از مهمترین عوامل ضعف و شکست در عرصه هنر، می توان به موضوع نداشتن يك نقشه راه مدون فرهنگي و سیاست مشخص در این حوزه اشاره کرد که این موضوع به نوبه خود به ناكارآمدي سیاست گذاران و همچنین مديراني بازمی گردد كه در طول سه دهه گذشته در راس مراكز فرهنگي قرار داشته اند و در نتیجه به اعمال سليقه هاي شخصي در حوزه هاي مختلف فرهنگي و هنري پرداخته اند.

«پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»- رامین شریف زاده/ نخست) اينكه هنر چيست و اساسا هنر و دين چه رابطه‌اي با يكديگر دارند، مقوله‌اي است كه همواره ذهن جامعه ما را به خود مشغول داشته است. پرسش‌هايي چون نسبت‌ ميان‌ هنر و دين‌ چيست‌؟ آيا اساسا مقوله‌اي‌‌ به نام "هنر ديني" وجود دارد؟ و يا اينكه معيارها و مصاديق "هنر ديني" كدام‌اند؟ نخستين پرسش‌هايي است كه پاسخ به آنها مي‌تواند، رابطه ميان هنر و دين و بالطبع نسبت ما با این مقوله مهم و تاثیرگذار را شفاف سازد.

دوم) مقوله تربیت، در علومی چون روانشناسی و جامعه شناسی و همچنین مباحث دینی، همواره فصل مهمی را به خود اختصاص داده است. آنچه از برآیند نظریات متفاوت این حوزه حاصل می شود آنکه اساسا منظور از تربيت انسان، به فعليت رسيدن استعدادهاي بالقوه او است و چون كمال هر موجودي در شكوفايي و به فعليت رسيدن استعدادهاي بالقوه او مي‌باشد، لذا در صورتي كه انسان در يك نظام تربيتي صحيح پرورش يابد، به كمال خود خواهد رسيد. از اينجا مي‏توان دريافت كه هدف نهايي از تربيت انسان چيزي جز به كمال رسیدن او نيست؛ اگر چه کمال و شکوفایی انسان در مکاتب مختلف تعابیر متفاوتی دارد.

در نظام دینی، سعادت بشر در گرو برآورده شدن تمام نيازهاي اعتقادي، اخلاقي، فرهنگي، سياسي، فردي و اجتماعي انسان دانسته شده و در عين تأكيد فراوان بر اهميت امور معنوي و ايمان و اخلاق و فضايل انساني، به جنبه‌هاي مادي و طبيعي بشر نيز توجه خاصی مبذول داشته است. زيبايي از كمالاتي است كه همچون ديگر كمالات دوست داشته مي‌شود. هر انساني بدون نياز به آموزش و فقط به اقتضاي فطرت كمال‌دوستي و كمال‌جويي، دوست‌دار زيبايي است. با توجه به نقش مهم زيبايي در هنر مي‌توان به ارتباط هنر با فطرت زيبا دوست آدمي پي برد اگر چه در نحوه اين ارتباط جاي درنگ است.

سوم) هنر، تبيين زيباي مفاهيم واقعي يا خيالي است و هنرمند، كسي است كه به زيبايي، مفاهيم ذهن خود را تبيين مي كند. در واقع هنرمند با آفرينش زيباي باورها و آمال خود در قالب هاي مختلف، ذهن و دل مخاطبان را به فضاي آرزوهاي مورد نظر خود مي كشاند. هنرمند به حكم عقل خود ملزم به سپاسگزاري از كسي است كه به او نعمت بخشيده است و شكر اين نعمت با به كار گرفتن آن در راه اعتلاي ارزش هاي انساني ممكن مي شود. آرمان هاي بلند انساني همچون كرامت بخشيدن به انسان ها، برقراري عدالت اجتماعي، گسترش آزادي در انديشيدن و عمل كردن البته در چارچوب رعايت حقوق ديگران وقتي در قالب هاي زيباي هنر عرضه شوند، شور مي آفرينند و جامعه بشري را به سمت و سوي تحققشان برمي انگيزند.

چهارم) به رغم تلاش هاي زيادي كه تاكنون در عرصه فرهنگ و هنر کشور صورت گرفته است لكن از آنجا كه اساساً مسير، صحيح انتخاب و طي نشده است، هنر کشور با هدف مطلوب خود فرسنگ ها فاصله دارد. اما اینکه چه عواملی باعث ایجاد و گسترش چنین انحرافاتی شده است، نیاز به دقت نظر بیشتری دارد که در ادامه به بخشی از آنها پرداخته می شود.

از مهمترین عوامل ضعف و شکست در عرصه هنر، می توان به موضوع نداشتن يك نقشه راه مدون فرهنگي و سیاست مشخص در این حوزه اشاره کرد که این موضوع به نوبه خود به ناكارآمدي سیاست گذاران و همچنین مديراني بازمی گردد كه در طول سه دهه گذشته در راس مراكز فرهنگي قرار داشته اند و در نتیجه به اعمال سليقه هاي شخصي در حوزه هاي مختلف فرهنگي و هنري پرداخته اند.

به عبارتی پس از گذشت سي و چندي سال از پيروزي انقلاب اسلامي تعريف واحد و دقيقي از فرهنگ و هنر متعالي مورد نظر انقلاب وجود ندارد كه براساس آن دستگاه ها و نهادهاي فرهنگي، بتوانند برنامه ريزي دقيق و مدوني براي تحقق اهداف خود داشته باشند. خب منطقي است، وقتي تعريف جامع و مانعي از يك موضوع نداشته باشيم، نمي توانيم طرح جامعي براي دستيابي به اهداف كلان مورد نظر آن طراحي كنيم. این موضوع باعث می شود که سیاست های هنری کشور در حوزه های مختلف، با عزل و نصب مسئولان تغییر اساسی و بنیادی نماید.

به یقین ریشه این مشکلات را باید در مسئولانی جستجو کرد که در طول این سال ها مناصب فرهنگی و هنری کشور را اشغال کرده اند. با اداي احترام به تمامي مديراني كه در طول سال هاي پس از انقلاب در راس مراكز فرهنگي خدمتگزاري كرده اند بايد اعتراف كرد بسياري از اين عزيزان اساساً يا نسبتي با فرهنگ و موضوع هاي فرهنگي نداشته اند يا با تصميم هاي اشتباه خود كه آن نيز نشات گرفته از بي اطلاعي آن ها از عرصه فرهنگ بوده است، لطمات جبران ناپذيري به عرصه فرهنگ و هنر كشور و بالطبع هنرمندان و فرهنگيان وارد آورده اند.

به عنوان مثال تصمیم نابجای دولت آقای میرحسین موسوی در تعطیلی ویدئو کلوپ ها در دهه شصت به سهم خود، لطمه جبران ناپذیری به فرهنگ و هنر کشور وارد کرد که عواقب آن همچنان دامنگیر جامعه است. در دهه نخست انقلاب، ویدئو کلوپ ها نقش عمده ای در سرگرم ساختن جامعه و ایجاد فضای سالم در بهره برداری از فضای شبکه خانگی را برعهده داشتند. با تعطیلی کلوپ های ویدئویی از یک سو بخش مهمی از سرگرمی مردم حذف شد و از سوی دیگر جامعه به سمت استفاده از فیلمهای غیر مجاز و بالطبع با صحنه های غیراخلاقی گرایش پیدا کرد. در واقع با این تصمیم نابجا، دولت نه تنها اشتیاق مردم در تماشای تولیدات سینمایی را کاهش نداد بلکه نادانسته آنها را به سوی استفاده از تولیداتی با محتوای کاملا مغایر با ارزش های جامعه رهنمون ساخت.

یا اینکه نماينده محترمي كه هنوز تفاوت "صداگذاري" و "صدابرداري" در سينما را نمي داند در كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي براي سينماي كشور تصميم گيري می كند؟ و یا اینکه دغدغه اساسي برخي اعضاي محترم كميسيون فرهنگي مجلس در یک مقطع زمانی معطوف به اين شده بود كه راه حلي براي بالابردن سطح مميزي در سينما پيدا كنند.

البته موضوع به اين جا ختم نمي شود مروری بر وضعیت تعطيلي خانه سينما نمونه دیگری از این بی تدبیری ها محسوب می شود؛ موضوع اختلاف سليقه اعضاي خانه سينما با مسئولان فرهنگي و سينمايي كشور موضوع تازه اي نيست اما شيطنت هاي برخي افراد و بي تدبيري هاي صورت گرفته از سوی مسئولان سینمایی دولت دهم، سر و كار گره اي را كه مي شد با دست باز كرد به دندان انداخت. به عبارتی دیگر هر چه رئيس جمهور محترم تلاش می کرد تا موضوع را به نحو احسن فيصله دهد، بي تدبيري های مسئولان سینمایی وقت بر عمیق تر کردن اختلافات اصرار داشتند.

درخصوص سازمان صدا و سيما موضوع بازهم پيچيده تر است. آقاي ميرباقري، معاون سيماي وقت که هم اکنون به عنوان معاون اجتماعی وزیر کشور منصوب شده اند، در مناظره اي كه در انجمن روزنامه نگاران مسلمان برگزار شد اعلام كرد كه سياست هاي توليدي فيلم و سريال در صدا و سيما بر مبناي آيات قرآن كريم پايه گذاري شده است. به اين معنا كه بيش از 80 درصد آيات قرآني انذار دهنده و تنها 20 درصد تبشيري هستند؛ از اين رو محتوا و ساختار سريال ها و فيلم هاي تلويزيوني 80 درصد انذار دهنده و تنها 20 درصد جنبه تبشيري خواهند داشت. اين ادعا در حالي بيان شد كه نه تنها در كتاب "افق رسانه" چنين موردي پيش بيني نشده است بلكه مقام معظم رهبري بارها و بارها در مناسبت هاي مختلف از دست اندركاران صدا و سيما خواسته اند تا برنامه هاي خود را با نگاه اميدآفرين و پرنشاط به توليد برسانند. حال شما حاکم بودن چنین تفکری در سازمان مهمی چون صدا و سیما چه عواقب دهشتباری را می تواند ایجاد کند. بنده ادعا دارم که بخش مهمی از بی اعتنایی مردم نسبت به سریال های صدا و سیما بر اثر تسلط همین نگاه و تصمیمات بر سیاست های صدا و سیما است.

اساساً يك فرايند زماني درست عمل مي كند كه تمامي اجزاي آن با هم و در كنار هم به منظور تامين يك هدف عمل كند اما از آنجايي كه برخي مسئولان به ضوابط و مقررات دستگاه هاي تحت مديريت خود توجه نمي كنند و به اعمال سليقه هاي شخصي مي پردازند، لذا هر دستگاه يا نهاد و سازماني ساز خود را نواخته و به صورت جزيره اي مستقل عمل مي كند كه نتيجه آن نيز گسترش بدسليقگي و ناهماهنگي در اجزاي فرهنگ و هنر كشور است.

از جمله مهمترین عوامل ضعف و ناتوانی در تعالی فرهنگ و هنر کشور، ناتوانی در برقرار کردن ارتباط با هنرمندان است. مديران فرهنگي به دلايل مختلفي از جمله آگاهي اندك از مباني فرهنگ، ناتوان از ايجاد ارتباط مناسب با اهالي فرهنگ و هنر هستند و به جاي آن كه اعتمادسازي ميان هنرمند و دستگاه مسئول صورت گيرد معمولاً موضوع القاي خواست دستگاه به هنرمند و یا ترجیح خواست هنرمند به مسئول صورت گرفته است.

پنجم) امروزه نمي توان از نقش تشخیص، جذب، اعتمادسازی و تربیت به عنوان يك اصل مهم در بحث شكوفايي فرهنگي غافل بود. تشخیص، جذب، اعتمادسازی و در نهایت تربيت، عالي ترين هدف و اساسي ترين ‏پيام پيامبران و نخستين و ضروري ترين وظيفه آنان بوده است. تربيت جرياني مستمر و فعاليتي تدريجي است كه نه مرز مي شناسد و نه زمان و مكان؛ درخت تربيت زود ثمر نمي‏دهد و نبايد انتظار داشت ‏يك شبه يا چند ماهه در امر ظريف و پيچيده تربيت معجزه انجام گيرد. از این رو در ابتدا بايد به هنرمند اعتماد كرده و به هنري كه مي آفريند ايمان داشته باشيم. ايمان داشته باشيم كه هنرمندان واقعي تلاش مي كنند تا دوشادوش ساير اقشار مردم بخشي از مشكلات جامعه را به دوش كشند و با نماياندن ضعف ها و كاستي ها، افزون بر انجام رسالت خود، مسئولان را متوجه كمبودها سازند. در كنار اين اعتمادسازي، بايستي زمينه هاي شكوفايي استعداد ها را توسط دستگاه هاي ذيربط نيز فراهم آوريم.

در يك پروسه زماني با رفتار معقولانه و محبت آميز خود اجازه دهيم تا هنرمندان دريچه واقعيت ها را با نظر خود بگشايند. بايد باور كنيم كه هنرمندان تشنگان درك حقيقت و ارائه زيباي آن به مردم و جامعه هستند و چنانچه برخلاف سليقه و ميل ما گام برمي دارند مشكل از آن ها نيست بلكه مشكل از ماست، مشكل از ناتواني ما از نمايش صحيح حقيقت و امكان آزمون و خطا به آنهاست.