"تا رسیدن به حکومت جهانی انسان کامل، یک یا حسین (ع) دیگر". احمدی نژاد سخنرانی اش را با این جمله تمام می کند و مردم می دوند به طرف جایگاه. از قضا بسیجی هایی که قرار بود با تشکیل زنجیره انسانی به کمک محافظان احمدی نژاد بیایند، عنان از کف داده و بیش از همه برای رسیدن به احمدی نژاد تلاش می کنند. یکی از محافظان با صورت به زمین می خورد. به هر شکل احمدی نژاد را می برند کنار پنجره ای بالای حیاط مسجد. مردم چند باری "شعار هرچی مرده ..." را سر می دهند و بنا می کنند به بالا رفتن از دیوار راست حیاط ...

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما» به نقل از دولت بهار؛ زندگی بشر در بیرجند، رشک برانگیز است علی الخصوص برای آن دسته از ساکنان کلان شهرها که برای اولین بار راهی پایتخت خراسان جنوبی می شوند. در اینجا خبری از بلند مرتبه سازی نیست و آسمان چسبیده است به زمین. برای دیدن آسمان کویر در بیرجند نیازی به بلند کردن سر نیست، همه جا آسمان است. خانه های غالبا یک طبقه و ویلایی پاسدار حریم آسمانند. در گوشه و کنار اگر هم جایی از آسمان خراش برداشته، هنر متاخر دولت و نهادهای حاکمیتی است. بانک ها، ادارات، بنیاد های تعاون و ... زمین مفت در اختیار دارند اما با صرف هزینه های چند برابری، آسمان را می درند. شاید رابطه ای باشد مستقیم میان لفت و لیس با بلند مرتبه سازی. شهر بیرجند فقط حدود 150 هزار نفر جمعیت دارد، بدون ترافیک، بدون آلودگی هوا و ... به اضافه سکوت، سنت، مذهب و صفا. در بیرجند، جغرافیا بر عرف طبقاتی منطبق نیست. "بالا شهر" در جنوب و "پایین شهر" در شمال مستقر است. در عوض اسامی خیابان های بالاشهر بیرجند منطبق است بر نظایر تهرانی اش؛ مدرس، جماران، پاسداران و ... 

بیرجند بازار سنتی خوب و خلوتی دارد. کسبه به ندرت قالتاق بازی در می آورند و جنس در پاچه غریبه ها می کنند، در عین حال عمرا ریالی تخفیف نمی دهند. عناب، زرشک، زعفران، قره قروت، نبات، نقل و ... سوغات کویر است. کمی پایین تر از بازار هم، "ته قلعه" است، بزرگترین و قدیمی ترین بنای شهر که از صفویه به جای مانده و حول و حوش آن بافت سنتی شهر و خانه های خشتی و کاهگلی؛ اگرچه رو به زوال و نابودی اما هنوز سرپا. شهرداری بیرجند بر خلاف اشباه خود، هنوز موفق به نابودی مفهوم محله نشده، بیرجند به کوری چشم همه شهرداری ها هنوز محله دارد. طبعا در هر محله میدانی است برای گردهم آیی بچه محل ها، بستن تور والیبال و کاشتن دروازه های گل کوچیک تا پیش از تاریکی هوا و پس از آن، آغاز رقابت "خرپلیس"،  "قایم باشک" و ... 

فرصت سرک کشدن در شهر، از مزیت های یک روز زودتر از احمدی نژاد رسیدن به محل سخنرانی است. راننده تاکسی که قرار است به محل اسکانمان بازگرداند، اگرچه با مشهدی ها مرزبندی دارد اما کاملا مشهدی وار رانندگی می کند. عاقله مردی است ریش سفید. می گوید 40 روز در تهران زندگی کرده و تهرانی ها را با مرام دیده. اسمش را می پرسیم، می گوید: "محتشم" و بلافاصله ادامه می دهد: "محرم هم که رسید، خدا را شکر، باز این چه شورش است که در خلق عالم است...". آقای محتشم این را می گوید و در مسیر چشمش می افتد به مسکن مهر بیرجند و یاد می کند از مهمان فردای شهر. در جا می گوید: "طهرونی ها، خبر دارید تیزپرواز فردا می آید بیرجند؟ جانم احمدی نژاد! تیزپروازی بود، حق نگهدارش، فردا می آید مسجد حضرت صدیقه طاهره(س)... شما هم فردا بیایید مسجد...". 

زن و شوهر جوان که روی صندلی عقب نشسته اند دیگر مسافران تاکسی محتشمند. "حاج اقا همینجا نگهدار." از قضا ساکن مسکن مهرند. "احمدی نژاد برایمان ویلایی ساخت، بفرمایید در خدمت باشیم". محتشم دوباره پرایدش را راه می اندازد و می کوبد روی فرمان. "نگفتید برای چه آمدید بیرجند؟" جوابش را می دهیم. می گوید: "بازنشسته آموزش و پرورشم. اوضاع مردم خراب است. ماه پیش دختر شوهر دادم اما فکر کنم تا چند سال باید قسط بدهم. سه بار به احمدی نژاد رای دادم و برایش تبلیغ کردم. این دور هم اگر بیاید رای می آورد، مردم دوستش دارند. بیرجند را احمدی نژاد بیرجند کرد. 96 می شود دیگر؟ ... این ... هم که کاخ نشین است. فکر کنم هزینه آرایش ...هایش 10 برابر درآمد ماهانه من باشد. شما سر در می آورید ...هایش چه رنگی است؟" غفلت محتشم از رانندگی می رود تا منجر به زیر گرفتن یک عملی شود اما نمی شود. معتاد محترم صحیح و سالم است، حالش هم پابرجاست و متریالِ مصروف، حرام نشده، دستی هم برایمان تکان می دهد.

بازگشته ایم به محل اسکان، یکی از همین خانه های حوالی میدان جماران. متعلق به یک خانواده هوادار احمدی نژاد. اسباب زحمتیم و خجالت زده و در عین حال قرار گرفته در برابر عمل انجام شده. زن و شوهر صبح برای استقبال در منزل منتظر مانده بودند، خوش آمد گرمی گفتند، کلید منزل را تحویل دادند و رفتند. احمدی نژاد یک روز قبل از مراسم، در مشهد زائر حرم رضوی است و مردم برای عوامل منتسب به او اینطور مایه می گذارند. در عین حال هنوز محل سخنرانی قطعی نیست. نهادهای انقلابی استان از برگزاری سخنرانی حمایت می کنند و در مقابل عوامل بنفش سوسه می آیند. تلاش برای تغییر محل سخنرانی و انتشار شایعه کذب حضور عروسک محبوب شبکه نسیم در یکی از پارک های بیرجند، حداکثر نبوغ سیاسی این گلابی هاست. گناه ما چیست که رقیب شیرین عقل است؟

***
روبروی مسجد محمدیه، هنوز یک ساعتی تا آمدن احمدی نژاد مانده. در بنگاه آسوده هم کلام حاج علی می شویم؛ جانباز دیروز و گچ کار امروز. می گوید بعد از احمدی نژاد ساخت و ساز خوابیده و بیکار است. روایتی دارد از اولین سفر استانی احمدی نژاد به بیرجند و مدام هم بغض می کند: "یکی از بچه ها زنگ زد، گفت قرار است استادیوم بیرجند را رنگ کنند، نیرو کم است. می آیی؟ گفتم من گچ کارم نه رنگ کار. گفت برای احمدی نژاد است، گفتم روی چشم! می آیم، دستمزد هم نمی خواهم. مشغول کار که بودیم بادیگاردهای احمدی نژاد می آمدند سرکشی. با یکی شان رفیق شدم. احمدی نژاد که آمد خودم را به ماشینش رساندم. هر چه داد می زدم احمدی نژاد نمی شنید و بر نمی گشت، حواسش به آن طرف ماشین بود، تا اینکه محافظش من را شناخت و به احمدی نژاد اشاره کرد، وقتی برگشت صورتش را بوسیدم..." 

ریش سفید های شورای بازخوانی خط امام بیرجند قرار است در محل ایستگاه پلیس راه به استقبال احمدی نژاد بروند، چند کیلومتری خارج از شهر. ترک سی جی 125 مجتبی، جا می مانیم از خودروهای استقبال کننده. به مجتبی می گویم تندتر برو، می گوید موتور خطر دارد، باید احتیاط کرد. هر کار می کنم، مشهدی وار رانندگی نمی کند. خبر دارم مجتبی بسیجی است و در پایگاه مشغول است، دیشب را هم تا صبح با بسیجی ها گشت زده در خیابان به عشق احمدی نژاد. "بسیجی هم بسیجی های قدیم. بسیجی با ترمز که بسیجی نیست...! گاز بده داداش! آبروی بروبچه های پایگاه را بردی..." احمدی نژاد 10 دقیقه بعد از ما می رسد به پلیس راه. نماز را همانجا می خواند. روبوسی می کند با ریش سفیدها، مجتبی هم آخرین نفری است که با احمدی نژاد رو بوسی می کند. دست مجتبی را می گیرم و می گویم باید زودتر از احمدی نژاد به مسجد برسیم. اینکه اثر جو دادن های من است یا روبوسی با احمدی نژاد معلوم نیست، مجتبی این بار عجیب گاز می دهد، پلیس ایست می دهد اما مجتبی دو گیت ایست و بازرسی برپاشده نزدیکی مسجد را رد می کند. تا صورتش را برگرداند برای خداحافظی، رسیده ام وسط جمعیت متلاطم در مسجد حضرت صدیقه طاهره(س). 

"تا رسیدن به حکومت جهانی انسان کامل، یک یا حسین (ع) دیگر". احمدی نژاد سخنرانی اش را با این جمله تمام می کند و مردم می دوند به طرف جایگاه. از قضا بسیجی هایی که قرار بود با تشکیل زنجیره انسانی به کمک محافظان احمدی نژاد بیایند، عنان از کف داده و بیش از همه برای رسیدن به احمدی نژاد تلاش می کنند. یکی از محافظان با صورت به زمین می خورد. به هر شکل احمدی نژاد را می برند کنار پنجره ای بالای حیاط مسجد. مردم چند باری "شعار هرچی مرده ..." را سر می دهند و بنا می کنند به بالا رفتن از دیوار راست حیاط ...

***
بیرون مسجد دوباره رو به رو می شوم با مجتبی. "پیرزن سیدی آمد و یک 200 تومانی به من داد تا برسانم به دست دکتر احمدی نژاد. گفت عیدی احمدی نژاد است. از من قول گرفت که حتما برسانم به دست دکتر. بیا زحمتش را بکش".(+)

محمد حسین حیدری