با عنایت به شرایط پیش‌آمده در منطقه‌ی غرب آسیا، نظام کنونی بین الملل و حتی در جوامع غربی، زمان خروج بسیاری از به حاشیه رفته ها و خروج موضع جهان سوم و تشکیل قدرت بین‌الملل اسلامی فرارسیده است.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ «وقتى که دنیا در حال تغییر است، نظم جهانی در حال تغییر است و نظم جدیدى در حال نطفه‌بندى است، ما طبعاً وظایف مهم‌ترى خواهیم داشت. در نظم جدید عالم، جایگاه اسلام، جایگاه جمهورى اسلامى، جایگاه کشور مهم ما ایران کجا خواهد بود؟ این را میتوانیم فکر کنیم، پیش‌بینى کنیم، در راه آن حرکت کنیم.» ( رهبر معظم انقلاب؛ دیدار با خبرگان رهبری؛ 13 شهریور 1393) شروع و اوج گرفتن اعتراضات مردمی در غرب آسیا توجه تحلیل‌گران و بازیگران سیاست بین‌المللی را به این نقطه از جهان جلب نمود. در این رهگذر، هر کس از ظن خویش به تحلیل اهداف و برنامه‌های معترضین یا انقلابیون پرداخت، اما واقعیت چیست؟! ملت‌ها از چه می‌گریزند و به کجا می‌نگرند؟ آیا در پس این تبری، تولی نیز هست؟ آثار و تبعات این تحولات چیست؟ این‌ها سؤالات مهمی است که پاسخ جامع و مانع دادن به هر کدام از آن‌ها، زیست مشترک میان انسان‌های برافروخته را طلب می‌کند؛ چرا که خواسته یا ناخواسته، انسان محصول یا متأثر از ساخت اجتماعی خویش است. در فراق این نیاز و در این مجال کوتاه، به دنبال ادراک چیستی و چرایی رویدادها و تحولات بخشی از حوزه‌ی جهان سوم، یعنی کشورهای غرب آسیا بوده‌ایم و رهبری معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، روشنی‌بخش مسیر تحلیلی ما خواهند بود. همچنین از آنجا که موضوع جنبش‌های سیاسی‌ـ‌اجتماعی، در چهارچوب رهیافت جامعه‌شناختی و نظریات توسعه، دقیق‌تر قابل تحلیل است و نیز این جنبش‌ها در نقطه‌ای از حوزه‌ی تاریخی جهان سوم در حال وقوع است، مفهوم جامعه‌شناسی توسعه تعیین‌کننده خواهد بود.
جهان سوم اصطلاحی چندوجهی است که هنوز چند دهه از پدید آمدن آن نگذشته است. این عبارت در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم ساخته شد. با پایان یافتن خصومت‌ها در 1945 و طی دوره‌ی جنگ سرد، مرز انعطاف‌ناپذیری بین دنیای سرمایه‌داری، به سرکردگی ایالات متحده و دنیای سوسیالیستی، به رهبری اتحاد جماهیر شوروی، به وجود آمد و در اوج کشمکش‌ها، کشورها به عضویت این دو بلوک درمی‌آمدند؛ اما برخی کشورها از پذیرش این نظم جهانی سر باز ‌زدنند و غیرمتعهد (در حوزه سیاسی) یا جهان سوم (در حوزه‌ی اقتصادی) خوانده شدند. اما با فروکش کردن جنگ سرد و نهایتاً فروپاشی جهان دوم یا دنیای سوسیالیستی، حوزه‌ی جهان سوم به مقوله‌ای جامع‌تر تبدیل شد و بالغ بر صد کشور، با تقریباً سه‌چهارم جمعیت کل جهان، در آن قرار گرفتند.[1] در همین راستا، اندیشمندان و سیاست‌مداران بسیاری، به مطالعه و نظریه‌پردازی پیرامون پیشینه و زمینه‌های شکل‌گیری جهان سوم، ترسیم وضعیت موجود در جهان سوم و ارائه‌ی راهکار برای رهایی و دستیابی به وضعیت مطلوب، پرداختند. در این چارچوب، رهیافت‌های جامعه‌شناختی و نظریات توسعه در محافل علمی و سیاست‌گذاری مطرح گردیدند.
جامعه‌شناسی، به مثابه‌ی علم مطالعه‌ی زندگی اجتماعی انسان‌ها، در قرن بیستم و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، در اکثر دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی و حتی در برخی از دانشگاه‌های کشورهای جهان سوم، به عنوان رشته‌ای مطالعاتی پذیرفته شد و آن را بسط و گسترش دادند. جامعه‌شناسان در تلاش بودند که با مطالعه‌‌ی مسیر «تاریخی‌ـ‌تطبیقی» جوامع، «قوانین حاکم بر فرآیند تغییر و تحول جامعه» را کشف کنند و پدیده‌های آتی و مسیر آینده‌‌ی جامعه‌ی خود و آن گاه جامعه‌ی بشری را پیش‌بینی سازند.
در همین راستا، توسعه به مثابه‌ی مسئله‌ی اجتماعی چنین تلقی می‌شد که فرآیندی از رشد اقتصادی و در حیطه‌ی مطالعات اقتصادی قرار دارد. به همین سبب، جامعه‌شناسی نسبت به توسعه‌ی جوامع توسعه‌نیافته، علاقه و توجه کافی از خود نشان نمی‌داد. اما گسترش مطالعات توسعه‌ای نشان داد که رشد اقتصادی تنها یک بُعد توسعه است و ابعاد دیگر این پدیده را عوامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و به ویژه نیروی انسانی تشکیل می‌دهد. بنابراین بخش وسیعی از این پدیده، تحت قلمرو جامعه‌شناسی، به ویژه جامعه‌شناسی توسعه قرار دارد.[2]
مجمع عمومی سازمان ملل، در اکتبر 1970 اعلام داشت که رشد اقتصادی نه می‌تواند به توسعه رهنمون شود و نه آنکه تنها هدف توسعه است. دومین دهه‌ی توسعه، نقطه‌ی عطفی در تاریخ توسعه به شمار می‌آید؛ چرا که در بیانیه‌ی همین مجمع بود که «انسان» به عنوان هدف توسعه شناخته شد. نگرش جامعه‌شناختی پیرامون موضوع توسعه، بالاخص با مطرح شدن مشکلات و موانع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پیش روی برخی کشورها، از این دهه به بعد، گام‌های بلند و استواری برداشت و در محافل آکادمیک جای مناسبی برای خود دست‌وپا کرد.
اما دلیل و علت این نوع تقسیم جهانی و نامیدن برخی کشورها و ملت‌ها بدین نام‌ها (جهان سوم، جنوب، در حال توسعه، عقب‌مانده، عقب‌افتاده و...) چیست؟ سیر تطور تاریخی این دولت‌ملت‌ها چیست؟ این مسائل خود موجب منازعه و مناقشه‌ی فکری اندیشمندان و روشن‌فکران علوم اجتماعی است و ما نیز در اینجا قصد پرداختن بدان‌ها را نداریم. بدین منظور، مفروضات این نوشته آن است که نخست، جهان سوم یک مفهوم است، نه یک واژه. پس امکان تحول، انتقال و انطباق مفهومی وجود دارد. دوم اینکه جهان سوم یک واقعیت انسانی است و احتمال تغییر و دگرگونی ساخت واقعیت وجود دارد. سوم اینکه این تحول ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دارد. چهارم اینکه این تحول در سطوح مختلف، زمینه‌های داخلی و خارجی دارد. پنجم اینکه هیچ یک از نظریات جامعه‌شناسی توسعه، جامع و قابل تطبیق با فرآیند تحولات غرب آسیا نیست و ما نیز قصد اثبات الگوی نظری خاص و مقید نمودن خود بدان را در این نوشته نداشته‌ایم، بلکه در سطحی کلان از آن بهره برده‌ایم.
بنیان و ارکان نظم غربی در حوزه‌ی غرب آسیا (1990 تا 2010)
تاریخ بشر با جنگ (شکست‌ـ‌پیروزی) آغاز می‌شود. این یک گزاره‌ی تاریخی است. در سنت مادیون، پایان جنگ فقط یک فاتح دارد که جهان پس از جنگ را سامان می‌دهد و اندیشه و انگیزش مغلوبین را منکوب و فاتحین را مطرح می‌نماید. تمدن غرب تجربیات خوبی از شکل دادن جنگ‌های هدفمند برای رسیدن به خواسته‌های سیاسی، اقتصادی، بین‌المللی خویش دارد: جنگ‌های سی‌ساله و حذف دین از عرصه‌ی اجتماع‌، جنگ دوم جهانی و حذف فاشیسم، جنگ سرد و حذف کمونیسم. البته باید گفت علی‌رغم این تلاش تئوری‌های آلترناتیو، مکاتب و اندیشه‌های انتقادی نیز در همین بستر جنگ و نزاع نشوونمو یافته‌اند و به زعم خویش، راه صحیح آینده را برای بشر گرفتار در خشم و غضب منازعه نمایان ساخته‌اند که نمونه‌ی واضح آن، ظهور تفکرات پوچ‌گرا و معناگریز یا معنویت‌گرا و الهی در غرب معاصر بوده است.
در صورت عبور از آثار و تبعات منفی هر یک از نبردهای فوق بر ملت‌ها، بالاخص ملت‌های مسلمان، نقطه‌ی اساسی تحولات و دگرگونی‌های اخیر در غرب آسیا، وقوع جنگ مدرن مذهبی مصادف با 11 سپتامبر 2001 میلادی است.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا و غرب برای تثبیت نظم نوین جهانی و تغییر در جغرافیای سیاسی‌ـ‌اقتصادی منطقه می‌بایست شکل نوینی از سلطه و استثمار را به کار می‌بستند؛ الگویی که دو سطح فرهنگی‌ـ‌اجتماعی و سیاسی‌ـ‌اقتصادی داشت. در این راستا، آن‌ها از نظریاتی همچون بنیادگرایی، دمکراتیزاسیون و جهانی شدن مدد گرفتند. جهانی شدن روندی است که با پیوستنبده آن، ملت‌ها تفاوت‌های هویتی را، که منشأ بردگی و خشونت خوانده می‌شد، ترک می‌گویند و با پذیرش مؤلفه‌های فرهنگی و تمدنی غرب جدید، به آزادی‌ـ‌دمکراسی و حقوق خویش دست می‌یابند. اما در واقع این فرآیندی است که ملت‌ها با نفی فرهنگ و سنن و آیین بومی، بازیگران بازی غرب می‌شوند و نتیجه‌اش هویت‌زدایی و معنازدایی است. «این جهان ىشدن،اسمش جها نىشدن است؛ اما باطنش آمریکایى شدن است.»[3]
اما غرب در بزنگاه، به این فهم دست یافت که در برابر جهانی‌سازی، نظم غرب‌گرا در عرصه‌ی زندگی بشری بعد از دهه‌ی 1990، فقط یک نیروی مقاوم و سرکش در برابر دارد و آن دین اسلام است. دینی جامع با بیش از یک‌ونیم میلیارد جمعیت پراکنده در سراسر جهان به صورت آتش‌فشانی خفته و ساکن در جغرافیایی سرشار از منابع غنی طبیعی که پس از سال 1979 توانسته بود با انقلاب علیه رژیم وابسته به غرب و تشکیل حکومت اسلامی و ورود به عرصه‌ی قدرت، ظهور و بروز داخلی و خارجی داشته باشد.
انقلاب اسلامی ایران مبنایی شد برای خروش مستضعفین و شکل‌گیری گروه‌های انقلابی و مبارز در نقاط مختلف جهان. در این شرایط آنچه جلوی موتور محرک اسلام را گرفت ریل‌گذاری انحرافی در آن مسیر بود؛ آنچه امام راحل آن را اسلام آمریکایی می‌خواند: «طرح بنیادگرایی اسلامی و اسلام میانه‌رو دو حربه‌ای بود که از سوی دشمن برای زمین‌گیر نمودن ملت‌های مسلمان و مستضعف به کار بسته شد.»
در این برهه از تاریخ، اتاق‌های فکر غرب، به یاری دستگاه‌هاى امنيتى و رسانه‌ای خود و با بهره‌گیری از بسترهای موجود در جهان اسلام و حضور فرقه‌ها و جریان‌های فکری‌ـ‌سیاسی متکثر و ناخالص اسلامی، تلاش نمودند دو سر طیف افراط و تفریط را به عنوان نمود آیین اسلام به جهانیان معرفی کنند. از یک سو، نمایش اسلام رادیکال و خشن تحت عنوان بنیادگرایی تئوریزه شد و از سوی دیگر، اسلام معنویت‌گرا (درون‌گرا) و منهای سیاست، تحت عنوان اسلام میانه‌رو القا گردید.
حادثه‌ی 11 سپتامبر، جنگ مذهبی جدیدی برای حذف دین اسلام از عرصه‌ی زندگی بشر بود. بنیادگرایی اسلامی بهانه‌ی تازه‌ای شد برای حمایت از دیکتاتورهای نظامی که حاملان اسلام میانه‌رو نیز بودند؛ حکامی که با حفظ ظواهر اسلامی، تأمین‌کننده‌ی منافع غرب بودند. سپس سال‌ها با تبیین نظریاتی چون استبداد شرقی، عقب‌ماندگی و... در مجامع دانشگاهی غرب و شرق، تلاش نمودند دیکتاتوری‌های غرب‌گرا را مشروع و مقبول جلوه دهند. در واقع چنین القا می‌شد که این افراد دیکتاتور هستند، اما جایگزین آن‌ها بن‌لادن خواهد شد و در انتخاب میان بد و بدتر، بهتر است به بد رضایت دهیم.

با عنایت به شرایط پیش آمده در منطقه غرب آسیا زمان خروج از موضع جهان سوم و تشکیل قدرت بین الملل اسلامی فرا رسیده است فرصتی که بایستی«مردان و زنان مؤمن در سراسر جهان اسلام و بویژه در مصر و تونس و لیبى، از این فرصت براى تشکیل قدرت بین الملل اسلامی ، بیشترین بهره را ببرند. خواص و پیشروان نهضت ها به خداى بزرگ توکل و به وعده‌ى نصرت او اعتماد کنند و صفحه‌ى تازه‌ گشوده‌ى تاریخ امت اسلامى را با افتخارات ماندگار خود، که مایه‌ى رضاى‌ الهى و زمینه‌ساز نصرت اوست، مزین سازند.»

«به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غرب‌گرا و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامى که رژیم صهیونیستى را تحمل می‌کند، ولى با مذاهب اسلامىِ دیگر بی‌رحمانه مواجه می‌شود، دست آشتى به سوى آمریکا و ناتو دراز می‌کند، ولى در داخل به جنگ‌هاى قبیله‌اى و مذهبى دامن می‌زند و اشدّاء با مؤمنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکایى و انگلیسى بدبین باشید که شما را به دام سرمایه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى می‌کشانند.»[4]
آری همان طور که اشاره شد، پس از تضعیف اسلام سیاسی‌ـ‌انقلابی، با ارائه‌ی الگوی ناقص، رادیکال و خشن و بعد، جایگزینی اسلام میانه‌رو و حافظ منافع غرب، در جوامع اسلامی، تلاش بسیاری از سوی غرب و آمریکا برای تثبیت سلطه‌ی رژیم‌های سیاسی دست‌ساز و تفوق هژمونی آمریکا بر منطقه و نیز رهایی از کابوس خودساخته‌ی تروریسم صورت گرفت که نمونه‌ی آن ارائه‌ی طرح‌های خاورمیانه‌ای بود.
طرح خاورمیانه‌ی بزرگ برای نخستین بار در 12 سپتامبر 2002 توسط کالین پاول مطرح گردید. همزمان آقای پاول تاسیس بنیاد انترپرایز (Enterprise) را اعلام کرد و متعهد شد آمریکا به کشورهایی مانند عربستان سعودی، لبنان، الجزایر و یمن برای الحاق به سازمان تجارت جهانی کمک نماید، مناسبات تجاری دو جانبه‌ی خود را با کشورهایی نظیر مصر و بحرین گسترش دهد، از برنامه‌های منطقه برای انجام اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اصلاح نظام آموزشی حمایت نماید و از مبارزات شهروندان منطقه برای کسب آزادی های سیاسی و استقرار دموکراسی پشتیبانی کند. متعاقبا ،در ژانویه سال 2003 معاون رئیس ‌جمهور ایالا‌ت ‌متحده ، دیک چینی در اجلاس سازمان جهانی اقتصاد (WEO) که در شهر داووس (Davos) سویس برگزار گردید « استراتژی پیش رو برای آزادی » را مطرح ساخت که دولت آمریکا را "متعهد به حمایت از کسانی می‌نماید که در راه اصلاحات در خاورمیانه بزرگ فعالیت می‌نمایند و فداکاری بخرج می‌دهند ." وی تاکیدکرد دولت بوش مصر است "دموکراسی را در سراسر خاورمیانه و فراسوی آن ارتقاء بخشد."
طرح خاورمیانه‌ی بزرگ از یک سو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از سوی دیگر، با سوء‌ظن و تردید کشورهای اتحادیه‌ی اروپا مواجه شد. کشورهای عربی هراسان از پیامدهای آن، برای استمرار دولت‌های خود، این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی، در عین پشتیبانی از این طرح، آن را غیرواقع‌بینانه و بلندپروازانه خواندند. برخی از اندیشمندان نیز برنامه‌هایی از این دست را استراتژی هژمونی‌طلبی و تاکتیک استتاری غرب برای فرار از مسائل خود و مشروع‌سازی این رژیم‌ها بیان داشتند.
در همین راستا، کشورهای اتحادیه‌ی اروپا نیز در سال‌های نخست هزاره‌ی دوم، طرح‌های مختلفی را برای پیشبرد تحولات دمکراتیک در منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا ارائه نموده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها طرح شراکت اروپا و مدیترانه است که به پیمان یا روند بارسلون معروف است. روند بارسلون در حقیقت سیاست رسمى و اعلام‌شده‌ی اتحادیه‌ی اروپا در خصوص تحولات منطقه است. «برنامه‌ی همسایگان اروپا» و «استراتژى امنیتى اروپا» دو مورد دیگر از طرح‌های اروپا در رابطه با برنامه‌ی اصلاحات خاورمیانه و جهان اسلام است. همچنین انگلستان و آلمان طرح‌های جدیدی را برای پیشبرد برنامه‌ی اصلاحات منطقه ارائه نموده‌اند که به «گروه ویژه برای گفت‌وگو با جهان اسلام» و «همکاری با جهان اسلام» معروف هستند.
در نهایت، در چارچوب راهبردها و سیاست‌های خاورمیانه‌ای و جهان اسلامی غرب، می‌توان گفت بسط و گسترش تفکرات دوگانه‌ی رادیکال‌ـ‌لیبرال با بهره‌گیری از شکاف‌ها و ضعف‌های موجود در جهان اسلام، منجر به مسخ نخبگان و جوانان مسلمان در برابر دستاوردهای فکری‌ـ‌فرهنگی و تمدن غربی گردید و نیز موجب هرج‌ومرج فکری، فرهنگی و اقتصادی شد. همچنین استمرار این روند و نیز حفظ حاکمیت دیکتاتورهای غرب‌گرا، موجب تثبیت ضعف و عقب‌ماندگی مسلمانان در عرصه‌ی فکری، سیاسی و اقتصادی و فراهم شدن فرصت سلطه بر منابع طبیعی و ثروت آنان شد؛ به نحوی که کشورهای اسلامی به حیاط‌خلوت دولت‌های غربی بدل شدند که نتیجه‌اش حذف اسلام ناب است. اینجاست که دین اسلام هشدار می‌دهد که «پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلّت‌بار) دعوت نکنید، در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و چیزی از (ثواب) اعمالتان را کم نمی‌کند!»[7]
موجبیت بیداری اسلامی و تغییر توازن استراتژیک در حوزه‌ی جهان اسلام
- بحران‌های سه‌گانه‌ی رژیم‌های سیاسی
در مباحث فلسفی، وقتی درباره‌ی حدوث امری بحث می‌کنند، صحبت از مقتضی و مانع به میان می‌آورند. در تحولات منطقه هم با حضور مقتضی و برطرف شدن مانع، وقوع انقلاب لاجرم می‌نماید. در واقع ظلم و دیکتاتوری (عدم آزادی)، دخالت و سلطه‌ی بیگانه در تصمیمات ملی (عدم استقلال) مقتضی این انقلاب‌ها بودند. اکنون مانع انقلاب، که ترس و ناآگاهی ملت‌ها بود، زایل شده و آن‌ چیزی که اتفاق افتاده است باید به وقوع می‌پیوست. در ساحت اندیشه‌ی سیاسی، غالباً نظام سیاسی برای استقرار و استمرار حاکمیت و حکومت نیازمند برخورداری از مشروعیت سیاسی، به معنی پذیرش اعمال قدرت از سوی حکومت بر مردم و نیز مقبولیت، به معنی کارآمدی رژیم سیاسی و رضایت‌مندی ملت است. حقایق رو به افزایش کنونى در دنیاى اسلام، حوادث بریده از ریشه‌هاى تاریخى و زمینه‌هاى اجتماعى و فکرى نیستند و در نتیجه‌ی بسترهای فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فوق‌الذکر، غالب نظام‌های دیکتاتوری در غرب آسیا، علاوه بر بحران‌های مشروعیت و مقبولیت، دچار بحران سلطه شدند.
آنچه بعد از جنگ دوم جهانی در منطقه‌ی غرب آسیا به وقوع پیوست عبارت‌ است از:
- تقسیم مغرضانه‌‌ی سرزمین‌های اسلامی به منظور ایجاد اختلاف و تنش میان امت مسلمان و خودمشغولی ساکنین این منطقه.
- روی کار آوردن حکام جائر (ظالم و بی‌کفایت) و دست‌نشانده با هدف کنترل متصرفات غرب و نیز تثبیت نفوذ دول غربی با حضور مستشاران برای بهره‌برداری از منابع طبیعی و انسانی این منطقه.
- رخوت و سکون مسلمانان نسبت به تحولات و رویدادهای جهانی، منطقه‌ای و داخلی در پی سرکوب رهبران سیاسی و جنبش‌های آزادی‌بخش جهان اسلام که با مواضع روشنگرانه‌ی امثال مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمد عبدوه و... آغاز شد.
در تحلیلی تمثیلی می‌توان گفت پس از جنگ دوم جهانی، هرچند ارگانیسم ملت‌ها منفعل بود و واکنشی نسبت به ظلم، فساد و بی‌عدالتی در داخل و خارج جوامع خود نداشت، اما قوای حسی فعال بود و تحرکات و اقدامات اصلاحی و ضدنظم موجود برخی کشورها و گروه‌ها در منطقه نیز توجه آن‌ها را به خود جلب نمود. آشنایی نخبگان و جوانان مسلمان با مفاهیمی چون آزادی، عدالت، دمکراسی، حقوق بشر، حاکمیت اکثریت، آزادی فردی و... در طول دوران مبارزات و دوران فترت، موج انتقادی جدیدی را سامان می‌داد. «شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متکى به پشتوانه‌هاى تاریخى و تمدنى و محصول تراکم معرفت‌ها و تجربه‌هاست. در 150 سال اخیر، حضور شخصیت‌هاى فکرى و جهادى بزرگ جریان‌ساز اسلامى در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهاى دیگرى از آسیا و آفریقا، پیش‌زمینه‌هاى وضع کنونى دنیاى اسلام‌اند.»[8]
از سوی دیگر، در طول زمان، این فهم شکل گرفت که ریشه‌ی مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این جوامع، متأثر از وابستگی رژیم‌های سیاسی به غرب، ساختار سیاسی و اقتصادی اقتدارگرا و فردمحور، بی‌لیاقتی و عدم توانمندی مقامات در اداره‌ی کشور و عدم مشارکت مردم در تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری‌ها بوده است.
گروهی از اندیشمندان معتقدند بیان مسائلی چون خاورمیانه‌ی بزرگ یا خاورمیانه‌ی جدید و... از سوی غرب و ملزومات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن‌ها، به نحو ناخودآگاه، فضای باز و جدیدی را به روی ملت‌ها گشود و مجالی یافتند تا با آگاهی نسبت به نقصان و ضعف‌های خود، آن‌ها را در مجامع مختلف مطرح کنند.
در واقع اکثر رژیم‌های منطقه، از ابتدای تأسیس، از مشروعیت و مقبولیت برخوردار نبودند، اما توانسته بودند طی بیش از نیم قرن، با حمایت دول غربی و تشکیل نظامات وسیع بوروکراتیک و امنیتی و بهره‌برداری از محافظه‌کاری و ترس ملت‌ها، استمرار یابند، ولی در سال‌های اخیر، با عدم پذیرش اعمال قدرت حکومت از سوی مردم و نیز اثبات ناکارآمدی رژیم‌های سیاسی و عدم رضایت‌مندی ملت‌ها، دیوار اعتماد به رژیم‌های وابسته و ترس از رژیم‌های خودکامه فروریخت و زمینه‌های سیاسی‌ـ‌اجتماعی لازم برای گریز از مرکز و خروج ملت‌ها از سلطه و نفوذ رژیم‌های دیکتاتور و غرب‌گرا فراهم گردید.
ملت‌های مسلمان از فرمایشات امام علی (علیه السلام) پند گرفته و بدان عمل می‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه‌ای که به مردم مصر فرستاد، در زمانى که مالک اشتر را به حکومت مصر منصوب کرد، فرموده است:
«...بینید سرزمین شما با حمله‌ی دشمن کم شده و شهرهایتان تحت فرمان آنان درآمده و کشورهایتان ربوده شده و در شهرهاى شما جنگ درگرفته، خدا شما را بیامرزد، به جانب جنگ با دشمنانتان کوچ کنید و خود را بر زمین سنگین مسازید که تن به خوارى بسپارید و به ذلّت برگردید و پست‏ترین برنامه نصیب شما شود. مرد جنگجو همیشه بیدار و هوشیار است و هر که از دشمن آسوده بخوابد، دشمن نسبت به او نخواهد خفت.»[9]
- الگوسازی انقلاب اسلامی با تثبیت جمهوری اسلامی ایران
پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقطه‌ی عطفی نه تنها در تاریخ ملت ایران بود، بلکه توانست ایده‌ای جدید با مؤلفه‌ها و آرمان‌های نوینی را برای جهانیان محصور در خرد بی‌بنیاد سودانگارانه عرضه نماید. به رغم سیطره‌‌ی چندصدساله‌ی تمدن نفس‌محور غربی و شیفتگی بسیار آن به زرق‌وبرق، انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) توانست راه جدیدی، ورای ایسم‌های مصطلح، برای انسان امروز و فردا ارائه کند و به تعبیر اندیشمند پست‌مدرن فرانسوی، میشل فوکو، منادی معنویت و روحی جدید برای جهان بی‌روح در عصر حاضر گردد. حکومتی دینی که می‌گوید: «ماهدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامی درجهان فقر و گرسنگی است. مامی‌گوییم تاشرک و کفرهست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ماهستیم. ما بر سر شهر و مملکت باکسی دعوا نداریم. تصمیم داریم پرچم لااله الاالله رابرقله‌های رفیع کرامت و بزرگواری در سراسرجهان به اهتزاز در آوریم.»[10]
همچنین علی‌رغم فشارها و تهدیدات داخلی و خارجی دول غربی، پایداری آرا و اندیشه‌های حضرت امام در طول بیش از سه دهه، میراث گران‌بهایی برای مسلمانان و شیفتگان وی بر جای گذارده و سنتی نو و مکتبی اصیل برای احیای ارزش‌ها و اصول اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) در جهان ارائه نموده است.

طرح خاورمیانه بزرگ از یکسو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از سوی دیگر با سوء ظن و تردید کشورهای اتحادیه اروپا مواجه شد. کشورهای عربی هراسان از پیآمدهای آن برای استمرار دولتهای خود این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی در عین پشتیبانی از این طرح آنرا غیر واقع بینانه و بلند پروازانه خواندند. برخی از اندیشمندان نیز برنامه هایی از این دست را استراتژی هژمونی طلبی و تاکتیک استتاری غرب برای فرار از مسائل خود و مشروع سازی این رژیم ها بیان داشتند.

حضرت امام تمام مسلمانان و مستضعفین جهان را مخاطب قرار می‌دهند و اعلام می‌دارند: «مسلمانان جهان و محرومان سراسر گیتی از این برزخی که انقلاب اسلامی برای جهان‌خواران آفریده احساس غرور و آزادی کنید و ندای آزادی و آزادگی در حیات سرنوشت خویش سر دهید و بر زخم‌های خود مرهم گذارید که دوران ناامیدی و بن‌بست و تنفس در منطقه‌ی کفر به سر آمده است. امیدوارم همه‌ی مسلمانان شکوفه‌های آزادی نسیم عطر بهاری و طراوت گل‌های محبت و عشق و چشمه‌سار زلال جوشش اراده‌‌ی خود را نظاره کنند. همه باید از این باتلاق سکوت و سکون، که بر آن تخم مرگ و اسارت پاشیده‌اند، به در آییم و به سوی دریایی که زمزم از آن جوشیده روان شویم.»[11]
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در دهه‌ی 80 میلادی، با عنوان زلزله‌ی سیاسی در منطقه یاد شد؛ رویدادی سیاسی‌، ‌اجتماعی و فرهنگی که از سویی در عرصه‌ی بین‌المللی خواهان دگرگونی بنیادین در نظم جهان پس از جنگ دوم جهانی بود و از سوی دیگر، در عرصه‌ی داخلی، با طرد ساخت اجتماعی عصر پهلوی، به دنبال احیای اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) و بازگرداندن مسلمین به صراط اسلام بود. از منظر مکتب انقلاب اسلامی، سبیل مسلمانان (افکار، گفتار و رفتار) از صراط اسلام، که همان صراط مستقیم است و در چارچوب ثقل اکبر و ثقل اصغر در میان بشریت به ودیعه گذارده شده، جدا افتاده است و مسلمین با پذیرش فرهنگ و تمدن الحادی و مادی غرب، دچار جاهلیت مدرن گشته‌اند. حال مردم ایران با رهبری حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان یک اسلام‌شناس و رهبر الهی‌ـ‌سیاسی، تلاش نمودند به اصل و اساس خویش بازگردند.
«امام با انقلاب اسلامى و با تشکیل جمهورى اسلامى راهِ میانه‏ى عقب‏ماندگى و غرب‏زدگى را ترسیم کرد. ملت‌ها تصور می‌کردند یا باید عقب‏مانده بمانند یا باید غرب‏زده شوند؛ امام نشان دادند که نه، یک راه مستقیم، یک صراط مستقیم وجود دارد که انسان اسیر غرب هم نشود، غرب‏زده هم نشود؛ اما راهِ ترقى و پیشرفت و تعالى را طی کند؛ ملت ایران این راه را طى کرده است.»[12]
به همین سبب، «بعد از پیروزى انقلاب، همه‌ی همت دشمنان انقلاب و مستکبران در این متمرکز بود که حالا که کار از دستشان دررفت، شاید بتوانند راه این راهروان را منحرف کنند؛ همچنان که در قیام مشروطه کردند. همه یا بیشترِ تلاش این 25ساله بر این موضوع متمرکز بود که این خط الهى و این راه صحیح و صراط مستقیم گم نشود.»[13]
«یکى از مهم‌ترین خصوصیات انقلاب اسلامى ایران این است که در طول این 32 سال، با وجود راهى دشوار و طولانى، با این همه مزاحمت، با این همه معارضه، با این همه سیاست‌هاى برخورد گوناگون، با شکل‌هاى مختلف و از جوانب مختلف، این خط مستقیم در انقلاب مطلقاً زاویه پیدا نکرده است؛ شعارها همان شعارهاست، اهداف همان اهداف است، خط همان خط است، راه همان راه است.»[14]
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ایستادگی و استقامت ملت ایران بر اصول و ارزش‌های اسلامی و حرکت در مسیر پیشرفت و تعالی را عامل اصلی ماندگاری جمهوری اسلامی و الگو شدن آن برای ملت‌ها می‌دانند و می‌فرمایند: «حرکت عظیم ملت‌ها در برخی کشورها و بیداری اسلامی در منطقه، قطعاً تأثیرپذیر از حرکت بزرگ اسلامی ملت ایران در 32 سال گذشته بوده و اکنون زمان پایان تدریجی دوران قدرت‌ها و سلطه‌ی قدرتمندان فرارسیده است.»[15]
رهبر معظم انقلاب اسلامی، با نگرشی مثبت، به عمق‌کاوی تحولات اخیر منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای پرداخته‌اند و معتقدند: «آرایش سیاسی دنیا در حال تغییر اساسی است» و دهه‌‌ی سوم انقلاب اسلامی با تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در عرصه‌ی جهانی، منطقه‌ای و ملی مصادف گردیده است. «هر روز از منطقه و از جهان، خبرهاى تازه‌اى می‌رسد. مسائلى که امروز در منطقه‌ى ما و در سرتاسر جهان بروز می‌کند، مسائل بى‌سابقه‌اى است؛ چه مسائل منطقه، چه مسائلى که در غرب دارد اتفاق مى‌افتد؛ چه در اروپا و چه در آمریکا. شرایط جهان، شرایط حساسى است و البته به نفع ما.»[16]
ایشان با بیان علل ضعف و ایستایی جوامع اسلامی در قرون گذشته و نشوونموی بیداری اسلامی در جهان اسلام، متأثر از انقلاب کبیر اسلامی ایران، معتقدند: «اگر توقف کنیم، به عقب پرتاب خواهیم شد.»[17]
- احیای هویت دینی و دستیابی به خودآگاهی اسلامی
جدا از تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی و تأثیرات مسائل بین‌المللی، باید به ریشه‌های درونی و هویتی این دست تحولات پرداخت. قالب هویتی در شرایط مختلفی ایجاد می‌شود، اما می‌بایست بخش اصلی و اجتناب‌ناپذیر هویت‌یابی را در قالب ادبیات، گفتمان (روح حاکم بر ساخت اجتماعی) و حداکثرسازی حس خودآگاهی مورد توجه قرار داد. مجموعه‌ی جریان‌ها و گروه‌های اسلام‌گرا، طی سال‌های 1980 به بعد، توانستند قالب‌های گفتمانی و مکتبی خود را از طریق تحرک درونی ارتقا دهند (بازنمایی ایدئولوژیک و هویتی).
با گذشت بیش از یک قرن از شروع نخستین جنبش‌های اسلامی و ظهور روشن‌فکران و عالمان دینی، انقلاب اسلامی ایران قالب‌های معنایی اسلام را بر اساس عناصر درونی خود بازنمایی کرد و در نتیجه، تحت عنوان اسلام ناب، بیان منحصربه‌فردی به وجود آورد که زمینه‌ساز شکل خاصی از روابط است.
خودآگاهی و هویت اسلامی، شرایطی به وجود آورده است که به موجب آن، اسلام به منزله‌ی دال برتر نظم سیاسی جدید در منطقه و جهان اسلام محسوب می‌شود. به این ترتیب، اسلام از یک سو منشأ خودآگاهی برای ساخت نظم جدید داخلی و بین‌المللی تلقی می‌شود و از سوی دیگر، باید آن را نشانه‌ی مقابله با تمدن مادی غرب دانست. از این رو، هویت اسلامی و خودآگاهی دینی دوران جدید، در مقابله با غرب سازمان‌دهی شده است.
ادبیات اسلامی و همچنین هویت اسلام‌گرایی در دوران جدید، شکل منازعه‌آمیزی از روابط را تبیین می‌کند. مکتب اسلام‌گرایی در مقابله با سایر شکل‌بندی‌های گفتمانی قرار می‌گیرد. گفتمان‌های دیگر از سوی اسلام‌گرایان حذف می‌شود. آنان وضعیت موجود را مبتنی بر جلوه‌هایی از شرایط منازعه‌آمیز و جدال تفسیر می‌کنند. هانتینگتون چنین وضعیتی را با واژه‌ی برخورد تمدنی و هویتی توصیف می‌کند. در این شرایط می‌توان گفت پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، یک حالت «شبه‌جنگ بین‌تمدنی» میان اسلام و غرب به وجود آمد.
شکل‌گیری روند موجود و تحولات سیاسی‌ـ‌اجتماعی اخیر را می‌توان به عنوان نمادی یا حتی نمودی از جدال‌گرایی تمدن‌ها و بازیگرانی دانست که کنش خود را بر مبنای قالب‌های هویتی شکل داده‌اند. هویت می‌تواند زمینه‌ی خیزش ملی و ایدئولوژیک را فراهم کند.
اگر مسلمانان بتوانند در کنار جنبش سیاسی، هم‌بستگی اجتماعی خود را از طریق مقابله‌ی فکری، سیاسی و اقتصادی با غرب به دست آوردند، طبعاً به قابلیت‌های مؤثرتری در حوزه‌ی قدرت سیاسی و استراتژیک نائل می‌شوند. نظریه‌پردازان غربی در تلاش‌‌اند تا هژمونی فرهنگی غرب را مقدمه‌ی تفوق و تسلط استراتژیک و نظامی قرار دهند.
اگر قواعد و قابلیت‌های فرهنگ اسلامی بتواند منظومه‌ی منسجم و فراگیری به وجود آورد (فراگفتمان)، در آن شرایط، رویارویی جهان غرب و اسلام از فراگیری، تنوع و زمان بیشتری برخوردار خواهد بود. از آنجا که مقابله و رویارویی جهان اسلام و کشورهای غربی بر اساس جلوه‌هایی از ایدئولوژی و جهان‌بینی است، زمینه‌های لازم برای تداوم رقابت در سال‌های آینده نیز وجود خواهد داشت.
از سویی دیگر، روند توسعه‌ی جهان غرب در کشورهای اسلامی، زمینه را برای نفوذپذیری ساختارهای اجتماعی و سیاسی کشورهای اسلامی فراهم آورده است. هم‌اکنون اسلام به عنوان نماد هویت مقاومت محسوب می‌شود و تعریف مسلمانان از جنگ غرب علیه اسلام باعث شده است که خصومت‌ها و اختلافات درونی جهان اسلام کاهش یابد یا به حالت تعلیق در‌آید.
«انتخابات تونس و مصر و شعارها و رویکردهاى مردم یمن و بحرین و سایر سرزمین‌هاى عربى، علامت می‌دهد که همه می‌خواهند مسلمان معاصر، بدون افراط خشک‌سرانه و تفریط غرب‌گرایانه باشد و با شعار الله اکبر می‌خواهند مسلمانانه، با ترکیب معنویت،عدالت و عقلانیت و با روش مردم‌سالارى دینى، از پسِ تحقیر و استبداد و عقب‌‌ماندگى و استعمار و فساد و فقر و تبعیضِ صدساله رهایى یابند و این، درست‌ترین راه است.»[18]
- تضعیف جایگاه استراتژیک غرب در منطقه
ایالات متحده‌ی آمریکا، فاتح جنگ دوم جهانی و رهبر جهان سرمایه‌داری، حتی بعد از دوران جنگ سرد هم قدرت مسلط و بلامنازع خاورمیانه به شمار می‌رفت، اما امروز این شرایط در حال دگرگونی است و واشنگتن نمی‌تواند این وضعیت را تغییر دهد.
زبیگنیف برژینسکی، رجل سیاسی دوران گذشته‌ی آمریکا هم مدت‌ها قبل، در سخنانی، به واقعیت تضعیف قدرت آمریکا در خاورمیانه اعتراف کرد و اظهار داشت: «آمریکا در سال 1975 متحد نزدیک چهار کشور بزرگ منطقه‌ی شامل ایران، مصر، ترکیه و عربستان بود، اما امروز ارتباط با هر یک از این چهار کشور مختل شده است. ما متحد این رژیم‌ها بودیم، اما وزیدن بادهای تجددگرایی در منطقه، این اتحاد را ناپایدار ساخت.»
فرید زکریا، دبیر افتخاری مجله‌ی آمریکایی تایم، معتقد است واقعیت جدید این است: «جهان عرب دمکراتیک، مصداق عینی این گرایش، تصمیم مصر به برقراری روابط با ایران و حماس است. نیروهای بومی در جهان عرب، که انرژی خود را از مردم، فناوری و جوانان وام می‌گرفت، شروع به ظهور و غلیان کرد. این نیروها اینک از بند رها گشته‌اند و دفعتاً هم محو نخواهند شد.»[19] وی در تشریح دیدگاه خود می‌گوید: «اما واشنگتن که از دو جنگ خسته شده و بحران مالی و رکود عمیق اقتصادی هم آن را ناتوان ساخته است، ظرفیت‌های خود برای ابتکار عمل را هم از دست داد و حتی سرکوب هم به نظر نمی‌رسد که این نیرو را برای همیشه ساکت کند.»[20] وقایع و رویدادهای ذیل بخشی از دلایل و زمینه‌های فروپاشی نظم آمریکایی در منطقه و تغییر توازن استراتژیک به سود جهان اسلام است:
- شکست راهبرد نظامی‌ـ‌امنیتی غرب در جهان اسلام از جمله: شکست سیاست‌های آمریکا در منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ و جدید، اشغال افغانستان و عراق.
- تعمیق شکاف و اختلاف میان آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا در حوزه‌ی امنیتی: پیمان نظامی آتلانتیک شمالی ناتو، حوزه‌ی اقتصادی: سیاست‌های پولی‌ـ‌مالی و در نهایت، افول قدرت نرم غرب.
- بحران اجتماعی‌ـ‌اقتصادی غرب و وقوع جنبش تسخیر وال‌استریت و مشابه اروپایی آن، که منجر به پیروزی جناح‌های سوم در انتخابات‌های 2012 اروپا شد؛ پیروزی سوسیالیست‌های در ریاست جمهوری فرانسه و یونان، پیروزی سوسیالیست‌های در انتخابات محلی آلمان و ایتالیا.
- تقویت محور مقاومت و وقوع موج سوم بیداری اسلامی در منطقه.
- تشدید بحران‌های پنج‌گانه‌ی رژیم صهیونیستی و استمرار معضل امنیت اسرائیل.
نتیجه‌گیری
با عنایت به شرایط پیش‌آمده در منطقه‌ی غرب آسیا، زمان خروج از موضع جهان سوم و تشکیل قدرت بین‌الملل اسلامی فرارسیده است. فرصتی که بایستی «مردان و زنان مؤمن در سراسر جهان اسلام و به ویژه در مصر و تونس و لیبى، از این فرصت براى تشکیل قدرت بین‌الملل اسلامی، بیشترین بهره را ببرند. خواص و پیشروان نهضت‌ها به خداى بزرگ توکل و به وعده‌ى نصرت او اعتماد کنند و صفحه‌ى تازه‌گشوده‌ى تاریخ امت اسلامى را با افتخارات ماندگار خود، که مایه‌ى رضاى‌ الهى و زمینه‌ساز نصرت اوست، مزین سازند.»[21]
امواج بیداری اسلامی در طول چند دهه‌ی گذشته، حامل دو آرمان بنیادین است: استقلال و آزادی. در شرایط کنونی، ملت‌های مسلمانِ جویای استقلال از مستکبرین و سلطه‌گران خارجی، در سطوح گسترده‌ی زیست اجتماعی، خواهان آزادی از بند رژیم‌ها و حکام مستبد و جائرند. با عنایت به تحول درونی امت اسلامی، تحقق اسلام در معنای دقیق کلمه، یعنی همان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله)، که حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) بیان داشته‌اند، در گروی تحقق استقلال و آزادی است. «اساس مسئله براى یک ملت، در درجه‌ى اول عبارت از همین استقلال و آزادى است. البته بهاى کسب استقلال و آزادى سنگین است، زحمت و مشکلات دارد و تا مدتى هم سختى زندگى دارد.»[22]
همچنین در پی پذیرش اهمیت و حساسیت دو اصل مذکور، یعنی استقلال در تمام سطوح فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و آزادی در بُعد فردی و اجتماعی، وجود محیطی مردم‌سالارانه، مقدمه‌ی لازم برای بسط دستورات و ارزش‌های الهی در جامعه و حکومت است. آن روندی که مردم ایران نیز در سال‌های پس از بهمن 1357، به رهبری امام خمینی (رحمت الله علیه) و آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی) طی نمودند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، با فهم این نیاز مهم جوامع اسلامی، در دیدار سفرای جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «آرایش سیاسی دنیا در حال تغییر اساسی است، حوادثی بزرگ در منطقه، اروپا و در جهان در حال وقوع است که باید با هوشیاری کامل آن‌ها را رصد کرد. در این اوضاع پیچیده و حساس، باید با تبیین حرف نو نظام اسلامی، یعنی حضور توأمان مردم و ارزش‌های الهی در جامعه، به نقش‌آفرینی مؤثر پرداخت.»[23] امید است با رفع موانع فکری، فرهنگی و سیاسی در جوامع اسلامی، زمینه‌ی گسترش جهانی دین مبین اسلام فراهم گردد.(+)
مصطفی یقینی‌پور

پی‌نوشت‌ها:
[1]ال. اس. اتاوریانوس، جامعه‌شناسی تاریخی‌ـ‌تطبیقی جهان سوم، تهران، سمت، 1383، ص 14.
[2]یوسف نراقی، جامعه‌شناسی و توسعه، تهران، نشر فرزان، 1380، چاپ اول، ص 2.
[3]بیانات رهبری انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیرکبیر، 9 اسفند 1379.
[4]خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران، ترجمه‌ی خطبه عربی، 14 بهمن 1390.
7Donald Anderson, “Reform in the Middle East”, Donald Anderson is Chairman of Foreign Affairs Select Committee of the UK Parliament..
8Davos – Cheney http://www.theglobalist. com/DBWeb/Storyld.aspx? Storyld=3754
[7]قرآن کرم، سوره مبارکه محمد آیه 35[7]
[8]بیانات رهبر انقلاب در اجلاس بین‌المللی بیدارى اسلامى، ‌26 شهریور 1390.
[9]نهج‌البلاغه، نامه‌ی شماره‌ی 62.
[10]حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)، صحیفه‌ی نور، جلد 19.
[11]همان.
[12]بیانات رهبر انقلاب در مراسم نوزدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (رحمت الله علیه)، 14 خرداد 1387.
[13]بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی، 29 دی 1382.
[14]بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از شاعران و ذاکرین اهل بیت (علیه السلام)، 3 خرداد 1390.
[15]دیدار رهبر انقلاب با فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش، بهمن 1389.
[16]بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه،‌ 20 مهر1390.
[17]بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی (رحمت الله علیه)، 14 خرداد 91.
[18]رهبری معظم انقلاب، خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران، ترجمه‌ی خطبه‌ی ‌عربی، 14 بهمن 1390.
[19]فرید زکریا، پایگاه مجازی آمریکا (نگاه نو)، بخش مقالات صاحب‌نظران، مجله‌‌ی تایم، خرداد 1391.
[20]همان.
[21]رهبر معظم انقلاب، پیام به کنگره‌ی عظیم حج، 14 آبان 1390.
[22]رهبر معظم انقلاب خطبه‌هاى نمازجمعه‌ى تهران، 20 بهمن 1368.‌
[23]بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی، 8 دی 1390.

"Our President, analytical news site"