از روزی که امام خمینی با انتشار کتاب «کشف اسرار» و تدریس فلسفه در حوزه علمیه قم شهره شد تا روزی که در قامت یک پیشوای محبوب از جهان رفت، بیش از شش دهه فاصله بود. اما این فقیه فلسفه دان که هم مسلط به عرفان بود و هم آشنا به سیاست، در این شش دهه که مصادف با متلاطم‌ترین سال‌های تاریخ معاصر ایران و جهان بود، در چندین جبهه مختلف با منتقدان و مخالفان حوزوی‌اش در تقابل قرار گرفت و با هوشمندی و چیره‌دستی خاصی که داشت، این تضادها و چالش‌های حساس و بحرانی را سپری کرد.

۱- از شبهات حکمی زاده تا انتقادات فلسفه ستیزان

حوزه علمیه قم در سال‌های دهه بیست شمسی با رشد فزاینده جریان‌های غیردینی و ضد دینی مواجه شد. خلع رضاشاه و رها شدن جامعه از فضای بسته سال‌های سلطنت پهلوی اول، به آزادی بیان و قلم بی‌حدومرزی انجامید که جامعه دینی آن روز ایران نمی‌توانست آن را برتابد. توده‌ای‌ها حتی به حوزه علمیه قم هم رخنه کرده و در شهر قم عرض‌اندام می‌کردند.

در چنین فضایی بود که فرزند یکی از علمای شاخص قم با نوشتن کتابچه‌ای به نام «اسرار هزارساله» به‌نقد بی‌رحمانه باورهای دینی و حوزوی عصر خود برخاست. علی‌اکبر حکمی زاده که خود نیز طلبه بود و پدرش میرزا مهدی پایین‌شهری از معتمدین شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم به شمار می‌رفت، دوستی نزدیکی با احمد کسروی داشت که او نیز در این دوره به ستیز با برخی باورهای رایج عصر خود برخاسته بود.

انتشار اسرار هزارساله با موج گسترده مخالفت‌ها مواجه شد. طلاب حوزه تازه تأسیس قم برای پاسخگویی به سخنان نویسنده این اثر به تکاپو افتادند. آیت‌الله عزالدین حسینی زنجانی از مراجع تقلید کنونی مقیم مشهد درباره آن روزها می‌گوید: «وقتی کتاب اسرار هزارساله تألیف شد، من از آیت‌الله‌العظمی حجت کسب تکلیف کردم. ایشان فرمودند که شما کاری به این کارها نداشته باشید و درستان را بخوانید. «الباطل یهجر بترک ذکره» (حرف باطل را اگر نشنیده بگیری و رها کنی، خودبه‌خود متروک می‌شود). ولی امام به خاطر پاسخ به این کتاب، درس خود را تعطیل کردند و برای نوشتن «کشف اسرار» چنان فشاری به خود آوردند که یادم هست از عینک دودی استفاده می‌کردند.» (۱)

درواقع می‌توان تألیف کتاب کشف‌الاسرار را نخستین فعالیت بارز اجتماعی فرهنگی امام خمینی و اولین تقابل وی با جریانات انحرافی حوزوی دانست. این کتاب که سال‌هاست منتشر نمی‌شود، دربرگیرنده دفاع قاطع و شدیداللحن امام از روحانیت، تشیع و دین است و رگه‌هایی از نظریه ولایت‌فقیه نیز در آن یافتنی است.

اما این تنها چالش جدی امام در دوران میان‌سالی‌اش نبود. او که از دوران جوانی به فلسفه و عرفان گرایش ویژه‌ای داشت و نزد آیت‌الله شاه‌آبادی شاگردی کرده بود، کلاس درس فلسفه محدودی برقرار کرده و شاگردان مهمی را آموزش می‌داد. آیت‌الله دکتر مهدی حائری یزدی فرزند مؤسس حوزه علمیه قم که به همراه مرحوم آیت‌الله سید رضا صدر (برادر امام موسی صدر) از نخستین شاگردان حلقه درس فلسفه امام بوده است، دراین‌باره می‌گوید: «درس فلسفه ایشان یک درس فلسفه عرفانی بود. ایشان در تئوری عرفان خیلی زحمت کشیدند، هم عملاً و هم ازنظر تئوری. در عرفان واقعاً خیلی متخصص و شاخص بود. فلسفه عرفانی ملاصدرا را خیلی خوب می‌گفت. ولی از فلسفه محض که فلسفه مشایی محض است و تعلیمات ارسطویی با تفسیرهای ابن‌سینا و فارابی است، ایشان منزجر بود و به‌هیچ‌وجه علاقه‌مند نبود. خلاصه به فلسفه‌ای معتقد بودند که جنبه عرفانی و ذوقی داشت.» (۲)

علاقه امام خمینی به صدرالمتألهین شیرازی آن‌قدر بود که به گفته آیت‌الله منتظری (دیگر شاگرد درس فلسفه امام) تأکید می‌کردند که نام بنیان‌گذار حکمت متعالیه با احترام برده شود: «یک‌بار خدمت آقای خمینی بودم. به مناسبت گفتم ملأ صدرا. ایشان ناراحت شدند که چرا می‌گویید ملاصدرا؟! گفتند آیا شما به آیت‌الله آخوند خراسانی (صاحب کفایه) می‌گویید ملأ کاظم؟! باید اسم بزرگان را با احترام ببرید.» (۳)

شدت علاقه امام به فلسفه و عرفان بر حوزویان مخالف فلسفه ستیز پوشیده نبود. این در حالی بود که درس فلسفه امام خمینی چندان علنی نبود و به‌طور خصوصی و کاملاً محدود برگزار می‌شد. تنها طلبه‌هایی مجاز به شرکت در این درس بودند که امام خمینی به آن‌ها اذن حضور داده باشد. اما مباحث جنجالی فلسفه و عرفان اسلامی به ایجاد چالش‌های جدی در میان حوزویان انجامید. یکی از علمای قم حکم تکفیر امام خمینی را صادر کرد و طلبه‌های ضد فلسفه نیز معاشرت با امام و خانواده‌اش را تحریم کردند.

آیت‌الله عزالدین زنجانی این‌گونه به یاد می‌آورد: «کسی که امام را تکفیر کرد و کارش در حوزه قم صدا کرد، یکی از علمای زنجان بود. وی در محله سیدان قم ساکن بود و من از او که علت را پرسیدم دستم را گرفت و گفت: این شخص می‌گوید دست‌تو خداست! این به خاطر تصور غلطی بود که از بحث فلسفی وحدت وجود برای او حاصل‌شده بود.» (۴)

شاید خیلی‌ها قضیه مشهور پیشنهاد یک روحانی مقدس را مبنی بر آب کشیدن کوزه‌ای که مرحوم سید مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود شنیده‌اند. این روحانی با این تفکر که فرزند امام نیز به دلیل اعتقادات فلسفی پدرش نجس است، دستور آب کشیدن کوزه را داده بود. هرچند بعدها وی از کارش پشیمان شد و از دوستداران امام گشت.

۲- مخالفان طرح اصلاح حوزه

امام خمینی از مدافعان و حامیان جدی حضور آیت‌الله‌العظمی بروجردی در قم بود و همراه با فرزندان مؤسس حوزه علمیه قم تلاش فراوانی برای استقرار این آیت‌الله مقیم بروجرد در قم انجام داد که سرانجام در نیمه دهه بیست شمسی این تلاش‌ها ثمر داد و حوزه علمیه قم در مسیر ثبات و اقتدار قرار گرفت. امام و دوستانش از همان اوایل ورود آیت‌الله‌العظمی بروجردی به قم، ایشان را به پیگیری طرح اصلاح حوزه ترغیب کردند.

اما طولی نکشید که همه رشته‌های اصلاح‌طلبان حوزه پنبه شد و زعیم حوزه قم به این تلاش‌ها بدبین گشت. مرحوم حجةالاسلام علی دوانی که از طلاب فعال آن روزگار بوده است دراین‌باره نوشته که پس از عقب‌نشینی آیت‌الله بروجردی، امام خمینی به همراه مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری یزدی و دیگر اعضای هیئت مصلحین حوزه نزد وی می‌روند تا علت را جویا شوند. در خلال مذاکرات، ناگهان آیت‌الله بروجردی می‌گوید: «از کجا بدانم که می‌خواهید اصلاح کنید؟! آقا مرتضی حائری با عصبانیت می‌گوید آقا یعنی ما مفسد هستیم؟! پدر من حوزه‌ای به آن خوبی تشکیل داد و ما مفسد هستیم؟! این را می‌گوید و عمامه‌اش را به زمین می‌زند. با دخالت یکی از اطرافیان آقای بروجردی، حاج‌آقا روح‌الله خمینی هم استکان چایش را که در دست داشته به دیوار می‌کوبد که می‌شکند. آقای بروجردی بلند می‌شود به اندرون می‌رود. آن‌ها هم برخاسته از خانه خارج می‌شوند و همه‌چیز به حال اول باقی می‌ماند.» (۵)

پس‌ازاین واقعه، امام خمینی برای همیشه ارتباطش را با بیت آیت‌الله بروجردی محدود کرد و سکوت پیشه نمود. بااین‌حال همواره مورد مشورت رهبر وقت شیعیان قرار داشت و حتی به‌عنوان وزیر خارجه آیت‌الله بروجردی معروف شده بود. (۶)

مرحوم آیت‌الله دکتر مهدی حائری یزدی دراین‌باره گفته است: «اوایل ورود آقای بروجردی به قم، آقای خمینی خیلی نزدیک به ایشان بود و شب و روز در التزام ایشان بود… به‌علاوه چون آقای خمینی ازهرجهت شایسته و برازنده بود و کمتر کسی در حوزه به جامعیت و شایستگی ایشان به چشم می‌خورد، قهراً مقام اول را نزد آقای بروجردی پیدا کرد.» (۷)

۳- کار فرهنگی یا مبارزه سیاسی؟

پس از درگذشت آیت‌الله‌العظمی بروجردی در فروردین سال ۱۳۴۰، مرجعیت در قم بین سه قطب این حوزه تقسیم شد. سنت‌گرایان حوزه تحت مرجعیت آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی درآمدند و به حرکت آرام خود ادامه دادند. نواندیشان حوزه نیز از مرجعیت دو تن از استادان عالی حوزه حمایت می‌کردند. گروهی که چندان با حکومت پهلوی سر ستیز نداشتند و کار فرهنگی را ترجیح می‌دادند، مرجعیت آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری را پشتیبانی می‌کردند و مؤسسه‌ای به نام دارالتبلیغ اسلامی را به راه انداختند. حامیان امام خمینی از همان زمان، تشکیلاتی را بنا نهادند که هیئت مدرسین و بعدها جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نام گرفت و دربرگیرنده استادان و روحانیون برجسته و مهمی بود که افکار انقلابی امام را پذیرفته بودند.

مخالفت امام خمینی با دارالتبلیغ، گروه‌بندی حوزه را وارد مرحله جدی‌تری کرد و واکنش‌هایی را در پی داشت. مرحوم آیت‌الله احمدی میانجی از مؤسسین جامعه مدرسین به یاد می‌آورد که وقتی مخالفت امام با تشکیلات دارالتبلیغ را برای مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید هادی میلانی در مشهد بازگو کرده بود، از این مرجع تقلید شنیده که: آقای خمینی به کار آقای شریعتمداری چه‌کار دارد؟(۸)

در این میان علامه طباطبایی به دلیل روابط حسنه‌اش با حضرات آیات امام خمینی و شریعتمداری سعی فراوانی داشت تا این اختلافات فروکش کند. وی در نامه‌ای که به آیت‌الله‌العظمی میلانی نوشته، درباره تلاش‌هایش گزارشی داده است: «در خصوص اختلافات مربوط به دارالتبلیغ باید عرض کرد که این مسئله یکی از مسائل بغرنج این حوزه قرارگرفته و تاکنون راه‌حلی حقیقی برایش پیدا نشده است و کسان زیادی که به‌منظور جمع کلمه با آقایان وارد مذاکره شده‌اند با شکست مواجه گشته‌اند و اغلب واردین، صوره هم اگر نباشد معنیً، با آقای شریعتمداری موافق‌اند و حجت آقای خمینی را قانع‌کننده نمی‌دانند. هفته گذشته آقای انگجی قم مشرف شده، با هر دو آقا ملاقات کرد که در بعضی از آن‌ها بنده نیز شرکت داشتم. به جایی نرسید و ناچار تاکنون به عرض عالی رسانیده‌اند.» (۹)

شاید مهم‌ترین جلوه تضاد و تقابل جریان‌های حامی امام خمینی با مرحوم آیت‌الله شریعتمداری در دیدار پر چالش آقایان منتظری و هاشمی رفسنجانی با آقای شریعتمداری نمود یافت که هر دو نفر آن را روایت کرده‌اند. (۱۰)

۴- قم در برابر نجف

با تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس عزیمت ایشان به عراق، جبهه‌های جدیدتری در برابر منش عملی ایشان گشوده شد و حوزه نجف نیز به جمع منتقدان افزوده گشت. آن‌گونه که مرحوم آیت‌الله صادق خلخالی – که از اوایل شروع نهضت امام خمینی از بارزترین چهره‌های جریان حامی امام در حوزه قم بود – ادعا کرده است، تبعید امام به ترکیه از مدت‌ها قبل از تبعید، با هماهنگی آیت‌الله شریعتمداری مدنظر بوده است: «نقشه کشیده بودند امام را به ترکیه تبعید نمایند. حتی آقای شریعتمداری گفته بود که بهتر است آقای حاج میرزا عبدالله مجتهدی که هم ترکی بلد است و هم رفیق قدیمی امام است، به همراه ایشان برود تا تنها نباشد.» (۱۱)

البته در میان روحانیون دوستدار امام هم چهره‌هایی بودند که علاقه داشتند ایشان تنها مشغول به تدریس و تحقیق شود و انرژی‌اش صرف مبارزه فرسایشی با شاه نشود. مرحوم شیخ نصرالله خلخالی از موجه‌ترین روحانیون مقیم نجف یکی از این چهره‌ها بود. آن‌گونه که گفته می‌شود، وی نقش بسیار مهمی در راضی کردن رژیم شاه برای اقامت امام در نجف و خروج ایشان از ترکیه داشته است. وی معتقد بوده که با حضور امام در نجف، ایشان در فضای علمی این شهر هضم شده و طلبه‌ها از وی بهره‌مند خواهند شد. (۱۲)

مرحوم حجه الاسلام سید احمد خمینی نیز درباره دلایل موافقت حکومت پهلوی با عزیمت امام به نجف نوشته است:

«فشار افکار عمومی و اعتراضات مردم و علما، مشکلات دولت ترکیه در نگهداری و کنترل فعالیت‌های امام با توجه به جو مشابه ایران و ترکیه و از این دو مهم‌تر وضع نجف و سکون و رکود حاکم بر فضای حوزه آن دیار ازجمله عوامل اصلی تبعید بودند. رژیم می‌پنداشت که با تبعید امام به عراق… بدون نیاز به مراقبت‌های مستقیم، وضعیت حوزه نجف مانع طبیعی و مهم برای محدود کردن فعالیت امام است… امام خمینی، خود در آثارش از سختی‌های شرایط حوزه نجف، علیرغم توفیق هم‌جواری و زیارت مشاهد مشرفه بارها به تلخی یادکرده‌اند.» (۱۳)

سید احمد خمینی در دیگر نوشته‌ها و سخنان خود از فضای سنگینی که در نجف وجود داشت سخن گفته است:

«مقدس نمایان متحجر در نجف به امام نسبت تارک الصلوه دادند… آن‌ها کتاب‌ها و اعلامیه‌های امام را که با هزاران مشکل تهیه می‌شد به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران، توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می‌گرفتند و داخل چاه یا رودخانه‌ها می‌ریختند… شاید این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: من در اینجا با حرم مطهر مأنوس بودم. اما خدا می‌داند در این مدت از دست اهل اینجا چه کشیدم؟!» (۱۴)

تلاش‌های منتقدان و مخالفان امام در نجف به همین محدود نشد و علاوه بر نادیده گرفتن ایشان از سوی برخی، اقداماتی نیز برای از رونق افتادن درس خارج امام در نجف در جریان بود. مرحوم آیت‌الله سید عباس خاتم یزدی – که از اعضای اصلی حلقه نزدیکان و شاگردان مهم امام در نجف بود – از مرحوم آیت‌الله سید محمد روحانی به‌عنوان شاخص‌ترین کسانی یاد می‌کند که تلاش‌های او برای کاهش تعداد طلاب شرکت‌کننده در درس امام مؤثر واقع شد. (۱۵)

فضای رقابتی حوزه‌های علمیه عراق (نجف و کربلا) تا حدودی توانست حاشیه امنی برای امام ایجاد کند (۱۶) و ایشان با برخوردهای محترمانه‌ای که با دیگر بزرگان عراق داشت، مانع از تشدید اختلافات می‌شد. (۱۷)

با درگذشت آیت‌الله‌العظمی حکیم که او هم چندان گرایشی به منش سیاسی امام خمینی نداشت (۱۸)، تلاش‌ها برای تثبیت مرجعیت امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی سید ابوالقاسم خویی منجر به شکل‌گیری رقابت در نجف شد. (۱۹)

 

امام خمینی و آیت‌الله میرزا حسن بجنوردی از بزرگان نجف

از سوی دیگر با تشدید فعالیت‌های سیاسی امام در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، علمای محتاط و بی‌درد نجف زاویه‌های بیشتری با امام پیدا می‌کردند و تلاش‌های معتمدینی چون مرحوم شیخ نصرالله خلخالی هم‌سودی نداشت. در میان علمای وقت نجف، مرحوم آیت‌الله‌العظمی میرزا حسن بجنوردی گرایش بیشتری به امام داشت و رابطه‌اش با حامیان انقلاب اسلامی نیز صمیمانه‌تر بود. یکی از فرزندان وی به نام سید کاظم موسوی بجنوردی به‌عنوان رهبر حزب ملل اسلامی در ایران بازداشت و متهم به تلاش مسلحانه برای براندازی رژیم شاه شده بود و مدت‌ها زندانی شد. فرزند دیگر وی آیت‌الله سید محمد موسوی بجنوردی نیز جزء حلقه نزدیکان امام در نجف شمرده می‌شد. بااین‌حال قوی‌ترین جریان‌های نجف که آیت‌الله‌العظمی خویی و آیت‌الله شیخ حسین حلی آن‌ها را نمایندگی می‌کردند، با امام ازنظر مبانی فقهی و رفتار سیاسی سازگاری چندانی نداشتند و امام نیز متقابلاً منتقد آن‌ها بود.

آیت‌الله خاتم یزدی به یاد می‌آورد که امام تنها دو بار از مراجع نجف علناً گلایه کرد و هر دو بار نیز گلایه وی متوجه آیت‌الله خویی بود. (۲۰)

دیگر مشکل طلاب انقلابی حامی امام در نجف با جریان وابسته به آیت‌الله سید محمد شیرازی و کربلایی‌ها بود. باوجودی که مرحوم آیت‌الله شیرازی هنگام ورود امام به کربلا استقبال بسیار خوبی از ایشان به عمل آورد و حتی از امام خواست که به‌جای او در صحن امام حسین نماز جماعت بخواند، اما پس از رحلت آیت‌الله‌العظمی حکیم و طرح مرجعیت آیت‌الله شیرازی از سوی کربلایی‌ها این روابط تیره و سرد شد. البته مهم‌ترین مخالفت‌ها با مرجعیت این آیت‌الله جوان مقیم کربلا از سوی آیت‌الله خویی و آیت‌الله سید محمود شاهرودی صورت گرفت و این دو مرجع تقلید در موضع‌گیری‌های تندی اجتهاد سید محمد شیرازی را زیر سؤال برده و طرح مرجعیت وی را مشکوک قلمداد کردند. (۲۱) اما دامنه این سردی و تیرگی به انقلابی‌های نجف هم رسید و تبعات آن تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم ادامه داشت.

امام در دوران اقامت در نجف فقط با نجفی‌ها روبه‌رو نبود، بلکه حوادث ایران و اختلافات باسابقه دوره حضور ایشان در قم هنوز هم پیامدهای خود را در داخل و خارج کشور نشان می‌داد. در این دوران دو مسئله جنجالی کتاب شهید جاوید و آثار دکتر شریعتی توانسته بود اختلافات جدی میان طیف حامی امام با دیگر علمای قم ایجاد کند. نویسنده کتاب شهید جاوید از حامیان و شاگردان مهم امام بود و این کتاب نیز نزدیکی فکری زیادی با اندیشه‌های امام داشت. دکتر شریعتی نیز توانسته بود با درخشش خود بسیاری از طلاب انقلابی حامی امام را جذب کند. ولی امام که از عواقب هرگونه موضع‌گیری به سود یا زیان این دو نویسنده آگاه بود، اگرچه تلویحاً مواضع خود را بیان می‌کرد، اما از هرگونه حمایت یا محکومیت علنی پرهیز کرد و نشان داد که به‌خوبی از تدبیر اوضاع برمی‌آید. پرواضح بود که هرگونه حمایت امام از دکتر شریعتی یا آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی می‌توانست شدیدترین شکاف‌ها را در حوزه‌های علمیه ایجاد کرده و کار را بر انقلابیون دشوارتر کند.

با خروج امام از عراق و عزیمت ایشان به پاریس، آثار مرزبندی‌های دوران ۱۳ ساله حضور امام در نجف پایان نیافت و با ابعاد دیگری به ایران و حکومت جدید منتقل شد. حامیان آیت‌الله خویی و آیت‌الله شیرازی در کنار حامیان آیت‌الله شریعتمداری مرزبندی خود را با اندیشه‌های امام حفظ کردند. ولی در این میان، شاگردان و هواداران شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر پس از حمایت‌های جدی وی از امام و انقلاب در اواخر عمرش، به جمع مدیران جمهوری اسلامی پیوستند و تا عالی‌ترین سطوح همکاری و همفکری پیش رفتند.(+)

علی‌اشرف فتحی

پاورقی‌ها:

۱- گفتگوی دکتر عبدالله نصری با آیت‌الله عزالدین زنجانی در شبکه چهار (برنامه دیدار با فرزانگان) ۲- خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوردی، ص ۹۲ ۳- خاطرات آیت‌الله منتظری، ج ۱، ص ۱۹۷ ۴- پاورقی نخست ۵- زندگانی آیت‌الله بروجردی، علی دوانی، ص ۳۱۰ ۶- پاورقی دوم، ص ۸۷ ۷- همان، ص ۸۸ ۸- خاطرات مرحوم آیت‌الله احمدی میانجی، به کوشش مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۳۰ ۹- مجموعه اسناد و نامه‌های مرحوم آیت‌الله‌العظمی میلانی به کوشش فرزند وی ۱۰- نگاه کنید به: هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، ج ۱، ص ۱۸۸ و نیز خاطرات آیت‌الله منتظری، ج ۱، ص ۲۵۴ ۱۱- خاطرات آیت‌الله صادق خلخالی، ج ۱، ص ۱۱۹ ۱۲- به نقل از حجةالاسلام شریعتی (شیخ الشریعة) از نزدیکان امام در نجف ۱۳- کوثر (مجموعه سخنرانی‌های امام خمینی)، ج ۱، مقدمه از حاج سید احمد خمینی، ص ۳۱ مقدمه، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۴- مجموعه آثار یادگار امام، ج ۱، صص ۳۴۵ الی ۳۴۷ ۱۵- خاطرات آیت‌الله خاتم یزدی، ص ۸۲ ۱۶- همان، صص ۱۶۹ الی ۱۷۵ ۱۷- نهضت امام خمینی، نوشته سید حمید روحانی، ج ۳، ۹۲۱ و ۹۲۲، روحانی در این کتاب تصریح کرده که آیت‌الله سید محمد روحانی هیچ وابستگی به دستگاه پهلوی نداشت و اتفاقاً اسنادی دال بر عدم ارتباط وی با حکومت پهلوی وجود داشته است. به گفته روحانی، امام خمینی پس از شایعه‌پراکنی برخی طلاب انقلابی علیه آیت‌الله روحانی از این اقدام به‌شدت خشمگین و ناراحت شد. ۱۸- خاطرات آیت‌الله خاتم یزدی، ص ۹۴ ۱۹- حجةالاسلام سید حمید روحانی در جلد دوم کتاب نهضت امام خمینی به‌طور مفصل به این مسئله پرداخته است. ۲۰- خاطرات آیت‌الله خاتم، ص ۱۳۷ ۲۱- همان، ص ۱۷۲.

"Our President, analytical news site"