اعتقاد ما به ولایت فقیه و یا رهبری آیت الله خامنه‌ای مساله‌ای نیست که با تعریف، تمجید و یا تایید مخالفین، منتقدین و یا معترضین بدست آمده باشد.

به عبارت دیگر اعتقاد ما با تایید و یا تکذیب دیگران، کم و زیاد نمی‌شود. در نتیجه ما از شنیدن حقیقت از زبان امثال آقای مهاجرانی ذوق نمی‌کنیم، اما حقیقت را باید شنید حتی از زبان عطاء‌الله مهاجرانی. پس اگر اشاره‌ای به اظهارات او و یا دیگران می‌کنیم، برای اثبات نادرستی تحلیل‌ها، شایعات و تناقضات مخالفین است نه مثلا برای اثبات جمهوری اسلامی.

مصاحبه اخیر عطاءالله مهاجرانی، دو نکته مهم داشت که همین نکته‌ها هم بهانه‌ای شد برای حمله همه جانبه‌ی دوستان فعلی مهاجرانی به وی. این دو نکته مهم عبارتند از :

۱- تاکید بر استقلال جمهوری اسلامی و مخالفت با شبیه‌سازی وضعیت ایران با انقلاب‌های مردم منطقه

۲- اعتراف به زندگی پاک رهبر انقلاب

همین دو نکته کافی بود که دوستان و همفکران امروز مهاجرانی علیه او موضع بگیرند و حتی برایش پرونده سازی کنند! مثلا جناب آقای دکتر متوهم و دروغگو «مهدی خزعلی» مصاحبه مهاجرانی را تلاش وی برای سرپوش گذاشتن بر یک پرونده سنگین و بزرگ (؟) خوانده که خود خزعلی از مفاد آن اطلاع دارد! گویانیوز هم که گویا به شدت از اظهارات مهاجرانی عصبانی به نظر می‌رسد، او را فردی دروغگو و دنباله نظام جمهوری اسلامی خوانده که نباید به حرفهایش اعتماد کرد!

این یعنی نتیجه عینی و عملی شعار «زنده باد مخالف من» مدعیان آزادی و آزادی بیان که نه تنها تحمل شنیدن صدای خودشان را ندارند که حتی برای دوستان خود پرونده‌ فلان و بهمان هم می‌سازند و در وقت لزوم از آن استفاده می‌کنند!

علت این همه عصبانیت، تیر خلاص مهاجرانی بر یک سیاست دروغ و مضحک رسانه‌ای ضدانقلاب در ماه‌های اخیر مخصوصا در بحث شبیه‌سازی اوضاع ایران با کشورهای عربی است. البته شاید مهاجرانی صادقانه این حرفها را گفته باشد، شاید هم می‌خواهد آن نسخه غلط دوستان خود را جبران کند. چون همان طوری که قبلا هم گفتم حرکت و جنبشی که براساس طرح‌های غلط و پیش‌فرض‌های کاملا اشتباه برنامه‌ریزی شده باشد، نه تنها به سرانجام نمی‌رسد که سر از ترکستان درمی‌آورد!

پیش از این چند بار درباره تشبیه مضحک جنبش سبز به انقلاب‌های مردمی کشورهای عرب مطلب نوشتم و گفتم که این قبیل شبیه‌سازی‌های مبتذل شاید موقتا باعث تهییج سبزها شود، اما در نهایت چون براساس واقعیات جامعه ایران، نظام جمهوری اسلامی و رابطه مردم با سیستم، بیان نشده، دردی را از سبزها درمان نمی‌‌کند.

شکی نیست که هدف اصلی این شبیه‌سازی‌ها اولا جنجال تبلیغاتی و رسانه‌ای علیه ایران و ثانیا استفاده از فضای به وجود آمده، برای ادامه فتنه‌گری در داخل کشور است.

این مساله در یکی دو ماه گذشته به سیاست اصلی رسانه‌‌ای ضدانقلاب و جریان فتنه تبدیل شد تا جایی که از هر فرصت و حادثه‌ای به شبیه‌سازی‌ِ مو به موی حوادث ایران با انقلاب های منطقه پرداختند. مثلا روزی از نیروهای نظامی ایران خواستند مثل ارتش مصر به مردم بپیوندند! و یا امروز ناجوانمردانه مسئولان کشور را به معمر قذافی تشبیه می‌کنند آنهم صرفا به این علت که دیکتاتور لیبی، خودش را «رهبر انقلاب» می‌داند!

مسئولیت این نسخه غلط مستقیما برعهده بزرگان و نخبگان سبز است که نه تنها حامیان خود را از این قبیل ادعاهای مضحک برحذر نمی‌دارند، بلکه گاهی خودشان هم با تقلید از پیاده نظام سبز، عوامانه به این شبیه‌سازی دست زده و می‌زنند.

در این میان، عطاء‌الله مهاجرانی به عنوان یکی از رهبران و یا لااقل به عنوان یکی از بزرگان فکری و رسانه‌ای جریان سبز، به این سیاست تبلیغی و شبیه‌سازی تخیلی حمله می‌کند و مقایسه اوضاع ایران و نظام سیاسی حاکم بر ایران را با نظام‌های دیکتاتوری منطقه، کلا اشتباه می‌داند.

در حقیقت مصاحبه مهاجرانی –چه آن را صادقانه بدانیم و چه یک گاف رسانه‌ای- تیری بود علیه این حباب تبلیغاتی که بالاخره یک روزی به علت دروغ‌پردازی و شبیه‌سازی مضحک می‌ترکید. چرا که هر عقل سلیمی اگر به دقت معادلات جاری منطقه و دنیا را رصد کند، قطعا اولین برنده انقلاب‌های مردمی منطقه را جمهوری اسلامی می‌داند که امروز آرمان‌ها و آرزوهای سی ساله خود را در مقابل چشمان خود می‌بیند. برنده‌ای که بدون کمترین هزینه، حاشیه و دخالت، اوضاع را بر وفق مراد خود و به ضرر منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه می‌داند.

اما نکته دومی که بیش از نکته اول، باعث حمله به مهاجرانی شده، اعتراف او به زندگی پاک آیت الله خامنه‌ای است:«خود من که از آغاز انقلاب در مجلس بودم و در دولت بودم و آیت الله خامنه ای را می شناسم به عنوان منتقد ایشان اقرار می کنم که یک نقطه‌ی خاکستری حتی نه تاریک در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان نمی شود پیدا کرد»

در سال‌های اخیر یکی از موارد شایعه‌پراکنی و دروغگویی علیه نظام جمهوری اسلامی، حمله به شخص رهبری و اطرافیان ایشان بوده آنهم براساس شایعات مضحکی که باور آن حتی برای خود ضدانقلاب هم کار سختی است. مثلا دروغ‌هایی درباره حساب بانکی سید مجتبی خامنه‌ای و یا نقش او در سیاست و جانشینی آینده نظام که حقیقتا نشانه اوج نادانی و جهالت تحلیلگران ضدانقلاب است.

گاهی این خیالپردازی‌ها آنقدر مضحک و مسخره می‌شود که خودشان هم به نادرستی آن اعتراف می‌کنند. مثل سناریوی خنده دار محسن مخلباف درباره زندگی رهبر انقلاب که با واکنش دوستان مخملباف روبرو شد. اما مهاجرانی برخلاف همه این شایعات و دروغپردازی‌ها، به روایات و مشاهدات بی‌واسطه و سی ساله خود از زندگی آیت الله خامنه‌ای اشاره می‌کند و می‌گوید که در زندگی ایشان و خانواده او حتی یک نقطه سیاه و خاکستری هم وجود ندارد.

البته احتمالا افرادی پیدا خواهند شد که با تفکیک زندگی خصوصی از زندگی عمومی و جنبه رهبری، مدعی می‌ شوند که «ما ساده زیستی آیت الله خامنه‌ای را قبول داریم اما حنبه رهبری ربطی به زندگی خصوصی ندارد!»

زندگی بیرونی و عمومی، نشانه و بازتاب زندگی خصوصی افراد است. این تفکیک زندگی خصوصی از زندگی عمومی رهبر و مسئول جامعه، در عقاید سیاسی و دینی ما جایی ندارد و شاید فقط به درد همان جوامع غربی بخورد که آدم‌های فاسدی مثل کلینتون و برلوسکونی و سارکوزی هم می‌توانند رهبر و رییس جمهور یک کشور بشوند! اما در جامعه اسلامی چنین مساله‌ای قطعا و یقینا وجود ندارد. کاری به شعارها و ادعاهای قدسی و آسمانی ندارم، اگر بخواهیم مادی و زمینی درباره رهبران جهان صحبت کنیم، قطعا آیت الله خامنه‌ای پاک‌ترین و سالم‌ترین رهبر دنیاست.

پی نوشت: مهاجرانی دوست من نیست. همان طوری که در ابتدا هم نوشتم با شنیدن این مصاحبه، دست و پای خودم را گم نمی‌کنم. اما نمی‌دانم چرا دوست دارم این نکته را به مهاجرانی و آدم‌هایی از جنس او که روزی روزگاری در جمهوری اسلامی مسئولیت داشتند، یادآوری کنم:

کاش می‌دانستید که با چه جماعتی همراه شده‌اید؟ بر فرض که بپذیریم اصلاح طلبان و خط امامی‌های عضو جنبش سبز، خواستار اصلاح نظام هستند، اما آیا شک داریم و شک دارید که جنبش سبز تنها شما نیستید؟ آیا شک داریم و شک دارید که جنبش سبز ترکیب عجیب و غریبی است از شما بعلاوه منافقان و سلطنت‌طلبان و بهائیان و گروهکی‌ها و بقیه جماعت ضدانقلاب که به کمتر از سرنگونی نظام قانع نیستند؟ آیا شک داریم و شک دارید که بر فرض پیروزی جنبش سبز (فرض محال که محال نیست) اولین حذف شده این جنبش، خود شما هستید؟ این‌ جماعت همین الان تحمل شنیدن صدای شما را ندارند، پس برای کدام آینده مبهم و نامعلوم و حول کدام «هدف مشترک» دور هم جمع شده‌اید؟!