دکتر رضایی که به صراحت تنها بر بهبود وضع اقتصادی توجه داشتند و اساسا به فرهنگ از این زاویه پرداختند. دکتر عارف و دکتر روحانی نیز بیشتر رویکرد تعاملی با فرهنگ جهانی(غرب) را دنبال نموده و با راهکارهایی مانند توجه به اصناف فرهنگی، تمرکز زدایی، کاهش نقش دولت با عنوان تصدی گری و قیم قرهنگ که در بستر فرهنگی غرب موثر بوده است بحث خود را دنبال نمودند که با تذکر دکتر جلیلی مبنی بر عدم تنزل سطح مباحث مواجه شد.

با نگاهی گذرا به تاریخ این مرز و بوم شاهد خواهیم بود که فرهنگهای متفاوتی وارد قلمروی فرهنگی و جغرافیایی ما شده اند که برخی از آنها به صورت مسالمت آمیز بوده و برخی با حمله و هجوم.

نکته مهم این است که ما از دو فرهنگ بیش از بقیه تاثیر پذیرفته و بر اکثر فرهنگهایی که وارد قلمروی ما شده اند تاثیر گذاشته ایم. دو فرهنگی که تاثیر عمیقی بر ایران گذاشته اند را می توانیم مسامحتا فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی بنامیم. فرهنگ اسلامی با سابقه ای 1400 ساله و فرهنگ غربی با سابقه ای حدودا 400 ساله در ظرف ایران بروز و ظهور یافته اند و هر یک در شکل گیری هویت ما موثر بوده اند.

به گونه ای که امروز در هویت خود مولفه هایی از فرهنگ اسلامی، ایرانی و غربی را شاهد هستیم. به عنوان مثال عید فطر را پاس میداریم، سیزده بدر را در طبیعت می گذرانیم و ولنتاین را نیز در سالهای اخیر در فرهنگ خود جای داده ایم. و یا در مثالی فراگیرتر می توانیم به طب و پزشکی اشاره کنیم. در حالی که شاکله اصلی درمان و سلامت در کشور ما به سبک کشورهای غربی است اما شاهد توجه همزمان مردم به طب ایرانی و همچنین طب اسلامی مبتنی بر روایات نیز هستیم. در پوشاک نیز همین گونه است. در الگوی تغذیه نیز هم شاهد غذاهای ایرانی و اسلامی هستیم و از طرفی فست فود نیز جاحضور پررنگی در سفرهای ما پیدا کرده است. در حوزه آموزش و پرورش با اینکه ساختار کلی خود را از غرب گرفته ایم اما تلاش کرده ایم تا حدودی مولفه ها اسلامی و ایرانی را در آن بگنجانیم.

علت این ناهمگونی فرهنگی چیست؟

در کمتر فرهنگی شاهد هستیم که تا این حد فرهنگ، ملغمه ای از چند مولفه پرقدرت باشد که امکان حذف هیچیک از آنها نباشد. هر چند موج جهانی سازی فرهنگ غربی سبب شده است که اکثر کشورها دچار این بهم ریختگی و ناهمگونی فرهنگ خود با فرهنگ غربی شوند اما با گذر زمان فرهنگ خودی آنها تبدیل به خرده فرهنگی ذیل فرهنگ غالب شده است و فرهنگ خودشان جنبه تزیینی و تشریفاتی یافته است. اما در ایران نه تنها این اتفاق رخ نداده بلکه با گذر زمان مولفه های فرهنگ خودی در برابر فرهنگ وارداتی واکنش نشان داده است.

یعنی نسبت به فرهنگ اسلامی رویکرد پذیرشی داشته و نه تنها آن را قبول کرده بلکه در اعتلای آن کوشیده است و سعی نموده تا زنگارها و کجی های وارد شده به آن را بزداید. در برابر فرهنگ غرب نیز علی رغم پذیرش بخش وسیعی از آن، نسبت به بخش جدی ای از فرهنگ غرب ایستاده است و حاضر نیست تن بدهد. درحالی که عموم ملتها پذیرفته اند و با شوق نیز چنین امری را انتخاب کرده و برخی از تحلیلگران توسعه نیز موفقیت و شتاب توسعه کشورهایی مانند ژاپن، کره، ترکیه و مالزی و را در همین مساله می دانند.

اما این ناهمگونی در فرهنگ ما و حفظ سه گانه ایران، اسلام و غرب همچنان هست و نه تنها حذف هیچیک ممکن نیست بلکه امکان زیست مسالمت آمیز آنها نیز به نظر منتفی می رسد و مدام شاهد درگیری این سه در طول 400 سال گذشته بوده ایم. زمانی عده ای برای حذف مولفه های اسلامی فرهنگ تلاش نمودند که با شکست مواجه شد و زمانی نیز عده ای با تقویت وجه فرهنگی اسلام به حفظ فرهنگ ایرانی دستور دادند که آن نیز شکست خورد و این در مورد مولفه های فرهنگی غرب نیز مشهود است و گرایش همین مردمی که حاضر نیستند از فرهنگ ایران و اسلام به طور کل دل بکنند به برخی مولفه های فرهنگ غربی نیز مشهود است. اگر از حجاب و ماهواره و موسیقی و مد و ... بگذریم نمی توانیم افزایش مصرف فست فود در خانوده های به شدت مذهبی را انکار کنیم.

با توجه به این مقدمه به نظر می رسد که؛ اولا فرهنگ ما امروز مخلوطی ناهمگون ازمولفه های سه فرهنگ ایرانی(با قدمت چند هزار ساله)، اسلامی(با قدمت حدودا 1400 ساله) و غربی(با قدمت حدودا 400) است که هر سه با سهم های مختلف تاثیرگذار بر شخصیت و هویت اجتماعی امروز ما هستند و امکان حذف هیچیک نیست. ثانیا این مولفه های سه گانه نه تنها به زیستن مسالمت آمیز با یکدیگر نرسیده اند بلکه تقابل و تنش میان آنها روشن است و می توان ریشه بسیاری از معضلات فرهنگی و اجتماعی خود را در اینجا جستجو کنیم و ثالثا راهکارها و پیشنهادات در حوزه فرهنگ باید با توجه به این موارد باشد وگرنه نمی توانیم تحلیل کنیم که چرا راهکارهای ما جواب نمی دهد و علی رغم صرف بودجه های جدی در مقولات به اصطلاح فرهنگی و اجتماعی، نتیجه لازم را نمی گیریم.

عدم توجه به سه مورد فوق الذکر سبب خواهد شد که ندانیم به سمت چه هدفی می خواهیم حرکت کنیم و چگونه می خواهیم این موجود ناهمگون(فرهنگ کنونی) را به همگونی و آرامش برسانیم. آیا با حذف مولفه های ایرانی به تعادل می رسیم؟ آیا با حذف مولفه های اسلامی یا غربی؟ آیا راهی برای جمع بین این سه هست؟ علت اینکه راهکارهای دیگرانی که برای حذف و یا جمع بین اسلام و ایران و غرب تلاش کردند و به به نتیجه نرسیدند چه بوده است؟

به نظر می رسد تا به مساله از این لایه کلان پرداخته نشود، ارائه هر راهبرد و راهکار و پیشنهادی آب در هاون کوبیدن است. حال از این زاویه اگر به مناظره فرهنگی نامزدهای یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری توجه کنیم می توانیم یکی از نقاط ضعف جدی در نگرش اکثر کاندیداها را در همین عدم توجه به ناهمگونی فرهنگ فعلی و تاثیرات آن بر ناکارآمدی راهکارها بدانیم.

آنها توجهی به مدرنیته و نقش تاثیرگذار آن در فرهنگ ما نداشتند و اساسا تحلیلی از تقابل فرهنگی ما در عصر جهانی سازی سبک زندگی آمریکایی که مورد تاکید رییس جمهور آمریکاست ارائه نکردند. و روشن است که وقتی از این زاویه به قضیه توجه نشود به بزرگترین راه حل رفع معضلات فرهنگی اجتماعی ما در نیز توجه نمی شود.

آن راه حل بزرگ و عمیق چیست؟

انقلاب اسلامی مهم ترین پاسخ و راهکار برای حل معضلات فرهنگی و اجتماعی ماست. با ورود مدرنیته به ایران تعادل فرهنگی ما به کلی دگرگون شد و ما دچار اختلاط فرهنگی شدید شدیم و ریشه بسیاری از تحولات اجتماعی سیاسی ایران معاصر را باید در همین مساله جستجو نمود. البته فرهنگ موجودی زنده است و برای ادامه حیات و رشد خود نسبت به وضع پیش آمده تغییر وضعیت می دهد و تغییراتی را در خود و یا در محیط و شرایط بیرونی ایجاد می کند.

چندین پاسخ در فرهنگ ما برای رفع مشکلات زاده شده است:

- راهبرد اول: سنت گرایی اسلامی و نفی ایران و غرب

- راهبرد دوم: سنت گرایی ایرانی و نفی اسلام و غرب

- راهبرد سوم: غرب گرایی محض و نفی اسلام و ایران

- راهبرد چهارم: ترکیب سازی با سهم دهی بیشتر به مدرنیته و هماهنگ سازی اسلام و ایران با فرهنگ غربی

- راهبرد پنجم: ترکیب سازی با سهم دیهی بیشتر به اسلام و هماهنگ سازی مدرنیته و ایران با فرهنگ اسلامی

- راهبرد ششم : ترکیب سازی با سهم دهی بیشتر به ایران و هماهنگ سازی مدرنیته و اسلام با فرهنگ ایرانی

- راهبرد هفتم: انقلاب اسلامی در ایران

شاید راهکارهای دیگری هم در تاریخ معاصر ما دارای نمونه هایی باشند اما می توان این شش راهکار را جزء راهکارهایی اصلی قلمداد نمود.

امام خمینی(ره) با مطالعه و توجه در هفت راهکار گذشته به این جمع بندی رسیدند که جز با انقلاب نمی توان تغییری عمیق در سه گانه غرب و اسلام و ایران ایجاد نمود. پس با تکیه بر فرهنگ اسلام ودر ظرف فرهنگی ایران، فرهنگی نو زاده شد که بتواند در برابر فرهنگ غربی بایستد و نه آنرا حذف بلکه در خود مستحیل نماید نماید. امام با درک عمیق از اسلام و ایران و غرب دریافته بودند که نمی توان به ترکیبی از غرب و اسلام رسید. چرا که این دو فرهنگ به دلیل داعیه جهان شمولی که هر دو دارند در یک ظرف به نام ایران امکان زیست مسالمت آمیز ندارند. پس چاره ای نیست جز تلاش برای هضم دیگری در خود و این درست همان رویکردی است که غرب بعد از پایان جنگ سرد در مواجهه با جهان اسلام در پیش گرفته است. غرب نیز به این نتیجه رسیده است که امکان حذف اسلام نیست و امکان زیست مسالمت آمیز نیز به دلیل تعارضات عمیق اسلام و مدرنیته منتفی است. پس راهبرد اصلی استحاله و هضم در فرهنگ غربی است.

اگر با این مقدمه به ارزیابی مناظره فرهنگی دیروز بپردازیم تنها می توانیم به دکتر جلیلی نمره ای قابل قبول بدهیم. چرا که ایشان به دو نکته مهم اشاره نمودند:

- انقلاب اسلامی خود یک فرهنگ نو و بدیع است که باید در سیاست و اقتصاد جاری شود

- ما با فرهنگ غربی تعارض داریم و باید به فرهنگ خودمان تکیه کنیم(در بحث زن و خانوده به صراحت اشاره نمودند)

هیچ یک دیگر نامزدهای محترم به این شکل به مقوله فرهنگ نپرداختند. هر چند می توان رویکرد آقایان ولایتی، حداد و قالیباف(علی رغم کلی گویی) را در بستر بحث آقای جلیلی تحلیل نمود، اما عدم اشاره جدی به مساله فرهنگ انقلاب، نشان از عدم توجه عمیق به انقلاب اسلامی به مثابه فرهنگ و نقش آن در سیاست و اقتصاد داشت و از همه مهمتر تقابل فرهنگی و تمدنی ما و غرب که همین مساله مانع از نتیجه بخشی بسیاری از راهکارها و برنامه ها در حوزه فرهنگی اجتماعی است.

راهبرد خانواده محوری مهمترین نکته دکتر ولایتی در ارتقای فرهنگی و بهبود معضلات اجتماعی بود. دکتر حداد عادل به تفکیک فرهنگ از سیاست و اقتصاد و نیاز به توجه عمیق به آن به عنوان مقوله ای مهم و تاثیرگذار در روند حرکتی جامعه اشاره نمودند. دکتر قالیباف با تکیه بر کلیدواژه استقلال و عزت به مولد بودن رسیدند و رویکرد خود را ارتقای منزلت مولدان فرهنگ بیان نمودند. مهندس غرضی با تحلیل متفاوت از فرهنگ نقش دولت را در تغییر فرهنگ کم رنگ دانسته و فرهنگ عمومی را امری مستقل از دولت دانستند که دولت باید خود را با آن هماهنگ نماید. ایشان در ادامه با توضیحاتی که راجع به رشد تکنولوژی بیان کردند به نوعی نقش دولت در ارتقای فرهنگی را تنها بستر سازی و آن هم بیشتر در حوزه سخت افزاری دانستند.

دکتر رضایی هم که به صراحت تنها بر بهبود وضع اقتصادی توجه داشتند و اساسا به فرهنگ از این زاویه پرداختند. دکتر عارف و دکتر روحانی نیز بیشتر رویکرد تعاملی با فرهنگ جهانی(غرب) را دنبال نموده و با راهکارهایی مانند توجه به اصناف فرهنگی، تمرکز زدایی، کاهش نقش دولت با عنوان تصدی گری و قیم قرهنگ که در بستر فرهنگی غرب موثر بوده است بحث خود را دنبال نمودند و در تبیین همین راهکارها نیز به موارد و مصادیق حساسیت برانگیز متوسل می شدند که با تذکر دکتر جلیلی مبنی بر عدم تنزل سطح مباحث مواجه شد.

محسن دنیوی