امام خامنه ای(مدّظلّه العالی): به قول خود آمريكايى‌ها، سياست خاورميانه‌اى آنها دچار شكست شده. آمريكا در سياستهاى خود در اين منطقه، دچار شكست است. احتياج دارند به اينكه يك برگ برنده‌اى را به قول خودهاشان رو كنند؛ اين برگ برنده از نظر آنها عبارت است از اينكه: نظام جمهورى اسلامىِ انقلابىِ مردمى را، بكشانند پاى ميز مذاكره.

كشورهای انقلابی به دلیل ماهیت و نقش منطقه‌ای خود، نیاز فراگیری به امنیت دارند. در چنین شرایطی، الگوی كنش آنان با دیگر بازیگران، ماهیتی همكاری‌جویانه خواهد داشت. این در حالی است كه كارگزاران رژیم پیشین و نیروهای فراملی در سیاست بین‌المللی، رویكرد كاملاً متفاوتی را در مواجهه با كشورهای انقلابی اتخاذ می‌كنند. انقلاب مشروطه در ایران با واكنش حكومت تزاری روسیه روبه‌رو شد. نهضت ملی‌شدن صنعت نفت نیز سرانجامی جز كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نداشت.
فرایندهای همكاری‌جویانه‌ی كارگزاران انقلاب اسلامی ایران، پس از پیروزی با سیاست‌ها و واكنش‌های كاملاً متفاوت بین‌المللی روبه‌رو شد. اگرچه ایران از «راهبرد حفظ‌محور» برای تثبیت انقلاب اسلامی بهره می‌گرفت، اما رویكرد همكاری‌جویانه و انعطاف‌پذیر ایران در محیط منطقه‌ای و بین‌المللی با نشانه‌هایی از تضاد مواجه گردید.

در چنین شرایطی می‌توان نشانه‌هایی از «دیالكتیك منازعه» را در كنش بازیگران بین‌المللی در برخورد با جمهوری اسلامی ایران مشاهده كرد. اقدامات بازیگران منطقه‌ای و نیروهای فرامنطقه‌ای به شكل‌گیری رویدادهایی از جمله كودتای نوژه، سازماندهی نیروهای مسلح ضد حكومتی در تركیه، بی‌ثبات‌سازی محیط اجتماعی ایران از طریق فعال‌سازی تضادهای هویتی و جنگ تحمیلی انجامید. هركدام از این اقدامات را می‌توان بخشی از كنش تهاجمی بازیگرانی دانست كه انقلاب اسلامی را عامل ایجاد تغییر و دگرگونی انقلابی در نظام جهانی می‌دانستند.
۱. مذاكره در شرایط عدم اطمینان راهبردی
برای تبیین فرایندهای تهاجمی علیه انقلاب اسلامی ایران بر اساس نظریه‌های روابط بین‌الملل، می‌توانیم رویكرد «مارپیچ صعودی ناامنی بین‌المللی» را به كار ببریم. بر اساس چنین رویكردی، تلاش‌های یك دولت انقلابی برای دستیابی به امنیت، در دیگر دولت‌ها احساس ناامنی به وجود می‌آورد. دولت‌های محافظه‌كار كه سیاست مقابله با دولت‌های انقلابی را در دستور كار خود دارند، معمولاً به بدترین گمان‌ها و تحلیل‌ها نسبت به ماهیت و كاركرد دولت‌های انقلابی در محیط منطقه‌ای دامن می‌زنند. چنین ادراكی زمینه‌های لازم برای شكل‌گیری اقدامات جمعی علیه بازیگر انقلابی را ایجاد می‌كند. در این شرایط، زمینه برای ائتلاف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی علیه دولت انقلابی شكل می‌گیرد. این اقدامات جمعی نیز «مارپیچ صعودی ناامنی و منازعه» را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. بازیگران ائتلاف علیه دولت انقلابی، معمای امنیت را تشدید می‌كنند و برای تحقق اهداف خود، از انعطاف‌ناپذیری راهبردی بهره می‌گیرند.

«تصورات ایجاد‌شده» عامل اصلی بسیاری از تضادهایی است كه در فرایند كنش قدرت‌های بزرگ، بازیگران محافظه‌كار منطقه‌ای و كارگزاران اجرایی جنگ نیابتی علیه دولت انقلابی به وجود می‌آید. دقیقاً چنین فرایندی به عنوان واقعیت كنش بازیگران مؤثر در سیاست بین‌الملل علیه جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است.

اگرچه برخی پژوهشگران بر این باورند كه ایران در نظام دوقطبی، از «شكاف ساختاری» آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی (سابق) برای تحقق اهداف راهبردی خود استفاده كرده است، اما واقعیت‌ها نشان می‌دهد كه دو قدرت بزرگ جهانی و متحدان امنیتی آنان -در چهارچوب پیمان ورشو و ناتو- بیشترین حمایت‌های راهبردی خود را از عراق در مقابل ایران دریغ نكردند. این حمایت فراگیر و پایان‌ناپذیر آنان از عراق، موازنه‌ی قدرت منطقه‌ای را با تغییراتی روبه‌رو كرد. مثلاً می‌توان حمله‌ی نظامی عراق به كویت و اشغال این كشور را انعكاس «دیالكتیك منازعه» در برابر بازیگران اصلی سیاست بین‌الملل برای مقابله با فرایندهای سیاسی، منطقه‌ای و راهبردی ایران دانست.

۲. كاربرد دیالكتیك منازعه در سیاست راهبردی آمریكا علیه ایران
تراژدی منازعه علیه جمهوری اسلامی ایران، به نتایج پُرمخاطره‌ای برای شهروندان و گروه‌های اجتماعی ایران منجر شده است. بسیاری از سیاست‌های آمریكا علیه ایران و كشورهای انقلابی، همواره به چنین مخاطرات اجتماعی گسترده‌ای برای شهروندان كشورهای فراروی آنها انجامیده است. تضادهای دولت انگلیس با دكتر مصدق -در دوران ملی‌شدن صنعت نفت- منجر به گسترش تحریم اقتصادی علیه ایران شد. كودتای ۲۸ مرداد كرمیت روزولت، سرهنگ شوارتسكوف و آلن دالس را نیز باید نمادی از گسترش تهدید علیه شهروندان كشورهای انقلابی دانست. آمریكا چنین الگویی را در سال ۱۹۷۳ و در برخورد با حكومت مردمی سالوادور آلنده در شیلی نیز به كار گرفته است. حوادث تراژیك تاریخ نشان می‌دهد كه كودتای پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ انجام گرفت؛ روزی كه دموكراسی در رویكرد كارگزاران سازمان اطلاعات مركزی آمریكا، قربانی ضرورت‌های امنیتی ایالات متحده گردید.

چنین نشانه‌های تاریخی را می‌توان در بسیاری دیگر از حوزه‌های جغرافیایی نیز ملاحظه كرد. امنیت‌گرایی در رهیافت سیاسی و بین‌المللی آمریكا همواره منجر به نادیده‌گرفتن واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی كشورهای پیرامونی شده است. چنین وضعیتی «مارپیچ صعودی ناامنی بین‌المللی» را برای همه‌ی كشورهای درگیر تقویت می‌كند.
پادكست: مرگ و زندگی

نشانه‌های دیگری از نادیده‌گرفتن نیازهای اجتماعی شهروندان ایرانی را می‌توان در سیاست‌های امنیتی آمریكا مشاهده كرد كه به سازوكارهای به‌كاررفته‌ توسط وزارت خزانه‌داری آمریكا در همكاری همه‌جانبه با اف.بی.آی و دیگر سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریكا در قالب تحریم اقتصادی علیه ایران سازماندهی شده است. این سیاست‌ها و سازوكارها نشانه‌های دیگری از بازتولید دیالكتیك منازعه علیه شهروندانی است كه در 34 سال گذشته همواره با محدودیت‌های اقتصادی، راهبردی، تكنولوژیك و امنیتی آمریكا مواجه بوده‌اند. چنین تحریم‌هایی خود را در مشكلات قابل توجه زندگی اجتماعی و اقتصادی شهروندان ایران نشان داده است و تداوم سیاست تحریم علیه ایران را می‌توان زمینه‌ساز بسیاری از مشكلات اقتصادی جامعه‌ی ایرانی دانست.

۳. دیپلماسی فشار و تهدیدات تصاعدی در سیاست راهبردی آمریكا
رویكردهای مختلفی درباره‌ی دلایل إعمال چنین تحریم‌هایی وجود دارد. واقعیت آن است كه سیاست راهبردی آمریكا در برخورد با ایران با نشانه‌هایی از «دیپلماسی فشار» و «تهدید كم‌شدت و تصاعدیابنده» همراه شده است. در چنین شرایطی است كه دولت ایران نسبت به ادبیات همكاری‌جویانه‌ی اشخاصی مانند "جوزف بایدن"، "چاك هاگل"، "باراك اوباما" و "جان كری" اعتماد چندانی ندارد.

هر فرایند بین‌المللی و از جمله «مذاكره‌ی دیپلماتیك»، نیاز به شرایطی نسبتاً برابر بین بازیگران دارد. این رویكرد همواره در ذهنیت و ادراك رهبران جمهوری اسلامی ایران وجود دارد كه مذاكره در وضعیت دیپلماسی تهدید و فشار به چه نتایجی برای جمهوری اسلامی ایران می‌انجامد؟

رهبران انقلابی نیز همچون رهبران بوروكراتیك، رویكردی عمل‌گرایانه دارند. رهبران انقلابی، بی‌اعتمادی خود نسبت به سیاست امنیتی و راهبردی قدرت‌های بزرگ را به‌ گونه‌ای صریح و بر اساس تجارب تاریخی ابراز می‌كنند. هر رویكرد سیاسی و امنیتی در یك فرایند تاریخی بازتولید می‌شود. بنابراین اندیشه‌های انقلابی در برخورد با انگاره‌های دیپلماتیك -مانند مذاكره- نیز بر اساس الگوهای كنش قدرت‌های بزرگ در فرایند تاریخی بازتولید می‌شود.

گزاره‌های سیاسی و ادبیات «رهبران بوروكراتیك» نیز همانند رهبران انقلابی، معطوف به كسب حداقلِ نتایج سیاسی و اقتصادی در شرایط «مصالحه‌ی راهبردی» است. اگرچه این رهبران احتمالاً ادبیات و مفاهیم متفاوتی را به‌ كار می‌گیرند، اما رویكرد مبتنی بر «عقلانیت ارتباطی» نیز تحت‌الشعاع شرایط مبتنی بر «تهدید امنیتی» و «تحریم اقتصادی» قرار می‌گیرد. بنابراین كارگزاران اجرایی آمریكا باید بر این نكته واقف باشند كه اگر مذاكره معطوف به بازی برد-برد یا مصالحه‌گرایی راهبردی است، پس آنان باید در شرایط مذاكره، كنش‌های همكاری‌جویانه را در دستور كار خود قرار دهند.

رهبران آمریكا در شرایطی از مذاكره‌ی دیپلماتیك و درهای باز گفت‌وگو برای حل مشكلات ایران-آمریكا سخن می‌گویند كه از گزینه‌ی تصاعد فشار و تهدید نیز بهره می‌گیرند. نشانه‌ی چنین تهدیداتی را می‌توان در ارتباط با رویكرد نهادهای سیاسی و كارگزاران اجرایی آمریكا ملاحظه كرد. رهبران سیاسی آمریكا از مذاكره صحبت می‌كنند، اما شكل جدیدی از تحریم‌های اقتصادی را هم علیه شهروندان ایرانی اعمال می‌كنند. چنان‌كه آخرین مرحله‌ی تحریم‌های اقتصادی آمریكا علیه ایران را در ۶ فوریه ۲۰۱۳ آغاز كرده‌اند!
۴. سیاست عملی آمریكا در برخورد با ایران
چنین تحریم‌هایی را می‌توان بخش دیگری از سیاست «محدودیت راهبردی علیه شهروندان ایرانی» دانست. ارزیابی ادبیات سیاسی رهبران آمریكا و سیاست اجرایی آنان، نشان می‌دهد كه آمریكایی‌ها «گزینه‌ی اغوا» در رفتار دیپلماتیك خود علیه ایران را به كار می‌برند. به‌ طور كلی می‌توان این موضوع را مورد توجه قرار داد كه وقتی «سیاست اعلامی» با «سیاست عملی» در وضعیت تفاوت بنیادین قرار داشته باشد، طبیعی است كه جامعه و رهبران سیاسی ایران نمی‌توانند هیچ‌گونه اعتمادی به ادبیات دیپلماتیك آمریكا داشته باشند.

مذاكره باید معطوف به حل نیازهای اجتماعی و اقتصادی جامعه‌ی ایران باشد. الگوی مبتنی بر تصاعد تهدید و افزایش تحریم‌های اقتصادی به‌همراه ادبیات صلح‌جویانه را -كه نهادها و كارگزاران اجرایی آمریكا آن را تبیین و پیگیری می‌كنند- می‌توان به عنوان نشانه‌ای از سیاست دوگانه‌ی آمریكا علیه ایران تلقی شود. در چنین فرایندی، حتی هویجی كوچك از فاصله‌ای دور نیز مشاهده نمی‌شود. الگوی مبتنی بر تهدید، مهار، تحریم و ترغیب، بدون عبور از تحریم‌های اعمال‌شده نمی‌تواند برای مردم و تصمیم‌سازان سیاسی ایران مطلوب باشد.

آن‌چه امروز آمریكا در سیاست عملی خود و در برخورد با ایران به كار می‌گیرد، «فرایند تهدید - مهار - تحریم - ترغیب» است. بهره‌گیری از چنین الگویی نشان می‌دهد كه راهبرد آمریكا معطوف به «حل مسأله» نیست. پیچیده‌شدن روابط ایران-آمریكا نیز به همین دلیل است كه كارگزاران اجرایی ایالات متحده از ادبیات صلح، مذاكره، مصالحه و همكاری صحبت به میان می‌آورند، در حالی كه سیاست عملی آنها معطوف به سازوكارهایی است كه بر مشكلات راهبردی جامعه‌ی ایران می‌افزاید.

در چنین شرایطی است كه رهبران سیاسی ایران ادبیات همكاری‌جویانه و گزاره‌هایی مانند مذاكره و مصالحه را در قالب فرایندهای تاریخی تحلیل می‌كنند. تاریخ روابط بین‌الملل نشان می‌دهد كه هرگاه كارگزاران دیپلماتیك و اجرایی كشورهایی همانند آمریكا و انگلستان از سیاست تصاعد تحریم بهره گرفته‌اند، هدف نهایی آنان براندازی سیاسی بوده است. لذا طبیعی است كه هر كشوری در برابر سیاست تهدید آشكار و نهفته‌ی دیگر بازیگران بین‌المللی مقاومت كند. الگوی مقاومت هم می‌تواند با ادبیات‌های متفاوتی مطرح و عنوان گردد.

۵. مذاكره در ادبیات رهبران انقلابی و رهبران بوروكراتیك
"ماكس وبر" در سال ۱۹۱۹ كتاب «دانشمند و سیاستمدار» را منتشر كرد. در این كتاب او كوشید نشان بدهد كه منطق و الگوی رفتاری دانشمندان و سیاستمداران با یكدیگر مشابهت دارد. در حالی كه هر یك از آنان ادبیات متفاوتی را برای تحقق اهدافشان به كار می‌برند. در شرایط كنونی نیز تحلیل‌گران روابط بین‌الملل با الهام از "ماكس وبر" می‌توانند موضوع «رهبران انقلابی - رهبران بوروكراتیك» را تبیین كنند. در شرایط فعلی می‌توان این موضوع را مطرح كرد كه تحلیل‌گران آكادمیك و كارگزاران بوروكراتیك ایران نیز «منطق تهدید برای مذاكره» را سودمند نمی‌دانند.

كشورها بیش از آن كه به ادبیات صلح‌جویانه یا ادبیات مقاومت توجه داشته باشند، سیاست عملی دیگر كشورها را مورد بررسی قرار می‌دهند. سیاست عملی آمریكا در برخورد با ایران همواره مبتنی بر «تصاعد تهدید» بوده است و چنین الگویی ذهنیت كارگزاران ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است. صلح ماندگار و همكاری‌های منطقه‌ای در شرایط عدم اطمینان، معطوف به كاربرد سازوكاری است كه زمینه‌ی لازم را برای منافع متقابل بازیگران ایجاد كند. همكاری‌های متقابل بازیگران در شرایطی حاصل می‌آید كه آنان بتوانند در فرایند كنش دیپلماتیك یا هر الگوی دیگری، بخشی از اهداف و منافع خود را تأمین كنند.
الگوی رفتار آمریكا در ذهنیت و ادراك جامعه‌ی‌ ایرانی و تحلیل‌گران روابط بین‌الملل و كارگزاران سیاست خارجی این جامعه، معطوف به تهدیدهای فزاینده و تصاعدیابنده است. اگرچه برقرارماندن صلح دائمی از طریق سازوكارهای همكاری‌جویانه‌ای مانند مذاكره برای تمامی بازیگران بهتر خواهد بود، اما در شرایطی كه تضمینی برای نتایج حاصل از مذاكره برای منافع بازیگران وجود ندارد، ترجیح می‌دهند كه از الگوی انكار و مقاومت استفاده كنند. تاریخ نشان داده است كه حتی بسیاری از جنگ‌های تهاجمی بازیگرانی مثل آمریكا، مبتنی بر اقدامات احتیاطی نابجا و نادرست برای حفظ دستاوردهای گذشته بوده است.

۶. هویت‌گرایی ایرانی در برابر تصاعد تهدید
آمریكایی‌ها هیچ‌گاه گمان نمی‌كردند كه افزایش درگیری آنان در محیط‌های منطقه‌ای منجر به گسترش جنبش مقاومت گردد. در شرایط موجود، ایران به عنوان مركز جبهه‌ی مقاومت در محیط منطقه‌ای آسیای جنوب غربی، شرق مدیترانه و شمال آفریقا به حساب می‌آید. بنابراین هرگونه كنش راهبردی ایالات متحده باید معطوف به اعطای حداقل حقوق سیاسی و بین‌المللی به ایران گردد. كشوری كه جایگاهی هویتی در محیط منطقه‌ای دارد، تبعاً می‌كوشد تا انگاره‌های مقاومت و منافع را در فرایند دیپلماتیك پیگیری كند. تحقق چنین شرایطی هنگامی فراهم می‌شود كه حداقل‌های سیاسی برای نظام سیاسی و شهروندان ایرانی در روند تعامل راهبردی تأمین گردد.

نظرسنجی مؤسسه‌ی گالوپ كه آن را در ۹ فوریه ۲۰۱۳ منتشر كرد، نشان می‌دهد كه جامعه‌ی ایرانی نسبت به سیاست‌های آمریكا بی‌اعتماد است. تحریم‌های یك‌جانبه‌ی آمریكایی‌ها شرایط اقتصادی را برای شهروندان ایرانی دشوارتر كرده و آنان را به این باور رسانده كه ایالات متحده عامل اصلی گسترش و تداوم مشكلات اقتصادی آنان است. در نتایج این نظرسنجی گالوپ، ۴۷ درصد از شهروندان ایرانی، سیاست تحریم آمریكا علیه ایران را عامل اصلی مشكلات اقتصادی خود می‌دانند. در این باره حتی ۶۳ درصد شهروندان از تداوم برنامه‌ی هسته‌ای ایران حمایت كرده‌اند.

نظرسنجی فوق همچنین نشان می‌دهد كه ایالات متحده از طریق تداوم و تصاعد سیاست تحریم، نه‌تنها نتوانسته مشكلات راهبردی خود با دولت ایران را كنترل كند، بلكه زمینه‌ی شكل‌گیری واكنش‌هایی در برابر آمریكا را نیز دامن زده است. نظرسنجی گالوپ بیانگر آن است كه جامعه‌ی ایرانی، سیاست‌های اقتصادی و راهبردی آمریكا را عامل اصلی بسیاری از مشكلات زندگی اجتماعی و نقش شهروندی خود می‌دانند.