زماني كه رهبر معظم انقلاب بر ضرورت مذاكرهنکردن با امريكا تأكيد و آن را به عنوان خط قرمزي براي مسئولان سياست خارجي كشور مطرح كردند، براي بسياري اين سؤال مطرح شد كه دليل چنين ممنوعيتي چه چيز ميتواند باشد به خصوص آنكه مذاكرات هسته ای به يك نتيجه روشن و مشخص رسيده بود و شايد انتظار اين بود كه مذاكرات در ساير حوزههاي مورد اختلاف نيز آغاز شود.
مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه -مورخ ۱۳۹۴/۰۷/۱۵- : "مذاکرهی با آمریکا ممنوع است بهخاطر ضررهای بیشماری که دارد و منفعتی که اصلاً ندارد؛ این فرق میکند با مذاکره با فلان دولتی که نه چنین امکاناتی دارد، نه چنان انگیزهای دارد؛ اینها با همدیگر متفاوت است، این را نمیفهمند. مشکل کنونی کشور متأسّفانه بهخاطر وجود آدمهای بعضاً بیخیال و بعضاً سهلاندیش [است] که البتّه معدودند، اقلّیّتند؛ در مقابل انبوه عظیم جمعیّت انقلابی و آگاه و بصیر کشور چیزی نیستند امّا فعّالند: مینویسند، میگویند، تکرار میکنند؛ تکرار میکنند! دشمن هم به اینها کمک میکند.
پيچ تاريخي كه بايد نسبت به آن حساس شد
«پيچ تاريخي» دورههايي از تاريخ است كه در آن تحولاتي رخ ميدهد كه مسير تاريخ را «تغيير» ميدهد. مشكل اما در آن است تا زمانيكه اين دورهها به سرانجام نرسند، نميتوان تحليل دقيقي از آنچه در حال وقوع است، داشت. شايد مردمان عصر انقلاب نبوي يا مردم عصر رنسانس هيچگاه تصور نميكردند كه در چه مقطع مهمي از تاريخ زندگي ميكنند، اما دههها و قرنها بعد، اهميت آن دوره تاريخي مشخص شد. شايد دوره اخير به خصوص بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي را بتوان نقطه جديدي در اين پيچ تاريخي دانست، به خصوص با تحولاتي كه در منطقه خاورميانه و با فروپاشي رژيم بعث آغاز شده است و ميرود تا تغييراتي در مهمترين منطقه دنيا ايجاد كند.
ريچارد هاس، رئيس شوراي روابط خارجي امريكا اين دوره را دوره «بينظمي» جهان دانسته و معتقد است: «من فكر ميكنم شاهد پايان يك عصر از تاريخ جهان و پيدايش عصر ديگري هستيم. از برچيده شدن ديوار برلين كه به جنگ سرد ۴۰ ساله پايان داد، ۲۵ سال گذشته است... حالا آن دوره هم سپري شده است و دورهاي شروع ميشود كه بينظمتر و ناآرامتر است.»بنابراين «نظم جهاني»اي كه بعد از دو جنگ جهاني در دنيا حاكم بود، امروزه كاركرد خود را از دست داده است و بازيگران سنتي دنيا، ديگر اعتبار و قدرت گذشته را ندارند. «جسيكا متيوز»، رئيس انديشكده كارنگي در همين رابطه و با اشاره به ناتواني اروپا ميگويد: اين اتحاديه در قالب يك كل واحد هنوز نتوانسته با نياز نهايي خود روبهرو شده و نقش استراتژيك بزرگتري براي تأمين امنيت خود و منطقه و نيز دورافتادهترين كشورهاي اين قاره ايفا كند. اروپا چنان در پروژه عظيم اتحاديه خود غرق شده كه ديگر توانايي چنداني براي دستوپنجه نرم كردن با جهان خارج از مرزهاي خود ندارد. از سوي ديگر تحولات فراواني به خصوص در حوزه اقتصاد و امنيت بينالملل در حال رخ دادن است و انتظار ميرود كه در آينده نزديك هم شتابي دو چندان به خود بگيرد. از آن جمله ميتوان گفت قطببنديهاي پيشين ديگر هيچ اعتباري در جهان فعلي ندارد و ما شاهد هستيم دسته بنديهاي جديدي در عرصه بينالمللي در حال ظاهر شدن است كه مبناي تمام آنها اقتصاد است. محور همكاريهاي منطقهاي و بينالمللي نيز بر مبناي اقتصاد است. شكلگيري گروههاي اقتصادي نظير جي هفت، جي بيست، بريكس و امثالهم، مؤيد همين مطلب است. جديدترين نمونه چنين پيمان هايي امضاي تفاهمنامه ترانس پاسيفيك بين كشورهاي حاشيه اقيانوس آرام است.
امريكا در حال افول است
از سوي ديگر بنا به اعتراف مستقيم كارشناسان و تحليلگران غربي قدرت امريكا در حال افول است و اين كشور توان مداخلاتي همچون حمله به عراق و افغانستان يا حتي تکرار جنگ ويتنام را نيز ندارد.
توماس فريدمن، تحليلگرار شد «نيويورك تايمز» درباره كاهش قدرت اقتصادي و نظامي امريكا بهصراحت مينويسد: ما ديگر حتي به اندازه يك بند انگشت توان مداخله نظامي در بحرانهايي مانند سوريه نداريم، البته ميتوانيم پول و سلاح بدهيم اما مداخله مستقيم نه. از اين جهت كشورهايي مانند تركيه بايد به تنهايي اما با حمايت ما عمل كنند. امريكا وارد دورهاي شده كه بايد كمي هم به مشكلات داخلي خود بپردازد. اكنون «بيتاللحم پنسيلوانيا» براي ما مهمتر از بيتاللحم خاورميانه است. مردم امريكا براي خدمات كمتر بهاي بيشتري ميپردازند و بيش از هر دورهاي ميپرسند كه نيروهاي ما در فلان منطقه جهان چه ميكنند؟. . . ما در عراق ضامن نارنجك را كشيديم و خودمان را روي آن انداختيم. همه تركشهاي جنگ به ما اصابت كرد. ديگر هيچ كشوري از ما نميخواهد همان نقش را در سوريه ايفا كنيم. ما از تركيه خواهيم خواست در حل اين بحران ما را كمك كند. نشريه «فارين پاليسي» كه معتبرترين نشريه امريكا در حوزه سياستخارجي است نيز در مطلبي به تأثيرات منفي دخالتهاي امريكا در امور داخلي كشورها پرداخته و مينويسد: دخالت ايالات متحده به جاي از بين بردن آدم بدهايي كه واشنگتن نگران آنها بوده و ايجاد دولتي بهتر، تنها موجب افزايش احساسات ضد امريكايي و تقويت درگيريهاي نهفته داخلي شده است. كساني كه ما از آنها حمايت كرديم فاسد و غيرمؤثر شدهاند و قادر به كسب قدرت يا حفظ آن نيستند. ما پس از صرف ميليونها دلار و از بين رفتن تعداد زيادي نيرو به نقطه شروع خود (ياحتي بدتر) بر ميگرديم.
همه چيز در منطقه به نفع ايران پيش ميرود
در مقابل نيز اتفاقات شگفتانگيزي در ايران روي داده است و آن هم رشد عجيب قدرت ايران در عرصههاي گوناگون اقتصادي و فرهنگي است. در منطقه غرب آسیا ايران توانسته است، نفوذ خود را بر تمام ابعاد سياسي و اقتصادي اين منطقه مسلط كند، به گونهاي كه امروز ايران است كه معادلات جنگ در این منطقه را تعيين ميكند. ايران است كه در مبارزه با داعش و گروههاي تروريستي پيشتاز است. امريكاييها در اين ميان فقط و فقط با الفاظ بازي ميكنند و علاقهاي به مقابله جدي با داعش و گروههاي تروريستي در منطقه ندارند.
«پاتريك بوكانِن»، مشاور ارشد سه رئيسجمهور امريكا در يكي از مقالات خود در نشريه «امريكن كانسروِتيو»، اگرچه سعي ميكند به نوعي به موضوع «شيعههراسي» دامن بزند اما نكات قابل توجهي نيز بيان كرده است. او مينويسد: «هماكنون حزبالله بر لبنان تسلط يافته است. [بشار] اسد دارد جايگاه خود را در سوريه باز مييابد. عراق نيز متحد ايران بوده و آن دشمن مرگبار زمان صدام حسين به شمار نميآيد. حوثيها صنعا را در دست گرفتهاند. اكثريت شيعه در بحرين، يعني جاييكه ناوگان پنجم ايالات متحده در آن لنگر گرفته است، سرانجام يك روز بر اين دولتِ واقع در خليج [فارس] تسلط خواهد يافت. اين را نيز بايد گفت كه شيعيان در نواحي سرشار از نفت شمالشرقي عربستان سعودي نيز سرانجام يك روز عليه رياض به پا خواهند خاست... اصلاً زماني كه همهچيز به نفع و خواسته ايران پيش ميرود، چرا بايد بمب [هستهاي] بسازد؟
مذاكره در پيچ تاريخي ممنوع
به اين ترتيب كاملاً روشن و مشخص است كه چرا نبايد در شرايطي كه امريكاييها در حال ضعف هستند، با آنها مذاكره كرد؛ مذاكرهاي كه در اين شرايط تنها هدف از آن محدود كردن براي رسيدن به قدرت است و اين مطلب نيز به صراحت از سوي مقامات امريكايي عنوان شده است.
از سويي، دست برتر ايران در حوادث منطقه و همينطور «پيشرفت علمي» كشور مخصوصاً در موضوع هسته ای كه موجب شد به دستاوردهاي بزرگي چون غنيسازي ۲۰درصد و راهاندازي نزديك به ۲۰ هزار سانتريفيوژ دست يابيم، عملاً «داراييهاي» تيم ديپلماسي را در چانهزنيهاي ديپلماتيك افزايش داد و از سويي ديگر، امريكا ديگر «ابرقدرت» گذشته نيست و نميتواند از موضع بالا وارد مذاكرات شود.
شاهد مدعا آنكه 10 سال پيش، براي انجام مذاكرات هستهاي با ايران، با قرار دادن شرط و پيششرط حاضر به مذاكره بودند. ۲۹ تيرماه ۸۷، كاندوليزا رايس، وزير وقت خارجه امريكا تصريح ميكند: «امريكا براي آغاز مذاكرات با ايران يك شرط دارد و آن، همچنان تعليق فعاليتهاي مربوط به غنيسازي و بازفرآوري است.» اما حالا، آنچنانكه رهبر انقلاب اشاره كردند، نه تنها امريكا خود ابتدائاً درخواست مذاكره «بدون پيششرط» با ايران را از طريق يكي از «محترمين منطقه» مطرح ميكند بلكه حتي حاضر به پذيرفتن دو شرط ايران، يعني پذيرش حق غنی سازی هستهاي ايران و لغو تحريمها شد. 10 سال پيش، حتي اجازه داشتن سه سانتريفيوژ را به ما نميدادند اما «12 سال كشمكش با جمهورى اسلامى، نتيجه[اش] اين شد كه اين شش قدرت، امروز ناچار شدند كه گردش چند هزار سانتريفيوژ را در كشور تحمل كنند، ناچار شدند ادامه اين صنعت را در كشور تحمل كنند، ناچار شدند ادامه تحقيقات و توسعه اين صنعت را تحمل كنند.
از اين رو تأكيد رهبر معظم انقلاب بر مذاكرهنکردن با امريكا تأكيد بر اين نكته است كه آمریکایی ها در اين شرايط كه جهان در حال تغييرات مهمي است، مذاكره تنها ميتواند تبديل به مانعي بر مسير دستيابي ايران به قدرت شود؛ قدرتي كه نتيجه ايستادگي ملت ايران و از همه مهمتر خون شهداست.(+)
مهدي پورصفا
لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/kycHD
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو