بحران اصلی نظم جهانی امروز، تفکر وستفالی است و ایدههای انقلاب اسلامی ایران در هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی مبتنی بر حقوق-تکلیفمداری میتواند در ایجاد نظم نوین جهانی مؤثر باشند.
در یک نگاه
از لحاظ هویتی و تمدنی، ایران اکنون بدیلی فاخر و استثنایی برای تمدن غربی است. اگر مدبرانه این گفتمان تمدنی تقویت شود، احتمال جایگزینی تمدنی نیز وجود دارد. ایران اسلامی با هویت مستقل ملی و اسلامی خود، معتدلترین و فعالترین بازیگر در میان کشورهای اسلامی، بهطور اخص و کشورهای در حال توسعه بهطور اعم، شناخته میشود.
به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ همانطوریکه رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری فرمودند، نظام نوین جهانی در حال شکلگیری و تدوین است؛ نظامی که مستلزم یک حالت انتقالی است. ایشان تأکید داشتند که در این برههی حساس، مهمترین وظیفه، افزایش اقتدار کشور برای تأثیرگذاری و نقشآفرینی در فرایند شکلگیری نظم جدید جهانی است که این افزایش اقتدار، مبتنی بر سه پایهی اصلی «علم و فناوری»، «اقتصاد» و «فرهنگ» است.
تجربهی قرن بیستم بهخوبی نشان میدهد که این شرایط، آفرینندهی شرایط سخت و بحرانی و در عین حال، پیچیده و مبهم است. بازیگرانی در آن میبازند و برخی دیگر از آن بهرهمند میشوند. وقوع انقلاب کمونیستی روسیه و همزمانی آن با پایان جنگ اول جهانی اینگونه بود. پس از آن، وقوع جنگ دوم جهانی و فروپاشی استعمار، سناریوی مشابهی را از سیکل تغییرات عمدهی جهانی با خود به همراه آورد و اینگونه بود که در آخرین دههی قرن بیستم نیز فروپاشی دیوار برلین، ترجمان فروپاشی دیوارهای کهنهی جنگ سرد شد.
ایدهی اصلی یادداشت حاضر این است که بحران اصلی نظم جهانی امروز، تفکر وستفالی است و ایدههای انقلاب اسلامی ایران در هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی، مبتنی بر حقوق-تکلیفمداری، میتواند در ایجاد نظم نوین جهانی مؤثر باشند. نوشتار حاضر میکوشد که این موضوع را به بحث بگذارد و با تشریح و تبیین شرایط فعلی، چشمانداز جایگاه ایران را در نظام متحول جهانی به تصویر بکشد. مؤلف امیدوار است که با طرح نظرات خود به شکل اجمالی، راه را برای ارائهی مباحث بیشتر و منتقدانه در مجامع دانشگاهی، رسانهها و صاحبنظران بازنماید. قطعاً هریک از محورهای مطرحشده در این نوشتار، خود جای بحث مستقل و مفصلی دارند که نگارنده خود در سایر نوشتارها، به آن پرداخته و درصدد است در آینده راجعبه آنها بیشتر بیندیشد و بنویسد و امیدوار است که طرح تیتروار و مجمل فعلی، جای نقد و بحث و تبادلنظر را در میان اساتید و دانشجویان و دانشپژوهان فراهم آورد.
نظامهای جهانی متفاوت در بستر نظم وستفالی
پس از شکلگیری معاهدات وستفالی، نظام جهانی دستخوش تحول عمدهای شد. پست وستفالی، نظام مبتنی بر حاکمیت کشورها گردید؛ نظامی که در آن سیاستمداری و قدرتورزی، شاخصهی اصلی محسوب میشده است. منافع ملی کشورها همهچیز را تحت تأثیر شدید خود قرار داد. امنیت، صلح، جنگ، حقوق بشر، محیطزیست، توسعه، اتحاد و ائتلاف، سازمانهای بینالمللی، همه و همه بر مدار دولتمداری شکل گرفتند.
دنیای سیاست با ماهیت قدرتمآبانهی خود، نظمهای گوناگونی را به خود گرفت. اما نظم نیز بهنوبهی خود، امری نسبی بوده است. نظم برای عدهای، به معنای بینظمی برای عدهی دیگر بوده است. دقیقاً همانطوری که صلح برای عدهای، به معنای جنگ برای افراد دیگر و امنیت برای عدهای، به معنای آشوب و ناامنی برای دیگران است.
در این برههها، تاکنون اندیشههای گوناگونی و آن هم عمدتاً ساختهی غربیها مطرح شدند که رسالت خود را ایجاد صلح و امنیت مطرح کردهاند که عمدهی آنها مکاتب رئالیستی، لیبرالی، سازهانگاری و مکاتب انتقادی، مانند اندیشههای چپ بودهاند.
در این دنیای پرآشوب مبتنی بر تفکر وستفالی، در نقطهعطفهایی، ساختار نظام بینالملل دچار تغییرات کلیدی شده است. پیدایش نظام استعماری، با خود جنگهای استعماری را به همراه آورد؛ جنگهای ناپلئونی، جنگ اول جهانی و جنگ دوم جهانی هر سه از مصادیق اینگونه جنگها بودند.
وستفالی لباس دائمی نظم جهانی بعد از 1648 تاکنون بوده است و نظامهای مختلفی هم که به وجود آمدهاند، علیرغم تفاوتهای گوناگون، در پارادایم واحد و بستر مشترکی عمل کردهاند.
پس از آن، در نیمهی دوم قرن بیستم، باز تفکر وستفالی در قالب استعمار نو و اندیشهی قدرت در نظام جهانی در نظمهای جدید ادامه یافت و با زایش کشورهای جدید، چهرهی نوینی به دنیا بخشید. اما بهطور ساختاری، دنیا همان دنیای منفعتمحور تنگنظرانهای بود که براساس منافع ملی عمدتاً قدرتهای بزرگ استمرار مییافت.
در این میان، حقوق بینالملل و اخلاق تلاش کردند که قیدوبندهایی را بر سیاست بینالملل بزنند. اما همواره تفوق سیاست بینالملل بر حقوق بینالملل و اخلاق بهروشنی وجود داشته است. تفکر لائیک نیز دین را از عرصهی سیاست دور ساخته و تفکرات غیردینی بر نظم جهانی حکمفرما بوده است.
اینگونه است که وستفالی لباس دائمی نظم جهانی بعد از 1648 تاکنون بوده است و نظامهای مختلفی هم که به وجود آمدهاند، علیرغم تفاوتهای گوناگون، در پارادایم واحد و بستر مشترکی عمل کردهاند.
الف) بحرانهای نظم وستفالی در دنیای معاصر
نظام جهانی مبتنی بر نظم وستفالی، اکنون سخت دچار بحرانها و چالشهای عمدهای است که آن را نیازمند تغییر و تحول میسازد. در اینجا به مهمترین این چالشها اشاره میکنیم:
1.منفعتمحوری: روزنهی تنگ منافع ملی کشورها، که نظام وستفالی به آن دامن زده است، آسیبهای گوناگونی را به نظام بینالملل، به کشورها و حتی به افراد وارد آورده است. بهعنوان نمونه، در خصوص موضوعات زیستمحیطی، وقتی کشورها در مسیر هزینه کردن برای محیطزیست قرار میگیرند، خیلی هزینه نمیکنند و سعی میکنند در نظام ملتکشوری خود، طوری هزینه کنند که به جلب نظر مردم بپردازند تا مردم به آنها در انتخابات آتی رأی بدهند.
2.ناسیونالیسم پوچگرا: وستفالی به مفهوم ناسیونالیسم دامن زده و خیلی از کشورها و ملل را دچار رفتار بیمارگونهی روانی و شووینیستی کرده است. ملتهایی که خود را به خیال باطل و پوچ برتر قلمداد میکنند، فکر میکنند که خداوند همهی استعدادها و هوش و مهارت را به آنها بخشیده است. از آن زمانی که ناپلئون بناپارت بر طبل جنگ کوبید، تا هیتلر که به فاشیسم شکل داد، تا زمانی که ملوسویچ نسلکشی سربینیتسا را آفرید، این بیماری اپیدمیک ناسیونالیستی را در پارادایم وستفالی شاهد هستیم؛ بیماری روانی که بشریت هزینههای زیادی برای آن پرداخته است.
3.زایش نظام ابرقدرتی: مرزهای محصور، امکانات طبیعی متفاوت، جمعیت مشخص و حاکمیتهای گوناگون در این نظام جهانی وستفالی به وجود آمدهاند. اما زایش قدرتهای بزرگ باعث به وجود آمدن نظامهای ارباب-رعیتی متفاوتی در این پارادایم تاریخی تاکنون شده است. قدرتهای بزرگ نیز استکباری عمل کردهاند. از زمانی که سیاهپوستان را برای کار اجباری به مزارع استعماری به بردگی میکشاندند تا امروز که دعوا بهشکلهای گوناگون در ساختار شمال و جنوب عمل میکند، شاهد این فساد متولد در نظام ابرقدرتی هستیم.
4.تمهید امنیت مضیق: در نظم وستفالی و در نظامهای جهانی وابسته به آن، اغلب امنیت مضیق دیده شده است. به این معنا که امنیت عمدتاً نظامی و قدرتی در چارچوب تفکر رئالیستی مهندسی شده است. این تفکر مضیق باعث تأمین سیستم «موازنهی قدرت» یا «موازنهی وحشت» شده است که همواره راه را برای برخوردهای نظامی هرچه بیشتری فراهم کرده است و در عین حال، هزینههای سرسامآوری را به کشورها و مردم تحمیل کرده است. به زبان ساده، بهجای اینکه بودجههای ملی صرف بهداشت و تحصیل و رفاه مردم شود، بهخاطر سیکل سرسامآور موازنهی قدرت صرف خرید توپ و تانک و تجهیزات نظامی شده است و متأسفانه در این میان، امنیت جامع که شامل امنیت زیستمحیطی و امنیت اقتصادی و امنیت انسانی میشود، به فراموشی سپرده شده است.
5.خودبزرگبینی کشورها: انحصارگری قدرت توسط دولتها در نظام بینالملل، آنها را دچار بیماری دیگری کرده است و آن هم انحصارطلبی در قدرت است؛ به نحوی که بهسختی در داخل و خارج مرزهای خود به بازیگران و نقشآفرینان غیردولتی اجازهی تأثیرگذاری میدهند. دولتها عمدهی مؤلفههای قدرت را انحصاری در اختیار خود میگیرند و به این سبب راه را برای رشد و تعالی بازیگران غیردولتی میبندند. هنوز جامعهی سازمانهای غیردولتی در زمینههای گوناگون بسیار کمرنگ و اندک هستند و راه بسیار بسیار پُرچالشی برای بسط و گسترش فعالیتهای خود دارند.
6.پارادوکسسازی دولتهای غربی: بیسبب نیست که امروزه این همه نفرت نسبت به دنیای غرب و بهویژه آمریکا وجود دارد. مفاهیم مهمی مانند آزادی، دموکراسی و حقوق بشر بهشکل ابزاری توسط اینان استفاده میشود. به عبارت دیگر، این موضوع نیز در دنبالهی ایدهی ما در خصوص اندیشهی وستفالی و تأثیرات آن در نظام بینالملل است که در اینجا نیز وستفالی فسادآفرین شده است. دلیل اصلی بروز این رفتار بیمارگونهی پارادوکسوار منافع ملی است. این دسته از قدرتها برای حفظ منافع ملی خود و ارتقای آن، بهعنوان نمونه، در خصوص حقوق بشر، دوگانه عمل میکنند. آنجا که در راستای منافع ملی خود میدانند چشم بر نقض حقوق بشر میبندند که نمونهی بارز آن در قرن گذشته و نه در دهههای پیشین، بلکه همین روزها در بحران غزه به وجود آمد؛ بحرانی که بهخوبی ضعفهای نظام جهانی فعلی را به منصهی ظهور رسانید.
7. به انزوا نشستن حقوق و اخلاق بینالملل: همانطوریکه قبلاً هم اشاره شد، خصیصهی اصلی نظم وستفالی، استقرار و بزرگ کردن سیاست بینالملل است. نظم وستفالی در دوراهی سیاست بینالملل و حقوق بینالملل، قطعاً اولی را انتخاب خواهد کرد؛ چون که اصالتاً قدرتمآبانه است و اخلاق و حقوق را فدای امیال و خواستههای خود خواهد کرد. متأسفانه این نقشه ترسیم شده است که راه حقوق و اخلاق را به بنبست میکشاند. نظم وستفالی نظم سیاسی است و جنبهی اخلاقی ندارد. حقوق بینالملل، بهویژه در خلال قرن گذشته، سخت تلاش نمود که این چهره از نظم وستفالی را تلطیف کند و اگرچه دستاوردهایی در این زمینه داشته است، اما هنوز نتوانسته است که این چهرهی سیاه را روشنی بخشد. این در حالی است که نظام حقوقی مدون در روابط بینالملل نیز عمدتاً غربساخته و انحصاراً مبتنی بر خاستگاههای فکری آنان است.
ایران اسلامی با هویت مستقل ملی و اسلامی خود، اکنون علیرغم تبلیغات منفی دشمنان، معتدلترین و فعالترین بازیگر در میان کشورهای اسلامی، بهطور اخص و کشورهای در حال توسعه بهطور اعم، شناخته میشود.
ب) ایران قدرتمند در چشمانداز نظام متحول جهانی
حال سؤال اصلی این است که ایران در این نظام متحول جهانی در کجا قرار دارد؟ و قابلیتها و توانمندیهای آن چیست؟ در اینجا درصدد نیستیم که به عوامل و پارامترهای قدرتی ایران بپردازیم که آن را در نوشتارهای دیگر مورد بحث قرار دادهایم. اما ایدهی این قسمت نوشتار، این است که ایران در محور این تحولات قرار دارد و قابلیتهای متفاوت و فاخری در این زمینه داراست.
مهمترین توانایی محوری ایران، قابلیتهای فکری و نرمافزارانهی آن است. نباید فراموش کنیم که این قابلیت بهشدت توانایی تغییر را دارد. در این راستا، دو موضوع به ما کمک شایان توجهی میکند: اول غنای فرهنگی و تمدنی ایران زمین و دوم سابقهی دینی و اسلامی ما. هر دو این مؤلفهها را میتوان با جزئیات توضیح داد که از حوصلهی این نوشتار خارج است، اما نکته این است که هر دو این مؤلفهها باعث قدرت کاریزمایی ما در دنیا میشود و به همین سبب، همیشه ایران در میان جهانیان، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. ما میتوانیم از لحاظ فکری، با توجه به آسیبهایی که نظم وستفالی داراست و بهاختصار به آنها در بالا اشاره شد، در زمینههای زیر فعال باشیم و مدبرانه برای آنها، بهویژه در دستگاه دیپلماسی خود، برنامهریزی کنیم:
1.ترویج دین در عرصهی نظام بینالملل: همانطوریکه اشاره شد، دنیای غرب نظم وستفالی را از لحاظ معرفتی لائیک بنا نهاد، ولی این تفکر لائیک خسارتهای زیادی را به دنیا وارد کرد. دین راستین میتواند راه را برای خیلی از بنبستهای جهانی باز کند که اول آنها اخلاقگرایی است. متأسفانه قدرت و تجمیع آن فسادآور است و در دنیای بینالملل نیز همینطور است. بسیاری از بحرانهای بینالمللی ناشی از بیاخلاقیهای موجود در نظم وستفالی است. مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران، رهاورد دین در عرصهی سیاست است. میراث گفتمانی حضرت امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز همین است.
2.شکل دادن به انسان حقوق-تکلیفمدار: یکی از مهمترین ابعاد تفکر اسلامی در بستر انقلاب اسلامی ایران، این است که انسان فقط انسان حقوقمدار و لذتجو نیست. انسان عصر مدرن، تنها حقوقمدار و لذتجو دیده شده است؛ دیدگاهی که در خود دنیای غرب نیز بهسختی به چالش کشیده شده است. این انسان لذتجو، هم به خود، هم به سایر انسانها و حتی به محیطزیست اطراف خود، خسارتهای زیادی را وارد آورده است که مسبب اصلی آن، تفکر غربی نهفته در بستر این پارادایم فکری است. حال ایران در مجامع گوناگون، این ایده را مطرح کرده، اما نیازمند آن است که برای آن مدبرانه برنامهریزی نماید. در این میان، تغییر در تفکر حقوق بشری مبتنی بر فرهنگ و تمدن غربی و همچنین بازتعریف اصل مسئولیت دولتها، بسیار حائز اهمیت است.
3.رهبری راهبردی جهان اسلام: امروزه متأسفانه جهان اسلام سخت دچار تشتت و واگرایی است. در اینجا درصدد نیستیم که دلایل این شرایط مورد بحث قرار گیرد، اما ادعا این است که ایران بهخوبی دارای قابلیت رهبری حرفهای و فنی جهان اسلام است که در عین حال، دارای یک عمق راهبردی نیز برای ما هست. عملکرد اخلاقمدارانهی ایران در جهان اسلام و بهویژه حمایت از جنبش فلسطین و حزبالله لبنان، بهخوبی اثباتکنندهی رسالت اخلاقی ما بوده است. در حالی که ما هم میتوانستیم در خلال عمر جمهوری اسلامی ایران، مانند بسیاری از کشورها، در مقابل جنایات صهیونیستها ساکت بنشینیم و صرفاً به مسائل از روزنهی تنگ منافع ملی خود نگاه کنیم، اما با پایمردی و مساعی جمیله، ایستادگی کردیم و پرچم مقاومت را در اهتزاز نگه داشتیم. اگرچه در این زمینه، هزینههای زیادی نیز پرداخت کردیم، اما اکنون سرمایهی بسیار خوبی داریم که میتوانیم از شخصیت و هویت کاریزمای ملی خود در جهان اسلام استفاده کنیم.
4.ارائهی چهرهی معتدل و غیرخشونتطلب از اسلام: علیرغم گذشت بیش از سه دهه از شانتاژهای تبلیغاتی علیه انقلاب اسلامی، اکنون ایران ثابت کرده است که معتدلترین و مدبرانهترین تفکر اسلامی را در این منطقهی آشوبزده داراست. ایران و رهبری آن، همواره خشونتطلبی را محکوم کردهاند و حتی خود قربانی دشمنیهای خشونتطلبانه و تروریستی بودهاند. اگر بازیگران منطقهای و جهانی، اخلاقی و بهدور از سیاست دروغ به قضایای فعلی منطقه، بهویژه جریانهای سلفی بنگرند، خیلی آسان تشخیص خواهند داد که ایران چه چهرهی معتدلی دارد. این در حالی است که اکنون خود برای مقابله با افراطیگری سلفی به کمکهای ایران نیاز پیدا کردهاند و البته به نظر میرسد که قدرتهای بزرگ، بهویژه آمریکا، به دنبال تکهتکه کردن کشورهای اسلامی و استقرار سیاستِ تفرقه بینداز و حکومت کن هستند.
5.طرح عدالتجویی جهانی: همانطوریکه بهاجمال در بالا اشاره شد، یکی از خصایص منفی نظم وستفالی غیراخلاقی بودن و ناعادلانه بودن آن است. رهاورد اصلی انقلاب اسلامی ایران، عدالتطلبی آن است. این خصیصه نه تنها در جهان اسلام، بلکه در میان کشورهای جنوب نیز طرفداران زیادی را برای ایران به وجود آورده است. به عبارت دیگر، عدالتخواهی خصیصهی ذاتی بشری است و هر نظم جهانی که نتواند به عدالت منتهی شود، نهایتاً فروخواهد پاشید و امروز یکی از ویژگیهای نظم مستقر وستفالی، بیعدالتی در شعب مختلف آن، بهخصوص در زمینههای اقتصادی است که سبب شده تا هرچه بیشتر شکاف بین فقر و غنی در دنیا بیشتر شود. در این زمینه، ایران دستاوردهای بسیار خوبی در میان کشورهای جنوب، بهخصوص در میان کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین دارد که شایسته است به بهترین شکل، از این سرمایهی خود در این دوران انتقالی در نظم جهانی، استفاده کند.
ایران بهواسطهی مساعی جمیله که در حمایت از جنبشهای آزادیبخش از خود بروز داده است، توانسته که سرمایهی اجتماعی مقبولی را برای خود در عرصهی نظام بینالملل، بهویژه در میان کشورهای جنوب و تعداد زیادی از کشورهای اسلامی، فراهم آورد.
فرجام سخن
از لحاظ هویتی و تمدنی، ایران ما اکنون بدیلی فاخر و استثنایی برای تمدن غربی است. اگر مدبرانه بتوانیم این گفتمان تمدنی را تقویت کنیم، احتمال جایگزینی تمدنی خود را ارتقا بخشیدهایم. دولت و مردم، دانشمندان و فرهیختگان ما باید به این ظرفیت بالای تمدنی ایمان بیاورند و برای تحقق آن، مجدانه بکوشند. به عبارت دیگر، این منزلت و جایگاه باید بهخوبی شناخته شده و برای آن نقشهی راه تهیه شود. قطعاً ما نیازمند برنامهریزی عملیاتی برای بهرهبرداری از این پتانسیلهای گوناگون هستیم.
یکی از این موضوعات، ارتقای جایگاه علم و فناوری ایران است که در این میان، نخبگان علمی و دانشگاهی ما حائز اهمیت زیادی هستند و بهخوبی باید نقشآفرینی کنند. دانشگاهها و مجامع علمی ما نباید حتی ثانیهای وقت را از دست بدهند و شایسته است که با تدبیر و با دوری از شعارزدگی، راه را برای به پیش بردن اهداف علمی کشور بازنمایند. در این راستا، سرمایهگذاری بر روی زیرساختها، بسیار حائز اهمیت است.
ایران اسلامی با هویت مستقل ملی و اسلامی خود، اکنون علیرغم تبلیغات منفی دشمنان، معتدلترین و فعالترین بازیگر در میان کشورهای اسلامی، بهطور اخص و کشورهای در حال توسعه بهطور اعم، شناخته میشود. ایران اسلامی با پافشاری و حمایتی که در مقابل نظام ناعادلانهی جهانی داشته و بهواسطهی پایمردی و مساعی جمیله که در حمایت از جنبشهای آزادیبخش از خود بروز داده است، توانسته سرمایهی اجتماعی مقبولی را برای خود در عرصهی نظام بینالملل، بهویژه در میان کشورهای جنوب و تعداد زیادی از کشورهای اسلامی، فراهم آورد. بنابراین شایسته است به بهترین شکل، از این جایگاه محبوب و پُرجاذبه در دنیا، حداکثر بهرهمندی را داشته باشیم تا پس از این دوران انتقالی در نظام نوین بینالمللی، ایران از جایگاه ویژهای در استقرار نظم جدید جهانی برخوردار شود.
نکتهی نهایی که حتماً باید به آن اشاره کرد، حفظ و ارتقای مشروعیت درونی نظام جمهوری اسلامی است. نظام باید سخت بکوشد که بتواند راهکارهای تقویت همکاریها و همگراییهای لازم را بین همهی دوستداران نظام ایجاد کند. اختلاف سلیقهها باشد، اما همدلی و همرأیی برای حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی حفظ شود. سطح اشتغال، رفع بیکاری و ارتقای سطح زندگی مردم نیز در مؤلفهی اقتصادی حائز اهمیت هستند. باید درون را چنان قوی و قدرتمند کنیم که بتوانیم هرچه بهتر بهعنوان الگویی مؤثر در سطح منطقهای و جهانی ایفای نقش نماییم.(+)
دکتر رضا سیمبر
"Our President, analytical news site"
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو