من بارها گفتهام که نباید ما به خاطر اینکه ایرانی را تقویت بکنیم، اسلام را منکوب بکنیم،بعضیها اصلاً حواسشان نیست که این جور توصیف تاریخ، به نفع ملت ایران نیست،آخر این چه ملتی بوده که در برابر اینها نایستاده؟ شما دارید ایران را تضعیف میکنید.
اسفندیار رحیم مشایی را در روزهای منتهی به بهار سال 92، در نهاد ریاست جمهوری و در دفتر کارش ملاقات کردیم. حضور بیتکلف و صمیمی او در این نشست که 2 جلسه در 2 روز پیاپی ادامه داشت اگر قابل به تصویر کشیدن بود شاید میتوانست بر بسیاری از تصورات غلط که به واسطه پروپاگاندای رسانهای ایجاد شده غلبه کند.
وی برخوردهایی بسیار ساده و صمیمی دارد و به راحتی میتوان تجلی روحیات مردمی احمدینژاد را در او به نظاره نشست. مهندس در جلسات مصاحبه، بسیار پرانرژی و پرانگیزه حاضر شد و اگر فشردگی برنامههای کاری او مانع نمیشد شاید این جلسات تا ساعتهای بیشتری ادامه پیدا میکرد.
نکته قابل توجه در جلسه اول مصاحبه این بود که مهندس مشایی قبل از حضور تیم رسانهای برای اخذ مصاحبه، پذیرای یک روحانی بود و پس از ما نیز ایشان با دو تن از ائمه جمعه دیدار داشتند.
برایمان بسیار جالب بود وقتی فهمیدیم آقایان علما هم با «لیدر جریان منحرف از اغیار» برو و بیا دارند.
مهندس مشایی در این گفتوگو بیشتر علاقهمند بود در مورد مسائل فکری و اعتقادی بحث کند و از وجود مقدس امام زمان(عج) سخن بگوید. او معتقد است بحث امامت بسیار شیرین است اما هنوز در قالبی درخور به افکار عمومی جهان عرضه نشده است.
این علاقه قلبی جناب مشایی البته مانع از آن نشد که ما سوالات حاشیهای خود را از وی نپرسیم.
مطالعه این گفتوگوی تفصیلی را به همه آنهایی که به دنبال تشخیص حقیقت هستند توصیه میکنیم.
شایان ذکر است این مصاحبه قرار بود در ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران به چاپ برسد که به دلیل بروز برخی مشکلات فنی، آن ویژه نامه منتشر نشد.
نخستین سوال ما با توجه به تقارن زمانی که در آن قرار داریم درباره بهار است، تعریف خودتان را از بهار و پیام الهی نهفته در تولد دوباره طبیعت بفرمایید.
بسمالله الرحمن الرحیم، سلام بر بهار انسانها. بهار، فرصت دوباره زندگی است. خداوند آفرینش طبیعت را با چرخهای همراه کرده که در این چرخه بهار وظیفه و مسئولیت تجدید حیات را برعهده دارد. هر بهاری فرصتی برای زندگی است، این فرصت هدیه و نعمت الهی است برای این که گذشتهها جبران شود و ارتقا و تعالی شکل بگیرد. مهمترین بهار نیز بهار انسانهاست که بالاتر از بهار طبیعت
میباشد؛ بهار اصلی انسانها، وجود مقدس حضرت ولیعصر(عج)میباشد که عامل تحول در وجود انسانی است. ما در مورد امام عصر و ائمه اطهار (ع) اوصاف و القاب متفاوتی داریم، اما شاید هیچکدام به زیبایی وصف بهار از امام نباشد. «السلام علیک یا ربیعالانام و نضره الایام»، سلام بر تو ای بهار انسانها، بهار مردمان و خرمی دوران. خرمی دوران از امام است. البته در مورد امام باید توجه داشته باشیم وجود مقدس ایشان، همیشهبهار است؛ یک فصل نیست؛ همیشه است.
اگر طبیعت در هر چرخه یکساله، یک بهار دارد، حقیقت هستی همیشه بهار دارد. ما در آفرینش انسان و سیر حرکت انسانی، نه زمستان داریم و نه پاییز. پاییز به معنای آغاز افول و ریزش تنها در طبیعت وجود دارد. اما در مورد انسان اگرچه امکان افول و سقوط وجود دارد؛ اما این اصل نیست؛ بلکه آنچه که اصل میباشد به اوج رفتن است، عروج و تعالی است، بالارفتن و رویش است. ریزشها به تبع رویشها در انسان موضوعیت دارند. خودشان فی نفسه موضعیت ندارند. در واقع داشتههای نازل باید بریزند که داشتههای فاخر جایگزین شوند. پس اصل بر ریزش نیست، اصل بر رویش در انسانهاست. این تحول همیشگی است و هیچ وقت تعطیلبردار نیست و ما هیچ ثانیهای در زندگی انسان نداریم که بازگشت به عقب تعریف شده باشد یا حتی توقف در آن جایی داشته باشد.
اگرچه بازگشت به عقب در زندگی انسانها ممکن است؛ بله امکانش است، ولی بنا بر این نبوده و نیست. آنچه که بنا بوده باشد و آنچه را که میبایست باشد، بازگشت نیست، یعنی بازگشت به معنای عقب گرد نیست وگرنه ممکن است بعضی بگویند بازگشت داریم. اگر کسی در زمانی از خط اصلی هدایت خارج و یا منحرف شود باید برگردد؛ منظور من این بازگشت یا توبه نیست. منظورم این است وقتی که شخص توبه کار برمیگردد، به این معناست که برمیگردد تا دوباره در مسیر درست جلو برود؛ پس در واقع بازگشت هم نیست؛ بلکه عروج و تعالی است.
بنابراین بهار طبیعت قرار است ما را به نشانههای خدایی متوجه کند. زیباترین نشانههای خدایی همین زنده شدن زمین پس از مرگ زمستانیش است و ما را به یاد یک زنده شدن بزرگ پس از یک مرگ همگانی میاندازد. برطبق قرآن و روایات ما از آن درس میگیریم که اصل بر بیدارشدن و زنده شدن است. این درست است که همه موجودات عالم خواهند مرد و طعم موت را خواهند چشید. چنانچه خداوند در قرآن فرموده «همه طعم مُردن را خواهند چشید»، اما این مُردن عدم نیست. خداوند در سوره مُلک میفرماید: «خدا کسی است که موت و حیات را خلق میکند» یعنی موت همه از جنس وجود و خلق است، خداوند عدم که خلق نمیکند. اگر انسانها طعم موت را میچشند، از این جهت است که جنبه وجودی دارد.
یعنی خروج اصل نیست، ورود به یک عرصه بالاتر اصل است که خروج را الزامی میکند. شما برای این که به یک عرصه بالاتر بیایید، ناچار هستید از عرصه پایینتر خارج شوید؛ این یک ارتقاست. همه انسانها این ارتقا را که با یک موت همراه است، تجربه میکنند. برای این که از یک چارچوب تنگ خارج و وارد یک چارچوب وسیعتر و گستردهتر در ابعاد بالاتری شوند، موت لازم است. پس اینجا هدف، دستیابی به یک سطح بالاتر از زندگی و حیات است.
این درسی است که قرار است ما از بهار طبیعی یاد بگیریم، اما در سطح بالاتر. توجه داریم که برخلاف حیات طبیعت، در حوزه حیات انسانی یک چرخه دایرهای نداریم، بلکه حیات انسانی یک حرکت رو به جلو بدون بازگشت است. منظور این است که در هر لحظه و هر آنی امکان تعالی وجود دارد. خوش به حال کسی که هر لحظهاش نسبت به لحظه قبلی ارتقا باشد. در تعبیر روایات عید، به معنای بازگشت است. اما در چرخه طبیعت و در چرخه حیات انسانی، عید به معنای عید طبیعت نداریم؛ بلکه هر گامی به سوی خدا، بازگشت و عید است.
بنابراین واقعیت عید در روایات این است که میگویند عید برای کسی است که آن روزش از روز قبل جلوتر باشد.
از سوی دیگر باید تاکید کنم بازگشت به سمت خدا دیگر بازگشت ندارد. یعنی بازگشتی است که از حیث ارزشی برایش تعریفی نشده است. یعنی هیچ جا نه بازگشتی است و نه توقفی. ما در این بازگشت به خدا قرار نیست دیگر بازگشتی داشته باشیم.
البته در این مرتبه ما احتیاج به فرصتدهنده و فرصتساز داریم. چون قرار است به سمت خدا برگردیم. به سمت خدا رفتن هم یعنی اینکه رتبههای وجودمان عوض شود. از ردههای پایینتر به ردههای بالاتر برویم؛ وگرنه حرکت به سمت خدا حرکتی به طرف نقطه الف یا ب نیست، ما رتبه وجود را طی میکنیم. رتبه وجود عوض میشود. مولانا قرب به خدا را خیلی زیبا تعریف میکند:
«نی به بالا، نه پستی رفتن است
قرب حق از جنس هستی رفتن است»
یعنی در این سیر جنس هستی وجود طی میشود.
اما سوال این است که این مسیر چطوری طی میشود؟ باید نردبان وجود داشته باشد تا از ارتفاعی به ارتفاع دیگر برسیم. یک نردبان لازم است که از فرش تا عرش برویم، چون میخواهید به سمت خدا بروید. به سوی خدا رفتن، حرکت به سمت بینهایت است، پایانی ندارد، بعد از مرگ هم ادامه دارد، در جهان بعد از حساب و کتاب هم ادامه دارد، حتی برای کسانی که در جهنم هستند هم در جریان است.
آنها هم رشد میکنند و از جهنم خارج میشوند -البته آنهایی که خالد در عذاب جهنماند استثنا هستند- در بهشت هم رشد و تعالی وجود دارد، شما به سمت خدا میروید، بهشت که یک سطح نیست، بلکه بهشت هم رتبه دارد. همین جور لحظه به لحظه نو میشود. حالا شما با یک نردبان میخواهید بروید، از ارتفاع صفر تا ارتفاع پنج. این بستگی به نردبان دارد که حلقه اتصال از صفر تا پنج را داشته باشد.
حالا اینجا نردبانی میخواهید که شما را از پایینترین درجه حیات مادی، تا بالاترین درجه حیات معنوی و الهی انتقال دهد. این نردبان نمیتواند از جنس جماد باشد، نمیتواند از جنس نبات باشد، نمیتواند از جنس حیوان باشد، این نردبان باید یک جوری از جنس خدایی باشد تا به خدا برود. این از جنس انسان نمیتواند باشد. انسان تا پنج مرحله را میتواند برود و یا تا هفت و یا صد، هزار و یا 20 هزار تا.
هر انسانی که دست آدم را میگیرد و میکشد بالا، تا اندازهای میتواند بالا بکشد. به همین دلیل ما برای اینکه به سوی خدا برویم، یک خداگونه لازم داریم و آن خداگونه حتماً از جنس جماد، نبات و حیوان نیست؛ آنها هم مظاهری از خدا هستند، ولی رتبهشان پایین است. پس این نردبان باید انسان باشد و در بین انسانها هم باید بالاترین ظرفیت را داشته باشد. خداییترین ظرفیت باید بالفعل در وجود او باشد، انسان به بالاترین نردبان نیاز دارد، نردبانی که بالاترین ارتفاع را داشته باشد. چون میخواهیم به بالاترین نقاط برسیم، پس باید پیوسته در حال تعالی باشد، یعنی قابل سبقتگرفتن نباشد، اگر سبقت بگیری، میمانی، یعنی خودش باید پیوسته در حرکت باشد.
این موجودی که از فرش کارش را شروع میکند و تا به عرش میرود و پایانی ندارد و پیوسته خودش هم در امتداد بالارفتن است، انسان کامل و امام است.
وجود مقدس امام اگر به بهار تعبیر میشود، یک تعبیر عاشقانه و عالمانه و دقیق است که معرفت را با هنر به همراه دارد. انسان وقتی اینگونه به ماجرا نگاه میکند، متوجه میشود امام حقیقتاً بهار انسانهاست، یعنی انسان به واسطه وجود مقدس امام شکوفا میشود، ظرفیتهای درونی شما از قوه به فعل میرسد، یعنی شما عوض شدهاید و شخصیت شما تغییر کرده و در بالاترین نقطه ایستادهاید، دوباره قوههای جدید به فعلیتهای جدید نیاز دارد، توقف و سال
و 12 ماه هم لازم ندارد؛ اصلاً زمان نمیخواهد و شما در هر لحظه در حال شکوفایی هستید. ما به بهاری نیاز داریم که موردی، لحظهای و چرخشی نباشد و دائمی باشد «زنده باد بهار انسانها».
شما در صحبتهایتان اشاره به عید و بهار کردهاید، ما در فصل بهار بحث عید نوروز را داریم، جایگاه نوروز در فرهنگ و تمدن ایرانی و نقش آن در تحکیم روابط انسانی از نظر شما چیست؟
سوال بسیار خوبی است، اما پاسخش تفسیر و توضیح میخواهد، چون خیلی ظرفیت در نوروز وجود دارد. اولاً سال نو ایرانی به جهت این که درست در نقطه تعادل زمانی قرار دارد، درست نقطه عطف منحنی تغییرات زمان است. یعنی از اینجا نور بر تاریکی مستولی میشود، یعنی درست از اینجاست که نور بر تاریکی میتابد و شب تغییر میکند و روز سهم بیشتری را به خود اختصاص میدهد و تا پایان بهار این به اوج میرسد.
این خیلی زیباست یعنی ایرانیها عیدی را انتخاب کردهاند که جلوههای مختلفی دارد. یکی از آنها این است که نور سهمش از تاریکی بیشتر میشود، درست است که میگوییم شب مایه آرامش است، اما ما آرامشی را در برابر کار و تلاش در شب جستوجو میکنیم. اگر بنا بود یکی انتخاب بشود، اقتضای دنیا بر مبنای کار و تلاش است و نه خوابیدن.
مطلق خوابیدن از دست دادن فرصتهاست، چون در خواب مطلق اتفاقی نمیافتد. پس شما از این منحنی به سمتی که شیب آن عوض شده و به نفع روز است میروید. شما فرصتآفرینی میکنید برای جهش، پیشرفت، کار، ساختن، تعالی و... همه اینها تعابیر زیبایی از نوروز ایرانی است.
نکته دوم این که نوروز که در واقع آیین آن پاسداشت روز اول فروردین است، یک نقطه تعادل را گرامی میدارد؛ یعنی لحظه تحویل سال، درست لحظه تعادل روز و شب است. تعادل مهم است، ما باید در همه ابعاد متعادل باشیم، تعادل اگر از دست رفت، هیچکس نمیتواند هیچ باری را بردارد. این نکته بسیار مهمی است، انسانی که تعادلش را از دست داد، دیگر هیچ مسئولیتی نمیتواند داشته باشد. یعنی مسئولیت از آدم غیرمتعادل برداشته شده است. لذا وقتی میگویند فلانی تعادل روانی ندارد و مرتکب جرم یا گناهی شده، اگر اثبات بشود که این فرد تعادل نداشته، مسئولیتی هم ندارد؛ تعادل خیلی مهم است.
آدمی که تعادلش را از دست بدهد، حتی اگر شما علم فیزیک یا علم شیمی هم به او بدهید، نتیجه خوبی نمیتوانید بگیرید. پول به او بدهید، باز هم نتیجه خوبی نمیتوانید بگیرید، قدرت هم بدهید، نتیجه خوبی حاصل نمیشود؛ چون محور وجودیاش که منطبق بر محور تعادلی عالم نیست، خارج از قواعد عمل میکند؛ خارج از قواعد اصولی، منطقی، عقلی و فطری رفتار میکند.
در نتیجه در این شرایط وجود قدرت علم، پول و حتی عبادت نتیجهای نخواهد داشت.
آدم بیتعادلی که عبادت میکند، عبادتش به او کمک نمیکند، بلکه عبادت ممکن است بیشتر متکبرش بکند. ممکن است فریبش بدهد، ممکن است با عبادت در برابر خدا بایستد. ابلیس را فراموش نکنیم، ابلیس نتوانست با دستور خدا در برابر آدم سجده کند، چرا؟ برای این که تعادل نداشته، هرچند عبادت زیاد داشت. در روایت آمده که ابلیس خیلی مقرب بوده، فرشته نبوده، قرآن میفرماید جن بوده است. اگر فرشته بود، نمیتوانست تخطی و سرپیچی بکند. در فرشته امکان سرپیچی نیست. او (ابلیس) سالیان سال، هزاران سال، مشغول عبادت بوده است.
یک مشکلی میبایست در وجود ابلیس بوده باشد. من دقیقاً نمیتوانم بگویم که آن چه مشکلی بوده، اما این قدر میفهمم که ابلیس در نقطه تعادل نبوده، زیرا عبادات او به جای آن که او را به خدا نزدیکتر کند، او را از خدا دور کردهاست. زیرا آدمی که نزدیک خداست، نمیتواند از امر خدا سرپیچی کند. نزدیکی به چه معنا است؟ آدمها بعضی وقتها خیلی به هم نزدیک هستند، ولی ممکن است خیلی از هم دور باشند، ممکن است در یک خانواده زن و شوهر که نزدیکترین آدمها در روابط انسانی تعریف شدهاند، خیلی خیلی از هم دور باشند.
در زندگیائمه جستوجو کنید، امثال این موارد پیدا میشود. کسانی بودهاند از حیث ظاهر به پیغمبران، صاحبان، اولیا، انبیا و به ائمه نزدیک بودهاند، اما در واقع از آنها بسیار دور بودهاند. آنها هرگز نتوانستند عظمت آن بزرگان را درک کنند.
پس یکی از زیباییهای نوروز، مسأله تعادل است. این نقطه، نقطه تعادل است و این مطلب مهمی است.
میتوانیم بگوییم، مظهر این تعادلی که شما فرمودید وجود مقدس انسان کامل است؟
بله، وقتی میگوییم بهار، همه اینها را در دل خود دارد. وقتی میگوییم فرصتسازی برای خلق و آفرینش و برای بروز و ظهور استعداد، یعنی امام، بهار است. اما بهار طبیعت نوبهای میچرخد، از یک نقطه شروع میشود و به نقطه دیگر میرسد. اما بهار انسانها همیشه وجود دارد. یعنی شما در هر لحظه مختصات را در اختیار دارید تا به اوج برسید. یعنی در هر لحظه، نقطه، نقطه عطف است و تعادل هم این طور است.
من در ذهن خودم اینگونه تصویر میکنم. میگویم عالم خلقت یک نقطه کانونی دارد که مبدأ مختصات هستی است. مثلاً در ریاضی میگوییم در فضای سه بعدی، نقطه کانون و مبدأ مختصات وجود دارد، در جهان هستی نیز مبدأ و مختصات وجود دارد. امام بر کانون این دستگاه مختصات ایستاده است، بلکه من میگویم خود دستگاه مختصات عالم است. ما باید معقولات را با محسوسات قابل فهم کنیم. روش تشبیه معقول به محسوس را گاهاً علما استفاده میکنند تا بحثهای فلسفی و پیچیده را قابل فهم کنند. من هم این تشبیه را به صورت ذوقی بیان میکنم، ممکن است عدهای بگویند این چه تعبیری است که از امام میکنید. نه آنکه بنده بخواهم آن مختصات ریاضی را در مفهوم دستگاه عالم بگویم. من میتوانم این طور برداشت کنم، حالا هر کسی که نقطه کانونی وجودی خودش بر کانون و مبدأ مختصات عالم مستقر شد، رو به تعادل حرکت میکند.
معمولاً نقطه کانونی ما بر نقطه کانونی عالم منطبق نیست، گیر ما هم همین است. نقطه کانونی ما، یعنی مبدأ دستگاه شخصی ما بر این نقطه مستقر نیست. اما فطرت الهی میگوید برو تا بیفتی روی آن نقطه مبدأ. ما این گرایش را داریم. قرآن هم همین را میگوید: «فاقم وجهک للدین حنیفا» وجه خودت را اقامه کن، برپا بدار، مستقر کن، حالا هر جوری که میخواهید تعبیر کنید.
بیایید وجهتان را اقامه کنید. به کدام طرف؟ به طرف دین، حالا نمیخواهم درباره دین بحث کنم، چون ممکن است بعضیها برداشتهایی کنند.
خدا به بشر میگوید بیا اقامه کن و برپا بدار، چه طوری؟ به سمت دین و برای دین. چرا باید این اتفاق بیفتد؟ این آیه قرآن است، این آیه قرآن یک دعوتی است که مکتوب آن را میخوانید که خدا به پیغمبر میگوید، پیغمبر نیز به آدم میگوید. در حقیقت خداوند به آدمها میگوید شما وجهتان را به سمت دین پایهگذاری کنید.
تمام حرفهای ائمه، اولیا و انبیا این است که به سمت دین برویم. پیغمبر بحثهای فلسفی داشته. بگذریم که انسانها براساس استدلال انبیا جذب میشدند. اگر استدلال نبود، مشکل پیدا میشد، مشکل کجاست؟ این است که پیغمبر در جایی ادعا کرده که بنده خداست و خداوند به او کتاب داده است، آیا کسی باید برود حرفهای ایشان را بشنود یا نه؟
من میگویم که انسانها باید بروند و بشنوند تا نتیجه بگیرند و اگر انسان دنبال این قضیه نرود، هرچه استدلال هم داشته باشیم، فایدهای ندارد. شاید ذهنش به او بگوید که برود، اما کارش باید مفید باشد و اگر مفید نباشد هر منطق و استدلالی هم بیاورد نتیجهای نخواهد گرفت.
پیامبران ادعا و کتاب دارند، آنها باید استدلال هم داشته باشند. یعنی انسان قبل از این که استدلال او را بشنود، یک محرکه دیگر هم لازم دارد. آن محرک اولیه یک حقیقت درونی است که فرد را به جلو هل میدهد، ممکن است اولش منفعت نباشد؛ اما بعد خوب میشود. بعضی وقتها دین اینطوری عمل میکند، یعنی برخلاف جریان آب باید شنا کرد. ظرفیتهای دین نیز اینطور است، انسان را علیه خودش میشوراند.
خود الهی افراد علیه خودشیطانی
بله، درست میگویید، یعنی شما با یک وضعیتی انس گرفتهاید و به آن عادت کردهاید، حالا میخواهید شرایط و مختصات آن را تغییر دهید؛ شما میخواهید بر یک سکون غلبه کنید. برای این کار عاملی لازم است، یک نیرو، یک محرکه میخواهید تا سکون را به حرکت در بیاورید.
این همان فطرت است، این همان روح عاشقی است که نسبت به خدا در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است. در این معیار اگر شما راست گفته باشید، شما را تصدیق خواهند کرد و اما اگر راستگو نباشید تایید نمیشوید و میگویند تو پیغمبر نیستی، باید حقگرا و راستین باشید. حقگرایی نه به معنای محاسبه و نه یک عامل بیرونی، بلکه یک عامل درونی و خدایی است. پس این همان فطرت خداوندی است. شما درون خودتان یک میل و تمایلی دارید، تا کانون وجودی خودتان را به کانون عالم نزدیکتر کنید.
میتوانیم بگوییم این تمایل و میل از جنس محبت الهی است؟
بله، درست است، این از همان جنس است، انس واقعی همان جا است. بهطور مثال فرد در خانهاش در کنار برادر، خواهر، پدر، مادر، همسر و فرزندانش احساس آرامش میکند و با آنها انس گرفته است و خودش را با آنها یکی میداند. بنابراین انسان گرایش دارد تا به کانون خانوادهاش نزدیکتر شود. مشکل ما در فاصله کانونی است که با عالم داریم. یعنی عوامل مختلف میان ما و منشأ عالم هستی فاصله میاندازند.
مبدأ مختصات ما با مبدأ مختصات عالم روی هم نیست، وقتی نیست ما دچار مشکل و عدمتعادل میشویم. امام در واقع معیار تعادل است. بهار هم یعنی نقطه تعادل، اگر تعادل به هم بخورد و ما از نقطه تعادل بگذریم هیچ چیز مفید نخواهد بود و رشدی اتفاق نخواهد افتاد.
اگر در صحنه زندگی تعادل و اخلاص نباشد، صحنه تار و تحلیلها و برآوردها اشتباه میشود. چرا انسانها این همه مکتب میسازند، چون نقطه کانونی در مکاتب ساخته دست بشر نیست. اما دیدن حقیقت خیلی راحت است. باید تعادل خودمان را حفظ کنیم تا به حقیقت برسیم.
ما نمیتوانیم بگوییم باطل از حقیقت پر زرق و برقتر است. اگر این را بگوییم، حرفی خلاف حکمت زدهایم. حقیقت نور دارد، اما باطل نور ندارد. اما وقتی نقطه کانونی به هم منطبق نباشد، تشخیص حقیقت به همان نسبت سخت خواهد بود و نمیتوانیم حقیقت را تشخیص بدهیم. در نتیجه تعادل مهم است و امام هم معیار تعادل است.
این که در روایات میفرمایند هر کس در زمان خودش امام را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده؛ به معنای این نیست که اسم و لقب و حجت امام را نشناسد، چون خیلیها هستند که همهچیز را درباره امام میدانند، اما هیچ تناسبی با امام ندارند و همان اطلاعاتی که درباره شیطان دارند، راجع به امام هم دارند. آیا نمیشود کسی تشیع را قبول، ولی اطلاعات او درباره ائمه اطهار از ما بیشتر باشد؟ البته این گونه افراد کم نیستند. موضوع شناخت حقیقت امام است، فردی که حقیقت امام را فهم نکرد مانند مرگ در دوران جاهلیت از دنیا رفته است. یعنی مثل کسی که در زمان قبل از بعثت پیغمبر به دنیا آمده و مرده است و دریافتی از این فرایند هدایت ندارد.
بحث امامت، بحث بسیار شیرین و زیبایی است. بعدها انسان شیرینی و حلاوت این بحث را خواهد فهمید، چون انسان در حال رشد و ارتقا است، انسانها متوجه خواهند شد که امام چه کسی است. تاریخ قدیم بشریت میگوید انسانها یک روزی به شکار گوزن میرفتند و یک روزی نیز خودشان طعمه گرگ میشدند، تا کم کم رشد کردند و خیلی چیزها عوض شد و آدم از دانش بیشتری بهرهمند شد، بهطوری که حیوانات تحت نظر انسانها درآمدند، اما قبلاً این جور نبود، پس ما داریم به سوی تعالی میرویم.
بعضیها انتقاد میکنند که بشر رشد نمیکند، نه اینطور نیست من معتقدم که بشر در حال رشد است، این اساساً سناریوی الهی و داستانی است که خداوند نوشته است. این داستان، داستان حقیقت عالم است.
قبلاً انسانها نمیدانستند که جهان چیست و چقدر بزرگ است. فردی که در یک روستا به دنیا میآمد، نمیدانست در پشت کوه چه خبر است.
اما حالا انسانها یواش یواش به عظمت جهان و ظرفیت خودشان پی میبرند، تازه میفهمند که امام چه کسی است، در جامعه مترقی که علم پیشرفت میکند، ارزش امام بیشتر مشخص میشود. حرفهای امام درست و حسابی است، در حال حاضر علم پیشرفت کرده، اما 500 سال قبل این گستردگی علمی وجود نداشت و حرفهای علمی قابل گفتن و درک نبود.
نخستین ماموریت امام اجرای عدالت در جامعه است و بقیه نیز در پرتو عدالت است.
انبیا آمدهاند که قسط و عدل و داد را برقرار کنند تا جامعه بتواند ظرفیتها را شکوفا کند، اگر تعادل درجامعه نباشد، قسط و عدل معنا پیدا نخواهد کرد و امکان شکوفایی وجود نخواهد داشت. لذا امام خواهد آمد و مدیریت را رسماً در مقیاس کامل حتی بالاتر از دوران غیبت به عهده خواهد گرفت. ایشان میخواهند عدالت را عمیقتر گسترش دهند و این کار یک راه بیشتر ندارد، باید ظرفیتهای علمی جامعه افزایش یابد، چون بدون علم عدالت را نمیشود اجرا کرد.
باید بدانیم عدل جایش کجاست، برای این که هر چیزی را سرجایش قرار دهیم، جایگاه آن باید مشخص باشد. این کار، علم و معرفت میخواهد.
درواقع به تعادل نیاز است.
بله، قرار دادن هر چیزی سرجایش را تعادل میگویند.
چون رشتهام الکترونیک است، یک مثال برای شما میزنم. شما قطعات الکترونیک را در کنار هم قرار میدهید اما اگر نقشه کار کردن آن را نداشته باشید، چه اتفاقی میافتد؟ وقتی ندانید که آن قطعات برای کدام مدار است و کاربردش را بلد نباشید، کاری نمیتوانید انجام بدهید. باید هر کدام از قطعات در جای خودش و در مدار قرار گیرد، عدالت هم همین طور است.
طبق روایات وقتی امام میآید میگویند که او دست بر سر بشریت میگذارد و عقول بشریت افزایش مییابد. این تعبیر زیبایی است. امام وقتی میآید، معجزهاش علم است و انسان را با علم ارتقا میدهد و درنتیجه عدالت شکل میگیرد، اما در سایه جهل و باطل نمیشود عدالت را برقرار کرد، هرگز جاهل در جامعه نمیتواند عدالت را مستقر کند، ضمن این که قرار نیست امام یک نفره عدالت را برقرار کند. در نظام اجتماعی، فرهنگی یا نظام سیاسی، امنیتی و اقتصادی باید اعضای جامعه از ظرفیتهای بالایی برخوردار باشند تا عدالت در میان آنها تحقق پذیرد.
به قول امیرالمومنین حضرت علی(ع): «علم، زینت عقل است و عقول بشریت را ارتقا میدهد.» ما در روایات داریم که علم 27 واحد یا 72 واحد است (فعلاً کاری بر تعداد آن نداریم)، آنچه که مهم است میگویند از این تعداد دو واحد آن تا قبل از آمدن امام دراختیار بشریت قرار میگیرد. امام وقتی میآید عدالت هم خواهد آمد، درنتیجه امام یعنی تعادل. بنابراین یکی از زیباییهای نوروز تعادل است. نوروز انتخاب ایرانیهاست، یک انتخاب شایسته و قابل تقدیر است. وگرنه وسط زمستان که برف همه جا را گرفته، دیگران عید دارند، ما هم به آنها احترام میگذاریم، ولی میخواهم بگویم این کجا و آن کجا.
ما یک نقطه تعادل در سال داریم که به نفع روز و نور است. یک نقطه تعادلی دیگر هم به نفع انجماد، شب و سکون داریم که این دو درست مقابل هم هستند.
کمی هم درباره آثار فرهنگی و اجتماعی نوروز توضیح میدهید؟
درباره اوصاف ظرفیتهای اجتماعی، عاطفی و ملی نوروز خیلی حرف میشود زد، اما نوروز از همه اینها بالاتر است. حتی اثرش را در یک خانواده ارزیابی کنید، چقدر اثرگذار خواهد بود. شما روز دیگری را سراغ دارید که اعضای خانواده این قدر به هم نزدیک شوند. من ذهنم یاری نمیدهد. از دوران کودکی تا هماکنون شور نوروز در ذهن ما مانده است. تصوری که در نوروز است در هیچ روزی نیست. این را نمیشود انکار کرد.
نوروز یک حس و یک چیز دیگری است. وقتی به نوروز میرسیم، جامعه کمکم عوض میشود، بعضیها اعتقاد دارند وقتی نوروز میرسد همه تلخیها و سختیها کنار گذاشته میشود و شادی و نشاط جای آنها را میگیرد. این همان راز آفرینندگی است، یعنی یک بار دیگر همه از اول شروع میکنند. همه دارای احساس خاصی میشوند و این ایام را زیبا میبینند. جنس انسان از جنس عشق و جوشش میشود، لذا آدمهایی که نسیم بهار و عشق به بهار را بیشتر درک میکنند، در میان خانواده و همسایهها و آشنایان تحکیم ایجاد میکنند و حتی در اجتماع و بین روابط در سطح وسیعی اثرگذار خواهند بود و سبب پیوند آدمها در یک جغرافیای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خواهد شد.
نوروز فوقالعاده است. این نوروز خیلی در بقای ایرانیها موثر بوده و باید ارزیابی تاریخی دقیقی از این موضوع بکنیم، چون ایران کشوری است که خیلی مورد هجمه قرار گرفته است. در طول تاریخ هجمههای سنگینی به ایران وارد شده است که برخی از هجمهها کافی بود که اسم، رسم، مرام، مکتب، درک، فهم و عشق را از بین ببرند. در آن مقطع بر اثر بیلیاقتی حکمرانان، پادشاهان و حاکمان، بخشهای عظیمی از ایران جدا شد و ایران امروزی نسبت به ایران قدیم خیلی کوچکتر شده است اما نام ایران باقی ماند و پایداری نقش اول را در این مهم ایفا نمود.
حالا میبینیم که عامل پایداری چه نقشی دارد. اگر اسلام ناب را بررسی کنیم، متوجه میشویم اگر پایداری ایرانیها نبود، امروزه از حقیقت اسلام خبری نبود. آیا حکومت عباسیان یا امویان واقعاً سنت پیامبر را حفظ و به آن عمل کردهاند؟ معتقدم اگر ایرانیان نبودند، اساساً اسم اسلام هم باقی نمیماند. هماکنون برادران اهل سنت ما در کشورهای عربی و غیرعربی دارند از پیامبر اسلام تبعیت و اظهار محبت و وفاداری میکنند.
اینها در سایه مسئولیتپذیری ایرانیان در نگهبانی از مکتب پیامبر اتفاق افتاده است. یعنی اگر معرفت اسلامی توسعه پیدا نمیکرد، اسلام شناخته و ثبت و ضبط نمیشد، با قلم ایرانیان اندیشمند اسلام توسعه پیدا نمیکرد، خیلی چیزها را میتوانستند به نام پیغمبر (ص) قالب کنند. ایرانیها حتی کمک کردهاند تا اهل سنت هم پایدار باشد. بررسی کنید زبان عربی را چه کسانی حفظ کردهاند؟ همه این کارها را ایرانیها انجام دادهاند. البته برادران غیرایرانی ما هم اینها را تصدیق میکنند. همه اینها در تاریخ ثبت و ضبط
شده است.
نوروز ایرانیها هم در جغرافیای سیاسی، ملتهای دیگر را تحت تاثیر قرار داده است؛ یعنی یک حلقه وصل شده که ملتها را با هم پیوند میزند. یعنی حوزه فرهنگی ایران خیلی وسیعتر از حوزه سیاسی آن است. خوشبختانه تیزبینی آقای دکتر احمدینژاد در زمینه پاسداشت از نوروز خیلی موثر بوده و حالا میتوانیم در این زمینه بحث کنیم، خدماتی که دولت آقای احمدینژاد انجام دادهاند از حیث حوزه فرهنگی ایران، فراتر از حوزه سیاسی ایران رشد داشته و در حال حاضر نیز ظرفیت آن شکوفا شده است.
یکی از آن اقدامات موثر در حوزه فرهنگی ایران این بود که نوروز به ثبت جهانی رسید و بهعنوان یک میراث معنوی در یونسکو ثبت شده است و ایران حلقه وصل تعدادی از کشورها شد، البته با همراهی 10 کشور دیگر. خوشبختانه این کار در این حد متوقف نشد بلکه با تلاشهای مسئولان و علاقهمندان، نوروز به نام روز بینالمللی از سوی سازمان ملل شناخته شده و این افتخار بزرگی برای ایران و فضای فرهنگی بینالمللی ایران است.
معتقدم با بینالمللی شدن نوروز تازه کارمان آغاز شده است، برخلاف عدهای که معتقدند به انتهای مسابقه رفتهایم و دستمان را به سقف زدهایم و کار نیز تمام شده است؛ نخیر این کار تمام نشده، بلکه تازه شروع شده است. حالا ما با نوروزی جهانی و بینالمللی میتوانیم به سراغ اثرگذاری روی جامعه جهانی برویم.
با تبلیغ و ترویج فلسفه بهار، پایگاه جهانی نوروز در میان همه ملتها گسترش مییابد. البته این را بگویم هدف پیامبر ما، جهانی است. هدف ائمه ما که پیشوایان مردم جهان هستند و فلسفه حضور امام و استقرار نظام عدالت در جهان که نظام صلح، صفا و عشق، ثبات و دوستی در دنیاست کاملاً جهانی است. یعنی نوروز نیز در همین راستا است. بنابراین یک حلقه وصل پیدا کردهایم که میتواند سایر ملتها را با اندیشهها و آرمانهای الهی و والای ایرانیان پیوند دهد. این فرصت خوب و تاریخی است.
فکر میکنم که باید هر سال یک برنامهریزی سالانه انجام دهیم و در نزدیکیهای نوروز به میان همه ملتها برویم. نوروز دارای آیین زیبا و لطیف و سرتاسر عشق و محبت است. هیچ مانعی بر سر راه فرهنگ نوروز
و پیام آن نیست.
اگر اجازه بدهید ورود کنیم به احوال شخصی خودتان، جنابعالی و خانواده محترمتان ایام نوروز گذشته را چگونه میگذراندید؟
قبلها اینقدر مسئولیتها سنگین نبود و فرصت بیشتری داشتیم. من هم مانند هموطنان خودم عمل میکردم. یعنی به دید و بازدید و بعد هم به گشتوگذار میرفتم، اگر هم فرصتی میشد به همراه خانواده به شهرهای مختلف سفر میکردیم. مهمانی میرفتیم و یا میزبانی بستگان و دوستان را میکردیم؛ کاری که معمولاً ایرانیان در ایام نوروز انجام میدهند. چون ما از فرزندان شمال کشور هستیم بالاخره از جاهای مختلف برای ما مهمان میآید. ما بیشتر مهمانپذیر بودیم و از مهمانان پذیرایی میکردیم.
وقتی مسئولیتها آمد دیگر مانند قدیم نتوانستیم عمل کنیم. مدتی در رادیو پیام و مدتی هم در رادیو تهران مسئولیت داشتم. آنجا یک کمی وقت ما محدودتر شد در نتیجه به گونه دیگری به نوروز پرداختیم. سعی کردیم ادبیات نوروز را در رسانه ملی ترویج و تبلیغ کنیم.
بعد در شهرداری تهران مسئولیت پیدا کردیم. معاون اجتماعی و فرهنگی و همچنین رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران بودم. در آنجا هم سعی کردیم در ایام نوروز خدمات بیشتری به مردم ارائه بدهیم.
اتفاقاً در زمان شهرداری این شعار «السلام علیک یا ربیع الانام» که «امام بهار انسانهاست» را در دوران مدیریتی آقای دکتر احمدینژاد در شهرداری تهران ترویج و تبلیغ کردیم.
پس شعارهای انتخاباتی از همان زمان شروع شده بود؟
(با خنده) ما که انتخاباتی نگاه نکردیم و نمیکنیم. چون بحث امام خیلی بالاتر از این است. انتخابات یا هر چیز دیگر در جمهوری اسلامی باید به نام و یاد امام باشد و اساساً موجودیت نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، اعتقاد به امام عصر(عج) است. به هر حال این شعار از آن ایام بوده است. یادم است در یکی از سالها، شعاری که انتخاب کرده بودیم عبارت
«یکسال به دیدار تو نزدیکتر گشتهایم»، بود البته منظور ما خطاب به امام(عج) بود ولی در آن متن ننوشتیم خطاب به امام؛ اما منظور ما امام عصر بود. این شعار خیلی مورد استقبال قرار گرفت و واقعاً فرصت بود.
البته مردم ما اهل مسافرت هستند. ما با گروههایی در مبادی ورودی و خروجی شهر تهران به استقبال مسافران میرفتیم و مسافران نیز همکاری خوبی با ما داشتند.
آن ایام درباره نوروز تبلیغات بسیاری انجام دادیم و سرانجام با تلاش همکاران ما در میراث فرهنگی، نوروز به ثبت جهانی رسید.
ما نوروز را امری دینی، الهی و آسمانی میبینیم، نوروز موضوع رویش از خاک است، موضوع رفتن به آسمان و عشق انسانی و گرفتن دست همدیگر است تا به آسمان پرواز کنیم؛ عشق بین انسانها و جلوههای بزرگ خداوندی.
من باید به یک نکته دیگر هم اشاره بکنم، گردشگری یک عبادت است، چون انسانها را به هم و به طبیعت نزدیک میکند و انسانها را به آیات الهی میرساند و آیات الهی نیز انسانها را به خداوند میرساند.
این موضوع را بنده در دوران مسئولیتم در میراث فرهنگی بهطور مستقل پرداختم و تلاش نمودیم ایام نوروز را برای مردم غنی کنیم. وقتی میگویم گردشگری عبادت است از خودم این حرف را نمیزنم بلکه از قرآن میگویم: «قل سیروا فی الارض..»
این سفرها وحدت ملی میآورد، آدم میفهمد که کشورش چقدر بزرگ است آدم به ایرانی بودن خود افتخار میکند و لذت میبرد. ما جزو 10 کشور برتر تاریخی جهان هستیم. وقتی بررسی میکنیم متوجه میشویم کشور ایران از چه عظمتی برخوردار است، ما بزرگزاده هستیم.
ما هرچه باشیم و از هر منطقهای مانند لر، مازنی، گیلک، کرد، بختیاری، جنوبی، آذری، زابلی، بلوچی، بندری، خراسانی، طالشی و... که باشیم فرق نمیکند، همه ما بزرگ و بزرگزاده و یکی هستیم و باید بزرگمنش باشیم.
البته نباید تنها به تاریخ افتخار کنیم، ما باید از این تاریخ برای خودمان و فرزندانمان درس بگیریم، فرزندانی که در یک فضا و با دستگاه فکری و با تمدن جدیدی رشد میکنند. نسلهای جدید باید فکر کنند که میتوانند کارهای بزرگ انجام دهند. در دورانی که در مدرسه بودیم میشنیدیم که افتخار ایران ساختن خودروی پیکان است. یک پیکان با موتور انگلیسی میساختند، بعد به کشور همسایه فخر میفروختیم که ما پیکان میسازیم، شما چه چیزی میسازید؟ آن موقع پیکان افتخار ما بود.
آن ایام هرچه وسایل و کالا به کشور ما وارد میشد، خارجی بود. در آن ایام برای نسل جوان باوری وجود نداشت که میتوانند کار بزرگ انجام دهند. آن موقع هرکه ظرفیتی داشت، از کشور بیرون میرفت، ولی هماکنون چه؟ بچههای ما ماهواره و موشک به اوج آسمانها میفرستند. پیشرفتهای بزرگ علمی انجام میدهند، بچهها اینها را میبینند و در ذهن خودشان میسپارند و خودباور شدهاند. فردا اگر کسی از او کاری خواست در سطح جهانی باشد، دیگر نمیگوید این کار را نمیتوانم انجام بدهم، بلکه دولت با سرعت آن را انجام میدهد.
هماکنون هم امریکاییها وقتی میخواهند چیزهایی را به ما تحمیل کنند، برای این که مردم را از حکومت جدا کنند، میگویند قبول داریم شما ملتی با تمدن تاریخی هستید، البته این چیزی نیست که کسی بخواهد در دنیا منکر آن شود. دنیا ایران را در معیارهای فضیلت، ادبیات، علم و فناوری، تاریخی و فرهنگی قبول دارد. فکر میکنم از 15 سال قبل در زمینه فناوری در کشور سرمایهگذاری شده اما در این زمینه هم پیشرفتهای خوبی داشتیم. ما از سال 58 در محاصره اقتصادی بودیم. آن موقع هنوز نفس انقلاب جا نیامده بود که جوانان ما در آن شرایط وارد صحنه شدند.
ما از نظر ظرفیت انسانی در دنیا بینظیر هستیم و حرف اول را میزنیم. من راجع به چیز دیگری اینقدر محکم صحبت نمیکنم، اما در خصوص ظرفیت نیروی انسانی تاکید دارم، در مصر و هند هم ممکن است چنین ظرفیتهایی باشد، اما اندیشه ایرانی چیز دیگری است. اندیشه ایرانی جنساش بینظیر و جهانی است. حرفها و ایدههای چندین ساله ایران، امروزه برای جهان ارزش مدیریتی دارد.
جناب مهندس، شما معمولاً لحظات تحویل سال را چگونه میگذرانید؟
من اصولاً برای لحظه تحویل سال اهمیت ویژهای قائلم. معتقدم لحظهای که سال تحویل میشود، واقعاً یک لحظه سرنوشتساز است. در متون دینی ما هم این موضوع تایید شده. دعای تحویل سال داریم، برخی دستورات برای تحویل سال داریم. برخی از شخصیتهای معنوی و عرفانی اسلامی هم به این ایام اهمیت میدادند و برایشان مهم بود. بنده سعی میکنم در آن لحظه خاص، یعنی در لحظه ورود به سال جدید در یک وضعیت معنوی قرار داشته باشم، البته محور این معنویت و فضای روحانی، امام عصر(عج) است چون ایشان صاحبالزمان است پس همه لحظات متعلق به حضرت هست؛ همه روزها، همه شبها، همه ساعات، همه لحظات و همه اینها متعلق به امام عصر است.
هر امامی در زمان خودش صاحب همه لحظات است ولی در لحظه تحویل سال، عنایت امام به همه مردم در دنیا خاصتر است. در آن لحظه، توجه به حضرت خیلی کارساز است، کارسازتر از خیلی از لحظات دیگر و میتواند خیلی ثمربخش و پربرکت باشد. این احساس شخصی من است؛ البته این احساس در خانواده هم همینطور است، آنها هم همین احساس را دارند. آن گذشتهها که ما معمولاً تعطیلات را شمال بودیم یا اگر جاهای دیگر بودیم، برمیگشتیم شمال؛ خیلی اصرار داشتم که آن ایام در منزل پدری باشم، ولی سالهای اخیر این فرصت کمتر در اختیار ما قرار میگیرد. اولویت من از نظر جغرافیایی حضور در مرقد مطهر امام رضا(ع) است، من علاقهمند هستم که در لحظه تحویل سال در حرم مطهر آن حضرت باشم.
آیا در این چند سال اخیر اتفاق افتاده که در حرم مشرف باشید؟
در زمان ریاستم بر سازمان میراث فرهنگی اتفاق افتاد؛ ولی در چهار پنج سال اخیر اتفاق نیفتاده؛ ولی قبل از آن، سالهایی به صورت متوالی
اتفاق افتاده است.
خیلی دلپسند است که آدم داخل صحن باشد یا داخل رواقها و در کنار مرقد مطهر امام رضا(ع) باشد؛ ولی من علاقهای داشتم که در آن ایام، به جای آنکه داخل صحن باشم، در خیابان امام رضا باشم. آنجا را خیلی دوست داشتم، علتش هم این بود که با یک فاصلهای انبوه جمعیت قابل رویت بود، چون یکی از چیزهایی که مورد رضایت خداوند است، این جمع و انبوه انسانها هستند. بهطور طبیعی و معمولاً جمع انسانی، جمع رو به تعالی است.
این که در روایت آمده: «یدالله مع الجماعه»همین پیام را دارد و من این جوری برداشت میکنم که مردم، تودههای مردم صرف نظر از طبقاتش، تحصیلاتش، گرایشها و امثال اینها، بالاخره خلقاللهاند، عیال خدا هستند و عنایت خداوند شامل حال انسانهاست، جمع انسانها معمولاً جمع پربرکتی است. حالا لحظه تحویل سال باشد و برای پابوسی حضرت امام رضا(ع) رفته باشند، انبوه هم آنجا باشند؛ دیگر نور علی نور است.
در خیابان امامرضا(ع) در مشهد، آن جمعیت به هم پیوسته است، یعنی اتصال برقرار است؛ مثل صف نماز جماعت. دوست داشتم که بیرون باشم و این جمعیت را ببینم. معمولاً هم وقتی تحویل سال انجام میشد، از همان جا یک سلام میدادیم. این هم خیلی لذتبخش است که شما تحویل سال توجهات متصل باشد به ساحت مقدس حضرت مهدی(عج)، بعد هم نخستین اقدام بعد از تحویل سال، زیارت امام رضا(ع) باشد، البته همه ائمه نور واحد هستند، تفاوتی با هم ندارند.
ولی چون یکی از 14 معصوم مرقد مطهرشان در ایران است، ما ایرانیها نسبت به امام رضا(ع) یک احساس دین و تعهد مضاعفی داریم. به خاطر این که امام رضا(ع) مهمان ایرانیها است و این افتخار و برکت برای ایرانیها وجود دارد. البته اگر فرصت یا توفیق حضور در مشهد و کنار بارگاه حضرت ثامنالحجج نباشد، هر کس میتواند هر جا این رسم را ادا کند. یعنی در لحظه تحویل سال، توجه خیلی خاصی به ساحت امام عصر کند. یادش باشد که برترین آرزو در زیارت آل یاسین آمده «السلام علیک ایها المقدم المأمول» سلام بر تو ای آرزوی مقدم، یعنی آرزوی برتر آدم امام است.
é آقای مهندس! شما در این سالها و در ایام نوروز دید و بازدیدهای سیاسی هم داشتهاید؟
نه. من یادم نیست تا حالا از این برنامهها داشته باشم. یادم نیست که اساساً من دید و بازدید سیاسی در نوروز انجام داده باشم.
سیاسی منظورم به معنای دیدار سیاسیون است، نه لزوماً با اهداف سیاسی.
نه، یعنی با عنوان این که کسی یک شخصیت سیاسی باشد، یادم نمیآید به بازدید او رفته باشم. البته در ایام تعطیلات خدمت آقای دکتر احمدینژاد میرفتیم. خوب بعضاً اتفاق افتاده زمانی که من تهران بودهام این توفیق را داشتم که خدمت ایشان برسم.
این توضیح را بدهم که رابطه فامیلی به رابطه من و آقای احمدینژاد
هیچ اضافه نکرد، این را خیلی صریح میگویم.
ببینید ارادت بنده به ایشان خیلی زیاد است، البته موضوع فامیلی موضوع مهمی است. من این را بیاهمیت جلوه نمیدهم، اما من تا به حال به آقای احمدینژاد از بابت فامیلی نگاه نکردهام، یعنی این حس اصلاً در من پدید نیامده که ما فامیلیم. چون خیلی جلوتر از حس فامیلی ، احساسی قویتر، شادابتر و پرمعناتر وجود دارد. آن احساس برادری که ما در مفاهیم دینی داریم، یکی از مصادیق برجستهاش همین جاست.
بعضیها معتقدند که دوست از برادر بالاتر است. حالا برادری خودش خیلی است دیگر، ما اگر دوست را بالاتر از برادر بدانیم؛ این رابطه یک رابطه دوستانه بسیار عمیق و سطح بالا است.
طی چند روز گذشته به واسطه خدمات مجموعه سازمان میراثفرهنگی در دوران مسئولیت شما،رئیس جمهور نشان درجه یک فرهنگ و هنر را به شما اعطا کرد. علت اعطای این نشان چه بود؟
قبلاً نوروز به عنوان یک میراث ناملموس در سازمان یونسکو مطرح بود و یک پروندهای هم برای آن تشکیل شده بود. آن موقع هنوز میراث معنوی در یونسکو وجود نداشت و عنوان میراث ناملموس داشت. به میراث مادی و فیزیکی میگویند ملموس و به غیر آن هم میگفتند ناملموس. چیزی که هماکنون میگوییم میراث معنوی؛ آن موقع این عنوان نبود. در جریان رسیدگی به پرونده نوروز موضوع میراث ناملموس که هماکنون ما میگوییم میراث معنوی، در دستور کار یونسکو قرار گرفت.
میراث معنوی که درست شد پرونده نوروز از مصادیق میراث معنوی بود و چون نوروز در خیلی از کشورها سابقه داشت و زنده بود و برای برخی از مجموعه این کشورها موضوع مهــــــمی بود 10 کشور در این زمینه یک تلاش مشترک تعریف کردند.
زمانی که بنده در سازمان میراث فرهنگی مسئولیت پیدا کردم و از این پرونده مطلع شدم، به جهت علاقهای که داشتم، به این موضوع بهطور ویژه توجه کردم. ولی دوستان ما پیش از دولت نهم هم به این مسأله پرداخته بودند. در کل زحمات زیادی کشیده شد. با توجه به ویژگیهای تاریخی، مبانی فکری و فرهنگی، آیینها و گستردگی حوزه نفوذ و بالاخره تفاوتهای احتمالی بین مناطق، خوشبختانه نوروز به ثبت جهانی رسید.10 کشور در این پرونده بودند، ولی مدیریت با ایران بود. چون همه میدانند که نوروز یک موضوع ایرانی است؛ اگرچه نام یک کشور دیگری در جغرافیای سیاسی مطرح باشد.
سازمان میراث فرهنگی هم به سرعت این را به عنوان نخستین اثر معنوی ملی به ثبت رساند و طی مراسمی با حضور آقای دکتر احمدینژاد در دولت نهم، مورد تعظیم و تکریم قرار گرفت.
آقای رئیسجمهور محبت فرمودند و نشان را اهدا کردند، اما در واقع به نمایندگی از مجموعه قابل ملاحظهای از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری این نشان به بنده داده شده و در بهرههای معنوی و افتخاری که این نشان دارد، بنده فقط نماینده آنها هستم. من از اینجا میخواهم یک بار دیگر از همه همکارانم، خانمها و آقایانی که در این طرح سهیم بودند، تشکر کنم.
در سازمان ملل هم وقتی مسأله بینالمللی شدن نوروز مطرح شد، تلاشهایی بود که بعضیها نوروز را به نام خودشان ثبت کنند. ولی نوروز یک چهره سرشناسی است و آنجا این تلاش به نتیجه نرسید. نوروز به عنوان یک روز بینالمللی ثبت شد؛ ولی گفتند نوروز با ریشههای ایرانی.
هماکنون نمیتوانیم بگوییم نوروز فقط متعلق به جمهوری اسلامی ایران است؛ چون نوروز خیلی جاها وجود دارد. ولی در سازمان ملل تصریح شده، روز بینالمللی نوروز، ریشهاش ایرانی است.
شیرینترین عیدی که خود شما در ایام نوروز گرفتید و خاطرتان هست چه بوده؟
مدتهاست که کمتر به ما عیدی میدهند و فقط عیدی میگیرند. اما لطیفترین و زیباترین خاطرات در زندگیام در همین ایام عید بوده است و ایام کودکی که خیلیخیلی شیرین بود. آدم هرچه کوچکتر باشد، خیلی بیشتر نوروز به او میچسبد. حالا ممکن است در طی سال، بچهها لباسهای متعدد و متنوعی بخرند. در گذشته این قدر سطح زندگیها بالا نبود، آن موقع بچهها فقط ایام عید لباس نو میپوشیدند. خیلی جاها در طول سال یکبار غذای درجهیک میخوردند، آن هم در شب عید یا ناهار عید بود. حالا دیگر این چیزها عادی شده، آن قدیمها ایام نوروز یک لذت دیگری داشت.
ما هم این روزها باید کاری کنیم که نوروز به کام همه شیرین شود. چون اگر میخواهیم یک وقتی را تعظیم و تکریم کنیم، باید سعی کنیم که این به کام مردم شیرین بیاید. من تردیدی ندارم که جلوههای مثبت شادی، فرح، لطف، محبت و مهر باعث شده نوروز در تاریخ ایران حفظ شود و ببالد.
یک توصیهای به خودم و به همه این است که سعی کنیم که فضای نوروز را شادمان کنیم.
مدتی است که خداوند به شما یک نوه داده، اسم ایشان چیست و چند وقتشان است؟ و آیا شما فکر کردهاید که امسال عیدی باید به ایشان چه بدهید؟
خداوند لطف کرد و از برکت همین وصلتی که با خانواده دکتر احمدینژاد داشتیم، یک فرزند دختر خوب نصیب کرد که نوه مشترک بنده و آقای احمدینژاد هست. برای ایشان نوه پسری و برای بنده نوه دختری است، نامش هم «زهرا» است. 11 تیر سال91 به دنیا آمد و هماکنون 9 ماهه است.
چطور از اسامی اصیل ایرانی برای انتخاب اسمش استفاده نکردهاید؟
من این اسم را نگذاشتهام، ولی در اسمهای دخترانه، چند اسم هست که خیلی دوست دارم، از جمله زهرا. شاید اگر به من هم بگویند که نخستین اسم را بگو، من زهرا را بگویم. اسم دومی که خیلی دوست دارم، مریم است؛ یا مثلاً اسم نرگس را دوست دارم.
تعصبی ندارم که مثلاً حتماً یک نام ایرانی باشد. زهرا را هم یک نام ایرانی میدانم، یعنی در ایران این نام پذیرفته شده است. آن قدر که زهرا در ایران دارای اعتبار و ارزش است، شما کجای دنیا میتوانید برای زهرا این اعتبار را پیدا کنید؟
اما در کل نیکی و زیبایی نام مهم است. نامگذاری علامت فرهنگ است، علامت مد نیست، باید معنا داشته باشد.
حضرتعالی در طول دوران مسئولیتتان تاکید ویژهای بر ایران و ایرانی داشتهاید. این تاکید حضرتعالی به مذاق برخی سیاسیون، خیلی خوش نیامده. مثلاً در چند سال اخیر بعد از این که موج برخی تحولات در منطقه ایجاد شد، خیلیها این انتقاد را وارد میدانستند و مطرح میکردند که در این شرایط، تاکید و اصرار بر ایران، حساسیتهایی را در افکار عمومی منطقه ایجاد میکند. در این مورد توضیح بفرمایید که علت اصرار شما بر پیشینه تمدن ایرانزمین چیست؟
من اساساً تفاوتی بین ایرانگرایی و اسلامگرایی قائل نیستم. جریاناتی که این دو تا را رو در روی هم میبینند، برخی به آن یکی و برخی به این یکی گرویدهاند.
معتقدم که در بین جوامع بشری ایرانیها از جمله با استعدادترین و خوشفهمترین آدمها بودهاند. میزان دریافت از خدا در انسانها متفاوت است.حالا چه کسانی میتوانند دریافت بالاتر داشته باشند؟ کسانی که قدرت فکری بالاتری دارند، استعداد بالاتری دارند، هوش بالاتری دارند. ایرانیها به نسبت خیلی از اقوام در دنیا پیشرو بودهاند و از ایرانیها بعید است که سنگ و چوب و بت را پرستیده باشند. در تاریخ هم سراغ نداریم که ایرانیها سنگ و بت پرستیده باشند. یعنی ایرانیها در طول تاریخ همیشه موحد بودهاند.
من میگویم اگر قرار است جامعهای موحد باشد، چه کسی بهتر از ایرانیها؟ چون اینها قدرت فکری داشتهاند. حالا ایرانی قبل از اسلام هم هست، ایرانی بعد از اسلام هم هست. ایرانی بودن و اســلامی بودن دو مقوله جدا نیستند که ما در برابر هم قرار بدهیم.
ظرفیت اسلام که یک ظرفیت جهانی است، از این جا ناشی میشود که میتواند قومیتهای مختلف دنیا را در بر بگیرد. والا دین اسلام مال قوم خاصی نیست که مثلاً چون در سرزمین حجاز آمده مال اعراب باشد.
برخی کوشیدهاند با استفاده از عنصر ایرانی در برابر اسلام بایستند و اسلام را نفی کنند. اما به صورت عمیق اگر به ماجرا نگاه کنید، میبینید یک تقابل قومی است؛ یعنی دعوای قومی دارند. مثلاً میگویند اینها عرباند یا عجماند بعد هم دین اینها نفی میشود، چون اینها عرب نیستند. بالاخره این حرفها در کتابها زیاد نوشته شده.
یک ملتی است به نام ایرانی، اینها در طول تاریخ زندگی کردهاند. در هر دورهای یک اعتقاداتی داشتهاند. یک دورهای یک پیغمبری بوده با آن پیغمبر بودهاند. پیغمبر عوض شده بعضیها با همان پیغمبر قبلی، بعضیها هم به دین پیغمبر جدید گرویدهاند. برخورد ایرانیها با اسلام یک برخورد بسیار زیبا است. سپاه اسلام حمله کرد و ایران را تسخیر کرد.
ایرانیها اسلام را پذیرفتند، چطور پذیرفتند؟ بعضیها میگویند به خاطر زور بوده یا به خاطر فشار بوده. دیدهاید که بعضی از ملیگراها این جوری فکر میکنند که اینها ناشی از زور بوده و اسلام آمده روند زندگی ایرانیها را تخریب کرده. بعضیها هم برعکساند، برای اینکه اسلام را عزیز بشمارند ایران را میزنند. من میخواهم بگویم که این دو برداشت، غلط است. قبل از اسلام و بعد از اسلام یک تاریخ این ملت است.
من بارها گفتهام که نباید ما به خاطر اینکه ایرانی را تقویت بکنیم، اسلام را منکوب بکنیم. بعضیها اصلاً حواسشان نیست که این جور توصیف تاریخ، به نفع ملت ایران نیست. آخر این چه ملتی بوده که در برابر اینها نایستاده؟ شما دارید ایران را تضعیف میکنید.
بعضیها هم میخواهند اسلام را تکریم کنند میگویند اسلام مهم است، ایران اصلاً مهم نیست. گویی ایرانیها قبل از اینکه اسلام بیاید، اصلاً آدم نبودهاند. انگار کسانی که هیچ چیز حالیشان نبوده، اسلام آمده اینها را آدم کرده. این که تکریم اسلام نیست، چون اگر اینها هیچ چیز نداشتند پذیرششان هم فضیلتی نیست.
ما میگوییم ایرانیها چون آدمهای فهیمی بودهاند چون آدمهای متمدنی بودهاند، شاخص داشتهاند، معیار داشتهاند، میتوانستند بفهمند چه چیزی حق است و چه چیزی باطل است.
ببینید آیا بعد از این که اعراب حاکمیتشان در ایران را از دست دادند، آیا ایرانیها به اسلام پشت کردند؟ نخیر، بلکه به دست ایرانیان است که تمدن اسلامی پایهگذاری میشود. غیر از ایرانیان چه کسی تمدن اسلامی را پایهگذاری کرده است؟ تاکید هم کردند که ایرانی هستیم، ایرانی هم ماندند، زبان فارسیشان را هم حفظ کردند. ولی این زبان فارسی به شدت تحت تاثیر قرآن، خودش هم رشد کرده، خودش هم خیلی ظرفیت پیدا کرده و بعد در خدمت فرهنگ و تمدن اسلامی قرار گرفته و موجبات شکوفایی اسلام شده است.
اندیشمندان بزرگی گفتهاند که اگر ایرانیها نبودند، این حدی که اسلام رشد کرد، اتفاق نمیافتاد. به نظر من اگر ایرانیها نبودند، حتی چیزی از اسلام هم باقی نمیماند. من اصلاً نمیفهمم چه تضادی بین این دو وجود دارد. بنابراین فرهنگ و تمدن ایرانی، فرهنگ و تمدن اسلامی است.
تازه ما بیشتر از این مدعی هستیم. میگوییم فرهنگ و تمدن اسلامی اصلی، فرهنگ و تمدنی است که ایرانیها آن را شکوفا کردند. وگرنه ما فرهنگ اموی و عباسی را که اسلامی نمیدانیم، هر چند آنها خودشان را خلیفه و جانشین پیغمبر میدانستند.
حال با این مقدمه سوال میکنید که در منطقه جریانات اسلامی راه افتاده، اینکه ما در این شرایط دم از فرهنگ و تمدن ایرانی میزنیم، یعنی چه؟ ببینید این یک چیزی است که ربطی هم به این سالها ندارد. حالا مثلاً دو سال است که این مسائل در منطقه راه افتاده، حالا قبلش مگر این نبوده؟ قبلاً هم این بحث بوده. آیا ما باید بگوییم ایران نبوده؟ فرهنگ اسلامی، ایرانی نبوده؟ ایرانیها اصلاً در تاریخ نبودهاند؟
نمیشود این کار را کرد. این بحث همیشه بوده، مثل بحث شیعه و سنی که همیشه بوده و این اختلاف نظر وجود داشته.
وحدت یعنی این که همه فرقههای اسلامی اندیشههای خودشان را عرضه کنند، استنتاجات و دریافتهایشان را عرضه کنندو بعد بهترینها را همه آدمها انتخاب کنند. باید در بهترین به وحدت رسید. ما نمیتوانیم بگوییم آقا تو 30 درصد افکارت را بگذار کنار، من هم 30 درصد بهت بدهم مساوی شویم! این جوری که اصلاً افکار قابل تبادل نیست. افکار باید جای خودش را باز کند. باید مورد پذیرش قرار بگیرد. باید مورد تایید عقل باشد، باید جایش را
در دل پیدا کند.
این مهم هم با جنگ تحقق نمییابد، با دعوا نمیشود، با پول نمیشود. هماکنون انقلاب اسلامی چه قدر در جهان اسلام اثر کرده؟ خیلی! یعنی مردم جوامع اسلامی را نسبت به عدالت حساس کرده، نسبت به ظلم حساس کرده، نسبت به حکومت جور حساس کرده.
وقتی شما ماموریت و تکلیف انسان را بیان میکنید، اصلاً لازم هم نیست که بگویی این شیعه است یا سنی است یا مسلمان است یا مسیحی است؛ وقتی یک ارزشی را مطرح میکنید، خودبهخود از آن استقبال میشود. امروز عدالت به عنوان یک ارزش مشترک جامعه بشری است. عدالت آن چیزی است که ما میخواهیم، امامزمان هم برای عدالت میآید. یعنی ناب ناب اندیشه شیعه (بعد از توحید)، عدالت است. خوب هماکنون همه جهان به دنبال عدالت هستند.
ما برای وحدت، همه جا نمیتوانیم بگوییم که اسلام. در یک جاهایی ما باید بگوییم اسلام، در جاهای دیگری باید بگوییم انسان.
الان در دنیا برخی هستند که اسلامی را مطرح کردهاند که خود شما هم علاقهای به آن ندارید، تبلیغات کردند، یک چهره سیاهی از آن در دنیا ارائه میدهند. تصویرهایی به صورت گسترده پخش شده است که طرف نشسته گردنش را گرفته دارد میبرد، بعد هم میگوید اللهاکبر.
ما نمیتوانیم حقیقت را نگوییم و به وحدت برسیم. چون دروغ است، چون بعد میآید میبیند این یک چیز دیگر است. وحدت فقط در سایه طرح عالمانه و مهربانانه و از سر استدلال اتفاق میافتد.
حضرت امام آمد و چه گفت؟ امام بیشتر از همه گفت وحدت. هیچکس به اندازه امام منادی وحدت نبود ولی گفت اسلام ناب. نگفت هر اسلامی. شما عبارتهای امام را نگاه کنید نسبت به برخیها، من نمیخواهم یادآوری کنم. نسبت به بعضی از مدعیان اسلام ببینید چقدر تند است.
این که ما میگوییم فرهنگ و تمدن ایرانی، معنایش این نیست که این موضوعی است در برابر اسلام. ما داریم میگوییم فرهنگ و تمدن ایرانی، اسلام ناب است. یک اسلام عاقلانه، خردمندانه، مستدل و مستحکم است ضمناً عارفانه و عاشقانه هم هست. اصلاً انقلاب اسلامی ایران همین است.
ببینید اسلام عرضه شد و یک اثری در جامعه حجاز گذاشت. اما واقعاً چهقدر از اسلام فهم شد؟ به قدر فهم آنهایی که آنجا بودند. سطح جامعه ایرانی با سطح جامعه حجاز قابل قیاس نبود. ایرانی دارای تمدن است و میفهمد برخی از مفاهیم یعنی چه. این فهم شاید در سطوح پایینتر نباشد. نمیخواهم بگویم در حجاز هیچکس نفهمید، من معدل جامعه را میگویم. اما دریافت در ایران سطحاش بالاتر است.
é این ادعایی است که ما مطرح میکنیم و البته از نظر من صحیح است. اما انتقال این مفهوم به ملتها در سطح منطقه و جهان آیا یک مقداری حساسیت ایجاد نمیکند. یعنی با آن ایده مدیریت مشترک جهانی که خود حضرت عالی و دکتر احمدینژاد رویش تاکید دارید، در ظاهر یک مقدار منافات ندارد. یعنی ما یک چتری در منطقه داریم تحت عنوان اسلام حالا با قرائتهای مختلف. اما وقتی ایرانیبودن و برداشت ایرانی از اسلام را مطرح میکنیم آیا مقداری ایجاد حساسیت نمیکنیم و کار مشکلتر و پیچیدهتر نمیشود؟
نه، حساسیت اشکال ندارد. این اختلاف و تقابل است که اشکال دارد. شما میخواهید وحدت ایجاد کنید. آیا با سکوت به وحدت میرسید؟ در این صورت اصلاً وحدتی اتفاق نیفتاده. چون وحدت باید نتیجه داشته باشد.
تنها راه وحدت این است که ما خردمندانه و عالمانه اندیشههای خودمان را مطرح کنیم. دعوا نباید داشته باشیم.
البته وقتی ما میگوییم فرهنگ ایرانی، اینجا یک آثار ملی دارد، آدمها را بسیج میکند. بالاخره ظرفیتهای ملی هم برای پیشرفت لازم است.
آیا فقط سر اسلام دعواست؟ یعنی ما اگر رفتیم روی فناوری گفتیم ما اولیم، این اختلاف ایجاد نمیکند؟ در فوتبال که میرویم مسابقه میدهیم، این اختلاف نمیآورد؟ قرار نیست اینها اختلاف بیاورند. قرار است اینها وحدت بیاورند. یعنی قبل از مسابقه همدیگر را بغل کردهایم، مسابقه هم دادهایم. بردیم یا باختیم دوباره همدیگر را باید بغل کنیم. فرهنگ این کار را باید ایجاد کنیم. نه این که ما هیچ چیز نگوییم.
وحدت به معنای نفی تفاوتها نیست، وحدت به معنای این است که تفاوتهایی را که داریم بیاوریم روی صحنه بگذاریم، ببینیم داشتههای ما کدامش زیباتر است، کدامش بهتر است، کدامش اثرگذارتر است. روی همانها وحدت کنیم.
اگر یکی بیاید بگوید ایرانیها قوم برتر هستند، این مطرود است. اما اگر کسی آمد و گفت ایرانیان در تاریخ بیشتر از دیگران درخشیدهاند، آیا این بد است؟ اگر کسی گفت ایرانیها دارای هوش و استعداد در بالاترین تراز جهان هستند، این را باید ما نفی کنیم؟ نه! این واقعیت است.
ما میگوییم ایرانیها در تاریخ، فرهنگ و تمدن را ساختهاند. میروی در فلسفه، میبینی ایرانیها هستند، میروی در عرفان، عمده ایرانیها هستند. حتی ادبیات عربی را هم ایرانیها نوشتهاند.
حالا اسم امام زمان را ببریم یا نه؟ میگویم مگر چه اشکال دارد؟ میگوید امام زمان که اختلاف برانگیز است، چون شیعه میگوید امام زمان. ما میگوییم برعکس، امام زمان نه تنها باعث اختلاف نیست؛ بلکه محور اتحاد عالم است. آقای احمدینژاد رفت این را در الازهر مصر گفت. اصلاً کسی باورش نمیشود، آنجا مرکزیت اندیشه اهل سنت عالم است. کسی میآید حرف خلص و ناب تشیع را در مرکز اهل سنت میگوید.
لذا آقای احمدینژاد میگوید که امام زمان محور وحدت عالم است، محور وحدت شیعه و سنی است، محور وحدت یهودی، مسیحی و زرتشتی است.
بالاخره دنیا دنیای عرضه اندیشههاست و وقتی اندیشهها عرضه شود، راه صلح و ثبات باز میشود.
اگر زمانه، زمان عرضه اندیشهها نباشد راه آمدن امام بسته است چون در یک فضای غوغاسالار حرف حقی عرضه نمیشود. امام کی میآید؟ به همان دلیلی که غایب شد، به همان دلیل هم میآید. امام وقتی میآید که فرصت و شرایط ارائه حقیقت وجود داشته باشد. ما هم باید فضا را باز کنیم که ارائه حقیقت انجام شود. من معتقدم جهان به سرعت به این سمت حرکت میکند.
اگر خیلی ساده به شما جواب بدهم، باید بگویم «کند هم جنس با هم جنس پرواز». من اگر بگویم یک آدم سیاسی نیستم، شاید این حرف درست نباشد. ولی اساساً بین فرهنگ و سیاست علائقم به فرهنگ خیلی بیشتر است تا سیاست. به سیاست به معنای مستقل سیاست، نه علاقه و نه گرایشی ندارم. در آینده دنیا آنهایی که خیلی سیاسیاند، دیگر نقشی نخواهند داشت. اما سیاست به معنای مدیریت را قبول دارم. اگر به من بگویی که امام زمان (عج) را وصف کن، میگویم ایشان یک مدیر جامعالاطراف و جامعالشرایط است. علتش هم این است که او علمش در همه ساحتها جامع است.
آنچه اصل است باورهای آدمهاست. باورهاست که حقیقت ماست. حقیقت من طبقه اقتصادی من نیست. حقیقت من جریان سیاسی من نیست، حقیقت من دریافتهای من از جهان است. حقیقت من یعنی اینکه راجع به جهان چطور فکر میکنم. پس حقیقت انسان یعنی فرهنگ.
البته فرصتی نبوده که خودم خیلی در این عرصهها به صورت تخصصی وقت بگذارم، ولی علاقه به هنرمندان و اهل فرهنگ زیاد بوده. آنها هم بالاخره به سراغ من آمدهاند و سعی کردهاند نیازهایشان را در دولت از این طریق تامین کنند.
فرهنگ مهم است، هنر مهم است؛ اصلاً انقلاب ما روحش فرهنگی است. ما دنبال این هستیم که نگاه جامعه انسانی در دنیا عوض شود. البته این ماموریت انقلاب است، نه لزوما ماموریت برخی آدمها. هماکنون خیلیها به انقلاب آویزانند، چون چیزی ندارند به کسی بدهند، لذا جا پر کردهاند.
ظاهر برخی افرادی که شما با آنها ارتباط میگیرید از لحاظ مدل پوشش با شما متفاوت هستند ولی شما خیلی راحت ارتباط میگیرید. این برای شما حاشیههایی ایجاد کرده است.
دلیل اینکه حاضرید هزینه این ارتباط را پرداخت کنید، چیست؟
ما که هزینهها را پرداخت کردهایم! اولاً راجع به پوشش، بعضیها یک پوشش خاصی را پوشش اسلامی میدانند. ببینید حدود حجاب و شرعیات یک بحث است، مدل لباس و رنگ و طراحی و اینها یک چیز دیگر است. ما در اسلام پوشش خاصی که نداریم.
ثانیا حالا ممکن است کسی کاملاً یک حدودی را رعایت نکند. بعضیها فکر میکنند اینها مخالف انقلاباند یا مخالف اسلاماند. من این را قبول ندارم.
من با اینها بودهام، دیدهام، شنیدهام؛ هنرمندان ایمان بسیار عمیق و باورهای بسیار دقیقی به ارزشهای این جامعه دارند. آدمهای بسیار مومنی هستند، وقتی بحث امام زمان (عج) مطرح میشود، برخی از آنها گریه میکنند. من بارها اینصحنهها را دیدهام. انسانهای آگاهی هستند که راجع به جامعه نقطه نظر قابل تامل دارند.
منتها بعضیها یک حرفهایی میزنند. مثلاً در یکی از این سفرهای استانی یک جوانی به من اعتراض کرد و گفت آقا شما حیثیت این دولت را بردهاید! گفتم چه شده برادر؟ گفت تو چرا با فلانی ملاقات کردی؟ گفتم خب اشکالش چیست؟ توقفی کرد و بعد گفت: بابا مگر عکسهایش را ندیدهای؟ گفتم عکسهای چه را ندیدهام؟ گفت در سایتها! گفتم من ندیدم. مگر تو دیدهای؟ گفت آره. گفتم اشتباه کردهای! کسی که باید اعتراض کند، من هستم نه تو. من باید به تو اعتراض کنم که چرا به حریم خصوصی افراد ورود کردهای، حالا عکسی که یک نفر در خانه گرفته به هر دلیلی پخش شده، تو به چه حقی در سایت دیدهای؟ مسائل خصوصی آدمها یک چیز است، مسائل اجتماعیشان یک چیز دیگر. حالا یک آدمی نظری دارد، درخواست ملاقات میکند، ایدههایی دارد، یک شبههای ذر ذهنش است.
شبــــهه را مطرح میکند پاسخ میگیرد. خوشبختانه اهل فرهنگ خوبیشان این است که خیلی اهل منطقاند. خیلی از هنرمندان وقتی مراجعه کردند و حرفهایشان را زدند، اصلاً نگاهشان عوض شد. بعضیهایشان گفته بودند ما میخواستیم آزمایش کنیم، اصلاً شما ما را قبول دارید؟ ما از نظر شما آدم هستیم؟ حالا ما بیاییم بگوییم که مثلاً یک ذره از موهایش زده بیرون. خب مگر شما توصیه مقام رهبری در سفر به خراسان شمالی را نشنیدید؟ خب ما هم همین حرفها را قبلاً میزدیم، چیز جدیدی که نیاوردیم. متاسفانه برخی از آقایان تصور بسیار غلطی نسبت به هنرمندان دارند. این خیلی گناه است که ما در ذهنمان راجع به آدمها قضاوتهای نادرست داشته باشیم. در این همه ملاقاتی که من با هنرمندها داشتهام، چه آقا و چه خانم، تا حالا یک مورد هم احساس نکردهام این هنرمند اهل لغزش است.
اصلاً سطح اینها، سطح بالایی است اصلاً به یک افقهای خیلی برتر نگاه میکنند، کشورشان را دوست دارند. بدترین چیز سوء ظن است. «ان بعض الظن اثم» بعضی از گمانها گناه است... ببینید انسان ناپاک همه جا هست، ممکن است در صف نماز جماعت هم یک آدم ناپاک باشد. بنابراین انسانی که لغزشی داشته باشد، میتواند در فرهنگ باشد، در هنر باشد، در سیاست باشد، در اقتصاد باشد. ما باید برویم سراغ اینهایی که در اقتصاد گلوی مردم را فشار میدهند. اینهایی که فساد در جامعه تولید میکنند. اینها هستند که فحشا را در جامعه تولید میکنند. اینهایی که نمیگذارند جریان عدالت در جامعه برقرار شود، اینها به جامعه خیانت میکنند. ما باید به جنگ اینها برویم.
اتفاقاً هنرمندان در جلسات خیلی از اشتباهات دولت را گفتند، خیلی از اشتباهات ما متدینین و مذهبیها را گفتند، خوب درست هم گفتند. منتها ما یک تقسیمبندیای در جامعه کردهایم میگوییم فلانی مذهبی است و فلانی غیرمذهبی. بعد غیرمذهبی را معادل آدم بیدین فرض کردهایم. با مشخصاتی هم که میگوییم غیرمذهبیها میشوند اکثریت جامعه!
é خانم بایگان آمده بودند بازدید از روزنامه، وسط مصاحبه اذان گفته شد. ایشان گفتند من اول باید نمازم را بخوانم. یعنی همان جا قطع کردند رفتند نماز را خواندند بعد آمدند مصاحبه ادامه پیدا کرد.
حالا شما بیایید قسم حضرت عباس بخورید، اگر توانستید به این بهانهگیران حالی کنید که هنرمندها این طوریاند.
به شما میگویند جریان انحرافی. میخواهیم ببینیم شما از چه جریانی و از چه چیزی و به چه سمتی انحراف دارید؟
به نظر شما من انحراف دارم؟
از چپ و راست! انحراف از شیطان!
این جوری که خیلی منحرفیم. کسانی هستند که به جای اثبات خودشان، دیگران را نفی میکنند. اینها هیچ وقت نتیجه درستی نمیگیرند. آنها یک حقیقت را پنهان میکنند و آن ضعفهای فکری خودشان است، نگران نباشید.
به نظرتان مردم در انتخابات یازدهم چه رفتاری از خود نشان میدهند.
آن رفتاری که از ملت بزرگ ایران انتظار میرود. من همیشه رفتار مردم در انتخابات را زیبا دیدهام و فکر میکنم که انتخابات بعدی، زیباتر از همه انتخابات گذشته خواهد بود. انشاءالله.
سید مجتبیناوندی شیرازی،سعید یوسفیپور
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو