در جریان بررسی پروندهی انفجار, شهید لاجوردی، که در آن زمان دادستان انقلاب تهران بود، شخصی به نام تقی محمدی را به دلیل نزدیکی با مسعود کشمیری(عامل اجرایی انفجار) از کابل فراخواند (تقی محمدی به فاصله ی بسیار کوتاهی پس از انفجار به سفارت ایران در کابل رفته بود) و بازداشت نمود. تقی محمدی که برای اعتراف اعلام امادگی کرده بود, ساعاتی بعد به طرز بسیار مشکوکی حلق آویز میشود...
به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی در راستای بررسی تاریخ جمهوری اسلامی و مقابله با تحریفات حادثه 8 شهریور اقدام به انتشار کتاب پرونده مسکوت کرده است. نگارندگان این اثر در چند سال گذشته تمام تلاش خود را برای مستند بودن این کتاب انجام دادهاند که نتیجه تلاششان در این کتاب شامل چهار فصل و شانزده ضمیمه و تعدادی از اسناد پرونده است. در چهار فصل کتاب به مرور آنچه در این پرونده گذشته، پرداخته گردیده و ضمائم نیز عمدتا به انتشار مجدد اسناد پرونده و گزارشهای تفصیلی منتشر نشده اختصاص دارند.
در قسمتهایی از مقدمه این کتاب چنین میخوانیم:
«پرونده انفجار نخست وزیری در چند جمله خلاصه، شامل پیگیری ماجرای انفجار در جلسه شورای امنیت کشور در بعد از ظهر روز 8 شهریور 1360 است که منجر به شهادت محمد علی رجایی رئیس جمهوری، محمدجواد باهنر نخست وزیر، عبدالحسین دفتریان کارمند نخست وزیری و وحید دستجردی رئیس شهربانی کل کشور شد.
عامل این انفجار مسعود کشمیری، جانشین دبیر شورای امنیت کشور بود که در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی به نهادهای امنیتی نفوذ کرده بود. کشمیری ابتدا توسط علی اکبر تهرانی به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد کل ارتش برده شد و سپس با حمایتهای محمد رضوی مسئول کمیته ضداطلاعات در نیروی هوایی شد.
در تیرماه 1359 با وقوع کودتای نوژه کشمیری به عضویت ستاد خنثی سازی کودتا درآمد و پس از مدت کوتاهی یکی از مهمترین عناصر این ستاد شد. او در فروردین 1360 مجددا با معرفی علی اکبر تهرانی وارد دفتر نخست وزیری شد و خیلی زود به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری رفت و همه کاره این دفتر شد.
تابستان سال 60 حوادث گوناگونی بر جمهوری اسلامی رفت و با انفجار جلسه شورای امنیت کشور و کشته شدن رئیس جمهوری و نخست وزیر میشد کار نظام را تمام شده دانست، لذا کشمیری در نقش مهمترین نفوذی سازمان، مهمترین کار را بر عهده گرفت و در 8 شهریور 1360 شد آن چه شد. یک روز بعد تشییع جنازه رجایی و باهنر بود و این بار نیز علی اکبر تهرانی نقش آفرین شد و جنازه ای به نام مسعود کشمیری از خاکسترهای باقیمانده در محل انفجار درست کرد.
چند روز بعد مشخص شده بود که کشمیری عامل انفجار است و این مساله موجب شد تا بسیاری از مقامات امنیتی جمهوری اسلامی در معرض اتهام قرار گیرند و تعدادی از آنها در مقاطع مختلف دستگیر و بازجویی شوند.
بررسی پرونده انفجار در سه دوره زمانی انجام شد، اول از شهریور 1360 تا شهریور 1361 که دادستانی کل انقلاب با مدیریت مرحوم آیت الله ربانی املشی و عاملیت شهید علی اسماعیلی پرونده را در دست داشت. مرحله دوم که از شهریور 1361 تا دی ماه1363 است که پرونده زیر نظر شهید لاجوردی و در شعبه هفت دادسرای انقلاب تهران پی گیری شد و در نهایت مرحله سوم که از بهمن 1363 تا پایان خرداد1365 که پرونده با مدیریت عالی محمد موسوی خوینی ها به عنوان دادستان کل کشور و توسط معاونت سیاسی دادسرای انقلاب تهران، سید ابراهیم رئیسی و شعبه 7 دادسرای انقلاب مرکز بررسی شد و در نهایت منجر به آزادی تمامی متهمان و ناتمام ماندن پرونده شد.
تقریبا اکثر اسناد و مدارک مرحله اول و دوم بررسی این پرونده توسط نگارندگان بررسی شده و حتی المقدور در متن کتاب یا ضمیمه استفاده شده است.»
«پرونده مسکوت» در شمارگان 2000 نسخه و 748 صفحه و به قیمت 25هزار تومان روانه بازار نشرشده است.
متن کامل مقدمه «محمدحسن روزیطلب» بر این کتاب
آنچه در ادامه میخوانید، نه یک مقدمه کلاسیک، بلکه توضیح چند نکته پیش از مطالعه کتاب پیش روست:
۱- پرونده انفجار نخست وزیری در چند جمله خلاصه، شامل پیگیری ماجرای انفجار در جلسه شورای امنیت کشور در بعد از ظهر روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ است که منجر به شهادت محمد علی رجایی رئیس جمهوری، محمدجواد باهنر نخست وزیر، عبدالحسین دفتریان کارمند نخست وزیری و وحید دستجردی رئیس شهربانی کل کشور شد. عامل این انفجار مسعود کشمیری، جانشین دبیر شورای امنیت کشور بود که در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی به نهادهای امنیتی نفوذ کرده بود. کشمیری ابتدا توسط علی اکبر تهرانی به کمبته مستقر در اداره دوم ستاد کل ارتش برده شد و سپس با حمایتهای محمد رضوی مسئول کمیته ضداطلاعات در نیروی هوایی شد. در تیرماه ۱۳۵۹ با وقوع کودتای نوژه کشمیری به عضویت ستاد خنثی سازی کودتا درآمد و پس از مدت کوتاهی یکی از مهمترین عناصر این ستاد شد. او در فروردین ۱۳۶۰ مجددا با معرفی علی اکبر تهرانی وارد دفتر نخست وزیری شد و خیلی زود به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری رفت و همه کاره این دفتر شد. تابستان سال ۶۰ حوادث گوناگونی بر جمهوری اسلامی رفت و با انفجار جلسه شورای امنیت کشور و کشته شدن رئیس جمهوری و نخست وزیر میشد کار نظام را تمام شده دانست، لذا کشمیری در نقش مهمترین نفوذی سازمان، مهمترین کار را بر عهده گرفت و در ۸ شهریور ۱۳۶۰ شد آنچه شد. یک روز بعد تشییع جنازه رجایی و باهنر بود و این بار نیز علی اکبر تهرانی نقش آفرین شد و جنازهای به نام مسعود کشمیری از خاکسترهای با قیمانده در محل انفجار درست کرد. چند روز بعد مشخص شده بود که کشمیری عامل انفجار است و این مساله موجب شد تا بسیاری از مقامات امنیتی جمهوری اسلامی د معرض اتهام قرار گیرند و تعدادی از آنها در مقاطع مختلف دستگیر و بازجویی شوند.
بررسی پرونده انفجار در سه دوره زمانی انجام شد، اول از شهریور ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۱ که دادستانی کل انقلاب با مدیریت مرحوم آیت الله ربانی املشی و عاملیت شهید علی اسماعیلی پرونده را در دست داشت. مرحله دوم که از شهریور ۱۳۶۱ تا دی ماه۱۳۶۳ است که پرونده زیر نظر شهید لاجوردی و در شعبه هفت دادسرای انقلاب تهران پی گیری شد و در نهایت مرحله سوم که از بهمن ۱۳۶۳ تا پایان خرداد۱۳۶۵ که پرونده با مدیریت عالی محمد موسوی خوینیها به عنوان دادستان کل کشور و توسط معاونت سیاسی دادسرای انقلاب تهران، سید ابراهیم رئیسی و شعبه ۷ دادسرای انقلاب مرکز بررسی شد و در نهایت منجر به آزادی تمامی متهمین و ناتمام ماندن پرونده شد.
تقریبا اکثر اسناد و مدارک مرحله اول و دوم بررسی این پرونده توسط نگارندگان بررسی شده و حتی المقدور در متن کتاب یا ضمیمه استفاده شده اما دسترسی به بازجوییها و اسناد بررسی مرحله سوم مقدور نشد و تنها به خلاصه پرونده و گزارش شعبه هفت دادسرای انقلاب مرکز بسنده گردید.
۲- همیشه متهمین پرونده انفجار نخستوزیری، این سئوال را مطرح میکنند که چرا به پرونده انفجار هفت تیر ۱۳۶۰ رسیدگی نمیشود و این پرونده در مظان افکار عمومی قرار نمیگیرد؟ پاسخ سئوال شاید این باشد که رمز و راز ارتقای مسعود کشمیری از یک عنصر بینام و نشان تا جانشین دبیری شورای امنیت و پس از آن سناریویی که موجب فرار او شد، نه تنها در انفجار هفت تیر که در هیچ یک از مقاطع تاریخ معاصر ایران سابقه نداشته است.
از سوی دیگر فشارهای سنگین سیاسی برای توقف پرونده نیز که در نهایت منجر به مختومه شدن گردید، مزید بر علت است، در عین حال که پرونده انفجار نخستوزیری، پروندهای ویژه با ظرفیتی بالا برای بررسیهای تاریخی است.
همچنین پرونده انفجار هفت تیر ۱۳۶۰ گرچه اهمیت سیاسی و امنیتی فراوانی دارد اما چند نکته در آن قابل توجه است.
اول اینکه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی رخ داده است که روزانه صدها نفر در آن رفت و آمد داشتهاند، نه در دفتر نخستوزیری و در جلسه شورای امنیت کشور که محل مهمترین تصمیمگیریهای امنیتی کشور بوده است. در ثانی گرچه محمدرضا کلاهی عامل انفجار هفت تیر به مانند مسعود کشمیری در پروژه نفوذ حضور داشته اما کلاهی هیچگاه بالاتر از یک نیروی اجرایی صرف در حزب جمهوری اسلامی نرفت و هیچگاه دبیر شورای امنیت کشور نشد. ثالثا شهید جواد مالکی که مسئول و معرف کلاهی بود، خود در انفجار هفت تیر به شهادت رسید و کسی بعدا برای کلاهی جنازهسازی نکرد و در مسیر بررسی مسئولان سنگاندازی ننمود.
و در نهایت انفجار هفت تیر اولین عملیات بمب گذاری تروریستی توسط عوامل سازمان مجاهدین خلق بود و تسامح در امور امنیتی و حفاظت توجیه پذیر بود اما در انفجار هشت شهریور همگان میدانستند که رئیس جمهور و نخست وزیر مهمترین اهداف سازمان مجاهدین خلق برای عملیات تروریستی هستند.
۳- مهمترین هدف نگارنده از تدوین کتاب حاضر، مبارزه با تحریفها در باره پرونده هشت شهریور است. در این کتاب با تکیه به اسناد معتبر و غیرقابل خدشه، به دنبال بیان واقعیت ماجرا بودهام. اظهارات افراد چه در رسانهها و چه در بازجوییها و مستندات درون پرونده، در این کتاب آورده شدهاند و حتی یک مورد سانسور هم در مورد اسامی افراد ذینفع در این پرونده اعمال نشده است. تنها در فصول ضمیمه، اسامی افرادی که نامشان برای شاهد مثال برخی از عملکردها برده شده، حذف شدهاند. این افراد دخالتی در پرونده انفجار نخستوزیری نداشتهاند و تعدادشان به ۱۰ نفر هم نمیرسد.
۴- دقایقی پس از انفجار هشت شهریور۱۳۶۰، موج انبوهی از شایعات و اتهامات درباره برخی افراد به راه افتاد؛ تکیه نگارنده برای بررسی این شایعات به پرونده چند هزار صفحهای بود که قریب به اتفاق این شایعهها و اتهامات در این پرونده موجود نبود. لذا عدم وجود برخی مسائلی که در اذهان و افواه درباره این پرونده وجود دارد در متن کتاب، به دلیل عدم وجود آنها در پروندههایی است که نگارنده مطالعه و بررسی کرده است.
۵- ذکر نام افراد در متن یا در ضمیمه کتاب، دلیلی بر اثبات جرم آنان نیست. نگارنده پس از مطالعه کل پرونده و مراجعه حضوری به آقای خسروتهرانی مسئول وقت دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری دریافتم که او در ماجرای انفجار نخستوزیری تقصیری نداشته است و امکان داشت که ایشان در انفجار هشت شهریور به مقام رفیع شهادت برسد و دیگر جانفشانیهای ایشان و دیگر حاضرین در جلسه شورای امنیت کشور برای انقلاب اسلامی بلاتردید است؛ با اینحال مقاومت در برابر بازپرسان و سنگاندازیهای مکرر در مسیر پرونده بسیار تاملبرانگیز است. وانگهی قصور یک مقام امنیتی آن هم در بالاترین رده که منجر به کشتهشدن رئیسجمهور و نخستوزیر میشود، در همهجا یک خطای استراتژیک تلقی میشود که صلاحیتهای یک مقام امنیتی را به شدت زیر سوال میبرد.
همچنین ذکر اسامی برخی از افراد همچون مهندس محمدرضوی و اتهام به آنان به هیچ عنوان نافی خدماتشان در سالهای پرآشوب ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و دورههای بعدی نیست.
۶- عملکرد برخی از متهمین انفجار نخستوزیری از جمله محسن سازگارا در سالهای اخیر و بهویژه در فتنه ۸۸ تردیدی باقی نمیگذارد که خط نفوذ از سالها قبل با قدرت در کشور دنبال میشده است. با این حال در نگارش این کتاب کوشیدهایم تاریخ را از انتها نخوانم و عملکرد هر فرد را در زمانه خودش بررسی نماییم.
۷- گرچه بررسی اسناد یک پرونده قضایی- امنیتی، کار پیچیده و دشواری است، اما در متن کتاب تنها به ذکر اتهامات و دفاعیات پرداخته و قضاوت را به خوانندگان سپردهام. مجددا تاکید میکنم که ذکر نام افراد در پرونده انفجار نخستوزیری تنها برای بررسی و ارائه یک پرونده تاریخی صورت گرفته است و دلیلی بر مجرمیت آنان نیست، مضافاً بر اینکه بسیاری از این اتهامات اثبات هم نشدهاند، در واقع اگرچه سیر نفوذ و ترفیع مسعود کشمیری از یک چهره گمنام و فاقد سابقه مبارزاتی به دبیری شورای امنیت کشور در عرض کمتر از سه سال و نحوه مخفیکاری و جسدسازی برای او در مراسم تشییع ۹ شهریور ۱۳۶۰ قطعا نمیتواند اتفاقی باشد و حتما دستی در پشت پرده این مسیررا هدایت میکند اما از سوی دیگر روند پنج ساله بررسی پرونده نیز در نهایت نتوانسته اطلاع و ارتباط متهمان اصلی (به جز علی اکبر تهرانی) با شبکه اطلاعاتی سازمان مجاهدین خلق را به اثبات برساند.
۸- ظاهراً به دلیل امنیتی بودن این پرونده و فشارهای سنگین برای مصون ماندن برخی از متهمین از بازپرسی و سئوال وجواب، نوعی بدبینی خاص در دادسرای انقلاب مرکز نسبت به متهمین به وجود آمده که بهویژه در گزارشهای شعبه ۷ دادسرای مرکز مشهود است. برخی از این گزارشها در ضمیمه این کتاب آورده شدهاند.
۹- کتاب حاضر شامل چهار فصل و شانزده ضمیمه و تعدادی از اسناد پرونده است. در چهار فصل کتاب به مرور آنچه در این پرونده گذشته است، میپردازیم و ضمائم نیز عمدتا به انتشار مجدد اسناد پرونده و گزارشهای تفصیلی منتشر نشده اختصاص دارند.
۱۰- نگارندگان در چند سال گذشته تمام تلاش خود را برای مستند بودن این کتاب انجام دادهاند که البته مانع ازحق پاسخگویی افرادی که نامشان در این کتاب ذکر شده، نیست؛ وظیفه ماست و بسیار خرسند میشویم که پاسخ افراد ذینفع را در چاپهای آینده این کتاب اضافه کنیم. در روزهای آخر تدوین کتاب پیش رو، آقای حسن کامران اسنادی مبنی بر برائت خود در این پرونده و مشکل دار بودن فردی که به وی اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق را زده است، ارائه کرد که این اسناد عینا به همراه توضیحات آقای کامران در بخش اسناد قرار گرفته است.
۱۱- هرآنچه در این کتاب آمده است در راستای اثبات مسئولیت سازمان مجاهدین خلق در انفجار تروریستی ۸ شهریور ۱۳۶۰ دفتر نخستوزیری است. این انفجار در راستای تمام کردن کار نظام جمهوری اسلامی طراحی و اجرا شد و شخص مسعود رجوی آمر این انفجار تروریستی و عوامل اطلاعاتی سازمان مجاهدین خلق مانند مسعود کشمیری، مهدی افتخاری، مهدی ابریشمچی، هادی روشنروان و... مباشر و معاون این انفجار هستند. همانگونه که مسعود رجوی در دیدارش با ژنرال حبوش رئیس دستگاه اطلاعاتی رژیم بعث صدام، به انجام این عملیات تروریستی اعتراف کرده و اظهار میدارد که دستگاههای اطلاعاتی کشورهای غربی مانند امریکا و فرانسه در جریان این اقدام سازمان بودهاند.
۱۲- در پایان به روح بلند شهید سید اسدالله لاجوردی درود میفرستیم و برای مرحوم حاج احمد قدیریان طلب مغفرت میکنیم که اگر اعتماد ایشان برای دسترسی ما به اسناد این پرونده نبود، هیچگاه این کتاب تدوین نمیشد.
همچنین از حجت الاسلام والمسلمین روح الله حسینیان، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی که مانند همیشه شجاعانه، منصفانه و بزرگوارانه، هزینه افشای ناگفتههای انقلاب اسلامی ایران را میپردازد، سپاسگزاریم.
جا دارد از آقای مهدی رمضانی، معاون انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی که ما را در تدوین این کتاب یاری داد و از تمام دوستانی که در سالهای گذشته بامحبتهایشان به ما یاری رساندند، بهویژه آقایان محمد رحمانی و امین فرج اللهی سپاسگزاری کنم.
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
محمد حسن روزی طلب
۸ اسفند ۱۳۹۲
به دنبال انتشار کتاب مذکور ، نشست نقد و بررسی پرونده مسکوت (بررسی اسناد و اسرار انفجار 8 شهریور1360 در نخستوزیری) توسط خبرگزاری فارس در مورخ 7/8/1393 برگزار شد که متن کامل آن به شرح ذیل می باشد.
*کتاب پرونده مسکوت به بررسی اسناد و اسرار انفجار 8 شهریور1360 در نخستوزیری میپردازد. اسامی که در کتاب مطرح میشود به عنوان فعالان سیاسی در قید حیات هستند. به همین دلیل بررسی این موضوع تاریخی مشکلات خاص خود دارد با توجه به این مشکلات، چگونه به بررسی این واقعه تاریخی پرداختید که احساسات شما درگیر موضوع تاریخی نشود و جانبدارانه نشود؟
محمد مهدی اسلامی: نقطه اتصال من و آقای روزیطلب این بود که من در این موضوع تاریخی مشغول بررسی و پژوهش بودم که متوجه شدم آقای روزیطلب هم به طور مجزا مشغول پژوهش است.
اما دغدغه مشترک من و آقای روزیطلب این بود که پژوهشگرانه و بدون جانبداری این موضوع تاریخی بررسی شود.
به ویژه بعد از ماجرای حمله به کوی دانشگاه در سال 78 و وقایع سال 88 بعضی از افرادی که در پرونده متهم بودند در ماجرای 88 و 78 نقش داشتند. به همین دلیل ترغیب شدم که این اسناد را بخوانم و در جریان جزییات پرونده و اسناد قرار بگیرم. برای روشن شدن موضوع و اینکه یک طرفه به قاضی نروم، سعی کردم با آن سوی میز هم گفتوگو داشته باشم؛ از جمله در سال 84 با بهزاد نبوی یک گفتوگوی طولانی داشتم، همچنین با خسرو تهرانی هم یک گپ و گفت داشتیم.
من با دید تردید به کسانی که نسبت به پرونده کار میکردند نگاه میکردم. چون علاقمند بودم یک کار قوی منتشر شود به جای اینکه چند کار ضعیف انجام شود. احساس من به آقای روزیطلب این بود که نگاه ایشان به پرونده نگاه پژوهشگرانه است نه نگاه سیاسی.
علت اینکه تألیف کتاب طول کشید این بود که سخن کسانی که آن طرف در ماجرای نخستوزیری حضور داشتند بشنویم.
*چه زمانی مصمم شدید به این موضوع تاریخی بپردازید؟
اسلامی: این دغدغه در حقیقت در دومین سالگرد شهید لاجوردی برای من آغاز شد. یکی از چهرههای که عضو اطلاعات 36 میلیونی شهید لاجوردی بود ـ طرح اطلاعات 36 میلیونی را سال 60 برای یافتن اعضای سازمان منافقین مطرح کرد ـ یک سری اطلاعاتی که در این پرونده مطرح بود و دغدغهای در ذهن من ایجاد کرد که چرا یک پرونده امنیتی به این اهمیتی هنوز به نتیجه نرسیده است.
*خلاءهای امکان نفوذ در جمهوری اسلامی باید شناسایی شود
چرا خلاءهای موجود در امکان نفوذ به ارکان جمهوری اسلامی را درست شناسایی نکردیم. دغدغه اصلی من این نبود که بگویم چه کسی مجرم است. بیشتر نگاهم این بود که چرا پروندهای که میتواند در جمهوری اسلامی تکرار شود، رها شده است و کار شناسایی آن به پایان نرسیده است و البته خود موضوع شهادت شهید رجایی و باهنر به عنوان دو چهره کلیدی نهضت امام از اهمیت برخوردار است که به آن پرداخت شود.
*آیا شما به دنبال متهم نبودهاید؟
اسلامی: ما نه قاضی و نه مدعیالعموم هستیم که در پی مجرم باشیم.
*اثر شما علاوه بر اینکه کتاب تاریخی است اثر سیاسی نیز محسوب میشود که احتمال دارد موج ایجاد کند و دستگاه قضایی کشور واکنش نشان دهد؟ آیا شما چنین اهدافی در تألیف کتاب در ذهنتان بود؟
*چپ و راست بودن در این پرونده برای من اهمیت ندارد بلکه نتیجه پرونده اهمیت دارد
اسلامی: البته من انتظار دارم که این پرونده به پایان برسد و نتیجه معلوم شود و علاقمندم دستگاه قضایی پیگیری کند. در مصاحبه ای که با آقای بهزاد نبوی داشتم یک یا دو شبههای که او مطرح کرد، در جواب از آقای کامران مثال زدم، ایشان تعجب کرد و پرسید که کامران که از خودتان است و جناح راستی است، چرا از او مثال میزنید.
گفتم عمدا از او مثال زدم تا بداند برای من چپ و راست بودن افراد اهمیتی ندارد. برای من مهم است که این پرونده به نتیجه برسد.
*آقای روزیطلب شما چگونه درگیر مسئله تاریخی 8 شهریور شدید؟
*پرونده انفجار دفتر نخستوزیری مهمترین پرونده قضایی صد سال اخیر در کشور ماست
- از چند سال پیش مطالعاتم را درباره پروندههای امنیتی دهه اول انقلاب آغاز کردم و دلایل مبسوطی برای انتخابم داشتم که با پرونده 8 شهریور مواجهه شدم که به جرات می توان گفت مهمترین پرونده قضایی صد سال اخیر در کشور ماست.
انفجاری که 8 شهریور1360 در کشور ما اتفاق افتاده است را نمیتوان مشابه خارجی آنرا در کشور خارجی ببینید که رئیس جمهور و نخستوزیر کشور در جلسه شورای امنیت با اقدامات تروریستی شهید شوند به همین دلیل پیگیری این پرونده برای من اهمیت دارد.
نکته دوم این است حدود 5 تا 6 هزار نفر مطابق آمار رسمی بنیاد شهید قبل از پیروزی انقلاب به شهادت رسیدند. اما همان نهاد رسمی 17-18 هزار نفر را به عنوان شهدای ترور اعلام میکند. حالا اگر تعداد شهدا را به کشتهشدگان گروهکها اضافه کنیم این اعداد بالای 40 هزار نفر میرسد.
برسی این آمار جانباختگان نشان جدال برای پیروزی انقلاب و تصاحب انقلاب دارد .نقطه جوش این درگیری ها و ترورها، انفجار نخستوزیری است و علل این ماجرا برای پژوهشگر تاریخ مهم است.
در کشور سوریه یک انفجار مشابه ایران اتفاق افتاده است و وزیر دفاع کشور سوریه در جلسه شورای امنیت سوریه مورد جمله تروریستی قرار گرفت و جان باخت. یک مسئول امنیتی صاحب نظر در سوریه همان روز تحلیل میکرد نمیدانم آیا امروز عصر نظام سیاسی سوریه سقوط میکند یا فردا.
این مصداق نشانه اهمیت موضوع انفجار نخستوزیری برای پیگیری دارد و همچنین نشان دارد نمیخواستیم . این موضوع را به دعوای سیاسی درون نظام تقلیل دهیم. در واقع ذاتا این موضع اهمیت فوقالعاده دارد.
*خط به خط کتاب در اثبات مسئولیت سازمان مجاهدین خلق در اقدام تروریستی است
ما هر چه که در این کتاب نوشتیم در راستای مسئولیت سازمان مجاهدین خلق در اقدام تروریستی علیه رئیس جمهور و نخستوزیر قانونی کشور است. خط به خط این کتاب در اثبات این موضوع است؛ در این کتاب سعی کردیم اسناد، شواهد، مدارک و اجماعی که در کشور وجود دارد که سازمان مجاهدین خلق در این جنایت دست داشته است را نشان دهیم.
10 - 12 سال پیش کتابی در کشور منتشر شد که یک سری مسائل مغلوط را در آن کتاب مطرح شد و این کتاب سعی می کرد نشان دهد یک جناح حاضر درون کشور در این جنایت دست داشت. اتفاقاً ما در این کتاب، این که جناحی در درون کشور در این انفجار دست داشت را رد کردیم و این درصورتی است که سازمان مجاهدین خلق، بنیصدر و مسعود رجوی می کوشند که القا کنند که این جنایت توسط یکی از جناحهای جمهوری اسلامی رخ داده است.
این پرونده دو بخش دارد یک بخش، به سازمان مجاهدین خلق ارتباط دارد که شامل مسعود کشمیری، مهدی افتخاری مسئول وقت اطلاعات سازمان و دیگر مسئولان سازمان مجاهدین خلق میشود.
*جناح درون کشور عامدانه قصور نداشتند
یک بخش دیگر دستاندرکاران حکومتی هستند، بعد از بررسی اسناد به این نتیجه رسیدم عمدتا این افراد مقصر نیستند و قصوری را به صورت عامدانه و عاملانه انجام ندادند. اگر قصور داشتند جنبه امنیتی است که صلاحیت امنیتی آنان مورد تردید قرار میگیرد.
نقطه مهمی که در این کتاب روی آن دست گذاشتیم این نکته است و شاید این تلقی مورد نقد برخی قرار گیرد. حاشیههای زیادی در مورد این پرونده وجود دارد وشایعات دقایقی بعد از انفجار به وجود آمد.
انفجار عصر روز یکشنبه اتفاق افتاده است تقریباً یک هفته بعد از ماجرا آنچنان شایعات اوج گرفت که در روز جمعه آن هفته که آقای هاشمی رفسنجانی در مراسم نمازجمعه میگوید: تودهایها قصد دارند به جامعه القا کنند که آقای بهزاد نبوی در انفجار دست داشته است، در حالی که اینگونه نبوده است.
اگر شایعه به وجود آمده است به این دلیل بوده است که بعد از انفجار کسی را تشیع کرده و اعلام کردند کشمیری شهید شده است. بعد از یک هفته، دادستان کل کشور اعلام میکند کشمیری عامل انفجار بوده است.
چون رئیسجمهور و نخستوزیر شهید شدند و دایره ارتباطات در این پرونده آنقدر گسترده بوده است و هر کس سهمی در این واقعه داشته است و روایتی را بیان کرده است. اگر بخواهیم به همه این حواشی و شایعات بپردازیم از موضوع اصلی دور میشویم.
حدود 1300 صفحه اسناد در یک پرونده وجود داشت که من همه را در عرض یک هفته خواندم، دقت کردم که کجاها بازپرس پرونده برایش سؤال وجود داشت و سؤال پرسیده است.
زمانی که بازپرس از مقامی در حد معاون نخستوزیر را بازجویی میکند حتماً مسائل اساسی را میپرسد و در سؤال میگوید فلان شخص چه نقشی داشته است اگر اسم فلان شخص در پرونده وجود نداشت ما نیز در کتاب اسمش را نیاوردم.
* این پرونده در چه سالی و چه مراحلی بررسی شده است؟
روزیطلب: روند بررسی این پرونده در 4 مرحله انجام شده است. اول انقلاب جرایمی که ضدانقلابی بودند به دادستانی و دادگاههای انقلاب ارجاع داده میشد و جرایم عمومی به دادگاه عمومی ارسال میشد.
اولین گروه که وارد بررسی پرونده دفتر نخست وزیری میشود دفتر تحقیقات نخستوزیری به مسئولیت بهزاد نبوی است که اتفاقاً یکی از اتهامات بهزاد نبوی این است که شما به چه حقی بدون حکم قضایی وارد پرونده شدید، کمیته تشکیل دادید، تفتیش و دستگیر کردید، این بازه کوتاه 7 تا 8 روزه دارد.
پرونده در مرحله نخست به دادستانی کل کشور زیرنظر آیت الله ربانی املشی ارجاع داده میشود و زیرنظر شهید رئیسعلی اسماعیلی قرار میگیرد. در شهریور 61 این پرونده به دادستانی انقلاب ذیل شعبه 7 دادستانی انقلاب که ویژه سازمان مجاهدین خلق است ارجاع داده میشود.
بهمن 63 شهید لاجوردی از سمتش برکنار میشوند یک مدتی روند بررسی پرونده متوقف میشود بعد در دوره آقای رازینی پرونده مجددا به جریان میافتد تا انتها در تیرماه 65 بسته شد و مسکوت ماند.
* اسناد پروندهای که مطالعه کردید محرمانه بوده است؟
اسلامی: ابتدا نکته ای را در ادامه پاسخ به سؤال قبل بگویم ما بعد از مطالعه اسناد به خیلی از افرادی که گمان میکردیم قطعاً مرتکب جرم شده است در طول تالیف کتاب به این احتمال رسیدیم شاید ارتکاب جرم عمدی نبوده است یا بر عکس که آدمی قبلا فکر میکردیم پاک بوده است بعد از بررسی اسناد علامت سؤالهایی در ذهنمان نسبت به عملکردش ایجاد شده است. ما با پیشفرضهای ثابت در پژوهش و تألیف پیش نرفتیم.
این پرونده به علت اینکه مقام قضایی حکمی نداده است باز است البته ما نیز در حد پژوهشگر دسترسی به اسناد داشتیم.
در سال 83 به بخشی از خلاصه پرونده و اسناد دسترسی پیدا کردم اما تلاش برای کسب سند و اطلاعات ادامه داشت. حتی زمانی که کتاب برای بازبینی و چاپ فرستاده شد ما متوقف نشدیم. مقدمه کتاب تاریخ بهمن 91 دارد اما در متن کتاب مصاحبه ای وجود دارد که در تیرماه 93 انجام شده است. برای ما کتاب همچنان بسته نشده است اگر اسنادی دریافت کنیم که به اصلاح نگاه کتاب منجر شود قطعاً در چاپ بعدی منشا اثر قرار میگیرد.
*آیا هر پژوهشگری میتواند به اسنادی که شما دسترسی داشتید دسترسی داشته باشید؟
روزیطلب: هر پژوهشگری بعد از مدتی کار در حوزهای دسترسیهایی پیدا میکند که منابع آن پژوهشگر است برای یک پرونده 1 یا 2 سال تلاش میکند درنهایت به آن پرونده دسترسی پیدا میکند.
* چه ضرورتی برای بازخوانی این پرونده در این مقطع تاریخی وجود داشت و چرا به این پرونده پرداختید؟
روزی طلب: من نیاز سیاسی برای این پرونده حس نکردم. اگر نیاز سیاسی بود خودم را به چنین دردسری نمی انداختم. یک اتفاقی افتاده است. هیچ واقعه تاریخی با نگفتن فراموش نمیشود.
اسلامی: یک خلا تاریخی در تاریخنگاری انقلاب اسلامی وجود داشت. حوادث انقلاب اسلامی که میتواند الگوبخش برای جمهوری اسلامی و آیندگان باشد توسط کسانی نگارش شده است که یا صلاحیت لازم را نداشتند یا خودشان مجرمین حوادث بودند.
مثلاً سازمان مجاهدین خلق حجم زیادی اطلاعات منتشر کردند و یا سلطنت طلبان در آمریکا حجم زیادی اطلاعات منتشر کردند. سکوت ما تنها حسنی که برای آنان دارد که حرف آنان شنیده میشود و حرف ما شنیده نمیشود.
لذا تاریخ نگاری انقلاب مورد تاکید رهبر معظم انقلاب است ولی ایشان چند تذکر در این باره دادند. نخست اینکه دقیق و صحیح به این موضوع بپردازید و همچنین توجه جدی به کیفیت تاریخ نگاری ، کیفیت نگارش، کیفیت استحصال مطلب، کیفیت در نحوه ارائه مطلب و کیفیت در گزینش اولویتها مورد تذکر ایشان بوده است و اینکه مطالب باید به گونهای باشد که مخاطب را اقناع کند.
ما سعی کردیم به این مطالبه در نگارش این فراز از تاریخ انقلاب اسلامی دقت کنیم و کتاب را به مسائل روز گره نزنیم. ضرورت نگارش کتاب نیاز تاریخ نگاری انقلاب اسلامی است.
*شما در مصاحبه گفتید سازمان مجاهدین خلق سعی داشت القا کند انفجار دفتر نخستوزیری به دست یکی از جریانهای سیاسی داخل کشور رخ داده است؟ اما در مقدمه کتاب مینویسید روندی که موجب میشود یک آدم فاقد پیشینه مبارزاتی به رده بالای امنیتی کشور برسد دستی است که او را تا این مقام بالا میبرد؟ با توجه نوع مصاحبه با افراد از جمله بهزاد نبوی، سعید حجاریان این سوال برای مخاطب ایجاد میکند که مولفان دارای پیش فرض بودند؟
روزیطلب: من سؤال شما را با توجه به فرم کتاب جواب میدهم. ما در این کتاب با چند خمیرمایه جلو رفتیم، یکی اسناد است،دیگری تاریخ شفاهی، تا جایی که ممکن بوده است از تحلیل خودداری کردیم و تحلیل را برعهده مخاطب گذاشتیم خود من تحلیل دارم، اما تحلیل خودم را نیاوردم. من روی شخص مسعود کشمیری تحلیل دارم که چرا اینقدر پیشرفت کرد.
ما در این کتاب سعی کردیم به یک اصل وفادار باشیم اینکه که هر کسی قصد دارد درباره این موضوع صحبت کند باید مسئولیت سخن خود را در پرونده را بپذیرد. من سخن شهید لاجوردی را آوردم که گفتند «هم رجایی و باهنر را می کُشند و هم به سوگشان می نشینند.»
اما درباره سوال شما برخی چنین برداشت کردند که این کتاب سعی داشت القا کند بین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سازمان مجاهدین خلق تشابهاتی وجود دارد؟ اما برخی دیگر نظر غیر از آن دارند و معتقد هستند کتاب سازمان مجاهدین خلق را متهم کرد و سازمان مجاهدین انقلاب تطهیر کردید.
*انفجار دفتر نخستوزیری توسط منافقین جای هیچ ابهامی ندارد
اسلامی: اصل عمل مجرمانه ترور توسط سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته است این جای هیچ ابهامی نیست.
دومین چیزی که مسلم است این است که سازمان مجاهدین خلق برای انجام این عملیات نیاز به تعدادی نفوذی در ارکان نظام داشت که این نفوذ در رکن 2 ارتش خیلی زودتر اتفاق میافتد.
*نقش سازمان مجاهدین خلق در نفوذ منافقین در دفتر نخستوزیری پررنگ است
در این نفوذ نقش چهرههای سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب که نه تنها در سازمان مجاهدین خلق عضویت نداشتند بلکه برای مقابله با سازمان مجاهدین خلق تاسیس شده بود پر رنگ بود.
گروههایی که سابقه مبارزه با شاه را داشتند دور هم جمع شدند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. در این سازمان افرادی هستند که نمی شود روی آنها هیچ ابهامی داشت. شهید بروجردی یکی از افرادی بود که در تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب نقش پررنگی داشت. قطعا شهید بروجردی یکی از چهرههای بزرگ انقلاب بود که برای اهدافش جان خودش را داد.
*نقش سازگارا در این پرونده مشکوک و دارای علامت سؤال جدی است
آنچه برای من مسلم بوده است این است که در ابتدای انقلاب برخی از افراد در سازمانهای انقلابی نفوذ کردهاند. اما آیا شخصیتی مانند محسن سازگارا از اول نفوذی بود یا نه؟ یا اینکه بازی آن جریان را خورد مجبور بود برای حفظ آبروی خویش با آنان همراهی کند تا یک جایی مجبور شد از انقلاب ببرد این را من نمیتوانم قضاوت کنم آنچه که مسلم است نقش سازگارا در این پرونده مشکوک و دارای علامت سؤال جدی است؟ ما در یک بررسی پژوهشی، سابقه و اسناد مربوط به این افراد را در برابر افکار عمومی قرار دادیم.
اسناد کتاب بیان میکند کسانی بعد از انفجار اعلام کردند کشمیری شهید شده و جنازهسازی کردند. اما قضاوت درباره اینکه آیا این عوامل عامدانه دست به چنین کاری زدند؟ نیاز به جایگاه قضایی دارد. یک نفر میگوید فلان کس نقش داشته و دیگری میگوید نقش نداشته است. امیدواریم در ویرایش دوم اسناد بیشتری را بتوانیم منتشر کنیم.
*به نظرتان دلیل اینکه سازمان مجاهدین انقلاب متوجه نفوذی مانند کشمیری نشد به خاطر شرایط زمانه بود یا اینکه در برخی مبانی معرفتی با سازمان مجاهدین خلق اشتراکاتی داشتند نتوانستند ماهیت کشمیری را کشف کنند؟
روزی طلب: بزرگانی مانند شهید مطهری و شاهآبادی از گسترش،اهمیت و نفوذ سازمان مجاهدین خلق در بین جوانان نگرانی داشتند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را به عنوان آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق تاسیس کردند. بعدها در بین اعضای سازمان مجاهدین اختلافات به وجود آمده که موجب انشعاب و انحلال سازمان مجاهدین انقلاب شد البته این بحث موضوع بحث ما نیست. اصولا موضوع این کتاب بررسی یک پرونده امنیتی است و بررسی یک جریان سیاسی نیست.
ما در این کتاب بررسی کردیم چه شخصی شهید شدن کشمیری را به رادیو داد؟ چه کسی برای کشمیری جنازهسازی کرد و چه کسی دستگاه قضا را فشار آورد که پرونده را ناتمام بگذارد و به جریان های سیاسی کاری نداشته ایم.
* آیا دستور مختومه اعلام کردن پرونده توسط امام صادر شد؟
روزی طلب: در این جا دو بحث است یک بحث راجع به رفتار و نظر امام درباره گروهکها به خصوص سازمان مجاهدین خلق است؟ نظر امام درباره سازمان مجاهدین خلق روشن است و امام سازمان مجاهدین خلق را منافقین نامید؟ در این مسئله هیچ شک و شبههای نمیتوان وارد کرد؟نظرات خاص امام درباره گروهک ها منجر مسائل سال 67 بعد از عملیات مرصاد شد.
بحث دیگر مربوط به پرونده انفجار دفتر نخستوزیری است. همین مسئله، مسئله اختلافی است. سه نفر در جلسه با امام خمینی(ره)در رابطه با پرونده حضور داشتند.
آقای موسوی خوئینیها دادستان وقت کل کشور،بعد از آنکه از جلسه بیرون میآید متنی را برای مسئول پرونده که حاضر در جلسه بود ارسال میکند که ایشان آن متن را به عنوان متن صحبتهای امام منتشر کند.
در آن متن از قول امام میگوید پرونده را مختومه اعلام کنید. اما مسئول وقت پرونده را نمیپذیرد و میگوید نظر امام این نبود. اما در نهایت پرونده بسته میشود و متهمان آزاد میشوند. اسم کتاب جمعبندی ما از اطلاعات موجود در این پرونده است.
اسلامی: البته یکی از مسئولان قضائی سابق که در این پرونده ورود داشت بعد از انتشار کتاب به ما ایراد گرفت که مطابق وصیتنامه امام نه سخن آقای خوئینیها اعتبار دارد و نه سخنان کسانی که میگویند پرونده مسکوت است. سخنان هیچ یک درباره نظر امام مستند نیست. او معتقد بود کسانی پرونده را مسکوت گذاشتند تخلف فضایی کردند. در اینکه نظر واقعی امام چه بود اختلاف وجود دارد.
* آیا مطابق متنی که آقای موسوی خوئینیها نوشت پرونده مختومه شد؟
روزی طلب: بله.
* آیا آقای رازینی متن موسوی خوئینیها راپذیرفت ؟
روزیطلب: بالاخره متهمان آزاد شدند اینکه پرونده متوقف شود شکی در آن نیست و متهمان آزاد شدند.
اسلامی: به هر حال مقام عالی قضائی دستور مختومه کردن صادر کرده بود و فارغ از اینکه نظر امام چه باشد، دستور خوئینیها برای مسئولان پرونده لازم الاتباع بود.
* در انتشار این کتاب آیا تهدیدات خاصی از جانب کسی به شما نشده است؟
*وزارت ارشاد اجازه انتشار بدون حاشیه کتاب را داده است
روزیطلب: من جا دارد که از وزارت ارشاد تشکر کنم که بدون حاشیه اجازه انتشار این کتاب را داده است. انها تنها به سه خط این کتاب اشکال گرفتند که از متن کتاب نبود و به روایت کتاب آسیبی نمیزد، ما هم پذیرفتیم. البته این نظر را هم ارشادی دادند ما هم پذیرفتیم.
اسلامی: روز اول که خواستم این کتاب را بنویسیم برخی توصیه کردند که سراغ این مسئله نروید. در طول نگارش کتاب هم این توصیهها ادامه داشت. اما شکل آن بیشتر دوستانه بود. حوادثی رخ داد اما حاشیه جدی که روند نوشتن کتاب را تحت تاثیر قرار بدهد، نبوده است.
* مسعود رجوی در جای اذعان کرده بود سازمانهای امنیتی امریکا و انگلیس در جریان اقدام تروریستی سازمان بودند این در حالی بود که سازمان در دهه 60 شعار ضد امپریالیستی میداد جالب است که گروهی که شعار ضد امپریالیستی میدهد و هنوز تحت جبر زمانه در آغوش امپریالیسم قرار نگرفته است با امپریالیسم پیوند دارد؟
روزیطلب: بحث اول، بحث استراتژی است. استراتژی از این منظر که چگونه سازمان مجاهدین خلق قصد داشت انقلاب اسلامی را ساقط کند.
یکی از سناریوی سازمان این بود که نظام را آنقدر ضعیف کند تا یک دشمن خارجی بتواند با حمله به ایران کشور را تصرف کند و آنان با نقش آلترنانیو وارد صحنه شوند.
مسعود رجوی در سال 59 به فرانسه میرود و پس از شش ماه مذاکره ، به ایران بر میگردد و این بازگشت به قضایای 14 اسفند و قضیه بنیصدر منتهی میشود.
درباره شخص کشمیری: کشمیری زمانی که دفتر نخست وزیر را منفجر میکند 31 سال سن داشت این شخص در سن 31 سالگی نمیتواند علاقمند و یا سمپات سازمان تلقی شود.
او نسبت به تبعات این کار آگاه بود. کشمیری در 3 سال بعد از انقلاب، مسئولیت کلان در جمهوری اسلامی داشته است. مسئول ضد اطلاعات نیروی هوایی بوده و یا به عنوان جانشین ستاد ضد اطلاعات کودتا نوژه بوده است. در آن ستاد مسئولان اطلاعات سپاه و ارتش زیر دست او بودند. کشمیری دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور بوده است. مسئول اطلاعاتی کشور به او گزارش میداده است.
کسی که مسئول چنین عملیاتی است برای سیستم اطلاعاتی ارزشمند است، بعد از 33 سال که از آن انفجار میگذرد هیچ نشانی از کشمیری در سازمان مجاهدین خلق وجود ندارد که سازمان با چنین نیروی چه برخورد میکند؟ این نیرو میتواند عملیات بزرگتر را طراحی کند و استراتژی مهمتر را طراحی کند.
بالاخره شخصی که بعد از انقلاب، مسئولان ضد اطلاعات نیروی هوایی و کودتا نوژه میشود باید آموزش اطلاعاتی دیده باشد و سوابق مبارزاتی داشته باشد.
اما هیچ سندی در کشور درباره این شخص وجود ندارد. ساواک هرکسی که کوچکترین اقدام علیه شاه میکرد کرده بود مطلع بود، 2 هزار نفر در سخنرانی حسینیه ارشاد شرکت میکردند اسم همه را داشت.
*کشمیری شاگرد خاص دکتر شریعتی بود
کشمیری شاگرد خاص دکتر شریعتی بود و هیچ سوابقی از او وجود ندارد. سوال اصلی این است آیا کشمیری عضو سازمان مجاهدین خلق بوده است و اگر ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق داشته، بالاخره ردههای بالای سازمان باید کشمیری را بشناسند چرا هیچ کدام نمیشناختنش. با توجه به این اطلاعات سوال اصلی این است کشمیری در کجا آموزش دیده است؟
تمام عوامل نفوذی سازمان مانند جواد قدیری و عباس زریباف حتی کلاهی که واقعه 7 تیر را به او منسوب میکند، عوامل اطلاعاتی به آنان مشکوک شدند.
زریباف دو هفته دستگیر میشود ولی نمی توانند ارتباطات اور ا کشف کنند، حتی خیلیها به کلاهی مشکوک بودند به جواد قدیری مشکوک بودند و عزتشاهی در کتاب خاطرات خود گفت من 10 بار گفتم قدیری مشکوک است. اصلاً مشخص است کلاس کشمیری نسبت به نفوذیهای دیگر سازمان متفاوت است سطحاش بالاتر است.
تحلیل من به عنوان محقق تاریخی که البته سندی هم ندارم این است که کشمیری نیروی اطلاعاتی کشور بیگانه مانند آمریکا، موساد و شاید شوروی بوده است.
که قبل از انقلاب آموزش دیده است و وارد سیستم شده و رشد کرده است در آن زمان با تعاملی که سازمان مجاهدین خلق با سازمانهای اطلاعاتی غرب داشتند، کشمیری را در اختیار سازمان مجاهدین خلق با طبقهبندی بالا قرار دادند.
کشمیری یک برگ سند در دفتر نخست وزیری ندارد مادرش انگلستان زندگی میکرده است. به نظر من کشمیری عامل سازمان مجاهدین خلق بوده است، اقدامش را انجام میدهد و به سرویس اطلاعاتی اصلی خود بر میگردد.
در همین زمینه بخوانید:
ـ بازخوانی نقش سازمانمجاهدینانقلاباسلامی و اصلاحطلبان در ترورشهیدان رجایی و باهنر+فیلم
"Our President, analytical news site"
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو