معمولا در بازي هاي خداحافظي دوستانه رسم بر اين است که همه ، دست به دست هم مي دهند تا زمينه را براي گل زني صوري و نمادين فردی که آخرین بازی خود را انجام می دهد فراهم کنند. يک تباني مقدس قبلي بين مربيان دو تيم، يک پنالتي ساختگي ، يک ضربه مسقيم آزاد از قبل طراحي شده ، يک پاس گل مثلا اشتباه به بازيکن حريف، يک بي توجهي دروازه بان و... همه و همه باعث مي شود تا چنين فردي پس از سالها بازي و تلاش ، با خاطره اي خوش زمين فوتبال را ببوسد و آن را براي هميشه ترک کند. ...

 

از چند ماه پيش از انتخابات رياست جمهوري دهم که زمزمه هاي حضور مهندس ميرحسين موسوي در ميدان رقابت انتخاباتي شنيده شد تا لحظه اعلام قطعي حضور وي، برخي آگاهان سياسي و البته بي طرف ، معتقد بودند حضور ايشان در صحنه انتخابات يک انتحار سياسي خواهد بود. البته همانگونه که عرض شد اين عقيده برخي آگاهان سياسي بي طرف بود. چرا که برخي نخبگان طيف موسوي ، اگر چه در کارداني و سياست و صحنه گرداني‌شان شکي نيست اما حبّ و علاقه مفرطشان به شخصيّت آقاي موسوي و بغض به رقيب و علاقه به شکست وي ، مانع از آن شده بود تا واقعيّات را آن گونه که هست بررسي و تجزيه و تحليل کنند و مصداق عيني : حب الشي‌ء يعمي و يصم شدند . در آن طرف هم حب و علاقه به پيروزي رقيب جدّي آقاي موسوي باعث شده بود تا نظرات کارشناسانه رقيب موسوي هم نتواند براي همه مورد اعتماد و وثوق باشد.

 

به هر حال آقاي موسوي با ناديده گرفتن اين نظرات، حضور خود را در انتخابات اعلام کرد و عملا دست به خودکشي و انتحار سياسي زد. عزيزي مي گفت اگر جبهه اصلاح طلب ، مطمئن از پيروزي در انتخابات بود مي‌بايست ليدر اصلي خود يعني سيد محمد خاتمي را پيش مي‌انداخت نه اينکه علي رغم اعلام قبلي و در کمال ناباوري ايشان از حضور در انتخابات انصراف مي‌داد.اگر اصلاح طلبان مي دانستند و يا حتي اگر احتمال قوي و قابل قبول عندالعقلا مي دادند که پيروز انتخابات خواهند بود چرا سيد محمد خاتمي خود را کنار کشيد؟ چرا ايشان همچون مربي زيرک فوتبالي که يک فصل تيمش را با موفقيت!(البته به زعم هوادارانش) هدايت نموده تصميم مي گيرد تا با پرهيز از ريسک بزرگ سرنوشت ساز و با همان خاطره خوش! از صحنه کنار رود و نگذارد که شيريني قهرماني ليگ احيانا با شکست در بازي پيش رو ، در کام و خاطره هوادارانش تلخ شود و به فراموشي سپرده شود.

 

حقيقت آن است که خاتمي و حزبش با علم به عدم کسب موفقيت در انتخابات ، ميرحسين موسوي را پيش انداختند و ميرحسين تنها با اعتماد به طناب خاتمي وارد چاه شد. طنابي که پوسيدگي آن به دفعات در انتخابات مجلس قبل و نيز انتخابات رياست جمهوري نهم و انتخابات شوراها و... به عيان ديده مي‌شد.اما گوش شنوا و چشم بينايي براي درک آن نبود!

 

بگذريم. موسوي هر چه بود و هر چه فکر مي کرد و احيانا با تکيه بر استخاره هايي که گرفته بود وارد عرصه انتخابات شد. ما نيز حضورش را به فال نيک گرفتيم و معتقد بوديم حضور وي در زمين سبز فوتبالِ سياست مي تواند حداقل به پر شدن صندلي‌هاي ورزشگاه کمک کند.

 

او پس از ساليان سال بازي در عرصه فوتبال سياست ،وارد زمين شد اما به ناگاه متوجه شد که اين بازي، آخرين بازي او و به عبارتي بازي خداحافظي اوست. لذا سعي کرد اين "آخرين بازي خود را" با موفقيّت به انجام برساند و سپس براي هميشه از ميدان خداحافظي کند. انصافا احزاب موافق وي هم براي تدارک بازي خداحافظي ايشان سنگ تمام گذاشتند و مي‌بينيم که ابدا حاضر نيستند به هيچ قيمتي آقاي موسوي با تجربه‌اي تلخ از فوتبال سياست خداحافظي کند.شايد قبول اين واقعيت که شکست موسوي شکست فکر تيم موسوي است آنها را چنين سراسيمه کرده است.

 

معمولا در بازي هاي خداحافظي دوستانه رسم بر اين است که همه ، دست به دست هم مي دهند تا زمينه را براي گل زني صوري و نمادين فردی که آخرین بازی خود را انجام می دهد فراهم کنند. يک تباني مقدس قبلي بين مربيان دو تيم، يک پنالتي ساختگي ، يک ضربه مسقيم آزاد از قبل طراحي شده ، يک پاس گل مثلا اشتباه به بازيکن حريف، يک بي توجهي دروازه بان و... همه و همه باعث مي شود تا چنين فردي پس از سالها بازي و تلاش ، با خاطره اي خوش زمين فوتبال را ببوسد و آن را براي هميشه ترک کند.اما از آنجا که گل زني در سياست، آن هم در اين شرايط حسّاس، عواقب و پي‌آمدهاي خطرناک و جبران ناپذيري به همراه دارد ، ظاهرا تيم رقيب را برآن داشته که به هيچ قيمتي حاضر نشود تا فرصت گل زني هر چند ساختگي را براي وي فراهم کند. در اين بين اما مربيان، دست اندرکاران و همه بازيکنان تيم آقاي موسوي همچنان اصرار دارند که در اين بازي خداحافظي، وي گلي را به نام خود ثبت کند و آنگاه براي هميشه از صحنه کنار برود.

 

از طرفي داور آگاه ، باهوش ،کاردان و کاربلد که در طول ساليان سال داوري هاي خود و حضور در کلاس بزرگترين داور قرن معاصر، بسيار اين صحنه ها را ديده و قضاوت کرده است هم اعلام کرده که ابدا و به هيچ قيمتي حاضر نيست تسليم بي قانوني ها و بدعتهاي بازيکنان و مربيان و عوامل پشت پرده بازي شود و مصرانه خواستار احقاق حق است.ولي ظاهرا آقاي موسوي با شناخت نادرستش از داور مسابقه همچنان به گل‌زني در دقايق پاياني بازي اصرار و سماجت دارند.

 

اما جناب آقاي موسوي: بد نيست اين را بدانيد که هواداران شما که در ايام انتخابات به طرفداريتان برخاسته بودند از سه حال خارج نيستند .

 

دسته اول بزرگان و  نخبگان و اهل علمي بودند که با تکيه به سوابق و کارنامه شما در دوران دفاع مقدّس و توفيق اجباريتان در کسب مدال گرانبهاي "نخست وزير دفاع مقدّس"و با ناديده گرفتن و اغماض کريمانه نقاط ضعفتان در اين مدت، گرد شما جمع شده بودند.

 

اين دسته با توجه به عملکرد شما در اين روزها که ظاهرا مي خواهيد فراقانوني عمل کنيد و پا را از قانون فراتر گذاشته ايد و خودتان قانون شده ايد و پياپي با صدور بيانيه هاي رنگ به رنگتان به قول معروف با دست پس مي زنيد و با پا پيش مي کشيد،به يقين از گرد شما پراکنده شده اند.

 

گروه دوم افراد ساده دل ، معتقد ، مؤمن ، پاک و بي غل و غشي بودند که به شال و دستبند سبز شما دل بسته بودند . اين گروه فکر مي‌کردند با راي به شما ، راي به اجداد طاهرينتان مي‌دهند و مي توانند با اين کار همچنان موجبات رضايت اين بزرگواران را فراهم کنند.چنانکه اين اعتقاد و اثر آن را نمي توان در کسب آراي مردمي آقاي خاتمي در دوران رياست جمهوري هفتم و هشتم ناديده انگاشت. اين دسته هم با ديدن اين اوضاع و رويارويي شما با قانون پس از حوادث اخير ، احتمالا در تصميم خود براي حمايت از شما تجديد نظر کرده اند.

 

بنده خود مکرّرا با اين دو دسته ، ساعتها به بحث و گفتگو نشسته ام.

 

و اما دسته سوم کساني هستند که در طول 30 ساله پربرکت انقلاب اسلامي، شما را همچون ساير خدمتگذاران نظام، مزدور رژيم مي‌خواندند . براي آنها ، من و شما و ديگر مسئول عالي رتبه و مدير مياني و پاييني فرقي نمي کند. آنها همه کساني که به فرموده رهبر معظم انقلاب روحي فداه ، در درون نظام باشند را مزدور رژيم مي‌خوانند. اين دسته اما اکنون که به زعم باطل خود صحنه را براي اجراي افکار شيطانيشان و انعقاد نطفه پليد دشمني و تفرقه و ... مهيا ديده اند به طرفداري از شما برخاسته اند. اينان در حقيقت چون جيره و مواجبشان از طرف برخي اسپانسرهاي قَدَر تامين مي شود موقعيت را براي پنهان شدن در پس بيانيه هاي رنگ به رنگ شما فراهم و مناسب ديده‌اند.اما اين دسته چه به خواسته‌هاي خود برسند و چه نرسند به محض قطع شدن مواجب معيّنشان شما را در بدترين شرايط متصوّر، ترک خواهند گفت و شما نزد آنها همچنان همان مزدور رژيم خواهيد ماند.

 

اين وسط شما مي‌مانيد و يک بازي خداحافظي‌،که اصرار داريد در آن يک گل نمادين هم که شده بزنيد.

 

به عقيده من اما هنوز فرصت باقي است. اگر چه احتمال گل زني تان در اين بازي خداحافظي و البته سرنوشت ساز صفر است اما مي توانيد با تصميم به موقع و صحيح کاري کنيد که حداقل کارتان به کميته انضباطي کشيده نشود. مي توانيد در اين بازي خداحافظي حداقل از گرفتن کارت قرمز جلوگيري کنيد.

 

اصلا اگر موفق به گل زني نشديد مي توانيد حداقل نامزد بازيکن اخلاق زمين شويد.

 

آقاي موسوي! شما چه بخواهيد و چه نخواهيد، چه بپذيريد و چه نپذيريد، بازي خداحافظي‌تان را انجام داديد، اما خاطره گرفتن کارت قرمز در بازي خداحافظي ، به مراتب بدتر و تلخ تر از خاطره خداحافظي بدون گل زني است.

 

آقاي موسوي! شايد هنوز هم براي بازي خداحافظي آبرومندانه‌تان دير نشده باشد.

 

به نقل از : وبلاگ رسم زمانه