چه قرابتی بین خاتمی و ولایتی است که بعد از ولایتی به سراغ خاتمی می‌روند؟ و همین قرابت در سال ۸۴ خود را نشان می‌دهد و ولایتی اعلام می‌کند که به نفع هاشمی کناره‌گیری می‌کند. متأسفانه بسیاری از کسانی که در جایگاه خواص فرض می‌شوند، فرصت کافی نداشته‌اندکه دوست و دشمن شناسی گفتمانی و روابط بیناگفتمانی یا ضد گفتمانی را در نظام فکری خود جابیندازند. و به سادگی می‌گویند که ما قالیباف را برای ریاست جمهوری قبول نداریم، ولی ولایتی را قبول داریم.

متأسفانه هنوز نظام فکری برخی از خواص، درهم‌ریخته است و این آشفتگی، گاه سبب اشتباهات بزرگی می‌شود. نمونه این به‌هم ریختگی هندسه معرفتی را می‌توان در موضعگیری های سیاسی برخی از خوبان دید؛ مثلا برخی می‌گویند که خط قرمز ما قالیباف است، ولی هم زمان خط سبز آنان ولایتی است. اکنون با شیوه گفتمان‌شناختی، این پدیده را بررسی می‌کنیم.

انقلاب اسلامی زمینه فهم گفتمانی و رشد فقه سیاسی- اجتماعی:

با شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران، دوران بی‌دولتی اسلام ناب و حاکمیت فقه فردی و ارزیابی افراد با ویژگی‌های شخصی آنان تمام شده است؛ و ما وارد دوره فقه اجتماعی و سیاسی شده‌ایم و افراد را باید با نظام گفتمانی آنان شناخت.قرآن مجید می‌فرماید: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»؛ روزی که مردم را بر اساس امام‌شان صدا می‌زنیم. اسراء،۷۱. یا «وَ تَرى‏ كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ كِتابِهَا» جاثیه، ۲۸. یعنی روزی که افراد بر اساس مرامنامه گفتمانی‌شان تقسیم بندی می‌شوند نه بر اساس عملکرد به ظاهر فردی.یعنی فرد با امام یا رئیس جمهور منتخب و گفتمان برافراشته یا به زیرکشیده‌اش شناخته می‌شود نه با اوصاف فردی.

 

بنابراین شناخت گفتمانی و امام‌مند، به شدت حیاتی و تعیین کننده است. و نمی‌توان به یک فرد، فارغ از مجموعه گفتمانی و تأثیرگذار در وی نگریست. انسانی که برای رئیس جمهوری انتخاب می‌شود، به شدت با هم‌کاران و هم‌گفتمانانش شناخته می‌شود نه اخلاق و عملکرد شخصی‌اش. مشکل پیش آمده برای احمدی‌نژاد عمیقاً این اثر را داشت که آدمها را با تکیه‌گاه‌ها و اطرافیان و هم گفتمانان آنها بشناسیم و اینکه عملکرد فردی وی نمی‌تواند معیار داوری درستی برای تصمیم‌گیری گفتمانی درباره وی باشد.

بررسی گفتمان‌شناختی ولایتی:

ولایتی می‌گوید که در سال ۷۶ دوباره کارگزاران سازندگی به وی مراجعه کردند که نامزد آنان شود؛ ولی وی نه به دلیل تفاوت گفتمانی، بلکه به دلایلی دیگر، آن را نپذیرفته است و نهایتاً آنان به خاتمی مراجعه کردند. چه قرابتی بین ولایتی و کارگزاران تکنوکرات و لیبرال اقتصادی است؟ که وی را تحقق بخش مرامنامه حزبی و اهداف تکنوکراسی و لیبرالی خود می‌دانند؟

چه قرابتی بین خاتمی و ولایتی است که بعد از ولایتی به سراغ خاتمی می‌روند؟ و همین قرابت در سال ۸۴ خود را نشان می‌دهد و ولایتی اعلام می‌کند که به نفع هاشمی کناره‌گیری می‌کند و البته این کناره‌گیری را بعداً منتسب به توصیه فردی می‌کند که حالا مرحوم شده است. حتی اگر چنین توصیه‌ای بوده است، شرعا و عقلا نمی‌توان توصیه ضد گفتمانی را پذیرفت.

مبانی دینی دوست و دشمن گفتمانی:

امیرالمومنین در حکمت ۲۹۵ نهج البلاغه می‌فرماید: «أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ: فَأَصْدِقَاؤُكَ صَدِيقُكَ وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّكَ».

دوستان تو سه دسته‌اند، الف. دوست تو؛ ب. دوست دوست تو؛ ج.دشمن دشمن تو. درباره گزینه دوم و سوم باید یادآور شد که رویکرد امیرالمومنین (ع) در این تقسیم‌بندی، رویکردی گفتمانی است. یعنی اگر کسی گفتمانی بر ضد گفتمان دشمنان تو داشت و شاخص‌هایی که سبب دشمنی وی با آن گفتمان شده است، در گفتمان خودش نبود، یعنی یک دشمنی آگاهانه و منطقی با دشمن تو داشت، آنگاه چنین فردی حقیقتا دوست تو است. وگرنه بسیاری از گروهها هستند که دشمن دشمن تو هستند، ولی در عین حال دشمن تو هم هستند.

درباره دوست دوست هم همین گونه است. ممکن است که کسی دوست دوست تو باشد ولی دشمن تو هم باشد. بنابراین رویکرد امیرالمومنین در این مساله نیز گفتمانی است؛ یعنی کسی که بر اساس منطق صحیح و گفتمانی، اقدام به دوستی با کسی کرد، او منطقاً باید با دوست دوستش هم دوست باشد؛ زیرا دوست دوستش هم بر اساس همین ارزشها اقدام به تنظیم مرامنامه و عملکرد خود خواهد کرد.

بنابر نظر امیرالمومنین (ع)، دوستِ دوست تو، دوست تو هم به حساب می‌آید. اکنون این فرمایش را در بحث «ولایتی، قالیباف» جریان می‌دهیم. ولایتی و قالیباف و حداد ائتلاف کردند که هر سه برای ریاست جمهوری صلاحیت دارند و حاضرند به نفع یکدیگر با شرایطی که دارند(مثل اقبال عمومی بیشتر) کنار بروند. یعنی هر سه، با کمی تفاوت، یکی هستند. اکنون باید به کسی که ولایتی را خط سبز خود می‌داند و قالیباف را خط قرمز خود، گفت:

الف. فرض مساله این است که خط قرمز، ضد خط سبز است؛ یعنی خط قرمز ‡ خط سبز.

ب. قالیباف خط قرمز شما است و ولایتی خط سبز شما.

ج. ثابت شد که خط سبز شما = خط سبز خود شما و نیز، خط سبز کسی که خط سبز شما است.

د. قالیباف خط سبز ولایتی است، پس قالیباف، خط سبز شما هم هست. نتیجه: قالیباف هم خط قرمز شما است و هم خط سبز شما؛ یعنی خط قرمز = خط سبز! و این بر خلاف فرض مسأله است؛ یعنی شما نظام فکری یا تصمیمی متناقضی دارید.

استدلال به ذیل روایت: امیرالمومنین در حکمت ۲۹۵ نهج‌البلاغه می‌فرماید: «وَ أَعْدَاؤُكَ، عَدُوُّكَ وَ عَدُوُّ صَدِيقِكَ وَ صَدِيقُ عَدُوِّكَ». دشمنانت عبارتند از: دشمن تو، دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو. بنابراین نمی‌شود هم بگوییم قالیباف را خط قرمز خود بدانیم، ولی دوست و هم‌ائتلاف وی را خط قرمز خود ندانیم؛ زیرا دوست دشمن(مخالف فکری) تو، یعنی خط سبز خط قرمز تو، همان خط قرمز تو است (دوست دشمنت، دشمن تو است).

متأسفانه بسیاری از کسانی که در جایگاه خواص فرض می‌شوند، فرصت کافی نداشته‌اند که دوست و دشمن شناسی گفتمانی و روابط بیناگفتمانی یا ضد گفتمانی را در نظام فکری خود جابیندازند و به سادگی می‌گویند که ما قالیباف را برای ریاست جمهوری قبول نداریم، ولی ولایتی را قبول داریم.