پریسا مهرآفر خبرنگار شبکه خبر از جمله سخنرانان روز خبرنگار در حضور رییس جمهور بود. او ضمن بیان خاطراتی، خطاب به احمدی نژاد گفت: درسی که من از دولت شما و شخص جنابعالی آموخته ام این بود که نسبت به هموطنانم فروتنی داشته باشم و درد مردم را درد خود بدانم .
خبرنگار شبکه خبر وقتی برای سخنرانی دعوت شد تصمیم گرفت خاطراتی از دوران خبرنگاری خود را برای رییس جمهور و خبرنگاران بیان کند. او حرف هایش را ازخاطرات دوران کودکی و این که دوست داشته همیشه در خبررسانی پیش تر از دیگران باشد آغاز کرد و با آنچه که در تبلیغات انتخابات دولت نهم دیده به پایان رساند.
بخش هایی از سخنان مهرافر خبرنگار شبکه خبر به شرح زیر است:
قرار نبود صحبت کنم . به همین دلیل دست خالی در خدمت شما هستم . خبرنگاران، بسیاری ازمشکلات را مطرح کردند. در این فرصتی که به من داده شده اجازه میخواهم ازاین مسائل صحبت نکنم و خاطرهای از دوران خبرنگاری ام را برای شما تعریف میکنم.
خاطره ای کوچک ازانتخابات دولت نهم درسال 84 دارم که فکر می کنم شنیدنی باشد. در آن زمان خبرنگارحوزه دولت بودم. همه خبرنگاران می دانند که درزمان انتخابات خبرنگاران همه حوزه ها به بحث انتخابات سوق داده میشوند و کار میکنند.
در آن زمان نیزسوژه کارم درخصوص ستادهای انتخاباتی کاندیداها بود. با ستادهای 7 کاندیدا برای گرفتن گزارش هماهنگ کرده بودم.
نخستین گزارش من ازستاد تبلیغاتی آقای قالیباف بود. ستاد تبلیغاتی ایشان زیر پل میرداماد قرار داشت. ساختمان این ستاد بسیارعریض و طویل و شیک بود.
هماهنگی های لازم برای اجازه ورود به ستاد انجام شده بود. جلوی در که رسیدم اجازه ورود ندادند. گفتم:" آقا هماهنگ شده" . در آن موقع دیدم عواملشان همه احساس میکنند رئیس جمهور داخل ساختمان است . به هرحال با خواهش وارد شدیم . ازآن ها خواستیم تا فعالیتها واقلام تبلیغاتیشان را به ما نشان دهند. چند پوستر به ما نشان دادند که رنگ و لعاب خاصی داشت. در یکی از پوسترها که هیچ وقت آن را درهیچ کجای شهر ندیدم؛ یک دست آقای قالیباف روی هواپیما و دست دیگرش روی یک پلنگ بود!
من اصولاً شخص سیاسی نیستم و کاری با سیاست داخلی ندارم. اما آن زمان پیش خودم گفتم:" این آقا با این جلال و عظمتش حتماً رئیس جمهور می شود.
چند کاندیدای دیگر را هم رفتم و بعد نوبت به ستاد شما رسید. این ستاد را تاکنون ندیده بودم وقتی وارد ستاد انتخاباتی شما شدم دیدم چند تا جوان دانشجوی بسیجی حدود 21 تا 24 ساله یک موکت نمدی پهن کردهاند و آنجا نشستهاند . به خاطر دارم که در کنارشان یک کلمن پلاستیکی هم بود که نظر من را به خود جلب کرد. آنها نشسته بودند. یکی شعار و دیگری مطلبی را برروی کاغذ مینوشت.
گفتم:" آقا اینجا ستاده"، گفت:" بله ستاده ". به بچهها ی تصویربردار گفتم که تصویر برداری را انجام دهند . از مسوولان ستاد خواستم اقلام تبلیغاتی شان را بیاورند تا ما ببینیم و از آن ها فیلم بگیریم .
آن ها رفتن و چند پوسترسیاه و سفید آوردند و گفتند:" پوسترهای ما همینه". با خودم گفتم:" اگر این ها را به سازمان ببرم میگویند: شما رعایت انصاف را نکردید. به همین دلیل از آن ها خواستم تا پوستر های رنگی شان را هم بیارورند و یا این که من را به انبارشان راهنمایی کنند. به انباررفتم. همه تبلیغات در قطع A4، A5 و A2 و به صورت سیاه و سفید بود. به تصویربردارها گفتم :"از همین ها تصویر بگیرید ". بعد ازآن پیش خودم گفتم: " ای بابا! این ها همه یک هفته دلشون خوشه و بعد هم میروند سر کارخودشان ".
انتخابات انجام شد و قرار بود نتایج اعلام شود. قرارشده بود من خبر انتخاب رییس جمهور را اعلام کنم.
آن لحظه که آرای کاندیداها را میخواندم . اولین نام، نام جنابعالی بود. در آن لحظه یاد آن جوانهایی افتادم که در ستاد شما کار می کردند. هر چند امکاناتی در اختیارشان نبود اما با شوق زیادی کارشان را انجام می دادند. یاد حرف های خودم می افتادم که می گفتم: " ای بابا! این ها همه یک هفته دلشون خوشه و بعد هم میروند سرکارخودشان ".
آقای دکتر! پایان صحبتهایم میخواهم بگویم: " ما خبرنگاران مانند شن های رودخانه ای هستیم که باقی می مانیم و مقامات همه میآیند و میروند.
من بهعنوان یک خبرنگار می دانم که ما خبرنگاران در هر مقطعی درخدمت عده ای از مقامات هستیم که هر کدام برای ما آموزههایی دارند . اما درسی که من از دولت شما و شخص جنابعالی آموخته ام این بود که نسبت به هموطنانم فروتنی داشته باشم و درد مردم را درد خود بدانم . شاید هیچوقت این را در زندگی فراموش نکنم.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو