آمريكاييها با سياست خارجى ضعيف و عليلشان- كه در اين چندساله نشان دادند كه سياست خارجىِ دولت آمريكا بخصوص اين دولت كنونى آمريكا چقدر ضعيف و عليل و ناتوان است- به اين نتيجه رسيدهاند كه بلكه بتوانند- به خيال خودشان- مثلًا ضربشستى نشان دهند. البته چيزى اظهار نمىكنند. قراين اين طور به نظر بعضى مىرساند. مثلًا مىگويند: در فلان انفجار، ايرانيها دست داشتند؛ يا در فلان قضيه، ايرانيها دخالت داشتند- از اينگونه حرفها و بهانهگيرىهاى بىارزش و بيهوده- براى اينكه شايد بتوانند لااقل يك زمينهسازىِ ذهنى درست كنند!
خود آمريكاييها مكرّر گفته اند كه قراردادهاى صلح بين سازمان به اصطلاح آزادىبخش فلسطين و اسرائيل، نقش كاغذ است و هيچ واقعيت خارجى ندارد. به خاطر ضعف ديپلماسى و ناتوانى امريكا در دنبالگيرى اين كار، آبروى امريكا در دنيا رفت. مسائل داخلى و خارجىِ متعدّد ديگرى هم هست. نشستند با يك كار فشرده در ظرف چند هفتهى كوتاه، توافقى را به امضاى كسى كه خود را نمايندهى مردم فلسطين مىداند، رساندند؛ انسانى حقير، انسانى خائن، انسانى به شدّت فرورفته در لجنزار خودپرستى و دنياپرستى كه اصلًا لايق نيست انسان او را عضوى از مقاومت فلسطين بداند؛ چه رسد به اينكه بخواهد رهبر آن مقاومت باشد! او در حقيقت مسئوليت تعقيب و دنبالگيرى كار مبارزات فلسطينى را بر عهده گرفت؛ يعنى مسألهى گرفتارى بزرگ دولت صهيونيست را از قِبَل انقلابيون مسلمان فلسطينى، از دوش او برداشت و به دوش خودش گرفت! اين بار را كه او بايد حمل مىكرد، اين حمل كرد و كارِ دشمن آسان شد! براى انقلابيون فلسطين، مشكلات و دردسر آفريد و دخالت زشت و حضور مداخلهجويانهى تحكّمآميز امريكا را بيشتر كرد!۱۳۷۷/۰۸/۰۸
امروز حتّى قدرتى مثل قدرت امريكا كه البته از لحاظ اقتصادى، از لحاظ ثروت ملى، از لحاظ پيشرفت علمى و نظامى در سطح بالاست به شدّت آسيبپذير است و از درون تهديد مىشود. در تظاهرات امريكايى اين را نمىشود ديد؛ ما كه از بيرون نگاه مىكنيم، نمىتوانيم اين را درست ببينيم؛ اما انديشمندان و فيلسوفان سياسى خودِ امريكا اين هشدار را مىدهند و در كتابهاى متعدّد نوشتهاند.امروز را در امريكا تشبيه مىكنند به دههى ۶۰ امريكا از ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰؛ دههى جنگ ويتنام و معتقدند دههى ۱۹۶۰، دههى تزلزل امريكا بود؛ دورانى كه جنگ ويتنام بود و دانشگاههاى امريكا، خيابانهاى امريكا و محيطهاى مردمى آمريكا در يك چالش دائمى با دولت بود. جنگ تمام شد، آن آتش هم تا حدودى فرونشست؛ چون مظهرى نداشت.
امروز و در دههى اوّلِ هزارهى سوّم، مىگويند شرايط براى آنها، شرايط دههى ۶۰ است؛ منتها ويرانى از درون است ويرانى اخلاقى است، ويرانى ايمانى است نقطهى تمركز ايمان براى مردم و جوانها نيست. علم پيشرفت مىكند، آزمايشگاهها كار مىكنند، ساختوساز علمى و صنعتى و اتمى و غيره پيش مىرود؛ اما روز به روز هويّت ملى ضعيفتر مىشود. اين را آنها مىگويند؛ اين آسيبپذيرىِ مهمى است. انتظار نيست كه ما اين را در ژستهاى رئيسجمهور امريكا مشاهده كنيم، يا در حرفهاى آنها اقرار به آن را بشنويم؛ اما واقعيتى است. اگر بخواهيم مظهر اين ضعف را در دنياى بيرونى مشاهده كنيم، ضعف نفوذ امريكا در دنيا يكى از مظاهر آن است. تحريمهاى امريكا در دنيا با عكسالعمل شديد مواجه مىشود. تصميمهاى امريكا در زمينهى مسائل جمعى، با امتناع دولتهاى ديگر در اروپا و غير اروپا مواجه مىشود. انتخابهاى اقتصادى امريكا در مسائل جهانى، با چالش عظيم قدرتهاى مردمى و سياسى در دنيا مواجه مىشود.
نفوذ امريكا رو به افول است. بعد از دوران جنگ سرد، بعد از افول و انحلال شوروى، آنها ادّعا كردند كه ما بايد رئيس امپراتورى بزرگ دنيا باشيم؛ اما دنيا حتّى به عنوان يك ابرقدرت نافذ الكلمة هم ديگر از آنها حرفشنوى ندارد. شركت نفتىِ قرارداد بستهى با مناطق توليد گاز ايران را ممنوع كردند از اينكه به كارش ادامه بدهد؛ بلافاصله يك شركت فرانسوى جاى آن را گرفت. قانون گذراندند، فرياد كردند و نوشتند؛ فايدهاى نكرد. مسئله اينگونه است. نفوذ سياسى امريكا افول كرده است؛ اين يكى از مظاهر عقبرفت قدرت امريكاست.
اينها آسيب پذيرند. نمونهى اخيرِ همين چند روزهى آن، مسئله «كمپديويد ۲» است. ياسر عرفات و رئيس رژيم صهيونيستى را پانزده روز تمام بردند در «كمپديويد» نگه داشتند تا شايد بتوانند چيزى از آن در بياورند كه براى امريكا يك تحرّك سياسى، يك تجديد حيات سياسى و يك مظهر نفوذ سياسى باشد. نتوانستند؛ اعتراف كردند كه شكست خوردند. آمريكاييها در قضيهى «كمپديويد» شكست فضاحتبارى خوردند؛ هيچ طرف تسليم آنها نشد.۱۳۷۹/۰۵/۰۵
آمريكاييها باطن خود را نشان دادند. رئيسجمهور امريكا در نطق اخيرش، مثل كسى حرف مىزند كه تشنه خون انسانهاست! كشورها و ملتها را تهديد و متّهم مىكند. همه دنيا مىدانند كه شيطان بزرگ، امريكاست؛ اين يك حرف متّكى به دليل است. اين عنوان «شيطان بزرگ» براى امريكا، يك نامگذارى بىدليل نبود. شما به تاريخ سى، چهل سال گذشته نگاه كنيد؛ بيشترين كارشكنى را نسبت به نهضتهاى مردمى و مستقل، امريكا كرده است. بيشترين ترور شخصيتهاى مؤمن پاكدامن را در دنيا، دستگاه جاسوسى سياى امريكا كرده است. بيشترين حمايت را از رژيمهاى ضدّ مردمى در دنيا، امريكا كرده است. بيشترين فروش اسلحه و سلاحهاى مرگبار را در دنيا امريكا كرده است. بيشترين چپاول و غارت را نسبت به ثروتهاى ملتها، امريكا كرده است. اينها شيطنت است؛ پس بزرگترين شيطانهاست. البته اين كارها را شيطانهاى ديگرى هم در دنيا مىكنند، اما هيچكدام به شيطنت امريكا نيستند؛ پس او حقّاً شيطان بزرگ است. اين شيطان بزرگ كه همه ملتها- نمىگويم همه دولتها و حكومتها- شيطنتش را قبول دارند، جمهورى اسلامى را به شيطنت متهم مىكند! ما افتخار مىكنيم كه منفورترينِ شيطانهاى دنيا، با ما با اين لحن حرف بزند. ما از تعريف و تجليل سردمداران رژيم امريكا هرگز خشنود نمىشويم. او مسئولان كشور ما را متّهم مىكند كه منتخب مردم نيستند! در جمهورى اسلامى، همه سران كشور، منتخبان ملتند؛ آن هم نه يك انتخاب خشك و صرفاً براى اينكه كارى كرده باشند؛ يك انتخاب حد اكثرىِ مطلق و همراه با عواطف شديد است. اين بىتجربگىها و بىمعرفتىهاى نسبت به حقايق ملتها، همان چيزهايى است كه امريكا تابهحال سيلى و چوب آنها را خورده و بعد از اين هم خواهد خورد. مسئولان بىتجربه امروز امريكا، كشور بزرگ خود را با اين حرفها و با اين كارها لحظه به لحظه به لبه پرتگاه سقوط نزديكتر مىكنند. اينها از معنويّت و انسانيت و حقوق انسانى بويى نبردهاند. با ملتهاى مظلوم، اگر بتوانند، در نهايت شدّت و خشونت عمل مىكنند. با ملتهايى كه در مقابل آنها تسليم نشوند و به زانو در نيايند؛ اگر بتوانند، همان كارى را مىكنند كه امروز رژيم صهيونيستى با مردم فلسطين مىكند. ولى نمىتوانند و در ارزيابى قدرت خود هم اشتباه مىكنند.۱۳۸۰/۱۱/۰۳
امروز پرچم مبارزهى با تروريسم در دست امريكاست؛ اين پرچم را گرفته است و مرتب به اينطرف و آنطرف مىتازد و خودش را به ميمنه و ميسره مىزند، كه ما مىخواهيم با تروريسم مبارزه كنيم؛ آنوقت ترور واضحِ با اعلام قبلىِ شخصيتهاى فلسطينى را كه سلّاخها و جنايتكارهاى صهيونيست انجام مىدهند، تأييد مىكنند؛ خجالت هم نمىكشند و شرم هم نمىكنند! خود همين دليل بر اين است كه اينها رو به زوالند و نمىفهمند. براى يك نظام و يك رژيم سياسى، ضعف حقيقى و افول قدرت وقتى شروع مىشود كه اين رژيم و اين نظام، استدلال سياسى و قانع كننده ى براى كار خود، و حقانيت سياسى خود را از دست بدهد. وقتى رژيمى حقانيت سياسىاش از دست رفت و استدلال او براى موجوديت و كارهاى خودش از دست او خارج شد، آن وقت قدرت معنوى خود را از دست داده است و سقوط او شروع شده است؛ و لو در ظاهر چيزى فهميده نشود و خود او نفهمد. اينها اينقدر مست قدرت و شهوتند كه نمىفهمند ضعف استدلال و فقدان حقانيت سياسى آنها در دنيا، با آنها چه دارد مىكند.۱۳۸۳/۰۲/۱۲
طبيعت باطل اين است كه جولان مىكند. «للباطل جولة»؛ الآن امريكا در دنيا جولان مىكند. گاهى هم به رخ ما مىكشند كه ما هم در دروازهى غربى شما هستيم، هم در دروازهى شرقى شما- در عراق و افغانستان- راست هم مىگويند؛ اما آيا اين براى امريكا قدرت است يا ضعف؟ ما اعتقادمان اين است كه اين نشانهى ضعف آنهاست و باعث فشار بر آنهاست. امروز امريكا در عراق دچار مشكلاتى است كه براى خارج شدن از اين مشكلات فكر مىكند. امريكا به اختيار خود وارد عراق شد؛ اما امروز به اختيار خود برنامهريزى نمىكند و تصميم نمىگيرد. امروز برنامهريزىهاى امريكا در عراق عموماً جنبهى انفعالى دارد؛ كارهايى است كه ناچارند انجام بدهند. بنده همان زمانى كه امريكايىها يا حمله را شروع كرده بودند يا مىخواستند شروع كنند، در نماز جمعه گفتم شما به ميل خودتان وارد مىشويد، اما بدانيد كه به ميل خودتان نمىتوانيد خارج شويد. تا امروز، هزينههاى كمرشكنى بر امريكا تحميل شده است و بعد از اين هزينههاى كمرشكنترى بر آنها تحميل خواهد شد؛ بمانند در عراق، برايشان هزينه دارد؛ خارج هم شوند، برايشان هزينه دارد؛ اين، نقطهى ضعف براى امريكاست كه در عراق حضور دارد، نه نقطهى قوّت. امريكا علاوه بر هزينههاى مادى- كه حدود دويست ميليارد، آنطور كه گفته مىشود، تا حالا داشته- در عراق، متحمل ضرر هم شده است؛ مخارج لشكركشى و تجهيزات و علاوهى بر آن، تلفات انسانى. آنطور كه خود آنها آمار مىدهند يا ما حدس مىزنيم، نسبت تلفات امريكايىها در مقابل عراقىها از نسبت تلفات آنها در مقابل ويتنامىها، در جنگ ويتنام، بيشتر است، يا درصدى بيشتر است. در جنگ ويتنام هر بيست ويتنامى كه كشته مىشد، در مقابلش يك امريكايى قرار داشت؛ اما در اينجا امريكايىها خودشان مىگويند هزار نفر تا حالا كشته داشتهاند و عراقيها هفده هزار؛ يعنى يك بر هفده. البته طبق محاسباتى كه انسان مىكند يا خبرهايى كه مىشنود، تلفات امريكايىها بيش از هزار نفر است. اگر اين باشد، آنوقت نسبت خيلى بالاتر از اين مىرود. اينها نتوانستهاند عراق را فروبدهند؛ در دهنشان گذاشتند؛ در گلويشان گير كرده است. هر كارى بكنند، به ضرر آنهاست. امروز امريكا در عراق دچار تناقض است؛ از يك طرف احتياج دارند كه در عراق امنيت برقرار شود؛ چون اگر بخواهند در عراق مقاصد خودشان را اجرا كنند، بدون امنيت كه نمىشود. اينكه هر روز يك لولهى نفت را منفجر كنند و هر روز در جايى نيروهاى امريكايى را هدف قرار بدهند، آنها نمىتوانند كار كنند. از طرف ديگر، خودِ حضور نيروهاى نظامى امريكا عنصر ضد امنيتى است؛ خودش شورشآفرين است؛ اوضاع را مغشوش و خراب مىكند و مردم را عليه آنها مىشوراند. اگر بخواهند براى اين دولتى كه سركار آمده است، امنيت را برقرار كنند، بايد يك ارتش قوى به وجود بياورند و از اين جهت، امريكا احتياج دارد كه دولت عراق ارتش قوى داشته باشد؛ اما از آن طرف، از وجود يك ارتش قوى در عراق هم امريكايىها مىترسند؛ چون مىدانند يك ارتش قوى در يك دولت اسلامى و عربى بالقوه تهديد براى اسرائيل است؛ اين تناقض است. تناقض ديگر اين است كه ادعا مىكنند ما آمديم دمكراسى برقرار بكنيم؛ اما قادر نيستند دمكراسى را برقرار كنند؛ براى خاطر اينكه با منافعشان در تضاد است؛ چون اگر امروز انتخاباتى در عراق برگزار شود، بيشترين كسانى كه رأى خواهند آورد، مخالفترينِ انسانها با آمريكايند. دمكراسى يعنى اين؟! اين هم تناقض ديگرى است كه آنها در آن گير كردهاند و راهى براى خلاص ندارند.۱۳۸۳/۰۴/۱۶
قدرتنمائى قدرتمندان ديرى نمىپايد. امريكا شكست خورد. در اين حركتى كه از چند سال پيش در اين منطقه راه انداختند، كه هدفش خاورميانه بود و به نظر ما هدف نهائى و غائىاش جمهورى اسلامى بود، نه خاورميانه را توانستند به دست بياورند، نه جمهورى اسلامى را توانستند تضعيف كنند؛ عراق هم كه وضعشان اينطورى است.آمريكائىها دچار مشكلند. حالا فرافكنى و طلبكار شدن رسانهاى كه اهميتى ندارد. حالا ايران يا كشور ديگرى را متهم بكنند، كه مايهاى ندارد. اما در خود اين گزارشهايشان، ضعف و فروماندگى و پاى در گلى كاملًا آشكار است. همين نمايندگان سياسى و نظامى امريكا در عراق كه رفتند به كنگرهى امريكا گزارش جنگ عراق را بدهند، چيزى كه توانستند به عنوان دستاورد ذكر بكنند، اين بود كه گفتند عراق به بازار تسليحاتى امريكا ملحق شد. خاك بر سرتان! يك كشور را گرفتند، اينطور مردم را لگدمال كردند، اينطور منافع ملت را از بين بردند، آنطور به ملت خودشان دروغ گفتند كه ما به اين نيت داريم مىرويم، اين كارها را مىخواهيم بكنيم، حالا نتيجه اين است كه تسليحات امريكا در عراق قابل فروش رفتن است! اين، نشاندهندهى نهايت ضعف و عقبماندگى است؛ نشاندهندهى اين است كه حقيقتاً ناكامند.۱۳۸۶/۰۶/۲۳
سركوب انقلاب و شكست انقلاب- كه يك پروژهى استكبارى بود- در اين منطقه شكست خورده است و بعكس، مهاجمين به انقلاب، حتّى در حجم دولت حجيم و قدرتمندى مثل امريكا، روز به روز به شكست و انهزام نزديكتر مىشوند. امروز ما نشانهها و علائم واضح شكست را در سياستهاى امريكائى در منطقه مشاهده مىكنيم. اينها براى ملت ما و براى جوانان ما و براى تحليلگران ما سرفصلهاى مهمى است كه بايد روى آن واقعاً تدبر كنند. يعنى بحث عظيم مواجههى نيروهاى مردمىِ متكى به معنويت با نيروهاى مادىِ متكى به زور و تهديد، يك بحث بسيار مهم و جديدى است كه بايد در مباحث علوم اجتماعى و روانشناسى ملتها و روانشناسى اجتماعى مورد توجه قرار بگيرد؛ اين كاملًا مغفولٌ عنه است. ملتى مثل ملت ما كه نه بمب اتم دارد، نه از لحاظ علمى به او فرصت داده شده در طول صد سال كه همپاى پيشروان قافلهى علمى حركت كند و مواقع زيادى عقب مانده، هم از لحاظ ثروتها به پاى آن كشورهاى ثروتمند نمىرسد، اما در عين حال اين كشور و اين ملت توانسته است توطئههاى مجموعهى كشورهاى قدرتمندِ برخوردار از سلاح و تكنولوژى و ثروت مادى و رسانهاى را در مهمترين ميدانها به عقبنشينى وادار كند و شكست بدهد. اين علتش چيست؟ اين در خور تأمل و تدقيق است. اين را بايد دانشمندان علوم سياسى و علوم اجتماعى تحليل كنند؛ ببينند نقش اين معنويتها چگونه خود را نشان مىدهد، كه امروز در ايران نشان داده. لذا نگاه به اين صحنه، نگاه عبرتآموز و درسآموزى است. صحنه، صحنهى شكست قدرت استكبارى امريكاست. نمىخواهيم ادعاى واهى بكنيم؛ نه، اينها چيزهاى واضحى است و خودشان هم مىگويند.آمريكائىها قضيهى ۲۰ شهريور، يعنى همان ۱۱ سپتامبرِ چهار پنج سال قبل را بهانهاى قرار دادند براى اينكه مطامع خودشان را در خاورميانه پيش ببرند. هدف اصلى آنها هم اين بود كه بتوانند خاورميانهاى درست كنند بر محور منافع اسرائيل؛ به تعبيرى كه آن روز ما مىكرديم، خاورميانهاى با پايتختى اسرائيل؛ اينطور چيزى مورد نظرشان بود. اشغال عراق و حملهى به عراق، جزئى از نقشههاى اين پروژه بود. عراق يكى از ثروتمندترين كشورهاى اين منطقه و كشورهاى عربى است؛ كشورى كه امروز متأسفانه مردمش اينطور در فقر و حالت دردآورى زندگى مىكنند. آمريكائىها مىخواستند اين كشور را در مشت بگيرند- صدام كافى نبود، غير قابل محاسبه بود- دولتى را در آنجا سر كار بياورند كه هم ظاهر مردمى داشته باشد، هم توى مشت آنها باشد. اين يكى از قدمهاى مهم ايجاد خاورميانهى جديد بود كه بايد بر محور منافع اسرائيل به وجود بيايد. آن وقت چنين خاورميانهاى مىتواند ايران اسلامى را در محاصره قرار بدهد؛ هدفشان اين بود. شما حالا جزء جزء اين نقشه را مورد ملاحظه قرار بدهيد. در فلسطين اين نقشه شكست خورد. فلسطين كه يك نقطهى اصلى و محورى بود، اين نقشه در آنجا شكست خورد. چرا؟ بهخاطر اينكه در فلسطين گروه حماس كه بزرگترين و اصلىترين هستهى مقاومت در مقابل اسرائيل است، با آراء مردم دولت تشكيل داد و سر كار آمد. تودهنى به امريكا و اسرائيل از اين بالاتر؟ از آن روزى هم كه اين دولت به وجود آمده است، مرتب دارند كارشكنى مىكنند كه از ميدان خارجش كنند؛ اما تا امروز نتوانستهاند. متأسفانه از خود بعضى از فلسطينىها هم كمك گرفتند براى به زانو در آوردن دولت مردمىِ فلسطين؛ اما تا امروز بحمد اللَّه نتوانستهاند، اميدواريم بعد از اين هم نتوانند. اين مربوط به فلسطين.
خود رژيم صهيونيستى هم- كه هدف، تقويت اين رژيم بود- ضربه خورد و آمريكائىها هم تودهنى خوردند. چگونه تودهنى خوردند؟ تابستان سال گذشته، اين نيروى نظامىِ پرهياهوى پرمدعا- ارتش اسرائيل كه ادعا مىشد قوىترين ارتش اين منطقه است- با سازوبرگِ مفصل وارد جنگ با لبنان شد؛ آن هم نه با يك كشور، نه با يك دولت؛ با يك نيروى منظم، با چند هزار نيروهاى حزب اللَّه و مقاومت اسلامى. سى و سه روز اين جنگ طول كشيد، كه در اين منطقه سابقه ندارد. چندين جنگى كه اسرائيل با اعراب داشته است، از چند روز- حد اكثر يكى دو هفته- تجاوز نكرده است. اين جنگ، سى و سه روز طول كشيد و با شكست كامل و مفتضحانهى ارتش اسرائيل تمام شد. كى تصور مىكرد؟ آمريكائىها اصلًا فكرش را نمىكردند، اما اتفاق افتاد. اين هم يك تودهنى. آنها قصد داشتند در لبنان حزب اللَّه را خلع سلاح كنند؛ اما حزب اللَّه نه فقط خلع سلاح نشد، بلكه آنچنان قوى و مقتدر شد كه توانست ارتش اسرائيل را كه به صورت افسانهاى شكستناپذير مىدانستند، شكست بدهد.
پس در مورد دولت فلسطين شكست خوردند، در مورد دولت جعلى صهيونيستى شكست خوردند، در مورد قطع كردن دست جوانان رشيد لبنانى از كمك به فلسطين شكست خوردند، در مورد عراق هم شكست خوردند. عراق را آمدند اول با فتح نظامى اشغال كردند. اين، قدم اول بود و بخش
آسان مسئله بود. امروز بيش از چهار سال از اشغال عراق به وسيلهى آمريكائىها و همپيمانانشان مىگذرد. همه در دنيا قضاوتشان اين است كه امريكا در عراق شكست خورده. همهى تحليلگران دنيا مىدانند كه امريكا امروز با سراسيمگى دنبال راهى مىگردد كه آبرومندانه از عراق خارج شود. همه مىدانند كه امريكا در عراق به بنبست رسيده. هدف آمريكائىها اين بود كه يك دولت دستنشانده به وجود بياورند. دولتى كه مردم عراق روى كار آوردهاند، دولتى است كه با هدفهاى امريكائى خيلى فاصله دارد؛ در مقابل آمريكائىها مىايستد؛ دستنشاندهى آنها و تسليم آنها نيست. آمريكائىها خيلى به اين در و آن در زدند، بلكه بتوانند دولت مردمى را ساقط كنند و دولت خودشان را سر كار بياورند، اما نتوانستند؛ تا امروز هم نتوانستهاند. اگر ملت عراق إن شاء اللَّه هوشيارىشان را حفظ كنند، بعد از اين هم نخواهند توانست.۱۳۸۶/۰۶/۲۳
سياستهاى استكبار، سياستهاى آمريكا، سياستهاى شبكهى صهيونيستى عالم كه آماج اولش براى دشمنى، به دلائل روشن، جمهورى اسلامى است، نمىتوانند جمهورى اسلامى را از پا در بياورند. نه فقط نمىتوانند از پا در بياورند، نمىتوانند كند كنند. ما مىتوانيم با سرعت حركت خودمان را پيش ببريم. البته منتظر توطئهى دشمن هستيم. اين توطئهها ادامه پيدا خواهد كرد، تا يك مقطعى؛ آن مقطع عبارت است از اقتدار همهجانبهى كشور كه اين، كارِ شما دانشجوها، كارِ شما نسل جوان است. آن وقتىكه توانستيد كشور را به اقتدار علمى و به اقتدار اقتصادى برسانيد و آن وقتىكه توانستيد عزت علمى را براى كشور فراهم كنيد، آن روز البته توطئهها كم خواهد شد؛ مأيوس خواهند شد. تا وقتى به آن نقطه نرسيدهايم، منتظر توطئهها بايد بود و آمادهى مقابلهى با اين توطئهها بايد بود. و إن شاء اللَّه هرروزى كه بگذرد، شما قوىتر خواهيد بود، دشمن شما ضعيفتر خواهد شد و آن روزى كه پيروزى نهائى نصيب ملت بشود، إن شاء اللَّه روز دورى نخواهد بود.۱۳۸۷/۰۹/۲۴
سال ۱۳۸۹
ملائكة اللَّه به ما هم در دفاع هشتسالهمان كمك كردند؛ ما اين كمك را به چشم خودمان ديديم. حالا يك آدم غرق در ماديات باور نمىكند، خب نكند؛ ما اين كمك را ديديم. امروز هم ملائكة اللَّه دارند به ما كمك مىكنند؛ امروز هم به كمك الهى است كه ما ايستاديم. ما نيروى نظاميمان با آمريكا قابل مقايسه نيست؛ نيروى اقتصاديمان، امكانات مالىمان، امكانات تبليغاتيمان، گسترهى فعاليت سياسىمان با آمريكا قابل مقايسه نيست؛ اما در عين حال ما قوىتر از آمريكائيم. بااينكه او پولدارتر است، او مسلحتر است، او امكانات تبليغاتىاش بيشتر است، او امكانات مالى و سياسىاش بيشتر است؛ اما در عين حال او ضعيفتر است و ما قوىتريم. دليل قوىتر بودن ما اين است كه در همهى اين ميدانهائى كه ما و امريكا باهم مواجهيم، او قدمبهقدم عقبنشينى مىكند؛ ما عقبنشينى نمىكنيم؛ ما جلو مىرويم. اين، نشانه؛ اين به بركت اسلام است؛ اين به بركت كمك الهى و كمك ملائكة اللَّه است. ما به اينها اعتقاد داريم، اينها را باور داريم، اينها را به چشم خودمان داريم مىبينيم. و إن شاء اللَّه آن روزى را كه قدس شريف، علىرغم اين دغدغههائى كه در مورد قدس بيان كردند- كه يك دغدغههاى واقعى است- به دست مسلمانها بيفتد، شايد خيلى از شماها آن را ببينيد؛ ما باشيم يا نباشيم؛ به هر حال اين را يك روزى مردم فلسطين و مردم دنيا مشاهده خواهند كرد.۱۳۸۸/۱۲/۰۸
اينى كه انسان مىبيند طرف- حريف- دستپاچه شده، تلاش ميكند، سراسيمه شده، به اين در ميزند، به آن در ميزند، اين فعاليت را ميكند، آن را مىبيند، اين را مىبيند؛ اين پيداست كه اين طرفِ قضيه، قدرتى پيدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسيمه كرده. اگر ما ضعيف بوديم، اگر ما آسيبپذير بوديم، اگر ميتوانستند با يك ضربت، ما را به زانو در بياورند، اين همه تلاش لازم نبود. اين تلاش، نشانهى اقتدار اين طرف است؛ و واقع قضيه هم همين است، كه حالا من اشاره خواهم كرد.اين طرف نسبت به سه دههى قبلى قوىتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهاى بازترى پيدا كرده است و متقابلًا دشمن ضعيفتر شده است. يك روز همهى دنياى مستكبر، مجتمعاً عليه ايران بودند. يعنى واقعاً يك نقطهى استراحتگاه وجود نداشت. در دههى اول انقلاب اينجور بود ديگر. شوروى يك قدرتى بود كه فقط يك كشور كه نبود، يك مجموعهى عظيم از كشورها بود كه مركز، اينجا و در روسيهى امروز بود؛ اروپاى شرقى متعلق به اينها بود، غالب كشورهاى آفريقائى و آمريكاى لاتين با اينها بودند و در آسيا بسيارى از اينها حساب ميبردند. اينها عليه جمهورى اسلامى بودند. ما آن وقت براى يك سلاح متعارف به هيچ جا نميتوانستيم مراجعه كنيم؛ يعنى هيچ كشورى در دنيا نبود كه يك سلاح متعارف- مثلًا فرض كنيد تانك- را بيست تا، سى تا اگر ميخواستيم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان رياست جمهورىِ خودم، سفرى كردم به يوگسلاوى، كه علىالظاهر خيلى هم ما را تحويل گرفتند و احترام كردند و بهبه و چهچه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كرديم، اينها حاضر نشدند به ما همين سلاحهاى متعارف را بدهند. با اينكه يوگسلاوى جزو كشورهاى مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عين حال حاضر نشدند. ديگران كه خب، جاى خود دارند.
آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمريكا بود، اروپا بود، همين فرانسهى امروز كه حالا تبليغات عليه ما ميكنند و حرف عليه ما ميزنند، آن روز «ميراژ» عليه ما ميفرستادند، «سوپر اتاندارد» عليه ما ميدادند؛ يعنى حملهى آن روزِ اين كشورها عليه ما از حالا خيلى بيشتر بود. امروز آلمانها فرض كنيد كه يك حرفى در تبليغاتشان- صدر اعظمشان يا ديگرى- ميزند؛ آن روز سلاح شيميائى به صدام ميدادند، كارخانهى سلاح شيميائى برايش درست ميكردند؛ يعنى دشمنىها آن روز عملىتر و فعالتر بود.
امروز، اين حرفها نيست، اين خبرها نيست؛ يعنى نميتوانند، زمينهاى براى آنها وجود ندارد، نه اينكه امروز نجيبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه، مىبينند كه نميشود كارىاش كرد؛ يعنى اين حجم عظيم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قوىتر هم شده. و غرب، امروز- اين نكتهى مهمى است- احساس ميكند كه سلطهى قديمىاش بر دنياى اسلام متزلزل شده؛ يعنى اينهائى كه در كشورهاى اسلامى و عربى بىهيچ مانعى و رادعى ميتاختند و جلو ميرفتند، امروز مىبينند نميشود؛ نميتوانند. اين موج اسلامى آنها را وادار كرده، حتّى تجديدنظر ميخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضى از كشورها كه وابستگى آنها به غرب واضح و آشكار است- مردمشان هم اين را ميدانند و ناراضى هستند- ميخواهند يك تجديدنظرهائى بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبهراه بكنند، نميتوانند؛ براى آنها يك راه بنبست است. امروز غرب در يك چنين موقعيتى است. خب، اين ضعف طبعاً نتيجهاش همين است كه بيايند سراغ اين چيزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، يكى دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامهاى كه دل ملتها، حتّى دل دولتها هم با او همراه نيست. همين دولتهائى كه بعضىها خودشان عضو شوراى امنيتند و اين قطعنامهها را امضا ميكنند، ما اطلاع داريم كه حتّى بعضى از خود اين دولتها راضى به اين تحريمها نيستند؛ براى آنها يك عمل قسرى است و يك عمل جبرى است؛ يك رودربايستى سياسى است. وضع اين است.۱۳۸۹/۰۶/۲۵
امروز خاورميانه بيدار شده است، دنياى اسلام بيدار شده است. سالهاى سلطهى قدرتمندانِ دور از اين منطقه - كه به خاطر وجود منابع عظيم اين منطقه هجوم آوردند و دوران استعمار و استعمار نو و استعمار بالاتر از نو را تجربه كردند - دارد به پايان ميرسد؛ اين يك واقعيتى است. يك روزى در منطقهى ما اين دو قدرت بزرگى كه آن روز بودند - يعنى آمريكا و شوروى سابق - بر همهى امور سياسى اين منطقه مسلط بودند. يك بخشى مربوط به چپ بود، يك بخشى مربوط به راست بود؛ با هم اختلاف و دعوا، بعد هم يك وقتى با هم ميساختند - در رأس، قدرتهاى پشت سر اينها، آمريكا و شوروى با هم ميساختند - يكهو ميديديم مصر را فروختند! كمااينكه در يك دورهاى فروختند. در واقع جنگ بين دو اردوگاه بود. بعد در بالا با هم نشستند پشت پرده مذاكره كردند، ملتها، زمامدارانشان، منافعشان، همه زير پا له ميشد.
امروز اينجورى نيست. امروز ملتهاى منطقه افول تدريجى قدرتها را مىبينند. و در اين زمينه، پيشرو، ايران اسلامى است با پشتوانه و عقبهى عظيم فرهنگى و امكاناتى كه در اين كشور هست؛ آن هم ايران متكى به اسلام، كه اسلام آميخته است با جان و روح و فكر اين ملت و اين مجموعه. اين را بايستى نگه داشت؛ اين خيلى باارزش است. هر بخشى هم نقشى دارد. ارتش نقش مختص خود را دارد. در ميان ارتش، نيروى هوائى نقش ويژهى خود را دارد.۱۳۸۹/۱۱/۱۹
اساس مشكل در دنياى اسلام، آمريكاست. حضور مستكبرين و مستعمرين در دنياى اسلام، هميشه بيشترين و بزرگترين ضربه را به هويت اسلامى و مردمى ملتها زده. از شرق دنياى اسلام بگيريد، از اندونزى و مالزى و هند، تا برسيد به آفريقا؛ همه جا حضور مستعمران بوده است كه ملتها را ضعيف كرده، خون آنها را گرفته، ارادههايشان را تضعيف كرده. امروز آن مستكبر و مستعمر، آمريكاست؛ بقيه در حاشيهاند. حضور آمريكا بزرگترين مشكل است. گفت: «وجودك ذنب لايقاس بها ذنب». از همهى بدبختىهاى دنياى اسلام بزرگتر، امروز حضور آمريكاست؛ اين را بايد علاج كرد. بايد آمريكا را از عرصه دور كرد، او را تضعيف كرد. خوشبختانه ضعيف هم شدهاند. آمريكاى امروز، آمريكاى بيست سال قبل و سى سال قبل نيست. آمريكا امروز بشدت ضعيف شده است. اين را بايد نگه داشت. نبايد نااميد بود.۱۳۸۹/۱۲/۰۱
امپراتورى نظامى و مالى و تبليغاتى و سياسى مسلط بر دنيا - يعنى شيطان بزرگ، آمريكا - با همهى توان، با همهى آنچه كه در چنته داشت، به ميدان نظام جمهورى اسلامى آمد، به ميدان انقلاب آمد و خاطرجمع بود كه انقلاب را به زانو در مىآورد. امروز بعد از سى سال، شما نگاه كنيد ببينيد چه اتفاقى در دنيا افتاده؛ آنها به زانو درآمدند. سياست بسيار حساسِ تعيينكنندهى خاورميانهاى آمريكا بكلى شكست خورده است؛ اين را همه دارند مىبينند و همه به آن اعتراف ميكنند. در فلسطين شكست خوردند. مزدوران و ياران و همپيمانان نزديك خود را از دست دادند. يك روز فقط رژيم طاغوتِ فاسدِ پهلوى از دست آنها رفته بود؛ امروز رژيمهاى ديگرى از دست آنها رفتند يا در شرف از دست رفتنند؛ بنابراين متزلزلند. امروز آمريكا در منطقهى غربى آسيا - يعنى همين منطقهى شمال آفريقا و منطقهاى كه اسم آن را «خاورميانه» گذاشتند - منزوى است. امروز اسلام در اين منطقه زنده است. امروز جوانان با شعار اسلامى وارد ميدان ميشوند. يك روزى در سى سال پيش، چهل سال پيش، در همين كشورهاى شمال آفريقا، اگر كسى ميخواست از انگيزههاى ملى و انقلابى حرفى بزند، به شعارهاى چپ متوسل ميشد؛ امروز اين حرفها دورافتاده است، اين حرفها به زبالهدان تحويل داده شده است. امروز در اين منطقه، حرف رائج، سكهى رائج، سخن قاطع، اسلام است و قرآن. اين، كم دستاوردى است؟ اين همان چيزى است كه وقتى انقلاب اسلامى پيروز شد، جمهورى اسلامى به نام اسلام و قرآن در اين منطقه پرچم برافراشت، آنها به خودشان لرزيدند. گفتند ممكن است چنين چيزى پيش بيايد، لذا تلاش كردند كه نگذارند؛ اما علىرغم آنها، امروز پيش آمده. جوانِ امروز ما دارد اين را در مقابل خودش مىبيند.۱۳۹۰/۰۳/۱۰
ايستادگى غزه با وجود محاصرهى كامل، نصرت الهى بود. سقوط رژيم خائن و فاسد حسنى مبارك، نصرت الهى بود. پديد آمدن موج پرقدرت بيدارى اسلامى در منطقه، نصرت الهى است. برافتادن پردهى نفاق و تزوير از چهرهى آمريكا و انگليس و فرانسه و تنفر روزافزون ملتهاى منطقه از آنان، نصرت الهى است. گرفتارىهاى پىدرپى و بيشمار رژيم صهيونيست، از مشكلات سياسى و اقتصادى و اجتماعى داخلىاش گرفته تا انزواى جهانى و انزجار عمومى و حتّى دانشگاههاى اروپائى از آن، همه و همه مظاهر نصرت الهى است. امروز رژيم صهيونيستى از هميشه منفورتر و ضعيفتر و منزوىتر، و حامى اصلىاش آمريكا از هميشه گرفتارتر و سردرگمتر است.۱۳۹۰/۰۷/۰۹
امروز رژيم مستكبر آمريكا دچار مشكلات است. باتلاق فراهمآوردهى به دست خودشان در مناطق گوناگون، آنها را دارد غرق ميكند. رژيم آمريكا نميتواند از باتلاقى كه به دست خودش در افغانستان به وجود آورده، خودش را خارج كند؛ چون راهش را بلد نيست. آنها نميتوانند خودشان را خلاص كنند. با راههاى مادى، با نگاه مادى، با نگاه متكبرانه، با روحيهى تجاوزكارانه و طلبگارانه نميشود در دنيائى كه امروز مردم در آن بيدارند، كارها را پيش برد. كار، با منطق، با عقل، با معنويت پيش ميرود؛ اين همان روشى است كه نظام جمهورى اسلامى در پيش گرفته.۱۳۹۰/۰۷/۲۱
ميگويند ميخواهيم ايران را منزوى كنيم؛ اما خودشان منزوى شدند. امروز در ميان ملتها، هيچ دولتى در دنيا به قدر آمريكا منفور نيست. امروز آمريكا منفورترين دولتها و رژيمها در چشم ملتهاى منطقه است. شما منزوى هستيد كه منفوريد.
رئيس جمهور آمريكا دو سال قبل به مصر رفت تا يك مقدار تملق اسلام و مسلمانها بكند، بلكه بتواند افكار عمومى دنياى اسلام را به خودش متوجه و منعطف كند. نتيجه چه شد؟ يك اقليت كوچك - يعنى گروه حاكم؛ همين حسنى مبارك معزولِ بركنار شده - طرفدارى كردند، اما عموم ملت مصر و عموم ملتهاى منطقه فريب اين ظاهرسازى را نخوردند. امروز شما مىبينيد شعار ضد آمريكا در همان كشورها برپاست.
رئيس جمهور آمريكا به كشور افغانستان - كه كشور تحت اشغال آنهاست و صد و چند ده هزار نيروى آمريكائى و ناتو در افغانستان هستند - سفر ميكند، اما جرأت نميكند از پايگاه بگرام، كه پايگاه آمريكائى است، خارج شود؛ با هيچكدام از رجال سياسى افغانستان در كابل و غير كابل نتوانست ملاقات كند؛ رفت به پايگاه، از پايگاه آمد بيرون! شما از اكثريت مردم ميترسيد، از اكثريت ملتها ميترسيد. امروز شما از اكثريت ملت خودتان در آمريكا هم ميترسيد؛ نشانهاش اين حركت و جنبش وال استريت است كه به نيويورك محصور نماند؛ در شهرهاى متعدد ديگر در آمريكا مردم اظهار نفرت ميكنند. پس شما منزوى هستيد.
براى اينكه جمهورى اسلامى را منزوى كنند، «ايرانهراسى» را عمومى كنند، مرتباً حرف پشت سر حرف مىآورند. نه؛ ايران طرفدار ملتهاست، طرفدار مظلومين است. جمهورى اسلامى با ظلم مخالف است، با ظالم مبارزه ميكند، در مقابل زورگوئى و زيادهخواهى ظالمان و مستكبران هم با همهى وجود مىايستد و عقبنشينى نميكند. براى همين است كه ملتها هر جائى كه جمهورى اسلامى را ميشناسند، به جمهورى اسلامى علاقهمندند، طرفدار جمهورى اسلامىاند، شعارهاى جمهورى اسلامى براى آنها دلنشين است؛ بعكسِ شما سران رژيم ايالات متحدهى آمريكا، كه در عراق منفوريد، در افغانستان منفوريد، در مصر منفوريد، در تونسِ بعد از انقلاب منفوريد، در ليبى كه نيروهاى نظامى وارد كرديد و تحرك نظامى داريد، منفوريد؛ حتّى در اروپا منفوريد.
چند سال قبل در يكى از كشورهاى اروپائى طبق معمول يك اقليتى نشستند جايزهى صلح نوبل را براى رئيس جمهور فعلى آمريكا تصويب كردند - اينها يك اقليتى بودند؛ انگيزههاى سياسى، روابط سياسى بر اين كار آنها حاكم بود - بعد رئيس جمهور آمريكا رفت كه جايزه را بگيرد، مردم همان كشور عليه رئيس جمهور تظاهرات كردند! شما با اقليتها هستيد، شما با مجموعههاى يك درصدى هستيد، مجموعههاى عظيمِ نود درصدى مردم با شماها مخالفند؛ اين درست نقطهى مقابل جهتگيرى و حركت جمهورى اسلامى است. لذا دشمن با تلاش خود، با فعاليت خود، با جان كندن خود، در مبارزهى با ملت ايران به جائى نميرسد و ايستادگى ملت، ايستادگى جوانان ما براى حفظ هويت ملى و شخصيت اسلامىشان، بر همهى اين تلاشها فائق مىآيد. و من از شما جوانهاى عزيز ميخواهم قدر اين وضعيت را بدانيد و خودتان را روزبهروز براى آيندهى پرافتخارِ سربلند آمادهتر كنيد.۱۳۹۰/۰۷/۲۳
غرب و آمريكا و صهيونيزم، امروز از هميشه ضعيفترند. گرفتاريهاى اقتصادى، ناكامىهاى پىدرپى در افغانستان و عراق، اعتراضهاى عميق مردمى در آمريكا و ديگر كشورهاى غربى - كه دامنهى آن روزبهروز گستردهتر شده است - مبارزات و جانفشانىهاى مردم فلسطين و لبنان، قيامهاى دليرانهى مردم در يمن و بحرين و برخى ديگر از كشورهاى زير نفوذ آمريكا، همه و همه حامل بشارتهاى بزرگى براى امت اسلامى و بويژه كشورهاى انقلابى جديد است. مردان و زنان مؤمن در سراسر جهان اسلام و بويژه در مصر و تونس و ليبى، از اين فرصت براى تشكيل قدرت بينالملل اسلامى، بيشترين بهره را ببرند. خواص و پيشروان نهضتها به خداى بزرگ توكل و به وعدهى نصرت او اعتماد كنند و صفحهى تازهگشودهى تاريخ امت اسلامى را با افتخارات ماندگار خود، كه مايهى رضاى الهى و زمينهساز نصرت اوست، مزين سازند.۱۳۹۰/۰۸/۱۴
در جهان هم اوضاع، اوضاع غريبى است. آمريكا دچار ضعف شده است - هم ضعف اقتصادى و مالى، هم ضعف سياسى - اين هم يك واقعيتى است. آمريكا در سياست خاورميانهاى خودش شكست خورد، در قضيهى فلسطين شكست خورد، در قضيهى عراق شكست خورد. آمريكائىها ميخواستند عراق را مستقيماً خودشان اداره كنند، نتوانستند - ملت عراق ايستاد و نگذاشت - خواستند دولتى دستنشانده بياورند، نتوانستند؛ خواستند با كاپيتولاسيون بمانند، دولت و ملت عراق اجازه ندادند. امروز دولت عراق يك دولت مردمى است، ملت عراق يك ملت زنده و بيدار است؛ و همين موجب شد كه آمريكائىها بدون هيچ دستاوردى، آنچه كه ميخواستند، نشد، از عراق خارج بشوند. البته دخالتهاى نفتى دارند، دخالتهاى امنيتى دارند؛ كه لابد ملت و دولت عراق انشاءاللَّه در آينده براى آن هم فكرى خواهند كرد.
در قضاياى داخلى هم - كه آمريكائىها سعى ميكنند اين را پنهان كنند - آمريكا دچار ضعف است. نميخواهند اقرار كنند كه دچار ضعفند. اوباما در سخنرانى چند روز پيش در كنگره، كمترين اشارهاى به اين نكرد كه ملت آمريكا بيش از چهار ماه است كه توى خيابانهايند! توى اين هواى سرد، در سرتاسر آمريكا، در ايالتهاى مختلف، اين همه مردم بيايند توى خيابانها بايستند، در مقابل فشار پليس و ضربههاى سخت پليس ايستادگى كنند، اين قابل اشاره كردن نبود؟! اصلاً اشارهاى نكردند. ميخواهند پنهان كنند. اين هم حقوق بشرشان است. اروپا هم همين جور است. اروپا هم دچار ضعف است. غير از مسائل اقتصادى و مالى و پولى - كه اينها ضعفهاى عجيبى است و مردم را خشمگين كرده است - از لحاظ سياسى هم اروپا امروز دچار ضعف است.
من براى شما يك مثال بزنم. دولت فرانسه در دوران ژنرال دوگل كه رئيس جمهور فرانسه بود، اجازه نداد كه انگليس وارد اتحاديهى اروپا بشود. چرا؟ گفتند انگليس وابستهى به آمريكاست؛ نوع ارتباطات انگليس و آمريكا، اتحاديهى اروپا را از استقلال مىاندازد. دوگل نگذاشت كه انگليس وارد اتحاديهى اروپا شود، به خاطر ارتباط و اتصال و وابستگى به آمريكا. اين مربوط به آن روز فرانسه است. اين آقائى كه امروز در فرانسه سر كار است، حرفهاى آمريكا را رله ميكند؛ همان حرفهائى را كه آنها ميخواهند، آنچه كه در دل آنهاست، تكرار ميكند؛ شده تابع محض! خب، اين ضعف است. كار اروپا به اينجا رسيده است. اين فرانسه است؛ كشورهاى ديگر اروپائى هم به طريق اولى همين طورند. اين ضعف اين دستگاههاست.
امروز غربىها در مسائل اقتصادى دچار ضعفند، در مسائل سياسى دچار ضعفند، در تصميمات بينالمللى دچار ضعفند؛ از جمله همين تصميم به تحريم ما. اينها خواستند در واقع جمهورى اسلامى را، ملت ايران را به خاطر اسلام مجازات كنند. تهديد كردند: تحريمهاى فلجكننده، تحريمهاى دردآور! هى گفتند، گفتند. اين تحريمها از دو جهت به نفع ماست: اولاً وقتى ما تحريم بشويم، به استعداد و ظرفيت داخلى رو مىآوريم، از داخل رشد ميكنيم؛ همچنان كه در اين سى سال اين مسئله اتفاق افتاده است. اگر در زمينهى سلاح تحريم نميشديم، امروز اين پيشرفتهاى عجيب را نداشتيم؛ اگر در قضيهى اتمى، اينها نيروگاه بوشهر را خودشان ساخته بودند، ما در غنىسازى پيشرفت نميكرديم؛ اگر درهاى علم را به روى ما نبسته بودند، ما در سلولهاى بنيادى و هوافضا و فرستادن ماهواره به آسمان، به اينجاها نميرسيديم. پس هرچه ما را تحريم ميكنند، ما به ظرفيت داخلى خودمان متوجه ميشويم و رو مىآوريم و اين ظرفيت و استعداد روزبهروز مثل چشمهى جوشانى شكوفا ميشود. پس اين تحريم به نفع ماست.
جهت دومى كه اين تحريمها به نفع ماست، اين است كه اينها همين طور مرتباً در تبليغاتشان ميگويند ما اين تحريمها را ميخواهيم بر ايران اعمال كنيم تا ايران را وادار به عقبنشينى كنيم؛ حالا مثلاً در قضيهى هستهاى. پس همهى دنيا فهميدند كه اين تحريمها براى فشار بر ايران، براى عقبنشينى در قضيهى هستهاى و قضاياى ديگر است. خب، وقتى ما عقبنشينى نكرديم، چه اتفاقى مىافتد؟ اين تحريمها براى اين است كه ايران را وادار به عقبنشينى كنند، ايران هم كه عقبنشينى نخواهد كرد؛ نتيجه اين ميشود كه هيبت غرب و هيبت تهديدهاى غرب در چشم اين ملتهاى منطقه كه قيام كردند، ميشكند و عزت ملت ايران و قدرت ملت ايران در چشم اينها زياد ميشود؛ و اين به نفع ماست. بنابراين، اين تحريمها براى ضربه زدن به ماست، اما از اين دو جهتى كه عرض كردم، در واقع خدمت به ماست.۱۳۹۰/۱۱/۱۴
يك جمله هم راجع به اين تهديدهاى آمريكا عرض بكنيم. مرتباً تهديد ميكنند؛ تهديد به اين زبان: همهى گزينهها روى ميز است! يعنى حتّى گزينهى جنگ. اين، تهديد به جنگ است با اين زبان. خب، اين تهديد به جنگ، به ضرر آمريكاست؛ خود جنگ، ده برابر به ضرر آمريكاست. چرا اين تهديدها به ضرر آمريكاست؟ به خاطر اينكه خود اين تهديدها نشاندهندهى عجز آمريكا از مقابلهى منطقى و مقابلهى گفتمانى است؛ يك گفتمانى در مقابل گفتمان جمهورى اسلامى ندارند؛ نميتوانند در ميدان مقابلهى فكرى و منطقى، براى خودشان غلبهاى ايجاد كنند؛ مجبور ميشوند توسل به زور و تشبث به زور بكنند. اين معنايش اين است كه آمريكا جز زور، هيچ منطقى ندارد؛ جز خونريزى، هيچ راهى براى پيشبرد خود ندارد. اين، اعتبار آمريكا را بيش از آنچه كه تاكنون شكسته است، در چشم ملتها و در چشم ملت خودش خواهد شكست؛ اين همان چيزى است كه سرنوشت رژيمها را معين ميكند. آن رژيمى، آن نظامى كه اعتبارش در چشم مردم خودش بشكند، سرنوشتش معلوم است؛ مثل رژيم شوروى سابق. اتفاقاً بعضى از صاحبنظران غربى همين چند روز قبل گفتند كه امروز وضع آمريكا و غرب شبيه وضع شوروى سابق در سالهاى اواخر دههى ۸۰ ميلادى است كه منجر به سقوط شد. يعنى وقتى يك رژيمى، يك نظامى از لحاظ گفتمان، از لحاظ منطق، در چشم مردم خودش ساقط بشود، ديگر اميدى به بقاى اين رژيم نيست. لذا هرچه تهديد كنند، به ضررشان است. البته آنها و ديگران بدانند - ميدانند هم - كه ما هم در برابر تهديد به جنگ و تهديد به تحريم نفتى، تهديدهائى داريم كه در وقت خودش، آن وقتى كه لازم باشد، انشاءاللَّه اعمال خواهد شد.۱۳۹۰/۱۱/۱۴
آمريكا با همهى قدرتنمائىهايش، با همهى هياهوها و جنجالهايش، امروز در موضع ضعف و موضع متزلزلى است. من نميخواهم به خبرهاى پشت پرده يا به چيزهاى ظاهرى تمسك كنم؛ حساب من، يك حساب دو دو تا چهارتاست. ببينيد، رئيس جمهور كنونى آمريكا با شعار «تغيير» سر كار آمد. تغيير يعنى چه؟ يعنى وضعيتى داريم كه بسيار بد است، من ميخواهم آن وضعيت را تغيير بدهم. او با اين شعار آمد توى ميدان، مردم هم به خاطر شعار تغيير، به او رأى دادند؛ والّا مردمِ نژادپرست حاضر نبودند به يك فردى كه از نژاد سياه است، رأى بدهند؛ اما رأى دادند، به اميد تغيير. خب، اينكه شعار «تغيير» اينقدر در مردم اثر ميگذارد، نشاندهندهى وضع بد فعلى است. يعنى وضعى كه در هنگام نامزد رياست جمهورى شدن اين آقا بر آمريكا حاكم بوده است، به اعتراف مردم آمريكا، وضع بدى بوده است و او قول داد كه تغيير پيدا بشود. پس بدى مسلّم شد. ما نميخواهيم اين را بگوئيم؛ خود مردم آمريكا اعتراف كردند كه وضعشان بد است. خب، حالا اين آقا آمد سر كار؛ آيا تغيير ايجاد كرد؟ توانست تغيير بدهد؟ توانست آن وضع بد را عوض كند؟ امروز آمريكا پانزده هزار ميليارد دلار گرفتارى و بدهكارى دارد. اين بدهكارىها از توليد ناخالص ملىشان يا بيشتر است يا برابر توليد ناخالص ملى اين كشور است؛ اين براى يك كشور، بدبختى و گرفتارى است. آن هم كه وضع سياسىشان است: مجبور شدند بدون دستاورد از عراق بيرون بيايند. در افغانستان روزبهروز وضعشان بدتر ميشود. در پاكستان كه يكى از كشورهاى همراه با آنها بود، روزبهروز بدنامتر ميشوند. در كشورهاى اسلامى، در مصر، در شمال آفريقا، در تونس، آمريكائىها از آن هيمنه كاملاً ساقط شدهاند. علاوهى بر همهى اينها، جنبش تسخير والاستريت در خود شهرهاى آمريكا به راه افتاده است. اين وضعيت، وضعيت خوبى است؟ اين حسابِ دو دو تا چهارتاست؛ اين حسابِ پيچيدهاى نيست. تغيير را مردم آمريكا قبول كردند؛ يعنى وضعيت كنونى بد است؛ آن وضعيت بد هم تا حالا تغيير پيدا نكرده است. بنابراين آمريكا گرفتار است.
ممكن است آمريكا خطرهائى براى كشورهاى ديگر ايجاد كند؛ ممكن است ديوانگى كنند. البته من همين جا بگويم؛ ما سلاح اتمى نداريم، سلاح اتمى هم نخواهيم ساخت، اما در مقابل تهاجم دشمنان - چه آمريكا و چه رژيم صهيونيستى - براى دفاع از خودمان، در همان سطحى كه دشمن حمله كند، به آنها حمله خواهيم كرد.۱۳۹۱/۰۱/۰۱
نمونهى ديگر از پيشرفت ملت ايران اين است كه ما ملت ايران، امروز از لحاظ قدرت سياسى، از لحاظ قدرت تأثيرگذارى بر تحولات دنيا و حضور در فعل و انفعالات منطقهى خودمان، بلكه ديگر مناطق جهان، از اول انقلاب بمراتب قوىتريم. اين مسئله، نمونههائى دارد، شواهدى دارد؛ اين را دشمنان ما ميگويند. يكى از رؤساى رژيم جعلى صهيونيستى، كه دشمن شمارهى يك ملت ايران و انقلاب ايران است، اعتراف ميكند و ميگويد - اينها عين عبارت اوست - امروز يك نيروى قدرتمندى وجود دارد كه در خلاف جهت هدفهاى ما پيش ميرود و ايران رهبرى اين قدرت را به دست گرفته است. اين سياستمدارِ درمانده و حيرتزده اعتراف ميكند و ميگويد امروز پشت مرزهاى ما خمينى خيمه زده است! يك سياستمدارِ كهنهكارِ شناختهشدهى آمريكائى هم كه ما با وضع او كاملاً آشنا هستيم، در يك جلسهاى مقايسه ميكند آمريكاى ۲۰۰۱ ميلادى را با آمريكاى ۲۰۱۱، ميگويد - كه اين حرفها همه مال همين دو سه ماه اخير است - كدام ديوانهاى وضعيت آمريكاى ابرقدرتِ اول هزاره را به شرائط رقتبار آمريكا در سال ۲۰۱۱ - سال گذشتهى ميلادى - تبديل كرده است؟ بعد ميگويد: اين تحولاتى كه اتفاق افتاده و به اين وضع منتهى شده است، دامنزنندهى به اين تغيير، ايران است. معناى اين جملات اين است كه امروز ملت ايران توانسته است با حضور خود، با استقامت خود، با عزت خود، با صلابت خود، بر روى حوادث مهم جهان و حوادث مهم منطقه، اين تأثيرات ژرف را باقى بگذارد. اين هم يك شاخص از شاخصهاى پيشرفت، كه عرض كردم عينى و جلوى چشم ماست.۱۳۹۱/۰۳/۱۴
غربىها و آمريكائىها هم كه هميشه پشتيبانهاى بىقيد و شرط رژيم غاصب بودهاند، امروز از هميشه گرفتارترند. امروز غرب با سيلى صورت خودش را سرخ نگه داشته است. آنها مشكلات مالى، مشكلات پولى، مشكلات اقتصادى، مشكلات اجتماعى دارند و در مواجههى با مردمِ خودشان درماندهاند. چندين حكومت طرفدار آمريكا در اروپا ساقط شدند. مردم اگر ميدان پيدا كنند، هر گونه نشانهى استكبار آمريكائى را كه در اروپا مشهود است، با حضور خودشان، با قدرت خودشان خواهند زدود. امروز وضعشان اين است. خود آمريكا هم بدتر از همه. ملتها از آمريكا متنفرند. آمريكا دچار بحران است. البته ميخواهند اين بحران را منتقل كنند به آسيا، منتقل كنند به آفريقا، منتقل كنند به خاورميانه؛ با حادثهآفرينى در كشورهاى ديگر و مناطق ديگر، ضعف خودشان را بپوشانند. از جملهى كارهائى كه ميخواهند بكنند، اين است كه در همين منطقه، اين انقلابهاى عظيم مردمى را به ضد خودشان تبديل كنند؛ مردم را به اختلافات قومى، اختلافات مذهبى، اختلافات طائفى سرگرم كنند. ما بايد هوشيار باشيم.
امروز آمريكائىها از تجربهى انگليسىها دارند استفاده ميكنند در ايجاد اختلاف مذهبى بين شيعه و سنى. انگليسها متخصص دشمنى انداختن بين گروههايند - از جمله بين شيعه و سنى در دنياى اسلام - از چند صد سال قبل آنها اينكاره بودند. آمريكائىها دارند از تجربهى آنها استفاده ميكنند. مسئلهى فلسطين پيش مىآيد، مسئلهى مصر پيش مىآيد؛ بمجردى كه در مقابل حركت مردم قرار ميگيرند، به يك جورى، با يك ترفندى، با يك خدعهاى، فوراً مسئلهى مذهبى را مطرح ميكنند. همه بايد بيدار باشند؛ سنى بيدار باشد، شيعه بيدار باشد، عالم مذهبى بيدار باشد، نخبهى دانشگاهى بيدار باشد، آحاد مردم بيدار باشند؛ بفهمند چه كار ميكنند، بفهمند توطئهى دشمن را و نقشهى دشمن را؛ به نقشهى دشمن كمك نكنند. اين كارى است كه امروز آنها دارند انجام ميدهند.
البته غربىها، از جمله آمريكائىها، حركتهاى ديوانهوار ميكنند. مسئلهى هستهاى را بزرگ ميكنند، براى اينكه مسائل خودشان را از نظرها بپوشانند. مسئلهى هستهاى ايران را در صدر مسائل دنيا قرار ميدهند، در حالى كه حقيقت قضيه اينجور نيست. بدروغ اسم سلاح هستهاى مىآورند، بدروغ مسائل را در تبليغات برجسته و درشت ميكنند؛ هدفشان اين است كه ذهنها را، افكار عمومى را از حوادثى كه در خود آمريكا دارد ميگذرد، از حوادثى كه در خود اروپا دارد ميگذرد، منعطف كنند، منصرف كنند. البته موفق هم نخواهند شد.۱۳۹۱/۰۳/۱۴
يك واقعيت ديگر اين است كه جبههى مقابل ما در طول اين سالها ضعيفتر شده است. يعنى اگر ما دو نماد اصلى اين جبهه را آمريكا و رژيم صهيونيستى بدانيم، و غرب را دنبال سر اينها بدانيم، واضح است كه اينها ضعيفتر شدهاند. امروز رژيم صهيونيستى بمراتب ضعيفتر از بيست سال قبل و سى سال قبل است. بعد از حوادث شمال آفريقا و مسئلهى مصر، رژيم صهيونيستى بشدت تضعيف شده است؛ هم از درون دچار مشكل است، هم از بيرون مشكلات بىنهايتى دارد. آمريكاى امروز هم آمريكاى زمان ريگان نيست؛ اينها بمراتب عقب رفتند. در عراق وضعشان آنجورى شد؛ در افغانستان روزبهروز وضعشان بدتر شده است؛ در سياستهاى خاورميانهاىشان شكست خوردند؛ در جنگ سىوسه روزه، عاملشان كه رژيم صهيونيستى است، شكست خورد؛ در جنگ بيست و دو روزه، عاملشان كه رژيم صهيونيستى است، نتوانست در مقابل يك ميليون و اندى انسان بىدفاع كارى از پيش ببرد. اينها واقعيتهاى خيلى مهمى است. بنابراين اينها ضعيف شدهاند. اينها نسبت به بيست سال قبل و سى سال قبل بمراتب ضعيفترند. اين هم يك واقعيت ديگر است.
يك واقعيت ديگر اين است كه رژيمهاى مخالف نظام جمهورى اسلامى درگير بحرانند؛ همين چند دولت غربى، خودشان و اطرافيانشان دچار بحرانند. با اين بحران اقتصادىاى كه در اروپا وجود دارد، اتحاد اروپا جداً در تهديد است، يورو جداً مورد تهديد است. آمريكا هم به نحو ديگرى؛ كسرى بودجهى فراوان، قرض فراوان، فشار مردم، حركت ضد والاستريت، حركت - به قول خودشان - نود و نُه درصدى. اينها حوادث مهمى است. البته وضع اروپا از آمريكا بدتر است؛ چند دولتشان سقوط كردند. الان در چندين كشور اروپائى بىثباتى وجود دارد.۱۳۹۱/۰۵/۰۳
يكى ديگر از نشانههاى اين تحول اساسىاى كه در نقشهى دنيا انسان احساس ميكند، افول وجههى آمريكاست. آمريكا به عنوان قدرت اولِ ثروت و علم و فناورى و نظامى دنيا، چندين دهه با وجهه زندگى كرد؛ كه همين وجهه موجب شد نفوذ پيدا كند. در دهههاى اولِ نيمهى دوم قرن بيستم، اين وجهه در اوج بود. در ايران خود ما همين جور بود؛ دولت ملىاى مثل دولت مصدق كه از زير بار انگليس ميگريخت، به دامن آمريكا پناه ميبرد؛ اين وجهه بود. در همهى دنيا يك چنين حالتى بود. امروز اين وجهه به طور كامل از بين رفته است؛ يعنى آمريكا به عنوان يك متهم در دنيا مطرح است. دولت آمريكا در هيچ كشورى، ميان هيچ ملتى، يك وجههى عمومى ندارد. «مرگ بر آمريكا» ديگر جزو شعارهاى اختصاصى ملت ايران نيست؛ در بسيارى از كشورها گفته ميشود. يك دولتِ طرفدار ظلم، طرفدار جنگ، طرفدار انباشت تسليحات، طرفدار سلطهى بر ملتها، طرفدار زورگوئى، دخالت در همه جا، يك چنين عنوانى پيدا كرده؛ اين هم يكى از نشانههاست. بنابراين تحول در سطح جهان، يك امر قطعى است.۱۳۹۱/۰۵/۲۲
يك دولت و يك ملت متكى است به آن فكر و منطقى كه ارائه ميدهد. ملتها فقط با پول كه در دنيا اعتبار پيدا نميكنند؛ بايد فكر و منطقى وجود داشته باشد. آمريكائىها ميگفتند ما يك اصولى داريم - به قول خودشان - ارزشهائى داريم؛ ارزشهاى آمريكائى. براى اين اصول و ارزشها، در دنيا هى سر و صدا ميكردند. امروز نگاه كنيد ببينيد وضعيت ارزشهاى آمريكائى به كجا رسيده ...
ادعا ميكنند كه ملتشان ملت سرافرازى است. امروز دولتهاى آمريكا ملت خود را ذليل كردهاند، گمراه كردهاند؛ همان طور كه قرآن دربارهى فرعون ميفرمايد: «و اضلّ فرعون قومه و ما هدى».(۱) مردمِ خودشان را گمراه كردند؛ نميگذارند از حقايق مطلع شوند. اين حركت ۹۹ درصدى و حركت ضد وال استريت كه در آمريكا راه افتاده، با توجه به اين است كه مردم آمريكا از بسيارى از حقايق مطلع نيستند؛ اگر مطلع باشند، اين حركت شايد ده برابر شديدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهيونيستها قرار دادهاند. اين ننگ نيست براى يك دولت كه نامزدهاى رياست جمهورىاش در مبارزات و مباحثات انتخاباتى جورى حرف بزنند كه دل صهيونيستها را شاد كنند؛ نوكرى و اطاعت خودشان از آنها را اثبات كنند؟! اينكه شما مىبينيد در مجادلات انتخاباتى كه دو نامزد فعلى آمريكا دارند، هر كدام سعى ميكنند نسبت به جامعهى يهود فلسطينى و جامعهى صهيونيستها و سرمايهدارهاى اسرائيلى بيشتر اظهار اطاعت كنند، براى خاطر اين است كه اسير آنهايند. دولتمردانى با يك چنين كشور بزرگى، با يك چنين پيشرفت علمىاى، ملت خودشان را اسير يك مشت صهيونيست كردهاند!۱۳۹۱/۰۸/۱۰
وَأَضَلَّ فِرعَونُ قَومَهُ وَما هَدىٰ / ترجمه: فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدایت نکرد!
كشور به رغم دشمن، از همهى ابعاد پيشرفت كرد و آباد شد. كشورى كه قرنهاى متمادى به حكومت فردى عادت كرده بود، به حكومت استبدادى عادت كرده بود، يكى از بهترين مردمسالارىها در اين كشور رشد پيدا كرد؛ در حضور هنگام انتخابات، در حضور در مسائل عمومى و مشاركتهاى عمومى. اين همان انقلابى است كه آمريكائىها ميخواستند نباشد، ميخواستند نابود شود، ميخواستند ضعيف شود، به خودشان وعده ميدادند كه تا چند ماه ديگر از بين خواهد رفت. آمريكائىها به اين نوكرهاى مستبدِ منطقهاىشان هى دلخوشى ميدادند كه تا چند وقت ديگر صبر كنيد، انقلاب از بين ميرود و نابود ميشود! انقلاب روزبهروز بحمداللّه رشد كرده. اين، اين طرف قضيه است.
آن طرف قضيه، دولتمردان آمريكا هستند؛ دولت مستكبر آمريكاست. در دنيا هيچ كس نيست كه شك داشته باشد در اين كه آمريكا در اين سى سال، بيش از سى رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانى سقوط كرده؛ همه اين را مىبينند و ميدانند؛ خود آمريكائىها هم به همين اقرار ميكنند. همين سياستمداران قديمىِ كهنهكارِ آمريكائى، دولتها و دولتمردان فعلى را - كه بايد گفت دولتمردان و دولتزنان (!) فعلى را - مسخره ميكنند كه شما آمريكا را از آنجا رسانديد به اينجا. راست هم ميگويند؛ آمريكا سقوط كرده. امروز هيچ دولتى در دنيا به قدر دولت آمريكا منفور نيست. اگر امروز دولتهاى منطقهى ما و دولتهاى ديگر جرأت كنند و يك روزى را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمريكا معين كنند و به مردم بگويند در اين روز بيائيد راهپيمائى كنيد، بزرگترين راهپيمائى تاريخ در دنيا اتفاق خواهد افتاد! اين از موقعيت آبروئى آمريكا.
از لحاظ موقعيت منطقى و فكرى آمريكا: بالاخره يك دولت و يك ملت متكى است به آن فكر و منطقى كه ارائه ميدهد. ملتها فقط با پول كه در دنيا اعتبار پيدا نميكنند؛ بايد فكر و منطقى وجود داشته باشد. آمريكائىها ميگفتند ما يك اصولى داريم - به قول خودشان - ارزشهائى داريم؛ ارزشهاى آمريكائى. براى اين اصول و ارزشها، در دنيا هى سر و صدا ميكردند. امروز نگاه كنيد ببينيد وضعيت ارزشهاى آمريكائى به كجا رسيده.۱۳۹۱/۰۸/۱۰
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو