عناصر غیر ادبی مختلفی جمع شدند تا هدایت را هدایت کنند که اولین آن ها همان رادیو بی بی سی و دوستان او مینوی و فرزاد در این رادیوی استعماری بودند. این غربزدگی روشنفکران و اهالی ادبیات ما هم باعث شد،که چون بی بی سی از هدایت و آثار او تعریف کرده بود، یکدفعه به این فکر افتادند این کیست که ما تا حالا نشناختیمش ؟!

محمد رضا سرشار مشهور به رضا رهگذر داستان نویس، پژوهشگر و منتقد ادبی در گفتگویی با ماهنامه فرهنگ عمومی پیرامون آثار صادق هدایت از نظر ادبی و از نظر فکری و عواقب مراجعه جوانان از روی نا آگاهی به آثار وی مطالب مهمی را مطرح کرد .

رهگذر گفت: نویسندگان از دو جنبه قابل بررسی هستند: یکی از نظر زمانه ای که در آن زندگی می کردند و در قیاس با همکاران خودشان و یکی نسبت به ادبیات امروز و نویسندگان امروزی. هدایت در ارتباط با زمانه خودش که اصلا این شان و جایگاهی را که امروزه برایش تبلیغ می شود ، ندارد. من باب مثال، سعی کرده اند در همه چیز برای او سابقه پیشکسوتی جعل کنند. مثلا به عنوان پدر داستان نویسی جدید معاصر. خوب اگر به ادعای خودتان جمالزاده پدر و آغازگر این نوع داستان هست، پس هدایت چیست؟ یک جریان که چند تا پدر نمی تواند داشته باشد! از قضا کار جمالزاده ، بعضا تلفیقی از قصه نویسی قدیم ایرانی با داستان نویسی امروز غربی است. در حالی که در مورد هدایت تقلیدی کاملا ناقص و دست و پا شکسته از داستان غربی می شود. یعنی همان یک مقداری هم که – به تعبیر شما- امید به این بود که ما در دوران گذاری را در ادبیات شروع کنیم و کم کم به یک ادبیات داستانی کاملا بومی برسیم، برای همیشه از بین برد. برای اینکه هدایت با ادبیات داستانی گذشته ایران آشنایی نداشت. یعنی نسبت به ادبیات داستانی کهن ایران، بی سواد بود. همانطور که در ارتباط با زبان فارسی، حتی به عنوان یک فارسی زبان عامی هم نمی تواند درست بنویسد. یعنی نوشته های او پر از غلط های آشکار است.

وی در مورد فارسی نویسی صادق هدایت افزود: واقعا هدایت فارسی اش فوق العاده ضعیف و غلط و ابتدایی است. یعنی اگر این متون او را یک دانش آموز دبیرستانی بدون ادعای نویسندگی می نوشت، بهتر از هدایت می نوشت. (اتفاقا در گذشته دانش آموزان مدارس ما در زبان و ادبیات فارسی قوی بودند با بوستان و گلستان و دیگر متون کهن ادبی شروع می کردند. تا آنجا که یکی از تفاخرهایی که پدران ما نسبت به فرزندان خودشان می کردند در همین زمینه بود.) مشکل هدایت کم استعدادی او در خیلی چیزها است. در ریاضی و علوم تجربی که کاملا ضعیف است. ضمن اینکه در علوم انسانی هم ما استعداد خاصی از او ندیده ایم. این حکایت زبان فارسی هدایت است. در داستان های کوتاه، شما صادق هدایت را مثلا با صادق چوبک مقایسه کنید، که تقریبا برخی از کارهایشان هم زمان منتشر شده است. در این مقایسه چوبک قویتر از هدایت است با اینکه هر دو غربزده و لا مذهب هستند. کمی بعد، با اندکی فاصله، آل احمد را داریم. در کارهای او داستان های کوتاه خیلی بهتری نسبت به داستان های کوتاه هدایت پیدا می شود.

بنابراین اگر بنا باشد به صرف اینکه نویسنده ای مثل هدایت با فاصله زمانی ده ساله از جمالزاده (اولین کار هدایت حدود ده سال بعد از اولین کار جمالزاده منتشرشد) به صرف اینکه داستان کوتاه و بلند ایرانی متاثر از غرب را، که با جمالزاده شروع شد، قدری غربزده تر کرده است ، برای او هم فضل پیشکسوتی و شان پدری در این موضوع قائل شویم، طبیعتا باید برای صادق چوبک هم فضل پیشکسوتی و پدری دیگری قائل شویم. برای آل احمد فضل پیشکسوتی دیگری. همین جور با هر نویسنده قدری متفاوتی ، باید یک پدری برای ادبیات داستانی معاصر کشور جدید درست کنیم! در حالیکه نه عقلا و نه در هیچ جای دنیای متمدن اینگونه نیست لذا اینکه عده ای هدایت را پدر داستان نویسی جدید ایران می دانند، کاملا نادرست و جعلی است.

یک وجه پیشکسوتی دیگر می خواستند برای او در مورد آغاز کننده ی اهتمام به گرد آوری فرهنگ و ادبیات عامیانه قائل شوند که آن هم کذب محض است سال ها قبل از هدایت ادبیات عامیانه ایران توسط غربی ها شروع شد و حاصلش منتشر هم شده بود یعنی کاری نبود که ایرانی ها شروع کرده باشند. بعد از غربی ها و همزمان با هدایت، کسی چون کوهی کرمانی هست که در این زمینه کار و آثاری منتشر کرده، که خیلی هم قابل توجه است.حالبا اینکه بیایند بگویند صادق هدایت چون مثلا در این کار از حروف فتونیک استفاده کرده و آن دیگری نکرده بود پس فضل پیشکسوتی در این امر هم متعلق به او است که نمی شود! لذا این مورد هم کذب است. از همین موارد است که هر فضلی برای هدایت قائل شده اند دروغ است. اما اگر ترجمه آثار به زبان های دیگر ملاک باشد، سال 1316 "پیامبر" زین العابدین رهنما منتشر شده است. همان زمان این اثر به زبان های فرانسه، عربی، انگلیسی در همان زمان ترجمه و چاپ شد. اتفاقا چاپ اول این کتاب به زبان عربی در دمشق است. و این کتاب تا پیروزی انقلاب دهها بار چاپ شد در حالی که اولین اثر هدایت بعد از مرگ او در سال 1332 ( شانزده سال بعد) آن هم تحت تاثیر عوامل کاملا غیر ادبی به زبان فارسی چاپ شد. شما به لحاظ زبان، به لحاظ توصیف، به لحاظ ساختار و به لحاظ حجم این رمان را با "بوف کور" هدایت مقایسه کنید که مثلا یک داستان بلند 140 صفحه ای است. اصلا توانایی این دو نویسنده در داستان نویسی غیر قابل مقایسع است در واقع می توان گفت به این لحاظ زین العابدین رهنما در مقام استادی هدایت است. لذا این ادعا که او نسبت به نویسندگان همزمان خود یک سر و گردن یا بیشتر بلند تر است هم ، درست نیست و ادعایی بیش نیست!

در واقع هدایت نویسنده ای است که شاید بتوان برای او تعبیر "نویسنده گلخانه ای" را به کار برد یعنی عناصر غیر ادبی مختلفی جمع شدند تا هدایت را هدایت کنند که اولین آن ها همان رادیو بی بی سی و دوستان او مینوی و فرزاد در این رادیوی استعماری بودند. این غربزدگی روشنفکران و اهالی ادبیات ما هم باعث شد،که چون بی بی سی از هدایت و آثار او تعریف کرده بود، یکدفعه به این فکر افتادند این کیست که ما تا حالا نشناختیمش ؟! در خاطرات کسی مثل فرزانه هم هست که می گوید: صبح روز بعد از انتشار موضوع از بی بی سی ما راه افتادیم که ببینیم این صادق هدایت چه کسی است که تا آن روز متوجه او نشده بودیم!

استاد رهگذر در ادامه بیان داشت: در حال حاضر آثار هدایت موجود است. داستان های کوتاه هدایت جمعا سی و پنج تاست اما به غیر از سه چهارتای آنها که آن ها هم به دلایل غیر داستانی و غیر ادبی بعضا و گهگاه در میان محافل شبه روشنفکری دانشگاهی مطرح است، بقیه این داستانها عمدتا حتی فاقد ارزش خواندن است. نه اینکه ضعیف باشد ، اصلا فاقد ارزش خواندن است. ما با حضور برخی دوستان در جمع هایی آنها را نقد کردیم و آن نقد هم ان شا الله امسال منتشر می شود. بخوانند تا دلایل این حرف مرا ببینند.

جوان امروز ما باید ببیند برای چه به سراغ این آثار می رود؟ اگر می خواهد از آنها داستان نویسی بیاموزد بداند که چیزی دستگیر او نمی شود ضمن اینکه برایش غلط یا بد آموزی فنی هم دارد. یعنی با خواندن اینها ممکن است تصور کند داستان نویسی به همین آسانی است بعد می نویسد و می بیند هیچ کس از آثار او استقبال نمی کند و در حیرت فرو می رود که چطور هدایت که ضعیفتر از او نوشت، از آثارش آن همه استقبال شداما من می نویسم کسی حاضر نیست حتی در یک مجله آن را چاپ کند؟! در نتیجه، این باعث سر خوردگی جوانان ما می شود.

یک وقت است که کسی به عنوان آشنایی با تاریخ ادبیات به سراغ آثار هدایت می رود که آن بحث دیگری است. اگر کسی رشته او ادبیات است و می خواهد ببیند سیر داستان نویسی ما چگونه بوده است، عیبی ندارد آثار هدایت را مطالعه کند. به همان تعبیری که امام (ره) راجع به کمونیسم به کار بردند، خیلی از آثار داستانی از مشروطه به این طرف ما، الان فقط به درد موزه های ادبی می خورندتا اهالی ادبیات، به عنوان آثار باستانی به آن ها نگاه کنند و ببینند در گذشته ای نه چندان دور مردم ما چگونه داستان می نوشتند در آن صورت هم خوشحال می شوند که الان ما اینقدر پیشرفته ایم که از کجا شروع کرده ایم و به کجا رسیده ایم آن سه چهار داستان کوتاه هدایت هم که اشاره شد عمدتا به علت ناقص بودن نوشته ابهام مخل، استفاده از نماد های کاملا شخصی و بازی های بی منطق با عناصر داستان است که در حال حاضر گهگاه در معدودی از محافل ادبی شبه روشنفکری بعضا مطرح می شود بعد هم این نقص و ضعف ها را دال بر قوی و عمیق بودن اثر تلقی می کنن! همین داستان های " سه قطره خون"، " تاریکخانه" و " زنده به گور".

"داش آکل" در کارهای صادق هدایت از جهاتی استثنا است و به نظر می رسد قصه ی آن را در جایی شنیده و بعد براساس آن این را نوشته است اما آن هم از نظر ساختاری اشکالات اساسی دارد ولی قصه ی جالبی دارد یعنی نه زاویه ی دید درست و حسابی دارد نه پرداخت شخصیت درست و حسابی دارد نه پیرنگ معقول و سنجیده ای دارد.

با وجود این درمورد هدایت تب و موجی درست کرده اند که متاسفانه از طرف بعضی اساتید یا بی سواد یا مغرض مدام طوری به دانشجویان القا می شود که تصور کنند مثلا اگر کارهای هدایت را نخوانده باشند چیزی کم دارند در نتیجه اغلب آثارش را می خرند یا اصلا نمی خوانند یا یکی دوتای آنها را که می خوانند می بینند ارزش خواندن ندارد. یا می خوانند و لذتی نمی برند و استفاده ای نمی کنند منتها روی آن را ندارند که این را به دیگران بگویند می ترسند متهم به بی سوادی شوند! من فکر می کنم هیچ شخصی که اندک آشنایی با ادبیات داستانی اصیل داشته باشد وجود ندارد که امروزو از خواندن آثار هدایت حظ ادبی ببرد.

این منتقد آثار ادبی در پایان پیرامون بی محتوا بودن آثار صادق هدایت اظهار داشت: من خواستم فعلا بحث محتوایی نکنم به لحاظ محتوایی که اصلا بسیاری از این کارها مبتذل است یعنی انسان حیرت می کند مثلا کسی با ادعای روشنفکری این قدر نسبت به مسائل اعتقادی و فکری جاهل باشد که مثلا حتی وقتی بخواهد مذهب را بکوبد اینجور عوامانه بکوبد یعنی روش او در این موارد روش آدمهای بیسواد و عوام برای کوبیدن مذهب است بعلاوه اینکه هیچ درون مایه عمیقی هیچ حرف نویی ، یک محتوای ارزشمند در این آثار نمیبینیم . برای اینکه خود نویسنده از این عوالم بری و کاملا دور بوده است .