برای حرکت عقلانی و منطقی به سمت اهداف متعالی ملت ایران و تحقق آرمانهای ارزشمند و بزرگ انقلاب اسلامی، گریزی جز آن نیست که بدانیم دیروز کجا بودیم و در چه شرایطی قرار داشتیم؟ امروز کجا ایستادهایم؟ چه موقعیتی داریم؟ دوست و دشمن و خودی و ناخودی کدامند؟ از چه امکاناتی برای حرکت رو به جلو برخورداریم؟ چه وظایف و مسئولیتهایی متوجه ماست و برای رسیدن به اهداف، از چه مسیرهایی باید عبور کنیم؟
پرواضح است کسی که میخواهد به سمت قله حرکت کند، همواره باید نگاهی به عقب بیندازد و ببیند راه پشت سر را چه مقدار و چگونه طی کرده است، موقعیت کنونی او چیست و برای رسیدن به قله از کدام راه میانبر باید عبور کند.
ایران با وجود برخورداری از عقبه و پیشینه عظیم فرهنگی، تمدنی و ذخایر بیپایان مادی و معنوی به یک کشور عقب نگه داشته شده و با حکومتی دست نشانده و سرسپرده به امریکا و انگلیس و بهطور قهری دیکتاتور و ضد مردمی تبدیل شده بود و نام ایران و ایرانی در دنیا به عنوان یک واژه آشنا و محبوب در نظر گرفته نمیشد اما به لطف الهی و با همت، شجاعت، هوشمندی و درایت بزرگمردی از سلاله پاک رسولالله(ص)، ملت ایران از خواب غفلت بیدار شد، مسئولیتها و وظایفش را شناخت، پا به عرصه سیاست و مبارزه با ظلم و ستم گذاشت، با شهادت طلبی، اوج ایثار را به تجلی در آورد، با اهدای بهترین سرمایههای خود، رژیم سفاک و تا دندان مسلح شاهنشاهی را به زیر کشید، اراده خود را به کرسی نشاند، نظام جمهوری اسلامی را با امید به حاکمیت ارزشهای ناب اسلامی در زندگی روزمره خویش و در تعاملات با دنیا برگزید، در دفاع از خاک پاک میهن جانفشانی کرد، سختیهای دفاع نابرابر در مقابل جبهه به هم پیوسته قدرتهای مادی و سیم و زر ناشی از دلارهای نفتی دولتهای خائن منطقهای را به جان خرید، مقاومت در برابر تحریمهای اقتصادی را تمرین کرد، تهدیدها را شناخت و آنها را به فرصتی برای پیشرفت برپایه خودباوری مبدل ساخت، موقعیت خود را در بسیاری از زمینهها بهبود بخشید، ولایتمداری را با امام تمرین کرد و با حکیمی فرزانه استمرار بخشید و در فرایند مردمسالاری دینی، چهرهها و شخصیتهای مختلف را بر مسند قدرت نشاند و از این رهگذر، تجربههای ارزشمند خویش را افزون ساخت.
به تجربه دریافتهایم، حرکت رو به جلو زمانی اتفاق خواهد افتاد که یک ملت، بیدار، هوشیار، در صحنه و مسئولیت شناس باشد و در بزنگاههای لازم، آگاهانه به وظایف خود عمل کند و این مهم طی 33 سال گذشته، به لطف روشن بینی و هدایتهای داهیانه امام (رض) و رهبر معظم انقلاب همواره عینیت یافته است تا آنجا که در سال 1384 با آدرسهای دقیق رهبری عزیز، مردم خبیر و هوشمند ایران، با شناسایی و گزینش رویشهای جدید انقلاب، مردی از جنس خود را بر مسند ریاست جمهوری نشاندند و به صورتی گریز ناپذیر، بریدگان از مردم، از صحنه قدرت کنار زده شدند تا راه برای پیشرفتهای سریع، همهجانبه و گسترده در عرصههای مادی و معنوی هموار گردد.
شش سال و نیم از دوران مدیریت طلایی دکتر احمدینژاد در عالیترین جایگاه رسمی کشور پس از مقام معظم رهبری سپری شده است. بسیاری از کسانی که از بیرون به تحولات داخل کشور مینگرند و حتی کسانی که دستی بر قدرت داشتند و دوران تلخ و سخت حاکمیت مدعیان اصلاحطلبی بر عرصه اجرایی کشور را تجربه کرده بودند، او را آخرین تیر بر چله نشسته کمان انقلاب، برای بازگرداندن قطار نظام اسلامی به ریل اصلی خود میپنداشتند و دیگر رقبای به صف ایستاده را به حساب نمیآوردند اما در همان زمان نیز بودند کسانی که احمدینژاد را به عنوان رقیب اصلی و جدی به رسمیت نمیشناختند و استفاده از هر حربهای برای تخریب و تضعیف او را نیز مجاز میشمردند و البته کردند آنچه باید قانوناً و اخلاقاً، از آن اجتناب میشد.
احمدینژاد از ابتدا عزم ریاست جمهوری نداشت، آمده بود تا از فرصت انتخابات برای طرح مطالبات واقعی مردم استفاده کند. او در دوران مدیریت ممتاز خود در شهرداری تهران، مطالبات واقعی را از زبان هزاران نفر از مردمی که هر پنجشنبه در یکی از مناطق 22 گانه تهران به دیدارشان میرفت، دریافت کرده بود. میگفت نظام بانکی ویرانگر است و باید اصلاح شود، مخالف تبدیل شدن بانکها به بنگاههای اقتصادی بود و سؤال میکرد که چرا گرانقیمتترین ساختمانها به بانکها اختصاص یافتهاند؟ دریافت بیش از 30 درصد بهره بانکی از وامهای اعطایی به مردم و بخشهای خصوصی را مترادف با ربا و حرام میدانست و مصمم بود که بهره بانکی را تک رقمی کند. نظام مدیریتی کشور را ناسالم میدانست و معتقد بود که مدیران نباید با حوزه تحت مسئولیت خود برخورد مالکانه داشته باشند، باور داشت که مدار بسته عرصه مدیریتی کشور باید گشوده شود. چرخش نخبگان متوقف شده بود و باید کسانی که مستعد در اختیار گرفتن مسئولیت هستند به مناصب قدرت راه پیدا کنند، او مردم را صاحب و مالک واقعی کشور میداند و معتقد است که مقامات و مسئولان باید از موضع خدمتگزاری و نوکری با مردم تعامل کنند. احمدینژاد حضور مردم در عرصههای اقتصادی را گرهگشا میدانست و بر این باور بود که اعتبارات بانکی با بهره کم را میتوان پشتوانه سرمایههای اندک مردم قرار داد تا به همت آنان تولید ملی رونق بگیرد و شاخصهای اقتصادی کشور رشد یابد.
او رخت سفر به تن کرد و بند کفشهای معروفش را محکم گره زد، از این شهر به آن شهر، از این مسجد به آن مسجد، از این دانشگاه به آن دانشگاه رفت، با بدنه جامعه تماس گرفت و حرفهای حق انقلاب و نظام اسلامی را با آنها در میان گذاشت. از ضرورت مبارزه با ظلم و فساد و تبعیض سخن گفت، جهت گیریهای دولت وقت را در مسائل داخلی و خارجی متناسب با شأن ملت ایران ندانست و اصلاح آنها را به مطالبهای عمومی تبدیل کرد. بر اجرای عدالت اصرار ورزید و خواستار خاتمه یافتن برخوردهای نامهربانانه با مردم شد و احترام به آزادی و کرامت مردم را ضروری خواند.
او منتظر ماند تا مرد شایستهای برای پاسخگویی به مطالبات مردم پا به عرصه انتخابات بگذارد و خود را نامزد ریاست جمهوری کند که اگر چنین میشد او مسئولیت را از دوش خود سلب شده میپنداشت. وقتی امیدهایش به بار ننشست، در آخرین روز از مهلت ثبتنام با ارادهای مصمم به وزارت کشور رفت تا نامنویسی کند. او وامدار هیچ کس و نماینده هیچ حزب و گروه و جریان سیاسی نبود و با صدای بلند به حامیانش در ستادهای مردمی گفته بود که پس از پیروزی در انتخابات هیچ انتظاری از او نداشته باشند. او میخواست قاعده بازی را به هم بزند و خیلیها با طیب خاطر به او پاسخ مثبت دادند.
دست تقدیر، اینگونه رقم خورد که نامداران نامزد انتخابات نهم ریاست جمهوری از ورود به مرحله دوم انتخابات بازماندند و احمدینژاد گمنام اما دیر آشنا به لطف حمایتهای بی دریغ مردم، همه رقبایی که او را به هیچ میانگاشتند، پشت سر گذاشت تا در دور دوم به مصاف کسی برود که بسیاری از انتقادها در عرصه مدیریتی کشور را متوجه خود کرده بود.
با آنکه جبهه گستردهای از عناصر ذی نفوذ در حمایت از هاشمی رفسنجانی بیانیه دادند و حتی رئیس جمهور وقت نیز به یاریاش شتافت، اما مردم نشان دادند که برای تعیین سرنوشت خویش ذی نفوذتر از خود را به رسمیت نمیشناسند و نتیجه آن شد که احمدینژاد برای مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد در کلیدیترین جایگاه اجرایی کشور قرار گرفت. همه کسانی که از ابتدا در برابر احمدینژاد صف آراسته بودند و با شدیدترین تهدیدها نیز نتوانسته بودند او را از ورود به این عرصه منع کنند، شرایط پیش روی خود را دشوارتر از حدسیات خویش یافتند، لذا مصمم شدند که از هرگونه تلاشی برای مقابله با او و برنامههایش فروگذار نکنند. به صورتی همهجانبه و گسترده علیه او برنامهریزی کردند و حتی با برخی عوامل خارجی نیز برای این منظور زد و بندهایی صورت گرفت به گونهای که یکی از عوامل مؤثر آنها لو رفت و هنگامی که جرم جاسوسی را متوجه خود دید از کشور گریخت.
جبهه مقابل احمدینژاد با استفاده از ثروتهای انباشته، امکانات گسترده رسانهای و کانونهای قدرتی که در اختیار خویش داشت، همتش را مضاعف ساخت تا مانع از به ثمر نشستن برنامههای او شود. اراده احمدینژاد اما مصممتر از آن بود که در برابر انواع ترفندهای به کار گرفته شده، متوقف شود یا از ادامه مسیر روشنی که در پیش روی خویش داشت بازایستد و اینجا بود که با حمایتهای رهبر فرزانه انقلاب و پشتیبانیهای مردم از برنامههای دولت وی، بسیاری از توطئههای سیاسی، اقتصادی، رسانهای و تبلیغاتی رنگ باخت و احمدینژاد با استفاده از اختیارات قانونی خویش، توانست مسیر حرکت خود را هموار کند.
او بر این باور بود که بدون به چالش کشیدن نظام سلطه و افشای ماهیت مستکبرانه امریکا و تلاش در جهت تغییر و اصلاح شرایط جهانی، پیشرفتهای همهجانبه در داخل کشور امکانپذیر نخواهد شد، لذا با درایت و هوشمندی، ضربههای کاری را به نقاط آسیبپذیر نظام سلطه و در رأس آن دولتهای امریکایی بوش و اوباما وارد کرد. جهتگیریهای ارزشی، انقلابی و اسلامی دولت احمدینژاد در عرصههای داخلی و خارجی، به کانون اصلی توجهات جهانی تبدیل شد. در شرایطی که سیاستهای ظالمانه و جنایتکارانه جرج بوش، سکوت مرگبار و غمانگیزی را بر مراکز تصمیمگیری جهان حاکم کرده بود و بسیاری از دولتهای اسلامی، انزوا و بعضاً همکاری حقارتآمیز در برابر جنایات خوفناک ارتش امریکا را در پیش گرفته بودند، صدای اعتراض همراه با روشنگریهای شجاعانه احمدینژاد از تریبونهای جهانی بویژه از تریبون سازمان ملل به گوش جهانیان رسید و او به ستارهای محبوب در قلب ملتها تبدیل شد. خبرهای منتشره حاکی از آن بود که در گوشه و کنار جهان، برخی از مردم به نشانه محبت و قدرشناسی نسبت به رئیس جمهور ایران، نام محمود یا احمدینژاد را برای فرزندان تازه به دنیا آمده خود برگزیدهاند.
این در حالی بود که حسادتها و کینهورزیها نسبت به احمدینژاد در داخل نیز به اوج خود رسیده بود.
رئیس جمهور موفق شده بود برخی از ساختارهای فرسوده و فساد انگیز در مراکز تصمیمگیری را با وجود مخالفتهای آشکار و پنهان عناصر ذینفوذ و جریانهای رسانهای و سیاسی وابسته به آنها، به هم بریزد و با کار و تلاش شبانهروزی و انجام سفرهای پر خیر و برکت استانی، تحولات بزرگی را در کشور رقم بزند. مردم با دولتمردان احساس قرابت و نزدیکی بیشتری کردند زیرا آنها را در محیط زندگی و در دسترس خویش یافتند، با آنها به گفتوگو پرداختند، از خواستهها و آرزوهایشان سخن گفتند و دولت نیز تصمیمات خود را با خواستههای آنان هماهنگ و همسو کرد. کارهای عمرانی در حوزههای صنعتی، کشاورزی، فرهنگی، ورزشی، بهداشتی، درمانی و خدماتی آغاز شد و مردم نیز داشتههای خود را به میدان آوردند تا با استفاده از اعتبارات تخصیص یافته از سوی دولت، طرحهای زود بازده را در کشور اجرا کنند و از این رهگذر، یک حرکت گسترده و عظیم اقتصادی را پیریزی نمایند. با احداث صدها شهرک صنعتی در شهرهای مختلف کشور، زیرساختهای لازم برای راهاندازی کارخانههای بزرگ و کوچک صنعتی مانند پتروشیمی، تولید فولاد، سیمان، آلومینیم و سایر محصولات مورد نیاز فراهم گردید و خدمترسانی به دور افتادهترین نقاط کشور در دستور کار قرار گرفت.
آب، برق، تلفن، گاز رسانی، بهسازی معابر روستایی، مقاومسازی ساختمانهای فرسوده در روستاها و شهرها، ساخت صدها هزار واحد مسکونی ارزان قیمت برای مردم، احداث یا گسترش مراکز درمانی و بهداشتی، ساخت مدارس شبانه روزی، صدها ورزشگاه سرپوشیده کوچک و بزرگ، احداث هزاران کیلومتر بزرگراه و گسترش خطوط ریلی کشور، افزایش ناوگان هوایی، ساخت سدها و نیروگاههای جدید و انبوهی از خدمات کوچک و بزرگ دیگر، رونق اقتصادی بیسابقهای را برای کشور به ارمغان آورد، به گونهای که در مدتی کوتاه، گزارش عملکرد دولت در برخی از حوزهها، قابل مقایسه با تمامی سالهای پس از انقلاب بود.
ایران برای اولین بار توانست با پرتاب ماهواره، در فضا حضور یابد، موشکهای بالستیک را با موفقیت آزمایش کند و با تکمیل چرخه سوخت هستهای، به غنیسازی اورانیوم 20 درصد بپردازد. انتشار اینگونه اخبار و آمارها برای مردم خوشحالکننده و امیدبخش و برای جبهه مقابل دولت احمدینژاد نگرانکننده و تحریکآمیز بود به گونهای که فعالیتهای گسترده رسانهای برای تخریب وجهه دولت و زیر سؤال بردن آمارها و گزارشهای دولت آغاز شد.
شکستخوردگان انتخابات 84 عزم خود را جزم کرده بودند تا به هر قیمت ممکن، بیش از یک دوره چهارساله به احمدینژاد فرصت حضور در مسند ریاست جمهوری داده نشود و به همین دلیل همه داشتههای خود را به میدان آوردند تا در انتخابات 88، او را به زیر کشند و کردند آنچه را که نباید.
تیزبینی، هوشیاری و حکمت و تدبیر و تصمیم قاطع مقام معظم رهبری، مانع از به ثمر نشستن توطئهها و طراحیهای خباثتآمیز مخالفان احمدینژاد شد اما با این وجود، مقاومت و ایستادگی رهبری، دولت و ملت در برابر گستاخی زیاده خواهان، هزینههای سنگینی را به کشور و انقلاب تحمیل کرد.
مخالفان احمدینژاد از پای ننشستند و جبهه جدیدی را به روی او گشودند. آنها به این نکته واقف شدند که تا وقتی رهبر معظم انقلاب از احمدینژاد و دولت او حمایت میکند، راه به جایی نخواهند برد، لذا همت خویش را معطوف به آن کردند که اقتدار احمدینژاد را به عنوان رئیس جمهور صاحب اختیار در هم بشکنند و به زعم خویش میان پدر و پسر جدایی اندازند و کردند آنچه را که نباید.
تلاشها در جبهه مخالفان احمدینژاد رنگ و لعاب تازهای به خود گرفت. جلسات محفلی یکی پس از دیگری برگزار شد. جبهه به هم پیوسته مخالفان احمدینژاد گسترش یافت و مدعیان اصولگرایی، خامتر از آن بودند که خود را از تبدیل شدن به بازیچهای در دستان نویسنده نامههای بدون سلام نجات بخشند. هدفگذاری مخالفان همان بود که برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 طراحی کرده بودند. احمدینژاد باید به زیر کشیده شود. اگر این هدف، با اردوکشیهای خیابانی امکانپذیر نشد، راههای ناپیموده دیگری وجود داشت. تصمیم بر آن گرفتند که احمدینژاد را با به کار گرفتن ابزارهای در اختیار در هم بشکنند و او را که از ظرفیت کنشگرانه بالایی برخوردار است، به سمت کنارهگیری از قدرت سوق دهند و اگر این هدف محقق نشد، با استفاده از سایر امکانات و عوامل خود، زمینه سؤال و استیضاح او را در مجلس هشتم فراهم آورند.
معاون اولی آقای اسفندیار رحیم مشایی، بهانهای شد تا دستگاه تبلیغاتی جبهه مخالفان، در صف اصولگرایان حامی احمدینژاد شکافی عمیق ایجاد کند. یکی از عوامل آنها متن نامه خصوصی رهبر معظم انقلاب به رئیس جمهور را افشا کرد تا به زعم آنها، اولاً وجهه رئیس جمهور نزد مردم تخریب شود و ثانیاً اقتدار او را که در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، افزونتر از گذشته شده بود، در هم بشکند و میان اصولگرایان خام و یکسونگر با احمدینژاد و دولت او نیز فاصله بیندازد و شد آنچه که نباید.
احمدینژاد اما تیزبینتر از آن بود که نداند چه دستهایی در پشت صحنه به کار افتادهاند تا مانع از ادامه راه روشنی شوند که او برای خدمت به کشور و اعتلای نام ملت بزرگ ایران و تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی در پیش گرفته بود. با این همه، او پاسخ تلاشهای رندانه طیف مخالفان ذینفوذ را با برکناری همزمان سه وزیر فرو غلتیده در جبهه مدعیان بیبصیرت داد و به آنها فهماند که تلاشهای خباثتآمیز، بدون پاسخ نخواهد ماند.
جلسات محفلی سرکردگان مخالف احمدینژاد در سال 89 پی در پی تشکیل میشد و هدف مشخص این نشستها نیز مقابله با رئیس جمهور بود. رویدادهای سیاسی نشان میداد که سال 1390 آبستن چالشهای بسیار مهمی است. آنها تصمیم گرفته بودند که سال 90 آخرین سال دولت احمدینژاد باشد، لذا با تمام قوا به مقابله با او برخاستند و تمامی امکانات خود را بسیج کردند تا این هدف را محقق کنند. برای این منظور تصمیم گرفتند ابتدا اطرافیان و نزدیکان او را نشانه بگیرند و از صحنه حذف کنند.
در آخرین روزهای فروردین ماه سال 90، رئیس جمهور ضمن موافقت با استعفای آقای مصلحی از سمت وزارت اطلاعات، وی را به عنوان مشاور خود در امور اطلاعاتی منصوب کرد. این تصمیم رئیس جمهور واکنشهای سریع و در عین حال غیرقانونی مخالفان دولت را در پی داشت، به گونهای که سه روز قبل از انتشار نامه مقام معظم رهبری به آقای مصلحی دایر بر ابقای وی در سمت قبلی، جریان رسانهای مخالف دولت، به انتشار یک خبر کذب مبادرت ورزید و از حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب در این زمینه خبر داد در حالی که هیچ حکمی در آن زمان از سوی معظمله صادر نشده بود.
اقدامات غیرقانونی مخالفان دولت برای در هم شکستن منزلت و اقتدار رئیس جمهور با یک موج سنگین تبلیغاتی همراه شد و آقای احمدینژاد پس از بازگشت از سفر استانی به کردستان، برای مهار زدن به سرکردگان مخالف خود، تصمیم گرفت برای مدتی خانهاش را به دفتر کار خویش تبدیل کند و از این طریق به آنها نسبت به ورود به حریم اختیارات رئیس جمهور هشدار دهد.
این در حالی بود که رهبر فرزانه انقلاب طی سخنانی ادعاهای مربوط به تبعیت نکردن رئیس جمهور از رهبری را در زمره حرفهای سست و بیپایه توصیف کردند.
هجمه علیه آقای احمدینژاد تا حدودی فروکش کرد اما این حملات سمت و سوی تازهای به خود گرفت و اطرافیان رئیس جمهور در کانون هجوم تبلیغاتی و سیاسی مخالفان بیبصیرت قرار گرفتند.
بررسیها نشان میدهد که جریان موهوم انحرافی، ساخته و پرداخته ذهن سیاستمداری کهنهکار است و او کسی جز نویسنده نامههای بدون سلام، نیست. ابزارها و عوامل مختلف به صورت مستقیم و غیر مستقیم، آگاهانه یا از روی ناآگاهی به خدمت گرفته شدند تا اطرافیان و همفکران رئیس جمهور تحت عنوان جریان انحرافی ترور شخصیت شوند و زمینه برخورد قانونی و قضایی با آنان فراهم گردد. همکاران نزدیک رئیس جمهور بر اساس آنچه «مسموعات» توصیف شد، به صورت همزمان به فراماسونر، بهایی بودن و عضویت در انجمن حجتیه متهم شدند و البته جز هیاهو و تبلیغات بیحاصل، هیچ شاهدی برای اثبات این ادعاها ارائه نشد و مدعیالعموم نیز هیچگاه درصدد برنیامد که به این اتهامات بیاساس رسیدگی کند.
سپس موضوعی تحت عنوان رمالی و جنگیری مطرح گردید و تلاش شد تا برخی از اطرافیان رئیس جمهور در مظان این اتهام قرار گیرند، که این امر نیز هیچ دستاوردی را در پی نداشت. در ادامه افرادی به اتهام دخالت در تولید و تکثیر سیدی «ظهور بسیار نزدیک است» بازداشت و زندانی شدند و تلاش شد تا این موضوع نیز به دولت و همکاران رئیس جمهور نسبت داده شود اما مخالفان دولت از این امر نیز طرفی نبستند و راه به جایی نبردند. پس از آن دبیر شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور و برخی از کارکنان دولت بازداشت، زندانی و سپس آزاد شدند و همزمان پروندههای متعددی برای مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور و مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی در دادگاهها تشکیل شد.
گروه سرکردگان جبهه مخالف دولت تصمیم گرفته بودند به هر ترتیب ممکن، پرونده موجودیت دولت دهم را در سال 90 ببندند اما در مقابل خود، با نهیب رهبر معظم انقلاب مواجه شدند. طبق گفته عناصری از همین گروه، مقام رهبری به آنها گوشزد کرده بودند که دولت احمدینژاد در سال 1392 به کار خود پایان خواهد داد.
مخالفان دولت دستبردار نبوده و نیستند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که نه تنها باید از ثبت هرگونه موفقیتی به نام آقای احمدینژاد جلوگیری شود، بلکه باید کاری کنند که او همه راههای رفته را به عقب بازگردد و دولت را در سال 1392 در همان شرایطی به رئیس جمهور بعدی تحویل دهد که در سال 1384 از خاتمی تحویل گرفته بود.
برای این منظور دولت احمدینژاد باید در عرصه اقتصادی با یک شکست سنگین مواجه شود و از نگاه آنها، بهترین بستر برای بر زمین زدن رئیس جمهور نیز ناکام گذاشتن دولت در اجرای قانون هدفمندی یارانههاست. جمعبندی آنها این است که باید کاری کنند که مردم، طعم شیرین یارانههای نقدی را در کام خود احساس نکنند و این امر نیز زمانی اتفاق میافتد که کشور با یک شوک سنگین اقتصادی مواجه شود، لذا دستهای آلوده در بازار دادوستدهای مالی فعال شدند و دهها میلیارد تومان پول شهرداری تهران، برای خرید و فروش سکههای طلا وارد بازار شد و قیمت سکه و به تبع آن ارزهای خارجی ناگهان با یک جهش غیرمنطقی مواجه گردید.
کشور در وضعیتی قرار دارد که بسیاری از زیرساختهای اقتصادی، سامان یافته و مجامع بینالمللی نیز آمار و ارقام مربوط به رشد شاخصهای اقتصادی را مورد تأیید قرار دادهاند. ثبات و پایداری اقتصاد ایران به عامل جذب سرمایههای خارجی تبدیل شده است. علاوه بر آن، دلار در بازارهای جهانی موقعیت ضعیف و شکنندهای دارد و قیمت طلا نیز به وضعیت تثبیتشدهای رسیده است، بنابراین افزایش شدید قیمت طلا و ارز در داخل ایران، فاقد هرگونه منطق اقتصادی است و اینجاست که توجه رسانهها به فعال شدن دستهای خیانتکار در نظام اقتصادی کشور معطوف میشود. پیدا شدن رد پای شهرداری تهران در بازار خرید و فروش سکه، هرچند دستگاههای نظارتی را به دلیل سکوت و بیتفاوتی نسبت به عملکرد آن، با چالشی جدی مواجه میکند، اما این امر را روشن میسازد که دولت آقای احمدینژاد هدف یک توطئه شوم و پیچیده قرار گرفته است.
مخالفان دولت با دسترسی آزاد به اطلاعات مربوط به ذخایر موجود و آگاهی از تصمیمات دولت، به اخلال در نظام اقتصادی کشور پرداختند و صد البته با برخورداری از حاشیه امن، مورد پیگرد قضایی نیز قرار نگرفتند.
آنها بر این باورند که دولت احمدینژاد باید در همه سیاستگذاریهای موفق خود، از جمله سیاست تک رقمی کردن بهره بانکی، با شکست مواجه شود، بنابراین باید کاری کنند که سود بانکی به همان وضعیت سال 1384، بازگردد. پرداخت سود 20 درصد به سپردههای بانکی که اواخر سال گذشته و به بهانه افزایش نقدینگی اعلام شد، تلاشی در همین جهت بوده است. این در حالی است که رئیس جمهور احمدینژاد تاکنون بر این امر صحه نگذاشته است و همچنان معتقد است که تک رقمی کردن بهره بانکی و تنزل آن تا سطح کارمزد، برای شکوفایی اقتصاد کشور و تولید ملی یک ضرورت است.
مخالفان دولت که از نفوذ غیرقابل انکاری در کانونهای قدرت و مراکز تصمیمگیری بهره میبرند، معتقدند که چالش با غرب بر سر هستهای شدن ایران نیز باید به همان شرایط سال 1384 بازگردد. گفته میشود هیأت مذاکره کننده غربی که اخیراً به ایران سفر کرد، نشانههای مثبتی برای بازدید از منطقه نظامی پارچین، دریافت کرده بود اما دخالت رئیس جمهور، مانع از این بازدید شد. این رویدادها، هنگامی که با انتشار دیدگاههای حسین موسویان عضو تیم مذاکرهکننده دولت خاتمی با گروه 1+5 در سایت خبری فارس و سایر رسانههای همسو همزمان میشود، پرسشهای متعددی را در اذهان عمومی ایجاد میکند. موسویان هماکنون به اتهام جاسوسی از سوی نهادهای امنیتی و قضایی تحت تعقیب است.
ستیز با دولت و رئیس جمهور همچنان ادامه دارد. مخالفان دولت میگویند درست است که قانوناً و بنا به تذکر مقام معظم رهبری ناگزیر از تحمل دولت دهم تا پایان دوره قانونی آن هستیم اما این امر به معنای دست روی دست گذاشتن نیست و باید از همه امکانات و ابزار در اختیار خود، برای تخریب و تضعیف دولت و به چالش کشیدن احمدینژاد با هدف بازداشتن وی از ادامه راه، استفاده کنیم.
آنها به این نتیجه رسیدهاند که ارکان مهم و تعیینکننده نظام را باید تحت انقیاد و کنترل خود درآورند و همه راههای ممکن را که باعث شود یک بار دیگر فردی مانند احمدینژاد، خارج از حیطه اراده و تصمیم گروه ذی نفوذ وارد عرصه مدیریت اصلی کشور گردد، مسدود نمایند. بیدلیل نبود که همه نامزدهای انتخابات مجلس نهم که به نحوی با دولت مرتبط بوده یا در فعالیتهای انتخاباتی دکتر احمدینژاد ایفاگر نقش بودند، با عدم صلاحیت مواجه و قاطعانه از گردونه رقابتهای انتخاباتی حذف شدند.
آنها همچنین بر این باورند که کارنامه عملکردی دولت احمدینژاد تا حد ممکن باید تیره و تار جلوه داده شود و تلاشهای مسموم تبلیغاتی مضاعف گردد تا هیچ خاطره شیرین و ماندگاری از خدمات صورت گرفته در اذهان عمومی باقی نماند. شبههافکنی، دروغ پراکنی، ابهام آفرینی، طرح سؤالهای بدون مبنا و ایجاد تردید نسبت به حقایق روشن، روشهای شناخته شدهای است که جبهه مخالفان طی سالهای گذشته با تشکیل «اتاقهای فکر» علیه دولت و رئیس جمهور به کار بستهاند. در چارچوب همین هدفگذاریها، افزایش قیمت کالاهای مصرفی مردم که نتیجه آشکار ایجاد اختلال مدیریت شده در اقتصاد کشور است، به پای دولت و اجرای قانون هدفمندی یارانهها نوشته میشود.
تحولات سیاسی پیش رو حاکی از آن است که مخالفان رئیس جمهور عزم خود را جزم کردهاند تا در یک سال و نیم آینده، از تمامی امکانات در اختیار برای تحقق اهداف خویش که چیزی شبیه به یک کودتای خزنده است، استفاده کنند.
با آنچه گفته شد، پر واضح است که جبهه مخالفان دولت سرگرم برنامهریزیهای هدفمند برای انتقام گرفتن از دولت و رئیس جمهور هستند اما در این سو نیز دولتی مصمم و منسجم وجود دارد که برای خدمت به مردم و برداشتن گامهای بلند در مسیر پیشرفت کشور سر از پا نمیشناسد و عاشقانه سرگرم مجاهدت و فداکاری است. رئیس جمهوری خبیر و هوشمند داریم که با توکل بر خدا و تکیه بر حمایتهای مردم و مقام معظم رهبری، به انجام وظایف خطیر خود مشغول است.
نگرش رهبر فرزانه انقلاب نسبت به دکتر احمدینژاد که در تنفیذ حکم ریاست جمهوری ایشان منعکس شده است، بیانگر عمق نگاه معظم له به این راه روشن است:
«رأی قاطع و بیسابقه مردم به رئیسجمهور منتخب و محترم، رأی به ویژگیهایی است که کارنامه چهارساله دولت نهم بدانها زینت یافته است و سمت و سوی گرایشهای اکثریتِ بیچون و چرای ملت را آشکار میسازد. این، رأی به گفتمان پر برکت و عزتمدار انقلاب اسلامی است؛ رأی به استکبارستیزی و ایستادگی شجاعانه در برابر سلطهطلبان بینالمللی است؛ رأی به مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و مبارزه با اشرافیگری است؛ رأی به ساده زیستی و نزدیکی با مردم و غمگساری از ضعیفان و مستضعفان است؛ رأی به کار و تلاشِ بیوقفه و خستگیناپذیر است.»
من اگر کامروا گشتم و خوش دل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا، صبر و ثباتم دادند
روزنامه ایران- علی اکبر جوانفکر
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو