اسفندیار رحیم مشایی رییس دبیرخانه جنبش تعهد گفت:«من همیشه رفتار مردم در انتخابات را زیبا دیده ام و فکر می کنم که انتخابات پیش رو، زیباتر از همه انتخابات گذشته خواهد بود».
این بخشی از سخنان رحیم مشایی است که در شماره امروز شنبه 21 اردیبهشت روزنامه ایران منتشر شده است.
متن کامل این گفت و گو به شرح زیر است:
***نخستین سوال با توجه به تقارن زمانی که در آن قرار داریم درباره بهار است، تعریف خودتان را از بهار و پیام الهی نهفته در تولد دوباره طبیعت بفرمایید.
** بسم الله الرحمن الرحیم،
سلام بر بهار انسان ها. بهار، فرصت دوباره زندگی است. خداوند آفرینش طبیعت را با چرخه ای همراه کرده که در این چرخه بهار وظیفه و مسوولیت تجدید حیات را برعهده دارد. هر بهاری فرصتی برای زندگی است، این فرصت هدیه و نعمت الهی است برای این که گذشته ها جبران شود و ارتقاء و تعالی شکل بگیرد. مهمترین بهار نیز بهار انسان هاست که بالاتر از بهار طبیعت می باشد؛ بهار اصلی انسان ها، وجود مقدس حضرت ولی عصر(عج) است که عامل تحول در وجود انسانی است. ما در مورد امام عصر و ائمه اطهار (ع) اوصاف و القاب متفاوتی داریم، اما شاید هیچ کدام به زیبایی وصف بهار از امام نباشد.
«السلام علیک یا ربیع الانام و نضره الایام»، سلام بر تو ای بهار انسان ها، بهار مردمان و خرمی دوران. خرمی دوران از امام است. البته در مورد امام باید توجه داشته باشیم وجود مقدس ایشان، همیشه بهار است؛ یک فصل نیست؛ همیشه است.
اگر طبیعت در هر چرخه یک ساله، یک بهار دارد، حقیقت هستی همیشه بهار دارد. ما در آفرینش انسان و سیر حرکت انسانی، نه زمستان داریم و نه پاییز. پاییز به معنای آغاز افول و ریزش تنها در طبیعت وجود دارد. اما در مورد انسان اگرچه امکان افول و سقوط وجود دارد؛ اما این اصل نیست؛ بلکه آنچه که اصل می باشد به اوج رفتن است، عروج و تعالی است، بالارفتن و رویش است. ریزش ها به تبع رویش ها در انسان موضوعیت دارند. خودشان فی نفسه موضعیت ندارند. در واقع داشته های نازل باید بریزند که داشته های فاخر جایگزین شوند. پس اصل بر ریزش نیست، اصل بر رویش در انسان هاست. این تحول همیشگی است و هیچ وقت تعطیل بردار نیست و ما هیچ ثانیه ای در زندگی انسان نداریم که بازگشت به عقب تعریف شده باشد یا حتی توقف در آن جایی داشته باشد.
اگرچه بازگشت به عقب در زندگی انسان ها ممکن است؛ بله امکانش است، ولی بنا بر این نبوده و نیست. آنچه که بنا بوده باشد و آنچه را که می بایست باشد، بازگشت نیست، یعنی بازگشت به معنای عقب گرد نیست وگرنه ممکن است بعضی بگویند بازگشت داریم.
اگر کسی در زمانی از خط اصلی هدایت خارج و یا منحرف شود باید برگردد؛ منظور من این بازگشت یا توبه نیست. منظورم این است وقتی که شخص توبه کار برمی گردد، به این معناست که برمی گردد تا دوباره در مسیر درست جلو برود؛ پس در واقع بازگشت هم نیست؛ بلکه عروج و تعالی است.
بنابراین بهار طبیعت قرار است ما را به نشانه های خدایی متوجه کند. زیباترین نشانه های خدایی همین زنده شدن زمین پس از مرگ زمستانیش است و ما را به یاد یک زنده شدن بزرگ پس از یک مرگ همگانی می اندازد. برطبق قرآن و روایات ما از آن درس می گیریم که اصل بر بیدارشدن و زنده شدن است. این درست است که همه موجودات عالم خواهند مرد و طعم موت را خواهند چشید. چنانچه خداوند در قرآن فرموده «همه طعم مُردن را خواهند چشید»، اما این مُردن عدم نیست. خداوند در سوره مُلک می فرماید: «خدا کسی است که موت و حیات را خلق می کند» یعنی موت همه از جنس وجود و خلق است، خداوند عدم که خلق نمی کند. اگر انسان ها طعم موت را می چشند، از این جهت است که جنبه وجودی دارد.
یعنی خروج اصل نیست، ورود به یک عرصه بالاتر اصل است که خروج را الزامی می کند. شما برای این که به یک عرصه بالاتر بیایید، ناچار هستید از عرصه پایین تر خارج شوید؛ این یک ارتقاست.
همه انسان ها این ارتقا را که با یک موت همراه است، تجربه می کنند. برای این که از یک چارچوب تنگ خارج و وارد یک چارچوب وسیع تر و گسترده تر در ابعاد بالاتری شوند، موت لازم است. پس اینجا هدف، دستیابی به یک سطح بالاتر از زندگی و حیات است.
این درسی است که قرار است ما از بهار طبیعی یاد بگیریم، اما در سطح بالاتر. توجه داریم که برخلاف حیات طبیعت، در حوزه حیات انسانی یک چرخه دایره ای نداریم، بلکه حیات انسانی یک حرکت رو به جلو بدون بازگشت است. منظور این است که در هر لحظه و هر آنی امکان تعالی وجود دارد. خوش به حال کسی که هر لحظه اش نسبت به لحظه قبلی ارتقا باشد. در تعبیر روایات عید، به معنای بازگشت است. اما در چرخه طبیعت و در چرخه حیات انسانی، عید به معنای عید طبیعت نداریم؛ بلکه هر گامی به سوی خدا، بازگشت و عید است.
بنابراین واقعیت عید در روایات این است که می گویند عید برای کسی است که آن روزش از روز قبل جلوتر باشد.
از سوی دیگر باید تاکید کنم بازگشت به سمت خدا دیگر بازگشت ندارد. یعنی بازگشتی است که از حیث ارزشی برایش تعریفی نشده است. یعنی هیچ جا نه بازگشتی است و نه توقفی. ما در این بازگشت به خدا قرار نیست دیگر بازگشتی داشته باشیم.
البته در این مرتبه ما احتیاج به فرصت دهنده و فرصت ساز داریم. چون قرار است به سمت خدا برگردیم. به سمت خدا رفتن هم یعنی این که رتبه های وجودمان عوض شود. از رده های پایین تر به رده های بالاتر برویم؛ وگرنه حرکت به سمت خدا حرکتی به طرف نقطه الف یا ب نیست، ما رتبه وجود را طی می کنیم. رتبه وجود عوض می شود. مولانا قرب به خدا را خیلی زیبا تعریف می کند:
«نی به بالا، نه پستی رفتن است
قرب حق از جنس هستی رفتن است»
یعنی در این سیر جنس هستی وجود طی می شود.
اما سوال این است که این مسیر چطوری طی می شود؟ باید نردبان وجود داشته باشد تا از ارتفاعی به ارتفاع دیگر برسیم. یک نردبان لازم است که از فرش تا عرش برویم، چون می خواهید به سمت خدا بروید. به سوی خدا رفتن، حرکت به سمت بی نهایت است، پایانی ندارد، بعد از مرگ هم ادامه دارد، در جهان بعد از حساب و کتاب هم ادامه دارد، حتی برای کسانی که در جهنم هستند هم در جریان است.
آن ها هم رشد می کنند و از جهنم خارج می شوند -البته آن هایی که خالد در عذاب جهنم اند استثنا هستند- در بهشت هم رشد و تعالی وجود دارد، شما به سمت خدا می روید، بهشت که یک سطح نیست، بلکه بهشت هم رتبه دارد. همین جور لحظه به لحظه نو می شود. حالا شما با یک نردبان می خواهید بروید، از ارتفاع صفر تا ارتفاع پنج. این بستگی به نردبان دارد که حلقه اتصال از صفر تا پنج را داشته باشد.
حالا این جا نردبانی می خواهید که شما را از پایین ترین درجه حیات مادی، تا بالاترین درجه حیات معنوی و الهی انتقال دهد. این نردبان نمی تواند از جنس جماد باشد، نمی تواند از جنس نبات باشد، نمی تواند از جنس حیوان باشد، این نردبان باید یک جوری از جنس خدایی باشد تا به خدا برود. این از جنس انسان نمی تواند باشد. انسان تا پنج مرحله را می تواند برود و یا تا هفت و یا صد، هزار و یا 20 هزار تا.
هر انسانی که دست آدم را می گیرد و می کشد بالا، تا اندازه ای می تواند بالا بکشد. به همین دلیل ما برای این که به سوی خدا برویم، یک خداگونه لازم داریم و آن خداگونه حتماً از جنس جماد، نبات و حیوان نیست؛ آن ها هم مظاهری از خدا هستند، ولی رتبه شان پایین است. پس این نردبان باید انسان باشد و در بین انسان ها هم باید بالاترین ظرفیت را داشته باشد. خدایی ترین ظرفیت باید بالفعل در وجود او باشد، انسان به بالاترین نردبان نیاز دارد، نردبانی که بالاترین ارتفاع را داشته باشد. چون می خواهیم به بالاترین نقاط برسیم، پس باید پیوسته در حال تعالی باشد، یعنی قابل سبقت گرفتن نباشد، اگر سبقت بگیری، می مانی، یعنی خودش باید پیوسته در حرکت باشد.
این موجودی که از فرش کارش را شروع می کند و تا به عرش می رود و پایانی ندارد و پیوسته خودش هم در امتداد بالارفتن است، انسان کامل و امام است.
وجود مقدس امام اگر به بهار تعبیر می شود، یک تعبیر عاشقانه و عالمانه و دقیق است که معرفت را با هنر به همراه دارد. انسان وقتی این گونه به ماجرا نگاه می کند، متوجه می شود امام حقیقتاً بهار انسان هاست، یعنی انسان به واسطه وجود مقدس امام شکوفا می شود، ظرفیت های درونی شما از قوه به فعل می رسد، یعنی شما عوض شده اید و شخصیت شما تغییر کرده و در بالاترین نقطه ایستاده اید، دوباره قوه های جدید به فعلیت های جدید نیاز دارد، توقف و سال و 12 ماه هم لازم ندارد؛ اصلاً زمان نمی خواهد و شما در هر لحظه در حال شکوفایی هستید. ما به بهاری نیاز داریم که موردی، لحظه ای و چرخشی نباشد و دائمی باشد «زنده باد بهار انسان ها».
*** شما در صحبت هایتان اشاره به عید و بهار کرده اید، ما در فصل بهار بحث عید نوروز را داریم، جایگاه نوروز در فرهنگ و تمدن ایرانی و نقش آن در تحکیم روابط انسانی از نظر شما چیست؟
** سوال بسیار خوبی است، اما پاسخش تفسیر و توضیح می خواهد، چون خیلی ظرفیت در نوروز وجود دارد. اولاً سال نو ایرانی به جهت این که درست در نقطه تعادل زمانی قرار دارد، درست نقطه عطف منحنی تغییرات زمان است. یعنی از این جا نور بر تاریکی مستولی می شود، یعنی درست از این جاست که نور بر تاریکی می تابد و شب تغییر می کند و روز سهم بیشتری را به خود اختصاص می دهد و تا پایان بهار این به اوج می رسد.
این خیلی زیباست یعنی ایرانی ها عیدی را انتخاب کرده اند که جلوه های مختلفی دارد. یکی از آن ها این است که نور سهمش از تاریکی بیشتر می شود، درست است که می گوییم شب مایه آرامش است، اما ما آرامشی را در برابر کار و تلاش در شب جست وجو می کنیم. اگر بنا بود یکی انتخاب بشود، اقتضای دنیا بر مبنای کار و تلاش است و نه خوابیدن.
مطلق خوابیدن از دست دادن فرصت هاست، چون در خواب مطلق اتفاقی نمی افتد. پس شما از این منحنی به سمتی که شیب آن عوض شده و به نفع روز است می روید. شما فرصت آفرینی می کنید برای جهش، پیشرفت، کار، ساختن، تعالی و... همه اینها تعابیر زیبایی از نوروز ایرانی است.
نکته دوم این که نوروز که در واقع آیین آن پاسداشت روز اول فروردین است، یک نقطه تعادل را گرامی می دارد؛ یعنی لحظه تحویل سال، درست لحظه تعادل روز و شب است. تعادل مهم است، ما باید در همه ابعاد متعادل باشیم، تعادل اگر از دست رفت، هیچ کس نمی تواند هیچ باری را بردارد. این نکته بسیار مهمی است، انسانی که تعادلش را از دست داد، دیگر هیچ مسئولیتی نمی تواند داشته باشد. یعنی مسئولیت از آدم غیرمتعادل برداشته شده است. لذا وقتی می گویند فلانی تعادل روانی ندارد و مرتکب جرم یا گناهی شده، اگر اثبات بشود که این فرد تعادل نداشته، مسئولیتی هم ندارد؛ تعادل خیلی مهم است.
آدمی که تعادلش را از دست بدهد، حتی اگر شما علم فیزیک یا علم شیمی هم به او بدهید، نتیجه خوبی نمی توانید بگیرید. پول به او بدهید، باز هم نتیجه خوبی نمی توانید بگیرید، قدرت هم بدهید، نتیجه خوبی حاصل نمی شود؛ چون محور وجودی اش که منطبق بر محور تعادلی عالم نیست، خارج از قواعد عمل می کند؛ خارج از قواعد اصولی، منطقی، عقلی و فطری رفتار می کند.
در نتیجه در این شرایط وجود قدرت علم، پول و حتی عبادت نتیجه ای نخواهد داشت.
آدم بی تعادلی که عبادت می کند، عبادتش به او کمک نمی کند، بلکه عبادت ممکن است بیشتر متکبرش بکند. ممکن است فریبش بدهد، ممکن است با عبادت در برابر خدا بایستد. ابلیس را فراموش نکنیم، ابلیس نتوانست با دستور خدا در برابر آدم سجده کند، چرا؟ برای این که تعادل نداشته، هرچند عبادت زیاد داشت. در روایت آمده که ابلیس خیلی مقرب بوده، فرشته نبوده، قرآن می فرماید جن بوده است. اگر فرشته بود، نمی توانست تخطی و سرپیچی بکند. در فرشته امکان سرپیچی نیست. او (ابلیس) سالیان سال، هزاران سال، مشغول عبادت بوده است.
یک مشکلی می بایست در وجود ابلیس بوده باشد. من دقیقاً نمی توانم بگویم که آن چه مشکلی بوده، اما این قدر می فهمم که ابلیس در نقطه تعادل نبوده، زیرا عبادات او به جای آن که او را به خدا نزدیک تر کند، او را از خدا دور کرده است. زیرا آدمی که نزدیک خداست، نمی تواند از امر خدا سرپیچی کند. نزدیکی به چه معنا است؟ آدم ها بعضی وقت ها خیلی به هم نزدیک هستند، ولی ممکن است خیلی از هم دور باشند، ممکن است در یک خانواده زن و شوهر که نزدیک ترین آدم ها در روابط انسانی تعریف شده اند، خیلی خیلی از هم دور باشند.
در زندگی ائمه جست وجو کنید، امثال این موارد پیدا می شود. کسانی بوده اند از حیث ظاهر به پیغمبران، صاحبان، اولیا، انبیا و به ائمه نزدیک بوده اند، اما در واقع از آن ها بسیار دور بوده اند. آن ها هرگز نتوانستند عظمت آن بزرگان را درک کنند.
پس یکی از زیبایی های نوروز، مسأله تعادل است. این نقطه، نقطه تعادل است و این مطلب مهمی است.
*** می توانیم بگوییم، مظهر این تعادلی که شما فرمودید وجود مقدس انسان کامل است؟
** بله، وقتی می گوییم بهار، همه اینها را در دل خود دارد. وقتی می گوییم فرصت سازی برای خلق و آفرینش و برای بروز و ظهور استعداد، یعنی امام، بهار است. اما بهار طبیعت نوبه ای می چرخد، از یک نقطه شروع می شود و به نقطه دیگر می رسد. اما بهار انسانها همیشه وجود دارد. یعنی شما در هر لحظه مختصات را در اختیار دارید تا به اوج برسید. یعنی در هر لحظه، نقطه، نقطه عطف است و تعادل هم این طور است.
من در ذهن خودم این گونه تصویر می کنم. می گویم عالم خلقت یک نقطه کانونی دارد که مبدأ مختصات هستی است. مثلاً در ریاضی می گوییم در فضای سه بعدی، نقطه کانون و مبدأ مختصات وجود دارد، در جهان هستی نیز مبدأ و مختصات وجود دارد. امام بر کانون این دستگاه مختصات ایستاده است، بلکه من می گویم خود دستگاه مختصات عالم است. ما باید معقولات را با محسوسات قابل فهم کنیم. روش تشبیه معقول به محسوس را گاهاً علما استفاده می کنند تا بحث های فلسفی و پیچیده را قابل فهم کنند. من هم این تشبیه را به صورت ذوقی بیان می کنم، ممکن است عده ای بگویند این چه تعبیری است که از امام می کنید. نه آن که بنده بخواهم آن مختصات ریاضی را در مفهوم دستگاه عالم بگویم. من می توانم این طور برداشت کنم، حالا هر کسی که نقطه کانونی وجودی خودش بر کانون و مبدأ مختصات عالم مستقر شد، رو به تعادل حرکت می کند.
معمولاً نقطه کانونی ما بر نقطه کانونی عالم منطبق نیست، گیر ما هم همین است. نقطه کانونی ما، یعنی مبدأ دستگاه شخصی ما بر این نقطه مستقر نیست. اما فطرت الهی می گوید برو تا بیفتی روی آن نقطه مبدأ. ما این گرایش را داریم. قرآن هم همین را می گوید: «فاقم وجهک للدین حنیفا» وجه خودت را اقامه کن، برپا بدار، مستقر کن، حالا هر جوری که می خواهید تعبیر کنید.
بیایید وجهتان را اقامه کنید. به کدام طرف؟ به طرف دین، حالا نمی خواهم درباره دین بحث کنم، چون ممکن است بعضی ها برداشت هایی کنند.
خدا به بشر می گوید بیا اقامه کن و برپا بدار، چه طوری؟ به سمت دین و برای دین. چرا باید این اتفاق بیفتد؟ این آیه قرآن است، این آیه قرآن یک دعوتی است که مکتوب آن را می خوانید که خدا به پیغمبر می گوید، پیغمبر نیز به آدم می گوید. در حقیقت خداوند به آدم ها می گوید شما وجهتان را به سمت دین پایه گذاری کنید.
تمام حرف های ائمه، اولیا و انبیا این است که به سمت دین برویم. پیغمبر بحث های فلسفی داشته. بگذریم که انسان ها براساس استدلال انبیا جذب می شدند. اگر استدلال نبود، مشکل پیدا می شد، مشکل کجاست؟ این است که پیغمبر در جایی ادعا کرده که بنده خداست و خداوند به او کتاب داده است، آیا کسی باید برود حرف های ایشان را بشنود یا نه؟
من می گویم که انسان ها باید بروند و بشنوند تا نتیجه بگیرند و اگر انسان دنبال این قضیه نرود، هرچه استدلال هم داشته باشیم، فایده ای ندارد. شاید ذهنش به او بگوید که برود، اما کارش باید مفید باشد و اگر مفید نباشد هر منطق و استدلالی هم بیاورد نتیجه ای نخواهد گرفت.
پیامبران ادعا و کتاب دارند، آن ها باید استدلال هم داشته باشند. یعنی انسان قبل از این که استدلال او را بشنود، یک محرکه دیگر هم لازم دارد. آن محرک اولیه یک حقیقت درونی است که فرد را به جلو هل می دهد، ممکن است اولش منفعت نباشد؛ اما بعد خوب می شود. بعضی وقت ها دین این طوری عمل می کند، یعنی برخلاف جریان آب باید شنا کرد. ظرفیت های دین نیز این طور است، انسان را علیه خودش می شوراند.
*** خود الهی افراد علیه خودشیطانی
** بله، درست می گویید، یعنی شما با یک وضعیتی انس گرفته اید و به آن عادت کرده اید، حالا می خواهید شرایط و مختصات آن را تغییر دهید؛ شما می خواهید بر یک سکون غلبه کنید. برای این کار عاملی لازم است، یک نیرو، یک محرکه می خواهید تا سکون را به حرکت در بیاورید.
این همان فطرت است، این همان روح عاشقی است که نسبت به خدا در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است. در این معیار اگر شما راست گفته باشید، شما را تصدیق خواهند کرد و اما اگر راستگو نباشید تایید نمی شوید و می گویند تو پیغمبر نیستی، باید حق گرا و راستین باشید. حق گرایی نه به معنای محاسبه و نه یک عامل بیرونی، بلکه یک عامل درونی و خدایی است. پس این همان فطرت خداوندی است. شما درون خودتان یک میل و تمایلی دارید، تا کانون وجودی خودتان را به کانون عالم نزدیکتر کنید.
*** می توانیم بگوییم این تمایل و میل از جنس محبت الهی است؟
** بله، درست است، این از همان جنس است، انس واقعی همان جا است. به طور مثال فرد در خانه اش در کنار برادر، خواهر، پدر، مادر، همسر و فرزندانش احساس آرامش می کند و با آن ها انس گرفته است و خودش را با آن ها یکی می داند. بنابراین انسان گرایش دارد تا به کانون خانواده اش نزدیکتر شود. مشکل ما در فاصله کانونی است که با عالم داریم. یعنی عوامل مختلف میان ما و منشأ عالم هستی فاصله می اندازند.
مبدأ مختصات ما با مبدأ مختصات عالم روی هم نیست، وقتی نیست ما دچار مشکل و عدم تعادل می شویم. امام در واقع معیار تعادل است. بهار هم یعنی نقطه تعادل، اگر تعادل به هم بخورد و ما از نقطه تعادل بگذریم هیچ چیز مفید نخواهد بود و رشدی اتفاق نخواهد افتاد.
اگر در صحنه زندگی تعادل و اخلاص نباشد، صحنه تار و تحلیل ها و برآوردها اشتباه می شود. چرا انسان ها این همه مکتب می سازند، چون نقطه کانونی در مکاتب ساخته دست بشر نیست. اما دیدن حقیقت خیلی راحت است. باید تعادل خودمان را حفظ کنیم تا به حقیقت برسیم.
ما نمی توانیم بگوییم باطل از حقیقت پر زرق و برق تر است. اگر این را بگوییم، حرفی خلاف حکمت زده ایم. حقیقت نور دارد، اما باطل نور ندارد. اما وقتی نقطه کانونی به هم منطبق نباشد، تشخیص حقیقت به همان نسبت سخت خواهد بود و نمی توانیم حقیقت را تشخیص بدهیم. در نتیجه تعادل مهم است و امام هم معیار تعادل است.
این که در روایات می فرمایند هر کس در زمان خودش امام را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده؛ به معنای این نیست که اسم و لقب و حجت امام را نشناسد، چون خیلی ها هستند که همه چیز را درباره امام می دانند، اما هیچ تناسبی با امام ندارند و همان اطلاعاتی که درباره شیطان دارند، راجع به امام هم دارند. آیا نمی شود کسی تشیع را قبول، ولی اطلاعات او درباره ائمه اطهار از ما بیشتر باشد؟ البته این گونه افراد کم نیستند. موضوع شناخت حقیقت امام است، فردی که حقیقت امام را درک نکرد مانند مرگ در دوران جاهلیت از دنیا رفته است. یعنی مثل کسی که در زمان قبل از بعثت پیغمبر به دنیا آمده و مرده است و دریافتی از این فرایند هدایت ندارد.
بحث امامت، بحث بسیار شیرین و زیبایی است. بعدها انسان شیرینی و حلاوت این بحث را خواهد فهمید، چون انسان در حال رشد و ارتقا است، انسان ها متوجه خواهند شد که امام چه کسی است. تاریخ قدیم بشریت می گوید انسان ها یک روزی به شکار گوزن می رفتند و یک روزی نیز خودشان طعمه گرگ می شدند، تا کم کم رشد کردند و خیلی چیزها عوض شد و آدم از دانش بیشتری بهره مند شد، به طوری که حیوانات تحت نظر انسان ها درآمدند، اما قبلاً این جور نبود، پس ما داریم به سوی تعالی می رویم.
بعضی ها انتقاد می کنند که بشر رشد نمی کند، نه این طور نیست من معتقدم که بشر در حال رشد است، این اساساً سناریوی الهی و داستانی است که خداوند نوشته است. این داستان، داستان حقیقت عالم است.
قبلاً انسان ها نمی دانستند که جهان چیست و چقدر بزرگ است. فردی که در یک روستا به دنیا می آمد، نمی دانست در پشت کوه چه خبر است.
اما حالا انسان ها یواش یواش به عظمت جهان و ظرفیت خودشان پی می برند، تازه می فهمند که امام چه کسی است، در جامعه مترقی که علم پیشرفت می کند، ارزش امام بیشتر مشخص می شود. حرف های امام درست و حسابی است، در حال حاضر علم پیشرفت کرده، اما 500 سال قبل این گستردگی علمی وجود نداشت و حرف های علمی قابل گفتن و درک نبود.
نخستین ماموریت امام اجرای عدالت در جامعه است و بقیه نیز در پرتو عدالت است.
انبیا آمده اند که قسط و عدل و داد را برقرار کنند تا جامعه بتواند ظرفیت ها را شکوفا کند، اگر تعادل درجامعه نباشد، قسط و عدل معنا پیدا نخواهد کرد و امکان شکوفایی وجود نخواهد داشت. لذا امام خواهد آمد و مدیریت را رسماً در مقیاس کامل حتی بالاتر از دوران غیبت به عهده خواهد گرفت. ایشان می خواهند عدالت را عمیق تر گسترش دهند و این کار یک راه بیشتر ندارد، باید ظرفیت های علمی جامعه افزایش یابد، چون بدون علم عدالت را نمی شود اجرا کرد.
باید بدانیم عدل جایش کجاست، برای این که هر چیزی را سرجایش قرار دهیم، جایگاه آن باید مشخص باشد. این کار، علم و معرفت می خواهد.
*** درواقع به تعادل نیاز است.
** بله، قرار دادن هر چیزی سرجایش را تعادل می گویند.
چون رشته ام الکترونیک است، یک مثال برای شما می زنم. شما قطعات الکترونیک را در کنار هم قرار می دهید اما اگر نقشه کار کردن آن را نداشته باشید، چه اتفاقی می افتد؟ وقتی ندانید که آن قطعات برای کدام مدار است و کاربردش را بلد نباشید، کاری نمی توانید انجام بدهید. باید هر کدام از قطعات در جای خودش و در مدار قرار گیرد، عدالت هم همین طور است.
طبق روایات وقتی امام می آید می گویند که او دست بر سر بشریت می گذارد و عقول بشریت افزایش می یابد. این تعبیر زیبایی است. امام وقتی می آید، معجزه اش علم است و انسان را با علم ارتقا می دهد و درنتیجه عدالت شکل می گیرد، اما در سایه جهل و باطل نمی شود عدالت را برقرار کرد، هرگز جاهل در جامعه نمی تواند عدالت را مستقر کند، ضمن این که قرار نیست امام یک نفره عدالت را برقرار کند. در نظام اجتماعی، فرهنگی یا نظام سیاسی، امنیتی و اقتصادی باید اعضای جامعه از ظرفیت های بالایی برخوردار باشند تا عدالت در میان آن ها تحقق پذیرد.
به قول امیرالمومنین حضرت علی(ع): «علم، زینت عقل است و عقول بشریت را ارتقا می دهد.» ما در روایات داریم که علم 27 واحد یا 72 واحد است (فعلاً کاری بر تعداد آن نداریم)، آنچه که مهم است می گویند از این تعداد دو واحد آن تا قبل از آمدن امام دراختیار بشریت قرار می گیرد. امام وقتی می آید عدالت هم خواهد آمد، درنتیجه امام یعنی تعادل. بنابراین یکی از زیبایی های نوروز تعادل است. نوروز انتخاب ایرانی هاست، یک انتخاب شایسته و قابل تقدیر است. وگرنه وسط زمستان که برف همه جا را گرفته، دیگران عید دارند، ما هم به آن ها احترام می گذاریم، ولی می خواهم بگویم این کجا و آن کجا.
ما یک نقطه تعادل در سال داریم که به نفع روز و نور است. یک نقطه تعادلی دیگر هم به نفع انجماد، شب و سکون داریم که این دو درست مقابل هم هستند.
*** کمی هم درباره آثار فرهنگی و اجتماعی نوروز توضیح می دهید؟
**درباره اوصاف ظرفیت های اجتماعی، عاطفی و ملی نوروز خیلی حرف می شود زد، اما نوروز از همه اینها بالاتر است. حتی اثرش را در یک خانواده ارزیابی کنید، چقدر اثرگذار خواهد بود. شما روز دیگری را سراغ دارید که اعضای خانواده این قدر به هم نزدیک شوند. من ذهنم یاری نمی دهد. از دوران کودکی تا هم اکنون شور نوروز در ذهن ما مانده است. تصوری که در نوروز است در هیچ روزی نیست. این را نمی شود انکار کرد.
نوروز یک حس و یک چیز دیگری است. وقتی به نوروز می رسیم، جامعه کم کم عوض می شود، بعضی ها اعتقاد دارند وقتی نوروز می رسد همه تلخی ها و سختی ها کنار گذاشته می شود و شادی و نشاط جای آن ها را می گیرد. این همان راز آفرینندگی است، یعنی یک بار دیگر همه از اول شروع می کنند. همه دارای احساس خاصی می شوند و این ایام را زیبا می بینند. جنس انسان از جنس عشق و جوشش می شود، لذا آدم هایی که نسیم بهار و عشق به بهار را بیشتر درک می کنند، در میان خانواده و همسایه ها و آشنایان تحکیم ایجاد می کنند و حتی در اجتماع و بین روابط در سطح وسیعی اثرگذار خواهند بود و سبب پیوند آدم ها در یک جغرافیای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خواهد شد.
نوروز فوق العاده است. این نوروز خیلی در بقای ایرانی ها موثر بوده و باید ارزیابی تاریخی دقیقی از این موضوع بکنیم، چون ایران کشوری است که خیلی مورد هجمه قرار گرفته است. در طول تاریخ هجمه های سنگینی به ایران وارد شده است که برخی از هجمه ها کافی بود که اسم، رسم، مرام، مکتب، درک، فهم و عشق را از بین ببرند. در آن مقطع بر اثر بی لیاقتی حکمرانان، پادشاهان و حاکمان، بخش های عظیمی از ایران جدا شد و ایران امروزی نسبت به ایران قدیم خیلی کوچک تر شده است اما نام ایران باقی ماند و پایداری نقش اول را در این مهم ایفا نمود.
حالا می بینیم که عامل پایداری چه نقشی دارد. اگر اسلام ناب را بررسی کنیم، متوجه می شویم اگر پایداری ایرانی ها نبود، امروزه از حقیقت اسلام خبری نبود.
*** آیا حکومت عباسیان یا امویان واقعاً سنت پیامبر را حفظ و به آن عمل کرده اند؟
** معتقدم اگر ایرانیان نبودند، اساساً اسم اسلام هم باقی نمی ماند. هم اکنون برادران اهل سنت ما در کشورهای عربی و غیرعربی دارند از پیامبر اسلام تبعیت و اظهار محبت و وفاداری می کنند.
این ها در سایه مسئولیت پذیری ایرانیان در نگهبانی از مکتب پیامبر اتفاق افتاده است. یعنی اگر معرفت اسلامی توسعه پیدا نمی کرد، اسلام شناخته و ثبت و ضبط نمی شد، با قلم ایرانیان اندیشمند اسلام توسعه پیدا نمی کرد، خیلی چیزها را می توانستند به نام پیغمبر (ص) قالب کنند.
ایرانی ها حتی کمک کرده اند تا اهل سنت هم پایدار باشد. بررسی کنید زبان عربی را چه کسانی حفظ کرده اند؟ همه این کارها را ایرانی ها انجام داده اند. البته برادران غیرایرانی ما هم اینها را تصدیق می کنند. همه اینها در تاریخ ثبت و ضبط
شده است.
نوروز ایرانی ها هم در جغرافیای سیاسی، ملت های دیگر را تحت تاثیر قرار داده است؛ یعنی یک حلقه وصل شده که ملت ها را با هم پیوند می زند. یعنی حوزه فرهنگی ایران خیلی وسیع تر از حوزه سیاسی آن است. خوشبختانه تیزبینی آقای دکتر احمدی نژاد در زمینه پاسداشت از نوروز خیلی موثر بوده و حالا می توانیم در این زمینه بحث کنیم، خدماتی که دولت آقای احمدی نژاد انجام داده اند از حیث حوزه فرهنگی ایران، فراتر از حوزه سیاسی ایران رشد داشته و در حال حاضر نیز ظرفیت آن شکوفا شده است.
یکی از آن اقدامات موثر در حوزه فرهنگی ایران این بود که نوروز به ثبت جهانی رسید و به عنوان یک میراث معنوی در یونسکو ثبت شده است و ایران حلقه وصل تعدادی از کشورها شد، البته با همراهی 10 کشور دیگر. خوشبختانه این کار در این حد متوقف نشد بلکه با تلاش های مسئولان و علاقه مندان، نوروز به نام روز بین المللی از سوی سازمان ملل شناخته شده و این افتخار بزرگی برای ایران و فضای فرهنگی بین المللی ایران است.
معتقدم با بین المللی شدن نوروز تازه کارمان آغاز شده است، برخلاف عده ای که معتقدند به انتهای مسابقه رفته ایم و دستمان را به سقف زده ایم و کار نیز تمام شده است؛ نخیر این کار تمام نشده، بلکه تازه شروع شده است. حالا ما با نوروزی جهانی و بین المللی می توانیم به سراغ اثرگذاری روی جامعه جهانی برویم.
با تبلیغ و ترویج فلسفه بهار، پایگاه جهانی نوروز در میان همه ملت ها گسترش می یابد. البته این را بگویم هدف پیامبر ما، جهانی است. هدف ائمه ما که پیشوایان مردم جهان هستند و فلسفه حضور امام و استقرار نظام عدالت در جهان که نظام صلح، صفا و عشق، ثبات و دوستی در دنیاست کاملاً جهانی است. یعنی نوروز نیز در همین راستا است. بنابراین یک حلقه وصل پیدا کرده ایم که می تواند سایر ملت ها را با اندیشه ها و آرمان های الهی و والای ایرانیان پیوند دهد. این فرصت خوب و تاریخی است.
فکر می کنم که باید هر سال یک برنامه ریزی سالانه انجام دهیم و در نزدیکی های نوروز به میان همه ملت ها برویم. نوروز دارای آیین زیبا و لطیف و سرتاسر عشق و محبت است. هیچ مانعی بر سر راه فرهنگ نوروز و پیام آن نیست.
اگر اجازه بدهید ورود کنیم به احوال شخصی خودتان، جنابعالی و خانواده محترمتان ایام نوروز گذشته را چگونه می گذراندید؟
قبل ها این قدر مسئولیت ها سنگین نبود و فرصت بیشتری داشتیم. من هم مانند هموطنان خودم عمل می کردم. یعنی به دید و بازدید و بعد هم به گشت و گذار می رفتم، اگر هم فرصتی می شد به همراه خانواده به شهرهای مختلف سفر می کردیم. مهمانی می رفتیم و یا میزبانی بستگان و دوستان را می کردیم؛ کاری که معمولاً ایرانیان در ایام نوروز انجام می دهند. چون ما از فرزندان شمال کشور هستیم بالاخره از جاهای مختلف برای ما مهمان می آید. ما بیشتر مهمان پذیر بودیم و از مهمانان پذیرایی می کردیم.
وقتی مسئولیت ها آمد دیگر مانند قدیم نتوانستیم عمل کنیم. مدتی در رادیو پیام و مدتی هم در رادیو تهران مسئولیت داشتم. آنجا یک کمی وقت ما محدودتر شد در نتیجه به گونه دیگری به نوروز پرداختیم. سعی کردیم ادبیات نوروز را در رسانه ملی ترویج و تبلیغ کنیم.
بعد در شهرداری تهران مسئولیت پیدا کردیم. معاون اجتماعی و فرهنگی و همچنین رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران بودم. در آنجا هم سعی کردیم در ایام نوروز خدمات بیشتری به مردم ارائه بدهیم.
اتفاقاً در زمان شهرداری این شعار «السلام علیک یا ربیع الانام» که «امام بهار انسان هاست» را در دوران مدیریتی آقای دکتر احمدی نژاد در شهرداری تهران ترویج و تبلیغ کردیم.
*** پس شعارهای انتخاباتی از همان زمان شروع شده بود؟
** (با خنده) ما که انتخاباتی نگاه نکردیم و نمی کنیم. چون بحث امام خیلی بالاتر از این است. انتخابات یا هر چیز دیگر در جمهوری اسلامی باید به نام و یاد امام باشد و اساساً موجودیت نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، اعتقاد به امام عصر(عج) است. به هر حال این شعار از آن ایام بوده است. یادم است در یکی از سال ها، شعاری که انتخاب کرده بودیم عبارت
«یک سال به دیدار تو نزدیک تر گشته ایم»، بود البته منظور ما خطاب به امام(عج) بود ولی در آن متن ننوشتیم خطاب به امام؛ اما منظور ما امام عصر بود. این شعار خیلی مورد استقبال قرار گرفت و واقعاً فرصت بود.
البته مردم ما اهل مسافرت هستند. ما با گروه هایی در مبادی ورودی و خروجی شهر تهران به استقبال مسافران می رفتیم و مسافران نیز همکاری خوبی با ما داشتند.
آن ایام درباره نوروز تبلیغات بسیاری انجام دادیم و سرانجام با تلاش همکاران ما در میراث فرهنگی، نوروز به ثبت جهانی رسید.
ما نوروز را امری دینی، الهی و آسمانی می بینیم، نوروز موضوع رویش از خاک است، موضوع رفتن به آسمان و عشق انسانی و گرفتن دست همدیگر است تا به آسمان پرواز کنیم؛ عشق بین انسان ها و جلوه های بزرگ خداوندی.
من باید به یک نکته دیگر هم اشاره بکنم، گردشگری یک عبادت است، چون انسان ها را به هم و به طبیعت نزدیک می کند و انسان ها را به آیات الهی می رساند و آیات الهی نیز انسان ها را به خداوند می رساند.
این موضوع را بنده در دوران مسئولیتم در میراث فرهنگی به طور مستقل پرداختم و تلاش نمودیم ایام نوروز را برای مردم غنی کنیم. وقتی می گویم گردشگری عبادت است از خودم این حرف را نمی زنم بلکه از قرآن می گویم: «قل سیروا فی الارض..»
این سفرها وحدت ملی می آورد، آدم می فهمد که کشورش چقدر بزرگ است آدم به ایرانی بودن خود افتخار می کند و لذت می برد. ما جزو 10 کشور برتر تاریخی جهان هستیم. وقتی بررسی می کنیم متوجه می شویم کشور ایران از چه عظمتی برخوردار است، ما بزرگ زاده هستیم.
ما هرچه باشیم و از هر منطقه ای مانند لر، مازنی، گیلک، کرد، بختیاری، جنوبی، آذری، زابلی، بلوچی، بندری، خراسانی، طالشی و... که باشیم فرق نمی کند، همه ما بزرگ و بزرگ زاده و یکی هستیم و باید بزرگ منش باشیم.
البته نباید تنها به تاریخ افتخار کنیم، ما باید از این تاریخ برای خودمان و فرزندانمان درس بگیریم، فرزندانی که در یک فضا و با دستگاه فکری و با تمدن جدیدی رشد می کنند. نسل های جدید باید فکر کنند که می توانند کارهای بزرگ انجام دهند. در دورانی که در مدرسه بودیم می شنیدیم که افتخار ایران ساختن خودروی پیکان است. یک پیکان با موتور انگلیسی می ساختند، بعد به کشور همسایه فخر می فروختیم که ما پیکان می سازیم، شما چه چیزی می سازید؟ آن موقع پیکان افتخار ما بود.
آن ایام هرچه وسایل و کالا به کشور ما وارد می شد، خارجی بود. در آن ایام برای نسل جوان باوری وجود نداشت که می توانند کار بزرگ انجام دهند. آن موقع هرکه ظرفیتی داشت، از کشور بیرون می رفت، ولی هم اکنون چه؟ بچه های ما ماهواره و موشک به اوج آسمان ها می فرستند. پیشرفت های بزرگ علمی انجام می دهند، بچه ها این ها را می بینند و در ذهن خودشان می سپارند و خودباور شده اند. فردا اگر کسی از او کاری خواست در سطح جهانی باشد، دیگر نمی گوید این کار را نمی توانم انجام بدهم، بلکه دولت با سرعت آن را انجام می دهد.
هم اکنون هم امریکایی ها وقتی می خواهند چیزهایی را به ما تحمیل کنند، برای این که مردم را از حکومت جدا کنند، می گویند قبول داریم شما ملتی با تمدن تاریخی هستید، البته این چیزی نیست که کسی بخواهد در دنیا منکر آن شود. دنیا ایران را در معیارهای فضیلت، ادبیات، علم و فناوری، تاریخی و فرهنگی قبول دارد. فکر می کنم از 15 سال قبل در زمینه فناوری در کشور سرمایه گذاری شده اما در این زمینه هم پیشرفت های خوبی داشتیم. ما از سال 58 در محاصره اقتصادی بودیم. آن موقع هنوز نفس انقلاب جا نیامده بود که جوانان ما در آن شرایط وارد صحنه شدند.
ما از نظر ظرفیت انسانی در دنیا بی نظیر هستیم و حرف اول را می زنیم. من راجع به چیز دیگری اینقدر محکم صحبت نمی کنم، اما در خصوص ظرفیت نیروی انسانی تاکید دارم، در مصر و هند هم ممکن است چنین ظرفیت هایی باشد، اما اندیشه ایرانی چیز دیگری است. اندیشه ایرانی جنس اش بی نظیر و جهانی است. حرف ها و ایده های چندین ساله ایران، امروزه برای جهان ارزش مدیریتی دارد.
*** جناب مهندس، شما معمولاً لحظات تحویل سال را چگونه می گذرانید؟
** من اصولاً برای لحظه تحویل سال اهمیت ویژه ای قائلم. معتقدم لحظه ای که سال تحویل می شود، واقعاً یک لحظه سرنوشت ساز است. در متون دینی ما هم این موضوع تایید شده. دعای تحویل سال داریم، برخی دستورات برای تحویل سال داریم. برخی از شخصیت های معنوی و عرفانی اسلامی هم به این ایام اهمیت می دادند و برایشان مهم بود. بنده سعی می کنم در آن لحظه خاص، یعنی در لحظه ورود به سال جدید در یک وضعیت معنوی قرار داشته باشم، البته محور این معنویت و فضای روحانی، امام عصر (عج) است چون ایشان صاحب الزمان است پس همه لحظات متعلق به حضرت هست؛ همه روزها، همه شب ها، همه ساعات، همه لحظات و همه اینها متعلق به امام عصر است.
هر امامی در زمان خودش صاحب همه لحظات است ولی در لحظه تحویل سال، عنایت امام به همه مردم در دنیا خاص تر است. در آن لحظه، توجه به حضرت خیلی کارساز است، کارسازتر از خیلی از لحظات دیگر و می تواند خیلی ثمربخش و پربرکت باشد. این احساس شخصی من است؛ البته این احساس در خانواده هم همین طور است، آن ها هم همین احساس را دارند. آن گذشته ها که ما معمولاً تعطیلات را شمال بودیم یا اگر جاهای دیگر بودیم، بر می گشتیم شمال؛ خیلی اصرار داشتم که آن ایام در منزل پدری باشم، ولی سال های اخیر این فرصت کمتر در اختیار ما قرار می گیرد. اولویت من از نظر جغرافیایی حضور در مرقد مطهر امام رضا (ع) است، من علاقه مند هستم که در لحظه تحویل سال در حرم مطهر آن حضرت باشم.
*** آیا در این چند سال اخیر اتفاق افتاده که در حرم مشرف باشید؟
** در زمان ریاستم بر سازمان میراث فرهنگی اتفاق افتاد؛ ولی در چهار پنج سال اخیر اتفاق نیفتاده؛ ولی قبل از آن، سال هایی به صورت متوالی اتفاق افتاده است.
خیلی دل پسند است که آدم داخل صحن باشد یا داخل رواق ها و در کنار مرقد مطهر امام رضا (ع) باشد؛ ولی من علاقه ای داشتم که در آن ایام، به جای آن که داخل صحن باشم، در خیابان امام رضا باشم. آنجا را خیلی دوست داشتم، علتش هم این بود که با یک فاصله ای انبوه جمعیت قابل رویت بود، چون یکی از چیزهایی که مورد رضایت خداوند است، این جمع و انبوه انسان ها هستند. به طور طبیعی و معمولاً جمع انسانی، جمع رو به تعالی است.
این که در روایت آمده: «یدالله مع الجماعه»همین پیام را دارد و من این جوری برداشت می کنم که مردم، توده های مردم صرف نظر از طبقاتش، تحصیلاتش، گرایش ها و امثال اینها، بالاخره خلق الله اند، عیال خدا هستند و عنایت خداوند شامل حال انسان هاست، جمع انسان ها معمولاً جمع پربرکتی است. حالا لحظه تحویل سال باشد و برای پابوسی حضرت امام رضا(ع) رفته باشند، انبوه هم آنجا باشند؛ دیگر نور علی نور است.
در خیابان امام رضا(ع) در مشهد، آن جمعیت به هم پیوسته است، یعنی اتصال برقرار است؛ مثل صف نماز جماعت. دوست داشتم که بیرون باشم و این جمعیت را ببینم. معمولاً هم وقتی تحویل سال انجام می شد، از همان جا یک سلام می دادیم. این هم خیلی لذتبخش است که شما تحویل سال توجه ات متصل باشد به ساحت مقدس حضرت مهدی(عج)، بعد هم نخستین اقدام بعد از تحویل سال، زیارت امام رضا(ع) باشد، البته همه ائمه نور واحد هستند، تفاوتی با هم ندارند.
ولی چون یکی از 14 معصوم مرقد مطهرشان در ایران است، ما ایرانی ها نسبت به امام رضا(ع) یک احساس دین و تعهد مضاعفی داریم. به خاطر این که امام رضا(ع) مهمان ایرانی ها است و این افتخار و برکت برای ایرانی ها وجود دارد. البته اگر فرصت یا توفیق حضور در مشهد و کنار بارگاه حضرت ثامن الحجج نباشد، هر کس می تواند هر جا این رسم را ادا کند. یعنی در لحظه تحویل سال، توجه خیلی خاصی به ساحت امام عصر کند. یادش باشد که برترین آرزو در زیارت آل یاسین آمده «السلام علیک ایها المقدم المأمول» سلام بر تو ای آرزوی مقدم، یعنی آرزوی برتر آدم امام است.
*** آقای مهندس! شما در این سال ها و در ایام نوروز دید و بازدیدهای سیاسی هم داشته اید؟
** نه. من یادم نیست تا حالا از این برنامه ها داشته باشم. یادم نیست که اساساً من دید و بازدید سیاسی در نوروز انجام داده باشم.
سیاسی منظورم به معنای دیدار سیاسیون است، نه لزوماً با اهداف سیاسی.
نه، یعنی با عنوان این که کسی یک شخصیت سیاسی باشد، یادم نمی آید به بازدید او رفته باشم. البته در ایام تعطیلات خدمت آقای دکتر احمدی نژاد می رفتیم. خوب بعضاً اتفاق افتاده زمانی که من تهران بوده ام این توفیق را داشتم که خدمت ایشان برسم.
این توضیح را بدهم که رابطه فامیلی به رابطه من و آقای احمدی نژاد هیچ اضافه نکرد، این را خیلی صریح می گویم.
ببینید ارادت بنده به ایشان خیلی زیاد است، البته موضوع فامیلی موضوع مهمی است. من این را بی اهمیت جلوه نمی دهم، اما من تا به حال به آقای احمدی نژاد از بابت فامیلی نگاه نکرده ام، یعنی این حس اصلاً در من پدید نیامده که ما فامیلیم. چون خیلی جلوتر از حس فامیلی ، احساسی قوی تر، شاداب تر و پرمعناتر وجود دارد. آن احساس برادری که ما در مفاهیم دینی داریم، یکی از مصادیق برجسته اش همین جاست.
بعضی ها معتقدند که دوست از برادر بالاتر است. حالا برادری خودش خیلی است دیگر، ما اگر دوست را بالاتر از برادر بدانیم؛ این رابطه یک رابطه دوستانه بسیار عمیق و سطح بالا است.
*** طی چند روز گذشته به واسطه خدمات مجموعه سازمان میراث فرهنگی در دوران مسئولیت شما،رئیس جمهور نشان درجه یک فرهنگ و هنر را به شما اعطا کرد. علت اعطای این نشان چه بود؟
** قبلاً نوروز به عنوان یک میراث ناملموس در سازمان یونسکو مطرح بود و یک پرونده ای هم برای آن تشکیل شده بود. آن موقع هنوز میراث معنوی در یونسکو وجود نداشت و عنوان میراث ناملموس داشت. به میراث مادی و فیزیکی می گویند ملموس و به غیر آن هم می گفتند ناملموس. چیزی که هم اکنون می گوییم میراث معنوی؛ آن موقع این عنوان نبود. در جریان رسیدگی به پرونده نوروز موضوع میراث ناملموس که هم اکنون ما می گوییم میراث معنوی، در دستور کار یونسکو قرار گرفت.
میراث معنوی که درست شد پرونده نوروز از مصادیق میراث معنوی بود و چون نوروز در خیلی از کشورها سابقه داشت و زنده بود و برای برخی از مجموعه این کشورها موضوع مهـمی بود 10 کشور در این زمینه یک تلاش مشترک تعریف کردند.
زمانی که بنده در سازمان میراث فرهنگی مسئولیت پیدا کردم و از این پرونده مطلع شدم، به جهت علاقه ای که داشتم، به این موضوع به طور ویژه توجه کردم. ولی دوستان ما پیش از دولت نهم هم به این مسأله پرداخته بودند. در کل زحمات زیادی کشیده شد. با توجه به ویژگی های تاریخی ، مبانی فکری و فرهنگی، آیین ها و گستردگی حوزه نفوذ و بالاخره تفاوت های احتمالی بین مناطق، خوشبختانه نوروز به ثبت جهانی رسید.10 کشور در این پرونده بودند، ولی مدیریت با ایران بود. چون همه می دانند که نوروز یک موضوع ایرانی است؛ اگرچه نام یک کشور دیگری در جغرافیای سیاسی مطرح باشد.
سازمان میراث فرهنگی هم به سرعت این را به عنوان نخستین اثر معنوی ملی به ثبت رساند و طی مراسمی با حضور آقای دکتر احمدی نژاد در دولت نهم، مورد تعظیم و تکریم قرار گرفت.
آقای رئیس جمهور محبت فرمودند و نشان را اهدا کردند، اما در واقع به نمایندگی از مجموعه قابل ملاحظه ای از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری این نشان به بنده داده شده و در بهره های معنوی و افتخاری که این نشان دارد، بنده فقط نماینده آن ها هستم. من از اینجا می خواهم یک بار دیگر از همه همکارانم، خانم ها و آقایانی که در این طرح سهیم بودند، تشکر کنم.
در سازمان ملل هم وقتی مسأله بین المللی شدن نوروز مطرح شد، تلاش هایی بود که بعضی ها نوروز را به نام خودشان ثبت کنند. ولی نوروز یک چهره سرشناسی است و آنجا این تلاش به نتیجه نرسید. نوروز به عنوان یک روز بین المللی ثبت شد؛ ولی گفتند نوروز با ریشه های ایرانی.
هم اکنون نمی توانیم بگوییم نوروز فقط متعلق به جمهوری اسلامی ایران است؛ چون نوروز خیلی جاها وجود دارد. ولی در سازمان ملل تصریح شده، روز بین المللی نوروز، ریشه اش ایرانی است.
*** شیرین ترین عیدی که خود شما در ایام نوروز گرفتید و خاطرتان هست چه بوده؟
** مدت هاست که کمتر به ما عیدی می دهند و فقط عیدی می گیرند. اما لطیف ترین و زیباترین خاطرات در زندگی ام در همین ایام عید بوده است و ایام کودکی که خیلی خیلی شیرین بود. آدم هرچه کوچکتر باشد، خیلی بیشتر نوروز به او می چسبد. حالا ممکن است در طی سال، بچه ها لباس های متعدد و متنوعی بخرند. در گذشته این قدر سطح زندگی ها بالا نبود، آن موقع بچه ها فقط ایام عید لباس نو می پوشیدند. خیلی جاها در طول سال یکبار غذای درجه یک می خوردند، آن هم در شب عید یا ناهار عید بود. حالا دیگر این چیزها عادی شده، آن قدیم ها ایام نوروز یک لذت دیگری داشت.
ما هم این روزها باید کاری کنیم که نوروز به کام همه شیرین شود. چون اگر می خواهیم یک وقتی را تعظیم و تکریم کنیم، باید سعی کنیم که این به کام مردم شیرین بیاید. من تردیدی ندارم که جلوه های مثبت شادی، فرح ، لطف، محبت و مهر باعث شده نوروز در تاریخ ایران حفظ شود و ببالد.
یک توصیه ای به خودم و به همه این است که سعی کنیم که فضای نوروز را شادمان کنیم.
*** مدتی است که خداوند به شما یک نوه داده، اسم ایشان چیست و چند وقت شان است؟ و آیا شما فکر کرده اید که امسال عیدی باید به ایشان چه بدهید؟
** خداوند لطف کرد و از برکت همین وصلتی که با خانواده دکتر احمدی نژاد داشتیم، یک فرزند دختر خوب نصیب کرد که نوه مشترک بنده و آقای احمدی نژاد هست. برای ایشان نوه پسری و برای بنده نوه دختری است، نامش هم «زهرا» است. 11 تیر سال91 به دنیا آمد و هم اکنون 9 ماهه است.
*** چطور از اسامی اصیل ایرانی برای انتخاب اسمش استفاده نکرده اید؟
** من این اسم را نگذاشته ام، ولی در اسم های دخترانه، چند اسم هست که خیلی دوست دارم، از جمله زهرا. شاید اگر به من هم بگویند که نخستین اسم را بگو، من زهرا را بگویم. اسم دومی که خیلی دوست دارم، مریم است؛ یا مثلاً اسم نرگس را دوست دارم.
تعصبی ندارم که مثلاً حتماً یک نام ایرانی باشد. زهرا را هم یک نام ایرانی می دانم، یعنی در ایران این نام پذیرفته شده است. آن قدر که زهرا در ایران دارای اعتبار و ارزش است، شما کجای دنیا می توانید برای زهرا این اعتبار را پیدا کنید؟
اما در کل نیکی و زیبایی نام مهم است. نامگذاری علامت فرهنگ است، علامت مد نیست، باید معنا داشته باشد.
*** حضرتعالی در طول دوران مسئولیت تان تاکید ویژه ای بر ایران و ایرانی داشته اید. این تاکید حضرتعالی به مذاق برخی سیاسیون، خیلی خوش نیامده. مثلاً در چند سال اخیر بعد از این که موج برخی تحولات در منطقه ایجاد شد، خیلی ها این انتقاد را وارد می دانستند و مطرح می کردند که در این شرایط، تاکید و اصرار بر ایران، حساسیت هایی را در افکار عمومی منطقه ایجاد می کند. در این مورد توضیح بفرمایید که علت اصرار شما بر پیشینه تمدن ایران زمین چیست؟
** من اساساً تفاوتی بین ایران گرایی و اسلام گرایی قائل نیستم. جریاناتی که این دو تا را رو در روی هم می بینند، برخی به آن یکی و برخی به این یکی گرویده اند.
معتقدم که در بین جوامع بشری ایرانی ها از جمله با استعدادترین و خوش فهم ترین آدم ها بوده اند. میزان دریافت از خدا در انسان ها متفاوت است.حالا چه کسانی می توانند دریافت بالاتر داشته باشند؟ کسانی که قدرت فکری بالاتری دارند، استعداد بالاتری دارند، هوش بالاتری دارند. ایرانی ها به نسبت خیلی از اقوام در دنیا پیشرو بوده اند و از ایرانی ها بعید است که سنگ و چوب و بت را پرستیده باشند. در تاریخ هم سراغ نداریم که ایرانی ها سنگ و بت پرستیده باشند. یعنی ایرانی ها در طول تاریخ همیشه موحد بوده اند.
من می گویم اگر قرار است جامعه ای موحد باشد، چه کسی بهتر از ایرانی ها؟ چون اینها قدرت فکری داشته اند. حالا ایرانی قبل از اسلام هم هست، ایرانی بعد از اسلام هم هست. ایرانی بودن و اســلامی بودن دو مقوله جدا نیستند که ما در برابر هم قرار بدهیم.
ظرفیت اسلام که یک ظرفیت جهانی است، از این جا ناشی می شود که می تواند قومیت های مختلف دنیا را در بر بگیرد. والا دین اسلام مال قوم خاصی نیست که مثلاً چون در سرزمین حجاز آمده مال اعراب باشد.
برخی کوشیده اند با استفاده از عنصر ایرانی در برابر اسلام بایستند و اسلام را نفی کنند. اما به صورت عمیق اگر به ماجرا نگاه کنید، می بینید یک تقابل قومی است؛ یعنی دعوای قومی دارند. مثلاً می گویند اینها عرب اند یا عجم اند بعد هم دین اینها نفی می شود، چون اینها عرب نیستند. بالاخره این حرف ها در کتا ب ها زیاد نوشته شده.
یک ملتی است به نام ایرانی، اینها در طول تاریخ زندگی کرده اند. در هر دوره ای یک اعتقاداتی داشته اند. یک دوره ای یک پیغمبری بوده با آن پیغمبر بوده اند. پیغمبر عوض شده بعضی ها با همان پیغمبر قبلی، بعضی ها هم به دین پیغمبر جدید گرویده اند. برخورد ایرانی ها با اسلام یک برخورد بسیار زیبا است. سپاه اسلام حمله کرد و ایران را تسخیر کرد.
ایرانی ها اسلام را پذیرفتند، چطور پذیرفتند؟ بعضی ها می گویند به خاطر زور بوده یا به خاطر فشار بوده. دیده اید که بعضی از ملی گراها این جوری فکر می کنند که اینها ناشی از زور بوده و اسلام آمده روند زندگی ایرانی ها را تخریب کرده. بعضی ها هم برعکس اند، برای این که اسلام را عزیز بشمارند ایران را می زنند. من می خواهم بگویم که این دو برداشت، غلط است. قبل از اسلام و بعد از اسلام یک تاریخ این ملت است.
من بارها گفته ام که نباید ما به خاطر این که ایرانی را تقویت بکنیم، اسلام را منکوب بکنیم. بعضی ها اصلاً حواسشان نیست که این جور توصیف تاریخ، به نفع ملت ایران نیست. آخر این چه ملتی بوده که در برابر اینها نایستاده؟ شما دارید ایران را تضعیف می کنید.
بعضی ها هم می خواهند اسلام را تکریم کنند می گویند اسلام مهم است، ایران اصلاً مهم نیست. گویی ایرانی ها قبل از این که اسلام بیاید، اصلاً آدم نبوده اند. انگار کسانی که هیچ چیز حالیشان نبوده، اسلام آمده اینها را آدم کرده. این که تکریم اسلام نیست، چون اگر اینها هیچ چیز نداشتند پذیرششان هم فضیلتی نیست.
ما می گوییم ایرانی ها چون آدم های فهیمی بوده اند چون آدم های متمدنی بوده اند، شاخص داشته اند، معیار داشته اند، می توانستند بفهمند چه چیزی حق است و چه چیزی باطل است.
ببینید آیا بعد از این که اعراب حاکمیت شان در ایران را از دست دادند، آیا ایرانی ها به اسلام پشت کردند؟ نخیر، بلکه به دست ایرانیان است که تمدن اسلامی پایه گذاری می شود. غیر از ایرانیان چه کسی تمدن اسلامی را پایه گذاری کرده است؟ تاکید هم کردند که ایرانی هستیم، ایرانی هم ماندند، زبان فارسی شان را هم حفظ کردند. ولی این زبان فارسی به شدت تحت تاثیر قرآن، خودش هم رشد کرده، خودش هم خیلی ظرفیت پیدا کرده و بعد در خدمت فرهنگ و تمدن اسلامی قرار گرفته و موجبات شکوفایی اسلام شده است.
اندیشمندان بزرگی گفته اند که اگر ایرانی ها نبودند، این حدی که اسلام رشد کرد، اتفاق نمی افتاد. به نظر من اگر ایرانی ها نبودند، حتی چیزی از اسلام هم باقی نمی ماند. من اصلاً نمی فهمم چه تضادی بین این دو وجود دارد. بنابراین فرهنگ و تمدن ایرانی، فرهنگ و تمدن اسلامی است.
تازه ما بیشتر از این مدعی هستیم. می گوییم فرهنگ و تمدن اسلامی اصلی، فرهنگ و تمدنی است که ایرانی ها آن را شکوفا کردند. وگرنه ما فرهنگ اموی و عباسی را که اسلامی نمی دانیم، هر چند آن ها خودشان را خلیفه و جانشین پیغمبر می دانستند.
حال با این مقدمه سوال می کنید که در منطقه جریانات اسلامی راه افتاده، این که ما در این شرایط دم از فرهنگ و تمدن ایرانی می زنیم، یعنی چه؟ ببینید این یک چیزی است که ربطی هم به این سال ها ندارد. حالا مثلاً دو سال است که این مسائل در منطقه راه افتاده، حالا قبلش مگر این نبوده؟ قبلاً هم این بحث بوده. آیا ما باید بگوییم ایران نبوده؟ فرهنگ اسلامی، ایرانی نبوده؟ ایرانی ها اصلاً در تاریخ نبوده اند؟
نمی شود این کار را کرد. این بحث همیشه بوده، مثل بحث شیعه و سنی که همیشه بوده و این اختلاف نظر وجود داشته.
وحدت یعنی این که همه فرقه های اسلامی اندیشه های خودشان را عرضه کنند، استنتاجات و دریافت هایشان را عرضه کنندو بعد بهترین ها را همه آدم ها انتخاب کنند. باید در بهترین به وحدت رسید. ما نمی توانیم بگوییم آقا تو 30 درصد افکارت را بگذار کنار، من هم 30 درصد بهت بدهم مساوی شویم! این جوری که اصلاً افکار قابل تبادل نیست. افکار باید جای خودش را باز کند. باید مورد پذیرش قرار بگیرد. باید مورد تایید عقل باشد، باید جایش را در دل پیدا کند.
این مهم هم با جنگ تحقق نمی یابد، با دعوا نمی شود، با پول نمی شود. هم اکنون انقلاب اسلامی چه قدر در جهان اسلام اثر کرده؟ خیلی! یعنی مردم جوامع اسلامی را نسبت به عدالت حساس کرده، نسبت به ظلم حساس کرده، نسبت به حکومت جور حساس کرده.
وقتی شما ماموریت و تکلیف انسان را بیان می کنید، اصلاً لازم هم نیست که بگویی این شیعه است یا سنی است یا مسلمان است یا مسیحی است؛ وقتی یک ارزشی را مطرح می کنید، خودبه خود از آن استقبال می شود. امروز عدالت به عنوان یک ارزش مشترک جامعه بشری است. عدالت آن چیزی است که ما می خواهیم، امام زمان هم برای عدالت می آید. یعنی ناب ناب اندیشه شیعه (بعد از توحید)، عدالت است. خوب هم اکنون همه جهان به دنبال عدالت هستند.
ما برای وحدت، همه جا نمی توانیم بگوییم که اسلام. در یک جاهایی ما باید بگوییم اسلام، در جاهای دیگری باید بگوییم انسان.
الان در دنیا برخی هستند که اسلامی را مطرح کرده اند که خود شما هم علاقه ای به آن ندارید، تبلیغات کردند، یک چهره سیاهی از آن در دنیا ارائه می دهند. تصویرهایی به صورت گسترده پخش شده است که طرف نشسته گردنش را گرفته دارد می برد، بعد هم می گوید الله اکبر.
ما نمی توانیم حقیقت را نگوییم و به وحدت برسیم. چون دروغ است، چون بعد می آید می بیند این یک چیز دیگر است. وحدت فقط در سایه طرح عالمانه و مهربانانه و از سر استدلال اتفاق می افتد.
حضرت امام آمد و چه گفت؟ امام بیشتر از همه گفت وحدت. هیچ کس به اندازه امام منادی وحدت نبود ولی گفت اسلام ناب. نگفت هر اسلامی. شما عبارت های امام را نگاه کنید نسبت به برخی ها، من نمی خواهم یادآوری کنم. نسبت به بعضی از مدعیان اسلام ببینید چقدر تند است.
این که ما می گوییم فرهنگ و تمدن ایرانی، معنایش این نیست که این موضوعی است در برابر اسلام. ما داریم می گوییم فرهنگ و تمدن ایرانی، اسلام ناب است. یک اسلام عاقلانه، خردمندانه، مستدل و مستحکم است ضمناً عارفانه و عاشقانه هم هست. اصلاً انقلاب اسلامی ایران همین است.
ببینید اسلام عرضه شد و یک اثری در جامعه حجاز گذاشت. اما واقعاً چه قدر از اسلام فهم شد؟ به قدر فهم آن هایی که آنجا بودند. سطح جامعه ایرانی با سطح جامعه حجاز قابل قیاس نبود. ایرانی دارای تمدن است و می فهمد برخی از مفاهیم یعنی چه. این فهم شاید در سطوح پایین تر نباشد. نمی خواهم بگویم در حجاز هیچ کس نفهمید، من معدل جامعه را می گویم. اما دریافت در ایران سطح اش بالاتر است.
این ادعایی است که ما مطرح می کنیم و البته از نظر من صحیح است. اما انتقال این مفهوم به ملت ها در سطح منطقه و جهان آیا یک مقداری حساسیت ایجاد نمی کند. یعنی با آن ایده مدیریت مشترک جهانی که خود حضرت عالی و دکتر احمدی نژاد رویش تاکید دارید، در ظاهر یک مقدار منافات ندارد. یعنی ما یک چتری در منطقه داریم تحت عنوان اسلام حالا با قرائت های مختلف. اما وقتی ایرانی بودن و برداشت ایرانی از اسلام را مطرح می کنیم آیا مقداری ایجاد حساسیت نمی کنیم و کار مشکل تر و پیچیده تر نمی شود؟
نه، حساسیت اشکال ندارد. این اختلاف و تقابل است که اشکال دارد. شما می خواهید وحدت ایجاد کنید. آیا با سکوت به وحدت می رسید؟ در این صورت اصلاً وحدتی اتفاق نیفتاده. چون وحدت باید نتیجه داشته باشد.
تنها راه وحدت این است که ما خردمندانه و عالمانه اندیشه های خودمان را مطرح کنیم. دعوا نباید داشته باشیم.
البته وقتی ما می گوییم فرهنگ ایرانی، اینجا یک آثار ملی دارد، آدم ها را بسیج می کند. بالاخره ظرفیت های ملی هم برای پیشرفت لازم است.
آیا فقط سر اسلام دعواست؟ یعنی ما اگر رفتیم روی فناوری گفتیم ما اولیم، این اختلاف ایجاد نمی کند؟ در فوتبال که می رویم مسابقه می دهیم، این اختلاف نمی آورد؟ قرار نیست این ها اختلاف بیاورند. قرار است این ها وحدت بیاورند. یعنی قبل از مسابقه همدیگر را بغل کرده ایم، مسابقه هم داده ایم. بردیم یا باختیم دوباره همدیگر را باید بغل کنیم. فرهنگ این کار را باید ایجاد کنیم. نه این که ما هیچ چیز نگوییم.
وحدت به معنای نفی تفاوت ها نیست، وحدت به معنای این است که تفاوت هایی را که داریم بیاوریم روی صحنه بگذاریم، ببینیم داشته های ما کدامش زیباتر است، کدامش بهتر است، کدامش اثرگذارتر است. روی همان ها وحدت کنیم.
اگر یکی بیاید بگوید ایرانی ها قوم برتر هستند، این مطرود است. اما اگر کسی آمد و گفت ایرانیان در تاریخ بیشتر از دیگران درخشیده اند، آیا این بد است؟ اگر کسی گفت ایرانی ها دارای هوش و استعداد در بالاترین تراز جهان هستند، این را باید ما نفی کنیم؟ نه! این واقعیت است.
ما می گوییم ایرانی ها در تاریخ، فرهنگ و تمدن را ساخته اند. می روی در فلسفه، می بینی ایرانی ها هستند، می روی در عرفان، عمده ایرانی ها هستند. حتی ادبیات عربی را هم ایرانی ها نوشته اند.
حالا اسم امام زمان را ببریم یا نه؟ می گویم مگر چه اشکال دارد؟ می گوید امام زمان که اختلاف برانگیز است، چون شیعه می گوید امام زمان. ما می گوییم برعکس، امام زمان نه تنها باعث اختلاف نیست؛ بلکه محور اتحاد عالم است. آقای احمدی نژاد رفت این را در الازهر مصر گفت. اصلاً کسی باورش نمی شود، آنجا مرکزیت اندیشه اهل سنت عالم است. کسی می آید حرف خلص و ناب تشیع را در مرکز اهل سنت می گوید.
لذا آقای احمدی نژاد می گوید که امام زمان محور وحدت عالم است، محور وحدت شیعه و سنی است، محور وحدت یهودی، مسیحی و زرتشتی است.
بالاخره دنیا دنیای عرضه اندیشه هاست و وقتی اندیشه ها عرضه شود، راه صلح و ثبات باز می شود.
اگر زمانه، زمان عرضه اندیشه ها نباشد راه آمدن امام بسته است چون در یک فضای غوغاسالار حرف حقی عرضه نمی شود. امام کی می آید؟ به همان دلیلی که غایب شد، به همان دلیل هم می آید. امام وقتی می آید که فرصت و شرایط ارائه حقیقت وجود داشته باشد. ما هم باید فضا را باز کنیم که ارائه حقیقت انجام شود. من معتقدم جهان به سرعت به این سمت حرکت می کند.
اگر خیلی ساده به شما جواب بدهم، باید بگویم «کند هم جنس با هم جنس پرواز». من اگر بگویم یک آدم سیاسی نیستم، شاید این حرف درست نباشد. ولی اساساً بین فرهنگ و سیاست علائقم به فرهنگ خیلی بیشتر است تا سیاست. به سیاست به معنای مستقل سیاست، نه علاقه و نه گرایشی ندارم. در آینده دنیا آنهایی که خیلی سیاسی اند، دیگر نقشی نخواهند داشت. اما سیاست به معنای مدیریت را قبول دارم. اگر به من بگویی که امام زمان (عج) را وصف کن، می گویم ایشان یک مدیر جامع الاطراف و جامع الشرایط است. علتش هم این است که او علمش در همه ساحت ها جامع است.
آنچه اصل است باورهای آدم هاست. باورهاست که حقیقت ماست. حقیقت من طبقه اقتصادی من نیست. حقیقت من جریان سیاسی من نیست، حقیقت من دریافت های من از جهان است. حقیقت من یعنی این که راجع به جهان چطور فکر می کنم. پس حقیقت انسان یعنی فرهنگ.
البته فرصتی نبوده که خودم خیلی در این عرصه ها به صورت تخصصی وقت بگذارم، ولی علاقه به هنرمندان و اهل فرهنگ زیاد بوده. آن ها هم بالاخره به سراغ من آمده اند و سعی کرده اند نیازهایشان را در دولت از این طریق تامین کنند.
فرهنگ مهم است، هنر مهم است؛ اصلاً انقلاب ما روحش فرهنگی است. ما دنبال این هستیم که نگاه جامعه انسانی در دنیا عوض شود. البته این ماموریت انقلاب است، نه لزوما ماموریت برخی آدم ها. هم اکنون خیلی ها به انقلاب آویزانند، چون چیزی ندارند به کسی بدهند، لذا جا پر کرده اند.
ظاهر برخی افرادی که شما با آن ها ارتباط می گیرید از لحاظ مدل پوشش با شما متفاوت هستند ولی شما خیلی راحت ارتباط می گیرید. این برای شما حاشیه هایی ایجاد کرده است.
*** دلیل این که حاضرید هزینه این ارتباط را پرداخت کنید، چیست؟
** ما که هزینه ها را پرداخت کرده ایم! اولاً راجع به پوشش، بعضی ها یک پوشش خاصی را پوشش اسلامی می دانند. ببینید حدود حجاب و شرعیات یک بحث است، مدل لباس و رنگ و طراحی و این ها یک چیز دیگر است. ما در اسلام پوشش خاصی که نداریم.
ثانیا حالا ممکن است کسی کاملاً یک حدودی را رعایت نکند. بعضی ها فکر می کنند این ها مخالف انقلاب اند یا مخالف اسلام اند. من این را قبول ندارم.
من با این ها بوده ام، دیده ام، شنیده ام؛ هنرمندان ایمان بسیار عمیق و باورهای بسیار دقیقی به ارزش های این جامعه دارند. آدم های بسیار مومنی هستند، وقتی بحث امام زمان (عج) مطرح می شود، برخی از آن ها گریه می کنند. من بارها این صحنه ها را دیده ام. انسان های آگاهی هستند که راجع به جامعه نقطه نظر قابل تامل دارند.
منتها بعضی ها یک حرف هایی می زنند. مثلاً در یکی از این سفرهای استانی یک جوانی به من اعتراض کرد و گفت آقا شما حیثیت این دولت را برده اید! گفتم چه شده برادر؟ گفت تو چرا با فلانی ملاقات کردی؟ گفتم خب اشکالش چیست؟ توقفی کرد و بعد گفت: بابا مگر عکس هایش را ندیده ای؟ گفتم عکس های چه را ندیده ام؟ گفت در سایت ها! گفتم من ندیدم. مگر تو دیده ای؟ گفت آره. گفتم اشتباه کرده ای! کسی که باید اعتراض کند، من هستم نه تو. من باید به تو اعتراض کنم که چرا به حریم خصوصی افراد ورود کرده ای، حالا عکسی که یک نفر در خانه گرفته به هر دلیلی پخش شده، تو به چه حقی در سایت دیده ای؟ مسائل خصوصی آدم ها یک چیز است، مسائل اجتماعی شان یک چیز دیگر. حالا یک آدمی نظری دارد، درخواست ملاقات می کند، ایده هایی دارد، یک شبهه ای ذر ذهنش است.
شبهه را مطرح می کند پاسخ می گیرد. خوشبختانه اهل فرهنگ خوبیشان این است که خیلی اهل منطق اند. خیلی از هنرمندان وقتی مراجعه کردند و حرف هایشان را زدند، اصلاً نگاه شان عوض شد. بعضی هایشان گفته بودند ما می خواستیم آزمایش کنیم، اصلاً شما ما را قبول دارید؟ ما از نظر شما آدم هستیم؟ حالا ما بیاییم بگوییم که مثلاً یک ذره از موهایش زده بیرون. خب مگر شما توصیه مقام رهبری در سفر به خراسان شمالی را نشنیدید؟ خب ما هم همین حرف ها را قبلاً می زدیم، چیز جدیدی که نیاوردیم. متاسفانه برخی از آقایان تصور بسیار غلطی نسبت به هنرمندان دارند. این خیلی گناه است که ما در ذهنمان راجع به آدم ها قضاوت های نادرست داشته باشیم. در این همه ملاقاتی که من با هنرمندها داشته ام، چه آقا و چه خانم، تا حالا یک مورد هم احساس نکرده ام این هنرمند اهل لغزش است.
اصلاً سطح اینها، سطح بالایی است اصلاً به یک افق های خیلی برتر نگاه می کنند، کشورشان را دوست دارند. بدترین چیز سوء ظن است. «ان بعض الظن اثم» بعضی از گمان ها گناه است... ببینید انسان ناپاک همه جا هست، ممکن است در صف نماز جماعت هم یک آدم ناپاک باشد. بنابراین انسانی که لغزشی داشته باشد، می تواند در فرهنگ باشد، در هنر باشد، در سیاست باشد، در اقتصاد باشد. ما باید برویم سراغ اینهایی که در اقتصاد گلوی مردم را فشار می دهند.
اینهایی که فساد در جامعه تولید می کنند. اینها هستند که فحشا را در جامعه تولید می کنند. اینهایی که نمی گذارند جریان عدالت در جامعه برقرار شود، اینها به جامعه خیانت می کنند. ما باید به جنگ اینها برویم.
اتفاقاً هنرمندان در جلسات خیلی از اشتباهات دولت را گفتند، خیلی از اشتباهات ما متدینین و مذهبی ها را گفتند، خوب درست هم گفتند. منتها ما یک تقسیم بندی ای در جامعه کرده ایم می گوییم فلانی مذهبی است و فلانی غیرمذهبی. بعد غیرمذهبی را معادل آدم بی دین فرض کرده ایم. با مشخصاتی هم که می گوییم غیرمذهبی ها می شوند اکثریت جامعه!
خانم بایگان آمده بودند بازدید از روزنامه، وسط مصاحبه اذان گفته شد. ایشان گفتند من اول باید نمازم را بخوانم. یعنی همان جا قطع کردند رفتند نماز را خواندند بعد آمدند مصاحبه ادامه پیدا کرد.
حالا شما بیایید قسم حضرت عباس بخورید، اگر توانستید به این بهانه گیران حالی کنید که هنرمندها این طوری اند.
به شما می گویند جریان انحرافی. می خواهیم ببینیم شما از چه جریانی و از چه چیزی و به چه سمتی انحراف دارید؟ به نظر شما من انحراف دارم؟ از چپ و راست! انحراف از شیطان!
این جوری که خیلی منحرفیم. کسانی هستند که به جای اثبات خودشان، دیگران را نفی می کنند. اینها هیچ وقت نتیجه درستی نمی گیرند. آن ها یک حقیقت را پنهان می کنند و آن ضعف های فکری خودشان است، نگران نباشید.
به نظرتان مردم در انتخابات یازدهم چه رفتاری از خود نشان می دهند.
آن رفتاری که از ملت بزرگ ایران انتظار می رود. من همیشه رفتار مردم در انتخابات را زیبا دیده ام و فکر می کنم که انتخابات بعدی، زیباتر از همه انتخابات گذشته خواهد بود. ان شاءالله.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو