در اين مصاحبه ميخوانيد:*اگر ميدانستند احمدينژاد روزي مزاحمشان خواهد شد او را هم ترور ميكردند*هنوز خيانتهاي برخي از مسئولان سابق افشا نشده است.*دانشكده وزارت خارجه ضد انقلاب تربيت ميكرد *ادعاي دروغين ميكردند تا به هر صورت CTBT تصويب شود* هنوزctbt تصويب نشده بود كه سه ايستگاه آن در ايران داير شد*سپر حفاظتي باند نفاق در وزارت اطلاعات*سعيد امامي و ظريف هر دو در يك پازل بازي ميكردند و...
ماجراي سلطاني بيشتر شبيه درامهاي پليسي جاسوسي است، فردي كه نه به ادعاي خود بلكه به شهادت چند تن از اعضاي مؤثر وزارت خارجه مقابله باCTBT را آغاز و در مقابل آن ايستاد، البته اين ايستادگي براي وي هزينههايي را نيز بههمراه داشت، ديپلمات كشورمان در وين از سوي همكاران خود بايكوت ميشود، چندي بعد انواع اتهامها به او زده ميشود، از جرايم سازماني تا فسادهاي مختلف، گرچه تمامي ادعاهاي مطرحه با بررسي و تحقيق كذب تشخيص داده شد اما...
سلطاني كه هميشه جزو فعالترين ديپلماتهاي كشور محسوب ميشد مدتها است بنا به دلايلي خانهنشين و بیمار شده و به ترجمه متون روي آورده، تمايل آنچناني به مصاحبه ندارد، اما سماجت شش ماهه سرانجام وي را حاضر به مصاحبه كرد البته در ماشين شخصي خود؛ متن زير حاصل گفتوگوي نگارنده با اين قهرمان گمنام است.
هنوز خيانتهاي برخي از مسئولان سابق افشا نشده است
بايد ابتدا بگويم كه من قصد خاطره گفتن ندارم، اصلاً نميخواهم مشهور شوم بلكه به دنبال اشاره به نقاط سياهي هستم كه ما بارها از آن گزيده شدهايم، ما در عصر جديد فرصت وقت تلفكردن را نداريم، چقدر مردم بايد به بعضيها اعتماد كنند.
هماكنون انبوهي از اطلاعات هست كه هيچكس تا به حال به آن اشاره نكرده چرا به ماجراي خلعسلاح، امضاي دائمي قراردادها، CTBT و... كسي اشاره نميكند؟! چرا كه با افشا شدن اين خيانتها افراد دستاندركار، ديگر جايگاهي را در بين ملت و نظام نخواهند داشت.
بايد من و شما ريشه منافقين را از اين مملكت بكنيم اشتباه نكنيد دقيقاً منظور من سازمان منافقين يا مجاهدين خلق است، سازماني كه هنوز در بعضي از سازمانها ريشهدارد، سازماني كه تمامي عوامل خود را تابلو نكرده است.
خب ديگر شروع كنيم، نام من محمود و فاميلم مهدي سلطاني است. سال 1341 از خانوادهاي مذهبي و فرهنگي در اراك متولد شدم و تا پايان تحصيلات متوسطه در اراك بودم. در سالهاي پاياني تحصيلات دبيرستان من انقلاب به پيروزي رسيد و به واسطه انقلاب فرهنگي دانشگاهها تعطيل شد. لذا يك سال در كميته مبارزه با مواد مخدر اراك مشغول به كار شدم و با پيوستن اين كميته به دادستاني من نيز به سربازي رفتم.
بهرغم آسيبديدگي كتفم در سال 60 باز هم به خدمت رفتم و به لشكر 92 زرهي اهواز اعزام شدم و بعد از مدتي نيز به دفتر نمايندگي وليفقيه در ارتش پيوستم.
آن دوره براي من بسيار سازنده بود چرا كه متون عقيدتي و سياسي در آن دفتر به نگارش درميآمد. اواخر سربازي متوجه كنكور وزارت خارجه شدم و با قبول شدن در اين كنكور در زمستان سال 62 به دانشكده وزارت خارجه رفتم.
دانشكده وزارت خارجه ضد انقلاب تربيت ميكرد
نهايتاً با كسب رتبه چهارم كنكور فوق ليسانسم را در رشته روابط بينالملل از دانشگاه تهران كسب كردم؛ از هم دورههاي من ميتوان به آقاي البرزي سفير كشورمان در سوئيس، علي رضا بهشتي فرزند شهيد بهشتي، آقاي زيراني سفير كشورمان در هلند و تعداد زياد ديگري اشاره كرد، اما نكته جالب آن است كه با تربيت دانشكده وزارت امورخارجه بسياري از فارغالتحصيلان خدمات بسيار بزرگي را به امپرياليسم جهاني انجام دادند. خصوصاً در رابطه با معاهدات كه بهجاي خود به آن اشاره خواهم كرد.
دانشكده وزارت خارجه از قبل از انقلاب هم با نام مركز آموزش عالي ديپلماتيك وزارت امورخارجه وجود داشته كه آخرين رئيس آن در قبل از انقلاب محمود فروغي پسر بزرگ فروغي تصحيح كننده ديوان سعدي و از عوامل اصلي انتقال سلطنت از رضاشاه به محمدرضا شاه به حساب ميآيد.
گرچه وي يك انگلونيل و فراماسون بوده اما در همين حال آدم جالب و توانمندي به حساب ميآمده، فرزند وي رئيس مركز آموزشعالي ديپلماتيك معتقد بود كه تمامي كشورها چنين مركزي را دارا هستند.
فروغي درست ميگويد اكثر كشورهاي غرب مراكز تخصصي را براي پرورش ديپلماتهاي خود دارند و براي خطدهي به اين مراكز محافل غير رسمي وجود داشت.
رؤساي اين دانشگاهها پائيز هر سال گردهمايي در وين داشتند و با تبادل اطلاعات جهت آموزش مسائل هماهنگيهاي لازم را انجام ميدادند.
در ايران نيز نيمي از دوره آموزشي در ژنو برگزار ميشد، اما فروغي با افسوس تأكيد ميكند كه من براي پيشبرد برنامههاي آموزشي ديپلماتيك برنامههايي داشتم كه با وقوع انقلاب متوقف شد.
البته شايد آقاي فروغي ندانند كه همان برنامهها و با بازده بيشتر در راستاي اهداف غرب گرايانه شما فعال بوده، چرا كه اگر شما جمشيد آموزگار و پرويز راجي را داشتيد كه كميسيون حقوق بشر در تهران را راهاندازي و كنوانسيون رامسر را به نگارش درآورند در دو دهه گذشته ما شاهد ديپلماتهايي بوديم كه در شرايط حساسCTBT را بهتصويب رساندند.
اگر اين ديپلماتهاي ايراني نظير سيروس ناصري، حميدرضا بليغينژاد و محمد تقي حسيني به غرب كمك نميكردند آنها بههيچوجه نميتوانستندCTBT را پيش ببرند.
CTBT چيست؟
اما شايد بپرسيد كهCTBT چيست، اين كلمه مخففComprehensive Nuclev Test Ben Treaxy به معني كنوانسيون جامع تست و آزمايش هستهاي است كه چه در ظاهر اين معاهده صلحآميز بهنظر ميرسد اما در واقع اين معاهده با شرايط خود دقيقاً معاهدهاي امنيتي اطلاعاتي هست و تمام كشورهاي جهان را با 300 تا 400 ايستگاه اصلي خود كنترل ميكند. اين شبكه بهصورت آنلاين به وين متصل است و سازمان ناظر مداوماً با كنترل دادهها كوچكترين آزمايش غير هستهاي را نيز كشف ميكند و با توجه به امواج گذركرده از لايههاي زمين و تحليل آن حتي به وجود و مقدار منابع زير زميني نيز پي ميبرند.
جالب آن است كه يكي از معاونين ارشدCIA اين معاهده پيچيده را مكمل جمعآوري پنهان اطلاعات خود دانسته حتي امريكا براي فريب ديگران مدتي اين معاهده را تصويب نميكرد.
ناصري ميگفت، بگوييد امريكا مخالف است تا تهران تصويب كند
در همين راستا آقاي ناصري در ژنو به بچهها ميگفت هرچيزي را كه ميخواهيد براي تهران جا بيندازيد بگوييد امريكا با آن مخالف است تا سريعاً تصويب شود. امريكاييها هم به اين امر پي برده بودند لذا در ظاهر با آن مخالفت كردند. بههر صورت با اعمال نفوذ تيم مذكور اين معاهده امضا شد ولي با تلاشهايي كه صورت گرفت جلوي تصويب آن گرفته شد چرا كه تصويب آن اجراي اين معاهده را الزام آور ميكرد.
ادعاي دروغين ميكردند تا به هر صورتCTBT تصويب شود
آقاي محمدرضا البرزي نيز با نگارش نامههاي دروغي به مجلس و حبيبي معاون اول رئيسجمهور مدعي شد هند و پاكستان قول دادهاند تا چهار ماه ديگرCTBT را امضا كنند.
اين دروغ واقعاً مسخره بود چرا كه دو كشور هند و پاكستان هنوزNPT را هم امضا نكرده بودند پس چطور ميخواستند CTBT را به امضا برسانند؟!
چهار ماه كه گذشت هيچ، هماكنون بعد از 10 سال هنوز هند و پاكستان اين معاهده را امضا نكردند. آنان اصلاً اطلاعات مستندي نداشتند. اصلاً يك مصاحبه ساده را هم از مقامات هند و پاكستان نداشتند اما بهخاطر تسريع در تصويب اين معاهده دست به اين اقدام زدند. لذا سريعاً با افشاي اين دروغ و نظريه را به وزارت اطلاعات و وزارت دفاع به نگارش درآورد كه اين گزارش براي شوراي عالي امنيت، نمايندههاي مجلس و رهبري ارسال شد.
طبق قانون بينالمللي براي لازم الجرا شدن معاهده نياز به تصويب و رضايت كشورهاست كه رضايت از تصويب ياratification حاصل ميشود.
امضايCTBT به معناي به رسميت شناختن غير مستقيم اسرائيل بود
البته در تهيه پيش نويسCTBT آقاي ناصري و دوستانش نقش خود را ايفا كردند و بر سر كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد و اسلامي كلاه گذاشتند و ولايتي نيز در 2 مهر 75 در نيويورك آن را امضا كرد و از نقاط سياه كارنامهايشان همين است كه به موجب امضاي اين معاهده اسرائيل را به رسميت شناختهايم.
بعد ايشان در كتابشان در رابطه با تاريخچه روابط ايران و اسرائيل ميگويند مصدق به دليل نداشتن پل، كنسولگري ايران در اورشليم را تعطيل كرد اين در حالي است كه مصدق يك حقوقدان بود و با اين اقدام و ادعاي خود ضمن پسگرفتن اعلاميه شناسايي دولت يهود توسط دولت ساعد مراغهاي حساسيت يهوديان را نيز ايجاد نكرد و آيتالله كاشاني به همين مناسبت به ايشان تبريك گفت. بعد جالب اين است كه مصدق به قولي بيدين اين كار را ميكند اما آقايان مدعي دين داري ميآيند با امضا كردن يك ماهده بطور غير مستقيم اسرائيل را به رسميت ميشناسند.
رئيس دانشكده وزارتخارجه به علت ارتباط بامجاهدين خلق دستگير ميشود
در دوراني كه كشور به دوجناح تقسيم شده بود جناح راست احساس ميكرد وزارت خارجه را در دست دارد لذا احساس كردند كه دانشكده اصلاً مهم نيست و نيروهاي چپ را بهعنوان استاد و مسئول به دانشكده فرستادند تا از امور اجرايي به دور باشند. خب دانشكده را به كي دادند؟ به غلامعلي خوشرو، وي در قم توسط سپاه قم به علت ارتباط با مجاهدين خلق دستگير ميشود؛ اما با وساطت آقاي موسي خير كه عضو هيأت دولت بوده و بعدها تبديل به دلال اسلحه ميشود آزاد ميشود.
خب خوشرو افرادي مانند حاتم قادري را به دانشكده آورد؛ ليسانسهاي كه در دانشگاه ملي تحصيل كرده، همين فرد نظر قاطعش اين بود كه ايران و اسرائيل دو متحد استراتژيك و طبيعي هم هستند و هيچ چيز اينها را نميتواند از هم جدا كند اين در حالي است كه حتي جو روشنفكري آن ايام بشدت چپ بوده و اگر كسي سيگار ونيستون ميكشيد وي را امريكايي ميناميدند حالا در آن شرايط حاتم قادري از ارتباط با رژيم صهيونيستي حمايت ميكرد، معمولاً در اين شرايط فرد حامي حزب سرويسهاي جاسوسي كشور محبوبشان ميشود.
از ديگر افراد اين طيف ميتوان به مجيد عرب اشاره كرد.
اسرائيل بعضي از عناصر خود را در كشورها شناسايي ميكند و با ارزيابي خود به اين نتيجه ميرسد كه در صورت روي كار بودن آن مهره منافع اصلي اسرائيل به خطر نخواهد افتاد.
هنوزctbt تصويب نشده بود كه سه ايستگاه آن در ايران داير شد/ احمدي نژاد دستور جمع آوري اين دستگاها را داد
وزير خارجه كشور ctbt را در نيويورك امضا كرد كه ديپلماتهاي داخلي در تهيه آن نقش داشتند و در همين معاهده اسرائيل به رسميت شناخته ميشود، آيا از اين ضربه بزرگتر به رهبري را سراغ داريد؟! ما سالها ميتوانستيم تحقيقات هستهاي خود را ادامه دهيم اما با امضاي اين معاهده جلو بسياري از جهشهاي علمي سد شد.
جالبتر آن كه هنوز اين معاهده تصويب نشده، سه ايستگاه در جاده چالوس، كرمان و مسجد سليمان احداث و راهاندازي شد كه بطور مستقيم به وين گزارش ميداد.
البته آقاي احمدينژاد دستور جمعآوري اين دستگاهها را صادر كردند اما ايشان به واسطه آقاي الهام به ظريف دستور دادند كه رأي خود را در شناسايي يك روز به نام هولوكاست پس بگيرد، آيا وي اين كار را كرد؟
شايد بپرسيد، امضاي ctbt را چطور ميشود پس گرفت؟ اصلاً مكانيسمي براي پشيمان شدن طراحينشده، اما به موضع دانشكده بازگرديم، اداره اين مركز آموزشي در بستر تضاد و تعامل سياسي، جناحي نه به نيروهاي علمي و دانشمند بلكه به نيروهاي سياسي واگذار شد.
امثال قادريها بعدها با رانت، دكتري خود را از دانشگاه تربيت مدرس گرفتند حالا اين فرد چه تفكراتي را در دانشكده القا ميكرد؟!
اصول فكري وي شامل اصول ديالكتيك، تضاد عامل حركت است، تاريخ تحت تأثير جبر است، وقتي ما از او ميپرسيديم اگر دولت عثماني از 20 سال قبل از سقوط خود تمامي سياستهاي خود را عوض ميكرد چه اتفاقي رخ ميداد، آيا بازهم عثماني از بين ميرفت، پاسخ قادري روشن بود چرا كه بر مبني انديشه جبر تاريخي عثماني محكوم به زوال بود.
همچنين رضا رئيسي طوسي از ديگر اساتيد دانشكده هم كه از كادرهاي اصلي مجاهدين خلق بوده و شاخه خارج كشور اين سازمان را اداره ميكرد به علت دعوا با رجبي، وي به همراه دكتر حسين نوحي و حميد رفيعي كتابي با عنوان روند جدايي نوشتند و از مجاهدين جدا شدند.
من با تحليل كتاب در همان ايام اثبات كردم كه جدايي آنها اساسي نيست بلكه دعوا بر سر مقام با رجوي بود، اما هردو التقاطي و براي هردو هدف وسيله را توجيه ميكند.
البته من معتقدم كه مجاهدين خلق التقاطي هم نبودند و اصولاً بيدين هستند و اين نماز براي بهرهبرداري و از سر عادت است.
حاتم قادري يك بار به عنوان ميهمان به شوراي معاونين دعوت شده بود و آنجا گفته بود كه ما بايد روابطمان را 60 درصد با شوروي افزايش دهيم چرا كه جمهوري اسلامي شبيه خري است كه در دو طرفش علف ريختند و نميتواند سر خود را برگرداند و آخر هم از گشنگي خواهد مرد. اگر بتوان جزوههاي حاتم قادري را از دانشكده به دست آورد خواهيد ديد كه اين جزوات مملو از رجوع به تورات است.
وي در زمان جنگ ما با عراق اصرار داشت كه ما بايد با موشك بندر كويت را بزنيم اين درحالي بود كه اين خواست امريكا بود تا براي مديريت بهانهاي را بيابد و وارد منطقه شود.
حالا خيلي از دانشجويان كه قرار بود ديپلماتهاي آينده ما شوند شيفته اين آدم شده بودند.
سپر حفاظتي باند نفاق در وزارت اطلاعات
وضعيت به حدي وخيم شده بود كه آقاي ريشهري تصميم به دستگيري وي ميگيرد اما با دخالت اصغر سلطاني مديركل اطلاعات مردمي وزارت اطلاعات كه حراست وزارت خارجه نيز زيرمجموعه اين سازمان به حساب ميآمد به جاي قادري مظفر را دستگير كرد.
اصغر سلطاني معروف به اصغر ارشد اكثر گزارشات خود را با نام سلطاني نوشته، لذا خيل كثيري به موجب گزارشات منفي در پروندهشان با من دشمن شدند درحالي كه من هيچ رابطهاي با او ندارم.
همين فرد ميگفت اگر من به قدرت برسم به شما ميگويم چپ يعني چه؛ اين چپهاي فعلي از بن دندان سرمايهدار هستند، حسن ارشد مديركل وزارت اطلاعات بود بعد ميگفت اگر به قدرت برسم نشان خواهم داد، اين جمله يعني چه؟!
قادري رسماً به دانشجويان ميگفت در مناسب كليدي نظام نفوذ كنيد و مناسب را به دست آوريد اما مزدور نظام نشويد و منتظر بمانيد تا مردم قدرت انقلاب كردن را داشته باشند. وزارت اطلاعات به جاي مقابله با اينها توسط عوامل موجود در اين وزارت سپر محافظتي را براي اينها ايجاد كرده بود.
به هر حال ما گزارش 50 صفحهاي را تحت عنوان «دانشكده وزارت خارجه خطر حياتي بالقوه براي امنيت جمهوري اسلامي» تهيه كرده و آن را به آقاي ريشهري تسليم كرديم، ايشان از اين گزارش خيلي خوششان آمد و ازما خواستند كه اين گزارشها را تكميل كنيم، لذا فشارهاي عجيبي بر من در دانشكده وارد شد چرا كه دانشكده شبيه يك خانه تيمي بزرگ بود.
اصغر ارشد خيلي از اطلاعات ما را كه از آنها تنها يك نسخه بود به اسم وزارت اطلاعات تحويل گرفت اما هرگز آن را به وزارت تسليم نكرد و مسئولان بعدي از وجود اين اسناد اظهار بياطلاعي ميكردند.
اصغر ارشد بشدت شيفته سيستم اطلاعاتي انگليس بود به حدي كه حتي سوراخ كردن برگهها را نيز از انگليسيها تقليد ميكرد، خب از اين فرد انتظار بيشتري نبود. به نظر من اصغر تركه كه در اسناد پادو تقي شهرام بوده همين اصغر ارشد بوده به هرحال در زمان فلاحيان وي اخراج ميشود و در زمان وزارت شريعتمداري در وزارت بازرگاني وي در قسمت مستغلات مشغول به كار شد. بعدها وي در دبي كار اقتصادي راه انداخت و بعداً مشخص شد كه به لندن هم تردد دارد.
پس ضربه اوليه از آن جايي حاصل شد كه چشماني كه بايد مراقب سيستم آموزشي ميبود خود نابينا شده بود و چهار تا آدم مثل من غيرحرفهاي در صدد اصلاح برآمده بودند اما همه آنها و تيمشان در وزارت خارجه استخدام شدند و ما همه ايزوله شديم.
آقاي بهروز مرادي كارشناس خلع سلاح در نيويورك در جلسه تمديد نامحدودNPT كاملاً با غربيها همكاري كرد و مقاومت گروه غيرمتعهدها را از بين برد. بعد هم وي در وين استخدام شدم بعد هم رفت نيويورك و ديگر ايران نيامد.
وي در تصويب قانوني كه ؟ را ميبندد ؟ را آزاد نقش بسزايي داشت.
آقاي زرگرنژاد طرفدار گروهك فرقان بود و پرونده وي در وزارت اطلاعات موجود است. براساس شنيدههاي موثق وقتي گودرزي عامل ترور شهيد مطهري را اعدام كردند وي در كلاس درس گفته «اگر ملت ايران ميدانست علياكبر گودرزي چه شخصي است كه امروز دارند او را از مردم ايران ميگيرند مردم انقلابي ديگر ميكردند.»
حالا بياييم به فرقان از نگاهي ديگر بنگيريم، فرقان نيز در راستاي منافع اسرائيل فعاليت ميكرد اين را من ميگويم، خبرگزاري رسمي شوروي «تاس» ميگويد، به واقع ما خيلي شانس آورديم كه با اين شرايط بيش از اين تلفات نداديم، دانشكده توان احياي سازمان مجاهدين خلق را داشت ولي خيلي از منافقين خوشبختانه بيغيرت بودند كه دست به سلاح نبردند والا مظفر ميگفت ما بايد كادر بسازيم.
از ديگر استادان اين طيف ميتوان به سيفزاده اشاره كرد، هماكنون دانشكده ديگر نيروي زيادي نميگيرد چرا كه از لحاظ نيروي انساني به اشباع رسيده است و تبديل به لانه ظريف و يارانش شده است.
ج. ل يكي از ديپلماتهاي شاخص ديروز كه امروز ظاهر جديدي يافته هرچند روز يكبار با وين تماس ميگرفت و به امير خيري ميگفت هزار دلار براي فرزند من در انگليس بفرست بعد توتون پيپش را هم از وين ميگفت برايم بفرستيد.
همين آدم بايد هم مدافع همهجانبه امير خيري شود، در نبود امير خيزي من رئيس نمايندگي ميشدم و وي تأكيد ميكرد كه تو نبايد به جلسهctbt بروي، حالا چرا چون من اجازه تشكيل گروه خاورميانه با حضور اسرائيل را نميدادم، اما من بازهم به جلسه رفتم، حالا همان سپر حفاظتي به عنوان نماينده وزارت اطلاعات با اينها همكاري ميكرد.
حالا نيروي اطلاعاتي ما به خاطر اين كه به نيويورك اعزام شود و آنجا فوقليسانس جامعهشناسي را بگيرد به دروغ گزارشي تهيه كرده بود كه من تلفنها را شنود ميكنم.
در جلسه داخلي خود من را به عنوان معاون نمايندگي كاملاً ممنوع الارتباط كردند حتي تلفنهاي همسرم را هم مستقيم به من وصل نميكردند.
سخنراني ارزش ندارد رأيها را بررسي كنيد
اما يك نكته در فضاي ديپلماتيك بسيار مهم است؛ من بارها به آقاي ثمره هاشمي گفتم كه سخنرانيها تنها صوت است آن رأي مهم است، در كار حقوقي رأي و اظهارنظر در جلسه رسمي است؛ اما خيلي از ديپلماتهاي ما نظير ساكنانسابق و فعلي نيويورك فقط بلدند سخنراني كنند، تازه اسم اسرائيل هم سعي ميكنند مستقيم مطرح نكنند تا در پروندهها ثبت شود.
گفته ميشود دستيار آلماني گفته كه سيروس ناصري و حميدرضا بعيدينژاد ضمن دريافت پول قول استخدام در سازمانهاي بينالمللي را گرفتهاند تاCTBT را امضا كنند.
سعيد امامي و ظريف هر دو در يك پازل بازي ميكردند
در اين پازل سيروس ناصري فردي است كه حرفش براي اعضا قابل اتكا است، ظريف قسمت سياسي را پي گرفته و سعيد امامي حوزه عمليات را به دست داشت. چه كسي گفته ظريف روشنفكر است. اينها هر ادبياتي كه كارشان را پيش ببرد پي ميگيرند. روشنفكر مطهري بود ما اصلاً روشنفكر نداريم مدعيان روشنفكري آدمهاي نقزني هستند كه اصولاً مخالف هستند.
اگر ميدانستند احمدينژاد روزي مزاحمشان خواهد شد او را هم ترور ميكردند
شما بدانيد كه اگر اينها ميدانستند احمدينژاد يك روزي مزاحم اينها خواهد شد توسط تيم عملياتي خود وي را هم حذف ميكردند.
چرا CIA بيايد وسط كه امريكا بدنام شود. اينها خود سيستم را درگير ميكنند تا ردپايي هم باقي نماند. خب قتلهاي زنجيرهاي زماني رخ داد كه ايران داشت از پيگرد حقوق بشر خارج ميشد، اينها با اين ترورها توانستند فشار حقوق بشري وانگ خشونت به نظام را همچنان باقي نگهدارند. در واقع اينها ميخواستند با نام اسلام ريشه اسلام را بزنند.
بعد از چندي به هر حال با چهار نامه مرا به كينه ارزشيابي فراخواندند و اما رفع اتهام از من چه فايدهاي داشت.
ظريف كارمند محلي ما در سفارت و دفتر نمايندگي ايران در نيويورك بوده، ميدانيد هم امريكا به هر ايراني اجازه كارمند محليشدن نميدهد تنها به كسي اجازه ميدهد كه به پليس امريكا و سازمانهاي اطلاعاتي هم خبري بدهد، انگليس نيز دقيقاً همين شرايط را دارد و اين فرد با ورود به ايران سريعاً به عنوان معاون در وزارت خارجه استخدام ميشود.
نميخواستند پرونده حقوق بشر ايران مختوم شود
سال 74 من سه گزارشگر سازمان ملل را به نامهاي آقايان كاپيتورن، عبدالفتاح عمر و عابد حسين را در راستاي مشاهده وضعيت ايران جهت خروج از فشار حقوق بشر به ايران وارد ايران كردم، چرا كه تصويري كه آنها از داخل كشور به دست ميآوردند ميتوانست متفاوت از دريافت اطلاعاتي غلط، آن هم از سوي ضد انقلاب باشد.
به هر حال سه گزارش خوب از اين سه منتشر و قرار شد در ژنو با انجام مذاكراتي مباحث حول محور حقوق بشر كشور حل و فصل شود. در اين بين نماينده انگليس ديويد كمبل و سيروس ناصري خيلي ناراحت بودند. اتحاديه نيز خواستار انتشار بيانيهاي از سوي ايران با عنوان رعايت حقوق بشر در راستاي عدم دخالت در امور داخلي ديگر كشورها و عدم اعزام فردي براي اعدام رشدي از سوي دولت منتشر كند، اينها دقيقاً همانهايي بود كه آقايهاشمي در مصاحبه با كريستين امانپور به آن اشاره كرده بود لذا آنان خواستار مكتوب شدن اين سخنان بودند تا قطعنامه رعايت حقوق بشر در ايران به اجماع برسد. سيروس ناصري ميگفت من نميتوانم قبول كنم بايد با ولايتي مذاكره كنم، الان نميشود، ولايتي آفريقاست، به او گفتم آفريقا كه تلفن دارد زنگ ميزنيم پيدايش ميكنيم به هر حال ولايتي گفت هر كار كه صلاح است انجام دهيد، ناصري ديد ولايتي مخالفتي ندارد لذا گفت بايد با محمود واعظي هم گفتوگو كنم چرا كه وي پيگير گفتوگوهاي انتقادي با اروپاست، او هم گفت اگر به نفع ما هست تصويب كنيد.
به هر حال وي تا عصر كار را طول داد و در حالي كه 45 روز قطعنامه به تأخير افتاد، در روز اختتاميه وي متني چندين صفحهاي را به نگارش درآورده در حالي كه اصلاً وقت بررسي طرح اين مسائل نبود و با طرح همان سه جمله هاشمي امكان صدور قطعنامه ضد ايراني به صفر ميرسيد، اصلاً اين طيف دوست ندارند مسائل كشور حل شود بلكه به دنبال آنند كه اين زخم هميشه باقي بماند و اينها با چسباندن يك چسب خود را در نقش منجي نظام نشان داده و از (...) و دلار خارج بهرهمند شوند.
من آن روز كه ايران محكوم شد گريهام گرفت چرا كه دوندگيهاي شبانه روزيام بينتيجه مانده بود، نماينده فرانسه هم اعلام كرد كه همه كارها داشت درست ميشد و نبايد قطعنامهاي صادر ميشد ما نميدانيم چرا اين اتفاق رخ داد.
بعد هم ناصري خواهان انجام سخنراني شد تا خود را به مردم نشان دهد. بعد از قطعنامه من مريض شدم و به تهران آمدم. بعد هم از همهجا بيخبر رفتم پيش ظريف تا ماجرا را براي وي تشريح كنم غافل از آنكه اصل كار خودش است. بنابر پشنهاد من و قبول ظريف سفير يكي از كشورهاي اروپايي كه رابطه بدي با انگليس داشت و در طول مذاكرات اخبار خوبي را در اختيار ما ميگذاشت به ديدار معاون بينالمللي بردم. سفير اروپايي ماجرا را شرح داد و گفت كه ما روي اين قضيه كار كرديم و در صورت انتشار بيانيه از سوي دفتر مشكل حل شده است. ظريف گفت من قبول ندارم اينها دقيق نيست من بايد ببينم سيروس چه ميگويد. سفير آن كشور نگاهي به من كرد و بعد از بيرون آمدن از جلسه به من گفت سخت نگير.
اگر قرار بود كسي ترور شود بايد مسعود رجوي ترور ميشد نه بختيار
شما قصار را نگاه كنيد عربستان به نقض حقوق بشر محكوم نميشود بعد محكوميت ايران تبديل به پاي ثابت مصوبات مجامع جهاني شده، به نظرتان چرا شاپور بختيار كشته ميشود اصلاً وجود آن ترياكي تأييدكننده نظام بود ولش هم ميكردي ميمرد.
اگر قرار بود كسي ترور شود بايد مسعود رجوي ترور ميشد نه بختيار و شايگان. پنج سال بعد از آن وقتي قرار شد ظريف به نيويورك برود براي اينكه اين موضوع خيلي تكراري شده بود و ظريف هم نياز به چهرهشدن داشت در حالي كه اعضاي مسلمان و عضو جنبش عدم تعهد كميسيون حقوق بشر افزايش يافته بودند اين موضوع حل شد در حالي كه بايد پنج سال قبل از آن پرونده ايران مختوم اعلام ميشد. خلاصه آنكه اگر در وزارت خارجه شما نيروي وطن پرست معتقد و مسلمان نداشته باشيد هيچ كار نميتوانيد بكنيد.
الان ماجراي سيروس ناصري شبيه هزاردستان شده از پرونده فساد نفتي اورينتال كيش تا جاهاي ديگر.
سيروس ناصري با كمك تيمش اسرائيل را عضو سازمان خلع سلاح جهاني كرد بدين نحو كه 28 كشور عضو اين پيمان بوده و چند كشور ديگر مانند سوريه و ديگران ميخواستند عضو شوند اما اسرائيل كه هنوز NPT را امضا نكرده چطور ميتوانست وارد اين كنفرانس شود و رأي داشته باشد. ناصري در نامهاي بههاشمي گفته 25 كشور پيشنهاد عضويت دادند و ما يا بايد همه را بپذيريم يا هيچ يك را نپذيريم و اين كشورها را يك مجموعه كردند بعد گفتند اگر با اسرائيل مخالفت كنيم سوريه هم بيرون ميماند لذا رأي به پذيرش اسرائيل در كنفرانس خلع سلاح ميدهند.
تمديدNPT ميتوانست با شرط خلع سلاح اتمي اسرائيل باشد
ارديبهشت 1374 عمر 25 سالهNPT به پايان ميرسيد و كشورهاي عضو ميتوانند براي يك 25 سال يا چند 25 سال يا ابد تمديد كنند، مرور و بررسي كهNPT هرگز نشد و ايران هرگز اعتراضي به آن نكرد كه چرا امريكا به اصولNPT پايبند نيست؛ بعد ايران و سيروس ناصري به دائمي شدنNPT رأي ميدهند بلافاصله نماينده امريكا اين تصميم را حقوقي خواند اما اجراي شرط را سياسي خواند، ناصري آنجا هيچ نگفت. ايران ميتوانست آنجا شرط خود را خلع سلاح هستهاي اسرائيل قرار دهد چرا اين كار را نكرد؟
قابل توجه مسئولين محترم نظارتي: اين مصاحبه پيش از اين در ويژه نامه هفته نامه 9 دي عينا منتشر شده است و نكات پرس تنها اين مصاحبه را بدون دخل و تصرف باز نشر ميكند. با اين وجود در صورت تذكر مسئولين محترم نهاد هاي امنيتي و قضايي بلافاصله اين مصاحبه حذف خواهد شد.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو