وقتی در تهران بنا بر آمارهای رسمی بیشترین میزان جرایم اجتماعی، روزه خواری، طلاق، اعتیاد و ... ثبت شده، بدین معناست که این شهر بیشترین فاصله از فرهنگ اصیل دینی و انقلابی را برای خود ثبت کرده و به همین میزان طبیعی است که در چنین شهری به جای افرادی که نخستین وجهه آنها در افکار عمومی شهرت آنها به دیانت و گفتمان انقلاب اسلامی است، چهره هایی وارد مجلس شوند که در افکار عمومی بیشترین فاصله را با این معیارها و مفاهیم دارند.

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ سرانجام نتیجه نهایی انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان در سراسر کشور اعلام شد و بر این مبنا می توان به نکات زیر اشاره داشت:

معمای بی پاسخ 4 یا 8 ساله شدن دولت روحانی
بسیاری منتظر نتیجه انتخابات مجلس دهم بودند تا از طریق آن 4 یا 8 ساله بودن روحانی را پیش بینی کنند اما با نتیجه انتخابات مجلس دهم، این معما همچنان پاسخ روشنی ندارد زیرا به همان میزانی که گفتمان دولت در تهران مورد اقبال واقع شده ، در برخی شهرهای بزرگ و کوچک شکست خورده و با "نه" مردم روبرو شده است.
این موضوعی است که نتایج انتخابات در شهرهای بزرگی مانند مشهد با پیروزی امیرحسین قاضی زاده، جواد کریمی قدوسی، نصرالله پژمانفر و ... در سیستان و بلوچستان با پیروزی حسینعلی شهریاری، در اصفهان با پیروزی احمد سالک، در قم با پیروزی امیر آبادی و مجتبی ذوالنور، در کرمانشاه با پیروزی عبدالرضا مصری، در کرمان با پیروزی محمد مهدی زاهدی، در همدان با پیروزی حمیدرضا حاجی بابایی و ... قابل فهم است و از سوی دیگر ادامه پیروزی اصولگرایان در بسیاری از شهرهای کوچک و حتی جایگزینی آنها نسبت به نمایندگان حامی دولت نسبت به دور قبل از جمله در ممسنی، قائنات و ... نشان می دهد علیرغم تهران، در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک نتیجه انتخابات به گونه ای دیگر بوده و این یعنی مجلس دهم نه تنها شباهتی با مجلس ششم نخواهد داشت، بلکه بیشترین شباهت را به مجلس پنجم دارد که جمع «متکثرین» خواهد بود.
از این رو اگر هم قرار باشد اکثریتی برای مجلس آینده قائل باشیم باید منتظر نتیجه نهایی انتخابات در دور دوم برای تعیین تکلیف کرسی های باقی مانده باشیم تا در نهایت به طور دقیق اکثریت و اقلیت مجلس دهم را وزن کشی کنیم، هرچند برآورد اولیه آماری نیز نشان می دهد اصولگرایانا توانسته اند اکثریت مجلس را از آن خود کنند.
لذا نکته قابل تامل اینجاست که همانطور که دولت روحانی در سال 92 با رای ناپلئونی و تنها با کمتر از 300 هزار رای توانست در دور اول پیروز انتخابات شود، در مجلس دهم نیز نتوانسته گفتمان خود را به عنوان گفتمان غالب تثبیت کند و این برای اولین بار طی 30 سال گذشته است که یک دولت نمی تواند اولین مجلس شکل گرفته بعد از خود را با خود همسو ببیند.
بر همین مبنا پیش بینی انتخابات ریاست جمهوری آینده نیز بسیار دشوار است زیرا گفتمان دولت فعلی همانقدر که در این انتخابات در شهری مثل تهران پیروز شده ، در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ شکست خورده و این عدم توازن نشان می دهد دولت کنونی یا نخستین دولت 4 ساله بعد از انقلاب خواهد بود، یا مجددا با یک رای حداقلی و ناپلئونی 8 ساله خواهد بود.

چرا اصولگرایان در تهران هم در مجلس خبرگان و هم مجلس شورای اسلامی شکست خوردند؟
واقعیت این است که شکست اصولگرایان در برابر جریان اصلاحات در تهران، بیش از آنکه «سیاسی» باشد، «اجتماعی- فرهنگی» است.
این بدین معناست که اصولگرایان در تهران انتخابات را نه به خاطر لیست سیاسی یا شعارهای انتخاباتی، بلکه به خاطر غلبه پیدا کردن فرهنگ و سبک زندگی غربگرایانه، شبه مدرنیستی باختند. واقعیت این است که تهران به دلیل مرکزیت و پایتخت بودن، بیش از دیگر استانها هدف انواع برنامه های توسعه غربگرایانه فرهنگی، اقتصادی و ... در طول سالهای مختلف بوده و روند سکولاریزاسیون در تهران بیش از هر استان دیگری به بار نشسته، لذا علاوه بر طبقه مرفه و سرمایه دار در شمال تهران، طبقه متوسط شهری نیز که تمایلات آشکار غربگرایانه ای دارد در تهران به قشری تاثیرگذار تبدیل شده و به همین علت است که لیست اصلاحات و حامیان دولت در تهران با اقبال روبرو می شود و این مساله دقیقا ادامه برتری میرحسین موسوی بر محمود احمدی نژاد در انتخابات 88 در تهران است! زمانی که احمدی نژاد در کل کشور بیش از 11 میلیون از موسوی بیشتر رای آورد اما در تهران نتوانست حریف طبقه مرفه و متوسط جدید شود.
لذا شکست اصولگرایان از اصلاحات در تهران، یک شکست کاملا اجتماعی- فرهنگی است. وقتی در تهران بنا بر آمارهای رسمی بیشترین میزان جرایم اجتماعی، روزه خواری، طلاق، اعتیاد و ... ثبت شده، بدین معناست که این شهر بیشترین فاصله از فرهنگ اصیل دینی و انقلابی را برای خود ثبت کرده و به همین میزان طبیعی است که در چنین شهری به جای افرادی که نخستین وجهه آنها در افکار عمومی شهرت آنها به دیانت و گفتمان انقلاب اسلامی است، چهره هایی وارد مجلس شوند که در افکار عمومی بیشترین فاصله را با این معیارها و مفاهیم دارند.
این البته بدین معنا نیست که تمام افراد حاضر در لیست های دیگر دور از فرهنگ اسلام و انقلاب بوده اند، بلکه بدین معناست که گفتمان حاکم بر این دو لیست در افکار عمومی بازخوردهای متفاوتی از هم داشته و در نهایت اقبال عمومی به هر یک از این دو لیست نشانه ای از فرهنگ غالب مردم در آن برهه است.

معمای افزایش آرای اصولگرایان به نسبت انتخابات قبل و شکست آنها در انتخابات تهران

درس دیگر انتخابات مجلس خبرگان و شورای اسلامی در تهران برای اصولگرایان این است که تقریبا همه آنها نسبت به انتخابات دور قبل در تهران رای بیشتری آورده اند اما باز هم شکست خورده اند! به عنوان مثال حجه الاسلام مرتضی آقاتهرانی دور قبل با 700 هزار رای به عنوان نفر چهارم وارد مجلس شد اما در این دوره وی علیرغم کسب بیش از 800 هزار رای نفر 32 تهران شد!
یا علیرضا زاکانی که دور قبل با بیش از 400 هزار رای وارد مجلس شد این دوره با اینکه بیش از 700 هزار رای کسب کرد، مجوز ورود به مجلس را دریافت نکرد! علت این مساله این است که رقیب با حضور گسترده خود حد نصاب آرای نمایندگان برای ورود به مجلس را تا مرز یک میلیون بالا برد و این در حالی است که حتی در مجلس ششم نیز چنین اتفاقی نیفتاد و بسیاری از نمایندگان مجلس ششم با 600 الی 700 هزار رای وارد مجلس شدند.
لذا این مساله که حداقل کف رای لیست اصولگرایان علیرغم همه مشکلات ذکر شده در تهران به عدد قابل توجه 700 هزار رای می رسد، حاکی از یک پشتوانه قابل توجه سیاسی- اجتماعی است که باید تقویت و گسترش پیدا کند نه آنکه با نا امیدی دچار ریزش شود.


مشکل اصولگرایان در تهران وحدت و لیست و ... نبود!
توجه به میزان رای حداد عادل به عنوان بیشترین رای اصولگرایان در تهران نشان می دهد مشکل اصولگرایان لیست واحد، وحدت یا لیست فرعی و ... نبوده است! چرا که نفر اول اصولگرایان بیش از یک میلیون رای در تهران آورده است و بعد از او نیز به ترتیب دیگر اعضای لیست انتخاباتی اصولگرایان حضور دارند اما کف رای آنها در این دوره نسبت به رقیب کمتر بوده است.
اصولگرایان باید متوجه شوند که با چهره های خسته و تکراری برای مردم که در کارنامه شان جز شعار دادن چیز دیگری وجود ندارد، نمی توانند برای بخش زیادی از مردم تهران که بیشترین حجم فشارهای اقتصادی و اجتماعی را تحمل می کنند جذاب باشند.
چرا اصولگرایان در این دوره هیچ شعار اقتصادی ملموس و باورپذیری برای مردم نداشتند؟ چرا برای پیگیری مشکل مسکن مهر، برای معضل الودگی هوا، برای کاهش بیکاری، برای رونق کارخانه های از کار افتاده و ... هیچ چهره خاصی را معرفی نکرده وهیچ برنامه مدونی هم ارائه نکردند؟ پس طبیعی است که مردم به لیستی که از دل احزاب دور از مردم، یک شبه خارج شده اعتماد نکنند چون این چهره ها سالهاست در مجلس دیده می شوند و عملکرد خاصی از آنها دیده نشده است.

همچنین وحدت سیاسی و قبیله ای به جای وحدت گفتمانی آسیب جدی دیگر اصولگرایان در این دوره از انتخابات در تهران بود. وقتی همه به یاد دارند که در جلسات کمیسیون ویژه برجام، سید محمود نبویان منتقدانه عملکرد دولت در این باره را به چالش می کشید و در مقابل فردی مانند ابوترابی در دفاع از عملکرد دولت از اصلاح طلبان هم سبقت می گرفت، مردم حق نداشتند به لیستی که جمع نقیضین بود، بی اعتماد باشند؟ مردم حق نداشتند تصور کنند اصولگرایی فاقد گفتمان واحد شده و علیرغم همه تناقضات در مواضع و عملکردها، در هر انتخابات همه چهره هایش دور یک میز برای ورود به مجلس جمع می شوند؟
این نکته ای است که در انتخابات 92 هم خود را نشان داد و زمانی که ولایتی به جلیلی و قالیباف حمله کرد، نتیجه آن روی آوردن حداکثری مردم به نماینده گفتمان رقیب شد. چرا که از دل اصولگرایی تناقض، کثرت و فقدان گفتمان واحد مشاهده می کردند لذا یکی دیگر از درس های این دوره انتخابات این است که در آینده نه بر مبنای شرکت سهامی و تقسیم لیست بین افراد و گروه ها، بلکه باید بر مبنای عملکرد و مواضع افراد لیست نهایی تنظیم شود و هر فردی با هر میزان اسم و رسم در صورتی که رفتارش موید ادعایش نیست، از دل این جریان حذف شود قبل از آنکه کل جریان توسط مردم حذف شود!

کرخت شدن راس و بدنه اصولگرایی
همه ما خوب می دانیم لیست جریان اصلاحات در تهران در شرایطی رای آورده که اکثریت قریب به اتفاق رای دهندگان به آن لیست حداقل اطلاعات از افراد حاضر در آن را هم نداشتند اما بدنه اجتماعی این جریان نه تنها منفعل نبود بلکه با امیدواری برای این لیست تبلیغ کرد تا این اتفاق رقم بخورد اما در مقابل در بدنه جریان اصولگرایی، رخوت و رکود قابل توجعهی به چشم می آمد زیرا در بین لیست نهایی چهره هایی را میدید که نه تنها علقه گفتمانی به آنها نداشت بلکه بعضی از آنها را در اردوگاه رقیب می دید.
از سوی دیگر روزمرگی بدنه اجتماعی نیروهای انقلابی و سطحی شدن آنها نتیجه مستقیم منفی بر کنش سیاسی جامعه دارد. زیرا وقتی بسیاری از نیروهای انقلابی و متدین و دلسوز تا همین چندماه قبل نمی توانستند چند خط استدلال در رد برجام بیاورند و مانند بسیاری دیگر از موافقان چشم بسته برجام، حتی یک بار متن آن را نخوانده بودند، نباید از توده های مردم انتظار دیگری داشت و تصور کرد آنها به مسایل اصلی کشور فکر کرده و لزوما با علم و آگاهی انتخاب می کنند!
مدل رای آوری حسن روحانی در انتخابات 92 و اصلاح طلبان در تهران در انتخابات 94 نشان میدهد کنش عموم رای دهندگان بر مبنای یک موج آفرینی گسترده در روزهای آخر منتهی به انتخابات بوده است و این در موج های انتخاباتی تنها چیزی که وجود ندارد منطق و آگاهی است و تنها چیزی که وجود دارد پوپولیسم است! لذا جامعه ای که حتی حزب اللهی های آن نسبت به فاجعه ای مانند برجام یا قراردادهای نفتی و صدها مساله مهم و اصلی دیگر حداقل اطلاعات و تحلیل درست را ندارند، طبیعی است که بخشهای قابل توجهی از مردم در شبهای منتهی به انتخابات ممکن است با یک موج رسانه ای یا اجتماعی آرای شان سمت و سویی خاص بگیرد و بدون هیچ تحلیل یا جمع بندی مشخصی، به کسانی رای بدهند که حداقل شناخت را از آنها ندارند.

چه باید کرد؟/ لزوم پوست اندازی اجتماعی- سیاسی اصولگرایی
با همه این تفاسیر، بدترین آفت در شرایط فعلی نا امیدی و رها کردن کار است، اگر بواسطه نتیجه انتخابات تهران سرخورده شویم و عقب نشینی کنیم هیچ امیدی برای انتخابات های آینده نیز نباید داشت اما اگر دقیقا از همین امروز، فراتر از مسایل روزمره و انتخاباتی، ظرفیت های اجتماعی- فرهنگی و سیاسی تهران را به طور حداکثری فعال کنیم، می توان امیدوار بود که در آینده اتفاقات دیگری بیفتد نه آنکه تا خرداد 96 به خواب زمستانی فرو برویم و در چند هفته مانده به انتخابات دنبال وحدت یا پیدا کردن اصلح باشیم!
و در نهایت اینکه همانطور که اصولگرایان پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری 76، مجلس ششم و شورای شهر اول هوشمندانه پوست اندازی کردند و تحت عنوان آبادگران، چهره های جدید، جوان و متفاوتی نسبت به قبل را به عرصه آوردند و بواسطه آن توانستند شورای شهر دوم را فتح کرده و پس از آن در مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم نیز مورد اقبال واقع شوند، امروز هم باید به فکر بوده و یک پوست اندازی جدی را شروع کنند و از چهره های تکراری و خسته کننده و شعارزده عبور کرده و به سمت معرفی چهره های غیر شعاری، جذاب و پر محتوا برای مردم حرکت کنند. این پوست اندازی برای اصولگرایان ضروری است و البته مدتهاست این اتفاق در بدنه حزب اللهی ها اتفاق افتاده اما متاسفانه در راس اصولگرایی، برای این پوست اندازی همچنان ممانعت می شود و بعضا چهره هایی که ده ها سال است در قامت اصولگرایی علاوه بر توده های مردم موجب دلزدگی جوانان و بدنه اجتماعی انقلاب اسلامی نیز شده اند، همچنان خود را قیم این گفتمان تصور می کنند که با این اوصاف باید در این باره تجدید نظر شود. یکی از شروط لازم و ضروری غلبه گفتمان انقلاب اسلامی طی سالهای آینده بدون تردید همین مساله و لزوم کاهش ارتباط راس و بدنه جریان اصولگرایی است و این کاهش جز با یک پوست اندازی اجتماعی و سیاسی قابل توجه میسر نخواهد شد.(+)

امیرحسین ثابتی

لينک کوتاه مطلب: https://miniurl.ir/cahu5