اصلاح طلبان ایران این روزها معنی جمله ((یکی برای همه،همه برای یکی)) را به خوبی دریافته اند. جناحی که به قول خودشان بیش از سه دهه سابقه دارد و باز هم به قول خودشان بیشترین نقش را در اداره کشور از سالهای انقلاب تا کنون داشته،این روزها فنا و بقایش در گرو یک شخص است؛ سید محمد خاتمی!!

 چهار سال از انتخابات سال 88 گذشته و اصلاح طلبان با تمام فراز و فرودهایی که در این ایام پر التهاب از سر گذرانیده اند، بار دیگر تصمیم به ورود به عرصه انتخابات دارند و حالا که دیگر نه از پیش شرطهایشان خبری هست و نه از نابرابری و دیگر مسائل شکوه می کنند، درگیر یک موضوع داخلی شده اند و هر چه تقلا می کنند برای یک سوال جوابی منطقی نمی یابند، که اگر خاتمی نیاید چه می شود؟

آغازی بزرگ برای اصلاح طلبان

از همان روزهای نخست انقلاب گروهی سر برآوردند که شاید چند سالی درهیچ تشکل و گروهی را رسما فعالیت نمی کردند اما در ویژگی هایی از دیگران متمایز بودند.آنها از ابتدا اصرار زیادی داشتند خود را خط امامی بنامند و به همه اثبات کنند تنها گروهی که از همه جهات با امام هماهنگ است آنها هستند. در کنار آن چپی ها اعتقادات ضد استکباری بسیار رادیکالی داشتند به نحوی که درصد بالایی از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا را بعدها می توان در گروههای چپ رصد کرد.و ویژگی دیگری که این روزها با تلاشی بسیار زیاد در تلاشند که زیر بارش نروند توجه و علاقه شان به اقتصاد دولتی بود.انتقادی که راستی ها به دولت موسوی داشتند و دارند و البته چپی ها در جواب استناد می کنند در زمان جنگ چاره ای جز اداره اقتصاد به وسیله دولت نبود.

می توان گفت اولین نقطه ای که چپی ها رسما در آن اعلام موجودیت کردند،انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز بود.افردی مانند مهدوی کنی و ناطق نوری در جامعه باقی ماندند و کسانی مانند مهدی کروبی و موسوی خوئینیها به مجمع روحانیون رفتند.

پس از گذشت چند سال از انقلاب بر همگان روشن بود که بعضی ها دیگر در قاموس سیاسی کشور نمی گنجند،بعضی هایی که طیفی گسترده را شامل می شد و از مارکسیستها و مجاهدین خلق گرفته تا طیف حامیان بنی صدر و حتی نهضت آزادی را در خود جای می داد.به این ترتیب بسیاری منتظر بودند تا انتخابات مجلس سوم را با رقابتی نا محسوس تجربه کنند.اما انشعاب روحانیون مبارز خیلی زود ثابت کرد بین نیروهای باقی مانده نیز چندان وحدت نظروجود نخواهد داشت.

هرچه بود مجلس سوم با پیروزی نسبتا قاطع چپی ها همراه بود.مجلسی که پرداختن به اتفاقاتش از حوصله این بحث خارج است و شاید مقاله ای جداگانه بطلبد اما آنچه شد در پایان این مجلس نیروهای خط امام با رد صلاحیت نسبتا گسترده ای رو به رو شدند تا به نوعی با انتخابات مجلس چهارم قهر کنند، قهری که نتیجه اش از ابتدا معلوم بود،تشکیل مجلسی با اکثریت راست.با به پایان رسیدن مجلس چهارم چپی ها دوباره به تکاپو افتادند تا اعاده حیثیت کنند.هرچند مجلس پنجم نیز از اکثریت راستی ها تشکیل شد اما از برخی جهات تجربه ای منحصر به فرد بود.با ریاست ناطق نوری که فردی میانه رو و اعتدالی بود،اقلیت اصلاح طلبان توانستند فضایی مناسب برای فعالیت بیابند.در کنار آن سر براوردن جناحی جدید به نام کارگزاران سازندگی بود که همانطور که از نامشان بر می آمد به رییس جمهور وقت نزدیک بودند و با رای بالایی که در برخی مناطق به دست آوردند ایجاد جناح سومی را در بین نیروهای سیاسی کشور نوید دادند .هرچند این فرض چندان دوام نیاورد و کارگزارانی ها حتی در روزهای اوج خود نیز در حد دو جناح اصلی کشور مطرح نشدند.

اصلاح طلبان در اوج

با فرا رسیدن دوم خرداد 76، ناگهان دنیای سیاسی چپها رنگ و بوی تازه ای گرفت ودر حالی که بسیاری منتظر بودند ناطق نوری کابینه اش را معرفی کند و در حالی که بسیاری از ستادهای اصلاح طلب فقط بر آن بودند تا با کسب رایی چند میلیونی تنها در فضای سیاسی کشور خود را تثبیت کنند،مردم ایران دست به خلق یک شگفتی زدند و سید محمد خاتمی را را با رایی بالا به ریاست جمهوری رساندند.

حالا وقت ترک تازی اصلاح طلبان فرا رسیده بود،آنها فضایی یافته بودند تا پس از تحمل دولت هشت ساله هاشمی رفسنجانی که آن روزها با مواضعش فاصله ای بسیار داشتند،دولت خود را تشکیل دهند و طعم خوش اداره کشور را بچشند.طعم خوش این جشن با انتخابات مجلس ششم تکمیل شد و مردم با مهر تاییدی که بر نام یاران خاتمی زدند،دومین قوه را نیز به دوم خردادی ها سپردند.هرچند نتایج آن روزها با آرمانهای بسیاری از اصلاح طلبان فاصله دارد و مجلس آنقدر درگیر برخی مسایل سیاسی شد که از دیگر طرح ها باز ماند اما بیشک حد فاصل سالهای 78 تا 82 ماه عسل سیاسی دوم خردادی ها بود.ماه عسلی که با فرارسیدن انتخابات مجلس هفتم به پایان رسید و بار دیگر شورای نگهبان مانند مجلس چهارم بر نام بسیاری از اصلاح طلبان خط کشید.تا دولت خاتمی مجبور شود سال آخر خود را با مجلسی سر کند که اختلاف نمایندگانش با سلف خود از زمین بود تا آسمان و در وصف آن همین بس که حداد عادل که در مجلس قبل رئیس فراکسیون اقلیت بود اینبار با اکثریت قاطع ارا به ریاست خانه ملت دست یافت.

چرا اصلاحات شکست خورد؟

هرچه بود 8 سال دولت خاتمی نیز سپری شد تا نوبت به انتخابی دیگر برسد.دوم خردادی ها خسته از دولتی هشت ساله بودند یا مطمئن از پیروزی ،هرچه بود هیچ تلاشی برای حفظ قوه مجریه نکردند و با کمترین همدلی ممکن ،تا می شد کاندیدا دادند. برخی به سوی هاشمی رفتند، برخی پشت سر مهدی کروبی ایستادند و گروهی نیز در دقیقه نود مصطفی معین را معرفی کردند، در این بین محسن مهر علیزاده نیز بود

این شاید بار نخست بود که اصلاح طلبان به خود باختند نه رقیب و در حالی که حتی راستی ها نیز درگیری های خاص خود را داشتند شهردار شگفتی ساز تهران ناگهان رئیس جمهور شد. حالا اصلاحات آخرین سنگر ر اهم داده بود و وقت آن رسیده بود تا تماشاگر شود، تماشگری که نه در مجلس قدرتی داشت و نه در دولت و اگر هم تریبونی می یافت باید با تمام توان از انتقادات اصولگرایان در برابر خود دفاع می کرد.

سال 88 نیز برای اصلاح طلبان تراژدی دیگری در بر داشت تا آنها که با تمام قوا آمده بودند تا پیروز شوند، باز نا موفق بمانند و اینبار نیز تاریخ نام محمود احمدی نژاد را از کیسه خود بیرون آورد تا بلیط تماشای بازی سیاسی حریف برای دوم خردادی ها 4 سال دیگر نیز تمدید شود.

اين روزها بار ديگر انتخابات رياست جمهوري نزديك است و دوم خردادي‌ها عليرغم همه شك‌ها و دودلي‌هايشان تصميم به بازگشت به صحنه گرفته‌اند اما اين بار با سوالي بزرگ و البته جديد.

اين بار نام اصلاح‌طلبان بيش از پيش با نام يك نفر گره خورده و به همين دليل است كه هرچه مي‌گردند پاسخي براي يك سوال نمي‌يابند ((اگر خاتمي نيايد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟))

محمدرضا عارف، محمدعلي نجفي، اسحاق جهانگيري، محمد شريعتمداري و مصطفي كواكبيان و البته چند نام ديگر. بعضي از اين افراد پيش از آغاز رقابت‌هاي انتخاباتي عطايش را به لقايش بخشيدند و آنها هم كه ماندند نه توان ايجاد يكدستي در تمام مجموعه اصلاح‌طلبان را دارند و نه در به حركت در آوردن دوباره نيروي اجتماعي دوم خردادي‌ها در بين توده‌هاي مختلف مردم شانس چنداني برايشان تصور مي‌شود. اما دليل اين امر چيست.

چپي‌ها كه سابقه حضور سه دهه‌اي در عرصه سياست انقلاب را داشته‌اند به چه دليل در معرفي نامزدي كه بتواند در سطح رياست جمهوري با حريف اصولگرا نبرد كند ناموفقند.

پس از انتخابات اسفند 90 مجلس شوراي اسلامي كه اكثر قريب به اتفاق اصلاح طلبان آن را به نشانه‌ي اعتراض به برخي مسايل تحريم كرده بودند ـ طرحي كه البته به اذعان خودشان جزء شكست نتيجه‌ي ديگري نداشت ـ حدود 15 ماه فرصت بود تا اصلاح طلبان به برنامه‌ريزي و هدف‌گذاري براي انتخابات خرداد 92 بپردازند. اما بخش زيادي از اين زمان صرف مسائلي شد كه در جنبه عملياتي سياست هيچ سودي نداشته و ندارد. بسياري وقت خود را صرف تاييد و يا تقبيح رأي دادن خاتمي در انتخابات کردند بعضي همچنان به دنبال تدوين پيش شرط‌هايی براي حضور در عرصه بودند و برخي فقط به تماشاي اردوگاه اصولگرايان بسنده كردند. تا اين روزها كه كمتر از دو ماه به انتخابات مانده مات و مبهوت بايستند و به دنبال معجزه‌اي باشند تا شايد خاتمي بيايد و تحولي ايجاد كند.

به دور از هرگونه نگاه تخريبي و حتي با يك ارزيابي منصفانه مي‌توان به نتيجه رسيد اصلاحات يك نام است با مفسرانی بسیار. هم در آن سعيد حجاريان جاي مي‌گيرد و هم مصطفي كواكبيان هم محمدرضا خاتمي از آن دم مي‌زند و هم مجيد انصاري. كاملا مشخص است با وجود چنين طيف گسترده‌اي از فعالان و تحليل‌گراني كه خود را اصلاح‌طلب مي‌دانند در صورت نبود يك رهبري واحد كه تصميمات را يكدست كند جزء چنين سرانجامي نمي‌توان برايش متصور شد كه در فاصله دو ماه مانده به روز رأي گيري عده‌اي هنوز از قهر سياسي دم مي‌زنند عده‌اي براي حضور پيش شرط مي‌گذارند برخي مي‌گويند يا خاتمي يا هيچ كس برخي مي‌گويند هر كسي جزء خاتمي و حتي عده‌اي تا اين حد انتظارات خود را تقليل داده‌اند كه حمايت از يك كانديداي اجاره‌اي اصولگرايان را در سر مي‌پرورند. به هر حال وجه اشتراك بسياري از آنها اين است كه به خاتمي به چشم يك معجزه‌گر می نگرند و چشم در راه دوم خردادی دگر هستند.

هر چه باشد، نبود يك رهبري واحد مشكل آنها است،یا نابرابري در امتيازات و يا نداشتن اتفاق نظر در یک تفکر سیاسی واحد و یه عبارت بهتر یک ایدئولوژی روشن! امروز اصلاح‌طلبان بيش از پيش درگير يك نام شده‌اند و مشخص نيست كه اين نام اگر به هر دليلي از فضاي سياسي كشور خارج شود چه سرنوشتي در انتظار دوم خردادي‌ها خواهد بود. بايد نشست و ديد ...