بررسی های تاریخی از همان دوران باستان تا عصر حاضر، اثبات می کنند که در طول مبارزات طبقاتی، این دو ایرانیتِ متخاصم و متضاد در مقابل هم قرار دارند و این تضاد و تقابل در جامعه امروزِ ایران به طور محسوسی وجود دارد. در فرهنگ و تاریخِ ایرانیتِ اشرافی–طبقاتی،از رهبران اجتماعی تحت عناوینی همچون فاسد،غاصب، ویرانگر،افراطی،فراماسونر،ساحر، منحرف،"بزرگترین خطر از صدر اسلام" و غیره یاد می شود که تمامی این موارد را می توان در همین زمانِ حال و در برخورد با کسانی که ندای عدالت اجتماعی سر داده اند، دید.

 

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ چرا در طول تاریخ ایران به افرادی که علیه مالکیت خصوصیِ نامشروع یک فرد، یا علیه یک اقلیتِ بر جان و مالِ مردم به پا خاسته، و در جهت استقرارِ اخلاق، انسانیت و عدالت سخنی گفته، مطلبی نوشته و یا قیام کرده اند توهین می شود؛ اما از مدافعان اشرافیت و جاهلیت که در ناز و نعمت به سر برده اند، تجلیل می شود؟!

در بررسی های تاریخی باید به این واقعیت توجه داشت که در جامعه ای مانند ایران مبارزه و تلاشِ طبقه محروم و متوسط؛ علیه طبقه خاص و اشرافی، به منظور احقاق حق، استقرار عدالت، لغو مالکیت خصوصی نامشروع افراد و گروه های اقلیت اجتماعی، سابقه ای چند هزار ساله دارد. این تلاش ها و مبارزات که هدف غایی اش، استقرار نظام اجتماعی در همه ی زمینه ها بر اساس اخلاق، کرامت انسانی و عدالت است در هر دوره تاریخیِ جامعه ما، متناسب با شرایط اقتصادی (شیوه ی تولید مسلط)، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همان دوره تاریخیِ ایران صورت گرفته و میگیرد. این تلاش ها برای حذف سلطه بخشِ یک اقلیت خاص و آرزوی استقرار عدالت؛ با قبول حاکمیت جامعه و نظام اجتماعی، بخشی از «فرهنگ جامعه ایران» از همان دوران باستان به شمار می رود که به دوران اسلامی و جامعه کنونی ما منتقل شده است. در این رابطه و در یک بررسیِ فرهنگی آشکار می شود که در بطنِ مبارزاتِ طبقاتی ما ، هنوز با دو «ایرانیت» سروکار داریم: یکی طبقه خاصِ آقازاده ها و اشرافی که بر منافع طبقاتی و تبلیغات بی پایه و غلط نژادی استوار بوده و هست؛ و دیگری ایرانیت «محرومان، طبقه متوسط و رهبرانِ اجتماعی عدالت خواه» که در جهتِ استقرار عدالت در جامعه ی ایرانی و رفع و دفع مظالم اقتصادی، سیاسی و فرهنگیِ طبقه اشرافی مبارزه نموده و می نمایند.
بررسی های تاریخی از همان دوران باستان تا عصر حاضر، اثبات می کنند که در طول مبارزات طبقاتی، این دو ایرانیتِ متخاصم و متضاد در مقابل هم قرار دارند و این تضاد و تقابل در جامعه امروزِ ایران به طور محسوسی وجود دارد. در فرهنگ و تاریخِ ایرانیتِ اشرافی - طبقاتی، از رهبران اجتماعی تحت عناوینی همچون فاسد، غاصب، ویرانگر، افراطی، فراماسونر، ساحر ، منحرف،" بزرگترین خطر از صدر اسلام " و غیره یاد می شود که تمامی این موارد را می توان در همین زمانِ حال و در برخورد با کسانی که ندای عدالت اجتماعی سر داده اند، دید. نکته حائز اهمیت این است که اکثر افراد و عناصر وابسته به طبقه خاص آقازاده ها و اشرافییت، به منظور تحقیر و توهین به رهبران عدالت اجتماعی و تحقیر نظریات اجتماعی این رهبران، مطالب موهن و سخیفی را نسبت داده اند تا با ایجاد حساسیت و نفرت، مانع نفوذ اندیشه های این رهبران و بزرگان به میان مردم شده و از ایجاد یک «پایگاه اجتماعی ضد ستم» و ضد «آقازاده پروری» و ضد «اختصاصی سازی» در جامعه جلوگیری نمایند. این اتهامات آن قدر بدون ذکر سند، دلیل و مدرک تکرار می شوند تا به تدریج در افکار عامه مردم به عنوان یک حقیقت تاریخی پذیرفته شود و کسی جرأت تردید درباره ی صحت این اتهامات را نداشته باشد و اگر هم کسی تردید کرد، خود هدف اتهامات و هجمه ها قرار می گیرد. در بسیاری از بررسی های تاریخی، می توان نامِ افرادی را دید که به دلیل فریاد عدالت خواهی و تلاش برای فروپاشی ساختار طبقاتی، قربانی تمایلات نژادی، سیاسی و تعلقات طبقاتیِ حاکم بر جامعه و همچنین قربانی کسانی که اشرافیت مادی و معنوی را با هم در آمیخته بودند؛ شدند.

 

نمونه عینی و ملموس این رفتارهای مغرضانه، را به نوعی می توان در مطالب موهنی مشاهده کرد که افراد و عناصر دارای منافع خاص، به فردی مانند "محمود احمدی نژاد" و نزدیکانش نسبت داده اند؛ آن هم هنگامی که دادِ عدالت اجتماعی از سوی دولت نهم و دهم بلند شد و می رفت تا بنیان اختصاصی سازی و ریشه افراد و طبقات دارای منافع خاص را در هم بریزد. به عبارتی دیگر مردم، عدالت و عدالتخواهی را در ذهن خود پرورانده بودند و شرایط کاملاً مهیا بود تا فریاد و پرچم عدالت خواهی توسط احمدینژاد در سال 84 بلند شود. محمود احمدی نژاد در مقام ریاست دولت که قدرت عملیاتی و اجرایی در سطح جامعه داشت، معتقد بود دیگر قدرت‌طلبی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها رابطه انسان‌ها را تنظیم نخواهد کرد و رابطه انسان‌ها براساس فطرت انسانی خواهد بود. وی در سخنان خود بارها اعلام کرده بود که عشق به عدالت و توحید در اعماق جان انسان‌ها می‌جوشد و انسان‌ها احساس می‌کنند که باید برای استقرار توحید و عدالت در کنار یکدیگر قرار بگیرند و عدالت اجتماعی را مطالبه کنند. محمود احمدی نژاد تلاش نمود جلوی کسانی را که به واسطه ی قدرت مالی، سیاسی و تبلیغاتی، صاحب حق شناخته می شدند بگیرد تا بتوان حیات اجتماعی را بر اساس عدالت، قوام و رشد بدهد. وقتی که احمدی نژاد استقرار عدالت را از وظایف اصلی حاکمیت می دانست و تأکید داشت که سازوکارها را باید به‌گونه‌ای تنظیم کنیم که فضاها کنترل شود تا آحاد مختلف مردم از فرصت‌ها و ثروت عمومی بهره ببرند کاملا طبیعی است که با مواضع تند و اتهامات گوناگونِ طبقه اشرافی پرور و کسانی که دارای منافع مشترک هستند روبه رو شود. وی طبقه متوسط و اقشار محروم را داخل در جامعه دانست و از حقوق آنان با قد علم کردن در مقابل مافیای قدرت و ثروت به معنای واقعی کلمه دفاع نمود. این وضعیت ایجاد شده در جامعه امروز و تلاش برای احقاق حق طبقه متوسط و محرومان، یکی از دو "ایرانیتی" است که ایرانیتِ دیگر؛ یعنی همان طبقه خاص و دارای منافع مشترک را رو در روی آن قرار داده است. شناخت ساختار طبقاتی و نیروهای شرکت کننده در حرکت عدالتخواهی و عدالت محوری با جانبداری از احمدی نژاد که دارای وابستگی طبقاتی، سیاسی، اقتصادی نبود، درک بهتری از این دو ایرانیت به دست خواهد داد.
این موج توهین ها، تخریب هاو نیز اظهار نظرهای غیر منصفانه دامن نزدیکانِ احمدی نژاد راگرفت و روز به روز بر شدت آن ها افزوده شد؛ به طوری که سعی گردید تا اذهان عمومی را نسبت به این افراد، مکدر نمایند.

نکته حائز اهمیت این است که چون هیچ وقت به طور دقیق و به صورت اصولی، ابعاد و برنامه های دولتِ احمدی نژاد در جهتِ پیاده سازی عدالت، برای دیگران، باز نشد و در این مورد شناخت و آگاهی حاصل نگردید، مخالفان و دشمنان وی، راحت تر بر طبل مخالفت و تخریب خود کوبیدند. آن ها برای حفظ منافع و امتیازات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی خود از این عدم شناخت و آگاهی کافیِ جامعه نسبت به برنامه های احمدی نژاد استفاده کرده و تبلیغات منفی وسیعی را علیه وی به راه انداختند.
احمدی نژادی که همیشه خود را با القاب و عناوینی همچون " خادم ملت " و " نوکر مردم " معرفی می کرد آنقدر مورد هجمه و تبلیغات منفی قرار گرفت که هیچ وقت خط مشی و سیاست وی در اداره امور کشور به درستی تبیین نشد. حالا دیگر مخالفان و برخی از به ظاهر خودی ها وی را با القابی همچون فراماسونر، ساحر، افراطی، منحرف، بزرگترین خطر از صدر اسلام و غیره می خواندند.
ظاهراً کاری که باید انجام شود ایجاد یک تصویر متوازن و ایجابی نسبت به گفتمان دولت عدالت محور از طریق اطلاع رسانی درباره خدمات، فعالیت ها و عملکردهای دولت نهم و دهم است تا بتوان به یک درک و شعور گفتمانی در باب این دولت رسید. شاید یک تحلیل گفتمانی درست، بتواند تا حدودی از بار منفی انتقادات به دولت قبل را که رنگ تخریب و تخطئه به خود گرفته است خنثی کند. امید است گفتمان عدالت خواه دولت نهم و دهم، در راستای تحقق کارآمد عدالت و سایر دال‌ها و اهداف آرمانی خویش، با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی، دال‌های شناور لازم را اخذ و تثبیت نموده و بدین‌وسیله، بر کارایی و اثربخشی و به هنگامی خود بیفرایند.

محبوبه پریزان

منبع