نشست "نسبت اعتدال با اصولگرايي و اصلاحطلبي" با حضور حجتالاسلام والمسلمين بهمن شریف زاده به نمایندگی از گفتمان توحید و عدالت، دکتر داريوش قنبري و دکتر اکبر اعلمی به نمایندگی از گفتمان اصلاح طلبی و حجتالاسلام والمسلمين عباس نبوي به نمایندگی از گفتمان اصول گرایی در تاریخ ششم آبانماه امسال در دانشگاه شيراز برگزار شد . دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی شیراز در ابتدای نشست اظهار داشت: به نظر ما اعتدال یک روش است که باید در حوزه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد.
نشست "نسبت اعتدال با اصولگرايي و اصلاحطلبي" با حضور حجتالاسلام والمسلمين بهمن شريفزاده به نمایندگی از گفتمان توحید و عدالت، دکتر داريوش قنبري و دکتر اکبر اعلمي به نمایندگی از گفتمان اصلاح طلبی و حجتالاسلام والمسلمين عباس نبوي به نمایندگی از گفتمان اصولگرایی در تاریخ ششم آبانماه امسال در دانشگاه شيراز برگزار شد . دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی شیراز در ابتدای نشست اظهار داشت: به نظر ما اعتدال یک روش است که باید در حوزه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد.
دبیر انجمن اسلامی: به نظر شما گفتمان اعتدال و عقلانیت، گفتمان سومی در کشور، در کنار اصلاحطلبی و اصولگرایی است یا برداشت از دو گفتمان قبلی [: یعنی اصلاحطلبی و اصولگرایی]؟
نبوی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده ابتدا فکر کردم که در حقیقت میشود در یک ربع یا نیم ساعت پردازشی از این بحث تقدیم کرد و ظاهراً دوستان برنامه را طوری تنظیم کردهاند که به هر حال ما باید ابتدا وارد بحث و گفتوگو شویم. [من از این موضوع] استقبال میکنم و میکوشم که در هر قسمتی، طرح بحث را مقداری فشرده کنم تا خسته نشوید.
نبوی :بعد از تشکیل دولت سازندگی به ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی،دیگر چیزی با عنوان گفتمان در کشورمان شکل نگرفت
واقعیت این است که بعد از تشکیل دولت سازندگی به ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی، دیگر چیزی با عنوان گفتمان در کشورمان شکل نگرفت و مجادلات و مناقشات و رقابت سیاسی به نفع خیل قلیلی فشرده شد. در زمینههای مختلف دگردیسیهایی که اتفاق افتاد شایسته جامعه انقلابی و اسلامی ما، که از دهه 1360 واقعاً یک دوره سنگین و خونبار را طی کرد و در قضیه دفاع مقدس با تمام وجود و ظرفیت وارد شد، نبود. دهه 1370 دهه بسیار فرساینده و خسته کننده ای شد. رهبری، آیت الله خامنه ای، در این دوره واقعاً با چالشها، فشارها و مشکلات بسیار زیادی مواجه شد؛ در حالی که طبعاً ایشان جایگاه امام(ره) و آن شأن، عظمت و فضایی را که امام داشتند به اندازه ایشان پر نمیکرد و طبعاً میبایست جامعه، وزرا، علما، دانشگاهیها و سیاسیون ما، به تفاوت محیط توجه میکردند، اما فشارها بسیار فزاینده شد.
نبوی: کسانی که تمام ظرفیت خودشان را گذاشتند برای تخریب آیتالله رفسنجانی،الان قویترین همپیمانان ایشان هستند
وقتی گفتمان مطرح میشود، منظور این است که یک حلقه فکری و اندیشهای از مبانی فلسفی و اجتماعی و مبانی جهتگیری، حرکت، رشد و پیشرفت جامعه، مسائل اساسی را مطرح، مدون و بحث کنند، سؤالات را مطرح سازند، به آنها پاسخ دهند؛ یعنی همان کارهایی که شهید بهشتی(ره) در سالهای 1359 و 1360 برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی انجام دادند. البته ایشان حزب یادشده را سریع تشکیل دادند، منتها شهید بهشتی بیشترین وقت را بر آن صرف میکردند و با عدهای کارگروههای مربوطه را تشکیل میدادند و ایشان به سرعت مبانی فلسفی، انسان شناختی (یعنی مسائلی که حزب جمهوری اسلامی باید مطرح میکرد)، مبانی اقتصادی و... را مطرح کرد، منتها مناقشات و صفبندیهایی که در دولت سازندگی شکل گرفت باعث شد از همان نقطه، تقابل، درگیری و صفبندیها ایجاد شود، بدون اینکه هیچ عقبهای شکل پیدا کند و بدون اینکه بنشینند و مسائل را درست بررسی کنند. آمد و شدها و رفت و برگشتهایی شکل گرفت که انسان واقعاً الان هم که به آن نگاه میکند به هیچ وجه باور نمیکند کسانی که تمام ظرفیت خودشان را گذاشتند برای تخریب آیتالله رفسنجانی، الان قویترین همپیمانان ایشان هستند و در این دوره آمدند و این حرکت را دنبال کردند و رفتند جلو. البته آقای رفسنجانی میگویند: من همپیمان اینها نیستم، اینها احتیاج پیدا کردند [و بنابراین] به سراغ من آمدند، ولی چه معنایی دارد که در دورهای تمام همت خود را به تعبیری برای نابودی سیاسی این شخصیت برجسته انقلاب بگذارند و بعد در دوره دیگری احتیاج پیدا کنند با او ائتلاف کنند، همگام و همپیمان شوند؟! این نوع آمدوشدها اتفاق افتاد.
در سالهای 1374 و 1375 بنده به اتفاق بعضی از دوستان و همچنین افرادی مانند آقای رحیمپور، آقای افروغ ـ که بعضاً شما این افراد را میشناسید ـ جلسات و بحثهای متعددی با جناب آقای خاتمی داشتیم و وقتی که ایشان گفت: من سؤال دارم، هنوز جواب ندارم، دقیقاً اسفند سال 1375 بود.
نبوی: گفتمان اصلاحطلبی یا گفتمان اصولگرایی به لحاظ وجهه اجتماعی و سیاسی نداریم؛ آن چیزی که داریم یک سری مناقشات، افراط و تفریطها و مرزبندیهاست
با همان سؤالات جریان دوم خرداد شکل گرفت. بعد بحث اصلاحات مطرح شد و بعد از آن، بحثهای دیگر، [این مسئله] همچنان ادامه پیدا کرد. پاسخ من این است که ما چیزی به نام گفتمان اصلاحطلبی یا گفتمان اصولگرایی به لحاظ وجهه اجتماعی و سیاسی نداریم؛ آن چیزی که داریم یک سری مناقشات، افراط و تفریطها و مرزبندیهاست که البته واقعاً جای تقدیر و تشکر دارد که آقای روحانی با حضور اخیر خودش تا حد بسیار زیادی افراط و چالشهایی را که به وجود آمده بود ترمیم کرد. اگر نیاز داریم، باید درباره گفتمان جداگانه بحث کنیم.
قنبری: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب دارم خدمت حضار گرانقدر. درارتباط با سؤالی که مطرح شد من ابتدا نیاز میبینم که تعریفی از مفهوم گفتمان داشته باشم.
قنبری: گفتمان یک سیستم اندیشیدن است و در چهارچوب گفتمان، اصولگرایی نوعی جزماندیشی و محافظهکاری است و اساساً اصلاحطلبی در مقابل این جزماندیشی و محافظهکاری شکل گرفت
واژه گفتمان معادل «دیسکورس» (discourse ) انگلیسی است و باید بگویم که معمولاً در جراید ما استنباط مفهومی درستی از این واژه وجود ندارد. با توجه به کثرت استعمال آن، متأسفانه در جامعه ما این عبارت مقداری از آن چهارچوب مفهومی دور شده است. در واقع گفتمان جدا از گفتوگو و صحبت کردن، و یک چهارچوب اندیشیدن است. آنگونه که میشل فوکو گفته است، دیسکورس چهارچوبی برای اندیشیدن است. اندیشیدن زمانی مفهوم پیدا میکند که اندیشه در قالب بیان و نهایتاً نوشتار بیاد. آن وقت است که اندیشه هویت و شخصیت پیدا میکند.
به هر حال اگر گفتمان را به معنای یک سیستم فکری و اندیشهای در نظر بگیریم، ما برخلاف آنچه حاج آقا فرمودند، در مجموع شاهد دو گفتمان اصولگرایی و اصلاحطلبی در جامعهمان هستیم. البته شاید خود اصولگراها تعریف دقیقی از گفتمانشان مطرح نکرده باشند، اما باز شاید بتوان گفت که گفتمان به آن معنا به تعریف نیاز ندارد. همانگونه که خدمتتان عرض کردم، گفتمان یک سیستم اندیشیدن است و در چهارچوب گفتمان، اصولگرایی آنچه ما میبینیم، نوعی جزماندیشی و محافظهکاری است و اساساً اصلاحطلبی در مقابل این جزماندیشی و محافظهکاری شکل گرفت. زمانی که اصلاحطلبی پدید آمد، این واژه شکل گرفت. ما اگر بخواهیم تبارشناسی کنیم، این واژه دقیقاً در مقابل محافظهکاری شکل گرفت. آن زمان محافظهکاران با توجه به اینکه این لفظ [: محافظهکاری] را برای خودشان نمیپذیرفتند، گفتند که دفاع ما از حفظ وضع موجود - آنچه آنها از آن صحبت میکردند و طرفدارش بودند - به معنی دفاع از اصول است، اما این اصول را تعریف نکردند [و نگفتند] آیا این اصول، اصول قانون اساسی است؟ اگر [اصول مورد نظر گفتمان اصولگرایی] به این معنا باشد، باید گفت که به هر حال قانون اساسی مورد قبول همه است و بنابراین انحصاراً دراختیار عده خاصی با عنوان اصولگرایان نیست. اگر باز ارزشهای انقلاب مد نظر باشد، باز هم عدهای نمیتوانند آن را مصادره کنند و دیگران را از آن محروم سازند. بنابراین آنچه ما به هر حال به عنوان طیف رقیب اصولگرایان میشناسیم، این است که اصولگرایی را معادل محافظهکاری تلقی میکنیم و آن را نوعی جزمگرایی میدانیم که با نگاههای عقلانی و اینکه فرد و عقلانیت محور اندیشیدن باشد، تعارض دارد.
کل بحث ما با دوستان اصولگرا یا محافظهکاران سابق همین است که در مجموع چهارچوبهای فکری خودشان را بر مبنای عقل و خرد بشری استوار کنند و چهارچوبهای عقلانی را در بحثهایشان بپذیرند. پذیرش چهارچوبهای عقلانی، تبعات خاصی هم دارد؛ از جمله این تبعات، توجه به مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، حقوق شهروندی، و حاکمیت انسان در راستای حاکمیت خداوند است.
اینها برداشتی است که ما از اصولگرایی داریم و گفتمان اصلاحطلبی را باید در مقابل اصولگرایی تعریف کنیم. با توجه به پایان وقت انشاءالله در ادامه، این موضوع را که نکات افتراق و جدایی از کجا شروع شد بیشتر میشکافیم.
قنبری: اگر ما خرد و عقلانیت را مبنای اعتدال بدانیم، اصلاحطلبی با اعتدالگرایی نسبت دارد،اما اعتدالگرایی با اصولگرایی به معنای محافظهکاری نسبتی ندارد
[درباره این پرسش که] آنچه جدیداً تحت عنوان اعتدال مطرح شده است با دو مفهوم [قبلی، یعنی اصلاحطلبی و اصولگرایی] چه نسبتی دارد باید گفت که قطعاً در کانون اعتدال، بحث توجه به خرد و عقلانیت وجود دارد. اگر ما خرد و عقلانیت را مبنای اعتدال بدانیم، چون مبنای اصلاحطلبی هم همین مفهوم است، اصلاحطلبی با اعتدالگرایی نسبت دارد، اما اعتدالگرایی با اصولگرایی به معنای محافظهکاری نسبتی ندارد، اما آنچه مد نظر آقای روحانی است استفاده از نیروهای اصولگرا است؛ یعنی آنچه در زمان آقای خاتمی هم انجام شد (و از اصولگراها استفاده شد)؛ در دولت اصلاحات، آقای مظفر، فرد اصولگرایی بود [، با وجود این] وزارت مهمی مثل آموزش و پرورش به او سپرده شد. اساساً دید اصلاحطلبان باز است.
قنبری: جای انکار نیست که بعد از دولت سازندگی، منازعات و مشاجرات وجود داشته است،اما تاریخ اندیشه ها و گفتمان ها نشان میدهد که همیشه مشاجرات و منازعات اجتماعی زمینه پیدایش گفتمانها بودهاند
شریف زاده: با عرض سلام و تشکر. بسم الله الرحمن الرحیم. من بحث را با همان موضوعی که آقایان آغاز کردند، شروع میکنم و نکاتی را برمیشمارم. همانطوری که هر دو بزرگوار در گفتههای خود مطرح کردند، گفتمان، اندیشیدن ساختارمند، بلکه اندیشیدن سازمان یافته است. این تعریف، تقریباً نزد هر دو بزرگوار، مسلم بود، اما وجود مشاجرات و منازعات هم امری نیست که این دو بزرگوار آن را انکار کرده باشند؛ آقای نبوی تصریح کردند بر اینکه مشاجرات و منازعات بوده است؛ آقای قنبری به این موضوع اشارهای نفرمودند، ولی جای انکار نیست که بعد از دولت سازندگی، منازعات و مشاجرات وجود داشته است، اما تاریخ اندیشهها و گفتمانها نشان میدهد که همیشه مشاجرات و منازعات اجتماعی زمینه پیدایش گفتمانها بودهاند؛ یعنی این دو با یکدیگر قابل جمع هستند [این طور نیست که وجود مشاجرات و منازعات سیاسی از دوره سازندگی به بعد، منافاتی با شکلگیری گفتمان داشته باشید]. یکی از گفتمانهایی که در گذشته در کشور خودمان ایران پدید آمده گفتمان بین دانشمندان اصولی و دانشمندان اخباری مسلک در دوره قاجاریه است که این گفتمان از مشاجرات و بلکه منازعاتی خونین به وجود آمد. در واقع در دورهای اصولی ها و اخباری ها در کشور عراق، که جزء ایران بود، خون یکدیگر را میریختند، اما از آن نزاع، گفتمانی علمی بین آنها به وجود آمد.
گفتمان بین اخباریگری و تصوف در عصر صفویه و گفتمان بین کلیسای کاتولیک با نهضت پروتستانتیزم در اواخر قرون وسطا نیز چنین بودند. بین کلیسای کاتولیک و نهضت پروتستانتیزم نخست مشاجراتی بود و دادگاههای تفتیش عقاید خون برپاکنندگان نهضت را مباح میشمردند، اموال و خانههایشان را به آتش میکشیدند و آنها را تکفیر میکردند، اما شما نگاه کنید همین منازعات و مشاجرات اجتماعی زمینه پیدایش گفتمانهای جدی در دنیای غرب شد. پس نکته اول این است که همیشه منازعات و مشاجرات زمینه پیدایش گفتمان است.
نکتهای را جناب آقای نبوی فرمودند که برای من هم سؤال است. پیش از انتخابات از برخی از برادران اصلاحطلب هم سؤال کردم: شما که مخالف جناب آقای هاشمی بودید و اصلاحات را برای اصلاح فسادهای پدید آمده در دولت آقای هاشمی آغاز کردید، چگونه حامیان جدی او شدید؟ البته من این موضوع را از بسیاری از بزرگان اصلاحطلب سؤال کردم و آنها هم پاسخهایی به من دادند؛ از جمله اینکه حمایت ما فکری و عمقی نیست، بلکه حمایت موضعی برای رهیدن از یک امری است که فعلاً نمیتوانیم خودمان با آن روبهرو شویم؛ برای همین فعلاً باید با هم دست اتحاد دهیم تا از این مقطع بگذریم. البته من نمی خواهم جوابی را که برخی دادند به پای همه اصلاحطلبان بنویسیم.
شریف زاده: نه اصولگرایان ما واقعاً اصولگرا هستند نه اصلاح طلبان ما واقعاً اصلاحطلب
نکته ای که میخواهم نتیجه بگیرم این است که اصولگرایی، اصلاحطلبی، اعتدال و عدالت گرایی یا هر واژه دیگری که به عنوان یک جریان دراین کشور مطرح میشود، یک معنای لغوی دارد و یک معنای اصطلاحی. همچنین از این واژه ها در فضای سیاسی کشور، به ذهن خطور می کند که چه بسا با معنای لغوی و اصطلاحی آن، تفاوت آشکار داشته باشد. در معنای لغوی، همه این واژه ها معنای مثبت دارند. اتفاقاً برخی از اصلاحطلبان در همین مناظرات گفتند: ما اصولگرای واقعی هستیم؛ چون ما به اصولی پایبندیم و خواستیم فسادها را اصلاح کنیم و از دامن اصولگرایی، پاک نماییم. در این ادعا، (همان معنای لغوی، مد نظر اصلاح طلبان بوده است؛ یعنی اینکه ما به اصولی معتقدیم. بسیاری از اصلاحطلب ها وقتی خود را اصولگرای واقعی معرفی کردند، گفتند: یعنی ما به اصول و مبانی معتقد هستیم؛ این معنای لغوی اصول گرایی است که معنای مثبتی است. اما درباره واژه اصلاحات هم باید گفت که ذات اصلاحات خیر است. در معنای لغوی این واژه، خیر است؛ زیرا اصلاح یعنی درست کردن و برطرف کردن فسادها که این معنای مثبت است. اعتدال هم همینطور در برابر افراط و تفریط قرار دارد که دارای معنای مثبتی است؛ عدالت هم که سرآمد همه اینها در خوبی است. اما منظور از معنای اصطلاحی، معنایی است که در واژگان سیاسی غرب به وجود آمده است. ما که نمیخواهیم تغییر اصطلاح دهیم. من میخواهم بگویم اگر آن معنی اصطلاحی را که در قاموس واژگان سیاسی غرب هست، در نظر بگیریم نه اصولگرایان ما واقعاً اصولگرا هستند نه اصلاحطلبان ما واقعاً اصلاحطلب. البته اعتدالگرایی در غرب نمود و بروز چندانی ندارد. اما از معنای لغوی و اصطلاحی که صرف نظر کنیم، ما باید داوریهایمان را براساس واقعیاتی که این گروه ها در جامعه ما دارند، قرار دهیم؛ یعنی ببینیم واقعیت چیست و آن کس که میگوید: اصولگرا هستم چگونه رفتار میکند، آن کس که می گوید: اصلاحطلب هستم چگونه رفتار میکند. شاید دیده باشید که رفتار برخی از اصلاحطلبها شبیه اصولگرایی اصطلاحی است و برخی از رفتارهای اصولگرایان هم شبیه به اصلاح طلبی اصطلاحی ما باید به واقعیتها نگاه کنیم، واژهها را بررسی نماییم و مبنایی بحث کنیم؛ یعنی ببینیم واقعاً معنای اصولگرایی و اصلاحطلبی چیست. اندکی از معنا را جناب آقای قنبری بیان کردند. [آنچه ایشان بیان کردند] معنای اصطلاحی بود و نه ما وقع.
اعلمی: بسم الله الرحمن الرحیم. چون من نفر چهارم شدم و نیز به دلیل آنکه همه حرفها را [سه بزرگوار قبلی] گفتند، ناگزیرم یا حرفهای این عزیزان را تکرار کنم یا به دنبال حرف جدیدی بگردم متفاوت با نقاطی که دوستان عزیز، پیشگفتار خود قرار دادند؛ به همین دلیل ادامه بحث برای من تا حدی سخت میشود.
دوستان درباره تعریف واژه گفتمان صحبت کردند و همین مسئله زحمت من را کم کرد. من بیشتر سعی میکنم درباره این عنوان که شما انتخاب کردید ـــ یعنی نسبت بین اعتدال و اصولگرایی و اصلاح طلبی ــ صحبت کنم و در همین چهارچوب بحث را ادامه دهم.
اعلمی: جریان سیاسی و گفتمان اصولگرایی بیریشهترین جریان سیاسی است
در وهله نخست باید دید که اعتدال چه مفهومی دارد؛ یعنی باید به چیستی اعتدال بپردازیم. و بعد از آن [به چیستی] اصولگرایی و اصلاحطلبی در مقام پیدا کردن نسبت میان آنها با اعتدال. حاج آقا به موضوع درک مفهوم این سه اصطلاح اشاره کردند. من صحبتهای ایشان را مقداری بسط میدهم. ما برای پی بردن به مفهوم این سه اصطلاح، یعنی اعتدال، اصولگرایی و اصلاحطلبی، میتوانیم به چند روش عمل کنیم: یکی اینکه مفهوم لغوی آن را از فرهنگ لغات استخراج کنیم. به این اعتبار «اصولگرایی» در هیچ فرهنگ لغتی وجود ندارد؛ نه در فرهنگ معین، نه در فرهنگ دهخدا؛ واژه جدیدی است و تقریباً میشود گفت که بعد از سال 1376 وارد فرهنگ سیاسی ما شده است. ریشه اصولگرایی از «اصل» است؛ اصل یعنی بن و ریشه. اگر ما با اغماض هر سه اینها را گفتمان تلقی کنیم؛ یعنی همین اعتدال را هم به نحوی گفتمان تلقی کنیم، در بین این سه جریان یا گفتمان، جریان سیاسی و گفتمان اصولگرایی بیریشهترین جریان سیاسی است.
اعلمی: اگر بخواهیم اصولگرایی را تعریف کنیم، بر پایه اصل و ریشه اش که بن باشد، نوعی بنیادگرایی میشود؛ یعنی همان چیزی که در افغانستان با آن مواجه هستیم
اعتدال در فرهنگ لغت تعریف شده است. به لحاظ لغوی اعتدال به معنای میانهروی و پرهیز از هرگونه افراط و تفریط است. اصلاحات نیز در فرهنگ لغت، معانی گوناگونی دارد که یکی از آنها و وجه غالبش ضد فساد است. اصلاحطلبی به یک اعتبار، به معنای مبارزه با هر گونه فساد، و نیز به معنای ترمیم، اصلاح و سامان دادن است. اگر بخواهیم اصولگرایی را تعریف کنیم، بر پایه اصل و ریشهاش که بن باشد، نوعی بنیادگرایی میشود؛ یعنی همان چیزی که در افغانستان با آن مواجه هستیم.
یکی دیگر از روشها این است که به ترمینولوژی یا اصطلاحشناسی جامعهای که به تولید آن واژه یا اصطلاح منجر شده است مراجعه کنید. همان گونه که گفتم، اصولگرایی در مقایسه با دو اصطلاح دیگر، مفهوم اصطلاحی ندارد، اما اگر بخواهیم ریشه اصلاحطلبی را در خارج از ایران بررسی کنیم، باید به همان مفهوم «رفورمیسم» اشاره کنم که یک نوع روش بود و در واکنش اعتراضی به شیوههایی که سوسیالیستها در مقام دگرگون کردن جامعه در پیش گرفتند ــ با اعتقاد به اینکه دگرگونی در جامعه و ساختارها صرفاً از طریق انقلاب تودهها میسر میشود ــ [پدید آمد]. اصلاحطلبی را در مقایسه با دو اصطلاح دیگر میتوان ریشهدارترین اصطلاح در ایران دانست. اصلاحطلبی از زمان مشروطه آغاز شد و در زمان رضاشاه افول کرد، دوباره در زمان مصدق اوج گرفت تا رسید به انقلاب سال 1357 که به اعتقاد من خود نوعی اصلاحطلبی و ضد افساد و در واقع نه گفتن به روابط و مناسبات حاکم بر رژیم شاهنشاهی بود. [به عبارت دیگر] انقلاب اسلامی 1357 نوعی اصلاحطلبی بود.
نبوی: عرض بنده این است که آنچه آقای اعلمی به عنوان خاستگاه تاریخی، خاستگاه اجتماعی و... مطرح کردند، گفتمان نیست، بلکه نوعی خیزش اجتماعی یا تاریخی است. آقای قنبری نیز میگویند: محور اصلاحطلبی، عقلانیت است؛ یعنی طرفهای مقابل عقلانیت، فیلسوف، و اندیشهورز ندارند. این در حالی است که بیشترین بخشهای مباحث پایهای اندیشه عقلانی را کسانی نوشتند و مطرح کردند که هیچ کدام اصلاحطلب نیستند. تفاوت اصلاحطلبها در این بحثها کاملاً یکی از مشکلاتی شده که ... .آنها در این قسمتها همیشه از این طرف و آن طرف مباحثی جمع میکنند. و آنها را در کنار هم قرار می کنند تا استفادهای بکنند. بحث، اینها نیست؛ اگر موضوع بحث را به اینها تبدیل کنیم، در واقع خود را فریب داده ایم.
نبوی: جریان اصلاحطلبی و جریان اصولگرایی، دو مجموعه رقیب در جوی سیاسی است که نتوانسته است اصول و مبانی و محورهای حرکت خود را تدوین کند
من عرض کردم که آنچه به عنوان جریان اصلاحطلبی و جریان اصولگرایی، یعنی آنچه به عنوان «جریان» مطرح است، دو مجموعه رقیب در جوی سیاسی است که متأسفانه نتوانسته است اصول و مبانی و محورهای حرکت خود را تدوین کند. هیچ وقت هم به جد، سر این مسئله کاری انجام ندادند؛ لذا امثال ماها را که در هر دو جا حضور داشتیم، نقش داشتیم، ...؛ بنده به عنوان یک دانشجو در سالهای 1356-1357 [همراه دیگران] بنیانگذاری انجمنهای اسلامی را شروع کردم. البته سابقهای هم از قبل داشت که بحثش مفصل است. ما همه این مسائل را از نزدیک دیدیم و تصمیم گرفتیم که در یکی از این دو جریان به صورت پای کار نباشیم و در بده بستانها هم شرکت نکنیم. وقتی لیستها را میخواهند ببندند، به همه زنگ میزنند آقا راه بیفتید بیاییم با هم همراهی کنیم، پولش را هم بیاورید، امکانات آن را هم تا جایی فراهم کنید، میخواهیم رقابت کنیم، اما بخش بزرگی از این رقابت به رقابتی کور تبدیل میشود؛ رقابت علامتجویی [: عیب جویی]؛ یعنی علامتهای مختصری در میان هم پیدا کنیم [و مثلاً بگوییم:] این فرد دزد است.
نبوی: اصلاحطلبی سیاسی و اصولگرایی سیاسی باید پایان پذیرند
اصلاحطلبی مسائلی مثل آزادی، دموکراسی و... را مطرح و تا حدی بر آنها پافشاری کرده است. بعضی از قسمتهای این کار خوب است و جامعه لازم دارد که چنین مسائلی در آن مطرح شود. از آن طرف اصولگرایی بر جنبههای مبانی ارزشی و دینی پافشاری کرده است، اما اینها فقط ظاهر مسئله است و اگر به درون مسائل وارد شویم و برای مثال در فضای سایبر، بین اصلاحطلبان اهل قلم درباره محورهای اصلی اصلاحطلبی بحثی ترتیب دهیم، خواهیم دید که چه گندهایی به پا میشود که اصلاً هیچ کس نمیتواند آن را جمع و جور کند؛ بنابراین ما با پدیدهای مواجهیم که شایسته جامعه و انقلاب اسلامی ما نیست. باید این مسئله را علاج کنیم؛ باید این را جمعش کنیم: اصلاحطلبی سیاسی و اصولگرایی سیاسی باید پایان پذیرند. ما همراه اصلاحگرها نیازمند اصول مداری دارای مبانی گفتمانی معقول و درست هستیم تا مسائل اصلاحگری بتواند به پیش رود؛ البته اگر دو جریان، دو فراکسیون، و دو مسیر شوند، اشکالی ندارد؛ زیرا در آن زمان میفهمند که دارند با هم چه میگویند و این گونه نمیشود که شخص در یک دولتی به عنوان اصولگرای تمام عیار ظاهر شود، اما تا دولت تغییر کرد، مجموعه ایشان در جمع مقابل، مثل قارچ سبز شوند. تعداد آنها یکی، دو تا نیست، صد تا، دویست تا پشت هم هستند، حتی در استانها هم زمانی که احساس میکنند باد از طرف دیگری دارد میوزد، پرچمها را تغییر میدهند. این مسئله برای جامعه ما بد است و داریم از آن لطمه میبینیم؛ نسل جوان و دانشجو و دانشگاهی ما نیز دارد از آن لطمه میبینید. آخر این ماجرا چنین است: قدرت بیمعنایی وجود دارد که همه دارند بر سر آن با هم دعوا میکنند. چنین مسائلی درمیان ما اتفاق افتاده و رشد پیدا کرده است. ما در سی سال بعد از پیروزی انقلاب به دوره تجربی نهادها و ساختارها نیازمند بودیم.
قنبری: دوستان فرمودند که دو گفتمان اصلاحطلبی و اصولگرایی چیزی نیستند جز یک سری مشاجرات و منازعات. اینکه میان اصولگرایان و اصلاحطلبان مشاجره وجود دارد نفی شدنی نیست. این موضوع (مشاجره و منازعه) میان همه تشکلهای سیاسی در تمام نقاط جهان وجود دارد.
قنبری: اصلاحطلبان زمانی علیه آقای هاشمی بودند، اما الان طرفدار ایشان هستند
اساسا مشاجره و منازعه رکن اساسی زندگی سیاسی است. در واقع یکی از چهرههای سیاست، نظم و همگونگی است و چهره دیگرش منازعه و مشاجره است. امکان ندارد مشاجرات و منازعه از سیاست حذف شود. به تعبیر سقراط، اگر این مشاجرات ــ یا به تعبیر سقراطیاش «دیالتیک» ــ نباشد، طفل حقیقت زاده نمیشود. باید این مشاجرات وجود داشته باشد. بحث این است که محتوای این گفتمانها را تحلیل کنیم. دوستان ما از این موضوع فاصله گرفتند و بحثهای حاشیهای را مطرح کردند. هر دو بزرگوار در مباحثشان به این مسئله اشاره کردند که اصلاحطلبان زمانی علیه آقای هاشمی بودند، اما الان طرفدار ایشان هستند. من میخواهم در پاسخ به دوستان عرض کنم که اصلاحطلبها به دلیل محور قراردادن فردگرایی به خودشان اجازه میدهند که خود را هم نقد کنند.
قنبری: آقای روحانی میخواهند از طیفهای مختلف سیاسی در کابینه خود استفاده کنند
اگر اصلاحطلبی به معنای محوریت عقلانیت، آزادی و توجه به حقوق شهروندی و حقوق مردم باشد، در مجموع اعتدالطلبی است. آقای روحانی میخواهند از طیفهای مختلف سیاسی در کابینه خود استفاده کنند، اما آنچه محور اندیشه آقای روحانی بوده اعتدال است. من تفاوتی بین این دو مفهوم، یعنی اصلاحطلبی و اعتدالگرایی، [نمیبینم].
در بحث تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی، مفاهیم «محافظهکاری» و «رفرم» مطرح هستند.
محافظه کاران آنهایی هستند که به دنبال حفظ نظم موجودند. آنها در مقابل تغییر و تحولات، مقاومت نشان میدهند. محافظهکاری به انقلاب کبیر فرانسه در سال 1879م برمیگردد. آن زمان بود که واژه چپ و راست [وارد ادبیات سیاسی شد.]
معمولا تغییر و تحولات سیاسی به دو روش صورت میگیرد: یا روشهای آرام و تدریجی [یا روش های تند و خشونت آمیز].
[انقلاب ها یکی از این تغییر و تحولات سیاسی هستند که بعد از آنها] طول می کشد تا فضایی عادی ایجاد شود. به هر حال انقلابها زمانبرند و تحولات خاصی که به دنبال آنها ایجاد میشود با هزینههای سنگین همراه هستند و کل سیستم و مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را دگرگون میکنند. در نتیجه هر انقلابی، هم نظام سیاسی تغییر میکند و هم طبقات اجتماعی جابهجا میشوند و هم روشهای اقتصادی تغییر پیدا میکنند؛ برای مثال در انقلاب اکتبر [1917] روسیه، روش سوسیالیستی اقتصاد اشتراکی جایگزین اقتصاد زمینداری و اقتصاد نیمه سرمایهداری شد.
در مجموع انقلابها تمام ساختارها را به نوعی تغییر میدهند، اما روش اصلاحی روشی نیست که کل ساختارها را دگرگون کند. [جریان اصلاحطلبی] در مجموع به اصل چهارچوبها اعتقاد دارد، اما همانطور که خدمتتان عرض کردم، میخواهد عیبیابی تدریجی و کم هزینه کند. از این لحاظ روش اصلاحی بهترین روش برای تغییر و تحولات اجتماعی در هر جامعهای محسوب میشود.
قنبری: اصولگرایی ، تعریف دقیقی ندارد جز مقابله با اصلاح طلبی و تغییر و تحولات تدریجی آرام و مسالمت آمیز در جامعه
اصلاحطلبان به همین اساس به دنبال این هستند که عیوب و نواقص سیستم را مشخص و به تدریج برطرف کنند. در واقع آنها به اصل آرمانهای انقلاب اسلامی ــ یعنی به اصل انقلابی که در سال 1357 ایجاد شده است ـ اعتقاد دارند و وفادار هستند، اما [معتقدند که] روشهای خاصی در این سیستم وجود دارد که باید تغییر پیدا کنند و متحول شوند. بعضا [این تحولات] در راستای اهدافی هستند که انقلاب به دنبالشان بوده، اما هنوز محقق نشدهاند. بخش قابل توجهی از مناقشات اصلاح طلبان بر سر اجرا نشدن بسیاری از اصول قانون اساسی است. هنوز بسیاری از اصول قانون اساسی به رغم گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی، اجرایی نشدهاند.
به هر حال روش اصلاحی به دنبال رفع عیب از سیستم است نه اینکه سیستم را به سوی براندازی پیش ببرد، اما محافظهکاران چون با اصل تحول و تغییرات اجتماعی مخالفاند، به اصلاحطلبان اتهام میزنند که به دنبال براندازی هستند. در واقع آنها در مقابل اصلاحطلبان، که دنبال تغییر و تحولات تدریجی و رفع عیوب هستند، اوضاع شکل گرفته را اصول تلقی می کنند و تخطی از آن را گناه غیرقابل آمرزش میدانند. از نگاه آنها جریان اصلاحطلبی به دنبال این است که سیستم را به هم بریزد و در مجموع با توجه به چهارچوبهای ذهنیشان درباره تغییر و تحول اجتماعی نمیخواهند اجازه دهند که تغییر و تحولی در اوضاع اجتماعی روی دهد. بحث منافع مادی و منافع سیاسی برای بعضیها مطرح است؛ یعنی بعضیها احساس میکنند که این روشهای اصلاحی منافع آنها را به خطر میاندازد. به هر حال در چهارچوب اصولگرایی، که تعریف دقیقی از آن ارائه نکردهاند، دارند به مقابله با اصلاح طلبی برمیخیزند. اصولگرایی همانطور که آقای اعلمی گفتند، تعریف دقیقی ندارد جز مقابله با اصلاح طلبی و تغییر و تحولات تدریجی آرام و مسالمت آمیز در جامعه.
قنبری: نه درست است که بگوییم اصلاحطلبی گفتمان نیست و نه اینکه بگوییم اصولگرایی بیریشهترین گفتمان است.به عقیده بنده هر دو ادعا مخالف واقع و سفسطه است
شریفزاده: نخست از طرفین اصولگرا و اصلاح طلب خواهش می کنم که هیچ کدام دیگری را نفی نکند. اگر میخواهیم بهرهای از این گفتوگو ببریم، نه درست است که بگوییم اصلاحطلبی گفتمان نیست و نه اینکه بگوییم اصولگرایی بیریشهترین گفتمان است. به عقیده بنده هر دو ادعا مخالف واقع و سفسطه است؛ اما این که آقای اعلمی مسئله معنای لغوی اصولگرایی را مطرح کردند و گفتند: این واژه در کتابهای لغت وجود ندارد، اما «اصلاح» و «اعتدال» وجود دارد. دو اشکال به این سخن وارد است: اول اینکه واژه مرکب از اصول و گرویدن در لغت وجود ندارد؛ یعنی نه «اصولگرایی»، داریم و نه «اصلاح طلبی» و «اعتدال گرایی» اما واژه مرکب از اصلاحات و طلبیدن و واژه مرکب از اعتدال و گرویدن هم وجود ندارد. وقتی ما از گفتمان اصلاحات سخن میگوییم، در واقع از اصلاحطلبی سخن میگوییم و نه واژه اصلاحات. اصلاحات کاری است که اصلاحطلبان میخواهند انجام دهند. این واژههای مرکب، مخترع ذهن ماست. اگر بخواهیم از این واژهها معنای لغوی برداشت کنیم، باید ابتدا معنای اجزاء تشکیل دهنده آن را بیابیم و آنگاه واژه مرکب ازاجزاء، را معنا کنیم؛ برای مثال معنای لغوی «اصلاح» که در برابر «افساد» است و «طلبیدن» رامعنا کنیم و سپس معنای اصلاح طلبی را توضیح دهیم: در مورد «اصولگرایی» هم میگوییم: اصول چیست و گرویدن به اصول چیست؛ درخصوص اعتدالگرایی هم بیان میکنیم که اعتدال چیست و گرویدن چه معنایی دارد. همانطور که گفتم، این واژهها با صورت مرکبشان اختراع ذهن ماست؛ بنابراین در بیان معنای لغویاش، مفردات آنها را در کتابهای لغت پیدا میکنیم، اما ترکیبشان در ذهن ماست. پس اینکه بگوییم واژه «اصولگرایی» [در این کتابها] وجود ندارد، ولی واژه «اصلاحات» وجود دارد، [اشتباه است]. اصلاحات جریان نیست، بلکه اصلاحطلبی جریان است. واژه مرکب «اصلاحطلبی» هم [در کتابهای لغت] جود ندارد؛ زیرا اختراع شده ذهن ماست.
شریف زاده: تعریف غرب از «بنیادگرایی مسیحی» همان تعریفی است که برای « بنیادگرایی اسلامی» مطرح میکند
اشکال اساسیتر و فنیتر به گفته جناب استاد اعلمی این است که تفکر در گروی واژه نیست؛ یعنی این گونه نیست که اگر واژه ای برای این تفکر در کتاب لغت وجود نداشته باشد، باید نتیجه گرفت که این تفکر بی سابقه و بی ریشه است. تفکر اصولگرایی با همان تعریفی که جناب قنبری بیان کردند، بسیار کهن است و هم در مسیحیت سابقه بسیار دارد و هم در اسلام. در مسیحیت قرون وسطی، تفکر اصولگرایی به یک معنا وجود داشته است. اگر نخواهیم سابقهای آنقدر بلند برای آن در نظر گیریم، اما از خود ایشان می پرسم: آیا پیش از آنکه بنیادگرایی اسلامی به وجود آید، در جهان غرب بنیادگرایی مسیحیت وجود نداشته است؟ در واقع پیش از آنکه بنیادگرایان مسلمان وجود داشته باشند، بنیادگرایی مسیحی وجود داشته و دقیقا تعریف غرب از «بنیادگرایی مسیحی» همان تعریفی است که برای « بنیادگرایی اسلامی» مطرح میکند.
شریف زاده: من از این موضوع که دوره اسلامگرایی سپری شده است دفاع کردم؛زیرا مقصود از آن، معنای لغوی اسلامگرایی نیست، بلکه بنیادگرایی است؛ آن هم با تعریفی که در واژگان سیاسی غرب مطرح میشود
یک موقع هم بحث «اسلامگرایی» مطرح شد که درباره آن گفتم: شما به کتاب لغت نگاه نکنید، بلکه معنای اصطلاحی «گرایش به اسلام» را در نظر بگیرید؛ یعنی به آنچه در فرهنگ سیاسی دنیا مطرح است. من از این موضوع که دوره اسلامگرایی سپری شده است دفاع کردم؛ زیرا مقصود از آن، معنای لغوی اسلامگرایی نیست، بلکه بنیادگرایی است؛ آن هم با تعریفی که در واژگان سیاسی غرب مطرح میشود. این تعریف، برای همان بنیادگرایی مسیحی نیز مطرح میشود. سابقه بنیادگرایی حداقل سیصد، چهارصد سال است، ولی من معتقدم قرون وسطی یعنی اصولگرایی.
شریف زاده: آقای مصباح تفکر اصولگرایی را مطرح کرد آقای دکتر سروش هم تفکر پروتستانتیسم را مطرح کرد. خب آیا این دو نفر در حد گفتمان هستند یا خیر؟
در باره اصلاحطلبی هم باید این اشکال را به آقای اعلمی وارد کنم. ایشان اصلاح طلبی را در برابر سوسیالیسم مطرح کردند؛ حال آنکه اصلاح طلبی عمیقتر از این جریان است و سابقه بیشتری هم دارد. شما با واژه پروتستانتیسم یا اصلاح طلبی در مسیحیت آشنا هستید. در گذشته دکتر سروش اصلاح طلبی را مساوی با پروتستانتیسم اسلامی معرفی میکرد و میگفت: همان چیزی که در عالم مسیحیت رخ داد اکنون دارد در عالم اسلام رخ میدهد. من منتقد دکتر سروشم، اما میخواهم بررسی کنیم تا ببینیم نزد اهل فن، یعنی آنهایی که درباره مبانی فکری کار میکنند، معانی واژه ها چیست. یک انتقاد هم به آقای نبوی دارم که میگویند اصلاح طلبی در حد گفتمان نیست. اگر آقای مصباح تفکر اصولگرایی را مطرح کرد آقای دکتر سروش هم تفکر پروتستانتیسم را مطرح کرد. خب آیا این دو نفر در حد گفتمان هستند یا خیر؟ آیا این فقط مسئله مشاجرات اهل سیاست است؟ به نظر من، هم به اصلاحطلبی یک مقدار واقعبینانه نگاه کنید و هم به اصولگرایی. چرا میخواهید یکدیگر را نفی کنید و بگویید: چنین گفتمانی نیست یا این گفتمان بیریشهترین گفتمان است؟ اینها تفکرات بشر است. آقای قنبری معتدلتر از همه صحبت کرد و گفت: هر دو این جریانها وجود دارد و باید آنها را بررسی کرد. البته صحبتهای پایانی ایشان هم قدری به سمت بی ریشه بودن اصولگرایی سوق پیدا کرد. این انتقادم به کلام آخر ایشان وارد است. هیچکدام از این دو جریان بیریشه نیستند؛ هر دو ریشه دارند، اما باید درباره ضعفها و قوتهایشان بحث کرد. ما نباید فضای اندیشه را ببندیم.
شریف زاده: ما باید برای اندیشیدن، فضای باز درست کنیم. چرا در دوره سازندگی این فضا برای اندیشیدن باز نشد؟چرا اصلاحات به وجود آمد؟ اصلا حرف اصلی اصلاحات درباره اقتصاد بود یا آزادی؟
یک مطلبی دارم درباره دوره سازندگی و اینکه از آن زمان به بعد دیگر گفتمان ادامه پیدا نکرد. به گفته آقای نبوی، [آن دوره] بیشتر منازعات و مشاجرات حاکم بود و جریانی در حد یک اندیشه سازمانمند ساختارمند سازمان یافته شکل نگرفت. من میخواهم این را عرض کنم که باید مراقب بود تا این مسئله امروز هم اتفاق نیفتد. ما باید برای اندیشیدن، فضای باز درست کنیم. چرا در دوره سازندگی این فضا برای اندیشیدن باز نشد؟ چرا اصلاحات به وجود آمد؟ اصلا حرف اصلی اصلاحات درباره اقتصاد بود یا آزادی؟ حرف اصلی پروتستانتیزم درباره آزادی و تعقل بود یا اقتصاد؟ ممکن است [پروتستانتیزم] ریشه اقتصادی داشت و گلایه آن از فقر و فاصله طبقاتی بود، اما شعار بارز و آشکارش تعقل و تفکر و آزاداندیشی بود.
شریف زاده: آیا خط سومی به وجود آمده است که نه اصولگرایی را باور داشته باشد و نه اصلاح طلبی را؟
من میخواهم بگویم وقتی فضا تنگ شد، باید دنبال مقصر یا قاصر بگردیم. [در دوره سازندگی] واقعا فضا برای اندیشیدن باز نشد. مسئولان باید این فضا را فراهم کنند؛ یعنی حتی اگر ذهن مردم جامعهای خفته، خمود و خاموش بود و پرسشی برای ایشان مطرح نبود، مسئولان باید برای رشد جامعه پرسش ایجاد کنند و نه اینکه خوشحال باشند از اینکه مردم جامعه پرسشی ندارند؛ انتقادی ندارند؛ حرفی نمیزنند و ما میتوانیم در سلامت و عافیت، حکومت کنیم. باید پرسش ایجاد کرد، نه اینکه پرسشکنندگان را به حبس برد و به زندان انداخت تا بعدها نیاز شود اصلاحی رخ دهد و اصلاحاتی به وجود آید. الان هم وقتی می خواهیم از اصولگرایی و اصلاح طلبی بحث کنیم، نباید با نفی یکدیگر، عرصه را بر دیگری تنگ کنیم. باید بگوییم که اصلاح طلبی چیست، اصولگرایی چیست و آیا خط سومی به وجود آمده است که نه اصولگرایی را باور داشته باشد و نه اصلاح طلبی را؟ البته اصولگرایی و اصلاح طلبی موجود در جامعه منطبق بر تعریف اصولگرایی و اصلاح طلبی در واژگان سیاسی غرب نیست، اگر چه به هم شباهت دارند و نزدیکاند، اما بر آن منطبق نیستند؛ لذا برخی از رفتارهای اصولگرایان شبیه اصلاحطلبان و برخی از رفتارهای اصلاحطلبان ما سر اصولگرایان است. به دلیل همین موضوع، ما باید درباره آنچه اتفاق افتاده است بحث کنیم و نه واژگان سیاسی غرب. البته آن واژگان را اخذ و از آنها استفاده میکنیم تا ببینیم که آنها اصلاحطلبی و اصولگرایی را چگونه تعریف کردهاند و بعد رفتار اصلاحطلبان و اصولگرایان جامعه خودمان را بررسی میکنیم تا ببینیم آیا این اصلاحطلبان همیشه اصلاحطلب بودهاند و اصولگرایان همیشه اصولگرا.
شریف زاده: به دنبال پاسخ به این پرسش باشیم که آیا اصلاح طلبان نسبت به اصول و مبانی فکری اسلامی به تفریط مبتلا شدهاندیا آنکه اصولگرایان در روش عرضه اصول و مبانی دینی به افراط مبتلا شده اند یا خیر ؟
در بررسی رفتار اصلاحطلبان و اصولگرایان جامعه خودمان هم باید سه حوزه بزرگ اقتصاد، سیاست و فرهنگ را در نظر بگیریم و در آن حوزهها از افراط، تفریط، اعتدال، اصولگرایی، اصلاحطلبی و اعتدالگرایی بحث کنیم؛ برای مثال در حوزه فرهنگ، به دنبال پاسخ به این پرسش باشیم که آیا اصلاحطلبان نسبت به اصول و مبانی فکری اسلامی به تفریط مبتلا شدهاند یا آنکه اصولگرایان در روش عرضه اصول و مبانی دینی به افراط مبتلا شدهاند یا خیر؟ اعتدال چه اقتضا می کند نه تفریط اصلاح طلبان نه افراط اصولگرایان. بعد از آن به سراغ حوزه اقتصاد بیاییم و ببینیم در حوزه اقتصاد، اعتدال چه اقتضا میکند؛ اصولگرا چه گفت؛ اصلاح طلب چه گفت. مبدأ و منشأ اصلاحطلبان مجمع روحانیان مبارز بود. آقای خاتمی هم هنوز عضو این مجمع است. [باید ببینیم که] تفکر اقتصادی این مجمع چه بود که به چپیها و سوسیالیستها معروف شدند. اینکه میفرمودند اصلاحطلبان در برابر سوسیالیستها هستند در حوزه اقتصاد کاملا برعکس است. در حقیقت [اندیشههای] چپ مناشی و مبادی اصلاح طلبی بودند و آنها در اقتصاد، دارای تفکرهای سوسیالیستی بودند و در برابر راستگرایان قرار داشتند که تفکراتشان شبیه به سرمایهداری یا کاپیتالیسم بود. تأکید کنم که شبیه به هم بودند و نه منطبق بر هم. در حوزه سیاست هم باید ببینیم آیا اصلاح طلبان به جامعه باز و لیبرالیسم اعتقاد دارند. آنها به این امر متهماند که به جامعه باز و لیبرالیسم معتقدند؛ یعنی نسبت به اصول، کاملاً در حوزه تفریط هستند. اصولگرایان هم متهم هستند که به جامعه بسته قائلاند؛ یعنی افراط. [حال باید پرسید که] کدام جمعیت در میانه قرار دارد که نه به تفریط مبتلا است و نه به افراط. اینها بحثهایی است که ما باید دربارهشان با هم صحبت کنیم، آن هم بدون انکار همدیگر. یک موقع هم ممکن است بگوییم که اصولگرایی و اصلاح طلبی در دنیای غرب همین است که شما میگویید، اما خود اصلاح طلبها بگویند که ما اینگونه نیستیم. آن زمان حرف من ثابت میشود که اصلاح طلبی ما با اصلاح طلبی غرب تفاوت میکند و بر هم منطبق نیست. اصولگراها هم ممکن است بگویند: ما همان بنیادگرایان تعریف شده در غرب نیستیم. آن زمان درستی حرف من درباره این موضوع روشن خواهد شد که آنچه در جامعه ما اتفاق افتاده غیر از اصطلاح اصولگرایی است و اینها باید سنجیده شود.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو