حالا قیافه «سبزهای سبز مانده» از همیشه دیدنی تر است؛ قیافه سبزهایی که در روزهای پس از «به جهنم» از دکه های روزنامه فروشی بازگشته اند؛ که چشمشان به جلد هفته نامه صدا افتاده است؛ که حیرت زده «صدای قوچانی» را در دست گرفته و سرمقاله این هفته را خوانده اند.

 به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ تقدس زیادی دارد برای «اندک سبزهای بنفش نشده» و تنها خاطره نوستالوژیکشان از مناظره های سال 88 است؛ صحنه ای که مهندس میرحسین موسوی فردای مناظره 13 خرداد و در غیاب آن شیر که شکوه غرشش را دوست و دشمن در مینی یوم الحساب جمهوری اسلامی به نظاره نشستند، همه رمق باقی مانده اش را جمع کرده، انگشت اشاره اش را رو به دوربین گرفت و سوم شخص غایب را دروغ گویی خواند که در دوربین زل می زند. هنوز مناظره تمام نشده بود که واکنش های اجتماعی به آخرین تقلای مذبوحانه نماینده نالایق 3 دولت پیاپی برای زمین زدن جمهور ملت آغاز شد. «امشب در غیاب شیر، فلانی هفت تیر کش شده بود.» پیامک های مردم کمترین واکنش اجتماعی به اوج «تهور» و «شجاعت» مهندس بود؛ تهور و شجاعتی که در ادامه 45 چیز در 90 دقیقه تفسیر می شد. متاسفانه انگشت اشاره مهندس حتی در بیشه خالی و فراخ هم می لرزید...

تقدس این سکانس از نبرد 88 برای «سبزهای بنفش نشده» را «از حیث شدت» و نیز «انفراد» و «یگانگی»، تنها می توان به تقدس «هولوکاست» نزد «کدخدا» تشبیه کرد؛ اگر برای کدخدا هیچ جز هولوکاست مقدس نیست، برای «سبزهای پس از 29 خرداد» هم که از پیاده روی روی عکس و آرمان و مرام خمینی کبیر (ره) و عملیات هتک حرمت عزیز فاطمه (س) به منزل بازگشته بودند، چیزی جز انگشت اشاره مهندس موسوی باقی نمانده بود؛ تنها خاطره ای که ولو به مدد خود فریبی از مرور دوباره آن وحشت نداشتند.

حالا قیافه «سبزهای سبز مانده» از همیشه دیدنی تر است؛ قیافه سبزهایی که در روزهای پس از «به جهنم» از دکه های روزنامه فروشی بازگشته اند؛ که چشمشان به جلد هفته نامه صدا افتاده است؛ که حیرت زده «صدای قوچانی» را در دست گرفته و سرمقاله این هفته را خوانده اند. صدای قوچانی این هفته یک نقاشی خیالی از مناظره 88 را روی جلد برد که بیش از آنکه سوژه تحلیل سیاسی باشد شایسته بررسی های روانشناسی است. در این مناظره خیالی تصویر شده که روایتگر آرمان به حرمان گراییده قوچانی و «سبزهای بنفش شده» است، روحانی بر جای میرحسین موسوی تکیه زده و نه در غیاب «شیر» که این بار در حضور او، انگشت اشاره را به سوی آن مرد نشانه رفته است؛ آن مرد که فقط گوش و گونه راستش در نقاشی قوچانی پیداست. یعنی که اگر میرحسین موسوی در برابر غرش آن مرد سراپا گوش و ارتعاش و لرزش بود، آن مرد نیز در صورت رویارویی با «شیخ» پای میز مناظره به یک میرحسین موسوی دیگر تبدیل می شود؛ یک جسم مرتعشِ منفعلِ سراپاگوشِ ترحم برانگیزِ... اتفاقی که حتی تخیلش هم شیرین است برای امثال قوچانی.

تراژدی محمد قوچانی و رسوایی مصادره انگشت

قوچانی آنقدر روزنامه نگار است که از یک نقاشی، «سرمقاله مصور» بسازد؛ نقاشی قوچانی روی جلد صدا به تنهایی، خود یک سرمقاله کامل و بی نقص است؛ آنقدر کامل که سرمقاله مکتوب و حتی تیتر فرعی «اگر حسن روحانی سال 88 روبروی محمود احمدی نژاد بود...» نوعی روده درازی به حساب آید. در واقع سرمقاله مکتوب قوچانی در حکم همان ور رفتن های اعصاب خرد کن آرین روبن با توپ در مستطیل سبز است. و البته که «سردبیر مهرنامه» اهل روده درازی نیست و اهمیت ایجاز را در حرفه خود می داند. پس می داند و می نویسد در توجیه و بلکه ستایش «به جهنم»؛ یعنی عالی ترین صورت خشونت گفتاری یک مقام دولتی علیه منتقدان. سرمقاله قوچانی رساله توجیه المسائل خشونت گفتاری است این بار اما به صورت لخت و عریان بدون نقاب «جامعه مدنی»، «تسامح و تساهل» و «دموکراسی» و ظریف کاری های شناخته شده. و نیز عملیات محکم کاری است در راستای تئوریزاسیون تکیه زدن حسن روحانی بر جای میرحسین موسوی بلکه بر جای سید محمد خاتمی؛ چه اینکه او صراحتا می نویسد: «اصلاح‌طلبان چه بخواهند و چه نخواهند، روحانی شمایل ایشان است» و نه سید محمد خاتمی. از همین روست که حتی انگشت اشاره لرزان مهندس موسوی هم به نفع حسن روحانی مصادره می شود...

به جان خریدن رسوایی مصادره انگشت اشاره موسوی به نفع حسن روحانی، ابراز تاسف از غیبت حسن روحانی در سال 88، معرفی کردن میرحسین موسوی و ضعف هایش به عنوان «مسئول تراژدی 4 سال دوم احمدی نژاد»، عبور از موسوی و سید محمد خاتمی و قهرمان سازی از شیخ گریزان از مناظره یک اتفاق تصادفی نیست. در این باره در درجه اول باید در ستایش از تبحر یک دست نامرئی نوشت؛ دستی که اصلاح طلبان را از سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی به سوی حسن روحانی، از موسوی خوئینی ها به سوی ناطق نوری، از عبدالکریم سروش به سوی علی مطهری، از عطاء الله مهاجرانی به سوی جنتی از نوع پسر، از عبدالله نوری به سوی عبدالرضا رحمانی فضلی و ... قدم به قدم سوق می دهد و برای بیدار نشدنشان مدام اصول پراگماتیسم سیاسی را در گوششان زمزمه می کند و حداکثر استفاده و بهره را از ولع قدرت این جماعت می برد. مرز پراگماتیسم سیاسی، استحاله و عبور از خطوط گفتمانی است. و کدام ناظر بیرونی است که نداند این حرکت هماهنگ و نسبتا سریع چیزی جز استحاله سکولارهای ایرانی البته نه در ذهن و قلب خود که در بیرون و جلوی چشم افکار عمومی است؛ استحاله ای که صداقت و ضریب تعهدشان به سکولاریسم را در پیش چشم پایگاه اجتماعیشان فرو می ریزد و «تصویر» قدرت طلب ارائه شده از آن ها را به یک «معرفت اجتماعی عمیق» تبدیل می کند. این چنین است که توبه از شعار «نه غزه نه لبنان ...»، توبه از میرحسین موسوی و از همه مهمتر رد شدن از روی یکدیگر برای نشستن پشت صندلی های قدرت در نظامی که پیشتر خود به تقلب در انتخابات و تجاوز به زندانیان متهمش کرده بودند رنگ تحقق می گیرد و حتی انگشت اشاره مهندس هم در امان نمی ماند...

کاریکاتور معروف لاک پشتی که به آرزوی رسیدن به غذای مورد علاقه اش که بوسیله یک طناب پیش چشمش قرار گرفته، به سوی مقصدی نامعلوم در حال حرکت است، شاید بهترین تصویر روی جلد یک مجله برای توصیف وضعیت «سبزهای بنفش شده» باشد. با این تفاوت کوچک که به «شلمان های سیاسی» هرازگاهی تکه هایی از کیک قدرت با تصاعدی منطقی که تا سرمنزل مقصود انگیزه شان رابرای ادامه مسیر حفظ می کند، هدیه می شود.

تمسخر انگشت لرزان مهندس توسط کیهان، وطن امروز و ... هرگز نمی توانست چنین بلایی بر سر «سبزهای سبز مانده» بیاورد. «سبزهای سبز مانده» به چشم خود دیدند که این «سبزهای بنفش شده» و روزنامه نگار صله بگیر از قدرت دولتی بود که انگشت مهندس را پیچاند و این بار به جای مطالبه رفع حصر «از آماده نبودن او در سال 88 به لحاظ روحی» سخن گفت. دوران بعد از به جهنم، به همت صدای قوچانی روزهایی تراژیک تر از همیشه برای «سبزهای سبز مانده» است. هر چند این روزها بازار «تراژدی کمیک» هم به کارگردانی محمد قوچانی داغ است؛ این عضو شورای مرکزی کارگزاران سازندگی و «مداح» خشونتِ عریانِ گفتاری علیه منقدان.

***
«تخیل» را البته نباید با «توهم» یکی گرفت. چه اینکه تخیل از نسبتی ولو حداقلی با حقیقت بیرونی و انضمامی برخوردار است؛ که تخیل صورت آرایش شده حقیقت است بر خلاف توهم. فاصله تخیل و توهم چیزی است شبیه فاصله «رویای صادقه» و «اضغاث احلام». محمد قوچانی با این ابتکار عمل ثابت کرد که به جز مخدرهای غیرصنعتی و صنعتی دنیای مدرن، عوامل توهمزای دیگری نیز وجود دارد، مثل سیلی خوردن از یک آهنگر زاده که سیلی خوردن از او توهم مزمن و بلند مدت را در پی دارد. سند غیر قابل خدشه توهم روی کاغذ آمده قوچانی نیز همین است که آن مرد نامه می نویسد و شیخ را به جای «موسوی بازی»، دعوت می کند به میز مناظره و نبرد «مردانه» و شیخ می گریزد... ایضا بانک مرکزی دولت بنفش هم متاثر از همین «بی پروایی» رئیس دولت است از انتشار فهرست وام های کلان بانکی مردان دولت قبل خودداری می کند.

عجب از جماعتی که می گویند آن مرد، مرده است اما هر شب خواب مناظره حسن روحانی با او را می بینند و حتی روی کاغذش می آورند و حتی در آن پیروز می شوند! اف بر آن مرد اگر تن به رقابت با هر رقیبی دهد. حقیقت این است که بر خلاف تصور قوچانی و دیگر «سبزهای بنفش شده»، نبرد با رقبای «تکراری» و بدتر از آن «درجه 2» برای جریان احمدی نژاد فاقد جذابیت است؛ سکوت احمدی نژاد از این حیث نیز قابل فهم است. به خصوص که قوچانی عمدا یا سهوا در مقایسه میزان بی پروایی «حجت الاسلام و المسلمین حسن روحانی» و «مهندس میرحسین موسوی» مرتکب خطا شده است.

محمد حسین حیدری

منبع