هم زمان با برگزاري جشن هاي سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي مروري هر چند كوتاه بر وقايع سال هاي نخستين پيروزي نظام شكوهمند اسلامي و عبرت ها و آئينه هاي اين سال ها ضروري به نظر مي رسد.
در اين نوشتار به بازخواني نقش مسعود كشميري كه تا جايگاه دبيري شوراي عالي امنيت ملي پيشرفته بود در شهادت شهيدان رجايي و باهنر مي پردازيم.
" ساعت 3 بعدازظهر، جلسه شوراي امنيت ملي؛ حاضران: محمدعلي رجايي رئيس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزير، مسعود كشميري دبير شوراي امنيت بالاي ميز جلسه نشسته اند. تيمسار وحيد دستجردي كنار باهنر و بعد از او اخياني به جاي فرماندهي ژاندارمري كل نشسته، در كنار وي به ترتيب تيمسار كتيبه، سرورالديني معاون وزير كشور، خسرو تهراني از اطلاعات نخست وزيري، كلاهدوز قائم مقام سپاه يك طرف ميز بودند و طرف ديگر ميز تيمسار شرف خواه معاون نيروي زميني، سرهنگ وحيدي معاون هماهنگي ستاد مشترك، سرهنگ وصالي فرمانده عمليات نيروي زميني، و سرهنگ صفاپور فرمانده عمليات ستاد مشترك قرار دارند. ضبط صوت بزرگ كشميري كه مخصوص ضبط جلسات است، درست نزديك رجايي و باهنر قرار مي گيرد و در اثناي جلسه...
كشميري از ساختمان نخست وزيري و به تبع آن از كشور خارج مي شود اما يك گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزيري، اصرار دارند كه كشميري در جريان انفجار شهيد شده و از او فقط خاكستري مانده است!
سرهنگ كتيبه درباره واقعه روي داده در گفتگو با هفته نامه سروش مورخ 6/8/1361 مي گويد: «جناب سرهنگ «كتيبه» شما كه خود در جلسه 8 شهريور حضور داشتيد توضيح بفرماييد كه موضوع آن جلسه چه بود و حادثه انفجار چگونه رخ داد؟...من موقع ورودم به اتاق كنفرانس مشاهده نمودم كه آن خائن از خدا بيخبر («كشميري») در حال ورود به جلسه است... قبل از همه مرحوم «شهيد وحيد دستجردي» گزارش وقايع هفته شهرباني را عنوان كرد... مرحوم كلاهدوز هم در آن جلسه از طرف سپاه پاسداران حضور داشت ... در همين لحظات كه بحث و گفتگو در جلسه ادامه داشت من ناگهان احساس كردم همينطور كه روي صندلي نشسته بودم بياراده سرپا ايستاده و تمام صورتم و مخصوصاً پيشانيم بشدت ميسوزد...مسئلهاي كه براي من اهميت دارد، شدت انفجار بود كه ما صداي آن را در آن لحظه نشنيديم، وليكن پردههاي گوش افرادي كه آنجا بودند تمام پاره شده بود...»
خبرگزاري فرانسه به نقل از خبرگزاري پارس (كه بعدها به خبرگزاري جمهوري اسلامي ايرنا تغيير نام يافت) اعلام كرد، گروه مجاهدين خلق در انگلستان طي اطلاعيه اي مسئوليت اين انفجار را پذيرفته اند. با اين حال بهزاد نبوي، در مصاحبه مندرج در كتاب "بيم ها و اميدها" تأكيد مي كند توجه كنيد! منافقين [مجاهدين خلق]، هرگز مسئوليت فاجعه انفجار حزب جمهوري اسلامي و انفجار نخستوزيري را كه طي آن بسياري از چهرههاي شاخص نظام و انقلاب به شهادت رسيدند، به عهده نگرفتند!
اصرار برخي اعضاء دفتر اطلاعات نخست وزيري بر شهادت كشميري از ديگر نقاط مبهم در اين پرونده است به طوريكه با گذشت چند روز پس از انفجار، روابط عمومي نخست وزيري در اطلاعيه اي با تأكيد بر اينكه پيكر سومي كه توسط مردم تشييع شده متعلق به كشميري نبوده بلكه جسد سيد عبدالحسين دفتريان مديركل مالي اداري نخست وزيري بوده است، افزود: بر اساس همين گزارش پيكر «شهيد مسعود كشميري» در واقعه انفجار متلاشي شده بود، كه قسمتهاي بدست آمده نيز همراه سه شهيد ديگر به خاك سپرده شده است!
سيد رضا زواره اي نماينده وقت مجلس شوراي اسلامي در سؤالي از وزير دادگستري وقت، مي پرسد: «هيچگاه نديديم، كه به صورت سؤال در رسانهها، چه روزنامهها و چه راديو و تلويزيون مطرح بشود، كه مثلاً انفجار حزب جمهوري اسلامي، نتيجه تعقيبش به كجا انجاميد؟ مسئله نخستوزيري به كجا انجاميد؟ آنچه در اين قضيه جلب توجه ميكند، اين است كه اين عوامل نفوذي يك شبكه بهم پيوستهاي هستند كه عواملشان را به راحتي در جاهاي حساس نفوذ ميدهند.»
رضا گلپور در کتاب شنود اشباح، در گفتگو با منبعي كه از آن با عنوان منبع (ص) ياد مي كند، ناگفته هاي بيشتري از چگونگي پخش خبر جعلي شهادت كشميري را بازگو مي نمايد: « از مصاحبه محقق با «منبع (ص)»- بحث شهيد سازي از «كشميري» خبيث:.. ببين بعد از انفجار هيچ نشانهاي از مجروح شدن يا كشته شدن «كشميري» نبود... آقاي «بهزاد باستاني» كه معاون و رئيس دفتر «بهزاد نبوي» بود، «محمد سازگارا» معاون سياسي اجتماعي «بهزاد نبوي»، «علياكبر تهراني»، «بيژن تاجيك» و «محمد رضوي» بودند كه به نحوي هسته اوليه پخش خبر شهادت «كشميري» ملعون به حساب ميآمدند...
مسعود کشميري کيست؟
مسعود کشميري فرزند سعيد با شماره شناسنامه 401، متولد 1329 از کرمانشاه، داراي مدرک ليسانس علوم اداري و مديريت بازرگاني از دانشگاه تهران بود که از تاريخ 23/5/51 تا اواخر سال 53 با قراردادهاي 6 ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعي شاغل بوده است.
وي همچنين پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، در شركت "سايبرناتيك" و شركت انگليسي "رايدر هند" با مسئوليت فردي معروف به "مستر نيشام" شاغل بوده است. با پيروزي انقلاب و بازگشت خارجي ها به کشورهايشان، شرکت مذکور منحل مي شود و مسئول شركت با برجاي گذاشتن اموال خود از كشور فرار مي كند.
وي قبل از انقلاب توسط پسر دايي خود، ابوالفضل دلنواز -كه برادر همسرش نيز بود و در درگيري مسلحانه معدوم شد-، جذب سازمان مجاهدين شد. ابتدا در بحث هاي خانوادگي از آنها حمايت مي کرد، ليکن به مرور زمان چهره اي حزب اللهي و حامي جمهوري اسلامي به خود گرفت و كمي پيچيده تر عمل کرد.
وي همچنين عضويت مؤثر در ستاد خنثي سازي كودتاي نوژه به نمايندگي از كميته اداره دوم ارتش داشته است كه از جمله خيانت هاي وي در اين مقطع، فراري دادن رهبر عمليات كودتا سرهنگ احسان بني عامري بوده است.
وي سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزيري را دريافت مي كند و براي آغاز اين مسير، ابتدا عضو دفتر نخست وزيري در سيتان و بلوچستان مي شود. کشميري مدتي كوتاه نيز در دفتر محسن سازگارا معاونت سياسي اجتماعي بهزادنبوي وزير وقت مشاور در امور اجرايي مشغول به كار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقيقات نخست وزيري به سرپرستي خسرو تهراني رفت. وي از آنجا مدتي به فعاليت در دبيرخانه شوراي امنيت پرداخت و سپس جانشين خسرو تهراني در دبيرخانه شوراي امنيت شد. عملكرد وي در اين جايگاه آنچنان بود که بسياري به غلط تصور كرده اند وي خود دبير شوراي امنيت بوده است.
«كشميري» خانوادهاي بيقيد و بيبند و بار دارد... ايشان از طريق دادستاني كل انقلاب در ابتداي انقلاب به اداره دوم ارتش معرفي ميشود و ميرود، در آنجا مشغول كار ميشود. يعني يك مركز حساس و مركز اسرار مهم مملكت. از اداره دوم به نيروي هوايي... اين چه شبكهاي است كه اين قدر نفوذ دارد و اين را اين قدر رشدش ميدهد؟ مسائلي كه در همين چند روزه، برادراني از نيروي هوايي در مورد اقدامات «كشميري» ميگفتند، درخور توجه است... شخصي به نام ستوان يكم «هرمز يعقوبي» ميرود، از كنار خيابان، يقهاش را ميگيرد، ميآورد كيفش را ميگيرند باز ميكنند. ميبينند يك مقدار اسناد سري درون كيفش است و دارد ميبرد... باز بچههاي نيروي هوايي ميگفتند: كه يك كاميون اسناد سري تحت عنوان كاغذ باطله از نيروي هوايي به وسيله «كشميري» خارج ميشود...
مطلب ديگر آقاي «كشميري»، به عنوان سرپرست كميته خنثي سازي كودتاي نوژه تمام جريانات كودتاي نوژه را در دست ميگيرد و يك عاملي كه قرائن نشان ميدهد به احتمال زياد عضويت (سي.آي.ا) را دارد، تمام سرنخهاي اصلي (س-آي-ا) را در اين كودتاي خائنانه كور ميكند و قطع ميكند و بعد چطور ميشود؟ چه شبكه قوي هست كه اين را ميآورد در نخستوزيري؟ بعد از اين همه مسائل؟... سوال اينجاست كه چه كسي صلاحيت «كشميري» را براي ورود به نخستوزيري تأييد كرد و چگونه او را آوردند در نخستوزيري؟... بعد از آنكه «كشميري» خانه تكاني كرده و همه اسنادش را برده، درست براي ساعت 3 كه نخستوزيري منفجر ميشود، يك ماشين ميآيد در خانهاش و زن و بچههايش را برميدارد و ميبرد...
ارسال اين پرونده به دادگستري و جلوگيري از رسيدگي به آن توسط سيد اسدالله لاجوردي، در حاليكه پرونده هاي مرتبط با منافقين همگي در اختيار وي به عنوان دادستان انقلاب تهران قرار مي گرفته، از ديگر نقاط مبهم اين پرونده است.
«در اواخر سال 57 از طرف نخست وزيري عده اي را براي حفظ اسناد و مدارك سري و طبقه بندي شده در ارتش مأمور كردند. از جمله اين افراد آقاي كشميري بود كه با دست خط رسمي رئيس دفتر نخست وزير وقت يعني مهندس بازرگان به ارتش معرفي شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارك نيروي هوايي را بر عهده گيرد. رئيس دفتر نخست وزير آقاي بازرگان، شخصي بود به نام آقاي خليلي، بدين ترتيب كشميري به كليه اسناد سري و طبقه بندي شده نيروي هوايي، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسي پيدا مي كند. ايشان تا كمي قبل از انفجار نخست وزيري در نيروي هوايي بود و با آقاي محمد رجبي و داداشي كه آنها هم از نخست وزيري معرفي نامه داشتند و در ستاد مشترك فعاليت اطلاعاتي و ضد اطلاعاتي انجام مي دادند. كشميري به اين صورت وارد تشكيلات نظامي گرديد و بعد از مدتي كارش را در نيروي هوايي رها كرد و به شوراي امنيت آمد، او قيافه حق به جانبي داشت، با ريش محرابي، قشنگ و صورت سرخ و سفيد موجه كه هر كس كه ايشان را مي ديد، فكر مي كرد حتي نماز شبش را نيز ترك نمي كند.»
يكي از اعضاي سازمان منافقين با افشاي نامه از كشميري اطلاعات جالبي درباره وي به دست مي دهند. كشميري در بخش هايي از اين نامه نوشته است: «مي خواهم بدون آن كه زياد فكر كنم و مطالبم را مرتب كنم، برخي نمونه ها و خاطره هايي را كه در دل ارتجاع ديده ام، برايت بگويم.» و بعد ادامه مي دهد: «در فروردين ماه 60 بود كه برادر قهرمانم... {به احتمال خيلي زياد مهدي افتخاري} از من خواست تا تمامي فعل و انفعالات نهاد... {شوراي عالي امنيت} را دقيقاً زير نظر بگيريم، به همين منظور براي محكم كردن پايم شروع به كار كردم. رهنمودها را برادر شهيدم... {احتمالا معدوم محمد بقايي} مي داد. خطوط قسمتي كه به آنجا نفوذ كرده بودم، براي همه ارگان هاي رژيم، اعم از دادستاني، كميته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگي، جهاد دانشگاهي، وزارت ارشاد و راديو و تلويزيون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. يك بار خودم فضاي به خصوصي را فراهم نمودم و متعاقباً تشكيل يك جلسه ويژه را دادم، بالاترين مهره هاي اجرايي رژيم به شوراي عالي امنيت احضار شدند و از طريق چند تن از آنها كه قبلاً با آنها صحبت كرده بودم، مسئله چك برخي افراد و اين كه نفوذي مجاهدين نباشند را مطرح كردم و بعداً خودم نيز وارد شده و نظراتي دادم.»
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو