مسئله ولایت پذیری و پیروی از ولایت گاهی اوقات ظرافتها و پیچیدگی های خاصی دارد. و در این جاها است که دست منافقین و کسانی که خیلی سطحی با اوامر ولایت برخورد می کنند رو می شود.

آنچه در ادامه می آید مصاحبه با حجت الاسلام غلامحسن محرمی مسئول گروه تاریخ در دانشنامه قرآن و حلقه تاریخ در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه قم است. ایشان به مدت نه سال در درس خارج فقه آیت ا... العظمی شیخ جواد تبریزی حاضر بوده و نیز دو سال در درس اصول ایشان و نیز سه سال درس خارج حضرات آیات سبحانی، وحید خراسانی، هاشمی شاهرودی، محمد حسن احمدی فقیه و جناتی شرکت داشته اند. تدریس دروس رسائل و مکاسب از اشتغالات وی در حوزه های علمیه در سالیان اخیر است. وی به مدت 20 سال نیز در گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم عضویت داشته است. از تالیفات ایشان می توان کتاب های «پژوهشی پیرامون انصار»، «دفاع از حقانیت شیعه»، «تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری» و «نهضت عاشورا» را نام برد. در مورد جنگ صفین و نقش آفرینی شخصیت های مختلف در این جنگ، با وی به گفت وگو نشستیم.

می  توان جنگ صفین را به عنوان یکی از مهمترین رخدادهای صدراسلام نام برد که نتایجش در آینده سیاسی مسلمین تأثیر غیر قابل انکاری داشت، در ابتدای صحبت درباره این پیکار توضیح بفرمایید.
امیرالمؤمنین(ع) بعد از به دست گرفتن حکومت، پیامی را خطاب به معاویه که قبل از آن توسط عمر و بعد، عثمان به عنوان والی شام منصوب شده بود، فرستادند و طی آن از وی خواستند تا حکومت آن دیار را به شخص تعیین شده از سوی امام بسپارد و خود از امیری شام کنار برود. اما معاویه از قبول این فرمان سرپیچی کرد و امام را به جنگ با خود فرا خواند. معاویه خود را خونخواه عثمان می دانست و ادعای این را داشت امام افرادی را که او قاتلان خلیفه می نامید در اختیار او بگذارد. نتیجه این سرکشی و عدم تبعیت از فرمان امام علی(ع) به وجود آمدن جنگ در اطراف منطقه صفین بود. جنگی که ماهها طول کشید و نتیجه آن بعد از ماجرای قرآن به نیزه کردنِ سپاه شام، مسئله حکمیت بود.
جنگ نهروان و ظهور خوارج در مقابل امیرالمؤمنین(ع) نیز معلول همین جنگ است. البته شکست در صفین به هیچ وجه از لحاظ نظامی نبود. در تاریخ آمده است که در روزهای پایانی جنگ، سپاه کوفه به پیروزی های چشمگیری دست یافته بود. ولی به علت اختلافاتی که در سپاه حضرت علی(ع) بوجود آمد شکست سیاسی ایشان در انتهای نبرد رقم خورد.
یکی از شخصیتهای پیچیده ای که به عنوان فرمانده سپاه حضرت امیر(ع) در تاریخ از او نام برده می شود «اشعث» است. لطفاً شخصیت او را برای ما تحلیل کنید.
اشعث  بن قیس از قبایل کندی است. کنده یکی از قبایل بزرگ یمنی محسوب می شد که پس از فتح مکه اسلام آوردند. درباره آنها اخبار معتبری وجود دارد که بعد از فوت پیامبر(ص) مرتد شدند. اشعث در آن زمان رئیس قبیله کنده بود. در این شرایط مسلمانان با آن قبایل وارد جنگ شدند و شکستشان دادند و اشعث را که فرمانده بود، دستگیر کرده، پیش ابوبکر آوردند. وقتی که اشعث را نزد ابوبکر بردند او درخواست کرد تا با خلیفه تنها صحبت کنند. وقتی ملازمان ابوبکر بازگشتند در ناباوری تمام دیدند که دستان اشعث بازشده و او داماد خلیفه گشته است! قضیه از این قرار بود که اشعث با قول ازدواج با خواهر کور ابوبکر و کمک به او در امر حکومت آزاد شد. این پیچیدگی شخصیت اشعث را می رساند. بعد از آن عصر فتوحات شروع می شود. او به کوفه می رود و به دلیل ریاستش بر قبیله کنده از بزرگان کوفه به شمار می رود. زمانی که حضرت علی(ع) به کوفه می روند نمی توانند جایگاه او را نادیده بگیرند. از طرفی هم حضرت به او حکم نداده بودند که بخواهند عزلش کنند. در یکی از روزهای جنگ صفین او و قبیله اش خوب می جنگند و پیروزی های چشمگیری را برای سپاه به ارمغان می آورند. اما حضرت در توصیف این واقعه می فرمایند که «امروز با عصبیت پیروز شدیم».
با وجود آشکار بودن نفاق اشعث برای امیرالمؤمنین، ایشان چگونه حاضر می شوند که امام حسن(ع) با جعده دختر اشعث ازدواج کنند و در نهایت هم با دست او مسموم شوند؟
در پاسخ به این سؤال باید یک مسئله کلامی را حل کنیم. وقتی قصه کلامی این نوع ماجراها حل شود، مسئله تاریخی آن هم حل می شود. سنت الهی بر این قرار ندارد که پیامبر یا امامی را تا ابد زنده نگه دارد. بالاخره یکی توسط همسرش مسموم می شود و دیگر بزرگوار در محراب ضربت می خورد. اینها مشیت خدا است و ائمه نیز با آن مخالفت نمی کنند. از طرفی ائمه در زندگی روزمره خویش از علم غیب استفاده نمی کنند. چون در صورت استفاده از توانایی های خارق العاده خویش، وجود اختیار از بین می رود.
و تحلیل تاریخی این مسئله؟
در ابتدا امیرالمؤمنین دختر «سعید بن قیس همدانی» را برای امام حسن مجتبی(ع) خواستگاری کردند. سعید بن قیس از حضرت فرصت خواستند تا با دختر خود مشورت کند. اشعث با استفاده از این فرصت، دختر سعید را برای پسرش خواستگاری کرد. بعد خدمت امام(ع) رسید و از ایشان خواست تا امام حسن(ع) دختر خود جعده را به عقد درآورد. البته در قبول خواسته اشعث توسط امام علی(ع) مصلحت سیاسی هم نهفته است. در وصلت فرزند امیرالمؤمنین با دختری از قبیله بزرگ کنده هم مصلحت سیاسی وجود دارد هم مصلحت دینی.
مهمترین فردی که در برابر اعمال سیاسی اشعث بر ضد امام علی(ع) ایستادگی کرد، مالک اشتر بود. ایشان را برای ما بیشتر معرفی کنید.
«مالک  بن حارث عبد یغوث نخعی»، معروف به مالک اشتر، از فرماندهان نظامی بزرگ و از دلاوران شجاع و یاوران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین است. از لحاظ طبقه بندی رجال، جزو تابعان محسوب می شود. یعنی کسانی که شخص پیامبر را درک نکرده باشند. او از قبیله نخع یکی از مهمترین قبایل یمن است.
دلاوری های او در جنگهای مختلف زبانزد همگان است. در صفین سپاه شام را مغلوب خود کرده بود، که اگر نبودند فریب خوردگان قرآنهای بر سر نیزه شده و نبود تهدید امیرالمؤمنین به پذیرش حکمیت، پیروزی نهایی در آن نبرد را به ارمغان آورده بود. در سال 38 هجری قمری از سوی حضرت(ع) به حکومت مصر منصوب گردید تا فتنه ای که توسط معاویه برضد محمد بن ابی بکر برپا شده بود را خاموش کند ولی در راه رسیدن به مصر مسموم شده و به شهادت رسید. از زبان حضرت امیر(ع) داریم که در وصف او فرمودند: «مالک برای من چنان بود که من برای رسول خدا(ص)». همین حدیث به تنهایی مقام والای او را نشان می دهد. مالک در حکومت امیرالمؤمنین جایگاه خیلی والا و مهمی داشت؛ یعنی مثل وزیر اعظم.
چه شد که مالک در مسئله «قرآن به نیزه کردن» سپاه معاویه، تسلیم شد؟
بعد از اینکه عده زیادی از سپاهیان امام در اثر ظاهرگرایی به امام فشار می آورند حضرت هرچه قدر اینها را نصیحت می کند و می گوید معاویه در اصل قرآن را قبول ندارد و با این شیوه می خواهد از شکست فرار کند، قبول نمی کنند. لذا امام مجبور می شود که پیکی را برای مالک بفرستد تا مالک برگردد. مالک به پیک امام می گوید: به امام سلام برسان و بگو تا 10ضربه شمشیر دیگر پیروز خواهیم شد اندکی صبر کنید. ولی وقتی پیک برای بار دوم می آید و به مالک می گوید اگر برنگردی امام را زنده نخواهی دید مالک خیلی سریع برمی گردد.
مالک با چه منطقی به فرمان امام مبنی بر بازگشت از میدان نبرد برای نخستین بار عمل نکرد؟
بین امرهای مختلف تفاوت هست. این امر، امر شریعتی نبوده است. اینها یک سری از اوامری هستند که امام یا پیغمبر به صورت عادی صادر می کنند و از امر غیبی در این زمینه استفاده نمی کنند. اینها امر مولوی نیست. فرض کنید امام به شما بگوید درِ خانه خود را از آهن بساز تا ایمن تر باشد. حال اگر من پیش خود حساب کردم که با این کار نمی توانم یک کار واجب مثل دادن خرج زن و بچه را انجام دهم، عقل و دین و حتی خود امام هم راضی نیست که این کار را بکنم. حال مالک هم انسانی است که توانایی تحلیل شرایط و نیرنگ دشمن را دارد و می فهمد که امام را تحت فشار گذاشته اند، می خواسته با اینکار زمان بگیرد و کار خوبی هم کرده است. از همین جا معلوم می شود مسئله ولایت پذیری و پیروی از ولایت گاهی اوقات ظرافتها و پیچیدگی های خاصی دارد. یعنی گاهی اوقات حرکت در مسیر واقعی ولایت یک هوشمندی خاصی می خواهد. و در این جاها است که دست منافقین و کسانی که خیلی سطحی با اوامر ولایت برخورد می کنند رو می شود.
یعنی جمع بندی مالک این بود؟
او تا آخر هم حکمیت را امضا نکرد هر چند امام(ع) در ظاهر به این کار راضی شده بود. وقتی مالک از دنیا رفت، امیرالمؤمنین آرام نمی گرفت و می گفت: «مالک... مالک.... و چه کسی می فهمد که مالک کیست؟» خیلی سخنان بلند بالایی درمورد مالک دارد. ببینید این عهدنامه مالک اشتر امیرالمؤمنین شاهکار حکومت داری است شاید تا الآن در عالم انسانیت این جور چیزی نوشته نشده.
در جریان حکمیت رابطه بین اشعث و مالک چگونه بود؟
متأسفانه اشعث که نقاب علی دوستی به چهره داشت در جریان موضوع حکمیت، مالک را به جنگ طلبی متهم می کرد. مالک اشتری که دست راستِ علی بود و ساده لوحان هم باور می کردند. البته به این سادگی نبود. در ظاهر اشعث دروغ نمی گفت. او نفوذ داشت. اشعث در جناحی قرار داشته که هر چیزی را در مورد مالک قبول می کرده اند. هرچیزی در مورد مالک پخش شده از طرف اینها بوده است. اشعث تنها نبود و جناح و جریان داشت.

مهدی زارعی ـ سلمان سیدی