آمریکا از داعش در مقاطع مختلف به‌عنوان ابزارهای مختلف استفاده کرده است. در دوره‌ای داعش در همان راهی فعالیت می‌کرد که آمریکا نیز دنبال منافع بود و هر دو در این مقطع، به دنبال سرنگونی بشار اسد بودند. بنابراین آمریکا از این گروه حمایت و آن را تقویت کرد. اما در ماه‌های اخیر، با شکست‌های داعش در سوریه و فرار به استان‌های غربی عراق و نزدیک شدن به خط‌ قرمز آمریکا، راه این دو از هم جدا شده است.

امام خامنه ای در مقاطع مختلف و به ویژه در برهه های حساس، یکی از وظایف خواص و نخبگان جامعه را «تبیین» و بیان حقیقت عنوان نموده و ضمن گره گشایی «تبیین» در  حوادثِ فتنه‌‌‌‌‌‌‌گون ، آنرا به عنوان یک معیار و همسان کار انبیاء در قالب دو گام مهم «فهم حقیقت» و سپس «بیان و تبلیغ حقیقت» توصیه می نمایند.

امام خامنه ای: «یکی از کارهای مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛(5/5/1388) مهمترین وظیفه هم، تبلیغ و تبیین است؛ «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه»؛ این یک معیار است؛ حقیقتی را که درک میکنید، آن را تبیین کنید. کسی انتظار ندارد برخلاف آنچه که میفهمید حرف بزنید. نه، آنچه را که میفهمید، بگوئید. البته برای اینکه آنچه میفهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کنید؛ چون در حوادثِ فتنه‌‌‌‌‌‌‌گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است؛ پس باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد؛ بایستی گره‌‌‌‌‌‌‌گشائی کرد؛ بایستی حقیقت را باز کرد، بایستی گره‌‌‌‌‌‌‌های ذهنی را باز کرد. و این تبیین لازم دارد، یعنی همان کار انبیاء؛ فصاحت و بلاغتی هم که گفته‌‌‌‌‌‌‌اند در بیان لازم است، بلاغتش به این معناست. اگر چه که بلاغت را در کتب فنی به معنای مطابقه‌‌‌‌‌‌‌ی با مقتضای حال معنا میکنند، اما آن یک معنای خاصی از بلاغت است؛ معنای اوّلی و صریح بلاغت این نیست؛ بلاغت یعنی رساندن، بلاغ یعنی رساندن؛بلیغ یعنی رسا؛ رسا بگوئید، روشن بگوئید، مبیَّن بگوئید؛ اما آنچه را که میفهمید بگوئید؛ هیچ انتظار نیست - حق هم نیست که انتظار باشد - کسی بر خلاف فهمیده‌‌‌‌‌‌‌ی خودش حرف بزند. سعی هم بکنید که آنچه که فهمیدید درست باشد.( امام خامنه ای - 14/6/1388)

در همین راستا «پایگاه خبری تحلیلی رئیس جمهور ما» قصد دارد در قالب پرونده موضوعی «نکته خوانی» به تبیین مفاهیم و حقایق موجود در فضای سیاسی کشور پرداخته و به میزان وُسع درک از حقایق سیاسی به وظیفه خویش در حوزه «تبیین» عمل نماید.

========================================

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»/محمدرضا مرادی؛ گروه تروریستی دولت اسلامی در عراق و شام یا داعش، از زمانی که علیه دولت بشار اسد وارد نبردی وحشیانه شده تاکنون، حملات بسیار زیادی را علیه مردمان بی‌پناه انجام داده است. سر بریدن‌ها و اعدام‌های دسته‌جمعی این گروه باعث شده است که نفرت جهانی نسبت به این گروه شکل بگیرد. به دنبال اشغالگری‌های این گروه در سوریه، کشورهای عربی، غربی و ترکی حمایت‌های مادی و معنوی زیادی را از آن به عمل آوردند و با ارسال مهمات و جنگجو برای این گروه تروریستی، زمینه برای قدرتمند شدن آن فراهم شد. در این میان، شاید به‌صورت مشخص، آمریکا را بتوان یکی از حامیان داعش تا ماه‌های اخیر دانست. سخنان هیلاری کلینتون، وزیر خارجه‌ی سابق آمریکا، در این مورد می‌تواند به‌عنوان سند قابل ملاحظه‌ای مدنظر باشد:
وزیر خارجه‌ی سابق آمریکا در کتاب خود با عنوان «گزینه‌های دشوار»، سخنان غافل‌گیرکننده‌ای را مطرح ساخته و اذعان کرده است که داعش در واقع ساخته‌ی دست آمریکا با هدف تقسیم خاورمیانه است. کلینتون تأکید کرده است که ما وارد جنگ عراق،‌ لیبی و سوریه شدیم و همه‌چیز بر وفق مراد و بسیار خوب بود، اما ناگهان انقلاب مصر در 30 ژوئن رخ داد و همه‌چیز ظرف 72 ساعت تغییر کرد. وی در ادامه آورده است: من به 112 کشور جهان سفر کرده بودم و با برخی از دوستان این توافق حاصل شد تا به محض اعلام تأسیس داعش، این گروه به رسمیت شناخته شود، اما ناگهان همه‌چیز فروپاشید. توافق شده بود تا دولت اسلامی (داعش) در روز 5/7/2013 اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس آن بودیم تا ما و اروپا هرچه سریع‌تر آن را به رسمیت بشناسیم. اگر علیه مصر متوسل به قدرت می‌شدیم، شکست می‌خوردیم و اگر مصر را رها می‌کردیم، چیز مهمی را از دست می‌دادیم. مصر قلب جهان عرب و جهان اسلام است و ما تلاش داشتیم تا از طریق اخوان‌المسلمین و داعش، این کشور را تحت کنترل درآورده و آن را تقسیم کنیم و پس از آن، به کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس برویم. کویت اولین کشوری بود که از طریق دوستان ما در آنجا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن امارات و بحرین و عمان مدنظر ما بودند و پس از آن، منطقه‌ی عربی کاملاً تقسیم می‌شد و به‌صورت کامل آن را تحت کنترل درمی‌آوردیم. ما منابع نفت و گذرگاه‌های آبی را تحت تصرف خود درمی‌آوردیم. اگر برخی از اختلافات میان آن‌ها وجود داشت، اوضاع تغییر می‌کرد.[1]
به دنبال تغییر مسیر داعش و بازگشت به خاستگاه اولیه‌ی خود یعنی عراق، اوضاع به‌کلی فرق کرد. گروه داعش با خیانت برخی از بعثی‌هایی که در درون ارتش عراق بودند، توانست شهرهای غرب عراق را یکی پس از دیگری تصرف کند و به شهر کردنشین اربیل در اقلیم کردستان رسید. در اینجا بود که مقامات آمریکایی نگرانی خود را از پیشروی‌های داعش اعلام کردند و آن را خطری برای خود می‌دانستند. به‌علاوه بعد از کشته شدن دو خبرنگار آمریکایی به‌وسیله‌ی داعش، اوباما استراتژی خود را به‌صورت شفاف اعلام کرد.
اوباما در سخنرانی خود به مناسبت 11 سپتامبر، تأکید کرد که داعش را در هر نقطه بیابد به آن حمله می‌کند. وی تأکید کرد که در انجام عملیات علیه گروه داعش در داخل سوریه علاوه بر عراق، درنگ نخواهد کرد. او داعش را تهدیدی برای آمریکا توصیف کرد:‌ «اگر کسی آمریکا را تهدید کند، جای امنی نخواهد یافت.» او همچنین اعلام کرد که 475 نظامی آمریکا به عراق اعزام خواهند شد، اما مستقیماً عملیات رزمی انجام نخواهند داد. علاوه بر این، اوباما برای برخورد با داعش، از تشکیل ائتلاف بین‌المللی که شامل 40 کشور است نیز خبر داد.
رهبر معظم انقلاب هنگام ترخیص از بیمارستان، در تاریخ 24 شهریور 1393، در خصوص فعالیت‌هایی که دولتمردان آمریکا در مورد داعش در حال انجام آن هستند فرمودند: «حرف‌هاى آمریکایى‌ها در زمینه‌ى داعش و مبارزه‌ى با داعش... حرف‌هاى پوچ و توخالى و جهت‌دار [هستند].» ایشان با بیان اینکه رفتار آمریکایی‌ها در مورد عراق هم [مانند سوریه] همین است، فرمودند: «[آمریکایی‌ها] نمی‌خواهند هم کار جدى‌اى بکنند.»
با استمساک به این گزاره و با بررسی نیات آمریکا در این خصوص، در این مقاله تلاش خواهد شد تا دلایل اتخاذ استراتژی مبارزه علیه داعش مورد بحث قرار گیرد. بنابراین با توجه به مقدمه‌ای که شرح آن رفت، به سؤال اصلی این مقاله می‌رسیم: چرا آمریکا و هم‌پیمانان غربی و عربی آن، که در شکل‌گیری و تقویت داعش نقش داشتند، اکنون برای مبارزه با این گروه تروریستی ائتلاف تشکیل داده‌اند؟ در این مطلب سعی می‌شود به مهم‌ترین دلایل اتخاذ این استراتژی و تغییر نگاه پرداخته شود.

زمانی که داعش به شهر اربیل که بیشترین منافع آمریکا در عراق در این منطقه وجود دارد رسید، آمریکایی‌ها خطر را حس کردند و داعش را که روزی ابزار کسب منافع برای غرب بود به‌عنوان دشمن خود معرفی کردند.

کسب منافع، چراغ راهنمای سیاست خارجی
با بررسی و روندپژوهی سیاست خارجی آمریکا و بیشتر کشورهای غربی در سال‌های گذشته، می‌توان به‌روشنی دریافت که بزرگ‌ترین محرک این دسته از کشورها برای فعالیت در عرصه‌ی بین‌المللی، کسب منافع بیشتر بوده است. در واقع آمریکا به‌عنوان رهبر کشورهای غربی، سیاست خارجی خود را برمبنای آموزه‌های واقع‌گرایانه مورگنتا تعریف کرده که محور آن کسب منافع است.
واقع‌گرایان، دولت را بازیگر اصلی صحنه‌ی سیاست بین‌الملل تلقی می‌کنند و معتقد هستند که سایر بازیگران، مانند شرکت‌های چندملیتی و به‌طور کلی سازمان‌های غیرحکومتی، در چارچوب روابط میان دولت‌ها عمل می‌کنند، در حالی که دولت در سطح داخلی قادر به اعمال اقتدار است و در سطح خارجی در یک نظام فاقد اقتدار مرکزی با سایر دولت‌ها در هم‌زیستی به سر می‌برد. در چنین محیطی، دولت‌ها با یکدیگر رقابت می‌کنند و ماهیت این رقابت براساس بازی با حاصل جمع صفر تعیین می‌گردد. واقع‌گرایان ضمن تأکید بر قدرت و منافع ملی، بر این اعتقادند که اصولاً از بین بردن غریزه‌‌ی قدرت صرفاً یک آرمان است. بنابراین تعقیب و کسب قدرت، یک هدف منطقی و اجتناب‌ناپذیر سیاست خارجی به‌شمار می‌رود. آن‌ها برای استقلال دولت‌ها اهمیت زیادی قائل هستند و معتقدند که در نبود حکومت جهانی، عملاً دولت‌ها در حالت مبهم به سر می‌برند و هم‌زیستی از طریق حفظ موازنه‌ی قدرت حاصل می‌شود.
آن‌ها اعتقادی به انقلاب در سیاست بین‌الملل ندارند، زیرا معتقدند اگر بازیگران جدیدی در صحنه‌ وارد شوند، بعد از مدتی، مشخصات بازیگران قبلی را پیدا می‌کنند و درصدد تأمین امنیت و منافع خود خواهند رفت. مفهوم دیگر مورد نظر واقع‌گرایان، آشوب‌زدگی است. منظور این است که هیچ حکومت مرکزی در نظام بین‌الملل نیست و کنترل مطلق بر کل نظام وجود ندارد و دلیل تمایز عرصه‌ی داخلی از عرصه‌ی بین‌المللی همین نبود اقتدار در سطح جهانی است. در واقع محیط یا نظام دولتی که دولت‌ها در آن زندگی می‌کنند، اساساً آنارشیک است و آنارشیک بودن نظام دولتی در واقع ریشه در برداشت هابز در زمینه‌ی برقرار بودن وضعیت طبیعی در روابط بین‌الملل دارد. از نظر آن‌ها، تعارض و رقابت به‌عنوان رابطه‌ای است که در نظام بین‌الملل، حرف اول را می‌زند.
آموزه‌های مورگنتا در مورد کسب منافع در عرصه‌ی بین‌الملل، در سال‌های اخیر، بیشترین تأثیر را بر دولت‌های حاکم در سیاست خارجی آمریکا گذاشته است. هانس جی مورگنتا هم مانند دیگر نظریه‌پردازان واقع‌گرا، سرشت انسان را شرور می‌داند که این شرارت او در قدرت‌طلبی اوست.
مورگنتا نظام بین‌الملل را آنارشیک می‌داند. اینکه نظام بین‌الملل فاقد اقتدار مرکزی است، وجه تمایز آن با جامعه‌ی داخلی است. او بر نبود اقتدار مرکزی تأکید دارد. در این شرایط آنارشیک است که توسل به زور، میان دولت‌ها مشروعیت می‌یابد و جنگ به خصوصیت نظام بدل می‌شود. در واقع منافع ملی و قدرت دو مفهوم اصلی و کلیدی نظریه‌ی اوست. برداشت مورگنتا از قدرت رابطه‌ای است. مورگنتا گاه قدرت را به‌عنوان هدف و غایت سیاست در نظر می‌گیرد. هرچه دولت‌ها از قدرت بیشتری برخوردار باشند، بهتر می‌توانند منافع خود را در سطح بین‌الملل تأمین کنند. گاهی نیز قدرت را به‌عنوان ابزار مطرح می‌کند که در اینجا عناصر قدرت ملی اهمیت پیدا می‌کنند. از نظر او، عناصر قدرت ملی، جغرافیا، منابع طبیعی، توان صنعتی، آمادگی صنعتی و روحیه‌ی ملی و عناصر مشابه هستند. در واقع قدرت در اینجا چندبُعدی و غیرقابل‌ تعریف عملی و بیشتر ذهنی است. مفهوم دیگر منافع ملی است که گاه آن را به‌مثابه‌ی قدرت تعریف می‌کند و گاه براساس قدرت، مفهوم منافع ملی را جوهر سیاست تلقی می‌کند. در واقع قدرت لازم و ضروری است.[2][3]
با توجه به مبنای تئوریکی که برای سیاست خارجی آمریکا تعریف شد، به‌راحتی می‌توان تصمیم آمریکا را در حمله به داعش (که خود به اعتراف کلینتون از شکل‌گیری آن حمایت کرده بود) فهمید. در واقع داعش در ابتدای امر، چون محیط فعالیتش در سوریه بود و علیه نظام بشار اسد فعالیت می‌کرد، کاملاً همسو با فعالیت‌های غرب بود. در مراحل مختلف جنگ داخلی، آمریکا و کشورهای عربی و غربی بیشترین حمایت‌ها را از تروریست‌های مستقر در سوریه به عمل آوردند؛ چراکه همگی آن‌ها یک هدف واحد به نام سرنگونی بشار اسد داشتند. در این راه، بیشتر کشورهایی که اکنون در ائتلاف جهانی 40 کشور علیه داعش قرار گرفته‌اند، از حامیان داعش بودند و هرکدام به‌نحوی این گروه را تقویت می‌کردند. اما با شکست این گروه در سوریه و پیشروی ارتش سوریه و پاک‌سازی مناطق استراتژیک از وجود تروریست‌ها، حامیان داعش به این نتیجه رسیدند که نظام اسد سقوط نخواهد کرد. از طرف دیگر، داعش با شکست‌های پی‌درپی خود، بار دیگر به غرب عراق بازگشت و شهرهای این منطقه را تصرف کرد.
زمانی که داعش به شهر اربیل (که بیشترین منافع آمریکا در عراق در این منطقه وجود دارد) رسید، آمریکایی‌ها خطر را حس کردند و داعش را، که روزی ابزار کسب منافع برای غرب بود، به‌عنوان دشمن خود معرفی کردند. سابقه‌ی آمریکا در این مورد، کاملاً گویا نیز هست. برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، در مورد استفاده‌ی ابزاری از اسلام‌گرایان جهادی در افغانستان اعتراف می‌کند که آن‌ها با نقشه‌ای از پیش طراحی‌شده از جهادگرایان تندرو در افغانستان برای مبارزه با شوروی سابق استفاده کرده و با این کار بزرگ‌ترین منافع قرن خود، یعنی فروپاشی شوروی را به دست آوردند.[4] جهادگرایانی که به این وسیله توسط آمریکا سازمان‌دهی شدند، در سال‌های بعد، بزرگ‌ترین گروه تروریستی جهان یعنی القاعده را به وجود آوردند. در اینجا نیز تا زمانی که القاعده برای آمریکا ابزاری برای برآورده ساختن منافع ملی این کشور بود، تقویت می‌شد، اما زمانی که این ابزار کارایی خود را از دست داد، توسط آمریکا و هم‌پیمانان غربی این کشور، مورد حمله قرار گرفت.
وضعیت داعش نیز مانند القاعده است و اکنون دیگر با توجه به اقدامات وحشیانه‌ای که داعش مرتکب شده است، نمی‌تواند برای کسب منافع به آمریکا کمک کند و این ابزار باید به‌ نوعی دیگر مورد استفاده قرار بگیرد؛ یعنی وسیله‌ای برای کسب محبوبیت در آستانه‌ی انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره و وسیله‌ای برای بازگرداندن اعتبار ازدست‌رفته. این دو مورد در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

بیشترین تلاش اوباما در مواجهه با داعش، بازیابی محبوبیت خود برای ورود به انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره است که برای دموکرات‌ها بسیار مهم است.

کسب محبوبیت داخلی برای انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره
در جریان وقوع انقلاب‌های منطقه از سال 2011، بسیاری از مردم آمریکا سیاست‌های اوباما را بسیار نامناسب و منفعلانه توصیف کرده‌اند و محبوبیت وی تا حدودی در بین مخالفان نسبت به قبل از دست رفته است. در آستانه‌ی انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره و نیز آغاز تدارک مقدمات رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری آمریکا، اوباما برآن است تا با سخت‌تر کردن چهره‌ی نرم خود، کمبودهای لازم در عرصه‌ی قدرت‌نمایی در صحنه‌ی جهانی را تاحدی جبران سازد. این امر باید به دموکرات‌ها کمک کند که از انتقادات جمهوری‌خواهان در مورد به خطر انداختن امنیت آمریکایی‌ها توسط سیاست نرم اوباما، در امان باشند و با دست بازتری به میدان رقابت‌های انتخاباتی وارد شوند. در این میان، بیشترین تلاش اوباما در مواجهه با داعش، بازیابی محبوبیت خود برای ورود به انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره است که برای دموکرات‌ها بسیار اهمیت دارد.
انتخابات میان‌دوره‌ای 2014 سنای آمریکا در حالی برگزار می‌شود که جو عمومی در سطح کشور آمریکا، به نفع حزب حاکم دموکرات نیست. معضل حقوق بشر در جنوب ایالات متحده و عدم تثبیت لایحه‌ی مهاجرت همانند لوایح دیگر، به‌علاوه‌ی مشکلات به‌وجودآمده در سیستم مراقبت‌های بهداشتی کهنه‌سربازان، جاسوسی‌های آژانس امنیت ملی و بنغازی و همچنین عدم توانایی برای در اختیار گذاشتن اعتبارات به میلیون‌ها فردی که وارد بازار کار شده‌اند و... همه دست‌به‌دست هم داده است تا مردم از عملکرد اوباما به‌عنوان فردی دموکرات، رضایت‌مندی بسیار پایینی داشته باشند. حزب جمهوری‌خواه با بهره‌گیری از بی‌کفایتی دولت اوباما درباره‌ی اجرای قانون خدمات درمانی، حملات خود را به سیاست‌های دولت و حزب دموکرات آغاز کرده است.
یک بُعد نتیجه‌ی انتخابات میان‌دوره‌ای 2014 آمریکا می‌تواند به ارتباط نتیجه‌ی این انتخابات با روندهای سیاست خارجی آمریکا، نظیر مذاکرات هسته‌ای، بحران اوکراین، سوریه و به‌ویژه موضع‌گیری وی در برابر داعش مربوط شود.
در حال حاضر، تعداد دموکرات‌ها نسبت به جمهوری‌خواهان در سنا 55 به 45 است. حال در ایالت‌هایی که عمدتاً اوباما در آن‌ها بازنده بوده، کرسی‌های سنا مورد رأی‌گیری قرار می‌گیرد و جالب اینکه عمده‌ی این کرسی‌ها در حال حاضر در اختیار دموکرات‌ها قرار دارد و نتایج سال 2012 می‌تواند زنگ خطری برای سناتورهای فعلی باشد. از سوی دیگر، در تاریخ آمریکا، اغلب هنگام انتخابات میان‌دوره‌ای، حزب مخالف کاخ سفید (در حال حاضر، حزب مخالف کاخ سفید، حزب جمهوری‌خواه است) اکثریت را به دست می‌گیرد. در حال حاضر، دموکرات‌ها پانزده کرسی این‌چنینی را در اختیار دارند و برنده شدن جمهوری‌خواهان در نیمی از آن‌ها می‌تواند ترکیب سنا را متحول کند.
لازم به ذکر است اگر دموکرات‌ها بتوانند حداقل 16 کرسی از 36 کرسی را به دست آورند، برنده‌ی انتخابات میان‌دوره‌ای سال 2014 خواهند بود. نکته‌ی مهم این است که از این 36 سناتوری که دوره‌ی فعالیت آن‌ها به سر آمده و می‌بایست ایالت‌های آن‌ها سناتور جدیدی را انتخاب کنند، 21 سناتور دموکرات و 15 سناتور هم جمهوری‌خواه هستند.
در شرایط کنونی که اکثریت مجلس نمایندگان در دست جمهوری‌خواهان است، چنانچه این دوره‌ی مجلس سنا هم اکثریت را به جمهوری‌خواهان واگذار کند، شرایط برای اوباما که از حزب دموکرات است، بسیار دشوار خواهد شد. با توجه به وضعیت موجود آمریکا و میزان رضایت‌مندی بسیار پایینی که در مورد سنای فعلی و همچنین اوباما وجود دارد، برخی معتقدند در انتخابات میان‌دوره‌ای سنای امسال، جمهوری‌خواهان حداکثر کرسی را به دست خواهند آورد.
چندی پیش، واشنگتن‌پست فرض را بر پیروزی جمهوری‌خواهان گذاشته و سه سناریو در این رابطه ارائه کرده بود. اول آنکه اگر هر دو مجلس در دست جمهوری‌خواهان باشد، بدین ترتیب، جمهوری‌خواهان هر طرحی که ارائه دهند، تصویب خواهند نمود. مثلاً اگر خود جمهوری‌خواهان طرحی در مورد بهداشت و درمان و یا مهاجرت ارائه دهند و یا حتی کاهشی را برای برنامه‌ی دولتی در نظر بگیرند، طرح پیشنهادی حزب خود را رد نخواهند کرد.
سناریوی دوم آنکه رهبران کنگره بعد از یک‌دست شدن سنا و مجلس نمایندگان، می‌دانند هرآنچه روی دهد، مردم جمهوری‌خواهان را مقصر خواهند دید. آن‌گاه خیلی بیشتر از قبل با اوباما سازش خواهند داشت. البته به غیر از این دو سناریو، سناریوی سومی هم وجود دارد. بدین ترتیب که کنگره همواره بیش از پیش با اوباما ساز مخالف بزند و بدین ترتیب، روزبه‌روز دولت را ضعیف سازد و البته دموکرات‌های باقی‌مانده در کنگره هم از دیگر اعضای کنگره پیروی خواهند کرد. بدین ترتیب ممکن است با حداکثر آرا، لایحه‌ای را متوقف کنند. آن‌گاه بر وجهه‌ی اوباما به‌عنوان مقام ریاست‌جمهوری که نمی‌تواند شرایط را مدیریت کند، ضربه وارد می‌شود. نظرسنجی‌ای که روزنامه‌ی نیویرک‌تایمز نیز اخیراً انجام داده است، حکایت از برتری شانس جمهوری‌خواهان با 52 درصد در مقابل دموکرات‌ها با 48 درصد است:[5]
بنابراین اوباما برای بالا بردن شانس دموکرات‌ها در انتخابات حساس میان‌دوره‌ای کنگره، باید برگ برنده‌ای رو کند. وی در شرایط فعلی سعی دارد با اتخاذ سیاست مشت آهنین در برابر داعش، این برگ برنده را در انتخابات کنگره مورد استفاده قرار دهد. اوباما سعی دارد از این طریق، به تمام منتقدان خود، این پیام را برساند که وی در سیاست خارجی به‌هیچ‌وجه منفعلانه برخورد نکرده و سیاست وی چهره‌ی سخت و کوبنده نیز دارد. برای همین منظور، اوباما در سالروز 11 سپتامبر، با تأکید فراوان از حمله به داعش سخن گفت. بنابراین یکی دیگر از اهداف اوباما از حمله به داعش، می‌تواند بازیابی محبوبیت خود باشد تا بتواند به یاری هم‌حزبی‌های خود، در انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره بشتابد.

می‌توان این جنگ و ائتلاف ضدداعشی را تنها ابزاری برای جبران شکست‌های 13 سال اخیر در برابر تروریسم دانست و این ائتلاف تنها نمایش و ژستی سیاسی برای کسب اعتبار ازدست‌رفته‌ی غربی‌هاست و در پس پرده، خبری از جنگ واقعی با داعش نیست.

ژست سیاسی برای کسب اعتبار بین‌المللی
یکی دیگر از دلایلی که می‌توان برای بررسی علت حمله‌ی ائتلاف بین‌المللی 40 کشور به رهبری آمریکا ذکر کرد، تلاش برای کسب اعتبار ازدست‌رفته نزد افکار عمومی است. آمریکا و هم‌پیمانانش در سال 2001، به بهانه‌ی مبارزه با القاعده، وارد افغانستان شدند و سربازان زیادی را به این کشور اعزام نمودند. اکنون 13 سال از آن زمان می‌گذرد و نه تنها تروریسم القاعده در افغانستان نابود نشده، بلکه بذر تروریسم در سراسر منطقه پخش شده است. این شکست و همچنین ناتوانی آمریکا در عراق، اعتبار اعلامی این کشور را تا حد زیادی مخدوش کرد. حال نوبت به داعش رسیده که ضربه‌ای دیگر بر اعتبار آمریکا و غربی‌ها وارد کند. اما این‌بار آمریکا سعی دارد با حمله به داعش، خود را منادی مبارزه با تروریست نشان دهد تا حداقل قادر به بازیابی بخشی از اعتبار ازدست‌رفته باشد.
ائتلاف 40 کشور به رهبری آمریکا برای جنگ با داعش، صرفاً به دنبال کسب اعتبار ازدست‌رفته نزد افکار عمومی هستند، وگرنه با فرستادن چند جنگنده و برگزاری چند کنفرانس نمی‌توان با تروریسم مبارزه کرد. اوباما در حالی بر مبارزه با تروریسم و داعش تأکید می‌کند که هیچ‌کدام از کشورهایی که در دنیای واقعی پرچمدار مبارزه با داعش هستند، در ائتلاف مدنظرش جایی ندارند. ایران، سوریه و روسیه کشورهایی هستند که در هر ائتلافی برای مبارزه با داعش باید وجود داشته باشند. در سه سال گذشته، ایران بیشترین حمایت‌ها را از اقدامات ضد تروریسم و داعش انجام داده است. سوریه نیز بیش از سه سال است که با داعش در حال نبرد است و بیشترین هزینه‌های تروریسم داعش متوجه سوریه بوده است. روسیه نیز در طی بحران سوریه همواره از جنگ ارتش سوریه با داعش حمایت کرده است.
حال اگر به ائتلاف 40 کشور به رهبری آمریکا نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که ترکیب آن به چه صورت است. آمریکا بنا بر اعتراف هیلاری کلینتون، وزیر خارجه‌ی سابق آمریکا، در شکل‌گیری داعش نقش ایفا کرده است. عربستان سعودی در طی سه سال گذشته، میلیون‌ها دلار کمک مالی به داعش کرده و هزاران جنگجو برای این گروه فرستاده است. قطر از جمله کشورهایی است که در تجهیز و تأمین منابع مالی و تسلیحاتی این گروه نقش پررنگی داشته است. این کشور ارتباط به‌خصوصی با داعش، القاعده و جبهه‌ی النصره دارد. تعداد 10 تن از اعضای ارتش لبنان در گروگان النصره هستند. قطر به‌عنوان دولت در این قضیه میانجی‌گری می‌کند. معنی این امر این است که این کشور با گروه داعش ارتباط دارد.
کشور دیگر ترکیه است که حتی مقامات این کشور رضایت چندانی به حضور در این ائتلاف ندارند، اما آمریکا تمام تلاش خود را برای حضور این کشور در ائتلاف به کار بسته است؛ ترکیه‌ای که حتی در کنفرانس جده حاضر نشد بیانیه‌ی ضدداعشی را امضا کند. مرزهای ترکیه و سوریه، بنا بر شواهد موجود، در اختیار داعش است.
در همین ارتباط، محمدصالح ‌صدقیان، از کارشناسان عرب، حقایقی از روابط ترکیه و داعش را آشکار کرده است. عناصر داعش در داخل ترکیه رفت‌وآمد دارند و در ورودشان به عراق هم ترکیه دخالت داشت. حتی سیاسیون داعش و مسئولان گروه‌هایی مثل الجیش المجاهدین که با داعش زیر نظر حزب بعث همکاری می‌کردند، در ترکیه زندگی می‌کنند. رهبران این‌ها چندین حساب بانکی در ترکیه دارند که دارایی آن‌ها به میلیون‌ها دلار می‌رسد.[6]
بنابراین اگر هدف آمریکا مبارزه‌ی واقعی با داعش و تروریسم بود، باید کشورهایی که پرچمدار مبارزه و قربانی تروریسم بوده و هستند نیز در این ائتلاف حضور می‌داشتند. در صورتی که تنها کشورهایی به این ائتلاف دعوت شده‌اند که بیشتر آن‌ها حامی داعش بوده‌اند. از این روست که می‌توان این جنگ و ائتلاف ضدداعشی را تنها ابزاری برای جبران شکست‌های 13 سال اخیر در برابر تروریسم دانست و این ائتلاف تنها نمایش و ژستی سیاسی برای کسب اعتبار ازدست‌رفته‌ی غربی‌هاست و در پس پرده، خبری از جنگ واقعی با داعش نیست. مطمئناً حملات بیشتری علیه داعش توسط این ائتلاف انجام خواهد گرفت، ولی هیچ‌گاه جنگی فراگیر از طریق پیاده کردن نیروی زمینی برای نابودی کامل داعش به راه نمی‌افتد، چون اراده‌ای در پشت این قضیه برای نابودی کامل داعش وجود ندارد.
فرجام کلام
همان‌طور که بررسی شد، آمریکا از داعش در مقاطع مختلف به‌عنوان ابزارهای مختلف استفاده کرده است. در دوره‌ای داعش در همان راهی فعالیت می‌کرد که آمریکا نیز دنبال منافع بود و هر دو در این مقطع به دنبال سرنگونی بشار اسد بودند. بنابراین آمریکا از این گروه حمایت و آن را تقویت کرد، اما در ماه‌های اخیر، با شکست‌های داعش در سوریه و فرار به استان‌های غربی عراق و نزدیک شدن به خط‌قرمز آمریکا، راه این دو از هم جدا شده است.
البته همان‌طور که در بالا بررسی شد، هنوز این راه کاملاً جدا نشده است و اینکه آمریکا تصمیم دارد به داعش حمله کند، بنا به دلایل مختلفی است. اولین دلیل براساس مکتب واقع‌گرایی و آموزه‌های مورگنتا که بر منافع و قدرت تأکید دارد، کسب منافع بود. بر این اساس، داعش در استراتژی آمریکا، زمانی مورد حمایت قرار گرفت، چون تأمین‌کننده‌ی منافع آمریکا بود و اکنون نیز چون دیگر کارایی لازم را برای منافع آمریکا ندارد، باید مورد حمله قرار گیرد.
دلیل دوم برای حمله‌ی آمریکا به داعش، کسب محبوبیت برای انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره عنوان شد. وضعیت دموکرات‌ها در انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره چندان مناسب نیست و نظرسنجی‌ها از پیروزی جمهوری‌خواهان در این انتخابات حکایت دارد و برخی این شکست دموکرات‌ها را با سیاست‌های منفعلانه‌ی اوباما در خاورمیانه مرتبط می‌دانند. به همین دلیل، اوباما با اتخاذ سیاست مشت آهنین در برابر داعش، سعی دارد بار دیگر محبوبیت دموکرات را بازیابی کند تا در انتخابات کنگره موفق شوند. دلیل سوم نیز کسب اعتبار جهانی ذکر شد. آمریکا و دیگر هم‌پیمانان غربی آن در سال‌های اخیر، به دلیل حمایت‌های خود از جریان‌های تروریستی، نزد افکار عمومی جایگاه مناسبی ندارند و هرجا نیز به‌عنوان نبرد با تروریسم وارد شده‌اند، چیزی جز شکست نصیب‌شان نشده است. بنابراین از طریق حمله به داعش سعی دارند چهره‌ی مخدوش خود را بار دیگر ترمیم کنند تا بتوانند در نزد افکار عمومی، توجیه مناسبی برای برخورد با تروریسم داشته باشند.
جدای از این دلایل، موارد دیگری نیز برای علت حمله به داعش می‌توان ذکر کرد. مهم‌ترین دلیل در این رابطه، دستاویز قرار دادن حمله به داعش برای سرنگونی نظام حاکم در سوریه است که در مقالات بعدی سعی خواهد شد این دلیل بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.*


پی نوشت ها
[1]. خبرگزاری ایسنا.
[2]. قوام، عبدالعلی (1384)، روابط بین‌الملل؛ نظریه‌ها و رویکردها، سازمان مطالعات و انتشارات کتب علوم انسانی (سمت)، چاپ دوم، تهران.
[3]. مشیرزاده، حمیرا (1384)، تحول در نظریه‌های روابط بین‌الملل، سازمان مطالعات و انتشارات کتب علوم انسانی (سمت)، چاپ اول، تهران.
[4]. همبستگی.
[5] http://www.nytimes.com/newsgraphics/2014/senate-model/
[6]. پایگاه تحلیلی بصیرت.
* محمدرضا مرادی، کارشناس مسائل بین‌الملل