تاریخ نشان می‌دهد که موسوی نتوانست به‌صورت عملی و یکپارچه رهبری جنبش سبز را به‌عهده بگیرد و رسانه‌های غربی و اپوزیسیون خارج از کشور او را تنها در حد اینکه بتواند در حاکمیت ایران شکاف ایجاد کند و اغتشاشات را به‌عنوان یک رهبر محلی اداره کند و تا برخی مراحل ابتدایی پیش ببرد، پذیرفته بودند.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ انتخابات دهمین دوره‌ی ریاست‌جمهوری در سال 88 با توجه به مشارکت 85درصدی واجدین شرایط، در نوع خود بی‌نظیر بود که این انتخابات اولین مقام را پس از رفراندوم جمهوری اسلامی در بین انتخابات‌های برگزارشده پس از انقلاب اسلامی از حیث مشارکت مردمی در پای صندوق‌های رأی از آن خود کرده است.
از همین رو، انتخابات دهمین دوره‌ی ریاست‌جمهوری، با توجه به میزان مشارکت مردم، برای نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل به فرصتی شد که متأسفانه کاندیدای شکسته‌خورده با اتخاذ روش‌های غیرقانونی فضای کشور را به سمتی ببرد که نظام اسلامی را به مدت هشت ماه با چالش مواجه کرد و در این میان نمی‌توان به‌راحتی از کنار نقش نامزد شکست‌خورده، یعنی میرحسین موسوی، در فتنه‌ای که در سال 88 در کشور برپا شد عبور کرد.
شاید پیش از آنکه بخواهیم نقش میرحسین موسوی را به‌عنوان یکی از سران فتنه‌ی 88 مورد بررسی قرار دهیم، لازم است تا فضای فکری جریان روشن‌فکری و اصلاحات را در سال‌های اخیر مورد بررسی قرار دهیم که در ارزیابی این فتنه‌ی آمریکایی-صهیونیستی می‌تواند به ما کمک کند.
جریان سیاسی که پس از انتخابات دهم ریاست‌جمهوری به نام تقلب در انتخابات فتنه ایجاد کرد، دارای ایدئولوژی ویژه‌ای بود که در طی سال‌های دهه‌ی 1370 شکل گرفته بود. این تفکر پس از دوم خرداد 76 رسماً با عنوان جریان اصلاحات در فضای سیاسی کشور متولد شد.
اصلاح‌طلبان در تمامی حوزه‌ها به دنبال تحقق شعار اصلاحات بودند، اما در اصل هدفشان از اصلاحات دگرگونی در دو مقوله‌ی «باورهای دینی» و «ساختارهای سیاسی» بود. از آنجا که حکومت ایران مبتنی بر باورهای دینی بود، بنیادی‌ترین تغییرات از نظر آنان به حوزه‌ی «معرفت دینی» بازمی‌گشت. به بیان دیگر، از منظر نظریه‌پردازان جریان دوم خرداد، اصلاحات ذات خود را به سمت سکولاریسم تعریف کرده بود.
از همین رو، عبدالکریم سروش که در فتنه‌ی سبز 88 در اتاق‌فکر این جریان فعالیت داشت، در کتاب «قبض و بسط تئوریک شریعت» مطرح می‌سازد: «هر تحولی در معارف غیردینی لزوماً به تحول در معارف دینی و فقهی می‌انجامد. عصری کردن فهم دین، ارجاع دادن افراد برای فهم حقیقت به آینده‌ای مبهم است که هیچ‌گاه فرانمی‌رسد، زیرا از پس هر آینده، آینده‌ای دیگر است و این ترتیب تا ابد ادامه خواهد داشت. پس هیچ‌گاه نمی‌توان به فهمی یقین‌آور از دین نایل شد. نتیجه‌ی ناگفته این سخنان این است که اطمینان چندانی به یافته‌های فقاهت و روحانیت نیست.»1
در ادامه‌، اکبر گنجی در اواخر دهه‌ی 1370 که به‌طور مستقیم در آشوب‌های تیر 78 فعالیت داشت، با اشاره به اینکه جبهه‌ی دوم خرداد معتقد به فرآیند «تغییر شکل» در فضای سیاسی کشور است، می‌گوید: «نخست، حکومت قدم‌هایی در جهت لیبرالی کردن برمی‌‌دارد و کم‌کم از اقتدار خود می‌کاهد. دوم، مخالفان با بهره‌گیری از این موقعیت و تضعیف حکومت به تقویت هواداران می‌پردازند و فعالیت خود را تشدید می‌کنند. بدین امید که به‌زودی خواهند توانست حکومت را براندازند. سوم، حکومت به جایی می‌رسد که به‌اجبار و از روی اضطرار در مقابل مخالفان بایستد و تحرک قدرت سیاسی آنان را محدود کند. چهارم، رهبران حکومت و مخالفان مشاهده می‌کنند که بی‌حرکت مانده‌اند. به فکر می‌افتند از امکانات برای گذار سود جویند. در این شرایط مذاکره و مصالحه به مقابله و ایجاد فاجعه ترجیح داده می‌شود.»2 به نظر می‌رسد عقبه‌ی فکری جریان اصلاحات به دنبال آن است تا ضمن ترویج ادبیات روشن‌فکری، اذهان جامعه را برای ایجاد نافرمانی مدنی آماده کند.
جبهه‌ی اصلاحات در سال‌های بین 84 تا 88 به دلیل اینکه در انتخابات ریاست‌جمهوری 84 شکست خورد و نیز اختلافاتی که بین نیروهای اصول‌گرا وجود داشت، پروژه‌ی «احمدی‌نژادستیزی» را در دستور کار خود قرار می‌دهد.
جریان اصلاحات در آستانه‌ی سال 88 خود را آماده کرده بود تا هر طور که شده، مانع از پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری شود، اما هنوز نسبت به کاندیدای واحدی که بتواند در این رقابت پیروز شود به جمع‌بندی نهایی نرسیده بود که در آخر از بین سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی بعد از یک‌سری بازی‌های سیاسی در نزد افکار عمومی، میرحسین موسوی در روز سه‌شنبه، بیستم اسفند 1387، برای نامزدی در انتخابات دهم ریاست‌جمهوری اعلام آمادگی کرد.
به اعتقاد تحلیل‌گران، ترجیح میرحسین موسوی بر خاتمی این بود که وی با عنوان نخست‌وزیر زمان جنگ شناخته می‌شد و مردم خاطرات مثبتی از آن دوران داشتند و نیز با گفتمان عدالت، که در آن زمان مورد توجه جامعه بود، بیگانه نبود. از سوی دیگر، می‌توانست در میان نیروهای مذهبی و به‌ویژه جمعیتی که منتقد احمدی‌نژاد بودند نیز بخشی از آرا را به‌سوی خود جلب کند.
ناگفته پیداست برای بررسی نقش میرحسین موسوی به‌عنوان یکی از سران فتنه، باید نقش او را از قبل از برگزاری انتخابات مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.
موسوی در ایام تبلیغات انتخاباتی
بعد از آنکه حضور میرحسین موسوی در انتخابات قطعی شد، ابتدا سعی داشت تا گفتمان خود را برمبنای اسلام ناب و اندیشه‌های امام خمینی با چاشنی حمله به احمدی‌نژاد استوار کند. به مرور زمان و با نزدیک‌تر شدن هرچه بیشتر به روز انتخابات، عقلانیت در سخنان موسوی کمتر شده و از سوی دیگر، هیجان و عصبیت‌های افراطی بیشتر می‌شد. این در حالی بود که صرفاً انتقادات بی‌منطق به دولت احمدی‌نژاد در رفتار انتخاباتی او دیده می‌شد.
لذا موسوی گام نخست خود را برای رسیدن به کرسی ریاست‌جمهوری با رویکردی سلبی و نفرت‌خیز برداشت. به عبارت دیگر، با پیگیری این رویکرد، رأی موسوی وقتی تأمین می‌شد که نفرت از احمدی‌نژاد به حد اعلا برسد.
از همین روی، مهم‌ترین پاسخی که موسوی به پرسش «چرا پس از بیست سال سکوت، اکنون وارد عرصه شدید؟» داد، این بود که «احساس خطر کردم؛ والا با این سن‌وسال وارد عرصه‌ی انتخابات نمی‌شدم.»3

«احمدی‌نژادستیزی» راهبردی بود که می‌توانست ریزبدنه‌های جامعه به‌ویژه بخش معترض را، که از وضعیت موجود بسیار ناراضی بودند، وارد میدان کند.

تحلیل و بررسی شیوه‌ی تبلیغاتی موسوی در ایام انتخابات و حتی پس از آن نشان می‌دهد که رویکرد به کار گرفته‌شده در آن، با متنی که به نام «منشور راهبردی» این جریان منتشر شد مطابقت دارد. نویسنده‌ی این متن محمدرضا تاجیک، مشاور دولت خاتمی و مشاور تبلیغاتی و انتخاباتی موسوی، بود.
در «منشور راهبردی»، که هدف، کسب قدرت هژمون در آینده‌ی جامعه معرفی شده است، برای دستیابی به این مقصود، این روش‌ها را معرفی می‌کند: «تسخیر میکروفیزیک قدرت، تسخیر جامعه‌ی مدنی از طریق سیاست‌های خرد و پراکنده، از طریق جنگ در هر موضع (هر زمان، هر مکان)، از طریق پیشتازی فرهنگی اجتماعی، مستغرق شدن در جامعه‌ی مردمان، از طریق جذب دیگران، از طریق ایجاد مدیریت و سوار شدن بر امواج بحران، ایجاد یک جنبش کارناوالیستی عظیم تسخیر قدرت‌های جاری در ریزبدنه‌های جامعه، ایجاد گسست‌های کوچک و انقلابی ذره‌ای (مولکولی) بی‌پایان از طریق مبارزه و مقابله با قدرت در محل اعمال. یعنی مبارزه محلی و پخش و خردشده به تعداد و تنوع ساختارهای زندگی روزمره و از طریق مبارزه غیرسلسله مراتبی گروهک‌های کوچک که مرکزیت را زیر سؤال برده و مبارزات ویژه خود را پیش می‌برند.»4
در همین راستا، جبهه‌ی دوم خرداد با میدان‌داری موسوی در پی آن بود تا ابتدا اوضاع را بسیار نامطلوب و بحرانی نشان دهد و سپس «احمدی‌نژاد» را عامل این وضعیت معرفی کند. به این معنا، «احمدی‌نژادستیزی» راهبردی بود که می‌توانست ریزبدنه‌های جامعه به‌ویژه بخش معترض را، که از وضعیت موجود بسیار ناراضی بودند، وارد میدان کند.
به‌عنوان نمونه، با نگاهی به عناوین خبری در صفحه‌ی اصلی پایگاه اینترنتی «کلمه» (که مربوط به میرحسین موسوی است) مورخ 16 خرداد 1388 دیده می‌شود که 5/55 درصد محور تبلیغاتی این صفحه علیه احمدی‌نژاد بوده، 5/5 درصد به پوشش حمایت توده‌ای از موسوی پرداخته، 6/16 درصد به حمایت نخبگان نظر داشته و 11 درصد نیز به تردید در صحت انتخابات و تقلب پرداخته است.
موسوی در اولین سفر تبلیغاتی خود، در دوشنبه 24 فروردین، به شهر ایلام سفر می‌کند. وی که در گذشته از قانون‌گریزی انتقاد کرده بود، در سخنرانی خود در ایلام با هیجان بیشتری میان «قانون‌گریزی» و «استبداد» پل می‌زند و رئیس‌جمهور و رقیب انتخاباتی وقت را به‌طور تلویحی به «استبداد» متهم می‌کند. با این قدم، موسوی دوره‌ی جدیدی را در گفتمان انتخاباتی خود آغاز می‌کند.5
در ادامه‌ی تغییر رفتار سیاسی موسوی از عقلانیت به موج‌سواری با افکار عمومی در سفر خود به استان خوزستان، برای اولین‌بار سخن از ضرورت ضمانت برای تأمین آرا به میان می‌آورد و می‌گوید: «همه‌ی ملت ما... در انتظار انتخابات آزاد هستند و از اجرای این امر نگران‌اند. آن‌ها می‌خواهند یک آرامش و تضمینی برای صیانت از آرایشان در انتخابات وجود داشته باشد.»6 در واقع چنین هشداری در سخنرانی عمومی تا پیش از این تجمع از سوی موسوی مشاهده نشده بود.
در ادامه‌ی رادیکال‌تر شدن رفتار میرحسین موسوی در ماه‌های نزدیک به انتخابات، علاوه بر آنکه حمله‌ی خود بر دولت احمدی‌نژاد را شدیدتر می‌کرد، به دنبال آن بود تا فضای ذهنی را برای مخاطبان خود ایجاد کند که برخی در کشور قصد دارند تا جلوی وی را بگیرند و نوک پیکان حملات خود را به سوی صداوسیما، نیروهای سپاه و بسیج نشانه می‌رفت.
موسوی همچنین در مطالبه‌ای فراقانونی و در نامه‌ای که به سران قوای مقننه و قضاییه می‌نویسد، به اینکه چرا این رسانه تبلیغات را زودهنگام آغاز نکرده است، اعتراض می‌کند. وی در نامه‌ی خود می‌نویسد: «مع‌الاسف تاکنون نحوه‌ی اطلاع‌رسانی رسانه‌ی ملی، چه به لحاظ کمیت و چه به لحاظ کیفیت، حتی نسبت به دوره‌های قبل تنزلی آشکار داشته و در نتیجه، این شائبه را در اذهان عموم به وجود آورده که گویی قرار نیست انتخابات دهمین دوره‌ی ریاست‌جمهوری صحنه‌ی برابری و جدی رقابت نامزدها باشد. نقض مکرر و آشکار بی‌طرفی از سوی بخش‌های خبری خاص و نیز کم‌مایه بودن برنامه‌هایی که باید با هدف دعوت به مشارکت حداکثری در انتخابات مردم تهیه و ارائه شود، به‌طور اساسی با ایده‌ی انتخاب آزادانه، آگاهانه و مسئولانه‌ی یک‌یک شهروندان در تعارض است.»7
موسوی با دغدغه‌هایی از جنس خود وارد شد، اما در ادامه با موضوعات دیگری مواجه شد که وی را مجبور کرد هر روز به نفع آن‌ها گامی از گفتمان خویش عقب‌نشینی کرده و به‌سوی آنچه از بیرون او را احاطه کرده بود، یعنی پدرخوانده‌های اصلاحات برود. محیط بسته‌ای که جبهه‌ی دوم خرداد برای او ساخته بود، به‌تدریج موجب شد موسوی آن را به‌عنوان همه‌ی واقعیت‌های کشور بپذیرد.
به‌عنوان مثال، برای اولین‌بار وی در دانشگاه فردوسی مشهد تأکید می‌کند: «ما انقلاب کردیم که آزاد شویم. چرا باید به دلیل اظهارنظر، نگاه امنیتی پیدا کنیم که تعدادی از جوانان ما اینک در زندان باشند.»8
همچنین در حاشیه‌ی این مراسم، شعارهایی از جمله «صلی علی محمد، بوی صداقت آمد»، «دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد»، «آزادی اندیشه»، «مرگ بر طالبان، چه کابل، چه تهران»، «دانشجو، کارگر، معلم، اتحاد اتحاد»، «مرگ بر دیکتاتور»، «وزیر زن، نفی استبداد، انتخابات آزاد، حکومت مردمی»، «بوی نفت و سفره‌های خالی» و «سهام عدالت نمی‌خواهیم» مطرح شد که بعدها خصوصاً بعد از برگزاری انتخابات، سنگ‌بنای حرکات رادیکال‌تر از سوی جریان فتنه گردید.
از طرف دیگر، موسوی در یزد به‌طور صریح «دروغ‌گو» خواندن رقیب را آغاز می‌کند و با استفاده از این برچسب، دیگر زحمت ارائه‌ی سند و داشتن گفتمانی با ویژگی‌های علمی و استدلالی را از خود کم می‌کند. در واقع کار ویژه‌ی برچسب‌زنی آن است که فرد دیگر برای ادعاهای خود استدلال ارائه نمی‌دهد و با نفی دیگری تلاش می‌کند خود را اثبات کند. لذا او به مخاطبان خود در یزد می‌گوید: «از اول زندگی این اعتقاد را داشتم که کسی یا نباید قول بدهد، یا باید به آن عمل کند. اگر حافظه‌ی جمعی مردم را در نظر نگیریم، باز باید متوجه باشیم که خدایی هست و این بدترین معامله با خداست که بخواهیم به بندگانش دروغ بگوییم.»9
نامزد جبهه‌ی اصلاحات، گویی در سرازیری تندی قرار گرفته و هرچه به شب انتخابات نزدیک می‌شد، بر آتش انتقاد و توهین نسبت به دولت احمدی نژاد بیشتر می‌دمید؛ به‌طوری‌که در روز‌های آخر، به‌جای تبیین برنامه‌های خود، حجم توهین‌های خود به دولت نهم را افزایش می‌داد و به احمدی‌نژاد که رئیس‌جمهور قانونی کشور بود، توهین‌های همچون «کوتوله»، «دیکتاتور»، «دروغ‌گو» و «متحجر» نسبت می‌داد. این در حالی بود که رفتار‌های پیش از انتخابات باعث شد تا افکار عمومی تحت تأثیر قرار گیرند و پذیرش و باور مسئله‌ی تقلب برای آن‌ها راحت‌تر باشد.

اعلام نتیجه‌ی زودهنگام به نفع خود و تبعیت نکردن از روش‌های قانونی با هدف برپایی اعتراض‌های خیابانی بعدی موجب شد بسیاری از تحلیل‌گران از این حوادث به‌عنوان «انقلاب مخملی» یا «انقلاب رنگی» یاد کنند.

موسوی بعد از اعلام نتایج
بعد از برگزاری انتخابات و اعلام نتایج، مهم‌ترین اتفاق «ادعای تقلب» از سوی جریان بازنده در انتخابات بود که در این میان، موسوی نقشی کلیدی و سرنوشت‌ساز را بازی می‌کرد.
جنبش سبز که در ایام تبلیغات انتخابات توانسته بود اقدام به بسیج طرفداران خود کند، بعد از اعلام شکست در انتخابات، توانست به بهانه‌ی تقلب صورت‌گرفته، پتانسیل آن‌ها را آزاد کند و موسوی با راه‌اندازی کنفرانس خبری پیش از اتمام انتخابات و اعلام کردن خود به‌عنوان پیروز انتخابات، جرقه‌ی اولیه‌ی فتنه را روشن کرد.
بخشی از بیانیه‌ی میرحسین موسوی که پیش از اعلام نتیجه‌ی انتخابات از سوی وزارت کشور و در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی رسماً خود را پیروز انتخابات اعلام می‌کند، گویای همه‌چیز است:
«با توجه به اطلاعات بنده در سطح کشور، برنده‌ی قطعی این انتخابات بنده هستم. از مسئولان امر می‌خواهم در شمارش آرا نهایت دقت را بنمایند و اعلام می‌کنم در غیر این ‌صورت، از همه‌ی امکانات قانونی برای احقاق حقوق حقه‌ی ملت ایران اقدام خواهم کرد.»
در واقع‌ همین اعلام نتیجه‌ی زودهنگام به نفع خود و تبعیت نکردن از روش‌های قانونی با هدف برپایی اعتراض‌های خیابانی بعدی، موجب شد بسیاری از تحلیل‌گران از این حوادث به‌عنوان «انقلاب مخملی» یا «انقلاب رنگی» یاد کنند.
موضوع دیگری که باعث شد تا آتش فتنه هر روز بیشتر زبانه کشد، بیانیه‌های موسوی، کروبی، خاتمی و تشکل‌هایی نظیر مجمع روحانیون مبارز و جبهه‌ی مشارکت بود. در واقع «انقلاب رنگی» چیزی جز ساقط کردن دولت برخاسته از اراده‌ی اکثریت،‌ به بهانه‌ی «وقوع تقلب» و به‌واسطه‌ی رفتارهایی چون نافرمانی مدنی و اعتراض‌ها و تجمعات خیابانی که همان تبلور سیاست «فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا» بود، معنای دیگری نداشت.
در همین ارتباط، موسوی در بیانیه‌ای که پس از اعلام نتایج انتخابات منتشر می‌کند، چنین می‌آورد: «اینجانب ضمن اعتراض شدید به روند موجود و تخلفات آشکار و فراوان روز انتخابات، هشدار می‌دهم که تسلیم این صحنه‌آرایی خطرناک نخواهم شد. نتیجه‌ی آنچه از عملکرد متصدیان بی‌‌امانت دیده‌ایم و می‌بینیم، جز تزلزل ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت دروغ و استبداد نیست.
اینجانب طبق وظیفه‌ی شرعی و ملی خویش به افشای رازهای پشت سر این مخاطره‌ خواهم پرداخت و آثار نابودکننده‌ی آن را بر سرنوشت کشور توضیح خواهم داد و ترس آن دارم که ادامه‌ی وضع موجود همه‌ی نیروهای مؤثر نظام را به توجیه‌گرانی دروغ‌گو در مقابل مردم تبدیل کند و دنیا و آخرت آنان را در معرض لطمه‌های جبران‌ناپذیر قرار دهد.»
از نکات قابل توجه اینکه موسوی در این بیانیه، مقامات نظام را با واژه‌های توهین‌آمیزی چون «شعبده‌باز»، «دروغ‌گو»، «مستبد»، «متقلب» و «خائن» مورد تفقد خویش قرار می‌دهد که در نهایت حاصل بیانیه‌ها و مصاحبه‌های موسوی در روزهای 23 تا 25 خرداد، ناآرامی‌ها و تجمعات غیرقانونی در تهران بود که طرفداران موسوی در مرکز شهر به راه انداختند.
البته اوج این تجمعات روز 25 خرداد بود که چهره‌هایی چون میرحسین موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی در آن شرکت داشتند. در آن روز، علاوه بر اینکه رادیکالیست جنبش سبز به خود اجازه می‌دهد به پایگاه مقاومت بسیج حمله کند، مادر و دختری محجبه که در آن مسیر عبور می‌کردند نیز قربانی قدرت‌طلبی موسوی شدند و جان خویش را از دست دادند.
پس از سخنان رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نمازجمعه که روشنگری‌هایی را در خصوص انتخابات بیان کردند، انتظار می‌رفت تا موسوی عقلانیت سیاسی را در پیش گیرد، اما روز بعد در بیانیه‌ای که صادر کرد، علاوه بر آنکه به‌گونه‌ای جواب رهبر انقلاب را داد، بر خواسته‌های غیرقانونی خود تأکید کرد. در بخشی از بیانیه وی آمده است:
«اینجانب همچنان قویاً اعتقاد دارم درخواست ابطال انتخابات و تجدید آن حقی مسلم است که باید به‌صورتی بی‌طرفانه از طریق یک هیئت مورد اعتماد ملی مورد بررسی قرار گیرد، نه آنکه پیشاپیش امکان ثمربخش بودن آن منتفی اعلام شود.»
از همین روی، موسوی همچنان به کلی‌گویی‌ها و نپذیرفتن نتیجه‌ی انتخابات ادامه می‌دهد و با تکرار توهین‌ها و اتهامات گذشته به مقامات مسئول کشور، رفتار رادیکال و غیرقانونی خود را حتی پس از دیدار با رهبر انقلاب و سخنرانی ایشان در نمازجمعه 29 خرداد ادامه می‌دهد.
با فروکش کردن التهابات سیاسی اولیه و اعلام‌نظر شورای نگهبان مبنی بر تأیید صحت انتخابات، جبهه‌ی اصلاحات که به سقف مطالبات خود، یعنی ابطال انتخابات و انجام برخی دگرگونی‌های ساختاری در نظام سیاسی کشور دست نمی‌یابد، تلاش می‌کند راهبردهای خود را برای کسب کف مطالبات پیگیری کند تا شاید در آینده به اهداف خود نائل شود. جلوه‌هایی از مطالبات حداقلی این جبهه در بیانیه‌ی شماره‌ی نهم موسوی آشکار است.
موسوی در بیانیه‌ی شماره‌ی 9 خود سعی می‌کند که مسیر آینده‌ی سیاسی خویش را ترسیم کند و نشان دهد که مانند بیست سال گذشته به غار انزوای خود باز نخواهد گشت که این بیانیه یأس‌آفرین‌ترین نوشته‌ی سیاسی او در روزهای انتخاباتی به شمار می‌آید. در این بیانیه چنین آمده است:
«همان‌گونه که انتظار می‌رفت، شورای نگهبان پس از نمایش‌هایی که توجه هیچ‌کس را جلب نکرد و با چشم بستن بر روی انبوه تقلب‌ها و تخلف‌های صورت‌گرفته، سرانجام نتایج دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری را تأیید کرد... از این پس ما دولتی خواهیم داشت که از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترین شرایط به سر می‌برد و اکثریتی از جامعه، که اینجانب نیز یکی از آنان هستم، مشروعیت سیاسی آن را نمی‌پذیرد.»10
پس از تأیید نهایی و بسته شدن پرونده‌ی انتخابات دهم ریاست‌جمهوری توسط شورای نگهبان در 10 تیر و صدور بیانیه‌ی شماره 9 موسوی، جبهه تجدیدنظرطلب وارد دوره‌ی جدیدی می‌شود.
از آن پس، راهبرد اصلی این جبهه از یک‌سو ایجاد فشار بر حکومت و حتی حاکمیت بود و از سوی دیگر، تلاش می‌کرد با ارائه‌ی تقویمی از مناسبت‌های تاریخی و سیاسی دست به فراخوانیِ طرفداران خود بزند و هدف آن بود که نشان دهند جبهه هنوز زنده است و در قالب «جنبش سبز» به فعالیت اجتماعی و سیاسی خود ادامه می‌دهد.
از این پس، موسوی بیانیه می‌داد تا فراموش نشود و رهبری ظاهری آشوب‌ها را از دست ندهد. به‌طور نمونه، او در بیانیه‌ای که روز چهارشنبه 24 تیر به مناسبت شرکت در نمازجمعه 26 تیر صادر کرد،‌ نوشت: «از آنجا که اکیداً پاسخ به دعوت همدلان و همراهان در راه صیانت از حقوق مشروع زندگی آزاد و شرافتمندانه را بر خود واجب می‌دانم، روز جمعه مورخ 26 تیر 88 در میان صف‌های شما حاضر خواهم شد.»
معنای روشن این بیانیه دعوت به حضور طرفداران موسوی در این نمازجمعه بود؛ کسانی که دیگر چندان دغدغه‌ی تقلب نداشتند، بلکه بیشتر به ایجاد جنبشی رادیکالیستی و تجدیدنظرطلبانه می‌اندیشیدند.
دیگر موسوی و جبهه‌ی دوم خرداد، به دلیل تأیید انتخابات در فرایند قانونی، نمی‌توانستند به ادعای تقلب اتکا کنند. از این جهت، تغییر مسیر دادند و با مطرح کردن پررنگ‌تر مقوله‌هایی نظیر آزادی مدنی، آزادی زندانیان سیاسی و گرفتن چهره‌ی مدافع حقوق آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات، در مرحله‌ی اول تلاش کردند مسئولیت تمام اتفاقات پس از انتخابات را از خود سلب کنند و همچنین موضوعی را برای دامنه‌دار کردن آشوب‌ها و ایجاد جنبشی اجتماعی فراهم آورند.
دور دوم آشوب‌های پس از انتخابات به روز جمعه 26 تیر بازمی‌‌گردد که پس از خطبه‌های نمازجمعه به امامت هاشمی رفسنجانی، گروهی چندهزارنفری که به دعوت موسوی و احزاب جبهه‌ی دوم خرداد در آن نمازجمعه حاضر شده بودند، پس از پایان مراسم، دست به ناآرامی و اغتشاش زدند.
از همین روی، موسوی در 31 تیر با علم به عدم جذابیت ادعای تقلب، از طراحی شعارهای جدید در دیدار با گروهی از اصحاب رسانه‌ی طرفدار خود سخن گفت. لازم به ذکر است از نکات قابل توجه در سخنان موسوی، تأکید بر ایجاد جنبش اجتماعی برای ادامه‌ی راه بود.

در روز عاشورا با اهانت‌هایی که به یکی از مهم‌‌ترین نمادهای مذهب شیعه صورت گرفت و این روز مقدس با بی‌احترامی گروهی از افراد وابسته به جریان فتنه‌ی سبز مواجه شد، درونیات ناگفته و واقعی کسانی که ماه‌‌ها به آشوب دست زدند روشن‌تر شد.

اما تاریخ نشان می‌دهد که موسوی نتوانست به‌صورت عملی و یکپارچه، رهبری جنبش سبز را به‌عهده بگیرد و رسانه‌های غربی و اپوزیسیون خارج از کشور او را تنها در حد اینکه بتواند در حاکمیت ایران شکاف ایجاد کند و اغتشاشات را به‌عنوان یک رهبر محلی اداره کند و تا برخی مراحل ابتدایی پیش ببرد، پذیرفته بودند.
از سوی دیگر، موسوی از همان آغاز مردادماه سعی می‌کرد چهره‌ی غمخوار آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات را به خود بگیرد و از درِ دفاع از حقوق آسیب‌دیدگان این حوادث برآید. به‌طوری‌که جمعی از فعالان جبهه‌ی دوم خرداد از جمله موسوی و خاتمی و کروبی نامه‌ای سرگشاده به مراجع تقليد می‌نویسند و با ادعای «شکنجه‌های مکرر» علیه بازداشت‌شدگان حوادث اخیر، از آن‌ها طلب کمک می‌نمایند.
از نکات قابل تأمل دیگر، اعلام حضور موسوی در مراسم روز قدس و قرار گرفتن در کنار جریان سبز بود. اجتماع افراد این جریان در روز قدس، پس از پایان مراسم دوباره به درگیری و شعارهای افراطی از جمله «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» انجامید.
البته همین تجربه در روزهای 13 آبان، 16 آذر و روز عاشورا هم تکرار شد. این چهار حادثه‌ی اخیری که در آن‌ها اقدامات و شعارهایی علیه امام خمینی، ولایت فقیه و ارزش‌های مذهب شیعه و به سود نظام سلطه‌ی بین‌الملل صورت گرفت، اهداف اصلی و انگیزه‌‌های پنهانی آن جریان را که در طول چند ماه سعی می‌شد پنهان نگاه داشته شود، برملا کرد.
هرچه می‌گذشت موسوی بیشتر به دام تعارضات گرفتار می‌شد. لذا جریان فتنه از یک‌سو به پاره کردن عکس امام (ره) در روز 16 آذر می‌پردازد و از سوی دیگر، موسوی این رفتار را «کاملاً‌ مشکوک و یک اقدام ضدانقلابی»11 معرفی می‌کند که احتمالاً مخالفان او آن را انجام داده‌اند!
در میان حوادث پس از انتخابات، هیچ روزی به اندازه‌ی روز عاشورا و اتفاقاتی که جریان فتنه در آن روز ایجاد کرد، در شناسایی ماهیت آن مؤثر نیفتاد. گرچه از اقدامات 16 آذر به آن‌سو، تظاهرات و اعتراضاتی علیه آن جریان در سراسر کشور و به‌ویژه قم به وقوع پیوست، اما تا روز عاشورا و حوادث آن روز، این جریان تا این اندازه ماهیت خود را آشکار نساخته بود. در روز عاشورا، با اهانت‌هایی که به یکی از مهم‌‌ترین نمادهای مذهب شیعه صورت گرفت و این روز مقدس با بی‌احترامی گروهی از افراد وابسته به جریان فتنه‌ی سبز مواجه شد، درونیات ناگفته و واقعی کسانی که ماه‌‌ها به آشوب دست زدند، روشن‌تر شد.
به عبارت دیگر، «وقتی قرار باشد نیروهای سکولار با تقلیدهای کاریکاتوری و ناشیانه از انقلاب اسلامی از مناسبت‌های مذهبی برای مقابله با نظام اسلامی بهره ببرد، نتیجه چیزی جز وقایع روز عاشورای 1388 نخواهد بود. با وجود این، موسوی با نادیده گرفتن شعور جامعه‌ای که خود به‌طور مستقیم و غیرمستقیم آن حوادث را مشاهده کرده بود، تلاش می‌کند دوباره واقعیت را پنهان و تحریف سازد.»13 وی در بیانیه‌ی شماره‌ی 17 خود، آشوب‌آفرینان روز عاشورای 88 را «مردمی خداجو» خطاب می‌کند و می‌نویسد: «همواره به اینجانب و دوستان گفته می‌شد که اگر شما اطلاعیه ندهید، مردم به خیابان‌ها نخواهند آمد و آنان از اعتراضات و مطالبات خود دست برخواهند داشت... برای مراسم عاشورای حسینی علی‌رغم درخواست‌های فراوان، نه جناب حجت‌الاسلام والمسلمین کروبی اطلاعیه دادند و نه حجت‌الاسلام والمسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم. با این وصف، یک‌بار دیگر مردمی خداجوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه‌‌های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به‌صورت خودجوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی‌مانند.»
البته این بیانیه که دو روز پس از قیام تاریخی 9 دی صادر شد، تفاوت‌هایی با بیانیه‌های گذشته‌ی موسوی دارد. این‌بار موسوی به‌جای خطاب قرار دادن حامیان و کسانی که او را همراهی کرده‌اند، بیشتر نظام سیاسی را مخاطب خود قرار می‌دهد. او به‌طور صریح از معامله‌ی سیاسی میان حکومت و جریان سبز سخن می‌گوید.
او اصرار دارد که مسئولان «بحران» را بپذیرند، اما خود نمی‌پذیرد که با نداشتن ظرفیت باخت، کشور را به‌سوی بحران کشانده است. با خروج تدریجی از توهم تقلب و پذیرش ضمنی مشروعیت دولت، او این‌بار با صرف‌نظر کردن از این موضوع، به ارائه‌ی برخی راهکارها می‌پردازد؛ تا شاید بتواند از سقوط خود و جبهه‌ی تجدیدنظرطلب جلوگیری کند: «اعلام مسئولیت‌پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه‌ی قضاییه به ‌نوعی که از دولت حمایت‌های غیرمعمول در مقابل کاستی‌ها و ضعف‌هایش نشود و دولت مستقیماً پاسخ‌گوی مشکلاتی باشد که برای کشور ایجاد کرده است. به‌یقین اگر دولت کارآمد و محق باشد، خواهد توانست جواب مردم و مجلس را بدهد و اگر بی‌کفایت و ناکارآمد بود، مجلس و قوه‌ی قضاییه در چهارچوب قانون اساسی با او برخورد خواهند کرد.»
موسوی در این بیانیه، که با لحنی ملایم‌تر نوشته شده است، سعی می‌کند پس از اتمام‌حجت با ملت به‌خروش‌آمده، خود را خیرخواه نشان دهد. در واقع عملاً همان مطالبات پیشین را مطرح می‌سازد که اندکی از تندی و پرخاشگری آن کاسته شده است، اما او هنوز به این پرسش پاسخ نمی‌دهد که اگرتقلب شده، چرا باید دولت را به رسمیت شناخت و در غیر این صورت،‌ تاوان این همه خسارت مادی و معنوی، شخصی و عمومی و ملی را که او ایجاد کرد، چه کسی خواهد پرداخت؟ انتظار اینکه موسوی به اشتباه خود اعتراف کند شایع واقع‌بینانه نباشد، اما خیزش عمومی 9 دی و شکست در به میدان کشاندن جنبش سبز در 22 بهمن، نشان ‌داد که موسوی بخواهد یا نخواهد، پرونده‌ی اغتشاشات سال 88 بسته شده است.
در آخر اینکه خیلی از عوامل شخصی و بیرونی دست‌به‌دست هم دادند تا موسوی شخصی که می‌توانست با وجود شکست در انتخابات، با توجه به میزان رأیی که کسب کرده بود، به‌عنوان یک فعال سیاسی تأثیرگذار در فضای سیاسی کشور ادامه حیات دهد، اما ترس از شکست در انتخابات و اینکه تاریخ از نخستین نخست‌وزیر حضرت امام چه قضاوتی خواهد کرد و نیز سیطره و فضاسازی‌هایی که پدرخوانده‌های جریان اصلاحات پیرامون وی ایجاد کردند، باعث شد تا از موسوی در تاریخ سیاسی این مرزوبوم با کارنامه‌ای پُرغلط، به‌عنوان یکی از سران فتنه یاد شود.

برهان/ مهدی تیماجی

پی‌نوشت‌ها:
1. سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، صراط، 1370، ص 155 تا 157.
2. گنجی، اکبر، «نگاهی به حادثه‌ی حمله به کوی دانشگاه و پیامدهای آن (2)»؛ روزنامه‌ی صبح امروز، 9 مرداد 1378.
3. «در برابر اقدامات و طرح‌هایی نظیر پرداخت نقدی یارانه‌ها چاره‌ای جز افشاگری نداریم»، پایگاه اینترنتی پارلمان‌نیوز، 6 اردیبهشت 1388، کد خبر: 703.
4. «ناگفته‌هایی درباره‌ی منشور راهبردی جریان فتنه و نویسنده‌ی آن»، پایگاه اینترنتی رجانیوز، شنبه 20 بهمن 1388.
5. قانون‌گریزی به استبداد ختم می‌شود، پایگاه اینترنتی کلمه، دوشنبه 24 فروردین 1388، کد مطلب: 6209.
6. مردم برای برگزاری انتخابات آزاد تضمین می‌خواهند، سه‌شنبه 25 فروردین 1388، پایگاه اینترنتی کلمه، کد مطلب: 6309.
7. «اعتراض میرحسین به صداوسیما»، روزنامه‌ی مردم‌سالاری، 30 اردیبهشت 1388، ش 2077.
8. موسوی تشریح کرد: تبعات حضور مدیرانی بی‌علاقه به سرنوشت ملی، پایگاه اینترنتی کلمه، پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388، کد مطلب: 6686.
9. «وعده‌هایی می‌دهم که بتوانم به آن عمل کنم»، روزنامه‌ی مردم‌سالاری، 29 اردیبهشت 1388، ش 2076، ص 1.
10. «بیانیه‌ی شماره‌ی 9 مهندس میرحسین موسوی در مورد اعلام تأیید نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری توسط شورای نگهبان»، پایگاه اینترنتی قلم، 10 تیر 1388.
11. «میرحسین موسوی: اهانت به عکس امام خمینی یک اقدام ضدانقلابی است»، روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، 21 آذر 1388، صفحه‌ی داخلی.
12. «بیانیه‌ی شماره‌ی 17 موسوی»، پایگاه اینترنتی نوروز، 11 دی 1388.
13. حمیدرضا اسماعیلی، شورش اشرافیت بر جمهوریت، 1389.