رئیس جهاد دانشگاهی تهران: به یاد دارم وقتی به سمت سلف سرویس میخواستیم برویم، بحثهای مختلفی شکل میگرفت، یک مرتبه متوسلیان یا احمدینژاد میایستادند و دور تا دورش یک حلقه بزرگ بود؛ بسیاری از روشنگریها در آن فضا بود. در واقع نطفه اصلی کرسیهای آزاداندیشی در آنجا شکل گرفت.
ساختمان روبهروی در 16 آذر دانشگاه تهران، طبقه چهارم، ساعت 10 صبح محل و زمان قرار ما با سیده زهرا محمدی رئیس جهاد دانشگاهی تهران بود؛ جهاد دانشگاهی تهران در واقع مادر مجموعه جهاد دانشگاهی در سراسر کشور است. نمای ساختمان خبر از قدیمی بودن آن میدهد، هرچند داخل آن هم دست کمی از نمای بیرونی آن ندارد. گفتوگوی دو ساعته ما با خانم محمدی در دفتری ساده بدون حتی میز مدیریتی در یک اتاق 24 متری انجام شد. خودش ابتدا به همین موضوع اشاره کرد و گفت: «دفتر کار و اتاق جلسات و کنفرانس ما همین اتاق است.» روحیه جهادی سالهای انقلاب را تا این سالها و در چند روز مانده به سالگرد پیروزی انقلاب در خود حفظ کرده بود. از جهاد دانشگاهی حقوق نمیگیرد و در طول مدتی که رئیس جهاد دانشگاهی تهران بوده اکثر روزها را با زبان روزه در محل کار حاضر شده است. سابقه انقلابی در روزگار جوانی و آشنایی با جاویدالاثر احمد متوسلیان و دکتر محمود احمدینژاد در دانشگاه علم و صنعت و فعالیتهای دانشجویی در کنار فعالیتهای وی در جهاد دانشگاهی و دستاوردهایی که در این مدت داشته ما را بر آن داشت تا گفتوگویی با وی ترتیب دهیم. به گفته خانم محمدی شاید نام وی هم میتوانست در کنار شهدای انفجار نخستوزیری قرار گیرد اما یک دیوار حائل مانع این توفیق شد. محمدی انتقاداتی هم به جهاد مرکزی داشت و چندان از اوضاع و احوال این روزهای مجموعه و مدیریت جهاد دانشگاهی دلخوشی نداشت. یکی از مشکلات مهم کمبود بودجه در جهاد تهران است، هرچند با تلاش وی، دولت بودجهای به جهاد تهران اختصاص داده اما به گفته وی جهاد مرکزی این پول را گرفته و علیرغم آنکه این مبلغ مختص جهاد تهران است اما جهاد مرکزی حاضر نیست آن را به جهاد تهران بدهد تا مشکلات و بدهیهای طرحهایی که جهاد سفارش آنها را داده، برطرف شود. متن گفتوگوی دو ساعته ما با سیده زهرا محمدی را میخوانید:
خانم دکتر! از خودتان شروع کنید، از سابقه تحصیلی تا رسیدن به دانشگاه و حالا حضور در جهاد دانشگاهی.
شاید بهتر باشد با توجه به اینکه موضوع مصاحبه دانشگاه، فعالیتهای دانشجویی و دستاوردهای جهاد دانشگاهی است از همین موضوع شروع کنم.
در خانوادهای متعهد و مذهبی متولد شدم. با توجه به شرایط خاصی که پیش از انقلاب در این خانوادهها نسبت به حضور در اجتماع وجود داشت در کنار گذراندن مقطع متوسطه، کلاسها و دورههای آموزش قرآن و تفسیر را در محضر استادان گذراندم و تا سال انقلاب با همه سختگیریهایی که در خانوادههای مذهبی در دوران شاهنشاهی وجود داشت، موفق به ورود به دانشگاه علم و صنعت شدم. البته دانشگاه علم و صنعت در آن زمان به عنوان یک دانشگاه با فعالین مذهبی-سیاسی معروف بود.
ورودم به دانشگاه در واقع با تمام فراز و فرودهای روزهای آغازین انقلاب همراه بود و بسیاری از بزرگان و عزیزانی که امروز در این ایام و در طول این سه دهه فعالیتهایی داشتند آن زمان در دانشگاه علم و صنعت به عنوان دانشجو حضور داشتند و فعالیتهای مرتبط با انقلاب را پیگیری میکردند.
چگونه با این افراد آشنا شدید؟
خیلی سریع آشنایی اولیه شکل میگرفت و بعد فعالیتها شروع میشد؛ فعالیتهایی که منطبق با نگاه حضرت امام(ره) بود. چون در آن زمان تنوع از همه دیدگاهها، نگاهها و مباحث وجود داشت. گروهی که به عنوان گروه مذهبی حضور داشتند، مجموعهای از همان بزرگوارانی هستند که در سالهای گذشته و این روزها در منصبهای مدیریتی و اجرایی یا در مجلس شورای اسلامی انجام وظیفه کرده یا میکنند.
فعالیتهای این گروه چه کارهایی بود؟
این فعالیتها به صورت شبانهروزی و حتی بسیاری از زمانها در تحصنها انجام میگرفت. با پیروزی انقلاب در سال 57، فشردگی این برنامهها بیشتر شد. برگزاری کلاسهای آموزشی و موضوعهایی که در فضای دانشگاه باید تبیین میشد تا فعالیتهای حفاظت دانشگاه را در بر میگرفت؛ این کارها تداوم پیدا کرد تا آن که مسئولیتهای مختلفی را به عهده گرفتیم.
خارج از دانشگاه هم این فعالیتها را داشتید؟
بله زمانی که فرودگاهها بسته شد، لازم بود تا اقدامهایی برای بازگشایی و عادی شدن شرایط انجام شود. به همین دلیل با یک مجموعه در آن زمان دفتر نهاد نخستوزیری در فرودگاه مهرآباد را تحویل گرفتیم و به بررسی گذرنامهها پرداختیم. با توجه به شرایط ویژه اوایل انقلاب بحث بررسی گذرنامهها با توجه به نوع محکومیتهایی که ممنوعالخروجها داشتند، ضروری بود.
علاوه بر این حضور در کنار شهید رجایی افتخاری بود که شامل حال من شد و زمانی که حادثه انفجار دفتر نخستوزیری رخ داد، من یکی از محرومین آن ماجرا شدم چرا که اگر یک دیوار حائل نبود، من هم به شهادت میرسیدم ولی این توفیق از ما سلب شد. همزمان هم به فاصله زمانی کوتاه دانشگاهها شروع به فعالیت کردند و یک دغدغهای بود که آیا ما همچنان فعالیتهای اجرایی را در قسمتهای مختلف داشته باشیم یا این که سر کلاس برویم و درس بخوانیم.
خب کدام را انتخاب کردید؟
بیانات حضرت امام(ره) در آن زمان چراغ راهی بود بهخصوص برای کسانی چون من که فعالیتهای اجتماعی و تکالیفی برآمده از نظام و انقلاب داشتند. چرا که اگر این انقلاب و آن شرایط رخ نمیداد، این اتفاقات صورت نمیگرفت. لذا فعالیتهای دانشجویی را ادامه دادیم.
جنگ تحمیلی که شروع شد در همان زمانها یکی از عزیزانم در منطقه خرمشهر به شهادت رسید، اعلام شد که ایشان جزو شهدای مجهولالهویه قرار گرفته بودند. خداوند سبحان به چون منی این لیاقت را داد که از طریق دیدن خواب، محل دفن این شهید را در منطقه پیدا کنیم. بدن ایشان را شناسایی کردیم و به تهران آوردیم و چون من زمانی نیز وی را جستوجو میکردم و از آنجایی که افراد آنجا اسم من را نمیدانستند، به زینب معروف شده بودم.
این تکلیف من را سنگینتر کرد. علمداری خون شهیدی که آخرین جملاتش با توجه به کسالت امام(ره) در سال 61 این بود که «قلب هر چی جوانه بگیرند، اما قلب امام رو سالم نگه دارد»، سنگین بود و جالب آنکه وقتی من موقع شناسایی بالای سر ایشان قرار گرفتم، ترکشی به قلب این عزیز اصابت کرده بود. جالبتر آنکه چون اسم ایشان سیدعباس بود، دست راستشان که روی قلبشان بود کاملاً از بدن جدا شده بود.
وی هم باورش به حضرت عباس(ع) را داده بود و هم عشق و علاقهاش به حضرت امام(ره).
پس هم در دانشگاه بودید و هم بیرون از آن فعالیتهای این چنینی داشتید.
بله، آن زمان امام(ره) در بیاناتشان تاکید داشتند که جوانان علاوه بر این که وظیفه تعهدی خود را انجام میدهند، تخصص هم داشته باشند. برای همین هم در دانشگاه علم و صنعت حضور داشتم و هم فعالیتهایی در بخشهای مختلف انجام میدادم.
رشته تحصیلی شما چه بود؟
تحصیلاتم را در رشته مهندسی سرامیک ادامه دادم. و بعد از فرمان حضرت امام(ره) مبنی بر ایجاد جهاد دانشگاهی و ایجاد واحد جهاد دانشگاهی در دانشگاه علم و صنعت، بنده مسئولیت حوزه مهندسی را در جهاد دانشگاهی به عهده گرفتم. در آن زمان بحث خودکفایی به فرموده امام(ره) و ایجاد استقلال، واژههایی بود که در دهه 60 مورد بحث بود.
سابقه شما در جهاد دانشگاهی به همان سالها باز میگردد؟
بله، ما سعی میکردیم آن مکتبهایی که یاد میگرفتیم، عملیاتی کنیم، یعنی بحثها و موضوعها به این شکل رقم میخورد. امروزه این واژهها در واقع هر روزه و هر لحظه مورد استفاده قرار میگیرد اما در آن زمان ما تمرین میکردیم که چطور آن واژهها را، واژههای نظری را به یک بحث عملیاتی برسانیم؛ فضای جهاد دانشگاهی هم این فضای مناسب را در بطن دانشگاه ایجاد کرد.
چه ضرورتی احساس شد که جهاد دانشگاهی تاسیس شود؟
همیشه این موضوع مطرح بود که چند دهه است که دانشگاه وجود دارد پس جهاد دانشگاهی با این نگاه انقلابی کجا را میخواهد پر کند. اما جهاد دانشگاهی با نگاه بلندی که امام(ره) به بحث شورای انقلاب فرهنگی و رویش و ایجاد این مولود مبارک داشت، وظایفی داشت که به عنوان تکلیف پیشبینی شده بود و در ادوار مختلف نظام، باید به انتظارات پاسخ میداد. آن زمان در نقطه آغاز بودیم؛ کار اینگونه بود که درجا میآموختیم و درجا آنها را عملیاتی میکردیم و به آن ها که مشتاق و علاقهمند بودند، انتقال میدادیم.
بسیاری از بحثها و طرحها تداومگر حرکتهای گذشته و بسیاریها نیز نقطه آغازی شد برای اقدامهای بعدی؛ به عنوان مثال یکی از کارها در اواخر دهه60 نقطه تحولی بزرگ و خاص در مجموعه علوم و مهندسی کشور شد. سیستمی راهاندازی کردیم که البته یکسال پیش از پیروزی انقلاب به کشور وارد شده بود. اما چون فعالیت آن دستگاه به خوبی شناخته نمیشد و با انتقال آن به یکی از شهرهای اطراف بسیار صدمهدیده بود، این دستگاه را خودمان ساختیم.
چه طرحی بود؟
در آن زمان قرار بود روی تیغه توربینهای موتور جت در نیروگاه کار کنیم؛ این موضوع مربوط به سال69 بود. جنگ تمام و نیازها شناسایی شده بود. نیازهای ویژهای که باید پاسخ داده میشد، به وجود آمده بود. موضوعهای نوینی بود که ما باید به آن ورود پیدا میکردیم، آموختههای ما هم منبعث از علومی بود که چند دهه استادانمان در فضای دانشگاهها تدریس میکردند که بیشتر ترجمه بودند. ارتباط ما با علوم دنیا صرفاً توسط یک تعداد کتاب بود.
به هر حال ما آن سیستم را داخل کشور پیدا و شروع به راهاندازی کردیم و بعد از حدود یکسال و نیم کار شبانهروزی موفق شدیم مواد را به حالت چهارم درآوریم.
این سیستم تحت عنوان سیستم پلاسما اسپری که مواد را به صورت حالت چهارم درمیآورد، راهاندازی شد.
حالت چهارم ماده چیست؟
مایع، گاز و جامد سه حالت اولیه است، حالت چهارم مواد به صورت پلاسما است و ما دمایی حدود 13 هزار تا 15 هزار درجه سانتیگراد را در آزمایشگاه ایجاد میکردیم تا بتوانیم آن پوششها در حد نیترونی را که نیاز است به سطوح برسانیم؛ این اتفاق در جهاد دانشگاهی افتاد. تیمی بالغ بر 43 نفر از افراد بخشهای مختلف و با20 حوزه و سازمان پژوهشگاهی با مسئولیت اجرایی بنده تشکیل شد و با برگزاری همایشی از دستاوردها رونمایی شد.
جالب است که زمان برگزاری این همایش پس از رحلت امام(ره) و اتمام جنگ بود و در آن شرایط تبلیغات بسیارمنفی، سخت و سنگینی روی نظام جمهوری اسلامی و به خصوص نقش زنان در این نظام بود. در همین زمان بود که به یکباره یکی از تکنولوژیهای برتر دنیا به راه افتاد.
انعکاسها به چه شکل بود؟
ارتباطات بسیار زیادی با مجموعه جهاد دانشگاهی در این خصوص گرفته شد؛ بسیاری از خبرگزاریها روی این موضوع که زنان در نظام ایران اسلامی و بحث علمی جایگاه ندارند، مانور داده بودند ولی با دستیابی به این تکنولوژی که در عرصه مهندسی بسیار اهمیت داشت آن هم با مدیریت کار علمی و اجرایی یک زن این تبلیغات بیاثر شد. گزارشات مختلفی در صدا و سیما و جراید پخش شد و حتی در مجامع علمی دنیا هم نسبت به این قضیه واکنش نشان داده شد.
در دهه70 بیشتر فعالیتها به سمت فعالیتهای علمی با توجه به ضرورتها و نیازها رفت. در ادامه این حرکتها تجهیز به سیستمهای تکنولوژیکی در سطح هوا و فضا و سطحهایی همچون توربینها ضروری بود. همزمان کارهای فرهنگی و کارهایی در رابطه با مطالعات استراتژیک، طرحهای علمی و مرتبط با صنایع گوناگون داشتیم.
بحثهای فرهنگی در بازههای زمانی مختلف هم اهمیت بسزایی داشت. ما بهعنوان سفیر فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات در بلاد اسلامی در بحث تبیین بیداری اسلامی فعالیت میکردیم. هرگاه چنین سفرها و ماموریتهایی اتفاق میافتاد کارهای علمی را در آن سفرها ارائه میدادیم.
وقتی ما در فضای آزمایشگاهی در آزمایشگاه پلاسما که من کار میکردم حضور پیدا میکردیم، چون دما 13 هزار درجه سانتیگراد بود و صوتی دیوانهکننده ایجاد میکرد، برای حفاظت در برابر حرارت و صوت، پوشش ما چیزی شبیه فضانوردان بود برای همین یک چهره و قیافه مانند آنها را تصویر میکرد.
من تا مقطع ارشد در دانشگاه علم و صنعت بودم و بعد در دانشگاه شریف مشغول به تحصیل شدم. ابتدا در دوره مدرک انفیل که به عنوان مدرک دکترای دانشوری مطرح بود، در شناسایی و انتخاب مواد مدرک گرفتم و بعد دوره دکترا را همانجا در گرایش مواد پیشرفته گذراندم.
چه شد که به جهاد دانشگاهی تهران آمدید؟
من فعالیتهای پژوهشی داشتم، اواخر سال 89 با توجه به این که جهاد تهران با فراز و فرودهای بسیار روبهرو شده بود از من دعوت شد. من فعالیت و عرصه تکلیفی خودم را در آن زمان بحث حرکتهای علمی میدیدم و میدانستم که به عنوان تکلیف به من پیشنهاد شد. در واقع صرفاً به عنوان ادای تکلیف، مسئولیت جهاد دانشگاهی تهران را به عهده گرفتم.
البته خانمها چندان تمایل ندارند سن خودشان را بگویند اما نگفتید متولد چه سالی هستید؟
خیر، من از این مشکلها ندارم، بنده متولد سال 1339 هستم.
خانم دکتر! اگر به خاطر داشته باشید مقام معظم رهبری چند سال پیش وقتی به دانشگاه علم و صنعت رفتند به این موضوع اشاره داشتند که از این دانشگاه انسانهای برجستهای برخاسته است، ایشان فرمودند «حاج احمد متوسلیان و نیز رئیسجمهور انقلابی، متعهد، کارآمد، فعال و شجاع کنونی از نمونههای بزرگ تربیت نیروهای برجسته در دانشگاه علم و صنعت به شمار میروند»، نظر شما چیست؟
بله، دانشگاه علم و صنعت از گذشته چنین ویژگیای داشت، آن زمان چون حوزههای فکری و اعتقاداتی مختلف در دانشگاه بود، هرکسی بلافاصله به فراخور نگاه اعتقادی خودش طیف دوستان خود را پیدا میکرد. ما هم تا آمدیم رفتیم مسجد. دیدیم اصل ما در مسجد است. تکثر آرا زیاد بود. فضایی شده بود که هرکس با هر دیدگاه فکری یک جایی را ایجاد کرده بود از نیروهای متعهد گرفته تا کمونیستها بودند، سازمان مجاهدین هم فضای نیمه شفاف و بینابین داشت، تازه اعتقادات اصلی خودشان را داشتند رو میکردند بعد هم در زمان کوتاهی آن نقاب را از چهره برداشتند.
ما نیروها را با هر عنوانی پیدا میکردیم.
شما هم دوره جاویدالاثر متوسلیان و دکتر احمدینژاد بودید؟
بله، البته این عزیزان دانشجویان قدیمی یا کارشناسی ارشد بودند ولی ما تازه به دانشگاه آمده بودیم.
شروع آشنایی شما با این افراد و تفکراتشان چگونه بود؟
شروع آشنایی ما با برادر متوسلیان، دکتر احمدینژاد و بقیه بزرگواران از همان مسجد دانشگاه یا همان لینکهایی که هر دانشجویی به محض ورود خودش مطابق با تفکراتش آنها را مییافت، شروع شد. آقای ثمره هم بودند. حتی شهید باهنر در فضای دانشگاهی حضور پیدا میکردند؛ دانشگاه علم و صنعت معروف بود به فیضیه دانشگاهها.
آن موقع امکانات تکثیر هم نبود. مثلاً اگر قرار بود سرود جدیدی توسط بچهها در آمفی تئاتر خوانده شود، به صورت دستنویس یک دفعه پخش میشد و یکی مینوشت و در اختیار بقیه قرار میداد.
همچنین برادرهایی بودند که دانشجوی سال بالایی ما حساب میشدند، برنامهریزیها توسط این عزیزان انجام میشد و ما نیز به عنوان نیرو در کنار این عزیزان حضور داشتیم تا نیروهای جدیدالورود را زودتر توجیه کنیم.
جاویدالاثر متوسلیان، دکتر احمدینژاد و بقیه عزیزان در واقع شکل و ساختار هدایتی را داشتند.
خاطرهای هم دارید از این افرادی که نام آوردید؟
بله، به عنوان مثال به یاد دارم وقتی به سمت سلف سرویس میخواستیم برویم، بحثهای مختلفی شکل میگرفت، پای ثابت یک سری از این بحثها، بسیاری از این برادران بودند؛ یک مرتبه متوسلیان یا احمدینژاد میایستادند و دور تا دورش یک حلقه بزرگ بود؛ بقیه دوستان گاهی اوقات زمان سلف تمام میشد و باور کنید ما به ناهار نمیرسیدیم چون همان جلوی سلف سرویس بهترین جا برای مباحث و بیان دیدگاهها بود، بسیاری از روشنگریها در آن فضا بود به این خاطر که بسیاری از آن افراد با تیپهای مختلف که به مسجد دانشگاه نمیآمدند بنابراین هستههای اصلی آن مباحثات و آن بحثها که در واقع نطفه اصلی کرسیهای آزاداندیشی بود، در آنجا شکل گرفت. هر بار که در رابطه با بیانات رهبری در ارتباط با کرسیهای آزاداندیشی میخوانم یا میشنوم، میبینم که اینها چیزهای تجربه شدهای است در این انقلاب، با همان کرسی آزاداندیشی که در فضای دانشجویی و دانشگاه اتفاق افتاد، روشنگری پیش رفت. این مباحث و کلیدواژههای اصلی است که انقلاب را به پیروزی رساند. من معتقدم احمدینژاد نخستین کسی بود که کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاه را راه انداخت و پایه گذاشت.
چرا کرسیهای آزاد اندیشی در آن زمان بود و اکنون نیست؟ به عبارتی چرا به آن شکل وجود ندارد؟
نمیتوان گفت که امروز به آن صورت نیست.
اولاً آن مأموریتی که آن زمان داشتیم، عوض شده است؛ وقتی ما مهر 57 ثبتنام کردیم، شاید در طول تاریخ دانشگاهها اتفاق نیفتاده باشد که یک ترم یک سال طول بکشد و ما تیرماه سال بعدش امتحان دادیم. نه فقط ما مردم کوچه و بازار داشتند میآموختند که امتحاناتشان را پس بدهند. بنابراین همه مدام با هم در ارتباط تنگاتنگ بودیم و بر این باور که به یک هدف مشترک میرسیم. شیطنتها وجود نداشت و چوب لای چرخ گذاشتنها در واقع به این شکل امروزی نبود. بلافاصله یک دیدگاه خالص که برای ادای دین یا تکلیف وجود دارد، به باور مینشست و در این باورها و نشستها اگر نخالهای بود، سریعاً مشخص میشد چون اتفاقات چنان با سرعت میافتاد که هرکس هر چقدر هم هنرپیشه قویای بود، اما خیلی زود خودش را نشان میداد و درآن زمان همه یک حرکت آرمانی پیدا کرده بودند. هر کس در جایگاهی که داشت، اینطور هم نبود که افراد به هم کار نداشته باشند بلکه هر چه که داشتند با هم تقسیم میکردند.
شاید به همین دلیل است که من در اینجا به دوستان و همکاران در جهاد دانشگاهی میگویم که آنچه اهداف اولیه تشکیل جهاد دانشگاهی در بطن دانشگاهها بود را بازخوانی کنند.
اصلاً ما بازخوانی کنیم؛ آن جایگاه هویتی که به دنبال پیروزی انقلاب داشتیم، آن روشها و فرایندهایی که برای پیروزی استفاده کردیم در لحظههایی که لازم است، استفاده کنیم، کما اینکه رهبری همان کار را در سال فتنه کردند.
تا آنجا که شد همه مماشات و همه نصیحتها را داشتند، ولی روزی تا به اونجا رسیدند که در صحن نماز جمعه به صورت مستقیم عنوان کنند.
از همین رو از رئیسجمهور محترم هم میبینیم در مواقعی که به آنجا میرسد مستقیم و بیواسطه با مردم که هیچگونه خللی در این انتقال اطلاعات وجود نداشته باشد،صحبت می کند وقتی که مستقیم و چهره به چهره باشد، به نظر من آن اعتقادات و مکنونات قلبی انتقال پیدا میکند.
در هر حالت کلیدواژههایی که برای پیروزی این انقلاب مورد تجربه شد همان کلید واژههایی است که برای تداوم این انقلاب و این نظام و انشاءالله برای رسیدن به صاحب اصلی آن میتواند در هر زمانی با هر شدت تحولی چه در تکنولوژیهای جهانی و چه نظام سیاسی، مورد استفاده قرار بگیرد.
آن دورانها برای نسل چهارم به شکلی که باید بازگو میشد، بازگو نشد. در بحث دانشگاه بیشتر عنوان شد که نقش دانشگاه چه بوده و چه رسالتی داشته.
در خصوص نقش رئیسجمهور بیشتر بفرمایید.
موضوع دانشگاه علم و صنعت به عنوان یک دانشگاه تأثیرگذار در پیروزی انقلاب است در واقع هیچ کدام از دانشگاهها اسم فیضیه دانشگاهها را به خودش اختصاص نداد، جز علم و صنعت. اما در مورد نخستین دیداری که با شهید متوسلیان و احمدینژاد داشتم، ببینید من حتی وقتی از این برادر صحبت میکنم، برگرفته از همان چیزهایی است که در روزهای اول زمان دانشگاه بود. این برادران که چند سال از ما جلوتر بودن، بلافاصله شاید کمتر از 48ساعت ما آنها را پیدا کردیم چرا که آنها اعتقاداتشان، اعتقادات اصیل دینی و انقلابی و اسلامی بود. آن موقع بسیاری از طرفداران چپ و کمونیست، بازار مکارهای برای خودشان ایجاد کرده بودند و این تداوم پیدا کرد و بعدش جریان انقلاب فرهنگی رو داشتیم.
انقلاب پیروز شده بود و بلافاصله بحث انقلاب فرهنگی داشتیم و در فضای داخل دانشگاهها نیز منافقین برنامههای خود را شروع کرده بودند و خانههای تیمی مختلفی داشتند.
دانشگاه علم و صنعت از این مجموعهها بود که بسیار در این قضیه فضا را و مدیریت کردند.
شاخص کردن حرکتها و فعالیتها در واقع برگرفته از حرکات این خواهران و برادران بود که آن اتفاقات را در آن زمان مدیریت میکردند. من یادم هست که بهطور مستقیم با شهید متوسلیان و احمدینژاد و ثمره و تعداد دیگری از بزرگواران که صحبت داشتیم، همان زمان تحصنی بود اوایل آبان همزمان با جشنهای شاهنشاهی بود و ما ماندیم در آمفی تئاتر و مدام باید این تعداد افراد را داخل آمفی تئاتر نگه میداشتیم و ماندیم قسمت پشت سالن تا سرودها و شعارها را ببریم و پخش کنیم و این برادران تمام وقت شبانهروز آنجا مشغول بودند. ما رابط بین این مجموعهها بودیم با نیروی دانشجویی ولی این که این سرودهها سروده میشد، تکثیر میشد و دستنویس میشد و همه این بحث و قضایایی که داشتند تماماً در آن زمان و در آن عرصه و بعد با دیدگاههای عمیقتر ادامه یافت چون باید پاسخگوی مجموعه گروهکهایی میبودیم که در آن زمان بودند. بالاخره هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود، در ماههای مهر و آبان بود هم باید مجموعه دانشگاه مدیریت میشد و هم این که هنوز نیروهای طاغوتی و ساواک صدمه میرساند. در فاصله چندمتر با ما کامیونهایی بود که در واقع تمام نیروهای مسلح نشسته بودند و ما هر لحظه منتظر بودیم درها را بشکنند و وارد شوند و این برادرهایی که در واقع برنامهریز و هسته اصلی مدیریت این تحصن و این بحثها و موضوعها بودند نه فقط دغدغه درون آمفیتئاتر برای هدایت شور انقلابی را داشتند بلکه دغدغه فضای بیرون و حفاظت را نیز داشتند.
من بسیار آرزومندم که این بحثها به تصویر کشیده شود، همان افرادی که شهید شدند یا امروز به عنوان خدمتگزار فعالیت میکنند، اینها همزمان چند تا نقش داشتند.
فکر میکردید روزی متوسلیان، جاویدالاثر و احمدینژاد، رئیسجمهور شود؟
از احمدینژادی که در آن زمان میشناختم، بعید نبود. نخستین چیزهایی که ما از مجموعه این برادران یاد گرفتیم این بود که از جان و مال خودمان خرج کنیم. آن موقع که تنخواه و بودجه نبود ما هم همه از خانوادههای سطح متوسط بودیم از خانوادههای مرفه نبودیم که با ماشین برویم و بیاییم، هر چیزی که داشتند هزینه میکردند، چرا که میگفتند اگر عمرم را دارم میگذارم، این هزینه مالی حداقل کاری است که میتوان انجام داد. ما هم از این عزیزان یاد گرفتیم.
احمدینژاد آن روز با احمدینژاد امروز فرقی کرده است؟
فرق در جهت کمال بله، از آن فردی که از آنجا شروع کرد خیلی بعید نبود وقتی رئیسجمهور شود همان حقوق معلمی را بگیرد.
شما خودتان هم به همان روشها کار میکنید؟
ما در جهاد تهران خیلی کار نویی نکردیم؛ مجموعهای که هماکنون میبینید به قامت ایستادهاند و باور دارند. همه به دلیل این است که ما بازخوانی کردیم، در شروع انقلاب، روحیهای که قرار بود در شروع جهاد باشد را بازخوانی کردیم. مجموعهای را تحویل گرفتیم که با همه بحرانهای مالی که حتی حقوق پرسنلی و بقیه بحرانهای ارتباطی با فضای دانشگاهی را برطرف کردیم.
امروز ما در یکی از مهمترین ساختمانهای روبهروی دانشگاه تهران حضور داریم. پرچم جهاد را بعد از 30 سال به اهتزاز در آوردیم.
دانشگاه تهران یک روزی به اینجا رسیده بود که مجموعه جهاد به جای آنکه بازویی برای نظام و انقلاب و دانشگاه باشد در واقع مجموعه افعال و اعمال و کردار مخالفان شد. ما یک فضای کاملاً تخریب شده را ترمیم کردیم.
نخستین تصمیمی را که به عنوان رئیس جهاد تهران گرفتم این بود که اگر من درس آموخته این نظام و این انقلاب و این نیروهای خدمتگزار هستم پس این حداقل چیزی است که بگویم حقوق نمیگیرم. به معوقاتی که شاید چند سال برای نیروهای سطح میانی تا پایین این مجموعه ایجاد شده بود پاسخ دادیم. نمیگویم که هماکنون در نقطه اوج هستیم اما این فضاهای سخت و سنگین در کنار طرحهای مختلف که برایمان مانده علاوه بر عدم وجود نقدینگی را تحمل کرده و چرخهای اینجا را به حرکت در آوردیم.
شما دارید اتاق رئیس بزرگترین واحد جهاد دانشگاهی را میبینید، اگر قرار باشد این فضا، فضای خدمت باشد، پس نیازی به خیلی از مباحث و موضوعها نیست؛ اینجا میتواند هم اتاق جلسات ما باشد و هم اتاق رئیس واحد.
چرا؟
چون اسمش جهاد دانشگاهی است و قرار است که مدام در این وضعیت باشد. به یاد داشته باشیم که این نظام و این انقلاب خیلی تفاوتی با سال 57 نکرده و عرصه مأموریت برادر احمدینژاد، شده آقای احمدینژاد رئیس جمهور.
من مکرر گفتهام نخستین کرسی آزاداندیشی را همه آن کسانی که در آن سالها در علم و صنعت بودند، جلوی سلفسرویس سالن غذاخوری دانشگاه علم و صنعت راه انداختند.
گروههای مختلف در این کرسیهای آزاداندیشی حضور پیدا میکردند؟
بله، گاهاً این حلقه بزرگتر میشد واقعاً مواقعی ممکن بود که 100 تا 200 نفر جمعیت در یک جایی جمع میشد. این اتفاقات چیزهای نوینی نیست. افراد با دیدگاههای مختلف یک روز مقابل کمونیستها، یک روز از منافقین، یک روز با تودهایها و روزی با دیدگاههای انقلابی مباحثه می کردند.
دستاوردی هم داشت؟
بله، بسیاری از همین افراد در کرسیها جذب شدند. جز این نبود که در فضای آزاداندیشی دیدگاهها را میشنیدیم و با آن جلو میرفتیم و تمام کسانی که در آن زمان در ماههای قبل از بهمن 57 حضور داشتند، تصدیق میکنند که ما نخستین تجربه آزاداندیشی را در زمان و توسط این برادرها در آن عرصه دانشگاهی داشتیم.
همان کارها متصل شد به حضور مردم و انقلاب فرهنگی و جو غالبی که توسط همین برادران مدیریت شد. این بحثها آنقدر شیرین و مؤثر بود که بیشتر اوقات ما به ناهار نمیرسیدیم چرا که باید به یک نظریه غالب میرسیدیم تا این جمع از هم جدا میشد.
چیزی یا کسی مانع این بحثها نمیشد؟
هیچ چیزی، مانعی نبود که بخواهد برای کسانی که در این مباحث شرکت میکنند، محدودیتی ایجاد شود.
اشاره کردید که زمان انفجار نخستوزیری آنجا بودید. ماجرا از چه قرار بود؟
یکی از کارهایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب به عهده شماری دانشجو قرار گرفت، این بود که دفتر اداره گذرنامههای نخستوزیری تحت نظارت دفتر شهید چمران، در فرودگاه را تحویل گرفتند که من نیز جزو آنها بودم.
ما باید آنجا چکفهرستهای مختلف را انجام میدادیم. همان باعث شد که یک دفتر گذرنامهای را هم همزمان در اداره گذرنامه واقع در خیابان پاتریس لومومبا و یکی هم در خود نخستوزیری داشته باشیم. این سمت در کنار دفتر، من حضور داشتم، 2 تا اتاق با اتاق شهید رجایی فاصله داشت و در ساختمان دیگر بنیصدر رئیسجمهور بود؛ هیأت دولت این طرف تشکیل میشد.
من همان روز قبل از جلسه هیأت دولت یکی دو نفر را که رفتند توی جلسه و به شهادت رسیدند دیدم. آن سال خیلی تلخ بود، خیلیها از جمله شهید قدوسی و شهید آیت به شهادت رسیدند. آن تابستان واقعاً تابستان به شهادت رسیدن نیروهای اصیل انقلاب بود.
من کار با شهید رجایی را دیدم، خب ما دانشجو بودیم یک بار من توی اتاقی مشغول کار بودم و اتفاقاً یکی از سفرای کشورهای دوست آمده بودند که در حال تهیه گزارش بودم.
در یک بازه زمانی احساس کردم یکی داخل آمد، نمیخواستم کارم قطع شود تا نهایی شود لذا سرم رو بلند نکردم، سرم را که بلند کردم دیدم ایشان روبهروی صندلی من نشسته؛ نخستوزیر کشور روبهروی من نشسته بود.
سال گذشته ما 9 ماه کار سخت و سنگین را گذراندیم، آخر دیماه بود که ساعت 5 بعدازظهر به من زنگ زده شد و از آن طرف تلفن گفتند دکتر احمدینژاد با توجه به این که تمام فضاهای اجرایی کشور را رصد میکنند از شما خواستند که فردا حتماً بیایید نهاد ریاستجمهوری و توضیحات این فعالیتهای 9 ماه را بدهید.
همانگونه که شهید رجایی توجه داشت، احمدینژاد هم به ما که در جهاد تهران، یک گوشه کوچک اجرایی کشور را اداره میکنیم، توجه کردند.
همان گفتمان، همان گفتوگو و همان شرایط اتفاق افتاد.
درباره خود جهاد دانشگاهی توضیح بفرمایید، دستاوردهای آن چه بوده است؟
عبارتی که به دوستان و همکاران خود در جهاد تهران مدام عنوان کردهام این بوده که آن چیزی که حق واژه جهاد دانشگاهی بوده ادا نشده است.
هنوز به آنچه جایگاه جهاد دانشگاهی است، نرسیدهایم؛ آن هم به این دلیل است که بچههای جهادگر در روزهای آغازین نگاه خاصی داشتهاند و آن هم اینکه وظایف اصلی در جهاد دانشگاهی برگرفته از نگاه حضرت امام(ره) است.
روزهای آغازین تشکیل جهاد دانشگاهی همزمان شده بود با جنگ تحمیلی؛ آن کاری که در آزمایشگاهها و کارگاهها ما انجام میدادیم دقیقاً شبیه همان کاری است که کسانی که در سنگرهای اولیه جبهه و جنگ بودند، انجام میدادند.
این مدت ما بسیار زیاد میشنویم که چرا مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری و مراکز رشد ایجاد شد؟ ما باید نیازها را بشناسیم و به آن بپردازیم و بحثهای بنیادی و عملیاتی آن را هم شناسایی کنیم.
پارکهای علم و فناوری و مراکز رشد را ایجاد کردیم و جهاد هم فعال بود، البته گاهی اوقات دستخوش سلیقهها شد.
حتی میخواهم بگویم اگر جهاد دانشگاهی به آن جایگاه واقعی خودش در انجام تکالیف برسد، شاید نگاهی همچون معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری و اهمیت جایگاه آن را پیدا کند. نگاه مسئولان به جایگاه جهاد رفیع است که بهعنوان بازوی پیشروی نظام محسوب میشود.
در چند سال اخیر جهاد دانشگاهی به نظر میرسد دستخوش اقدامهای جریانات سیاسی قرار گرفته، شما این را قبول دارید؟
بله. این طور بوده است. در همین جهاد دانشگاه تهران که به عنوان مادر جهاد دانشگاهی به حساب میآید ما این موضوعها را داشتهایم. ما زمانی جهاد دانشگاهی تهران را تحویل گرفتیم که بخشنامه در دانشگاه تهران مصوب شده بود که ما دیگر جهاد نمیخواهیم از بس که سیاسیکاری در جهاد صورت گرفته بود و حیاط خلوت یک سری جریانات سیاسی شده بود.
چه کسی مطرح کرده بود که جهاد از دانشگاه تهران برود؟
مجموعه هیأت رئیسه دانشگاه مصوب کرده بودند.
اتفاقاتی که در سال 88 افتاده بود، عملکردهایی از سوی برخی ثبت شده بود که در مجموعه دانشگاه به این تصمیم رسید که جهاد دانشگاهی در آن نباشد.
به دلیل عملکرد سیاسی جهاد این اتفاق رخ داد.
بله، به دلیل اینکه جهاد از مسیر اهداف و تکالیفش زاویهدار شده بود اما اکنون توانستیم طرحهای بزرگ ملی را انجام دهیم.
همین قدر که جهاد در چند ماه چند کار عظیم انجام داد با توجه به شرایط مالی و در سختترین شرایط ممکن توانستیم به جایی برسیم که امروز دبیرخانه دائمی ملی پیشنهادها، با مصوب هیأت وزیران اجرایی شود.
متأسفانه دستهایی که نگاههای سلیقهای و سیاسی داشتند، فضاهای تشنجآفرینی را در جهاد ایجاد میکردند و در فضاهای بین دانشگاه و جهاد نگاه مشوشی بود که گاهی اوقات باعث میشد که در بسیاری از مذاکرات دوباره چند گام به عقب برویم و دوباره شروع کنیم. در برههای از زمان چهره جهاد آنقدر خدشهدار شده بود که ما هر جا میرفتیم پشت در میماندیم یا نامههای ما به مسئولان نمیرسید. ما باید تازه میرسیدیم به منطقه صفر حرکت، چیزی که فکر میکردیم 30 سال پیش شروع کرده بودیم. با این نگاههای سلیقهای و سیاسی که شماری جهاد را به عنوان یک جایگاه شخصی، خصوصی و شرکتی میدیدند نه نهادی مربوط به کل نظام، وجهه جهاد خراب شد.
هماکنون وضعیت در جهاد چگونه است؟
علاوه بر اینکه ما افتتاحیه دبیرخانه دایمی ملی نظام پیشنهادها را که مصوبه هیات محترم وزیران در طرح مهرآفرین بوده داریم، بلافاصله دوستان با همین حداقل امکانات که اینجا دارند سامانه آن را طراحی کردند و طراحی سامانه را به 3 زبان در یک بازه زمانی کمتر از یک ماه با همین نیروهایی که وجود داشت، انجام دادیم. امروز به لطف خدا 6 آزمایشگاه که بتواند به عنوان آزمایشگاههای مرجع هم در بخش مواد پزشکی و هم در بخش مواد «هایتک» را برای سیستمهای هوا فضا و سیستمهایی با تکنولوژی نوین فعالیت کند راهاندازی کردیم.
ما نخستین سازمان جهاد بودیم که در طول ادواری که جشنواره شهید رجایی برگزار میشد به عنوان سازمان برگزیده این جشنواره انتخاب شدیم. این برای آن است که در محضر روح بلند شهید رجایی بیان داریم در زمانی که دولتی به مثابه دولت رجایی وجود دارد اگر محل خدمتی برای ما ایجاد شود این محل خدمت را مغتنم میشماریم. در کنار اینها با همین شرایط به دلیل انجام کارگزینشی، واحد بینالملل را فعال کردیم و نخستین گروه آموزش را (نه صرفاً به عنوان اردو بلکه به عنوان دوره آموزشی در فضای بینالمللی) برای استادان قرآن خواهران بحرین داشتیم.
نقدها و بحثهایی درباره مسائل مختلف در جهاد مرکزی وجود دارد، اینها چیست و شما چه اعتقادی دارید؟ به نظر جهاد مرکزی آنچنان که باید و شاید به وظایف خود عمل نمیکند.
روزی که آقای دکتر «یادگاری» مسئولیت اینجا را به عنوان تکلیف به بنده دادند عنوان کردند که دانشگاه تهران مصوب کرده که جهاد از دانشگاه خارج شود.جهاد دانشگاهی تهران چند صد میلیون معوقه مطالبات پرسنلی دارد، حدود یک میلیارد، بالغ بر 6 میلیارد فعلی. این عدد و رقم ممکن است برای خیلیها رقمی نباشد اما شما یک سازمان و نهاد را در نظر بگیرید که تمام حسابهایش به محض ورود من منفی بود.
حتی من به یاد دارم ایشان طبق بررسیهایی که انجام شده بود گفت این تکلیف را به شما میسپارم اما شرطی دارد، من گفتم برای تکلیف شرطی وجود ندارد. این مجموعه را با همان وضعیت و شرایط تحویل گرفتیم. حتی دکتر یادگاری همانجا گفتند من خودم به شما پیشنهاد دادم و شما پذیرفتید اما من اگر جای شما بودم، نمیپذیرفتم چرا که وضعیت جهاد در حال حاضر بسیار سخت و بحرانی و در این جایگاه تعیین کننده است.
در عین حال همه سنگر پیش روی ما، جهاد تهران است و حتی گفتند که خطر آنچه در واحد تهران اتفاق افتاده ممکن است اشاعه پیدا کند به همه واحدها!
خب ما بدون قید و شرط این مسئولیت را پذیرفتیم و واقعاً آبرویی که برگرفته از این نظام بود همین جا گذاشتیم و خرج کردیم.
روزهای اول مکرر با همین برادران و خواهران که امروز به عنوان مجاهدان جهاد تهران به قامت ایستادند و در عرصههای مختلف فعالیت میکنند، ساعتها صحبت کردیم چرا که فضای تردید وجود داشت.
آنها در فضایی قرار گرفته بودند که باور نداشتند میشود در جهاد در بر گرفته از آرمانهای آغازین و انتظارات امروزی، حرکتی را داشت.
خب استحضار دارید این درست که جهاد تهران بزرگترین واحد است، از یک ساختار سازمانی با معاونتهای مختلف برخوردار است اما یک ارتباط خاص با دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی دارد، بنابراین آنچه در جهاد تهران اتفاق افتاد برگرفته از توانی بود که توسط خود نیروهای جهاد ایجاد شد. چون ما فضاهای غیرشفاف و گاه تیرهای را در طول این دو سال تجربه کردیم. به هر حال جلسات و نشستهای مختلفی گذاشتیم و انتظار داشتیم وقتی این کارها انجام شد همه زمانی را که جهاد را تحویل گرفتیم به یاد آورند که در چه جایگاهی بود و در چه شرایطی قرار داشت.
زمانی که جلسه معارفه من انجام شد از در سالن که آمدیم بیرون مسئولان دانشگاه گفتند خوش آمدی، اما چه زمانی جهاد تهران را بیرون میبری؟!
خوشبختانه امروز آن شرایط رفع شد اما با همه مشکلات مالی، مطالبات همکاران را دادیم تا خودمان فعالیت کنیم و طرحها را با سختترین شرایط ممکن جلو بردیم.
از طرف دیگر بعد از آنکه ما گزارش 9 ماههای از جهاد تهران را به ریاستجمهوری دادیم ایشان لطف کردند بعد از اینکه مستندات ارائه شد برای تقویت زیرساختها اعتباری را برای جهاد تهران در نظر گرفتند که این اعتبار ظرف کمتر از دو ماه رسید به یک حساب بین ما و جهاد مرکزی که باید از آنجا به جهاد تهران میرسید و هماکنون 11ماه گذشته و هنوز این اتفاق نیفتاده است.
با اینکه در شکلهای متنوعی با انواع مستندات و به صورتهای مختلف این کار انجام شده بود اما اگر این اتفاق در پایان سال گذشته و ابتدای سال 91 به جهاد تهران میرسید، امروز من به عنوان کسی که سخنگوی فعالیتها و تلاش همکارانم در جهاد تهران هستم بایدگزارش کارهای اصلی مورد انتظار را بیشتر ارائه می کردم.
امروز با دستان بسته خیلی از مسیرها و حرکتها را، ما به خاطر فضای ارتباطی سازمان که بین واحدهای جهاد و دفتر مرکزی وجود دارد، نرفته یا زمین گذاشتهایم.
ما خیلی از زیرساختهای آن ها را طراحی و عملیاتی میکنیم، در حوزههای مختلف مجوزهایش صادر و عملیاتی میشود اما به هر حال ما محروم ماندهایم. متأسفانه این چنین بوده که ما در بسیاری از روزها نه درگیر روزمرگی بلکه درگیر لحظگی میشدیم؛ این درگیر لحظه شدنها به خاطر برنامهها و بحث و موضوعهایی بود که طراحی میشد و در جهاد تهران پیاده میشد و قطعاً آن توان و نیرو باید به این تیپ کارها اختصاص پیدا میکرد ولی متأسفانه با کم لطفیها گاهی این بحثها فرسایشی بود و شاید عنایات خاص الهی و دست دعای همه کسانی که نسبت به جهاد تهران داشتند، کارها پیش رفت. خداوند کمک کرد و این فرسایشها را هم تحمل کردیم و تقابلها را نادیده گرفتیم. حتی اگر این مساعدت و حمایت و اعتباری که رئیسجمهور محترم برای تقویت زیرساختهاست اختصاص داد و امروز پس از 11 ماه به ما نرسیده، شاید بعد از این هم به ما نرسد، ما همچنان ادامه میدهیم. کاش این چنین بود که امروز گزارشی از فعالیت همکارانم در جهاد تهران با وصول تمام مساعدتها میدادم اما به دلیل مقاومت برخی دوستان این کار عملیاتی نشد. بخشی از اینها را به حساب ترافیک کار و موضوعهای متنوعی که در این بحثها و قضایا هست، میگذاریم اما بخشی را به عنوان اعمال رفتارهای سلیقهای جهت اعمال مدیریت! باید دید. به عنوان رئیس جهاد دانشگاه تهران عرض میکنم در محضر خداوند باید به مجموعه آنچه انجام دادیم و آنچه باید انجام میدادیم و آنچه باید تسهیلگر این حرکات و این اتفاقات بود، پاسخگو باشیم.
امروز در پیشگاه قرآن، خداوند را ناظر میگیرم که براساس همان باورهای نشات گرفته از اعتقادات اولیه در فضای انقلاب و دانشگاه، آمدنم به جهاد تهران نه با نگاه ظاهری بلکه با دو دست آمدم یکی دستی به نام مادرم، خانم فاطمه(س) و دست دیگرم، روح حضرت امام(ره) و شهدا.
تمام چیزی که ما در این دو سال نشان دادیم، سندی است از آنچه که ما آموختهایم.
ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید و صحبت پایانی؟
آرزوی موفقیت و توفیق در عرصه دانشگاهی برای تمام برادران و خواهران مجاهد و مهدوی که سنگری از خدمتگزاری را پر کردهاند.
ایران- سید علی نیایش
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو