در ادامه بازخواني و عبرت آموزي از وقايع سالهاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي ، اين روزها كه ملت به پيشواز يوم الله 22 بهمن رفته اند نيم نگاهي به تجربه ساختار شكن و عجيب ابوالحسن بني صدر كه با تكيه بر آراي مردم توانست هزينه هاي بسياري را به نظام و ملت تحميل كند

و از عجايب روزگار شباهت هاي انكار ناشدني بسياري ميان رفتارهاي بني صدر و سلوك سياسي برخي سياسيون امروز ديده مي شود مي تواند نقشي به سزا در شناخت جريان فتنه و دوري از آن ايفا كند.

 

نخستين انتخابات رياست جمهوري در ايران، سه ماه بعد از استعفاي بازرگان در پنجم بهمن ماه 1358 در حالي برگزار شد كه حدود 21 ميليون نفر واجد شرايط شركت در اين انتخابات بودند و از اين ميزان 14 ميليون نفر معادل 42/67 درصد از واجدان شرايط در نخستين انتخابات رياست جمهوري، رأي‌هاي خود را به صندوق ريختند.

 

در اين انتخابات، 124 نامزد رياست جمهوري بودند كه در اين بين، ابوالحسن بني صدر توانست با كسب 11 ميليون رأي بر رقباي خود پيروز شود و به اين ترتيب وي از 15 بهمن 58 تا اول تير 60 به مدت 16 ماه مسئوليت اداره كشور را به دست گرفت.

 

اما ابوالحسن بني صدر كه بنا به نوشته هاي خود در كتاب خاطراتش رويايي فراتر از رياست قوه مجريه را در سر مي پروراند با دست يازيدن به اقداماتي كه در آن مقدمات كودتاي خفته سياسي عليه اركان اساسي كشور به خصوص حضرت امام به چشم مي خورد عملا به روياروي با ملت و امام روي آورد.

 

وي كه با گذشت زمان و برافتادن پرده از اقدامات خائنانه اش به نوعي ناكارآمدي عمومي و بحران مشروعيت گرفتار شده بود با همفكري سازمان منافقين، اقداماتي احساسي و با خاصيت شورانندگي مردم را در دستور كار خود قرار داد تا با اين حربه قاطبه مردم را كه با مشاهده تزوير و دوروئي وي از او بريده بودند دوباره طرفدار خود كند. بني صدر با همكاري سازمان مجاهدين خلق قصد داشت سلسله حركت هايي را در بازه زماني چندماهه انجام دهد كه با به نتيجه رسيدن آنها او و هوادارانش در موضع ضعف و انفعال قرار گرفته و با مظلوم نمايي به تضعيف حكومت نوپاي اسلامي موفق مي شدند.

 

مثلث كودتاي نرم بني صدر داراي سه ضلع شوم بود كه تحقق هر يك از آنها راه را براي نيل به مرحله بعد هموار مي كرد. نخستين گام، ايجاد ديكتاتوري و در دست گرفتن تمام قواي حكومتي و نظامي كشور بود كه با واگذاري فرماندهي كل قوا به بني صدر اين مهم تحقق يافت.

دومين گام، تخريب نهادها و شخصيت هاي مهم و تاثير گذار به خصوص ياران صديق و صميمي امام و جايگزين سازي از ميان نيروهاي شبهه دار و داراي سابقه سوء بود كه تخريب شهيد بهشتي بارزترين نمونه از اين دست برنامه ها بود.

 

گام سوم و آخرين گام، بهره برداري سوء از احساسات و قدرت نيروهاي عمومي و مردم و رو در رو قرار دادن آحاد ملت با نظام و نيروهاي خط امامي بود. براي رسيدن به اين مطلب بني صدر با برگزاري ميتينگ هاي مختلف و درخواست از مردم براي برگزاري راهپيمايي ها و تجمعات عمومي در استان ها، شهرها و مراكز مختلف، در حد توان خود به سخنراني و حضور در اين اجتماعات اقدام كرده و يا نمايندگاني منطبق بر نظريات خود را مي فرستاد. با اين حربه بني صدر توانسته بود با استفاده از تريبون هاي عمومي عملا به تخريب و زير سوال بردن تريبون هاي نمازجمعه و ائمه جمعه دست زند.

 

هچنين، فراخوان مردم به سردادن شعارهاي شبانه در پشت بام ها و الله اكبر گفتن مردم بي اطلاع از نيات واقعي سردمداران جريان نفاق از ديگر گام هاي اين جريان بود.

اما روشن كردن معارضه و كينه بني صدر و رجوي با خط امام و نيروهاي اصيل انقلاب مطلبي بود كه با آتش زدن و اهانت به عكس امام خميني اتفاق افتاده و عملا مرز ميان اين جريان با حاميان و حزب اللهي هاي فدائي راه امام روشن شد. اما تلقي ساده لوحانه اي كه تعداد معدودي همچنان درباره تعلق جريان بني صدر به اسلام و مباني تشيع داشتند دستمايه اي شد تا با هلهله و سوت و كف طرفداران بني صدر در روزعاشورا هر گونه علقه و ارتباط با جريان اسلام خواه نفي شده و سندي آشكار بر برادري و برابري با تفكر سكولار و ليبرال غربي بر جاي بماند.

 

در آخرين گام هاي تئوريك از ضلع سوم مثلث شوم بني صدر و رجوي، بيانيه ها و مقالات تند و موهن با قالب ساختار شكن و شبهه افكن كوچك ترين شك و شبهه اي را براي بزرگان انقلاب باقي نگذاشت تا در روز 31 خرداد 1360، لايحه عدم كفايت سياسي بني‌صدر براي ادامه منصب رياست جمهوري به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسانده شود. اين لايحه 10 روز پس از صدور حكم حضرت امام مبني بر بركناري بني‌صدر از مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و 5 هفته قبل از فرار مشترك وي و مسعود رجوي رييس سازمان مجاهدين خلق (منافقين‌) از كشور صورت گرفت‌.

اما خوانده شدن خطوط نه چندان مبهم نفاق وابسته به رجوي و بني صدر كه با هوشياري مردم و مسئولان به انجام رسيده بود آخرين مرحله از ضلع سوم سوء استفاده از مردم و جوانان براي رويارويي آشكار با حكومت را به مرحله عمل گذاشت. در اين مرحله انجام عمليات مسلحانه و ترورها و به كارگيري نيروهاي شبه نظامي به همراه شستشوي مغزي آنان به عنوان تنها فشنگ باقي مانده در خشاب خيانت جريان نفاق به ميدان آمد و جالب اينكه در سريع ترين زمان ممكن با هوشياري مردم و قاطعيت مسئولان اين جريان نفوذ يافته در اركان كشور ريشه كن شده و از بين رفت.

 

نيم نگاهي به جريان عبرت آموز نفوذ وابستگان به دشمنان نظام اسلامي در سال هاي ابتدايي پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي نشان مي دهد كه شباهتي عجيب و غير قابل انكار در اين دو سريال سياسي به چشم مي خورد و اين افكار عمومي هستند كه بايستي قضاوت كنند كه آيا اين سريال ها از يك سناريو نشات مي گيرند و گام به گام از دستورات پيش نوشته اي تبعيت مي كنند يا اينكه شباهتي ناخواسته در ميان است؟!

 

قضاوت با تاريخ و مردم است!