امام خامنه ای: "سخنرانی نواب یک سخنرانی عادی نبود. بلند می‌شد و می‌ایستاد و با شعار کوبنده و با شعاری شروع به صحبت می‌کرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابه‌لای جمعیت به نزدیکش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می‌دادم و او هم بنا کرد به شاه و به دستگاه‌های انگلیس و اینها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند و این کسانی که در رأس کار هستند اینها دروغ می گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرف‌ها را از نوا ب صفوی شنیدم و آن‌چنان این حرف‌ها درون من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس می‌کردم دلم می‌خواهد همیشه با نواب باشم."

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ صحبت از شخصیتی است که مقام معظم رهبری ایشان را الگوی شروع مبارزاتی خویش علیه کفر و باطل می‌دانند؛ آری شهید نواب صفوی.

معظم له می‌فرمایند: باید گفت که اولین جرقه‌های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.[1]
نواب یک سفر آمد مشهد. برای اولین بار نواب را آنجا شناختیم و فکر می‌کنم که سال 31 یا 32 بود. یادم نمی‌رود که آن روز جزو روزهای فرا موش نشدنی زندگی من بود.
مرحوم نواب آمد. یک عده هم از فداییان اسلام با او بودند. سخنرانی نواب یک سخنرانی عادی نبود. بلند می‌شد و می‌ایستاد و با شعار کوبنده و با شعاری شروع به صحبت می‌کرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابه‌لای جمعیت به نزدیکش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می‌دادم و او هم بنا کرد به شاه و به دستگاه‌های انگلیس و اینها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند و این کسانی که در رأس کار هستند اینها دروغ می گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرف‌ها را از نوا ب صفوی شنیدم و آن‌چنان این حرف‌ها درون من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس می‌کردم دلم می‌خواهد همیشه با نواب باشم. این احساس را واقعاً داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم. آن روز هوا خیلی گرم بود. عده‌ای که با خود نواب بودند شربت آب‌لیمو درست کردند و یک ظرف بزرگ، یک قدحی شربت آب‌لیمو درست کردند و آوردند که ایشان و هر کس نشسته هست بخورد. یکی از اطرافیان ایشان لیوان دستش گرفته بود و ذره‌ذره از آن شربت به همه می‌داد و هر کس اطراف نواب بود (شاید 100 نفر آدم آن دوروبرها بودند) با یک شور و هیجانی به همه شربت می‌داد. اواخر شربت کم شد، با قاشق به دهان هر کسی می‌گذاشتند. وقتی که به من می‌داد، گفت: بخور إن شاء ا... هر کس این شربت را بخورد شهید می‌شود.[2]
این جملات بخشی از سخنان مفصلی است که رهبر و مقتدای امت، در ارتباط با شخصیت شهید بزرگوار نواب صفوی بیان فرموده‌اند.
آنچه که در آخرین لحظات زندگانی این روحانی عظیم القدر که نقش بسیار مهمی را در تاریخ انقلاب اسلامی ایران بر جای گذاشت سیره تبلیغی و روشنگری ایشان هست حتی در هنگام شهادت که از آن دست نکشید.
در وسط سالن پادگان وسایل شخصی آنان بر زمین ریخته بود, نواب جلو رفت عمامه و عبایش را برداشت, و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همین لباس شهید می‌شوم.» رهبر فداییان برای آخرین مرتبه یارانش را در آغوش گرفت. ثانیه تلخ خداحافظی برای او به شوق دیدار در بهشت سخت نبود. آنان صبور و استوار به سلول‌های انفرادی خود رفتند. نزدیک صبح جوخه اعدام در کنار میدان بزرگ پادگان به خط ایستادند, نواب و یارانش از سلول بیرون آمدند. ناگهان سید محمد واحدی فریاد زد: «الله اکبر, الله اکبر» به اشاره سرهنگ اللهیاری پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت. زندانیان از روزنه در به بیرون نگاه می‌کردند. سرهنگ پرسید: «اگر خواسته‌ای دارید بگویید؟» سید تقاضای آب برای غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خشمگین بر سر سرهنگ بختیار فریاد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما می‌پرد و تو و امثال تو فکر می‌کنند که ترسیده‌ایم. اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر می‌شود. رهبر فداییان یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خلیلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شوید, زودتر غسل شهادت کنید, امشب جده‌ام فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ایستاد. افسران و درجه داران با ناباوری به آنان نگاه می‌کردند. دستان به قنوت رفته‌اش حریم آسمان مناجات بود.
پس از اتمام نماز عشق سید بار دیگر امت جدش را هدایت نمود: «شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید, چند روزه دنیا به زودی می‌گذرد, کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید. شما به دستور شاه ستمگر ما را شهید می‌کنید ولی طولی نمی‌کشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می‌شوید. آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد. شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید نه این که سلاحتان را برای حفظ حکومت شاه رو به سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید. روزی حقایق آشکار می‌شود و آن وقت از اینکه از شاه حمایت کرده‌اید, پشیمان خواهید شد. ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید. فریب این درجه‌ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است. والسلام.»[3]
این سیره تبلیغی و روشنگری شهید نواب حتی در آخرین لحظات می‌تواند چراغ راهی برای هر مبلغ و تبیین گر اسلامی باشد.
______________
پی نوشت ها:
[1]-پاد شبکه اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد
[2]-سایت شهید آوینی
[3]-پایگاه صالحات

لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/tWmwp