زمان عبور از پیچ تابع دو موئلفه است. یک- عبور از گردنه و بزنگاه خطر و دو- رسیدن به انگیزه و عزم همگانی برای چرخش (انحراف) بعدی به مسیر اصلی. و این دو محقق نخواهد شد مگر آنکه مانع سازان نقاب دار، به آستانه ای از سرمستی و اعتماد به نفس برسند که نقاب ها را بردارند و چهره حقیقی خودشان را به نمایش بگذارند. و البته این اتفاق رخ نخواهد داد مگر آنکه آنها، بر اساس زاویه دید انحرافی و چارچوب های اشتباه محاسباتی، در پیچ، مسیر مستقیم را طی کنند.

عبدالرضا سلطانی/ 1- صعود بدون وجود آن تقریبا امری ناممکن محسوب می شود. اصولا بعضی ها عاشق آنها هستند و معتقدند جاده بدون آنها یکنواخت و کسل کننده است. از سوی دیگرکمتر کسی وجود دارد که به نوعی آن را تجربه نکرده باشد. قدیمی تر ها به این مسئله صحه می گذارند که یک رابطه کاملا معنادار و مستقیم میان مزه حرکت و صعود در جاده، با تعدد آنها وجود دارد. البته حرف مهندسان موید همه این گفته هاست، آنها می گویند هیچ جاده ای در کوه بدون وجود آنها معنای جاده را پیدا نمی کند. فنی ها و کاربلدها برای درک بهتر ضرورت وجود آنها اضافه می کنند باید آنها باشند تا بشود از گردنه های تند و خطرناک عبور کرد و بالا رفت و اصولا وظیفه آنها تسهیل جریان حرکت و شیب شکنی در مسیر صعود است.

اما نظر کارشناسان راهنمایی و رانندگی اندکی متفاوت از بقیه است. آنها به این پدیده از دریچه ای دیگر می نگرند و همواره آن را دروازه ای رو به خطر میدانند. این کارشناسان می گویند در این قطعات کوتاه از جاده، توقف یا سرعت غیر مجاز با هم تفاوت چندانی نمی کنند، زیرا هر دو، خطر تصادف یا سقوط و مرگ را به دنبال خواهند داشت.

در هر صورت این پدیده ای است آمیخته از همه این تعاریف، از شیب شکنی تا هیجان و خطر، این داستان "پیچی" است که در منتهی الیه مسیر رسیدن به قله، بر سر راه صعود قرار گرفته تا سرنوشت بشریت را در بلندترین نقطه ای که تا به حال تجربه نشده، مشخص کند. بگذارید از زاویه ای بِکرتر به این پدیده ساده اما اعجاب انگیز نگاه کنیم.

2- پیچ یک منحنی است، انحرافی که جزئی از مسیر جاده محسوب می شود اما به واسطه تفاوت در "افق دید" ماهیتی متفاوت از اصل جاده پیدا می کند. فرمول عبور از این قطعه از جاده چندان پیچیده نیست، برای عبور از پیچ، لاجرم و اجبارا باید به طور مقطعی به یک مسیر انحرافی گام نهاد، اما اگر بخواهیم پیچ، آخر جاده ی ما نباشد، باید از این انحراف هم منحرف شد و در ترازی معادل و متعادل، به سوی مسیر اصلی دوباره یک چرخش دیگر انجام داد. به عبارتی اگر بخواهیم در یک جمله فلسفه پیچ را خلاصه کنیم، می توان گفت، فلسفه پیچ انحراف از انحراف است.

3- اما برای ورود به پیچ باید یک موئلفه حیاتی و کاملا ابتدایی را به خاطر داشت، و آن اینکه فلسفه وجودی پیچ، شکستن شیب برای تسهیل در مسیر حرکت و صعود است. به زبان ساده یعنی ما وارد پیچ می شویم تا از آن خارج شویم، نه آنکه در آن توقف کنیم یا از آن بدتر، این مسیر انحرافی را به مثابه ادامه راه در نظر بگیریم و تا مرز سقوط پیش برویم. خلاصه این چند سطر را می توان در این جمله خلاصه کرد، لازمه ورود به پیچ، به خاطر نگاه داشتن مسیر اصلی حرکت، و اشتباه نکردن در افق دید است.

4- بر اساس بسیاری از معادلات افقی، محاسبات عمودی و حتی مناسبات ترکیبی، سه پیش فرض، اساس این نوشتار را تشکیل داده است:
الف- مسیر و جریان حرکت، صعودی است و آن را اینگونه در نظر می گیریم. ب- این مسیر، مسیری بی بازگشت و غیر قابل تغییر است و ج- هرگونه تلاش برای منحرف، مسدود یا معکوس کردن مسیر، در چیدمان نهایی جدول، قطعه ای می شود که یا سرعت صعود را به طور تصاعدی افزایش میدهد، یا باعث باز شدن معبر و میانبری می شود که در نهایت مسیر را کوتاه تر می کند.

با وجود این سه پیش فرضِ مورد ادعا، به مهمترین قسمت این نوشتار، یعنی بررسی افق دید، در تندترین زاویه پیچ میرسیم. بر اساس بسیاری از اخبار، در آینده ای نه چندان دور، در تندترین زاویه پیچ سرنوشت قرار خواهیم گرفت، جایی که آن را می توان سرحد نهاییِ نقطه تعادل یا نقطه فرارِ رهایی پیچ نامید. خصوصیات این نقطه از پیچ را می توان بطور خلاصه اینگونه تصویر و تفسیر کرد:

در این نقطه از پیچ، قله و مسیر اصلی کاملا محو و ناپیدا خواهند بود. اما آنچه سپهر دید را شکل می بخشد، شامل دو افق کاذب است. افقی که در دوردست، صحنه ای فانتزی و تخیلی از طلوع خورشید در مغرب! را به نمایش می گذارد و افق کاذب دیگری که صحنه ای هولناک از یک پرتگاه و دره بی انتها را در چند قدمی تداعی میکند. با توجه به آنچه در سطور بالا مدعی شدیم، هیچ کدام از این دو افق، حقیقی نیستند، پس طبیعتا آنچه مبنای حقیقی ندارد نمی تواند قاعده حرکت کلی ما را تشکیل بدهد، پس ارزش عکس العمل اشتباه و نامتناسب را هم ندارند. به عبارت ساده تر نه خورشیدِ امید از مغرب طلوع می کند و نه قرار است این افق کاذب، هدفی باشد که ما بدون توجه به خط قرمزها، گاردریل ها و دیواره های جاده، مسیر دره را به امید رسیدن به آن کوورسوی در حال زوال طی کنیم و از مسیر سقوط سر در بیاوریم.

5- با توجه به همه آنچه تا اینجا مدعی شدیم، دو پرسش مبنایی و مهم دیگر به وجود می آید که قطعا باید به آنها پاسخی هر چند موجز داد.

اول اینکه با همه مفروضات بالا، چرا پیچ؟ و از آن مهمتر، چرا حالا پیچ؟ دوم اینکه این تا به کی پیچ؟

اولا- برآیند مجموع کارشکنی ها و خباثت های شیاطین، اجازه ادامه مسیر در وضعیت مستقیم را نمیداد، پس به ناچار باید با نرمشی مدبرانه و هوشمندانه، گردشی قهرمانانه می داشتیم، تا ازاین گردنه خطرناک عبور کنیم. اما پاسخ پرسش چرا حالا پیچ، و این پیچ تا کی، یک پاسخ مشترک را در پی دارد که کمی مفصل تر به آن می پردازیم.

زمان عبور از پیچ تابع دو موئلفه است. یک- عبور از گردنه و بزنگاه خطر و دو- رسیدن به انگیزه و عزم همگانی برای چرخش (انحراف) بعدی به مسیر اصلی. و این دو محقق نخواهد شد مگر آنکه مانع سازان نقاب دار، به آستانه ای از سرمستی و اعتماد به نفس برسند که نقاب ها را بردارند و چهره حقیقی خودشان را به نمایش بگذارند. و البته این اتفاق رخ نخواهد داد مگر آنکه آنها، بر اساس زاویه دید انحرافی و چارچوب های اشتباه محاسباتی، در پیچ، مسیر مستقیم را طی کنند. در این هنگام است که انگیزه لازم برای عزم و حرکت همگانی در مسیر تصحیح حرکت به وجود خواهد آمد و با پالایش مانع سازان، سبکبار از گردنه عبور خواهیم کرد.

اگر باز هم مصر باشید که بدانید "تا کی؟"، نویسنده معتقد است این فرایند بیشتر از آستانه صبر و انتظار دشمن و کمتر از آستانه ناامیدی کامل ما، به طول خواهد انجامید. و البته این جملات شاید بتواند شما را در حل این مسئله اندکی یاری کند، کل این صحنه، دوئلی است میان دو جبهه ای که محکومند به صبر و تحمل، و اگرچه شیطان تا سرحد توانایی، صبر و متانت به خرج خواهد داد، اما این یک امر قطعی است که صبر خدا و جبهه حق از صبر شیطان و جبهه باطل، بیشتر است. پیروز این میدان در این مقطع فوق حساس، جبهه ای است که دیرتر از کوره در برود.

6- در جمع بندی نهایی باید یادآور شد، دستی که مسیر نیاکان ما را در عمق دو هزار و پانصدمین سال، از آستانه دروازه تمدن و مسیر ملموس و محسوس و نقد توسعه منحرف کرد، همان دستی است که مهر بهشت نسیه و راه نارفته و نادیده آزادی را به دل پدران ما انداخت، این همان دستی است که در دامن سردترین زمستان ها و تاریک ترین شب ها، گل هایی پرورش داد که در مسیر صعود، ذخیره و خون بهای بیداری و رسیدن ما به سرمنزل بهشت (بهار جاودانی) باشند، و این همان دستی است که در قله بیست و هفتم "قطار را دوباره به ریل اصلی خود بازگرداند" و شک نکنید این همان دستی خواهد بود که در موعد معلوم که می تواند در بعیدترین زمان باشد، دوباره از آستین امت بیرون خواهد آمد و مسیر صعود را با کمترین هزینه و بیشترین فایده تصحیح خواهد کرد. این همان دستی است که وعده اش صادق، لطفش بیکران و مهرش جاودان است. این تنها دستی است که باید به آن امید داشت.

منبع