کسی ماه رمضان را درک می کند که انسان را بشناسد و بداند برای ارشاد انسان نباید انسان ها را به بردگی کشید. متاسفانه برخی فکر می کنند، در واقع دچار توهمند که برای ارشاد یک نفر می توانند هر رفتاری با او داشته باشند. اگر من برای تربیت فرزندم او را تحقیر کنم، برای تعلیم شاگرد او را خوار کنم، قدر انسان را شناخته ام؟ مفاد کلامم آیات قرآن و روایت باشد اما او را تقحیر کنم! این شناخت قدر انسان نیست. تربیت از راه خوار کردن بی معناست.

 

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ متن کامل سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین بهمن شریف زاده در آخرین جلسه هیات منتظران بهار در ادامه آمده است:

شنیده ایم که می گویند رمضان ماه خداست. اما مگر ماه های دیگر ماه خدا نیست و مگر غیر از این است که هر آنچه در جهان است در تملک پرودگار است؟ پس مقصود از این انتساب نباید مالکیت خداوند بر رمضان باشد. مقصود از این انتساب حقیقتی دیگر است. حقیقتی والا و واقعیتی متعالی که از خصائل این ماه است. خصلتی است ویژه ماه مبارک رمضان که این ماه را در بین همه ماه ها شرافت بخشیده است؛ شرافتی به اندازه انتساب به خداوند. این چه شرافتی است؟ این چه خصلتی است که باعث انتساب رمضان به خداوند می شود؟ چه کسی به این پرسش، پاسخ داده است؟

آنچه شنیده ایم این است که رمضان ماه بسیار بزرگی است. رفتارهای نیک در این ماه پادشی برتر از ماه های دیگر دارد. این ماه، ماه خداست اما نمی دانیم ویژگی اش چیست که آن را از سایر ماه ها ممتاز کرده است. برای پی بردن به این ویزگی باید ماه رمضان را بشناسیم. یکی از ویژگی ها این است که فرمود «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن». من می گویم پرسش 2 تا شد! چرا «انزل فیه القرآن»؟ باز هم به جواب نرسیدیم. ماه مبارک رمضان ساحتی بسیار مقدس و متعالی است که کتاب خدا در آن نازل شده است اما چرا؟ چرا باید رمضان ساحتی متعالی و عرصه ای مقدس باشد تا شایستگی نزول کتاب خدا را پیدا کند؟ پرسش ادامه داد!

از سوره مبارکه بقره که این آیه شریفه در آن است برویم سراغ آخر قرآن و سوره ای که شما بارها قرائتش کرده اید. «انا انزلناه فی لیله القدر». ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم. یعنی ان ماهی که ساحتی مقدس و عرصه ای متعالی برای نزول قرآن دارد، اگر به آن خوب نگاه کنید، شبی هم دارد؛ برتر از هزار ماه! قله این ساحت مقدس آنجاست. اصل آنجاست. شب قدر! ماه خدا! ماه خدا آنقدر شرافت دارد که کلام خدا در آن نازل شده، در یکی از شب های آن به نام قدر. هنوز پاسخ نگرفتیم اما در حال جست و جو هستیم.

چرا قدر؟ چرا این واژه بر این شب اطلاق شده است؟ این قدر چیست؟ این منزلت کدام است که اگر شناخته شود خدا شناخته می شود و ماه می شود ماه خدا؟

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

وقتی به آموزه های مکتب نورانی اسلام نگاه می کنیم در می یابیم که خدا شناخته نمی شود جز به شناخت انسان کامل؛ ولی خدا. از این رو قدر را ولی کامل خدا نامیدند. حقیقت قدر، حقیقت انسان کامل است. خدا جز با شناخت انسان کامل شناخته نمی شود. قدر، منزلتِ این انسان کامل است. انسان کاملی که استعداد شناختش در همه انسان ها نهفته است. از این روست که «من عرف نفسه، فقد عرف ربه». از این روست که باید قدرشناس شویم. باید قدر گوهری که خدا در وجودمان نهفته بشناسیم. راه شناخت هم نگاه به ولی الله الاعظم است. قدر همان است! تو می توانی ذوب در او شوی، محب او شوی. فرمود هم رتبه با او است کسی که به او عشق می ورزد. اگر به عشق ولی الله الاعظم رسیدی یعنی ذوب در او شدی، با او یکی شدی. وقتی در چیزی ذوب شوی دیگر قابل تفکیک نیستی. یخ وقتی در آب ذوب شد دیگر قابل تفکیک نیست. ماه خدا ماهی است که در آن «بی خود از شعشعه ذات وجودم کردند.» ماه تجلی فیض است؛ فیضی که از مسیر انسان کامل به ما می رسد. فیض وجود انسان کامل!

غصه این است! همان غصه ای که مولوی از ان یاد می کند. ناله ای که از نای نی به گوش می رسد. «بشنو از نی چون حکایت می کند». این همان غصه شناخت انسان کامل است. برای همین ما معتقدیم که مساله برای بشریت، خود بشر و حق انسان بودن اوست. ظرفیت انسان ظرفیت خداگونگی است.

منظور از درک شب قدر، بیداری و دعا خواندن نیست، این ها ابزار است. کسی که فقط زبان در دهان می جنباند اما حق انسان ها را ضایع می کند، چه وقت شب قدر را درک می کند؟ باید خود را درک کرد. خود نه به معنای «من» و «نه دیگران». همان خودی که «عین جماعت» است. فرمود شما را از یک گل آفریدند و برای همین وقتی به یکی از شما آزاری می رسد، غم به همه منتقل می شود. شعر سعدی ترجمه کلام امام محمد باقر (ع) است.

از صبح تا شب، از شب تا صبح مناجات بخواند اما انسان ها را تحقیر کند، انسان ها را به بردگی بکشد، حق اختیار، آزادی و تفکر را از ان ها سلب کند، چنین افرادی مسلما قدر را نشناخته اند. ماه رمضان را درک نکرده اند. کسی ماه رمضان را درک می کند که انسان را بشناسد و بداند برای ارشاد انسان نباید انسان ها را به بردگی کشید. متاسفانه برخی فکر می کنند، در واقع دچار توهمند که برای ارشاد یک نفر می توانند هر رفتاری با او داشته باشند. اگر من برای تربیت فرزندم او را تحقیر کنم، برای تعلیم شاگرد او را خوار کنم، قدر انسان را شناخته ام؟ مفاد کلامم آیات قرآن و روایت باشد اما او را تقحیر کنم! این شناخت قدر انسان نیست. تربیت از راه خوار کردن بی معناست. ارشاد از راه خوار کردن انسان توهمی بیش نیست. انسان ها را خوار کنیم که ارشاد کنیم؟ عده ای این چنین می اندیشند! در هیات دعا می خواند برای مردم، همان حین آنچان تذکر می دهد که مردم را خوار می کند و تصور می کند کار بزرگی هم انجام داده است! اف بر این تربیت! این فرد شب قدر را درک می کند؟

اگر بدانی در این انسان چه نهاده شده نمی توانی هر طوری که دوست داری خطابش کنی. کسی که نتواند انسان ها را هرگونه که دلش می خواهد خطاب کند، مقدمه قدر شناسی را آموخته است چون انسان را واجد گوهری بزرگ می داند. می تواند بگوید قدم هایی در قدرشناسی برداشته است و امیدوار باشد که شب قدر را درک کند. چرا بزرگان ما که خدمات بسیاری چون تعلیم و تربیت و تدریس و تالیف از خود به جای گذاشته اند این قدر بر خدمت به خلق تاکید دارند؟ خدمت به خلق و احترام به انسان که آمد بقیه چیزها هم می آید. چه بسا تو نماز بخوانی اما همان نماز فرسنگ ها تو را از خدا دور کند. عابد خودشیفته دورترینِ افراد از خداست؛ کسی که به خود، نماز و عبادتش می بالد و دیگران را خوار و حقیر می بیند.

همه درد بزرگ مرد ما این بود که کرامت انسان شعاری است جهانی و باید در این سطح منتشر کنیم. بعضی ها که خیلی بد عمل می کنند. انسان را به بردگی می کشند. شما تاریخ بردگی را خوانده اید اما من از بردگی ظاهری سخن نمی گویم. بردگی های آن روزها از بردگی امروز جهان خیلی بهتر بود. در گذشته فقط عضلات انسان برای کار به بردگی گرفته می شد اما برده داران با اندیشه او کاری نداشتند. اما امروز اندیشه را به بردگی می کشند. ظرفیت انسان ها هم محدود است، بعضا تحت تبلیغات، تحت فشار، در اثر تتمیع و ... اختیار اندیشیدنشان را واگذار می کنند و تبدیل می شوند به ربات. ربات از برده هم نازل تر است.

جا دارد به جناب عمار رحمت الله علیه اشاره کنم. عمار فرزند یاسر و سیمه است. او از جمله ان 4 نفری است (سلمان، اباذر، مقداد و عمار) که بعد از رحلت رسول اکرم (ص) مرتد نشدند. وقتی کفار یاسر و سمیه را زیر شلاق و کتک قرار دادند، این دو تا آخرین نفس «احد» گفتند تا به شهادت رسیدند. اما عمار تاب نیاورد. البته عمار توبه کرد و خدا هم پذیرفت و بعد عمار آن فداکاری ها را در رکاب امیرالمومنین (ع) به نمایش گذاشت.

برخی در جهان تفکرشان این است که انسان ها را تبدیل به برده و ربات کنند. مغالطه شیطان مگر چه بود؟ خدا فرمود به انسان سجده کن. پاسخ داد سجده نمی کنم، انسان از گل و من از آتش هستم پس من برترم. البته از یک جهت راست می گفت. واقعا آتش از گل برتر است چراکه همه تلاش ما تبدیل عناصر به انرژی است. آتش، جنبش و خاک، سرد است. اما نسان تا قبل از دمیده شدن روح خداوند در آن گل بد و سپس خلقت دیگری پدید امد. مغالطه شیطان همین بود. از «نفخت فیه من روحی» حرفی نمی زد چون استدلالش زیر سوال می رفت! «انشائناه خلقا اخر» را نادیده می گرفت. شیطان هزاران سال مناجات خواند اما این رفتارش نشان داد مناجات هایش جز بر خودخواهی او نیافزوده بود تا آنجا که کارش به مغالطه در برابر خداوند می رسد.

خاطره ای بگویم درباره امام راحل (ره) عظم الشان مان. رفقای امام نقل می کنند هر بار که با حضرت روح الله به زیارت بارگاه علی بن موسی الرضا (ع) شرف یاب می شدند، آن ها ساعت ها در حرم به مناجات و دعا مشغول بودند اما امام (ره) پس از زیارت کوتاهی به منزل بر می گشت. چرا این کار را می کرد؟ نقل است که اما زودتر به اتاقی کرایه کرده بودند می آمد تا اسباب پذیرایی از دوستانش را فراهم کند. امام خادم رفقایش بود. و به همین دلیل امام شد امام.

ای برادر یک دم از خود دور شو
با خود آ و غرق بحر نور شو

نباید با نام دین انسان ها را تحقیر کرد. همه دین، انسان کامل است.

منبع: دولت بهار