وقتی قلب رآکتور اراک با سیمان پُر شد، پرسش زبانه کشید: آیا تدبیر رهبر انقلاب در مواجهه با آنان که شجاع و امین و غیور و دلسوز خوانده می شدند، درست بود؟ آیا سیاست تعیین خطوط قرمز و بعد هم شرط و شروط های پسابرجامی که این روزها همچنان در عمل توسط دولتمردان به سخره گرفته می شوند، صحیح بود؟ آیا رهبر انقلاب انقلابی بود و دیپلمات نبود؟

 
شکل گیری سه طیف تحلیلی
به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ از همان نخست هر کس از ظن خود همراه شد و این چنین بود که قضاوت ها و تحلیل های درست و نادرست با هم عجین می شد. کمتر کسی اسرار جسته بود. شاید بتوان به دو نزاع و اختلاف نظر در طول این مدت درون جریان اصولگرایی اشاره کرد و سه طیف تحلیلی را در این میان از هم تمییز داد که هر یک به گونه ای در لفّافه ماجرا را تحلیل کرده و می کنند. مرور دیدگاه این سه طیف مسائل مهمی را روشن می کند و سؤالات مهمی را پاسخ می گوید.
الف) نگاه محافظه کارانه
گروهی بودند که از همان نخست دلواپسی ها را نادرست قلمداد می کردند و می گفتند مذاکرات "زیر نظر رهبری" در حال انجام است. آنها تأکید می کردند حتی در جریان مذاکرات، پیشنهادهای اصلاحی از سوی تیم های جلیلی، لاریجانی و... در بیت جمع آوری شده و برای تیم مذاکره کننده ارسال شده است و از همین رو جای هیچ گونه نگرانی نیست. اینان بر این باور بودند که خطوط قرمز نه میدانی مین گذاری شده و غیر قابل تخلّف بلکه صرفاً مواضع و خطابه هایی برای بالا بردن سطح چانه زنی در مذاکرات است.
درست از همین روست که خرده گیری های بیش از حد و سخن گفتن از خطوط قرمز و شرط و شروط های این چنینی به عنوان معیاری برای سنجش عملکرد دولتمردان را بایست نادرست و ناشی از یک سوء تفاهم تلقی کرد. این گروه مواردی را نیز از بیانات صریح و عمومی رهبرانقلاب ذکر می کردند که نشان می داد ایشان، خود جواز عدول از برخی خطوط قرمز قبلی را صادر کرده اند. اینان معتقد بودند رهبری نمی تواند هر حرفی را علنی بگوید و در جلسات خصوصی با دولتمردان از بسیاری خطوط مطرح شده عدول شده است.
از نگاه اینان مذاکرات هسته ای یک پیروزی برای جمهوری اسلامی است و این پیروزی می بایست به نام رهبری نوشته شود نه یک جریان سیاسی. اینان معتقد بودند نباید اجازه داد این تلقی شکل بگیرد که رهبری شرایطی مثل امام حسن(ع) پیدا کرده اند و صلح به ایشان دارد تحمیل می شود. اگر هم به فرض نزدیک به محال صلحی دارد تحمیل می شود نباید بگذاریم کسی بفهمد و چنین تلقی ای در کشور به وجود بیاید. از نگاه اینان نقدها نسبت به روند مذاکرات و برجسته کردن خطوط قرمز نادرست بود و با مشی سایت رهبر انقلاب نیز همخوانی نداشت. تبریک گفتن های برخی چهره های سپاه و ارتش بعد از لوزان نیز در همین فضا قابل تحلیل بود.
 
 
طبیعتاً بر مبنای این دیدگاه عملکرد رهبری نه تنها واجد نقصی نیست بلکه اصلاً برجام طبق نظر رهبری تا به این مرحله رسیده است و ایشان به خوبی تا این مرحله را مدیریت کرده اند. اصحاب این جریان عمدتاً برجام را خیلی چیز بدی نمی دانند که بعد بخواهند نسبت به پُر شدن قلب رآکتور اراک افسوس جدی بخورند. بالاخره همان قدر که هسته ای مهم است، اقتصاد کشور نیز مهم است و ما نباید جلوتر از رهبری راه برویم. در این نگاه عملکرد علی لاریجانی در مجلس نوعی فداکاری هوشمندانه و سیاستمدارانه در مقابل دلواپسان بود تا آنها را سر جای خود بنشاند و اجازه ندهد آنها با تندروی های خود طرح رهبری را زمین بزنند. برخی حتی مواضع حجت الاسلام ابوترابی در مجلس و کمیسیون ویژه را در همین فضا تحلیل می کنند. این جریان با چهره ای چون علی اکبر ولایتی قرابت های ویژه ای احساس می کند و اگر چه عمدتاً منتقد هاشمی است اما گاه حتی با او نیز در موضوعاتی مثل برجام می تواند به وحدت برسد.
ب)نگاه برخی آرمانخواهان
برخی با نگاه آرمانخواهانه ممکن است معتقد باشند ما با تناقضی بین قول و عمل رهبری مواجه هستیم. رهبر انقلاب اگر چه تأکید می کنند که انقلابی هستم اما در عمل در سال های پایانی دولت دهم به صالحی اجازه دادند با آمریکا مذاکره کند. رهبر انقلاب همچنین چهره ای چون ولایتی را به عنوان مشاور در کنار خود دارند، از مذاکره کنندگان با عناوینی چون امین و غیور و شجاع و دلسوز یاد می کنند، عملاً تن به اجرایی شدن برجام داده اند، از مجلس با نیکی یاد کرده اند و... . رهبر انقلاب اگر واقعاً انقلابی بودند لاریجانی را سر جای خودش می نشاندند تا آن گونه در مجلس در عرض چند دقیقه برجام را از فیلتر قوه مقنّنه رد نکند. رهبر انقلاب اگر انقلابی بودند کمیته ای انقلابی برای نظارت بر برجام شکل می دادند. ایشان اگر انقلابی بودند ولایتی را کنار می گذاشتند، اگر انقلابی بودند اجازه می دادند تا جوانان انقلابی کار برخی محافظه کاران را یکسره کنند و... . از نگاه اینان تندرو تلقی شدن جوانان انقلابی ناشی از تمجیدهای رهبری از دولت و طیف محافظه کاری است که در حاکمیت نقش ایفا می کند. طبیعتاً وقتی سخنان رهبری خود مسئله ساز می شود، نمی توان انتظار داشت با صِرفِ گفتن اینکه به جوانان انقلابی، تندرو نگویید مسئله حل و فصل شود.
 
 
 
از نگاه اینان توجه رهبری بیش از اندازه به معیشت و اقتصاد مردم جلب شده و رهبری نیز هسته‎ای را فدای اقتصاد کرده است. شروط و خط قرمزهای مطرح شده نیز حاصلی در پی نداشته و این به خوبی نشان می‎دهد مدیریت رهبری در این صحنه ضعیف بوده است. 
از نگاه برخی از اینان رهبری در ماجرای جنجال احمدی نژاد و لاریجانی در مجلس نیز اشتباه کرد. او با تلاش ها برای بر هم زدن شبکه ی محافظه کاران در کشور همراهی نکرده است...
ج)نگاه آرمانخواهان واقع نگر
این دیدگاه بر این باور است که تدبیر رهبر انقلاب در خصوص برجام، تدبیری دقیق و صحیح و نیز مبتنی بر واقعیات و مصالح جامعه دینی چه در داخل و چه در خارج از کشور بوده اما دفاع از تدبیر رهبر انقلاب به معنی دفاع تام و تمام از برجام و عملکرد دولتمردان نیست.
دیدگاه این جریان در ادامه و در نقد دیدگاه دو جریان نخست روشن خواهد شد.
شکل گیری دو نزاع
آن زمان که مذاکرات در جریان بود، نزاعی جدّی میان بانیان دیدگاه دوم و سوم از یک سو و بانیان دیدگاه اول از سوی دیگر رقم خورد. در واقع هر دو گروهِ آرمانخواه، خود را در مقابل طیف محافظه کار تعریف کرده و می کنند. از این رو به هر دو گروه، عنوان دلواپس اطلاق شد. دلواپسان همان آرمانخواهان انقلابی بودند که در مقابل جریان محافظه کار ایستادگی کردند. با عبور برجام از فیلتر مجلس کم کم این نزاع موضوعیت اصلی خود را از دست داد و اختلاف نظری دیگر البته محدود و در لفافه میان آرمانخواهان شکل گرفت. نقطه ی پرواز این اختلاف نظر، ارزیابی عملکرد رهبری در ماجرای برجام است اما در واقع این اختلاف تحلیل ناشی از فهم های متفاوتی است در موضوعات متعدد.
الف)نزاع نخست
تکلیف دیدگاه اول در همان جریان مذاکرات تا امروز بارها و بارها روشن شده است. در حالی که جریان اول می کوشید مذاکرات را کاملاً ذیل نظر رهبری جلوه دهد، رهبر انقلاب تصریح کردند:«بنده در جزئیّات مذاکره دخالتی نکردم، باز هم نمی کنم؛ من مسائل کلان، خطوط اصلی، چهارچوب‌های مهم و خطّ قرمزها را به مسئولین کشور همواره گفته‌ام... اینکه حالا گفته بشود که جزئیّات این مذاکرات تحت نظر رهبری است، این حرف دقیقی نیست.»  ایشان از اصرار خود بر خطوط قرمز سخن گفتند:«من یک خواسته‌هایی از مسئولین داشته‌ام که این را به آنها عرض کردم، گفتم و روی آنها اصرار دارم.»  ایشان همچنین تصریح کردند:«البتّه نرمش و انعطاف و مانور هنرمندانه و قهرمانانه در همه‌ی عرصه‌های سیاسی، یک کار مطلوب و مورد قبولی است، لکن این مانور هنرمندانه نبایستی به معنای عبور از خطوط قرمز، یا برگشتن از راهبردهای اساسی، یا عدم توجّه به آرمان ها باشد؛ اینها را باید رعایت کرد.» 
ایشان تأکید کردند که آنچه به صورت علنی بیان شده همان چیزهایی است که عیناً به مسئولین گفته اند و اینکه گفته می شود در جلسات خصوصی از خطوط قرمز صرف نظر شده دروغ است:«آنچه بنده اینجا در این جلسه یا در جلسات عمومی می گویم، عیناً همان حرف هایی است که در جلسات خصوصی به مسئولین، به رئیس‌جمهور محترم و به دیگران می گویم. این خطّ تبلیغی‌ای که دیدیم و می‌بینیم دنبال می کنند که بعضی از خطّ قرمزهایی که رسماً اعلام می شود، در جلسات خصوصی از آنها صرف‌نظر می شود، حرف خلاف واقع و دروغی است. آنچه ما اینجا به شما می گوییم یا در جلسات عمومی می گوییم، عیناً همان حرف هایی است که به دوستان، به مسئولین، به هیئت مذاکره‌کننده، همان ها را بیان می کنیم؛ حرف ها یکی است.» 
رهبر انقلاب تأکید کردند که حرف من را از زبان خودم بشنوید:«گفتند که کسانی به عنوان نماینده‌ی رهبری از زبان رهبری حرف می زنند. خُب، من خودم هنوز که الحمّدلله زبانم از کار نیفتاده؛ حرف خود من که مقدّم به حرف آنها است... خب، شما حرف من را از خود من بشنوید.» 
 
 
 
رهبر انقلاب در حین مذاکرات در عین حمایت از تیم مذاکره کننده بارها نکاتی را گوشزد کردند که نشان از نگاه انتقادی ایشان به برخی رویکردها داشت. ایشان تأکید کردند:«بدانند دستاورد کنونی هسته‌ای ما چیز باارزشی است؛ این را بدانند؛ به چشم کم‌ارزش و چیز سبک به آن نگاه نکنند؛ چیز با ارزشی است.»  ایشان تأکید کردند:«توافق نکردن بهتر از توافق بد است... توافق نکردن از توافق کردنی که در آن، منافع ملّت پامال بشود، عزّت ملّت از بین برود، ملّت ایران با این عظمت، تحقیر بشود [بهتر است]، توافق نکردن شرف دارد بر یک چنین توافق کردنی.» 
رهبر انقلاب به برخی ساده لوحی ها در داخل اشاره کردند:«یکی از ترفندها و خلاف‌گویی ها این است که این‌جور القا کنند به افکار عمومی مردم که اگر ما در قضیّه‌ی هسته‌ای، تسلیم طرف مقابل شدیم، همه‌ی مشکلات اقتصادی و معیشتی و غیره حل خواهد شد؛ این را دارند تبلیغ می کنند. البتّه تبلیغاتچی های خارجی با شیوه‌های کاملاً ماهرانه‌ی تبلیغاتی خط می دهند، در داخل هم بعضی از روی ساده‌لوحی و بدون اینکه نیّت سوئی داشته باشند، بعضی هم واقعاً از روی غرض همین را دارند تبلیغ می کنند که اگر ما در این قضیّه کوتاه آمدیم و تسلیم شدیم در مقابلِ طرف مقابل، همه‌ی مشکلات اقتصادی و مانند اینها حل خواهد شد؛ این خطاست.»
این در حالی بود که ریاست محترم جمهور حتی آب خوردن مردم را هم به حل مذاکرات پیوند می زد! هفدهم خرداد ۸۴، روحانی در مراسم گرامیداشت هفته ی محیط زیست، طی سخنانی گفت:«ما وقتی می‌گوییم باید تحریم‌های ظالمانه رفع شود بعضی‌ها چشمان‌شان زیاد نچرخد. تحریم‌های ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شده و بانک‌ها احیا شوند. آنها که ملت ما را تحریم کرده‌اند ظلم بزرگی مرتکب شده‌اند اما عده‌ای در داخل هم نمی‌دانستند تحریم چیست.» 
 
 
رهبر انقلاب راه اصلاح وضعیت اقتصادی کشور را تکیه به درون دانستند. ایشان همچنین تصریح کردند:«اگر عزممان را جزم کنیم و دست به دست هم بدهیم، می توانیم اقتصاد را شکوفا کنیم. چشممان به دست دشمن نباشد که کِی این تحریم را برمی دارد، کِی فلان نقطه را موافقت می کند؛ به دَرَک! نگاه کنیم ببینیم خودمان چه‌کار می توانیم بکنیم.» 
ایشان با صراحت تمام فرمودند:«کلید حلّ مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست؛ در داخل کشور است. همه تلاش کنند، همه همّت کنند، ان‌شاءالله حل خواهد شد.» 
ریاست مجمع و مسئولین دولتی اما به گونه ای سخن می گفتند که دشمن ما را در موضع ضعف قلمداد می کرد. هاشمی رفسنجانی گفت:«تحریم ها پدر مردم را درآورده.» همین جمله از هاشمی تیتر بی بی سی فارسی شد.  هاشمی تصریح کرد:«اکثر مردمی که مزدبگیر هستند تحریم‌ها استخوان‌های آنها را خرد کرده است.» 
رهبر انقلاب در پاسخ اخیر خود به نامه رئیس جمهور نیز تأکید کردند:«در تبلیغات توجه شود که در برابر آنچه در این معامله به دست آمده، هزینه‌های سنگینی پرداخت شده است. نوشته‌ها و گفته‌هائی که سعی می‌کنند این حقیقت را نادیده گرفته و خود را ممنون طرف غربی وانمود کنند با افکار عمومی ملت، صادقانه رفتار نمی‌کنند.» ایشان فرمودند:«بار دیگر تأکید می‌کنم که از خدعه و نقض عهد دولت‌های مستکبر بویژه آمریکا در این مسأله و دیگر مسائل غفلت نشود.» 
رهبر انقلاب همچنین در آخرین اظهارنظر خود با صراحت فرمودند:«البتّه من شخصاً معتقدم که می شد ما از این بهتر هم انجام بدهیم، خب، بالاخره توان و فرصت و امکانات همین اندازه را اقتضا کرد.» 
پس این نگاه که همه چیز زیر نظر رهبری بود و نتیجه هم کاملاً مطلوب ایشان رقم خورد، جز خیال پردازیِ محافظه کارانِ خسته چیزی نیست. اینان باید به واسطه ی همراهی شان با دولت و جریانات اصلاح طلب در هجمه به دلواپسان پاسخگو باشند. مقدم فر در حالی حسین شریعتمداری را به تفرقه افکنی متهم می کرد که خود بانی اصلی تفرقه افکنی بود. به راستی این چه تحلیلی است که اگر صلحی به امام حسن دارد تحمیل می شود بگوییم کسی حرف نزند تا مردم نفهمند امام در چه شرایطی قرار دارد و با سکوت خود اجازه بدهیم تحمیل هر چه بهتر و قوی تر صورت پذیرد؟! رهبر انقلاب البته در مواردی از خطوط قرمز عدول کردند اما اصل بر پایبندی به خطوط بود مگر آنچه ایشان استثناء کنند نه اصل بر بی اهمیتی خطوط قرمز و غلط بودن مطالبه ی پایبندی به این خطوط.
 
 
رهبر انقلاب در مقابل تبریک گفتن های برخی چهره های سپاه و ارتش بعد از لوزان نیز واکنش نشان دادند تا بیش از پیش بطلان تحلیل نادرست برخی افراد و جریانات که می کوشیدند افتخار توافق را به نام رهبری ثبت کنند، مشخص شود. ایشان فرمودند:«اینکه حالا تبریک می گویند، به بنده تبریک می گویند، به دیگران تبریک می گویند، بی‌معنی است، چه تبریکی؟» 
ب)نزاع دوم
نزاع دوم چنانکه گفته شد در درون جریان آرمانخواه بعد از نهایی شدن برجام و البته نه به صورت جدی کلید خورد. پرداختن به این نزاع از باب جلوگیری از شیوع این نگاه و پاسخ به برخی شبهات احتمالی است که ممکن است در آینده بیش از پیش طرح شود.
چند اصل مهم در این میانه نقش آفرینی می کند. نخست همان دعوای معروف وحدت و خلوص است. رهبری پدر پیری است برای امت که فرزندان گوناگونی دارد. یکی خوب و انقلابی، یکی محافظه کار و یکی ساده انگار در نسبت با غرب. یک راه این است که پدر، تنها فرزندان خوب خود را حفظ کند و بقیه را بیرون بیاندازد. یک راه دیگر اما این است که همه ی فرزندان را زیر چتر محبت و حمایت و تمجید خود بگیرد و در عین حال بکوشد با راهنمایی های خود همه ی آنان را به سمت راه درست رهنمون شود. در این نگاهِ پیامبرانه، تک تک فرزندان موضوعیت و اهمیت دارند و پدر، پدرِ همه ی آنها و فرد فرد آنهاست. جدال با افراد و نام ها نیست؛ جدال بر سر راه و گفتمان است. رهبری در تمجیدهایش دروغ نمی گوید. ممکن است کسی واقعاً غیور و شجاع و دلسوز و مؤمن باشد اما گاهی ساده لوحانه عمل کند و سخن بگوید، گاهی فریب بخورد، گاهی خطا کند، چشم به دست بیگانه بدوزد، از موضع ضعف سخن بگوید و... .
فرزند انقلابی مدام می خواهد با برادر محافظه کارش تسویه حساب کند و هر جا پدر با تمجیدهایش بازی را مبهم می کند، اخم هایش در هم می رود:«اصلاً این چه پدری است که نمی فهمد این برادران من حضورشان آفتِ خانه است. چرا نمی گذارد خانه را از شرّشان خلاص کنم؟!» پدر اما دنبال تسویه حساب فردی نیست؛ دنبال هدایت یک کشتی است با تمام ساکنانش بدون کم و کاست. فرزند انقلابی اگر عُرضه دارد گفتمانش را طوری ترویج کند که در خانه طنین افکن شود و برادران هم سر به راه شوند. اگر دعوا روی گفتمان باشد، پدر هم همراه است؛ اما اگر فرزند انقلابی صبر و حوصله ی کار گفتمانی ندارد و علاقه دارد صرفاً برادرانش را از خانه بیرون کند یا برچسب ارتباط با رژیم های بیگانه و خیانت و جاسوسی و... را برای راحت تر کردن کارش بتراشد، پدر، باید هم مقابلش بایستد و محکم هم بایستد. رهبر انقلاب از افراد دفاع کردند اما گفتمان را به نقد کشیدند. مسئول واقعی آنچه در نهایت رقم خورد همان فرزندان انقلابی کم کارند که اگر درست عمل می کردند، امروز وضعیت چنین نمی شد نه رهبری. مشکل برخی انقلابیون اتفاقاً همین است که هنوز برایشان مجادله ی مجلس بین احمدی نژاد و لاریجانی حل نشده و هنوز خطا بودن این نوع خلوص سازی را درک نکرده اند.
رهبر انقلاب در پاسخ به دانشجویان فرمودند:«خلوص كه شما مطرح مي‎كنيد - كه ما بايست از فرصت استفاده كنيم و حالا كه غربال شد، يك عده‌اى را كه ناخالصى دارند، از دائره خارج كنيم - چيزى نيست كه با دعوا و كشمكش و گريبان اين و آن را گرفتن و با حركت تند و فشارآلود به وجود بيايد؛ خلوص در يك مجموعه كه اينجورى حاصل نمي‎شود؛ ما به اين، مأمور هم نيستيم.»
ایشان برای روشن‎تر شدن مسئله به شرایط صدر اسلام اشاره کردند و فرمودند:«در صدر اسلام، خوب، با پيغمبر اكرم يك عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّ‌بن‌كعب بود، عمار بود، كى بود، كى بود؛ اينها درجه‌ى اول و خالص‌ترين‎ها بودند؛ عده‌اى ديگر از اينها يك مقدارى متوسط تر بودند؛ يك عده‌اى بودند كه گاهى اوقات پيغمبر حتّى به اينها تشر هم مي‎زد. اگر فرض كنيد پيغمبر در همان جامعه‌ى چند هزار نفرى - كه كار خالص‌سازى خيلى آسانتر بود از يك جامعه‌ى هفتاد ميليونى كشور ما – مي‎خواست خالص‌سازى كند، چه كار مي‎كرد؟ چى برايش مي‎ماند؟ آن كه يك گناهى كرده، بايد مي‎رفت؛ آن كه يك تشرى شنفته، بايد مي‎رفت؛ آن كه در يك وقتى كه نبايد از پيغمبر اجازه‌ مرخصى بگيرد، اجازه‌ مرخصى گرفته، بايد مي رفت؛ آن كه زكاتش را يك خرده دير داده، بايد مي‎رفت؛ خوب، كسى نمي‎ماند.»
ایشان ادامه دادند:«امروز هم همين جور است. اينجورى نيست كه شما بيائيد افراد ضعاف‌الايمان را از دائره خارج كنيد، به بهانه‌ اينكه مي خواهيم خالص كنيم؛ نه، شما هرچه مي‎توانيد، دائره‌ خلّصين را توسعه بدهيد؛ كارى كنيد كه افراد خالصى كه مي‎توانند جامعه‌ شما را خالص كنند، در جامعه بيشتر شوند؛ اين خوب است. از خودتان شروع كنيد؛ دور و بر خودتان، خانواده‌ خودتان، دوستان خودتان، تشكل خودتان، بيرون از تشكل خودتان. هرچه مي‎توانيد، در حوزه‌ نفوذ تشكل خود، براى بالا آوردن ميزان خلوص‎هاى فردى و جمعى تلاش كنيد؛ كه نتيجه‌ آن، خلوص روزافزون جامعه‌ شما خواهد شد. راه خالص كردن اين است.» 
 
این غلط است که راه حفظ و توسعه ی نگاه انقلابی را در برخورد با اشخاص ببینیم و بعد انتظار داشته باشیم رهبری نیز همین گونه عمل کند. وحدت و خلوص هر دو اهمیت دارد. رهبر انقلاب:«يك سؤال ديگر اين است كه بعضى‌ها مي‎گويند وحدت، بعضى‌ها مي‎گويند خلوص؛ شما چه مي‎گوئيد؟ من مي‎گويم هر دو.»
از این نظر البته ما با تناقضی بین قول و عمل رهبری مواجه هستیم اما نه به معنایی که برخی انقلابیون بیان می کنند. ما در بیان رهبری گفتمان را می بینیم و همان طنین آرمانخواهی را درک می کنیم اما در عمل مدارای پدر پیری را می بینیم که دست کودک سِمِجِ خود را گرفته و گاه به اصرار او این طرف و آن طرف می رود تا پسر، خود درستی آنچه پدر می گفت را تجربه کند و بچشد. اشکال محافظه کاران این بود که گفتمان را مورد تشکیک قرار می دادند و از اهمیتش می کاستند. گفتمان باید با قاطعیت مورد مطالبه قرار بگیرد. اشکال برخی انقلابیون اما این است که عمل را نمی توانند با آن گفتمان تطبیق دهند. این به خاطر این است که پدر و جایگاه پدری را نفهمیده اند. اینکه پدر با حذف فیزیکی محافظه کاران همراهی نکرده است، نقص پدر نیست؛ حُسن اوست.
رهبر انقلاب هسته ای را فدای اقتصاد نکردند. ایشان به خوبی مکرراً تأکید کردند که راه حل مسائل اقتصادی کشور در لوزان و ژنو نیست. غلبه ی عناوین اقتصادی در نام گذاری سال ها که از زمان دولت نهم و دهم کلید خورد و تا امروز ادامه داشته به واسطه ی این است که باید برای مواجهه با دشمن، ساخت درونی خود را محکم کنیم. اگر کسی از ساخت درونی اقتصاد کشور چشم بپوشد و فقط شعار جنگ با دشمن سر دهد، انقلابی نیست؛ بی عقل است. اگر در خانه جمعی از فرزندان سر به شورش بردارند شما چگونه می خواهید با دشمن بجنگید؟! 
رهبر انقلاب به درستی تأکید کردند:«بنده این را چند سال پیش گفتم؛ بعضی‌ها گفتند این تحلیل است؛ بله، شاید آن روز تحلیل بود امّا امروز خبر است؛ خودشان گفتند؛ افراد متعدّدی از آنها در بیانات مختلف گفتند هدف ما این است که مردم را از نظام جمهوری اسلامی، از دولت جمهوری اسلامی عصبانی کنیم. می خواستند مردم را به خیابان بکشانند؛ [امّا] مردم ما ایستادند.»
متأسفانه برخی انقلابیون هیچ گاه به سطح منازعه ی ما با طرف غربی و طرف آمریکایی توجه نکردند. فراتر از اینکه چه بر سر هسته ای خواهد آمد، طرف غربی به دنبال ایجاد دوگانگی در داخل و شکست گفتمان رهبری بود و به صراحت اعلام کرد که فکر می کند می تواند در این خصوص بر روی دولت کنونی حساب کند. جان کری صراحتاً از ضرورت گذار در ایران گفت و تأکید کرد:«و شاید همین نسل جدید باشد که بتواند این امر را محقق کند.» 
در نگاهی دیگر اوباما در شرایطی روی کار آمد که دکترین جنگ طلبی و یک جانبه گرایی بوش با شکست و بی اعتمادی مواجه شده بود. اوباما بارها دست به قلم شد و برای رهبر انقلاب نامه نوشت. به دنبال ایستادگی دولت نهم ادبیات دولتمردان آمریکا به کلی عوض شده بود. انتخابات ۸۸ اما همه چیز را به هم ریخت و دشمن را جری کرد. با این حال پس از آنکه غبار فتنه خوابید باز هم طرف غربی از مذاکره سخن گفت. رهبر انقلاب مکرراً تأکید کردند که آمریکا به مذاکره نیاز دارد و همین‎ طور هم بود.
باید بپذیریم که روند پیگیری پرونده ی هسته ای از ابتدا تا کنون را بد و سطحی فهمیده ایم. اعتمادسازی در دولت اصلاحات و ایستادگی در دولت احمدی نژاد هر دو اقتضای آن شرایط تاریخی بود. در دولت اصلاحات ایران با مدارکی روشن، متهم شده بود و طبیعی بود که دولت درصدد رفع اتهام بکوشد. مشکل ما با دولت اصلاحات تلاش این دولت برای رفع شائبه ها و اعتمادسازی نیست. مشکل نوع اعتمادسازی و عقب نشینی های ذلیلانه ی گام به گام آنهاست.
در خصوص مذاکره با آمریکا همان زمان که برخی دست اندرکاران دولت دهم از شرایط شعب ابیطالب سخن می گفتند، رهبر انقلاب از شرایط بدر و خیبر می گفت. حال چگونه می توان در انقلابی بودن رهبر انقلاب تردید کرد؟! 
مذاکره با آمریکا اگر چه در پایان دولت دهم و برخلاف مواضع انقلابی دکتر احمدی نژاد، توسط صالحی آن هم با بی رغبتی رهبر معظم انقلاب آغاز شد اما مسئله این بود که ایران هیچ گاه مذاکره در خصوص پرونده ی هسته ای خود را ترک نکرده بود که بخواهد به میز مذاکره باز گردد. تنها در طول این سال ها شیوه و مدل مذاکره عوض شد. در آغاز دولت نهم دولتمردان کوشیدند دست به گریبان چین و روسیه شوند و اتحادیه اروپا را در مراحل بعد ببینند و به نوعی در درجه ی دوم اهمیت قرار دهند. این مسیر خصوصاً با زیاده خواهی های طرف غربی که بعد از اعتمادسازی سال های اصلاحات حتی یک سانتریفیوژ را نیز برای ایران نمی پذیرفت، منطقی می نمود. با این حال این مسیر ادامه دادنی نبود.
این گونه شد که ایران به مذاکره با اتحادیه اروپا پرداخت. مشکلی که اینجا وجود داشت نیز دخالت های آمریکا یا همان عضو غائب و همیشه حاضر مذاکره بود که حتی نتایج مذاکرات را به راحتی در یک چشم به هم زدن نابود می کرد. تدبیر صحیحی که در دولت احمدی نژاد اندیشیده شد این بود که آمریکا نیز به جمع مذاکره کنندگان بپیوندد و آن عضو غائب اما همیشه حاضر به صورت رسمی حاضر شود و مسئولیت سخنانش را بپذیرد. همین زمان انتقادات زیادی از سوی برخی افراد نثار دولت احمدی نژاد شد و این انتقادات پیش از این نیز در خصوص مذاکره بر سر وضعیت عراق و... ایجاد شده بود. در واقع آنچه در آن مقطع آمریکائیها را به پای میز مذاکره کشاند، پافشاری رئیس جمهور وقت بر حقوق هسته ای ملت ایران و بیم طرف غربی از دستیابی ایران به پیشرفت های غیرقابل کنترل هسته ای بود. نتیجه ای که با دستاویز متخاصمین به سایر روش ها از جمله ترور دانشمندان هسته ای، تشدید تحریم ها، تخریب وسیع دولتمردان دولت های نهم و دهم و گفتمان آن دولت ها و ... حاصل نشده بود.
اتفاقی که در دولت یازدهم افتاد این بود که مذاکره به ابزاری برای تبلیغات سیاست داخلی تبدیل شد و اساساً فاز جدیدی را تجربه کرد که از ابتدا مد نظر نبود. و الا دیدگاه رهبری در این خصوص در همین بازه های زمانی به صراحت روشن و قابل رجوع است. ایشان راه حل اساسی را در همین مقطع ایستادگی می دانستند.
شروط و خط قرمزهای مطرح شده از سوی رهبری نیز ایستادگی بر سر منافع ملی بود. موضوعی که در مواضع رئیس جمهور دولت های نهم و دهم بارها بر آن پافشاری و تأکید گردید و به تأیید مقام معظم رهبری نیز بارها رسید و بیان شد، لیکن در دولت یازدهم با تغییر راهبرد مذاکرات از سوی تئوریسین های سیاست خارجی آن دولت، کمرنگ و کمرنگ تر گردید. دولت روحانی با استفاده از پتانسیل های وسیع و مقتدرانه دولت احمدی نژاد در حوزه هسته ای، به بهانه عدم نیاز کشور به سطح بالای دستاوردهای هسته ای، اقدام به حراج و فروش ماحصل قبلی به امید اخذ برگ های برنده از طرف مقابل در حوزه رفع مشکلات اقتصادی (با نگاه اصلاح اقتصاد داخلی از دریچه دهکده جهانی؛ نه اقتصاد مقاومتی) نمود.
در خصوص شروط پس از برجام نیز باید پذیرفت چاره ای وجود نداشت. ما با دو راه حل مواجه بودیم. یک راه حل که اتفاقاً برخی انقلابیون مطرح می کردند، رد برجام بود. این غلط بود. کسانی که این راه حل را مطرح می کردند به تبعات بین المللی این راه حل، به اینکه دوئل عهدشکنی بین اوباما و رهبری برقرار است و هر یک دیگری را به این عنوان متهم می کند، به اینکه اوباما در داخل متهم است و شکست او به معنای روی کار آمدن جریانی افراطی تر خواهد بود و... نمی اندیشیدند. اینان تنها مسائل را از زاویه نگاه سیاست داخلی می بینند نه با نگاهی از بالا و واقع بینانه. رد برجام حتی با در نظر گرفتن شرایط داخلی هم ممکن نبود.
راه حلی که جریان سوم پیشنهاد می کرد، طرح برخی شروط به گونه ای بود که دولت را ناگزیر به مذاکره ی مجدد کند و از این راه بتوان برخی نقصان ها را نیز کنار گذاشت و حذف کرد. این راه البته با نقش آفرینی مثال زدنی علی لاریجانی بی نتیجه ماند. شورای عالی نیز با برجام موافق بود. شروطی که رهبر انقلاب در این میان مطرح کرد آخرین تلاش های فداکارانه ی یک پدر پیر انقلابی بود. او به خوبی می دانست این شروط در حالی واقعاً می توانند شرط تلقی شوند که در متن برجام و به عنوان یک سند بین المللی پذیرفته شوند اما دیگر چنین چیزی ممکن نبود. این شروط اما از حیث داخلی قابل اتکاء و به عنوان ابزار فشاری دیگر علیه نقش آفرینی طرف غربی قلمداد می شد.
و اما جوانان انقلابی اگر واقعاً انقلابی بودند، امروز قلب رآکتور اراک با سیمان پُر نمی شد. باید انگشت اتهام را به جانب خود بگیریم که در این مدت در بیدار و آگاه کردن مردم کوتاهی کردیم. برخی انقلابیون باید بدانند اینکه در بررسی مسائل پایان دولت دهم، بازیچه القائات تکنوکرات ها و متضرران از مواضع انقلابی احمدی نژاد شده و با تخریب وسیع جریان انقلابی و دستاوردهای وسیع داخلی و خارجی، وی و جریان منتسب به وی را انحرافی خواندند، خطاست. 
اکنون باید انگشت انتقاد را به جانب خود بگیریم که از فرستادن نمایندگان با کفایت و تربیت نخبگان انقلابی برای پذیرفتن مسئولیت ها سر باز زدیم. باید انگشت انتقاد را به جانب خود بگیریم که در گفتمان سازی و حل و فصل مسائل اصلی تعیین کننده در منازعات سیاسی کوتاهی کردیم. اکنون نیز که رهبری از نفوذ سخن می گوید به درستی امروز را تدبیر می کند که فردا فریادهای افسوسمان بلندتر نشود.
و اکنون اما دنیا به آخر نرسیده است و برجام فاجعه ای نابود کننده نیست اگر وظایف امروزمان را به جای نق زدن و بریدن بشناسیم.
 

لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/lFujO