدی نژاد عبور کنند؟
چون احمدی نژاد متکی به ملت شده بود. 84 تا 88 فرصت چشیدن لذت مجدد انقلاب در ذائقه مردم بود. مردم یکبار دیگر لذت انقلاب اسلامی و عدالت را چشیدند. ارزشهای از دست رفته را در حال بازگشت دیدند، هرچند تبلیغات منفی هم زیاد بود، ولی طعم خوش بازگشت به آرمان­ها را حس کردند. این موضوع را هم  در حوزه چالشهای روشنفکری  ندیدند، خدمت را دیدند، صداقت را دیدند، مساوات را دیدند، پاکی و استقامت را دیدند، دشمن شناسی و دشمن ستیزی را دیدند، حفظ هویت را دیدند. نگاه کردند دیدند کسی دارد از شخصیت آنها دفاع میکند، از کرامتشان، حرمتشان، میهن شان و استقلال شان دفاع میکند، همه را دوست دارد، همه را با هم متحد می خواهد، اقوام را به هم نزدیک میکند، اختلافات مختلف داخلی را به فرصتهایی به نفع ایران اسلامی تمام میکند. خب اینها همه ظرفیتی بود که مردم تجربه کردند و نمیخواستند این فرصت را از دست بدهند! بعد از این که ملت به احمدی نژاد اعتماد کرد، فتنه  88 رقم خورد، اگر اینها همین ظرفیت را سال 84 به میدان می آوردند، شاید مجالی برای احمدی نژاد ایجاد نمی­شد. 
شاید آن موقع آقای احمدی نژاد را برای خود رقیبی جدی فرض نمی کردند و به قول شما همه چیز را به سخره می گرفتند؟
یا رقیبی فرض نمی کردند یا این که باز هم یک فریب دیگری مثل اصلاحات پیش می آمد و می گفتند میرحسین یک منزوی دوران انقلاب است و میتواند مقابل هاشمی بایستد! خدا خواست آن روز این اتفاق نیفتد و موسوی سال  88 حضور پیدا کند تا پیوند هاشمی و موسوی برای مردم ملموس شود! اگر 84 میرحسین می آمد فکر می کردند یک تقابلی است بین تفکر و گفتمان هاشمی و تفکر و گفتمان میرحسین! ولی مردم  88 این دو نفر را کنار یکدیگر دیدند!
باید بگوییم  کارآمدی احمدی نژاد از 84 تا 88 بود که موجب نجات کشور و گفتمان انقلاب از فتنه شد.
آیا بین دولت های نهم و دهم از لحاظ گفتمانی تفاوتی وجود دارد؟
در تحلیل رفتار دولت در این که دولت نهم و دهم با هم تفاوتهایی دارند،  موضوعی نیست که بتوان انکارش کرد!
منظورمان تفاوت از لحاظ گفتمانی است. آیا این تفاوت وجود دارد؟
از نظر گفتمانی، احمدی نژاد 84 و احمدی نژاد 88 تغییری نداشته است!
پس فشارها و هجمه های ایجاد شده در برابر دولت دهم و برچسبهایی که زده میشود را در چه راستایی ارزیابی میکنید؟

این مخالفت­ها دو جور است. در 88 به بعد بخشی از انتقادات از سوی حامیان سابق احمدی نژاد صورت میگرفت. ممکن است بر این منتقدان از جهاتی انتقاداتی وارد باشد، ممکن است تندرویهایی کرده باشند یا خود آنها دچار اشتباهاتی در درک واقعیت شده باشند و ممکن است برخی مسائل خصلتی در برخی از آنها رخنه کرده باشد، ولی بخشی از انتقادات دلسوزانه بود.
این امر اضافه شده است به طیفهای مخالف از سال 84! برخی علائم هم صادر میشد که در هویت گفتمانی دولت تشکیک ایجاد میکرد.
در دور دهم بتدریج در عرصه های اقتصادی افراد ورود کردند که از جنس تفکر احمدی نژاد نیستند! ولی حالا احمدی نژاد یا از بد حادثه به آنها پناه برده یا دارد اینها را تست میکند یا کار را به مدیران میانی سپرده است یا این که نظرش این است که آنها را میتواند در چارچوب سیاستهای خودش استخدام کند! من البته فکر میکنم احتمال آخر صحیح تر است.
چرا آقای احمدی نژاد اینگونه عمل کرد؟
آقای احمدی نژاد اعتماد به نفس ویژه ای دارد که میتواند مجموعه همکارانش را در جهت سیاستهای خود به کار بگیرد و از آنها استفاده کند، اما این به نظر من کامل جواب نداده است نه در دولت نهم و نه در دولت دهم!
بالاخره ساختار قانونی کشور هم این است که کابینه هویتی جدا از رئیس جمهور دارد و یکی از مشکلات رئیس جمهور هم در بحث ساختاری این است که نظام ما ریاستی نیست که رئیس جمهور سیاست هایش تعیین کننده باشد، چرا که کابینه خودش استقلال دارد، کابینه خودش در برابر مجلس پاسخگوست. تعیین کابینه کاملاً در اختیار رئیس جمهور نیست لذا اگر این کابینه کاملاً از نظر درونی معتقد به ارزشهای رئیس جمهور نباشد در عمل موفق نخواهند بود.
اینها موجبات مشکلاتی را فراهم کرد و فشارهایی را اضافه کرد اما غلبه بحث، یعنی برخوردهایی که با دولت میشد، تجلی همان اعتراضات 84 است!
در واقع همان هایی که شکست خورده بودند، الان آمدند برای اثبات فرضیه خودشان، که ما قبلاً گفته بودیم، چنان است و چنین نیست؟

بله آمدند برای اثبات مدعای خودشان. همان مشکلات موجود را به اضافه بخش غالبی از توهمات ایجاد شده و قبلی را با هم جمع کردند تا بگویند احمدینژاد یک دروغ بود، یک اشتباه بود!
آیا دولت دهم در مسیر چند ساله اخیر اشتباهات گفتمانی یا تاکتیکی داشته است؟

به نظر من اشتباهات تاکتیکی وجود داشته است که شائبه اشتباهات گفتمانی را ایجاد کرده! مثلاً بحث ایرانیت! یک بحثی است که یک ظرفیت مثبت را در پی دارد. بحث رابطه ایران و اسلام یک بحث واقعی و کلیدی است و برخوردار از ظرفیتهای بسیار ارزشمندی است. در موضوع بسط اسلام از آغاز، ایران کشوری بوده که فرهنگ اسلام ناب را گرفته و فرهنگ اهل بیتی را حفظ کرده است. ایرانیان  کسانی بودند که اسلام را پذیرفتند، نه ­اینکه از اعراب شکست خورده باشند. خودشان درهای دل و کشورشان را به روی این فرهنگ باز کردند و این یعنی یک فرهنگ والا و خدماتی که آقای مطهری ذکر میکنند. خوب این ارزش مثبتی بود در کار، اما در یک زمانی استفاده از اسطوره های ایرانی که فینفسه منفی نیستند، باعث میشد شائبه هایی در بعضی ذهنها ایجاد شود و برخی ها این را دامن بزنند که گفتمان این دولت از مسیر اسلامی اش دارد به مسیر ملیت و ناسیونالیزم قبل از اسلام حرکت میکند! 
یعنی همان بحث مکتب ایرانی؟
بله به طور مثال با این بحث تنها همان شائبه ها دامنزده شد! البته من به این موضوع اعتقادی ندارم و در احمدی نژاد تغییر در گفتمان را نمی بینم.
شما معتقدید که نباید  بحث­هایی مثل مکتب ایرانی  مطرح میشد؟
با این ظرفیت نباید مطرح می شد. یعنی وقتی طرح موضوعی شائبه ایجاد بکند و هویت فکری و گفتمانی خود فرد را مورد تشکیک قرار بدهد ما باید از آن پرهیز کنیم نباید خودمان را به گونه ای که نیستیم، مطرح کنیم! دولت به گونه ای که واقعاً نبود، مطرح شد! من نمیگویم نباید این کار بشود. ما کشورمان اسلامی است، اندیشه هایمان هم اسلامی است، ولی 8 سال در جنگی سخت و نابرابر ایران را حفظ کردیم که در هیچ کدام از دورههای تاریخی چنین دفاعی انجام نشده بود.امام (ره) میگفتند، «میهن از جان عزیزتر ما»، ما حفظ ایران را وظیفه جدی میدانیم. از عنوان خلیجفارس هم کوتاه نمیآییم. هویتهای ایرانی را هم کنار هم جمع کردیم که همه دارای یک اشتراک اساسی هستند،  هم مسلمانند و هم ایرانی! این دو مقوله ظرفیتهای کاملاً مثبتی است و ارزشهای غلطی نیست که بخواهیم تخطئهاش کنیم، اما اگر یک بعدی را نادیده بگیریم و در یک مقطعی برای تقویت بعد دیگر قوی در میدان بیاییم، تردید ایجاد میکند که چه میخواهیم بکنیم! بخصوص از جانب شخصی که از ابتدا زیر ذرهبین بوده است! و نباید در اراده همراهان وی تزلزلی ایجاد شود.
یعنی معتقدید اگر کسی غیر از آقای مشایی این بحث را مطرح می کرد، این همه هجمه علیه اش صورت نمیگرفت؟
نمیگویم این شخص نباید مطرح می کرد، خود او مهم نبود. خود آقای احمدی نژاد مهم بود. آقای احمدی نژاد این ظرفیتها را در مقطعی زیاد به کار گرفت. فکر و گفتمانش تغییر نکرده بود، آمد تا از ظرفیت های جدیدی استفاده بکند. اما رقبا و مخالفین وی این را دامن زدند و این موضوع فرصت رخنه ایجاد کرد و باعث شد تا مخالفان گفتمانی سوءاستفاده کنند و کسانی هم که ناظران با تأملی بودند، دچار شک بشوند!
پس معتقدید اشتباهات صورت گرفته تاکتیکی بوده و نه گفتمانی؟
من در دولت تغییر گفتمانی نمی بینم بلکه مقصود اصلی استفاده از ظرفیتهای جدیدی بود که شک ایجاد کرد. احمدینژاد ایران را دوست دارد، نقاط مثبت فرهنگهای ایرانی هم دوست داشتنی است. حضرت آقا هم در بحث ساختن کشور و پیشرفت از الگوی اسلامی – ایرانی اسم بردند، ویژگیهایی هم در ایرانیت وجود دارد که این ظرفیت را یک رئیس جمهور باید به کار بگیرد، اما نحوه برخورد اینها به گونهای شد که تقابل ایجاد کرد. درواقع این تقابل به شکل گفتمانی در دوره دهم پررنگ شد و روی یک نفر هم شاخص شد.
شما یک سیبلی گذاشتید که هر مخالف شما بتواند آن نقطه را بگیرد و حمله کند. 
بخشی از مخالفین و منتقدین دولت، امروز در جریان اصولگرایی تعریف میشوند، آیا اختلافات امروز را باید گفتمانی تحلیل کرد یا سیاسی؟

بخشی سیاسی و بخشی هم میتواند گفتمانی باشد، اصولگرایان هم همگی از یک نوع گفتمان برخوردار نیستند! جبهه اصولگرایان میتواند دارای تفاوت گفتمانی در بحث تعامل با مردم، عدالت اقتصادی و عدالت اجتماعی در عرصههای خاص باشد، منتهی این تفاوتها، دردل انقلاب قابل هضم و قابل استفاده هستند. ضمن اینکه علاوه بر این در یک بخشهایی هم مشکلات ناشی از نیات سیاسی، گروهی، حزبی و خصلتی است، در مجلس نهم هم اوج این تفاوتها را با یکدیگر دیدید اما دولت نمیتواند مجمعالجزایر فکری باشد.
دولت بعدی باید دارای چه شاخصههای تئوریک و گفتمانی باشد؟ اصولاً چه نامزدی با اقبال مردم رو به رو خواهد شد؟
این مسیر باید ادامه پیدا کند و اگر در این مسیر شخصی بیاید که بتواند آن را قویتر و روبه کمال ادامه دهد و مردم هم به وی اعتماد کنند و او هم توانایی جلب اعتماد مردم را براساس این گفتمان داشته باشد، آن وقت موفق خواهد بود اما اگر جریانی بخواهد این گفتمان را تخطئه کند و آن را ناکام معرفی و از آن عبور کند، مورد استقبال مردم قرار نخواهد گرفت.
اگر ما به دنبال انتخابات گسترده،عمیق و پرشور و مردمی هستیم و میخواهیم در برابر جهان هم اعتبارمان را تقویت کنیم و دشمن را هم به عقب برگردانیم، کما این که در 84 و 88 چندین گام به عقب برگرداندیم، باید در انتخابات سال 92 این مسیر را ادامه دهیم.
به بیان دیگر آدمی از جنس احمدینژاد میتواند در انتخابات 92 موفق باشد که در واقع در همین حد هم متوقف نمانده باشد و گامهای بلندتری را بتواند به جلو بردارد.
آیا گفتمان احمدی نژاد که این همه مورد چالش قرار گرفت تا اینگونه القا گردد که دروغین و غیر واقعی است همچنان مورد توجه مردم است یا مردم به دنبال تغییر خواهند بود؟
مردم به دنبال تغییرات روبه جلو هستند. مشکلاتی برای مردم وجود داشته مثل گرانیها که عمدتاً هم ریشههای خارجی (تحریم) دارد و در واقع یک بخشی هم ناشی از ناهمگرایی قوای کشور با یکدیگر است. اگر این ظرفیتها با هم ترکیب میشدند، میتوانستند این مشکلات را حل کنند، با این اوصاف مردم از این وضعیت به عقب بر نمیگردند که به دنبال کسی مخالف احمدی نژاد باشند! همان احمدی نژاد را میخواهند با ظرفیتی که بتواند یک امیدی را به سمت بهبودی وضعیت  ایجاد کند، البته من نمیخواهم انتقاد کنم که این وضعیت ناشی از کارکرد دولت است، این شرایطی است که بخصوص در سایه عدم تعامل کافی و کامل قوای کشور با یکدیگر ایجاد شده است. با این تفاسیر اگر یک نفر همان شعار و گفتمان احمدینژاد را بگیرد و کامل کند، قطعاً مردم به او اقبال خواهند داشت، اما آیا پیدا خواهد شد؟
پس برگرداندن شرایط سیاسی کشور به قبل از سال  84 کار دشواری است؟
برگرداندن این شرایط به قبل از سال 84 به نظرم امکانپذیر نخواهد بود، مگر با اقداماتی نظیر انقلابهای رنگی که طیف خاصی با مطالبات لیبرالی که اصولاً مطالبات طبقات اشرافی است، بتوانند مردم را حذف کنند، چرا که انتخابات در غیاب مردم میتواند به یک انقلاب رنگی بینجامد! اما انتخابات با حضور مردم قطعاً این مجال را از آنها خواهد گرفت و انتخابات با مردم وقتی ممکن است که کسی از جنس مردم و براساس گفتمان اسلام ناب، بتواند پرچمدار این گفتمان باشد.
به نظرتان رقیبان احمدی نژاد در سال 84 که ناکام ماندند، اگر بخواهند سال دیگر هم حضور داشته باشند، آیا با اقبال مردمی مواجه خواهند شد؟

نمیدانم! باید منتظر ماند، گمانه زنی راجع به افراد و اشخاص کار آسانی نیست! ولی تجربه مردم نشان داده که اگر یک بار به کسی رأی ندادند، دیگر رأی نخواهند داد!

"Our President, analytical news site"