سوم‌تیری‌ها نام یاران‌اصیل و وفادار و خدمتگزار و خاموش و بی ادعای احمدی نژاد نیست؛بلکه نام آنانی‌است که با انگیزه‌های منفعت‌طلبانه‌شخصی همراهی با جریان‌پیروز و یا قصدتصفیه کینه های‌سیاسی با رقیبی درحال‌شکست و چشیدن لذت‌پیروزی پس از تودهنی که ازمردم درمقابل سیاسی‌بازیشان خورده بودند؛به جبهه عدالتخواهی و یاران‌احمدی نژاد پیوستند و منافقانه برای افزایش وزن خود در جریان‌عدالتخواه آن را“سوم تیری” توصیف کردند.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ از اولین روزهایی که کلمه سوم تیر در توصیف جریان عدالتخواهی و حامیان دکتر احمدی نژاد به کار برده شد نسبت به این کلمه و بار محتوایی و گفتمانی آن حساسیت منفی داشتم و علی رغم عدم همراهی سایر رفقا و فضای سیاسی در طول سالهای دولت عدالتخواهی؛ بر تفکیک جریانی یاران ۲۷ خردادی احمدی نژاد از موج حامیان بعد از این تاریخ دکتر که در توافقی نانوشته و ناخودآگاه با کلمه سوم تیری و جریان سوم تیر خود را توصیف می کردند تاکید داشتم، حساسیتی که به زعم بسیاری از دوستان نابجا و وحدت شکن بود اما عده محدودی که به عمق و علت این حساسیت واقف بودند علی رغم عدم همراهی های اولیه با وقوع برخی رخدادهای بعدی به ضرورت غفلت شده این تفکیک از ابتدا ایمان آوردند…

شاید اکنون به ذهنتان آمده که دیگر با وقایعی که در چند سال اخیر بر سر جریان عدالتخواه و حامیان دکتر احمدی نژاد آمده، چه جای این صحبت ها و تفکیک کردن ها است!، اما نکته دقیقا همینجاست که اگر جریان عدالتخواهی و گفتمان انقلاب اسلامی قرار است بازسازی شود ابتدا باید برای شناسایی مهمترین نقاطی که از آن ضربه خورده و آسیب دیده ایم و بر طرف کردن اشکالات اقدام کنیم و زخم های کهنه را معالجه کنیم تا بتوان برای حرکات بعدی برنامه ریزی کرد علی الخصوص زخم هایی که علی رغم طول عمر زیادشان هنوز بسته نشده و هر بار به شکلی تازه سر باز می کنند و کمر جریان را خم می نمایند. شکاف گفتمانی موجود در جریان حامی دکتر احمدی نژاد از منظر نویسنده شاید یکی از مهمترین مشکلات این جریان است که به طور قطع ریشه این شکاف به انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ و فاصله میان دو طیف گفتمانی حامیان ۲۷خردادی و حامیان سوم تیری بر می گردد؛ سوم تیری ها جماعتی که هر بار با چهره و نامی جدید در میان صفوف جریان عدالتخواهی خطوطشان را بازسازی کردند و هنگامی که در برابر منفعت طلبی و اقتدارگرایی و تندروی هایشان با مقاومت حواریون ۲۷ خردادی مواجه شدند منافقانه خنجرهای زهرآلودشان را از پشت بر کمر جریان فرود آوردند…

………………………………………………….

فضای سیاسی انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم در سال ۸۴ در شرایطی شکل گرفت که پس از سالها غلبه تدریجی جریان دگراندیش و سکولار بر سپهر سیاسی کشور که منجر به استحاله ناخودآگاه بسیاری از انقلابیون سابق و تغییرات اساسی گفتمانی در رویکردهای آنان و همچنین تغییرات اساسی در فرهنگ عمومی جامعه، جریان عمومی متمایل به گفتمان انقلاب اسلامی با برخی تحرکات سیاسی مناسب موفق به کسب دو پیروزی سیاسی در انتخابات های شورای شهر و مجلس شورای اسلامی گردیده بود و از این رهگذر این امیدواری به وجود آمده بود که با توجه به عملکرد مناسب عناصر این جریان در منصب های کسب شده و رویکرد مثبت اجتماعی شکل گرفته نسبت به جریان عمومی گفتمان انقلاب اسلامی در میان مردم؛ شرایط جهت کسب موفقیت در عرصه های کلان مدیریت کشور و دولت و انتخابات ریاست جمهوری فراهم گردیده است.

اما با نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری و مطرح شدن چهره های مختلف که همگی مدعی به دوش کشیدن پرچم گفتمانی جریان عمومی انقلاب اسلامی و البته هر یک به قرائتی خاص ومتفاوت از دیگران و از منظر خود بودند؛ سوال اساسی این بود که کدام یک از این اشخاص و سلایق را باید نماینده حقیقی و نماد صادق گفتمان انقلاب اسلامی در مقابل گفتمان دگراندیشان دانست و…

اصولگرایی عنوان زیبایی بود که از آن برای پوشش سیاسی کلیت سیاسی جریان عمومی متمایل به گفتمان انقلاب استفاده می شد؛ اما مشکل آنجا بود که همگان از فسیل های راست سنتی و موتلفه و جامعه روحانیت گرفته تا راست های میانه و مدرن و تحولخواهان و صدها خرده جریان فرصت طلب همسود! در کنار بدنه عمومی حزب الله و شاخه های اقماری کاسب و غیر کاسب آن به همراه بریدگان و توابین از جبهه دوم خرداد (با انگیزه های مختلف) همگی در یک جبهه و جریان موش به دست دور دیگ آنروزها داغ اصولگرایی جمع شده و فریاد می زدند “حاجی انا شریک!”

و مضحکه میدان در این میان آنهایی بودند که در طول سالیان غلبه فکری جریان دگر اندیش آنچنان استحاله فکری شده بودند که دور دیگ اصولگرایی هم هنوز مشغول قرقره گفتمان اصلاح طلبی و آروغ های روشنفکری فندقی بودند و دیگران را نیز به این قرقره های مهوع با آب لجن های پس مانده از … سکولار ها می خواندند چرا که اقتدار گرایان عقب مانده سیاسی که جبر زمانه و شکست های مفتضح سیاسی آنان ر ا وادار به پذیرش واقعیت “قدرت مردم” کرده بود هنوز از توان ذهنی درک تغییر نگاه و خواست مردم عاجز بودند و گمان میکردند که با قرقره ساده لوحانه ادبیاتی که رقیبشان با استقاده از آن در دوره های قبل پشتشان را به خاک مالیده اینبار موجب پیروزی آنان و جلب مردم به سوی نمایش دلقک ها که با صرف هزینه های نجومی برپا شده بود خواهد شد؛ غافل از اینکه مقلب القلوب شخص دیگریست و لطف او تنها با مخلصینی است که قلب ها و اعمالشان را برای او از غیر او پاک کرده باشند….

در این میانه کشاکش جنگ احزاب بر سر منافع ناگهان بانگی غریب برخواست و یک مرد تمام معادلات سیاسی مادی را به هیچ انگاشت؛ پرچم عمل به تکلیف را بر سر دست گرفت و با شعار بازگشت به آرمانهای انقلاب خمینی کبیر(ره) پا به میدان نهاد و طراحی سیاست بازان و دنیاپرستان را با صلای معنویت خود به آتش کشید، آتشی که هرچند در ابتدا به چشم بسیاری دیده نمی شد و شعله ای کوچک و کوتاه مدت تلقی می گردید اما با گذشت زمان تبدیل به آتشفشانی شد که جهان را به دیده بسیاری تیره و تار کرد…

قطعی شدن حضور ساختار شکنانه دکتر احمدی نژاد که منجر به درهم فروریختن طراحی های کاسبانه روسای قبایل و بزرگان قوم برای ایجاد وحدت منفعت طلبانه حضرات اصول نما! شد در نهایت منجر به خلق موقعیتی طلایی برای برهم خوردن آرایش سیاسی میدان و فراهم شدن زمینه مناسب برای حضور تمام سلایق سیاسی و سنجیده شدن وزن ادعا و تبلیغات و نظرسازی های مدعیان و محکی برای سنجش عیار صداقت و وفاداری حضرات به گفتمان انقلاب اسلامی در ترازوی پذیرش ریسک جلب آرا با حمایت آشکار از این گفتمان بود، آزمایشی که یک به یک مدعیان آن حتی پیش از سنجیده شدنشان در محضر آراء مردم به پایان حیات سیاسی خود رسیدند…

دکتر احمدی نژاد در یک رقابت گفتمانی در مرحله اول انتخابات نهم ریاست جمهوری پشت نمایندگان نحله های مختلف فکری سیاسی اعم از اصولگرا و اصلاح طلب را به خاک رساند و پس از آن در مرحله دوم این انتخابات پدرخوانده تئوری اجرایی تمام جریانات سیاسی مقابل خود را نیز به لطف الهی و مدد موج عمومی مردمی که در فاصله زمانی این دو مرحله شکل گرفت؛ شکست داد، اما اصلی ترین مشکل و معضل جریان عدالتخواه احمدی نژادی که بعدها دولت عدالتخواه احمدی نژاد را شکل داد از همین فاصله زمانی مابین دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری نهم شکل گرفت، ترک کوچکی که بعدها تبدیل به شکاف و گسلی شد که تا متلاشی کردن جریان عدالتخواهی پیش رفت و تمام تلاش ها برای ترمیم آن بی فایده بود و بلکه موجب تشدید و تعمیق شکاف شد و از هر طرف که جلوی پیشرویش را بستند و رویش پوشاندند از سویی دیگر دهان گشود…

……………………………………..

احمدی نژاد هنگام ورود به عرصه جنگ احزاب سال ۸۴ و انتخابات ریاست جمهوری نهم گفتمان انقلاب اسلامی و شعار بازگشت به آرمانهای انقلاب خمینی کبیر(ره) را برگزید؛ گفتمانی که مبتنی بر چهار اصل و رکن محوری بود:

۱٫ ولایتمداری

۲٫ عدالتخواهی

۳٫ ساده زیستی

۴٫ استکبارستیزی

و فئه قلیله ای که تا قبل از ۲۷ خرداد به گرد سردار عدالتخواه انقلاب اسلامی جمع شدند نه به امید نتیجه بلکه به سودای عمل به تکلیف و حمایت از گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و فارغ از هرگونه منفعت طلبی و سهم خواهی و یا حب و بغض شخصی؛ تنها لحب علی یعنی گفتمان انقلاب اسلامی هر چه داشتند در طبق اخلاص نهادند و در غوغای عملیات روانی و هجمه های دشمنان و مدعیان ظاهر الصلاح بی هیچ چشمداشتی از جریان عدالتخواهی و گفتمان انقلاب اسلامی و نماد و سردار آن که دکتر احمدی نژاد بود حمایت کردند و این حمایت بر مبنای همان نگاه تکلیف مدارانه و گفتمانی در طول سالهای بعد ادامه یافت و در کوران هجمه ها و تخریب و تهمت ها روز به روز ارتقاء گفتمانی پیدا کرد و آبدیده تر شد و کماکان ادامه دارد…

اما زهر کشنده ای که در کام جریان عدالتخواه ریخته شد و هر بار که آن را قی کرد و اثراتش را درمان، باز از جای دیگری بیرون زد؛ باده ای بود به نام سوم تیری ها که گرماگرم مبارزه انتخاباتی با رقیب نهایی و نشئگی پیروزی بعد از آن و مشکلات و مصلحت اندیشی های پس از آن عدالتخواهان واقعی فئه قلیله را از توجه به درمان اثرات شیطانی این سم بازداشت ، جماعتی که نه لحب علی بل لبغض معاویه و با طیفی گسترده از انگیزه ها و رویکردهای گفتمانی و یا فرصت طلبانه و منفعت محور و سلایق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مختلف و بعضا متضاد؛ از فردای ۲۷ خرداد به اشکال مختلف سوار بر قطار عدالتخواهی شده و بعضا برای پوشش و جبران حضور دیرهنگام در جبهه عدالتخواهی بلندتر و کوبنده تر از همه فریاد عدالتخواهی برآوردند؛ فریادهایی که اگر نه همه آنها؛ اما بسیاریشان عدالتخواهی و انقلابی گری به قرائت شخصی صاحب فریاد بود نه چهارچوب گفتمانی جریان عدالتخواهی گفتمان انقلاب اسلامی…

………………………………………………….

سوم تیری ها نام یاران اصیل و وفادار و خدمتگزار و خاموش و بی ادعای احمدی نژاد نیست؛ بلکه نام آنانی است که با انگیزه های منفعت طلبانه شخصی همراهی با جریان پیروز ویا قصد تصفیه کینه های سیاسی با رقیبی در حال شکست و چشیدن لذت پیروزی پس از تودهنی که از مردم در مقابل سیاسی بازیشان خورده بودند؛ به جبهه عدالتخواهی و یاران احمدی نژاد پیوستند و منافقانه برای افزایش وزن خود در جریان عدالتخواه آن را “سوم تیری” توصیف کردند و بر اساس این توصیف جعل گفتمان کردند و بر اساس گفتمان جعلیشان به مطالبه وزن و سهم و منافع خود و همپیاله هایشان پرداختند و چون در باج خواهی از سردار عدالتخواهی ناکام ماندند؛ فریاد “وا سوم تیرا” سردادند و احمدی نژاد را متهم به انحراف از آرمانهای سوم تیر کردندو خود را باقیان و وفاداران به آرمانهای دروغین و خودساخته شان؛ غافل از اینکه هنوز در حافظه ها اسناد منفعت طلبی های سیاسی و رجاله گری های جناحی شان موجود است و هنگامی که دهان های خاموش باز گردد اندک آبروی عاریتی نیز به باد خواهد رفت…

سوم تیری ها تنها در مقطع زمانی منتهی به سوم تیز وارد جریان نشدند، چه بسا افرادی که سالها بعد به جریان عدالتخواه احمدی نژادی پیوستند ولی در حلقه وفاداران قبل از ۲۷خرداد و عدالتخواهان حقیقی به شمار می آیند چرا که به گفتمان انقلابی احمدی نژاد پیوستند و با انگیزه هایی خالص و از جنس فئه قلیله مخلصین و چه بسیاری از آنانکه قبل از سوم تیر به یاران احمدی نژاد پیوسته بودند اما در گذر زمان و وساوس شیطان و محک تجربه عیارشان سنجیده شد و ناخالصی شان آشکار شد و با کمال افتخار خود را سوم تیری خواندند نه احمدی نژادی و بر یاران دیزوز شمشیر کشیدند و بر چهره مقدس سردار عدالتخواهی چنگ انداختند و در امتحان سیه رو شدند…

سوار و پیاده شدن سوم تیری ها به قطار در حال حرکت و پیشرو جریان عدالتخواهی انقلاب اسلامی در طول سالهای استقرار دولت عدالتخواه احمدی نژاد تداوم پیدا کرد و حتی پس از پایان دولت عدالتخواه نیز ادامه یافت و ادامه دارد همچنان که در طول تاریخ منازعه حق و باطل ادامه داشته و هر بار جماعتی در مسیر مبارزه عدالتخواهانه پای نهاده اند و جماعتی دیگر از درون جریان با انگیزه های مختلف پرچم هایی برافراشته اند و هوای نفس را امام خود کرده اند و رفته اند تا ناکجاآبادهایی که نتیجه انتخابشان بوده…

میدان ۷۲/ علی نورایی