آقای اکبر اندرزگو برادرزاده شهید سیدعلی اندرزگو نحوه لو رفتن و شهادت آن شهیدسعید را مبهم و مشکوک دانسته و ضمن آنکه لو رفتن شهید اندرزگو را به همکاری ساواک با یکی از «آقایانی که تاب نیاورده بود» مرتبط می داند .
عبدالرضا داوری/ چندی پیش آقای مجید ضیایی در مطلبی به اینجانب متذکر شدند که موضوع شهادت شهید سیدعلی اندرزگو حاوی ابهاماتی است و باید پی گیری شود. هنگامی که موضوع را پیگیری کردم متوجه شدم که متاسفانه حق با ایشان است. چراکه چریک بی نظیری چون سیدعلی اندرزگو که در اوج قدرت ساواک در زمان نعمت الله نصیری توانسته بود بیش از ۱۴ سال از چنگال دژخیمان ساواک بگریزد و در این زمینه رکورد حیات چریکی ۵ ساله حمید اشرف نماد چریکی فداییان خلق که رفیق کبیرش می خوانند را هم شکست-چگونه در دوران رکود و فترت ساواک - در زمان سپهبد مقدم که به دلیل فشارهای حقوق بشری کارتر ، عملیات برخورد با مبارزین را در سال ۵۷ تعطیل کرده بود- به تله ساواک افتاد و مظلومانه به شهادت رسید؟
امروز دو مصاحبه خوب در رجانیوز و روزنامه ایران درباره شهید اندرزگو خواندم که بر ابهاماتم افزوده شد.
در مصاحبه اول آقای اکبر اندرزگو برادرزاده شهید سیدعلی اندرزگو نحوه لو رفتن و شهادت آن شهیدسعید را مبهم و مشکوک دانسته و ضمن آنکه لو رفتن شهید اندرزگو را به همکاری ساواک با یکی از «آقایانی که تاب نیاورده بود» مرتبط می داند ، چنین می گوید:«نحوه شهادت ایشان هم این طور بود که با حاج مرتضی اکبر صالحی قرار داشت و ساواک رد تلفن را میگیرد. ظاهراً یکی از «آقایانی» که «تاب نیاورده بود»، با «قول»هایی که ساواک به او داده بود شماره «حاج افشار» را به ساواک میدهد و به ساواک «میگوید» این شماره را کنترل کنید، «گیرش» میآورید. راستش نحوه شهادت عمویم برایم «مبهم» است. او توانسته بود نزدیک به چهارده سال ساواک را گیج کند. کشته شدنش به دست ساواک، آن هم در سال 57 یعنی زمانی که رژیم نفسهای آخرش را میکشید و ساواک هم قدرت سابق را نداشت، کمی «عجیب» به نظر میرسد.»
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=181032
حاج اکبر صالحی از مبارزین پیشکسوت انقلاب که شجاعانه و مردانه بیش از ۱۴ سال شهیداندرزگو را در منزل خود در تهران پناه داده بود و به دلیل همین رشادتش تحت شدیدترین فشارهای ساواک قرار می گیرد و تا آستانه پیروزی انقلاب در سلولهای انفرادی ساواک محبوس بوده است در مصاحبه ای که امروز با روزنامه ایران داشت به موضوع شهادت شهید اندرزگو اشاره کرده و می گوید:«در 14 سالی که ایشان متواری بود و حکم تیرش هم صادر شده بود، یک طبقه منزل ما در بازارچه سقاباشی در اختیار ایشان بود. ایشان خارج میرفت، شهرستان میرفت و میآمد، تغییر قیافه و تغییر نام میداد و مرتباً به منزل ما رفت و آمد داشت. تا اینکه شهریور 57، سه چهار ماه مانده به پیروزی انقلاب به منزل ما آمد. شهید اندرزگو منزل ما آمد و گفت: «رفته بودم لبنان، دارم با چریکهای فلسطین طرحی را پیاده میکنم. میخواهم یک اسلحه دوربیندار را در ماشین سوار کنم و در منزل شما پیاده کنم و شاه را که برای افتتاحیه بعضی دستگاههای دولتی میرود، از چند کیلومتری بزنم. هزینهاش یک میلیون تومان است.»مرحوم پوراستاد که یکی از دوستان مؤتلفهای بود خدا رحمتش کند ، با شهید حاج صادق اسلامی به منزل ما آمد و جریان را با ایشان مطرح کردم که شهید اندرزگو چنین طرحی دارد. مرحوم پوراستاد گفتند: «در دزاشیب تجریش آقایی هست که ایشان از دوستان قدیم ما و محرم راز ما هستند و وضعشان هم خوب است، میتوانیم پول را از ایشان یا از دوستانشان تهیه کنیم.» یک روز جمعه با آن آقا قرار گذاشتیم و رفتیم منزل ایشان در تجریش. در راه توی ماشین مرحوم پوراستاد که خیلی خوشمشرب بود به شهید اندرزگو گفت: «سید! آنجا که رسیدیم و این آقایی که میخواهیم یک میلیون تومان را با ایشان مطرح کنیم، آدم خیلی سفتی است، شما آنجا یک کَتی بنشینید تا کلتت را ببیند و بترسد و بتوانیم زودتر پول را از او بگیریم.» خلاصه اندرزگو هم همین کار را کرد. آن جلسه که منزل ایشان رفتیم او طوری نشست که اسلحهاش پیدا بود. قضیه را مطرح کردیم، این بنده خدا گفت: «بهتنهایی نمیتوانم یک میلیون تومان را جور کنم. با بعضی از دوستان و فامیلهایمان که میتوانم با آنها رمزی صحبت کنم، صحبت میکنم و انشاءالله تا یک هفته دیگر این پول را تهیه میکنیم و خبرش را به شما میدهیم.»چون تلفنها کنترل میشد، بعد از صحبت ایشان ساواک یک گروه ضربت به مشهد، بازار سرشوی که منزل ایشان در آنجا بود، فرستادند تا آنجا را محاصره کنند و او را بگیرند، متوجه شدند که او در راه مشهد ـ تهران است. با توجه به اینکه تلفنها را کنترل کرده بودند، متوجه شدند که شب نوزدهم افطار به منزل ما میآید. از طریق مخابرات تلفنمان را کنترل کرده بودند، آدرس منزلمان را گرفته بودند و شب نوزدهم اطراف سقاباشی و خیابان ایران را محاصره کردند تا اینکه ایشان رسید. حالا از «چه کانالی» آخرین قیافه ایشان با کلاه شاپو و به نام آقای جوادی لو رفته بود، هنوز برایمان «ابهام» دارد. »
آقای اکبر صالحی در ادامه همین مصاحبه می گوید:«فردای روزی که از زندان بیرون آمدیم، خدا رحمتش کند، آقای عسگراولادی به دیدنم آمد و گفت: روزی که اندرزگو شهید شد و شما را گرفتند، چند تا از بچههای مؤتلفه را دم بهشت زهرا «مأمور» کردیم که وقتی شما را «تیرباران» کردند و جنازهتان را آوردند، در آنجا تحویل بگیریم. دیدیم خبری نشد.»
http://www.iran-newspaper.com/?nid=5577&pid=10&type=0
مسائل زیر در این دو گفتگو حائز اهمیت است :
الف- شهید اندرزگو درصدد اقدام بزرگی چون ترور شاه بوده است و اگر موفق به این اقدام می شد ، تحولات مرتبط با انقلاب در مرداد یا شهریور ۵۷ به نتیجه می رسید.
ب- مخفیگاه او در منزل حاج اکبر صالحی و قرارش با ایشان ، طی فرایند تهیه اسلحه و پول و در همکاری یکی از «آقایان» با ساواک لو رفته است.
ج-این «یکی از آقایان» را حتما مرحوم پوراستاد یا شهید صادق اسلامی می شناخته اند.
د- چرا مرحوم حبیب الله عسگراولادی فکر می کرده که آقای اکبر صالحی پس از شهادت شهید اندرزگو ، محرمانه و بدون دادگاه تیرباران می شود. چنین تیربارانی بدون برگزاری بیدادگاه نظامی در دوران پهلوی سابقه ندارد.
ه- شهید اندرزگو از مبارزین بی نظیری بود که با تمامی گروه های مسلح و مبارز پیش از انقلاب در تماس و ارتباط بود و قطعا بعد از ۱۴ سال زندگی مخفی و مبارزه مسلحانه سینه اش صندوقچه ای از سوابق افراد و اقدامات این قبیل گروهها بوده است. آیا از لو دادن وی به ساواک فرد یا افرادی منتفع می شدند؟
و- امام خمینی معمولا در برابر اخبار شهادت مبارزین پیش از انقلاب واکنش چندانی نشان نمی دادند. اما بر اساس اسناد و روایتهای معتبر و متواتر به شدت از شهادت شهید اندرزگو متاثر شدند و به گریه افتادند. برادرزاده شهید اندرزگو در همین رابطه می گوید:«من در مدرسه رفاه رفتم و خدمت امام عرض کردم: «آقا! عموی ما شهید شده و قضیه هم از این قرار است». امام دستمالشان را روی چشم گذاشتند و فرمودند: «شهادت ایشان سنگین است. اگر ده نفر مثل آسید علی داشتیم، میتوانستیم دنیا را زیر سلطه اسلام ببریم».
این رابطه عاطفی و اعتقادی امام خمینی نسبت به شهید اندرزگو نشان می دهد که درصورت تداوم حیات آن شهید سعید در سالهای پس از انقلاب ، شهید اندرزگو به یکی از افراد نزدیک و مورد وثوق امام خمینی تبدیل میشد.
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=181032
ز- برادر زاده شهید اندرزگو در مصاحبه با رجانیوز موضوع بسیار عجیبی را مطرح میکند و آن اینکه :«بعد از انقلاب جزو انتظامات مدرسه رفاه بودم. ما میدانستیم عمو سید علی شهید شده است، اما بعضیها اصرار داشتند او را در پاریس و در محضر امام دیدهاند. »
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=181032
این «بعضی» ها چه کسانی بودند که علیرغم علنی و مشهور بودن شهادت سیدعلی اندرزگو -آن هم در ملاء عام و در خیابان که حتی به بازداشت فردی که او را مخفی کرده بود انجامید - بازهم در ایام پس از انقلاب اصرار می ورزیدند که سیدعلی اندرزگو شهید نشده و زنده است ؟ این «بعضی» ها چه نفعی از مخفی ماندن شهادت سیدعلی اندرزگو یا به تاخیر افتادن آگاهی جامعه از خبر شهادت وی می بردند؟
ح- بهمن نادری پور تهرانی ، دژخیم ساواک ، بنا به اظهارات حاج اکبر صالحی ، مسئول پرونده شهید اندرزگو بود. نادری پور پس از انقلاب بازداشت شد و تا پیش از مرگ ، در بازجویی ها و اعترافاتش ، از بسیاری جنایات ساواک و بند و بستهای پشت پرده خود با افراد و جریانهای سیاسی پرده برداشت. علیرغم آنکه پرونده شهید اندرزگو در اختیار نادری پور بوده و آن شهید سعید هم جزو آخرین قربانیان رژیم ستمشاهی بود ، با این حال هیچ سندی از اظهارات نادری پور درباره فرایند لو رفتن شهید اندرزگو و به شهادت رسیدن وی وجود ندارد. آیا احتمال دارد «آقایانی» که بنا به اظهار آقای اکبر اندرزگو با ساواک همکاری داشتند و شهید اندرزگو را لو دادند مانع از بیان یا ثبت اظهارات نادری پور درباره نحوه لو رفتن شهید اندرزگو شده باشند؟
رمزگشایی از جعبه سیاه پرابهام شهادت شهید اندرزگو ضمن آنکه خط نفوذ ساواک در نیروهای قبل از انقلاب را آشکارتر میکند، به دلیل جایگاه ممتاز شهید اندرزگو طی مبارزات چریکی ۱۴ ساله اش با رژیم پهلوی ، باعث خواهد شد تا پشت صحنه بسیاری از جریانهای سیاسی در سالهای پیش و پس از انقلاب آشکارتر شود و از این منظر ، موضوعی بسیار مهم و قابل تامل است.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو