حدود بیست و دو سالم بود. ما با هم به جبهه می‌رفتیم. من قبل از پدرم از سال 59 عازم مناطق عملیاتی بودم. وقتی ازدواج کردم پدرم آمد منطقه و گفت من آمده ام تو برو. خانواده همسرت سیدند، این سیدها را اذیت نکن...

در لابلای این تقویم خاک خورده گاهی به مناسبت‌هایی بر می‌خوریم که هرچند شاید این روزها در لابلای هیاهوهای رسانه ای و سیاسی و... به نظر کم اهمیت جلوه کنند ولی اگر به وجدان‌هایمان رجوع کنیم تازه می‌فهمیم که همه این مسائل به نوعی وام‌دار همان مسائل مسائل به ظاهر کم اهمیتند! اگر ما امروز از امنیت و عدالت و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و... می‌شنویم و می‌نویسیم نباید فراموش شود که روزگاری نه چندان دور برای اعتلای آرمان‌های اصیل انقلاب و رسیدن و حفظ جمهوری ای که صفت اسلامی را همراه داشته باشد هزاران هموطن عزیز، هزاران نفر پیر و جوان و نوجوان و زن و مرد جان خویش فدای انقلاب و اسلام کردند.
22 اسفند روز بزرگداشت شهداء و سالروز صدور فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی است. بر خود وظیفه دانستیم تا به منظور تکریم شهداء با خانواده شهیدی گفتگو نماییم. بدین منظور سراغ حجت الاسلام علیرضا آزادپرور فرزند شهید عباسعلی آزادپرور رفتیم. فرزند شهیدی که خود نیز علاوه بر تحصیلات دینی، رزمنده ای جهادگر و جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس است.
حجت الاسلام آزادپرور می‌گوید: پدرم سال‌های آغازین جنگ به اسارت نیروهای عراق درآمد. بعد از دو سال صلیب سرخ کارت و پلاکش تحویل هلال احمر دادند و اعلام کردند که به شهادت رسیده است. البته نه از بیماری، بلکه به دلیل شکنجه های نیروهای بعثی. در سال 1371 نیز در جریان تبادل اسرا بدن مطهرش را تحویل گرفتیم.
- شما در آن زمان چند سال داشتید؟
حدود بیست و دو سالم بود. ما با هم به جبهه می‌رفتیم. من قبل از پدرم از سال 59 عازم مناطق عملیاتی بودم. وقتی ازدواج کردم پدرم آمد منطقه و گفت من آمده ام تو برو. خانواده همسرت سیدند، این سیدها را اذیت نکن. هرچند بعد از شهادت ایشان بنده از طریق جهاد در عملیات‌ها شرکت داشتم و مسئول پشتیبانی مهندسی جنگ بودم.
مطیع بی چون و چرای ولایت
- اگر پدر شما الان در قید حیات بودند چه برخورد و عکس العملی نسبت به مسائل روز داشتند؟
اگر بودند بدون چون و چرا تابع ولایت بود، ایشان در ولایت‌مداری صددرصد و قاطع بود. نکته بعدی هم رضایت مندی مردم از نظام و انقلاب و اسلام بود. تلاش می‌کرد به هر نحوی شده مردم را به نظام خوشبین کند و به دستورات دینی و اسلامی را ترویج دهد. آن موقع هم اینطور بودند. تمام همّ و غمّشان این مسائل بود. بهترین الگوی بنده در ولایت مداری و دفاع از انقلاب پدرم بودند.
به معنی حقیقی آمِر عامِل بود
- چه ویزگی یا خصویت بارزی را در ایشان سراغ داشتید ؟
ایشان خیلی تلاش می‌کرد بچه ها را با دستورات خالق و آیات قرآن بزرگ کند. نگاهش به قرآن به گونه ای بود که دستورالعمل زندگی و چراغ راه همه است. البته چیزی نمی‌گفت که خودش عمل نکند. خودش با تمام وجود عمل می‌کرد. ما همیشه می‌دیدیم خودش به حرف‌هایی که میزند عمل می‌کند بعد منتشر و منتقل می‌نمود. به معنی حقیقی آمِر عامِل بود.
خصوصیت بارز دیگر پدرم این بود که هر جا احساس می‌کرد نظام نیاز دارد با تمام وجود ورود می‌کرد. از زلزله و سیل گرفته تا مسائل دیگر. توصیه اش به بنده هم که در جهاد بودم این بود که هر وقت جایی در گوشه ای از کشور نیاز به کمک هست برو نگران خانواده ات هم نباش. حجت الاسلام آزادپرور هنگام بیان این جملات به قدری منقلب شد که تا لحظاتی قادر به سخن گفتن نبود.سپس با چشمانی اشک‌بار گفت:
الان اگر پدرم بود خیلی رنج می‍‌‌برد. ما داریم با انقلاب چه می‌کنیم. خودم از صبح زود تا آخر شب مشغول کارم ولی نتوانستم برای انقلاب کاری کنمو بدهکار انقلابیم نه طلبکار. هرچند بنده در خانه ای هفتاد متری زندگی می‌کنم و حتی از عروس و دامادم خجالت می‌کشم که نمی‌توانند در منزل ما بمانند. من طلبه شب که به منزل می‌روم با خجالت سر بر بالش می‌گذارم. آخر ما برای احیای ارزشها و اهداف شهداء چه کردیم؟ کاری نکردیم. من در اعزام شهداء بودم، در ابوموسی سنگرسازی می‌کردم، کنار شهداء بودم ولی حال که می‌بینم چیزی نداریم به آنها ارائه کنیم.
کمترین وظیفه ما انتقال ایده ها و عقاید و نوع نگرش به زندگی شهداء بوده که در آن کوتاهی کرده ایم. باید از خدا بخواهیم یاریمان کند بتوانیم ادای دین کنیم.
مسئولی که به خانواده شهید گفت بروید این حرف‌ها را پیش خدا بگویید!
- 22 اسفند روز بزرگداشت شهداست. چه کاری باید در این روز انجام بشود که نشده؟
ما انتظارمان اینست که مدیران اجرایی هر چند وقت یکبار بروند در بین خانواده شهداء و ایثارگران و حرف دلشان را بشنوند. این حرف‌ها تاثیر دارد. ما در کشوری هستیم که از چهار طرف می‌خواهند ما را درگیر کنند، ولی همین بحث ولایت و جوشش خون شهداست که اجازه نداده کوچکترین تعرضی صورت بگیرد. پیشنهادم این است که بروند درد دلها را بشنوند، اهداف شهداء را بشوند، این‌ها تاثیر فراوان دارد. همین کاری که شما می‌کنید بی تاثیر نیست. وقتی حرف از دل برآید لاجرم بر دل می‌نشیند. این نکته بسیار مهمی است. چندی پیش شنیدم یکی از مسئولانی که الان هم در تهران سمتی دارد در پاسخ درخواست یک خانواده شهید گفته بروید این حرف‌ها را پیش خدا بگویید! این دردی است که بیرون نمی‌رود. مسئولی که پشت میزی می‌نشیند که با خون شهداء ساخت شده! این میز و این انقلاب حاصل خون شهداست. امنیت امروز مدیون رشادت شهداست. نباید از کنار این مسائل راحت گذشت.
شما از طرف ما خانواده های شهداء منتقل که ما انتظاری نداریم حاضریم نان خشک در آب بزنیم و بخوریم ولی اهداف و آرمانهای شهداء گم نشود.

علی تبریزی