این مقاله، ابتدا به تبیین چیستی و چرایی آغاز الهیات فمینیستی پرداخته و در ادامه، به راهکارهای الهیات فمینیسم در منزلت بخشی به زنان اشاره نموده و پس از آن نیز نوع نگرش به زن در دکترین مهدویت را تبیین کرده است. در پایان نیز به مقایسه تطبیقی دستآوردهایی پرداخته که این دو تفکر برای زن امروز داشتهاند که لاجرم تفکر برتر از میان این نگرش تطبیقی نمودار خواهد گشت.
مقدمه
پرهیز از زن در غرب مسیحی یک اصل به شمار میرفته و قدرت جنسی انسانها، مطابق آرمان مسیحی، تنها برای توالد و تکثیر نسل، مشروعیت داشته و نه برای الفت و التذاذ. برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی، دیدگاه کلیسای کاتولیک را درباره زن چنین بیان میکند:
زن به صورت دروازه جهنم و امالفساد جلوه کرد. لذا باید از فکر زن بودن خویش شرمنده باشد و به خاطر لعنتی که به این جهان آورده، مدام باید در توبه و نوحه به سر برد، باید از لباس خود شرمنده باشد؛ زیرا یادگار سقوط اوست. از زیبایی خویش هم باید شرمنده باشد؛ زیرا قویترین ابزار شیطان است.[1]
ویل دورانت نیز در کتاب خود مینویسد:
زن در قرون وسطا همان حوای مجسم در همه جا بود که آدمی را از فردوس برین محروم ساخت و هنوز آلت مطلوب و مناسبی بود در دست شیطان، برای اغفال مردان و فرستادن آنها به دوزخ.[2]
این همه باعث شد زن غربی علیرغم تمدن جدید، در حاشیه زندگی قرار بگیرد، چنانکه «در یونان ـ مهد تمدن اروپا ـ برای یک زن یونانی تا چند دهه پیش، اقامه دعوی در محکمه ممکن نبود» و «خانه در نظر مردان آتنی، به عنوان یک حصار و پناهگاه محسوب نمیشد، بلکه خانه در نظر آنان یک خوابگاه بود». در انگلستان نیز وضع زنان، بهتر از یونان نبود. هانری هشتم، پادشاه این کشور که ضمناً با تصویب مجلس، صاحب اختیار و رهبر کلیسای انگلستان نیز شده بود، به موجب فرمانی، زنان را از مطالعه کتاب مقدس منع و محروم کرد. بنابر قانونی که در سال1850میلادی به تصویب مجلس ملی انگلستان رسید، زنان جزو شهروندان و اتباع کشور محسوب نمیشدند؛ آنان حتی از مالکیت بر تنپوشهای خود محروم بودند.[3]
با وجود این دیدگاهها و در دهه 1970میلادی، مخالفت با این مرام کلیسا آغاز گردید و عدهای از صاحبنظران الهیات مسیحیت نیز سعی نمودند با تغییر در مذهب و یا حتی کنارگذاشتن آن، به بازسازی شخصیت مدفون زن بپردازند. در این دهه، مجله کانسیلیوم برای ترویج الهیات فمینیستی آغاز به کار کرد و شورای جهانی کلیسا نیز همایشی در برلین برپا نمود که موضوع آن «سکسیسم» به معنای تبعیض براساس جنسیت بود و مری دیلی[4]نیز کتاب خود را با عنوان «فراتر از خدای پدر» در همین زمان چاپ کرد. او مدعی شد که پیام محوری مسیحیت «سادومازوخیسم» (خودآزمایی ـ دیگر آزاری) است که به شکنجه مشروعیت میدهد. به عقیده او، رسم سوزاندن بیوه با شوهر مردهاش در مذاهب شرقی، یکی از اشکال سادومازوخیسم به شمار میرود. به اعتقاد مری دیلی، مسیحیت و فمینیسم با هم سازگاری ندارند، ولی برخی فمینیستهای غربی سفید معتقدند گر چه متون و نهادهای مسیحیت درگذشته براساس دیدگاهی مردانه قرائت شده و شکل گرفتهاند، ولی دیگر ضرورتی ندارد که این کار ادامه یابد.
آنان معتقدند که چنین دیدگاههایی را سرچشمههای عدالت اجتماعی یا مداوای کل سیاره میتوان در نظر گرفت. آنان سنت مسیحی را دارای قابلیتهای به مراتب مثبتتر اما نیازمند به بازسازی بنیادین میدانند.[5]کتاب مقدس زنان، نوشته الیزابت کدی استانتن[6]نیز از نخستین فعالیتهای برجسته فمینیستی در جهت ایجاد تغییرات در مذهب بود. به اعتقاد استانتن، زبان و تفسیر قطعاتی از کتاب مقدس که به زنان مربوط میشود، یکی از سرچشمههای اصلی موقعیت پستتر زنان بوده است؛ چه زنان قرن نوزدهم در بیشتر مواقع برای آرامش و الهام گرفتن، به کتاب مقدس رجوع میکردهاند.[7]
شأن انسانی زن در الهیات فمینیسم
اساساً شناخت انسان در الهیات فمینیستی با نظریات کسانی همچون فردریش انگلس[8]که در سال 1881میلادی کتاب منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت را منتشر کرد، رواج یافت. او در این کتاب از گذاری در جوامع انسانی سخن گفته که جوامع مادرتبار و مادرسالار را به جوامع پدرتبار و پدرسالار تبدیل کرده است. به باور انگلس، پیداشدن مالکیت خصوصی و انباشت ثروت اولیه و تمایل به حفظ و انتقال ثروت به فرزندان، دلایلی اصلی بودهاند که ظهور خانواده پدرسالار و به زیر استثمار رفتن زنان را توجیه میکرده است.[9]انگلس با نوشتن این کتاب، که پس از مرگ مارکس رخ داد، سند مارکسیستی مهمی برای نظریه فمینیستی ارائه داد؛ زیرا در میان تمام آثار وی و مارکس، این تنها متنی بود که تلاش همه جانبه برای تشریح خاستگاههای پدرسالاری ارائه میکرد،[10]چنانکه بعدها فمینیستهای رادیکال تأکید نمودند که بر خلاف دید سنتی، «صورت پایه انسانی» صورتی زنانه است. کروموزوم جنس مؤنث کاملتر از جنس مذکر است و کروموزوم (y) که منجر به شکلگیری جنس مذکر میانجامد، نیمی از گونهها را ندارد و بنابراین، مردانگی نیز چیزی نیست جز زایدهای بر ساختار بنیادی زنانه.[11]
بهطور کلی، نظریههای الهیات فمینیستی درباره جایگاه زن در سه گروه میگنجند: گروه نخست، دیدگاه کسانی است که با نظر علمای دینی درباره زنان و مردمَدار بودن الهیات سنتی در چالشند، گروه دوم، نگرشی است که با احکام دینی بازدارنده زنان از انتصاب به مقامات روحانی در ستیز است و گروه سوم نیز کلیسا را نهاد میداند و هدفش ارتقای موقعیت حرفهای زنان در کلیساست.
علمای الهیات فمینیست بر بهکارگیری دایمی از واژههای مذکر برای خدا و روحالقدس اعتراض دارند. این گروه فمینیستها، با تحقیق درباره تصویرپردازی از زنان در کلیسا و تاریخ مسیحیت آشکار میسازند که فقط دو تصویر از زن وجود دارد: گناهکار (حوا) یا باکره (مریم) که مادر بودن و فرمانبرداری را در بر میگیرد.[12]خلاصه آنکه الهیات فمینیستی همانند الهیات آزادیبخش که به لحاظ تاریخی و نظری ارتباط تنگاتنگی با آن دارد، به گونهای تعبیر میشود که گویا نقش نخست آن آزادیبخشی است؛ آزادسازی فقرا در الهیات آزادیبخش و آزادسازی زنان در الهیات فمینیستی.[13]
از اینرو، شناخت شأن و جایگاه انسانی زن با تحلیل موقعیت کروموزومها و نگرش ظاهری به او و غافل از روح متعالی و درون پر رمز و راز او صورت گرفت. به خوبی روشن است که این نوع انسانشناسی از مقوله انسانشناسیهای تجربی و بیتوجه به بطن وجودی زن به منزله یک انسان است و گاه نیز برخوردی انتقامی در برابر کسانی به شمار میرود که زن را دارای مقام و شأن انسانی نمیدیدند؛ چراکه برخورد ناهنجار کلیسا و آیین تحریف شده مسیحیت با زنان نیز واقعیتی بود که گروهی را به چنین برخوردی در مقابل آن فرا میخواند. چگونگی شهرت چنین تفکری به الهیات فمینیست، چیستی قانون و تدبیر صورت پذیرفته در اینباره و گونه ضمانت برای اجرای قوانین که حقوق از دست رفته زن را به او توانست بازگرداند، مسئلهای مطرح است.
احیای خدای مؤنث، احیای منزلت زن (!)
به نظر دینشناسان فمینیست، احیای خدای مؤنث از راههای احیای منزلت زن است؛ به گونهای که حتی کوشیدند در زبان نیز واژه خدا را دگرگون کنند و از شکل پدری آن خارج نمایند.[14]آنان معتقدند که نمادهای خدای مؤنث هنوز هم با مردسالاری سرکوبگر ادیان موجود میتواند مقابله کند. اسطورهشناسان فمینیستی مدعیاند که آیین یک الهه بزرگ در مادرسالاری منعکس است و حذف کیش خدای مؤنث، بخشی از ارزشزدایی عام از زنان در فرهنگ بوده است. مری دیلی نیز توصیف میکند که چگونه مسیحیت با تبدیل نمادهای زنانه به نمادهای مردانه، کیش خدای مؤنث آغازین را تکه تکه کرد. به نظر وی، پرستش خدای پدر، فرافکنی ایدئولوژی بشری مردمحور به قلمرو ابدیت است. او جوامع مردسالار غربی را متهم کرد که خدا را «شبیه خود میسازند». دیلی به تغییر و تحول امیدوار بود، اما خود متعاقباً از مذهب به دلیل خصومت پایانناپذیر آن با زنان دست کشید.[15]
برخی نیز بر این اعتقادند که دو کشف اساسی منشأ پیدایش مذهب پدرسالار بوده است: نخست آنکه شناخت و اهلی کردن حیوانات، امکان کشف نقش فرد مذکر را در تولید مثل فراهم آورد و پس از آن، وقتی که خیش اختراع شد و مردان جانشین کجبیل زنان کردند، مفهوم جنسی مرد بودن را به خود گرفت تا وسیلهای برای آماده کردن زمین به منظور حاصلخیز کردن آن گردد؛ اعتقادی که احتمالاً محصول کشف نقش مرد در تولید مثل بوده است.
آوردهاند که شناخت دوگانگی عوامل مؤثر در خلقت سبب شد که برای خدای مادر یک شریک مرد در نظر گیرند که پدر، معشوق، برادر و یا همسر الهه مادر است. آن شریک مرد نخست نقشی کمتر در مقابل خدای مادر داشت، اما پس از مدتی برابر با او شد و بعدها نیز پدر آسمانی یا خالق برتر عناصر و انسانها در آتن و مصر گشت. به این ترتیب، آخرین گام با پیدایی مفهوم خدای قادر مطلق در ادیان پدرسالار برداشته شد.[16]بنابر عقیده برخی از فمینیستها نیز موقعیت اجتماعی زنان با پرستش خدای مؤنث میتوانست ارتقا یابد و اعتقاد به یک خدایی زن معنای بیشتری به دین میتوانست بخشد. در این معنا «خدای مؤنث» مظهر بیان ارزشهای بومشناختی و زندگی اشتراکی میتوانست باشد و به دین امکان تکیه بر نمادپردازی و فطرت زنانه میتوانست دهد. کیش خدای مؤنث بر پیوستگی پدیدههای طبیعی و وابستگی و کمک متقابل قدرت مؤنث تأکید میکرد.[17]
الهیات فمینیستی؛ منزلت یا حقارت مجدد زن
حال باید دید آیا این جانشینی خدای مؤنث منزلت زنان را توانست بازگرداند؟ و آیا تغییر متون مقدس و نگاشتن حقوقی که یک انسان ناتوان برای انسانی دیگر پایهریزی میکرد، توانست حقوق انسانی را آنگونه که تعالیبخش وجود زن باشد، برای او فراهم سازد؟
گرچه زن در الهیات مسیحیت قدر و منزلتی نداشت و برای نمونه، کلیسا ادعا مینمود که ریاست بیچون و چرای زنان در روابط مادی حاصل لعن الهی است، چنانکه در سفر پیدایش 16:3 تورات آمده است:
من رنجهای شما را در به دنیاآوردن کودکان بسیار خواهم کرد، شما فرزندان خود را با درد به دنیا خواهید آورد، شما به شوهر خویش نیاز خواهید داشت و او بر شما حکومت خواهد کرد.
لیکن دور از حقیقت نیست که فمینیستها نیز در مقابل این تحریفات و تحقیرات زن به انکار و تأویلهای غریبی روی آوردهاند که دست کمی از جعل ندارد. برای مثال، بنابر عقیده مارگارت هاو،[18]از برجستهترین خداشناسان فمینیست عصر حاضر، در مقابل ادعای فوق (لعن الهی زنان)، مرگ مسیح به زبان الهیات، بشریت را از نفرین گناه آزاد کرد و زنان را از رهبری و سلطه مردان به در آورد و آنگاه روابط دو جانبه و مکمل که آدم و حوا پیش از رانده شدن از آن بهرهمند بودند، دوباره توانست احیا شود.[19]یا در مقابل، ادعای دیگری کماهمیت بودن نقش زن در الهیات مسیحی را نشان میداد. بنابراین ادعا که هیچ یک از حواریون مسیح، زن نبودهاند، واکنشهایی در فمینیست پدید آمد، از جمله اینکه آیدا اسپنسر،[20]از نویسندگان فمینیست، اساساً این مطلب را کم اهمیت شمرد.[21]برخی از الهیدانان فمینیست نیز این مطلب را از جمله تحریفات کتاب مقدس دانستند. برای مثال، هانس کونگ[22]مشاور الهیاتی رهبر اسبق واتیکان پاپ ژان بیست و سوم ادعا نمود که یونیا (Junia) نام یکی از حواریون زن عیسی مسیح بوده که در نسخههای بعدی کتاب مقدس آن را تغییر داده و به اسم مذکر یونیاس (Junias) در آوردهاند.[23]
در هر حال، شاید بتوان گفت که فمنیسم و به دنبال آن، الهیات فمینیستی در غرب رفته رفته با نهضت خود احقاق حقوق زنانه را به سرانجام میرساند؛ حقوقی که بیشتر در جهت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رقم میخورد تا اینکه از شخصیت زن دفاع کند. با وجود این، نه تنها به هدف خود دست نیافت، بلکه ماهیت آنرا تغییر داد، به طوری که برای حفظ کیان حقوق زنان در غرب و به بهانه رفع تبعیض از زنان، وی را اسیر آزادیهای افسار گسیختهای نمود تا امروز که برای بهبودیبخشی به نظام اجتماعی خود نیز دچار مشکل شده است؛ برای زن آزادی نوشتند، اما برای او اسارت رقم خورد و برای او منزلت خواستند، اما حقارتی مجدد پدید آمد.
حقوق آرمانی ـ انسانی زن در الهیات فمینیسم
حال بخشی از ایدههای آرمانی الهیات فمینیسم را برمیشماریم که ادعا دارند به زنان منزلت میبخشند:
الف) نفی خانواده و نقش مادری
تفکر فمینیسم و الهیات فمینیستی، خانواده را به منزله جایگاه اصلی پابرجایی ستم بر زنان معرفی کرده و معتقد است که مهمترین عامل فرودستی زنان، نظام خانواده و کارخانهای است.
آن اوکلی[24]از جمله فمینیستهایی است که از ضرورت منسوخ شدن خانواده، سخن به میان آورده است. وی با یادآوری سخن لنین که گفته بود: «زمانی که نیمی از جمعیت در آشپزخانه اسیر شدهاند، هیچ ملّتی نمیتواند آزاد باشد»، راه آزادی زنان خانهدار را در این سه دستورالعمل خلاصه میکند:
1. نقش زن خانهدار باید منسوخ گردد؛
2. خانواده باید منسوخ گردد؛
3. نقشهای جنسیتی به طور کلی باید منسوخ شوند.
به گفته وی «تنها موهبت خانواده برای زنان، کارآموزی مستقیم در نقش زن خانهدار است. به این دلیل، منسوخ شدن این نقش، مستلزم منسوخ شدن خانواده و جایگزین شدن مناسباتی بازتر و انعطافپذیرتر است که به هر یک از آنها اجازه میدهد سرنوشت جداگانه خود را دریابد».[25]اوکلی در اینبارهمینویسد:
سپردن کودکان فقط به دست زنان لزوماً بهترین یا طبیعیترین راه نجات کارها نیست. او معتقد است تصور وجود غریزه مادری در جوامعی پا میگیرد که برخی افراد یا گروهها به طور مستقیم از نابرابریهای جنسیتی بهره میبرند.
اوکلی و دیگر فمینیستها برآنند که در واقع نه پدر و مادر و نه کودک در جامعهای که از مادر انتظار دارند در خانه به تنهایی از کودک مراقبت کند، از این وضع سود نمیبرند. مادر در چنین جامعهای آسیب میبیند؛ زیرا از رشد بسیاری از تواناییها و ابزار جنبههای مختلف شخصیت خود ناتوان میماند. به رغم تصویر پرجاذبه مادری، تجربه خانهنشینی با کودک برای بسیاری زنان تجربه تنهایی، یکنواختی و ملالت است و اگر هر روزه باشد، چیزی است یکسره به دور از لذت و خشنودی. شارپ معتقد است بسیاری از زنان در خانه در شرایطی به سر میبرند که به معنای محرومیت اجتماعی شدید است.[26]
ب) نفی جنسیت و تربیت انسانها دوجنسیتی
بسیاری از فمینیستهای معاصر و از جمله طرفداران الهیات فمینیستی برای رهایی زنان از سلطه مردان، خواهان جامعهای فارغ از جنسیت شدهاند که درآن، حقوق و وظایف اساسی بر پایه جنس بیولوژیک شخص تعیین نشود. اوکلی در کتاب جنس، جنسیت و جامعه که نخستین بار در سال 1972میلادی منتشر شد، با تمایز نهادن میان جنس و جنسیت دلیل آورد که «جنس واژهای است که به تفاوتهای زیستشناختی میان زن و مرد اشاره دارد؛ تفاوت مشهود در اندامهای جنسی، تفاوت مربوط به آن در عمل تولید مثل. اما «جنسیت» مسئلهای است فرهنگی و به طبقهبندی اجتماعی مذکر و مؤنث مربوط میشود.[27]
واضح است که این هدف فقط به طور سلبی بر آرمان فمینیستی دلالت دارد، یعنی تنها میگوید از شرّ چه چیزی باید خلاص شد؛ اما نمیگوید چه چیزی را باید جانشین نمود. آرمان دو جنسیتی نیز که از حمایت ویژه فمینیستهای لیبرال برخوردار است، به جنبه اثباتی هدف فمینیستی اشاره دارد. بسیاری از طرفداران این آرمان، از دوجنسیتی واحد برخی نیز از دو جنسیتی متکثر هواداری کردهاند. مقصود از دو جنسیتی واحد، سنخ شخصیتی واحد یا متحدی است که بهترین ویژگیهای جنسیتی مردانه و زنانه، به طور تلفیقی در آن تجسم مییابند و این سنخ شخصیتی برای همگان مفروض گرفته میشود. دو جنسیتی متکثر نیز اشاره به سنخهای شخصیتی متنوعی دارد که از زنانگی خالص تا مردانگی خالص در نوسان است و طبعاً شخصیتهای آمیخته از زنانگی و مردانگی نیز در میان آنها قرار میگیرند.[28]سیمون دوبووار[29]نیز در کتاب جنس دوم خود به گونهای عجیب ادعا میکند که جنسیت نیز به انتخاب خود فرد بستگی دارد. او با همین حدی نیز که علم زیستشناسی آن را تأیید میکند، مخالفت میورزد و آن را تحقیری برای زنان میداند. به نظر وی زیستشناسی، مردان را از فرآیند تولید مثل رها کرده، درحالی که زنان از این آزادی بیبهرهاند. بنابراین، مؤنث بودن را مانعی بر سر راه انسان واقعی بودن تلقی میکند.[30]
در تفکر فمینیستی، تربیت یکسان دختر و پسر در خانوادهها، مشارکت یکسان پدر و مادر در امر بچهداری و خانهداری، توزیع مساوی قدرت اقتصادی بین زنان ومردان در سطح جامعه و رفع خشونت اجتماعی و خانوادگی بر ضد زنان، مهمترین راهبردهای عملی برای تحقق آرمان دو جنسیتی به شمار میروند.[31]با وجود این، گرچه آرمان دو جنسیتی در آغاز تأییدی نسبی در میان فمینیستهای رادیکال به دست آورد، این راه حل نیز در ادامه با مخالفت برخی از فمینیستها روبهرو شد، به طوریکه دیلی در کتابهای بعدی خود، آرمان دو جنسیتی را رد کرد و با تأکید بر تفاوت بین زنانگی و زن بودن، تصریح نمود که اگر پدرسالاری، زنانگی را ساخته است، اگر پدرسالاری مریم و حوا را ساخته است و اگر پدرسالاری ویژگیهای مثبت زنانه و ویژگیهای منفی زنانه را ساخته است، در نتیجه، زنان دلیلی پذیرفته برای ردّ هر آن چیز دارند که القاب ساخته شده توسط مردسالاری را به همراه دارد. دوجنسیتی بودن به این معناست که هر آنچه زنانه است، ذیل هرآنچه مردانه است، مندرج گردد و یا حتی درون آن حل شود. زنان به جای تن دادن به فرآیند زنکُشانه دوجنسیتی شدن، باید با دوری کامل از مردان و تمایلات سلطهطلبانه آنها فهم و درک جدیدی از خود ساخته و پرداخته کنند.[32]
ج) تساوی همهجانبه زن و مرد
به نظر نظریهپردازان فمینیستی اکنون تبعیض میان زن و مرد به یکی از بزرگترین موانع پیشرفت بشر تبدیل شده است. جان استوارت میل[33]در اینباره مینویسد:
به عقیده من اصلی که روابط اجتماعی میان و مرد را تنظیم میکند و بر مبنای آن یک جنس تحت انقیاد قانونی جنس دیگر قرار میگیرد، از اساس نادرست است و باید به جای این اصل، اصل دیگری نشاند که بر برابری کامل زن و مرد بنیاد گرفته باشد و هیچ یک را بر دیگری برتری ندهد و هیچ یک را ناتوانتر نشمرد.[34]
یکسانسازی الگوهای تربیتی دختران وپسران و همچنین، پاکسازی فیلمها، کتابها و نشریات از کلیشههای تبعیض جنسی، از پیشنهادهای دیگری است هواداران فمینیسم بدان اهتمام ورزیدهاند.
به گفته آندره میشل،[35]«در یک اثر عاری از تبعیض جنسی، پسران و دختران به یک نسبت در حال انجام کارهای خانگی و نگهداری از برادر و خواهرهای کوچکتر و مردان و زنان نیز به یک نسبت در حال خانهداری، نگهداری از بچهها و تربیت آنان یا«تأمین نان» خانواده ترسیم میشوند. به همین ترتیب، دختران و پسران به عروسکبازی، میهمانبازی، توپبازی و بازیهای الکترونیکی میپردازند، از درختان بالا میروند، خیاطی و باغبانی میکنند، کاموا میبافند و.... تصویر سنّتی زوجی که در آن، زنِ تسلیم و مطیع منفعلانه منتظر تصمیم شوهر است، باید ناپدید شود. اگر یکی از اولیا باید به ناچار برای نگهداری از بچهها در خانه بماند، این فرد هم ممکن است پدر باشد و هم مادر».[36]تامس هابز نیز از جمله نظریهپردازان آزادیخواهی است که فلسفه سیاسی او بر این پایه استوار شده که در طبیعت انسانها از نظر نیروی بدنی و فکری برابر ساخته شده و تفاوتی میان آنها محسوس نیست. لذا تمام انسانها به طور طبیعی از حقوق برابر برخوردارند.[37]
د) آزادی مطلق زنان و نفی وابستگی به مرد
بینیازی زنان از مردان در همه چیز حتی تولید مثل از آرمانهای فمینیستی است که از حقوق انسانی زنان شمرده میشود؛ چه اینکه چنین نیازی آنها را در بند و وابسته به مردان میسازد که از حقوق انسانی و آزادی آنها به دور است. معمولاً در اینباره افراطیترین استراتژیهای فمینیستی را نظریهپردازان رادیکال مطرح کردهاند، چنانکه شولامیث فایرستون[38] براساس نظریه خود که نابرابری جنسی را ناشی از تفاوتهای زیستی زن و مرد دانسته است، برپناه بردن زنان به تکنولوژی پیشرفته تولیدِمثل تأکید میورزد. به اعتقاد وی، با توجه به پیشرفتهای فنّی جدید، از جمله راههای قابل اعتماد برای پیشگیری از بارداری، امکانات بارداری خارج از رحم، ایجاد نوزادان آزمایشگاهی و تربیت فرزندان در خارج از خانواده، این امکان فراهم آمده است که زنان از قیدوبندهای زیستشناسی خود آزاد گردند. بنابراین، مردسالاری دیگر ضرورتی ندارد و زنان میتوانند و باید با اتخاذ تدابیر یاد شده، خود را از وابستگی به مردان برهانند.[39]
منزلت انسانی زن در دکترین مهدویت
آیا در فرهنگ مهدویت که جامعهای جهانی است و با رهبری ولایی رهبری دینی و آسمانی برقرار میگردد، توجهی به حقوق از دست رفته زن شده است؟ آیا این رهبر عالیقدر در نظامی که برپا میکند، به حقوق متعالی و آزادی زن توجه دارد؟ بنابر مبنای فلسفه اسلامی و عقلانیت دینی، بزرگان اهل حکمت آنجا که فرق بین زن و مرد را ذکر کردهاند، مذکر و مؤنث بودن را از شئون ماده شیء دانستهاند، نه صورت. یعنی این دو (مذکر و مؤنث بودن) در بخش صورت و فعلیت بیتأثیر هستند و تنها در ماده تأثیر دارند و نشانه اینکه ذکورت و انوثت به ماده بر میگردد، نه به این صورت است که این دو صنف اختصاص به انسان ندارند، بلکه در حیوان و حتی گیاهان هم هست. لذا براساس قیاسی استثنایی معلوم میشود که هر آنچه را مراتب پایینتر از انسان دارا باشند، به صورت انسانی بر نمیگردد و گرنه هرگز پایینتر از انسان دارای آن نمیشد.[40]بررسی آیات الهی در زمینه خلقت زن و مرد نیز نشان میدهد که در همه اموری که به انسانیت آنها بر میگردد، وحدت و تساوی وجود دارد و منشأ خلقت نفس واحدهای است که سرمایههای متنوعی در آن گنجانیده شده است.[41]
زن و مرد کمال انسانی مشترک
حقیقت مهدویت در واقع منتهی شدن سیر جوامع بشری به جامعه واحد، سعادت عمومی، تعاون و همکاری، امنیت و رفاه همگانی، حکومت حق و عدل و خلافت شایستگان و مؤمنان به رهبری موعود پیامبران و ادیان است؛ همان که مطلوب هر فطرت پاک و خواست طبیعی هر انسان سالم و وجدان بیدار به شمار میرود. به همین دلیل، هم ادیان و مذاهب مختلف و هم دین مبین اسلام به این میل باطنی و خواسته درونی (ایجاد آرمانشهر حقیقی توسط منجی) توجه خاصی مبذول داشتهاند و ظهور رهبری الهی و منجی آسمانی را در پایان جهان به پیروان خود وعده دادهاند.[42]
انسان (چه زن و چه مرد) در دکترین مهدویت بر خلاف انسان بالفطره گناهکار مسیحیت، مخلوقی است که بازتاباننده حکمت و قدرت خداوند در این جهان، مظهر صفات الهی، اشرف همه مخلوقات و با وجود این، عبد خاضع خدا به شمار میرود که کرامت و شأن خود را از او گرفته است؛ کرامتی که با آن اراده و مشیت مولای متعال جهان را میتواند اجرا کند، چنانکه در کلام امام سجاد7نیز سخن از فضیلت و منزلت چنین انسانی است:
إنَّ اهلَ زمانِ غیبَتهِ، القائلین بإمامتِه و المنتَظرین لِظُهورهِ أفضلُ من أهلِ کلّ زمانٍ. لأنّ الله تبارک و تعالی أعطاهم من العقولِ و الأفهامِ ما صارت به الغیبةُ عندهم بمنزلةِ المشاهده....؛[43]
همانا به راستی مردم زمان غیبت مهدی4که به امامت او گرویده و ظهورش را چشم به راه باشند، از مردم همهزمانها برتر و والاترند؛ زیرا خدا به آنان خرد و بینشی بخشیده که برای ایشان پنهانی امام، همانند دیدار او آشکار اوست.
از آنجا که انسان موجودی دارای تکلیف و اختیار به شمار میرود، همواره در پی کمال مطلق و مقصد نهایی و سعادت ابدی است و به سوی آن در حرکت است و تا انسان به اوج کمال ذاتی نرسد، محال است به سعادت حقیقی دست یابد و کمال ذاتی نیز همان کمال عقلی و کمال خُلقی و کمال جسمی است که در دستیابی به آن میان زن و مرد تفاوتی نیست و در تفکر مهدوی نیز این کمال ذاتی برای انسان و بدون اختصاص داشتن به زن یا مرد وعده داده شده است.
إذا قام قائمنا وضع یده علی رئوس العباد فیجمع بها عقولهم و تکمل بها أحلامهم؛[44]
آنگاه که قائم ما قیام کند، دست خود را بر سر بندگان خدا مینهد، پس عقلهای ایشان متمرکز میشود و رؤیاهایشان محقق میگردد.
و در جایی دیگر میفرمایند:
خداوند به انسان عمر زیاد عنایت خواهد فرمود و مدت بسیاری خواهد زیست تا آنجا که در حیات خویش از هزار فرزند برخوردار خواهد شد. انسان اینچنین در آن عصر به قله کمال عقلی، روحی و خلقی و جسمانی خواهد رسید.[45]
توجه به فطرت و روح لطیف زن
روشن است که در برابر هر استعدادی وجود حقی برای انسان ثابت است، یعنی هر استعدادی سند یک حق برای انسان است و براساس همین حقوق طبیعی، وظایفی متناسب با غرایز فطری و توان فردی برای انسانها معین میگردد، چنانکه آیه قرآن میفرماید:
Gلاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَاF.[46]
زن نیز به دلیل رسالت اصلی خود که تولید مثل و پرورش کودک و تربیت نسل انسان در دامان پر مهر و محبت خویش است، باید روحیات و عواطف بسیار لطیف و در عین حال انعطافپذیر داشته باشد. بدین صورت، زن سرچشمه جوشان مهر و محبت، صلح و صفا و عشق و وفا در زندگی انسان است و مردان بر عکس زنان به جهت نوع ساختار روانی و وظایف تکوینی خود دارای روان و رفتاری سخت و خشن هستند. به همین جهت دلیل، از لحاظ عواطف انسانی در مقایسه با زنان به شدت ضعیف هستند.[47]
دکترین مهدویت به روح لطیف زن و نقشهای متناسب با لطافت روحی وی بسیار توجه دارد، چنانکه در منابع معتبر اسلامی نیز نام سیزده زن یاد میشود که به هنگام ظهور قائم آل محمد4زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان4به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت. طبری در دلائل الامامهاز مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق7به او فرمود: «همراه قائم آل محمد4سیزده زن خواهند بود.» مفضل پرسید: «آنها را برای چه کاری میخواهد؟» امام فرمود: «به مداوای مجروحان و سرپرستی بیماران را بر عهده خواهند داشت.» مفضل پرسید: «نام آنها را بفرمایید!» فرمود: «قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنیه.»[48]
اینها همه توجه دقیق و ظریف دین به مسئولیتهای متناسب با طبیعت وجودی آنها را نشان میدهد که خود به معنای ارزشمند دانستن این گوهر وجودی و بازشناسی شأن و جایگاه والای آن است. استاد مطهری نیز در کتاب پر ارزش نظام حقوق زن در اسلام با بیانی روشن بر این نکته تأکید کرده است:
عدم توجه به وضع طبیعی و فطری زن بیشتر موجب پایمال شدن حقوق او میگردد. اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگوید تو یکی و من یکی، کارها، مسئولیتها، بهرهها، پاداشها، کیفرها همه باید متشابه و هم شکل باشد، در کارهای سخت و سنگین باید با من شریک باشی، به فراخور نیروی کارت مزد بگیری، توقع احترام و حمایت از من نداشته باشی، تمام هزینه زندگیات را خودت بر عهده بگیری، در هزینه فرزندان با من شرکت کنی، در مقابل خطرها خودت از خودت دفاع کنی، به همان اندازه که من برای تو خرج میکنم، تو باید برای من خرج کنی و... در این وقت است که کلاه زن پس معرکه است؛ زیرا زن بالطبع نیروی کار و تولیدش از مرد کمتر است و استهلاک ثروتش بیشتر. به علاوه، بیماری ماهانه، ناراحتی ایام بارداری، سختیهای وضع حمل وحضانت کودک شیرخوار، زن را در وضعیتی قرار میدهد که به حمایت مرد و تعهداتی کمتر و حقوقی بیشتر نیازمند است... در نظر گرفتن وضع طبیعی و فطری زن و مرد با توجه به تساوی آنها در انسان بودن و حقوق مشترک انسانها، زن را در وضع بسیار مناسبی قرار میدهد که نه شخصش کوبیده شود و نه شخصیتش.[49]
مقایسه دستآورد حقوقی زنان در فمینیسم و دکترین مهدویت
با تبیینی که از جایگاه و منزلت زن در الهیات فمینیستی و نیز در دکترین الهی مهدوی صورت گرفت، به مقایسه دستآوردهای این دو تفکر درباره زنان میپردازیم:
1. امنیت فردی و اجتماعی زنان
امروزه، انسان از اوضاع حاکم بر جهان به اندازهای افسرده و مضطرب و رنجور است که به جستوجو درباره نظریهها و یا اندیشههای نو و جدید روی آورده که برای او چگونگی دگرگونی این اوضاع فاسد را بیان میکند. با وجود این، مسئلهای که افسردگی و خشم انسانها را افزون کرده، این است که هرگاه به ایده و یا اندیشهای دست مییازد، درمییابد که به جای حل دشواری و بلاها برعکس، مشکلات را میافزاید.[50]
رابرت اچ. بورک[51]نویسنده کتاب لیبرالیسم مدرن و افول امریکا، فمینیسم و به خصوص فمینیسم افراطی را از جمله تفکراتی میداند که نه تنها برای زن منزلت به ارمغان نیاورده، بلکه مخرب امنیت روحی و جسمی خود زنان و به تبع آن مخرب امنیت جامعه گشته است. وی مینویسد:
فمینیستها حتی زنان را به درون ارتش و جبهههای جنگ راند و برای این سیاست فاجعه آمیز دو دلیل ارائه نمود: اول اینکه فرستادن زنان به جبهههای جنگ، قدرت اعتماد به نفس زنان را تقویت میکند و موجب احترام مردان به آنان میشود، در حالیکه میدانیم این موضوع حقیقت نداشته و ندارد. استدلال دوم آنکه باعث تساوی زن و مرد است. حال آنکه ماحصل این حضور، فجایعی بوده است که تأثیر نامساعدی بر تضعیف روحیه سربازان داشته و موجبات آزار و اذیت خود زنان را فراهم نمود.[52]
اهمیت این نکته هنگامی روشن میشود که یادآور سازیم شالوده امنیت روانی جامعه بر امنیت روانی مهمترین واحد اجتماعی یعنی خانواده استوار است که زن در آن نقش بارزی ایفا میکند. همین آرامش به جامعه منتقل میشود و از التهابات و انحرافات و بحرانها جلوگیری میکند. تفکر مهدوی علاوه بر اینکه وجود امام را آرامشبخش قلوب منتظر شیعیان اعم از زنان و مردانی میداند که امید به آمدن آن منجی دارند، بالاتر از آن، واسطه وجود امام را امان اهل زمین از عذاب و ناگواریهای آن یاد میکند، چنانکه پیغمبر6فرموده است:
...ستارگان مایه ایمنی اهل آسمانند و اهلبیت من ایمنی اهل زمینند. پس اگر ستارگان از بین بروند، برای اهل آسمان ناگواریها پیش میآید و اگر اهلبیت من از میان بروند، برای اهل زمین ناگواریها پیش خواهد آمد.[53]
افزون بر این، ما معتقدیم در زمان حضور حضرت نیز چنان امنیتی بر جان انسانها و بر جامعه آنان ایجاد خواهد شد که عالم نظیر آن را ندیده است. امام باقر7در اینباره میفرماید:
...حتی تخرج الضعیفة من المشرق ترید المغرب لاینهاها أحد؛[54]
تا آنجاکه زن ناتوانی از مشرق، به مقصد مغرب خارج میگردد و هیچ کس مانع او نخواهد شد.
در عصر او امنیت به تمام معنا تحقق خواهد یافت، از جمله امنیت سیاسی، امنیت اجتماعی و درامان بودن از کینهتوزی و حسد و هر بیماری روانی و جسمی و نیز در امان بودن از حیوانات درنده. امیرمؤمنان7میفرماید:
لو قد قام قائمنا اذهبت الشّحناء من قلوب العباد و اصطلحت السبّاع و البهائم حتّی ان المرأة تمشی من العراق الی الشام لایهیجّها و لاتخافه؛[55]
هنگامی که قائم ما قیام کند، کینهتوزی از دلهای همه رخت بربندد و درندگان و چهارپایان رام گردد تا آنجا که زنی از عراق تا شام طی طریق نماید، در حالیکه از هیچ درندهای بیمناک نباشد و درندگان به او آزاری نرسانند.
امام صادق7از ابوحنیفه پرسید: «ما را آگاه کن از کلام حق که میفرماید:
Gو جعلنا بینهم و بین القری التّی بارکنا فیها قریً ظاهرةً و قدّرنا منها السَّیرَ سیروا فیها لیالی و ایّاماً آمنینF؛[56]
میان آنها و سرزمینهایی که برکت داده بودیم، شهرها و آبادیهایی آشکار قرار دادیم و فاصلههای متناسب و نزدیک مقرر داشتیم (و به آنها گفتیم) شبها و روزها در این آبادیها در امنیت کامل مسافرت کنید.
این کجای زمین است؟» بعد از آنکه ابوحنیفه از پاسخ درماند و از مجلس خارج شد، ابوبکر حضرمی، از حاضران در مجلس، رو به امام صادق7کرد و عرض نمود: «معنای امنیت در این دو مقام چیست؟» امام7فرمود:
سیروا فیها لیالی و ایاماً آمنین؛
همراه قائم ما خاندان نبوت.
«و اما فرمایش خداوند متعال در این آیه Gمن دخله کان آمناF؛ یعنی هرکس با او بیعت کند و همراه آن حضرت وارد شود و از زمره یاران امام عصر4درآید، در امنیت کامل خواهد بود... .»[57]
2. شکوفایی اخلاق
تفکر مهدوی و اسلامی با گفته توماس آکوئیناس و آموزه مسیحی زیر کاملاً مخالف است:
زن با نخستین مقصود طبیعت یعنی کمالجویی منطبق نیست، بلکه با دومین مقصود طبیعت انطباق دارد یعنی با گندیدگی، بدشکلی و فرتوتی (!)[58]
با وجود این، افراط متألهان فمینیست با دکترین مهدویت نیز سازگار نیست. آنان معتقدند که با آزادسازی هر گونه حضور زن در جامعه، موجبات انحرافات متعدد اخلاقی فراهم میشود، چنانکه حتی دایرةالمعارف لاروس نیز مینویسد:
ارتباط آزاد زن برای جامعه خطرناک است! امروز به طوری که از تاریخ معلوم میشود، خرابی کشور روم بر اثر آزادی زنان در ارتباط با مردان بوده است. از نتایج همین آزادی است که شهر پاریس دویست هزار روسپی پیدا کرده و از نتایج آن است که تنها در چهار سال یعنی از سال 1889 تا 1893 پنج هزار و هشتصد و شصت و نه نفر در فرانسه به علت معاشقه و شرب مسکرات خود را هلاک کردهاند![59]
افزون بر این، روشن است که هر مکتبی که بخواهد تعالیآفرین و منزلتبخش باشد، خود نیز باید به دور از همه عوامل منحط اخلاقی باشد، حال آنکه بسیاری از مبانی فمینیسم حتی بنابر قول برخی اندیشهوران غربی همچون پرفسور رابرت اچ. بورک کذب محض است. وی مینویسد:
بخش عمدهای از تئوری فمینیستها و به خصوص فمینیسم افراطی، کذب محض است. فمینیستها بسیاری از مسائل و موضوعهای دروغین را در قالب واقعیات و حقایق چنان جلوه میدهند که طبعاً طرفداران بیشتری یابند و بخشی از آن، خواستههای بی اساس و موهوم و فریبندهای است که آن را پارانویا[60] مینامند.[61]
حال آنکه رکن و پایه تفکر مهدوی که انتظار وجود مقدس آن منجی است، با اخلاق متعالی پایهریزی میگردد.امام صادق7فرمود:
و انتظار الفرج بالصبر و حسن الصحبة و حسن الجوار.[62]
بنابراین حدیث، انتظار آن حضرت (چه برای زن یا مرد) به حرف و سخن نیست، بلکه در کردار نیکوی شخص نمودار میگردد. از بهترین رازهای نهفته بقاء تشیع، همین روح انتظاری است که کالبد هر شیعه را آکنده میسازد و پیوسته او را به تلاش و کوشش و جنبش و جوشش وا میدارد و مانع از نومیدی و بیتابی و افسردگی و درماندگی او میگردد.
بنابر دکترین مهدویت، انتظار آن امام محبوب، خودبهخود ریاضت مهمی برای نفس است که لازمه آن، متوجه ساختن قوه عاقله و خیال به جانب امری است که در انتظار آن به سر میبریم. لازمه انتظار آن است که انسان دوست داشته باشد از همصحبتان شیعیان مهدی4باشد و بلکه از اعوان و انصار آن بزرگوار گردد و لازمه این امور آن است که شیعه مهدی4(زن و مرد) در اصلاح نفس خود بکوشد و اخلاق خویش را نیکو کند تا قابلیت همصحبت شدن مهدی4را پیدا کند و در رکاب آن حضرت جهاد نماید. انتظار، وقوع مصیبتها و حوادث را سهل و آسان خواهد کرد؛ زیرا انسان میداند که آن مصیبتها در معرض جبران و تدارک هستند و چقدر فرق است بین آن مصیبتی که انسان بداند جبران خواهد شد یا نه.[63]به تعبیر دکتر علیوردی، استاد جامعهشناس دانشگاه بغداد، تشیع، آتشفشان کوهسار اسلام است که گاه و بیگاه دود و بخار و لرزه و تکانی پدید میآورد و همین تأثیر اندک، ریشه تمام انقلابهای دنیای اسلام است.[64]راستی هم چنین است. هنوز هم این قله فرازنده آتشفشانی نکرده و نخواهد کرد تا زمانی که امام مهدی4به پاخیزد و شعله فروغ او سراسر گیتی را در برگیرد؛ آتشفشانی که بر خلاف آتشفشانهای عالم طبیعت، عالم امکان را به نور وجودی خویش آباد خواهد نمود.
نخستین نکتهای که با عنایت به مفهوم انتظار به ذهن میآید، بسنده کردن و خواستار شدن «ظهور» است از صمیم دل؛ زیرا که تا دوستدار و دلبسته چیزی نباشی، چشم به راهش نخواهی بود. لازمه این خواستن و اشتیاق، وجود دو زمینه قلبی است: یکی شناخت و آگاهی درونی از محتوای ظهور و دیگری خواست درونی و قلبی جویای آن محتوا، چنانکه رسول خدا6فرموده است:
طوبی للصابرین فی غیبته، طوبی للمقیمین علی محبتهم؛[65]
خوشا به حال صبرکنندگان در دوران غیبت مهدی، خوشا به حال پا برجایان در مقام محبت به او.
3. جایگاه زن در خانواده و اجتماع
جان استوارت میل در کتاب خود مینویسد:
ازدواج عملاً تنها بردگیای است که قانون ما آن را به رسمیت میشناسد[66] و ایولین رید[67] نیز به نقل از انگلس مینویسد: واژه «Famulus» به معنای بردگی خانگی است و «Familia» جمع بردگانی است که یک مرد دارد... این اصطلاح را رومیها ساختند تا ارگانیسم اجتماعی تازهای را نامگذاری کنند که رئیس این نهاد یک زن داشت، بچه داشت و شماری برده زیر فرمان او بود و طبق قانون رومیها حق زندگی و مرگ همه آنها در دست او بود.[68]
این تلقی از خانواده رفته رفته به تضعیف این نهاد مهم اجتماعی و سست شدن روابط خانوادگی در جوامع غربی انجامید، تا آنجا که متفکران و جامعهشناسان غربی درباره روند رو به افزایش از هم پاشیدن خانواده اعلام خطر کردند و آن را از چالشهای نظامهای لیبرال ـ دموکراسی یاد نمودند.
فمینیسم تفاوتهای طبیعی میان انسانها را که زمینه تفاوت عملکرد در محیط اجتماعی است، نادیده گرفته و با ادعای تساویطلبی، بیشترین لطمه را به جامعه، به ویژه خود زنان وارد آورد. شعار تساوی، زنان را از محیط خانه به صحنه اجتماع میکشاند و آنان را در موقعیت به ظاهر برابر در محیط کار و دانش قرار میدهد. اما حقیقت آن است که فمینیسم بانادیده گرفتن نقش مادری و همسری و روانه ساختن زنان به عرصههای دیگر در پرتو تلاشهای تبلیغاتی، موجب شد که زن، احترام مادری و محیط خانه را که بهترین محیط هنرنمایی و مهمترین ابزار او برای مشارکت اجتماعی و تأثیرگذاری بر اعضای خانواده بود، از دست بدهد و به میدانی وارد شود که احتمالاً قدرت رقابت با جنس مخالف را ندارد.[69]
بر خلاف دیدگاه فردگرای غربی، اندیشهوران اسلامی خانواده را هسته اصلی و واحد بنیادین اجتماع یاد کردهاند و رشد و تعالی انسانها را در گرو حراست از کانون خانواده دانستهاند. در دیدگاه اسلامی اهداف تشکیل خانواده بسیار فراتر ار ارضای تمایلات جنسی زن و مرد بوده و امور مختلفی را شامل میشود که مهمترین آنها عبارتند از: بقای نسل انسانی، سکونت و آرمش زوجین، ارضای غریزه جنسی، مشارکت در حیات معنوی، مشارکت در حیات مادی و تربیت نسل.
در تفکر اسلام و به تبع آن در دکترین مهدویت، استحکام و خوشبختی هر جامعهای مرهون تربیت خانوادگی افراد آن است و نقش اساسی در خانواده نیز به عهده «مادر» است. مطالعه تاریخ زنان مسلمان نشان میدهد که آنان محیط خانه را بسیار حساس و با اهمیت میشمردهاند و آن را کارخانه آدمسازی و دانشگاه انسانیت میدانستهاند. لذا تربیتشدگان آنان نیز کمال انسانی را در میدان بزرگ اجتماع به مرحله بروز میرساندهاند؛ چرا که اگر مردانی باید باشند که اساس و بنیان جامعه را بسازند، تنها مادر است که آنها را پرورش میدهد: «الولد مطبوعٌ علی حب اُمّه؛[70] فرزند [از نظر اخلاق، طبیعت و دیانت] ساخته شده مادر است.
روایات متعدد، هنگام معرفی حضرت مهدی4، ایشان را فرزند حضرت زهرا3برترین زنان جهان یاد میکنند که الگو و نمونه والای تربیتی است. از سوی دیگر، بنابر روایات متواتر آمده که «الجنة تحت اقدام الامهات؛[71] بهشت زیر پای مادران است.» همچنین روایات تأکید دارند: «الجنة تحت ظلال السیوف؛[72] بهشت زیر سایه شمشیر مجاهدان است.»با دقت در نتیجه انتهایی این دو روایت نیز که دستیابی به بهشت است، به این اصل میرسیم که سایه شمشیر مجاهدان، امنیتی همچون فضای تلاش تربیتی مادران را ایجاد میکند و یا نتیجه تلاش مجاهدان مشابه تلاش مادران است. لذا در فرهنگ انتظار، ظهور یاران از جان گذشتهای که یار و مرید حقیقی آن حضرت در آبادانی فردا باشند، بسته به فضای تربیتی است که مادران در خانواده بنا میکنند.
4. آزادی زن
لوس ایریگری[73]از فمینیستهای مشهور فرانسوی که آثاری نیز در رشته الهیات دارد، برخلاف برخی فمینیستهای دیگر به نقد فمینیسم برابری میپردازد و آرمان فمینیسم را در جامعهای میداند که در آن زنانگی جدیدی به وجود آید که زنان آزادی مطلق کسب کرده و به کلی از سلطه مردان نیز رها شده باشند. او این آزادسازی را با استلزامات یا لوازم الهیاتی خاصی میداند و همچون دیلی به مفهوم مذکر خدا به مخالفت میپردازد.[74]
راسل نیز در دفاع از آزادی و حقوق انسانی زنان، تفکر انتقادی و آرای ابتکاری خویش را به طور مبسوطی ارائه میدهد. وی ضمن حمایت صریح از اندیشههای مری دیلی و ولستون کرافت[75]و جان استوارت میل و اعلام وابستگی خود به حلقه فکری آنها، بر آموزههای کتاب مقدس و کلیسا در دو حوزه حقوق و اخلاق انتقادات مهمی کرده است. به اعتقاد وی، نظام حقوقی و اخلاقی مسیحیت درباره زن، ناقص و ناکارآمد و جانبدارانه و تحقیرآمیز است و به گونهای طرح و تدوین شده که سلامت روانی و اخلاق اجتماعی خانوادگی و فردی را تهدید میکند و آن را به مخاطره میاندازد.[76]
غرب و به خصوص تفکر فمینیستی آزادی را از جنبه مادی و جسمی در نظر دارد و از آن به نبودن مانع و چیزی یاد میکنند که از جنبش و تحرک باز دارد.[77]بنابراین چنین آزادیای را میتوان در وصف حالت جانداران غیرعاقل و یا موجودات بیجان نیز به کار برد، در حالیکه در تفکر اسلامی و در دکترین مهدویت آزادی تنها آن نیست که از خارج به انسان اعطا شود، بلکه آزادی واقعی آن است که از درون سرچشمه گیرد و رشد نماید و این بدان جهت است که قیود و تضادهای درونی به مراتب از قیود و گرفتاریهای بیرونی زیانبارتر و ناراحتکنندهتر است و آزادی کامل و واقعی تحقق نمییابد، مگر آنکه انسان از آن قیود و گرفتاریها نیز برهد.[78]علاوه بر این، بسیاری اوقات دستورالعملهایی کاملاً مغایر با آزادی زن در تفکر فمینیسم مشاهده میشود. برای مثال، سیمون دوبووار در مصاحبهای با بتی فریدن[79]میگوید:
به هیچ زنی نباید اجازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش کودکانش بپردازد. جامعه باید به کلی تغییر کند و به زنان اجازه ندهد که فقط وظیفه پرورش فرزندان را به عهده گیرند، یعنی اگر به هر زنی حق انتخاب در خانه ماندن و پرورش کودکان خود و یا شاغل بودن در بیرون را بدهند، اغلب زنان ترجیح میدهند تا در خانه بمانند.[80]
این بیان حاکی از آن است که هیچ نشانی از آزادی اصیل در این منزلت اجباری دیده نمیشود. درحالیکه اسلام با وجود آنکه دین آزادی و آزادگی است و تفکر اسلامی، همزاد و همراه با آزاداندیشی است،[81]شعارزدگی در باب آزادی را نمیپذیرد؛ شعارها و آموزههایی که موجب انحراف در باب قلمرو و حدود آزادی گشته و به تدریج غباری از ابهام و اتهام بر روی این حقیقت ضروری و مورد نیاز جامعه مینشاند و به تلقیهای نادرست ناشی از تجربه غرب درباره آزادی دامن میزند.[82]آزادی زن و مرد در تفکر مهدوی تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد آنهاست، همآهنگ باشد و آنها را به مسیر ترقی و تعالی بکشاند، ولی هرگاه آنها را به پستی و فنا سوق دهد و استعدادهای نهانی خدادادی را از مسیر خود منحرف سازد، نمیتواند احترامی داشته باشد.
5. مشارکت در سازندگی
فمینیسم نیز مدعی است که زن را باید به میدان سازندگی اجتماعی کشاند، اما در کنار این ادعا معتقد به ویرانی خانواده و خرابی نخستین پایههای اجتماعی است که تناقض این دو با یکدیگر کاملاً روشن است. انگلس مینویسد:
برای اینکه رهایی زن تحقق یابد، ابتدا باید زن بتواند در تولید تمام سطوح اجتماع شرکت داشته باشد و کارهای منزل فقط قسمت کمی از وقت او را بگیرد.[83]
برخی نیز برای کشاندن زن به محیط اجتماعی و دور نمودن او از خانواده به دلایلی واهی روی میآورند، چنانکه برخی گفتهاند: مشارکت در تولید اجتماعی باعث رشد ذهن و جسم میشود و انزوا و سرگرم شدن به کارهای ملالآور خانگی ذهن و جسم را تضعیف و افق دید انسان را محدود میکند.[84]در حالیکه در دکترین مهدویت زنان همانگونه که در دوران انتظار آن حضرت، زمینهساز تربیت و پرورش مردان جامعه صالح و محور خانواده بودند برانگیزاننده مردان در یاریرسانی آن حضرت و سازندگی جامعه نیز خواهند بود، چنانکه امام محمد باقر7درباره چگونگی عمل زنان در عصر ظهور امام زمان4میفرماید:
إنّه ینادی باسم القائم و اسم أبیه حتی تسمعه العذراء فی حذرها فتحرض أباها و أخاها علی الخروج؛[85]
جبرئیل به اسم قائم و نام پدرش ندا میدهد تا اینکه زنان محجبه این ندا را در مییابند و پدران و برادران خود را برای قیام تشویق مینمایند.
از نکات ارزشمندی که حضور زن و تأثیر گرانبهای او را در دوران سخت غیبت روشن میسازد، این است که در آن روزهایی که شیعیان پس از 260 سال با یک آزمایش بزرگ روبهرو بودند و میبایست با غیبت امام خود خو بگیرند، کسی که مفزع و پناه مردم معرفی گردید، یک زن بود؛ مادر بزرگوار امام حسن عسکری7. حضور این بانوی بزرگوار و همچنین حکیمه دختر امام جواد7، تأثیر مهمی در آماده سازی اذهان دوستداران و شیعیان حضرت جهت ورود به دوران بزرگ انتظار داشت. در این دوره امام هادی و امام حسن عسکری8زمینه غیبت را از پیش فراهم کرده بودند و شخصیتهای مورد اعتمادی همانند عثمان بن سعید عمری و پسرش محمد بن عثمان را به عنوان وکیل معرفی کرده بودند، اما به دلایلی از موقعیت مادر امام حسن عسکری7معروف به «جده» استفاده شد و وی پناه شیعه معروف گردید. از گفتوگوی احمد بن ابراهیم با حکیمه دختر امام جواد7بر میآید که پس از گذشت دو سال از رحلت امام حسن عسکری7همچنان بسیاری از کارها که در حقیقت از طرف حضرت حجت بنالحسن4و به فرمان آن حضرت صورت میگرفته، به دست مادر بزرگوار امام حسن عسکری7انجام میشده است.[86]
نتیجه
دیدگاههای زنستیز مسیحیت و کلیسا موجب شد که مخالفتها با این مرام کلیسا آغاز گردد و عدهای از صاحبنظران الهیات مسیحیت نیز سعی نمودند با تغییر در مذهب و یا حتی کنارگذاشتن آن به بازسازی شخصیت مدفون زن بپردازند.
لیکن تفکر فمینیستیای که در این الهیات رخنه نموده بود، نه تنها آن را از تحریفات و ستمهای زنانه رهایی نبخشید، بلکه تحریفات دیگری را بدان افزود و زن را با اینکه به ظاهر از قید و بندهای خارجی آزاد نمود، اما از درون به اسارتی دیگر کشاند. در مقابل، دکترین الهی مهدویت که از ابتدا نگرش عزتمندانهای به زن داشته، نه تنها منزلت و جایگاه انسانی زن را تنزل نداده، بلکه هویت انسانی و کمالیابی او را با مردان یکسان دانسته و تفاوت میان این دو را تنها در تقسیم نوع وظایف و مسئولیتها یاد کرده که آن هم از احترام خاص این تفکر به ویژگیهای طبیعی زن سرچشمه میگیرد.
پینوشتها
[1].برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، ترجمه مهدی افشار، ص73، چاپ دوم: انتشارات کاویان، تهران 1354شمسی.
[2].ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری، ج4، ص1111، چاپ هفتم: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1385شمسی.
[3].محمد حکیمپور، حقوق زن در کشاکش سنت و تجدد، ص400، چاپ اول: انتشارات نغمه نواندیش، تهران 1382شمسی.
[4].ماری دالی (Mary daly) مشهورترین فمینیست در رشته الهیات، راهبه سابق کلیسای کاتولیک و طرفدار تندرو فمینیسم زنمحور است که گاه از او به «مادرخوانده الهیات فمینیستی» یاد میکنند. (به نقل از: بانوان شیعه، سال اوّل، ش2، ص32)
[5].مگی هام، فرهنگ نظریههای فمینیستی، ترجمه فیروزه مهاجر و دیگران، ص79، چاپ اول: انتشارات توسعه، تهران 1382شمسی.
[6]. Elizabeth cady Stanton.
[7].همان، ص367 و 369.
[8]. Fredrich Engels.
[9].همان.
[10].مایکل پین، فرهنگ انتقادی، ترجمه پیام یزدانجو، ص103، چاپ دوم: انتشارات مرکز، تهران 1383شمسی.
[11].محمد میرشکرایی و علیرضا حسنزاده، زن و فرهنگ، ص633، چاپ اول: نشر نی، تهران 1382شمسی.
[12].فرهنگ نظریههای فمینیستی، ص79.
[13].محمد لگنهاوزن، «اسلام در رویارویی با فمینیسم»، نشریه بانوان شیعه، سال اول، ش 2، ص32.
[14]. Speaking the Christian God. Edited by Alvin.F.Kimel.jr.p2,3.
[15].فرهنگ نظریههای فمینیستی، ص79.
[16].آندره میشل، جنبش زنان، ترجمه هما زنجانیزاده، ص33، چاپ اول: نشر نیکا، تهران 1383شمسی.
[17].فرهنگ نظریههای فمینیستی، ص189.
[18]. E. Margaret Howe.
[19].ران رادز، «مقاله الهیات رهاییبخش»، نشریه چشمانداز، ش26، ص29.
[20]. Aida Spencer.
[21].همان.
[22]. HansKung.
[23]. هانس کونگ، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، ص66، چاپ اول: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم 1384شمسی.
[24]. Anne Oakley.
[25].حسین بستان، نابرابری و ستم جنسی،ص108، چاپ اول: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم 1382شمسی.
[26].استفانی گرت، جامعهشناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقایی، ص71، چاپ دوم: انتشارات نشر دیگر، تهران 1382شمسی.
[27].جین فرید من، فمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر، ص27، چاپ اول: انتشارات آشیان، تهران 1381شمسی.
[28].نابرابری و ستم جنسی، ص98 ـ 99.
[29]. Simon de Beauvoir.
[30].نک: سیمون دوبووار، جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوه، فصل اول، دادههای زیستشناسی، ص39، چاپ دوم: انتشارات توس، تهران 1380شمسی.
[31].نابرابری و ستم جنسی، ص98 ـ 99.
[32].همان.
[33]. John Stuart Mill.
[34].جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبایی، ص14، چاپ اول: انتشارات هرمس، تهران 1379شمسی.
[35]. Andree Michel.
[36].نابرابری و ستم جنسی، ص100.
[37].سوزان مولر آلین، زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب، ترجمه ن. نوریزاده، ص278، چاپ اول: انتشارات قصیدهسرا، تهران 1383شمسی.
(Shulamith Firestone)
[38].او را یکی از اعضای مؤسس موج دوم فمینیسم میدانند که یکی از دستآوردهای این موج، جدایی روابط جنسی از تولید مثل بود.
(Routledge companion to Feminism and post feminism.p32 The)
[39].نابرابری و ستم جنسی، ص108.
[40].عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص245، چاپ سیزدهم: انتشارات اسراء، قم 1384شمسی.
[41].سوره نساء، آیه1.
[42].مجتبی تونهای، موعودنامه، ص544، چاپ سوم: انتشارات میراث ماندگار، قم 1385شمسی.
[43].کمالالدین، ج1، باب 31، ص319.
[44].بحارالانوار، ج52، باب 27، ص328.
[45].عباس المدرسی، تمدن در عصر ظهور مهدی، ترجمه لطیف راشدی، ص101 ـ 102، چاپ اول: انتشارات حضور، قم 1382شمسی.
[46].سوره بقره، آیه286.
[47].سیدمجتبی هاشمی رکاوندی، مقدمهای بر روانشناسی، ص60، چاپ سوم: انتشارات شفق، قم 1378شمسی.
[48].محمد بن جریر طبری، دلائل الامامه، ص260، چاپ سوم: منشورات الرضی، قم 1363قمری.
[49].محمدرضا زیبایینژاد و محمدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، ص126، چاپ دوم: انتشارات دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1381شمسی.
[50].تمدن در عصر ظهور مهدی، ص19.
[51]. Robert. H. Bork.
[52].رابرت اچ. بورک، لیبرالیسم مدرن، ص493.
[53].سید محمدتقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ج1، ص167، چاپ اول: انتشارات برگ شقایق، قم 1380شمسی؛ غایة المرام، ص257.
[54].بحارالانوار، ج52، ص343، باب27.
[55].همان، ج10،ص104، باب 7.
[56].سوره سبأ، آیه18.
[57].بحارالانوار، ج2، ص294، باب34.
[58].بنوات گری، زنان از دید مردان، ترجمه محمدجعفر پوینده، ص57، چاپ اول: تهران 1377شمسی.
[59].سیدرضا صدر، زن و آزادی، به کوشش سیدباقر خسروشاهی، ص138، چاپ اول: انتشارات بوستان کتاب، قم 1386شمسی.
[60].پارانوئیا (Paranoia) بیماری و دیوانگی ذهنی و خیالی را میگویند که در آن فرد، عدم اعتماد غیرمعقولانهای به افراد دارد. (به نقل از: لیبرالیسم مدرن،ص461)
[61].اچ. بورک رابرت، لیبرالیسم مدرن، ترجمه الهی هاشمی حائری، ص468، چاپ اول: انتشارات حکمت، تهران 1379شمسی.
[62].وسائل الشیعه، ج19، ص75، باب2.
[63].سید صدرالدین صدر، المهدی، ترجمه محمدجواد نجفی، ص271، انتشارات کتابفروشی الامامیه، قم 1362شمسی.
[64].حسین تاجری، انتظار؛ بذر انقلاب، ص164، انتشارات بدر، 1358شمسی.
[65].بحارالانوار، ج36، ص304، باب41.
[66].انقیاد زنان، ص126.
[67]. Evelyn Reed.
[68].ایولین رید، آزادی زنان، مسائل، تحلیلها و دیدگاهها، ترجمه افشنگ مقصودی، ص47، چاپ اول: نشر گلآذین، تهران 1380شمسی.
[69].احمدرضا توحیدی، بررسی جنبش فمینیسم در غرب و ایران، ص179.
[70].غرر الحکم، ص137، ح2399.
[71].مستدرک الوسائل، ج15، ص180، باب70.
[72].بحارالانوار، ج33، ص14، باب13.
[73]. Luce Irigaray.
[74].بانوان شیعه، سال اول، ش2، ص35.
[75]. Mary Wollstone crafet.
[76].زناشویی و اخلاق، ص93.
[77].سیدعلی محمودی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسی هابز و لاک، ص17، چاپ اول: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران 1377شمسی.
[78].سیدمهدی صانعی، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، ص114، چاپ اول: انتشارات سناباد، مشهد 1378شمسی.
[79]. Betty Friedan.
[80].لیبرالیسم مدرن، ص461.
[81].سوره بقره، آیه256؛ سوره زمر، آیه17.
[82].علی ذوعلم، تجربه کارآمدی حکومت ولایی، ص268، چاپ اول: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران 1385شمسی.
[83].رژه گارودی، زنان چگونه به قدرت میرسند، ترجمه امانالله ترجمیان، ص81، چاپ دوم: انتشارات پرشکوه، تهران 1379شمسی.
[84].ماری آلیس واترز و اویلین رید، فمینیسم و جنبش مارکسیستی، ترجمه مسعود صابری، ص105، چاپ اول: انتشارات طلایه پرسو، تهران 1383شمسی.
[85].بحارالانوار، ج52، ص230، باب25.
[86].محمدجواد طبسی، زنان در حکومت امام زمان، ص14، چاپ اول: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود، تهران 1370شمسی.
آخرالزمان
#قدرت نظامی ایران
#مستند
#یوفو