نقشه راهی که آمریکا پیش ‌روی دولت روحانی گذاشته، اساسا مبتنی بر گروگان گرفتن برجام 1 تا زمانی است که همه آنچه آمریکا می‌خواهد تامین شود و همه آنچه آمریکا می‌خواهد هم چیزی نیست جز نشاندن ایران در پازل منطقه‌ای که سعودی و اسرائیل در آن دست بالا را داشته و ایران قدرت تولید امنیت و بازی‌سازی مستقل خود را از دست داده باشد. به عبارت دیگر، انقلاب‌زدایی از ایران معادل واقعی تحریم‌هاست و حالا که در داخل شریکی برای این کار پیدا شده، آمریکا مایل است حداکثر بهره را از آن ببرد. به تعبیر صریح‌تر تا وقتی امتیازی برای دادن باقی مانده و طرفی برای امتیازدادن وجود دارد، روند باج‌خواهی متوقف نخواهد شد. هر امتیازی که می‌دهید، ظاهرا یک گام به سمت پایان مسیر است اما در واقع عاملی است که مسیر را طولانی‌تر و اشتهای طرف مقابل را برای درخواست امتیازهای بعدی بیشتر می‌کند.

 «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ می‌دانیم- و مقام‌های دولتی هم به‌رغم میل‌شان به طور مکرر تایید کرده‌اند- پس از آغاز اجرای برجام و در حالی که ایران با عجله و به طور کامل به همه تعهدات خود در «انهدام» و «به عقب برگرداندن» برنامه هسته‌ای عمل کرد، هیچ کدام از تحریم‌های اصلی نه لغو شده و نه تعلیق و حتی کاهش هم نیافته است. در مواردی مانند وضعیت شعب بانک‌های ایرانی در امارات می‌توان گفت تحریم‌ها به نسبت دوران ماقبل توافق افزایش هم یافته است. هر جا هم مختصر گشایشی بوده نه ناشی از احیای سیستماتیک روابط اقتصادی بر اثر خروج از وضعیت تحریم، بلکه ناشی از توافقات موردی با برخی طرف‌های خاص بوده که با کمی تفاوت قبل از برجام هم امکانپذیر بود.

 

پارادوکسی که وجود دارد این است که اگر آمریکا حقیقتا خواهان ماندگاری جریان غربگرا در ایران است -که جان برنان، مدیر سیا دیروز دوباره تاکید کرده همین‌طور است- چرا به تعهدات خود عمل نمی‌کند تا با ایجاد گشایش اقتصادی، بویژه در آستانه انتخابات 96، بر محبوبیت این جریان افزوده و به پیروزی آنها در انتخابات کمک شود؟ به عبارت دیگر، صورت مساله این است: آیا رفتار آمریکا در قبال برجام با تعهد آن به حمایت از جریان غربگرا و تلاش برای ماندگار کردن آن در قدرت در تضاد نیست؟ شکل دیگر طرح مساله این است که بپرسیم اگر آمریکا خواهان برجام‌های بعدی است، آیا بهتر نیست برجام 1 را بدل به یک «مدل موفق» کند تا راه برای سرایت دادن آن به سایر حوزه‌ها، پس از انتخابات در ایران، هموارتر شود؟
نگاهی ولو گذرا به آنچه مقام‌های آمریکایی در چند ماه گذشته درباره راهبرد خود در اجرای برجام گفته‌اند، نشان می‌دهد آمریکایی‌ها به این مساله طور دیگری نگاه می‌کنند و در واقع از دید آنها ترکیب‌بندی صورت مساله متفاوت است.
 منطق نهفته در اظهارات و سیاست آمریکا در ماه‌های اخیر مبتنی بر چند اصل بوده است:
1- تردیدی نیست دولت آمریکا اگر موفق به انجام یک عملیات براندازی زودهنگام در ایران نشود، مایل است دولت روحانی تکرار شود.
 2- آمریکا مایل است انتخابات بعدی در ایران در شرایطی (به تعبیر دقیق‌تر، در متن دوقطبی) برگزار شود که نتیجه آن شکل‌گیری مطالبه برای تحقق یک برجام منطقه‌ای پس از انتخابات باشد. در واقع، آن‌طور که «جان زارات» مغز متفکر وزارت خزانه‌داری ایالات متحده گفته آمریکا علاقه‌مند است همان‌طور که انتخابات 92 در ایران نرمش قهرمانانه هسته‌ای را تولید کرد، انتخابات 96 منجر به نرمش قهرمانانه منطقه‌ای شود.
 3- آمریکا به هیچ‌کدام از تعهدات خود در حوزه تحریم‌ها عمل نکرده اما سخت در تلاش است اینگونه وانمود کند که مقصر این امر نه آمریکا، بلکه آن دسته از فعالیت‌های دفاعی، امنیتی، نظامی و منطقه‌ای ایران است که آمریکا آنها را مصداق «تحریم‌های تروریستی» خود می‌داند. به عبارت دیگر، آمریکا با جدیت در حال مخابره این پیام است که مقصر عدم تعلیق کامل تحریم‌ها، فعالیت‌هایی است که سپاه علیه تروریسم در منطقه انجام می‌دهد.
 4- آمریکا مقام‌های دولت روحانی در ایران را وادار کرده برای خروج از این وضعیت، بی‌آنکه مذاکرات منطقه‌ای رخ داده یا اساسا درباره آن تصمیم گرفته شده باشد، امتیاز‌های منطقه‌ای واگذار کنند. امتیاز منطقه‌ای حتما نباید در سوریه و عراق واگذار شود. آمریکا می‌داند تصمیم‌گیری درباره این موارد در اختیار دولت نیست، بلکه وادار کردن دولت به توافق با کارگروه اقدام مالی، پذیرش کنوانسیون پالرمو و اقداماتی از این قبیل هم در واقع امتیازهایی است که ماشین تولید قدرت ایران در منطقه را هدف گرفته و تلاش می‌کند زیرساخت تامین مالی مقاومت را تخریب کرده یا فرآیند شناسایی و حذف واسطه‌های کلیدی ایران در منطقه را تشدید کند. دولت این امتیازها را که در واقع امتیازهای منطقه‌ای است واگذار کرده فقط به این دلیل که دولت اوباما همتایان خود در تهران را متقاعد کرده «برجام» شرط لازم برای تغییر رفتار آمریکاست نه شرط کافی و برای تحقق شروط کافی راه دشواری برای پیمودن مانده و آقایان هم پذیرفته‌اند.
براساس این 4 اصل، حال می‌توانیم یک بار دیگر سراغ پارادوکسی برویم که در ابتدای این نوشته مطرح شد: چرا آمریکا برای حمایت از تیم روحانی هم که شده امتیازهای بیشتری در حوزه تحریم‌ها نمی‌دهد؟
این امر چند دلیل مهم دارد:
اول- نوع پاسخ آمریکا به این سوال که «چگونه باید از غربگرایان در ایران حمایت کرد» کمی پیچیده است. تردیدی نیست که آمریکا مایل است چنین حمایتی تولید کند اما به جای اینکه روش کارآمد حمایت را «ایجاد گشایش اقتصادی توسط غربگرایان» بداند، به این نتیجه رسیده «تصویرسازی از انقلابیون به عنوان عوامل اصلی عدم تعلیق تحریم‌ها» روش کارآمدتری است، چرا که اولا معلوم نیست حتی اگر پولی هم به دولت روحانی داده شود این دولت قادر به تولید رفاه باشد و ثانیا وقتی راهی هست که بدون ایجاد گشایش اقتصادی برای ایران می‌توان دوستان آمریکا را تقویت کرد، واقعا چرا باید راه سخت‌تر تولید رفاه در ایران برگزیده شود؟ تمام آنچه آمریکایی‌ها در این ماه‌ها گفته‌اند در همین راستا بوده است؛ از متهم کردن ایران به پولشویی، تا تاکید بر باقی بودن تحریم‌های تروریستی و حمله به برنامه موشکی ایران بویژه تمرکز روی نیروی قدس سپاه به عنوان مجری اصلی برنامه ژئوپلیتیکی ایران.
دوم- اساسا از نظر آمریکا برجام یک زمانی ارزشمند است که بتواند در یک فرآیند اجباری برجام‌های بعدی را تولید کند. آمریکا برای خلق برجام‌های بعدی نیازمند آن است که ابزار تحریم‌ها را در دست نگه دارد تا بتواند مجددا به کمک خط سازش در ایران دوقطبی «اقتصاد- امنیت ملی» را در انتخابات‌های مختلف بازتولید کند. نقشه راهی که آمریکا پیش ‌روی دولت روحانی گذاشته، اساسا مبتنی بر گروگان گرفتن برجام 1 تا زمانی است که همه آنچه آمریکا می‌خواهد تامین شود و همه آنچه آمریکا می‌خواهد هم چیزی نیست جز نشاندن ایران در پازل منطقه‌ای که سعودی و اسرائیل در آن دست بالا را داشته و ایران قدرت تولید امنیت و بازی‌سازی مستقل خود را از دست داده باشد. به عبارت دیگر، انقلاب‌زدایی از ایران معادل واقعی تحریم‌هاست و حالا که در داخل شریکی برای این کار پیدا شده، آمریکا مایل است حداکثر بهره را از آن ببرد.
به تعبیر صریح‌تر تا وقتی امتیازی برای دادن باقی مانده و طرفی برای امتیازدادن وجود دارد، روند باج‌خواهی متوقف نخواهد شد. هر امتیازی که می‌دهید، ظاهرا یک گام به سمت پایان مسیر است اما در واقع عاملی است که مسیر را طولانی‌تر و اشتهای طرف مقابل را برای درخواست امتیازهای بعدی بیشتر می‌کند. آمریکا یک نقشه منحصربه‌فرد در ذهن دارد که می‌خواهد آن را تا پایان طی کند و سادگی محض است کسی تصور کند در میانه راه طوری عمل خواهد کرد که غربگرایان ایرانی حس کنند نقشه راه بدیلی هم وجود دارد.
تا زمانی که غربگرایان در ایران بر سر کارند و تا وقتی راه پایبند کردن دشمن را تعهداتش و واگذاری امتیازهای بیشتر می‌دانند، هیچ گشایش اقتصادی واقعی رخ نخواهد داد. محاسبات راهبردی دشمن تنها زمانی تغییر خواهد کرد که در طرف مقابل یک «تغییر راهبردی» مشاهده کند. ماه‌های آینده از این حیث بسیار با اهمیت خواهد بود. 

لينک کوتاه مطلب: https://goo.gl/h3utbY