مقام معظم رهبری: "این حادثه عظیم؛ یعنی حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تامّل و تدّبراست. جهت اوّل، درسهای عاشوراست. عاشورا پیامها و درسهایی دارد. جهت دوم «عبرت های عاشورا» ست. غیراز درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید میکند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را میگویند «عبرت»..."
به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ متن کامل بيانات امام خامنه ای(مدّظلّهالعالي) در دیدار فرماندهان گردانهای عاشورا که در مورخ ۱۳۷۱/۰۴/۲۲ ايراد گرديده به شرح ذيل مي باشد:
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
دیداری بسیار مناسب، در وقتی مناسب است. ایام عاشورای حسینی است و شما برادران و خواهران هم از عاشوراییها و حسینیها هستید. بسیج بیست میلیونی انقلاب اسلامی، ثابت کرده است که در صراط حسین ابن علی علیهالسّلام و صراط عاشورا قدم بر میدارد.
آنچه که من امروز عرض خواهم کرد، مربوط به همین قضیه عاشوراست که با وجود آن همه سخنی که درباره این حادثه گفتهاند و گفتهایم و شنیدهایم، بازهم جای سخن وتامّل وتدبّر و عبرت گیری نسبت به این حادثه باقی است. این حادثه عظیم؛ یعنی حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تامّل و تدّبراست. غالباً یکی ازاین دو جهت، مورد توجّه قرار میگیرد. بنده امروز میخواهم در اینجا آن جهت دوم را، بیشتر مورد توجّه قرار دهم.
جهت اوّل، درسهای عاشوراست. عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا درس میدهد که برای حفظ دین، باید فداکاری کرد. درس میدهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس میدهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک وبزرگ، زن ومرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیّت، با همدر یک صف قرار میگیرند. درس میدهد که جبهه دشمن با همه تواناییهای ظاهری، بسیار آسیب پذیر است. (همچنان که جبهه بنیامیه، بهوسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید، و بالأخره هم این ماجرا، به فنای جبهه سفیانی منتهی شد.) درس میدهد که در ماجرای دفاع از دین، از همه چیزبیشتر، برای انسان، بصیرت لازم است. بیبصیرتها فریب میخورند. بیبصیرتهادرجبهه باطل قرار میگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنان که در جبهه ابنزیاد، کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولی از بیبصیرتها بودند.
اینها درسهای عاشوراست. البته همین درسها کافی است که یک ملت را، از ذلّت به عزّت برساند. همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکست دهد. درسهای زندگی سازی است. این، آن جهت اوّل.
جهت دوم از آن دو جهتی که عرض کردم، «عبرت های عاشورا» ست. غیراز درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید میکند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را میگویند «عبرت». شما اگر از جادهای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شدهاند، میایستید و نگاه میکنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگیای، به این وضعیت منتهی میشود. این همنوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است. این را قدری بررسی کنیم.
اوّلین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجّه میکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلواتاللَّه و سلامه علیه، جامعه اسلامی به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین علیهالسّلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاریای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیهالسّلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدراسلام است؛ یک وقت درقلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند بااسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسینبنعلی علیهالسّلام، در مرکزاسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحی نبوی - وضعیتی دید که هر چه نگاه کرد چارهای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونینِ با عظمتی! مگر چه وضعی بود که حسینبنعلی علیهالسّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است!؟ عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را میبست، به دست مسلمانها میداد و آنها تا اقصی نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهای شام میرفتند؛ امپراتوری روم را تهدید میکردند؛ آنها از مقابلشان میگریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمیگشتند؛ که در این خصوص میتوان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نَفَس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میکرد وآنها را در جاده هدایت با سرعت پیش میبرد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید برآنها حکومت میکرد!؟ وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بنعلی علیهالسّلام، دید که چارهای جزاین فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بینظیراست. چه شد که به چنین مرحلهای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجّه دقیق قرار دهیم.
ما امروز یک جامعهاسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در همان شهری که او حکومت میکرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند!؟ کوفه یک نقطه بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین علیهالسّلام در بازارهای آن راه میرفت؛ تازیانه بر دوش میانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناءاللیل و اطراف النهار» ازآن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایی نه چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین علیهالسّلام را، با اسارت میگرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماریای وجود دارد که میتواند جامعهای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبراسلام و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوارما، اگر خودرا شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم صلواتاللَّه و سلامه علیه محسوب میکرد، سرِ فخر به آسمان میسود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا!؟ آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.
بهنظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوریتر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسینبنعلی علیهالسّلام، آقازاده اوّلِ دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیهالصّلاةوالسّلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مینشست، سر بریدهاش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدمهایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیرالمؤمنین علیهالسّلام را به اسارت گرفتند!
حرف دراین زمینه، زیاد است. من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میکنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی میکند. آن آیه این است که میفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّا(۱).» دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی دورشدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویّت؛ حساب معنویّت را از زندگی جدا کردن و توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکّل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن. دوم «واتّبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبی. به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینهارا اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسی وبزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعهاسلامی، آن حالت آرمانخواهی از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکراین باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه «دیگری جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.
نظام اسلامی، با ایمانها، با همّتهای بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهمیت دادن و زنده نگهداشتنِ شعارها به وجود میآید و حفظ می شود و پیش میرود. شعارها را کم رنگ کردن؛ اصول اسلام وانقلاب را مورد بیاعتنایی قراردادن و همه چیز را با محاسبات مادّی مطرح کردن و فهمیدن، جامعه رابه آنجا خواهد برد که به چنان وضعی برسد.
آنها به آن وضع دچار شدند. روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ تعلیم دین و معارف اسلامی مطرح بود؛ آشنایی با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حکومت، دستگاه اداره کشور، دستگاه زهد و تقوا وبیاعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود و نتیجهاش آن حرکت عظیمی شد که مردم به سمت خدا کردند. در چنان وضعیتی، شخصیّتی مثل علی بن ابی طالب علیهالسّلام، خلیفه شد. کسی مثل حسین بن علی علیهالسّلام شخصیت برجسته شد. معیارها در اینها، بیش از همه هست. وقتی معیار خدا باشد، تقوا باشد، بی اعتنایی به دنیا باشد، مجاهدت در راه خداباشد؛ آدمهایی کهاین معیارها را دارند، در صحنه عمل میآیند و سر رشته کارها رابه دست میگیرند و جامعه، جامعهاسلامی میشود. اما وقتیکه معیارهای خدایی عوض شود، هر کس که دنیا طلبتراست، هر کس که شهوترانتراست، هر کس که برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتراست، هر کس که با صدق و راستی بیگانهتر است، بر سرِ کار میآید. آن وقت نتیجه این میشود که امثال عمربنسعد و شمر و عبیداللَّهبنزیاد به ریاست میرسند و کسی مثل حسینبنعلی علیهالسّلام، به مذبح میرود، و در کربلا به شهادت میرسد! این، یک حساب دو دو تا چهارتاست. باید کسانی که دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود. اگر معیارِ تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که انسان با تقوایی مثل حسین بن علی علیهالسّلام، باید خونش ریخته شود. اگر زرنگی و دست و پاداری در کار دنیا و پشت هم اندازی و دروغگویی و بیاعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرار گرفت، معلوماست که کسی مثل یزید باید در رأس کار قرار گیرد و کسی مثل عبیداللَّه، شخص اوّل کشور عراق شود. همه کار اسلام این بود که این معیارهای باطل را عوض کند. همه کار انقلاب ما هم این بود که در مقابل معیارهای باطل و غلط مادّىِ جهانی بایستد و آنها را عوض کند.
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادّی برارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویّت در دنیا روبه افول و ضعف بوده است. پولپرستها و سرمایهدارها تلاش کردهاند که معنویّت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادّیای در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بیاعتناتر بهفضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحمتر مثل قدرت امریکاست. این میآید در رأس و همین طور، میآیند تا مراتبِ پایینتر. این، وضع دنیاست. انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوباره اسلام؛ زندهکردن «انّ اکرمکم عنداللَّه اتقیکم» (۲). این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند. اگر آن ترتیبِ مادّىِ جهانی باشد، معلوم است که شهوترانهاىِ فاسدِ رو سیاه و گمراهی مثل محمّدرضا باید در رأس کار باشند و انسانِ با فضیلتِ منوّری مثل امام باید در زندان یا درتبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاکم است، وقتی فساد حاکم است، وقتی دروغ حاکم است و وقتی بیفضیلتی حاکم است، کسی که دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجّه به خداست، جایش در زندانها یادر مقتل ومذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتی مثل امامی برسرکارآمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی به انزوا رفت، وابستگی و فساد به انزوا رفت، تقوی بالای کار آمد، زهد روی کار آمد، صفا و نورانیّت آمد، جهاد آمد، دلسوزی برای انسانها آمد، رحم و مروّت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام که بر سرِ کار میآید، یعنی این خصلتها میآید؛ یعنی این فضیلتها میآید؛ یعنی این ارزشها مطرح میشود. اگراین ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال حسینبنعلی علیهالصّلاة والسّلام، دیگربه مذبح برده نمیشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را ازدست دادیم چه؟ اگربه جای توجّه به تکلیف و وظیفه وآرمان الهی، به فکر تجمّلات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - که هیچ چیزنمیخواهد جز اینکه میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند - درانزوا انداختیم و آن آدمپرروىِ افزونخواهِ پرتوقّعِ بیصفاىِ بیمعنویّت را مسلّط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بین رحلت نبىّاکرم صلواتاللَّهوسلامهعلیه و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی کهممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم.
پس، عبرتگیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشهگیر شود. عدّهای مسائل را اشتباه گرفتهاند. امروز بحمداللَّه مسؤولین دلسوز و علاقهمند و رئیسجمهور انقلابی و مؤمن بر سرِ کارند، و کشور را میخواهند بسازند. اما عدّهای، سازندگی را با مادّیگرایی، اشتباه گرفتهاند. سازندگی چیزی است، مادّیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایی برسند.
سالهای سال، این کشور را ویران کردهاند. بعد از انقلاب هم، به وسیله مهاجمین خارجی، هشت سال، همان کار را ادامه دادند. این کشور، باید ساخته شود. این سازندگی، تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تاامروز، هنوز سه سال و اندی میگذرد. زمان زیادی از پایان جنگ تا امروز نگذشته است. یک بمب در یکجا بیفتد، یک لحظه ویرانگری است؛ اما ساختن همان ویرانه، چقدر طول میکشد!؟ فرض کنید ساختمانی، خانهای، عمارت دو، سه طبقهای، دریک لحظه منفجر میشود؛ اما دریک لحظه، ساخته نمیشود. یک کشور را هشت سال ویران کردند. مگر شوخی است!؟ قبل از این، خاندان منحوس پهلوی - که لعنت خدا برآنها و برکارگزاران و دستیارانشان، و لعنت خدا بر خانواده قاجار و دستیارانشانباد - این مملکت را ویران کردند. بعد که انقلاب شد تا آن را بسازد، مگر دشمنان توانستند تحمّل کنند!؟ امروز اسناد همکاری امریکا با عراق در جنگ تحمیلی علیه ما، در حال روشدن است. ما آن روز میگفتیم؛ ما آن روز قاطعانه میگفتیم که شرق و غرب از عراق حمایت میکنند. اما یک عدّه کوته فکرهای داخلی، انکار میکردند و میگفتند به چه دلیل؟ بفرمایید؛ این هم دلیل! امروز اسناد خود امریکاییها را امریکاییها رو میکنند و معلوم میشود که دراین چند سال، چه کمکهای عظیمی به عراق کردند. شرق و غرب با یکدیگر همدست شدند؛ این جنگ را بهراه انداختند و مملکت را ویران کردند. بعد از سالها ویرانگرىِ حکّام فاسد پهلوی و قاجار وبعد از چند سال ویرانگرىِ جنگ، اکنون دولت جمهوری اسلامی، به کمک مردم و کارگزاران و متخصّصین و کاردانهایش، میخواهد این کشور را بسازد. این، کارِ یک روز و دو روز نیست؛ کار یک سال و دو سال هم نیست. این همه مراکز مادىّ از بینرفته، این همه امکان اشتغال نابود شده...! اینها چیزی نیست که ظرف مدت کوتاهی برگردد. این را میگویند «سازندگی». این، یک مجاهدت است، یک جهاد فی سبیلاللَّه است. هر کس که در این مجاهدت شرکت کند، جهاد کرده است. کسی که در راه اداره و حفظ جامعه اسلامی - که یک واجب بزرگ است - گامی برداشته، خیلی با ارزش است. اما آن طرف قضیه، مادّیگری است، مادّهپرستی است، دنیاطلبی است. آن، یک حرفِ دیگر است.
سازندگی، کاری بود که علی بن ابی طالب علیهالسّلام داشت؛ که حتّی شاید در دوران خلافت هم - که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعی است - با دست خود نخلستان آباد میکرد؛ زمین احیا میکرد؛ درخت میکاشت؛ چاه میکند و آبیاری میکرد. این، سازندگی است! دنیاطلبی و مادّیطلبی، کاری است که عبیداللَّه زیاد و یزید میکردند. آنها چه وقت چیزی را به وجود میآوردند و میساختند!؟ آنها فانی میکردند؛ آنها میخوردند؛ آنها تجمّلات را زیاد میکردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عدّهای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادّهپرستی میکنند. این سازندگی است!؟ آنچه که جامعه ما را فاسد میکند، غرقشدن در شهوات است؛ از دستدادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیهای که در بسیجیهاست. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند.
دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشا - سعی میکند جوانهای ما را از مابگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک "تهاجمفرهنگی" بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما میکند. چهکسی میتواند ازاین فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتاراست که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص میتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهایاسلامی میتواند دفاع کند. لذا، چندی پیش گفتم: «همه امربه معروف و نهی از منکر کنند.» الآن هم عرض میکنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است. این، مسؤولیت شرعی شماست. امروز مسؤولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.
به من نامه مینویسند؛ بعضی هم تلفن میکنند و میگویند: «مانهی از منکر میکنیم. اما مأمورین رسمی، طرف ما را نمیگیرند. طرف مقابل را میگیرند!» من عرض میکنم که مأمورین رسمی - چه مأمورین انتظامی و چه مأمورین قضایی - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهی شرعی دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ماباید ازآمربه معروف وناهی از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسی نماز بخواند و کس دیگری به نمازگزار حمله کند، دستگاههای ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یااز آن کسی که سجّاده رااز زیر پای نمازگزار میکشد؟ امر به معروف و نهی از منکر نیز همینطور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهجالبلاغه میفرماید: «و ما اعمال البّر کلها و الجهاد فی سبیلاللَّه عند الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجّی.»(۳) یعنی امر به معروف ونهی از منکر، در مقیاس وسیع و عمومی خود، حتی از جهاد بالاتراست؛ چون پایه دین رامحکم میکند. اساس جهاد راامربه معروف ونهیازمنکراستوار میکند. مگر مأمورین و مسؤولین ما میتوانند آمربه معروف وناهی از منکر را بادیگران مساوی قرار دهند؛ چه رسد به اینکه نقطه مقابلاو را تأیید کنند!؟ البته جوان حزباللّهی هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش رابازکند و نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و بهنام امربه معروف ونهیازمنکر، فسادی ایجاد نماید که چهره حزباللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است. من یقین دارم - و تجربههای این چندسال هم نشان داده - تانیروهای مؤمن وحزبالّلهی برای انجامِ کاری به میدان میآیند، یک عدّه عناصر بدلی و دروغین، با نام اینها در گوشهای فسادی ایجاد میکنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهای مؤمن و حزبالّلهی و مردمی چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله امر به معروف و نهیازمنکر، مثل مسأله نمازاست. یادگرفتنی است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف ونهیاز منکر کرد؟ البته من عرض میکنم - قبلاً هم گفتهام - در جامعهاسلامی، تکلیف عامه مردم، امربه معروف ونهیاز منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امر به معروف و نهی از منکر زبانی، مهمتر است. عاملی که جامعه رااصلاح میکند، همین نهی از منکر زبانی است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمی که اشاعه فحشا میکند، به آن آدمی که میخواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. دهنفر، صدنفر، هزارنفر! افکارعمومی روی وجود و ذهن او باید سنگینی کند. این، شکنندهترین چیزهاست. همین نیروهای مؤمن و بسیجی و حزبالّلهی؛ یعنی همین عامه مردم مؤمن؛ یعنی همین اکثریّت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایی که جنگ را اداره کردند؛ همینهایی که از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را میتوانند داشته باشند. همین نیروهای مردمی، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروی عظیم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست میخوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراین چندسال شکست میخوردیم و آسیبپذیر بودیم. کارخانه ما را میخواستند به تعطیلی بکشانند؛ نیروی حزبالّلهی از داخل کارخانه میزد به سینهشان. مزرعه ما را در اوایل انقلاب میخواستند آتش بزنند؛ نیروی حزبالّلهی از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، میزد توی دهانشان. خیابانها را میخواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروی حزبالّلهی میآمد سینه سپرمیکرد و در مقابلشان میایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروی اصلی کشوراست. نظام اسلامی متّکی به این نیروست. اگر مردم؛ یعنی همین نیروهای مؤمن و حزباللّهی، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند بحمداللَّه - اگراین نیروی عظیم و این نیروی بزرگ شکست ناپذیر مردمی در کنار مسؤولین و پشت سر مسؤولین باشد - که بحمداللَّه هست هیچ قدرتی نمیتواند با جمهوریاسلامی مقابله کند.
دشمنان ما، ازاین میترسند. در تبلیغات جهانی، بلندگوهای امریکایی و صهیونیستی، الان مدتی است که جمهوری اسلامی ایران رابه نظامیگری وافزایش سلاح متّهم میکنند! میگویند: «ایران سلاحهای کشتار جمعی دارد! اینها سلاحهای اتمی درست میکنند! از فلان جا کلاهک اتمی آوردهاند!» حرفهایی که هرعاقلی در دنیا، اگر تأمّل کند، میفهمد دروغ است. بمباتم چیزی است که بشودبی سرو صدا از یک کشور به کشوری منتقلش کرد!؟ میفهمند دروغ است؛ میدانند دروغ است؛ شایعه درست میکنند. برای اینکه از نظاماسلامی چهرهای بسازند که گویی با صلح و استقرار صلح در دنیا مخالف است. یکی از تلاشهای خباثت آمیز امریکا و صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی، این است. من میگویم: شما اشتباه کردهاید. شما اشتباه کردهاید که خیال کردهاید قدرت جمهوری اسلامی درایناست که در داخل، بمب اتمی فراهم کند یابسازد. اینهانیست. اگر این بود که جمهوری اسلامی حالا بخواهد مثلاً یک بمب اتمی درست کند، صدهایش راکشورهای بزرگ دارند. اگرکسی بابمب اتم میتوانست بر کسی پیروز شود، امریکا و شوروی سابق وبقیه قدرتهای خبیث دنیا، تا به حال صد بار جمهوریاسلامی رااز بین برده بودند. چیزی که به یک نظام قدرت میدهد، بمباتم نیست. قدرت نظاماسلامی - که امریکا و شوروی سابق و بقیه قدرتهای ریز و درشت عالم تا امروزنتوانستهاند ونخواهند توانست با آن مقابله کنند - قدرت ایمان نیروهای حزباللَّه است.
جمهوری اسلامی باید این نیرو را حفظ کند. این قدرت عظیم راباید حفظ کند. شما جوانها باید دائم در صحنه باشید. باید دائم نشان دهید که جمهوری اسلامی آسیبناپذیراست. نیروی مؤمنِ بسیج و نیروهای حزبالّلهی در سرتاسرکشور و آحاد مؤمن دراین کشور، باید کاری کنند که امید امریکا و صهیونیستها وبقیه قدرتهای دشمن از جمهوری اسلامی به کلّی قطع شود.
امیدواریم خداوند متعال، شما جوانهای مؤمن و فداکار و باتقوا را محفوظ بدارد و انشاءاللَّه قلب مقدّس ولىّعصر ارواحنافداه از همه شما خشنود باشد. انشاءاللَّه با قدرت ایمان و حضور شما، همه کید و توطئههای دشمن، خنثی شود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
۱) مریم: ۵۹
۲) حجرات: ۱۳
۳) نهجالبلاغه: کلمات قصار، ۳۷۴
لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/slNUR
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو