امروز می‌توانیم ادعا کنیم که رسانه‌های کشورمان در عبور از پدیده احمدی‌نژاد با یک بحران کامل روبرو شدند. آن‌ها در فضای سیاسی و رسانه‌ای مقابل مردی قرار گرفتند که برخلاف دیگر سیاستمداران به‌هیچ‌وجه صاحب یک جبهه رسانه‌ای نبود. درنتیجه آتش توپخانه آن‌ها علیه دکتر احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس‌جمهور را نه‌تنها کسی پاسخ نمی‌داد، بلکه جبهه مقابل نیز با آن “هم‌افزایی” می‌کرد.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ پدیده رسانه به‌عنوان وسیله‌ای برای کشف حقیقت و افزایش شناخت عمری به قدمت بشر دارد و در طی مراحل مختلف پیشرفت بشری، همگام با انسان‌ها رشد و توسعه یافت و به‌تدریج به شکل فعلی آن رسید. این مقاله بنا دارد تا به روند تحول رسانه‌ها در آینده و تأثیر محیط و رسانه در فضای سیاسی ایران (به‌ویژه با توجه به تحولات دولت‌های نهم تا یازدهم) بپردازد. برای پرداختن به سیر حاکم بر تحولات رسانه، ابتدا لازم است به مفهوم توالی در عالم طبیعت بپردازیم.
در طبیعت، پدیده جایگزینی سیستم‌های اکولوژیکی {جوامع زنده} با یکدیگر “توالی” (succession) نامیده می‌شود.بدین‌صورت که درگذر زمان یک اکوسیستم بر اکوسیستم پیشین چیره می‌شود و این تغییر مداوم سرانجام به یک حد نهایی و پایدار می‌رسد. به‌عنوان‌مثال دریاچه‌ها درگذشت زمان سرانجام از رسوبات رودخانه‌ها مدفون‌شده و به باتلاق و سرانجام به مرتع مبدل می‌شوند. در این جایگزینی‌های پیاپی و بی‌وقفه، آخرین جایگزینی کلیماکس نامیده می‌شود که پس‌ازآن سیستم به یک “تعادل پایدار”می‌رسد.
رسانه‌ها تا یک قرن پیش و به وجود آمدن نظام‌های مبتنی بر آراء مردم، نقشی سنتی در اثرگذاری بر آگاهی مردم داشتند، اما پس‌ازآن به دلیل گذر مسیر قدرت از صندوق آراء افکار عمومی، با سرعت زیادی پیشرفت و رشد کردند. گروه‌های سیاسی که برای پیشبرد برنامه‌های خود به نیروی اجتماعی نیاز داشتند، به جدی‌ترین حامیان و پایگاه اصلی رسانه‌ها تبدیل شدند و رسانه به ابزاری در دست سیاسیون و گروه‌های سرمایه‌دار تبدیل شد. هر چه گروه‌های سیاسی به قدرت و سرمایه بیشتری دست یافتند، رسانه‌های آن‌ها نیز به همان نسبت به جلال و شکوه بیشتری رسیدند، و این سقوط تا آنجا بود که رسانه‌ها حتی به “ویترین” گروه‌های سیاسی مبدل شدند.
باوجود قله‌های ثروت و قدرت در فضای سیاسی، و رقابت بر سر کسب قدرت بیشتر و در اختیار گرفتن افکار عمومی، جنگ میان گروه‌های سیاسی به فضای رسانه‌های وابسته نیز کشیده شد. بدین ترتیب جنگ بر سر شکل‌دهی به افکار عمومی و تخریب جبهه مقابل میان رسانه‌ها آغاز شد، جنگی که می‌توان آن را جنگ “برندهای خبری” نامید.
اگر بخواهیم درباره آینده رسانه صحبت کنیم، ابتدا باید جوابی به این سؤال کلیدی بدهیم که “نتیجه جنگ برندها به‌عنوان طلایه‌داران قله‌های ثروت و قدرت سیاسی، چه خواهد بود؟!”. آن‌چنان‌که نبرد ابر رسانه‌ها نشان می‌دهد، رسانه‌ها هرروز از ابزارهای بیشتری برای تحریف واقعیات به‌سوی صاحبان خود سود می‌برند و از سوی دیگر نسبت به تخریب طیف مقابل از هیچ اقدامی فروگذاری نمی‌کنند. با ادامه این وضع و هجمات مقابل رسانه‌ها به یکدیگر و مهجور شدن حقیقت، می‌توان پیش‌بینی کرد که نتیجه نهایی جنگ برندها، بی‌اعتباری ابزار رسانه در میان افکار عمومی خواهد بود،همچنان که اکنون نیز نشانه‌هایی از آن دیده می‌شود. بی‌اعتبار شدن ابر رسانه‌هایی مانند BBC، FOX، CNN، العربیه، RT و… نزد افکار عمومی به‌عنوان رسانه‌های وابسته و دارای رویکردی جانب‌دارانه، خود گواه این مدعاست. بااین‌حال به نظر می‌رسد هنوز زمان انفکاک کامل رسانه‌ها از اعتماد مخاطب نرسیده است،هرچند به آن بسیار نزدیک هستیم. شاید انفکاک میان رسانه و مخاطب آخرین گام “سیر ابزار رسانه” باشد که در طبیعت کلیماکس نامیده می‌شود که توضیح آن در پاراگراف دوم این مقاله داده شد.

رسانه‌ها در فضای سیاسی ایران
در کشورمان رسانه‌ها و به‌ویژه رسانه‌های بزرگ‌تر، به دلیل وابستگی مستقیم به جناح‌ها و گروه‌های سیاسی و نداشتن “استقلال رفتاری” فضای محدودتری نسبت به دیگر رسانه‌ها دارند. سیل روزنامه‌های وابسته به یک جریان و سایت‌های خبری وابسته به جریان دیگر که امروز از هر زمان دیگری آشکارترند نیز از منطق جنگ برندها استفاده می‌کنند؛ با این تفاوت اساسی که نسبت به پدیده مشابه در فضای بین‌المللی از کاتالیزوری به نام احمدی‌نژاد استفاده می‌کند و این کاتالیزور سرعت دگرگونی و حوادث را به‌شدت افزایش داد.
امروز می‌توانیم ادعا کنیم که رسانه‌های کشورمان در عبور از پدیده احمدی‌نژاد با یک بحران کامل روبرو شدند. آن‌ها در فضای سیاسی و رسانه‌ای مقابل مردی قرار گرفتند که برخلاف دیگر سیاستمداران به‌هیچ‌وجه صاحب یک جبهه رسانه‌ای نبود. درنتیجه آتش توپخانه {رسانه‌های} آن‌ها علیه دکتر احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس‌جمهور را نه‌تنها کسی پاسخ نمی‌داد، بلکه جبهه مقابل {طیف سیاسی دوم} نیز با آن “هم‌افزایی” می‌کرد. این “گل زدن در میدان بی‌رقیب رسانه‌ای” تا بدان جا کشیده شد که بعدها بازیکنان این میدان {رسانه‌های مخالف احمدی‌نژاد} برای بالا بردن ارزش کار خود، دست به “ساخت بازیکنان فرضی” در زمین زدند و بارها و بارها خود را در مقابله با این بازیکنان خیالی نشان دادند. ادعای وجود شبکه‌های وبلاگی وابسته توسط سایت‌های رنگارنگ نمونه‌ای کاملاً گویا از این ترفند بود، جایی که در برابر سیل مطبوعات و سایت‌های خبری پرزرق‌وبرق، طیف مقابل ۱۵۰ “وبلاگ” را شبکه رسانه‌ای احمدی‌نژاد حساب می‌کرد! حال‌آنکه هر وبگردی می‌تواند ده‌ها صفحه در تفاوت میان سایت‌های خبری – تحلیلی و یک وبلاگ مقاله بنویسد.
طبیعتاً حضور در میدان بی‌رقیب و گل زدن به دروازه‌های خالی چیزی نیست که بابت آن‌کسی ادعای پیروزی کند و فقط یک رویکرد منفی محسوب می‌شود و این نکته‌ای بود که در دوره احمدی‌نژاد فهم نشد.از سوی دیگر پمپاژ اخبار منفی، شنیده‌های امنیتی با رویکرد تضعیف دولت، مصاحبه‌های تند و آتشین و… و در یک‌کلام دمیدن در شیپور “مخالفت و مطالبه‌گری” با چاشنی تحقیر، جای خود را در رسانه‌ها باز کرد و در این میان حتی به ساده‌ترین اصول جنگ روانی هم توجهی نشد. با شروع فضای انتخاباتی این فضا تندتر شد، تا اینکه دولت جدید انتخاب شد و زمام امور را به دست گرفت. طبیعتاً تغییر رویکرد رسانه‌ها از فضای “مخالفت و مطالبه‌گری با دولت” به فضای “تشکر و ثناگویی” مستلزم دوره و زمانی بود که در این برهه کوتاه وجود نداشت. پس رویکردها با شیبی تند تغییر کرد و افکار عمومی “رفتار دوگانه” را تنها توجیه این تغییر ناگهانی جهت‌گیری رسانه‌ها دانست، و این اتفاق فرآیند بی‌اعتبار شدن رسانه‌ها را {در ایران} سرعت بخشید.
البته لازم به ذکر است درحالی‌که رسانه‌ها در فضای سیاسی ایران در چالش با دو بحران “جنگ برندهای خبری” و “رویارویی با پدیده احمدی‌نژاد” مشروعیت و اعتبار خود را از دست می‌دهند، تلاش می‌کنند تا با استفاده از موج مظلوم‌نمایی ناشی از برخوردهای امنیتی و با پشتیبانی طبقه بورژوای ایرانی {و حضور مؤثر آن‌ها در فضای اجتماع}، از اعتبار خود دفاع کنند.

نسل جدید رسانه‌ها
در بحبوحه جنگ برندهای خبری، نسل جدیدی از رسانه‌های مردمی به وجود آمدند که به دلیل نداشتن منابع و وابستگی به قله‌های ثروت و قدرت، کمتر دیده می‌شوند و میدان اثرگذاری کمتری دارند. بااین‌حال نقش کلیدی این رسانه‌ها را می‌توان در فضای “پسا ابر رسانه” بررسی کرد و شناخت، جایی که رسانه‌های بزرگ‌تر به‌تدریج بی‌اعتبار شده و اثرگذاری خود بر افکار عمومی را از دست می‌دهند. بااین‌حال سؤال کلیدی این خواهد بود که آیا بی‌اعتبار ‌شدن ابر رسانه‌ها در افکار عمومی و شکل‌گیری تناقض “رسانه و حقیقت”، به بی‌اعتبار شدن “ابزار رسانه” و نابودی این ابزار منجر خواهد شد؟! آیا بی‌اعتباری رسانه‌ها آخرین گام از سیر تحول آن خواهد بود؟! یا اینکه پس بی‌اعتبارشدن رسانه‌های بزرگ نسلی از رسانه‌های مردمی که نزدیکی بیشتری با توده‌ها و خواسته‌هایشان دارند (و در پی تحمیل خود بر افکار عمومی نیستند) سربرخواهند آورد؟! به نظر نگارنده پاسخ این سؤالات کلیدی را با توجه به‌سرعت بیشتر سقوط اعتبار رسانه‌ها در ایران، ابتدا در ایران خواهیم شنید.

احمد شریعت
منبع

"Our President, analytical news site"