میرحسین سلام.میدانم که این روزها به زور جواب سلام می دهی، آخر دیگر کسی نیست با تو سلام و علیک کند. آخر دیگر کسی به دیدارت نمی آید.

دوباره غیبت صغری شما شروع شد، اما مشخص نیست چند سال طول می کشد. دوباره به اصل خودت بازگشتی. چقدر از انزوا و تنهایی خوشت میاید: دفعه قبل خودت از مردم دور شدی واینبار مردم از تو دور شدند. مگر نشنیدی میگن دوری و دوستی!!!

 

نمی دانم کجایی و برای که سخنرانی می کنی. نمی دانم بر چه اساس مهمان دعوت می کنی و برایشان از آرزوهای بر باد رفته ات می گویی. شاید هم داری داستان دن کیشوت را می خوانی. راستی شمایی که از زندگی خودت سیر شده ای چرا نمیذاری مردم به زندگیشان برسن؟ چرا یکبار هم که شده از اتاقی که خود را محصور کرده ای بیرون نمیایی تا ببینی دیگر کسی دغدغه جنبش سبز را ندارد؟ چرا نمی بینی که حتی برگ درختان نیز از شرم لکه دار شدن رنگ سبز از خدا در خواست رسیدن پاییز را کردند تا چند ماهی در زردی به سر ببرند؟

 

راستی چه کسی می خواهد مردم در اعیاد شادی نکنند؟ لعنت بر کسی که مردم را از شادی های مشروعشان دور می کند. راستی می دانی چه تعداد از اینهايي که شادي نمي کنند، به تحریک شمایی که مصونیت سیاسی دارید به خیابان امده و کشته شدند؟ چرا شادی خانواده ها را در ماه شعبان به هم زدی؟ چرا آرزوی ازدواج جوانی را بر دل مادرش گذاشتی؟ چرا خانواده ای را یتیم کردی؟ راستی می دانی در حالی که شما و آقای هاشمی در ویلاهایتان به استراحت مشغول بوديد، برخی از مردم عزادار بوده و سیاهپوش جنبش لجنی سبز شما؟ این چه جنبشی بود که  بلای جان مردم و زندگی و آرامششان شده بود؟ راستی کتاب قانونتان کی بیرون میاید؟

 

وقتی تفسیر شما از قانون و قانون مداری و عدالت را خواندم و در عمل مشاهده کردم، به یاد داستان قلعه حیوانات جرج اوول می افتم. چه زیبا دم از قانون گرایی زدند و هنگامی که سر کار آمدند، عدالت و قانون گرایی تنها در حق عالیجنابان و طبقه اشراف به اصطلاح انقلابی اجرا نشد. به اعتقاد من شما در دورانی که از فضای سیاسی کشور و رنج و مشقت مردم (عوام پوپولیست گدا شده) دور بودید، علاوه بر خیال پردازی های هنری خود (ارایه آثاری با محتوای خیال) و نقاشی کشیدنتان (که اثر شگرف و به یادماندنیتان در شب مناظره با آقای کروبی در قالب نمودار تورم ارایه شد. همان شب انجمن «نقش خیال» جایزه بهترین نقاشی را به شما داد)، دستی در خواندن آثار داستانی نیز دارید و شاید اینک در حال ارایه هر آنچه از داستانهای خیالی که خوانده اید هستید.

 

راستی تابستان بعد از خوابیدن این همه هیاهوهای عده ای اقلیت  مرفه بورژوا ونوکيسه که طاقت شکست از ملت را نداشته و خود را مدار حق و قانون می دانستند، فرصتی دست داد تا بیش از پیش به میان مردم بروم و به مسافرت های گوناگون پرداختم. دغدغه های شما کجا و دغدغه های مردم کجا. شما دم از جنبش سبز و تداوم آن می زدید  و مردم در فکر سرسبزی شمال جهت تفریح و استراحت. باور کن تنها مانده ای میرحسین. باور کن به جز قلم به دستان حقوق بگیر سایت قلم نیوز (کلک نیوز)، هیچ قلمی برایت نمی نمی نویسد. جوانانی را دیدم که نگران نتیجه  کنکور کارشناسی ارشد بودند نه نگران  تضییع حقوق مدنی!!! . خانواده هایی را دیدم که برای قبولی فرزندانشان در دانشگاه سراسری نذر و نیاز می کردند. جوانانی را دیدم که به شدت پیگیر نقل و انتقالات لیگ برتر ولیگ های اروپایی  هستند و حرفی از جنبش سبز نبود. جوانانی را دیدم که علی رغم همراهی چند روزه تو در برخی آشوبها، اینک با گرل فریند خود به گشت و گذار می پرداختند و نگرانیش از دست دادن دوست دخترش بود نه شکست جنبش سبز. حالا نيز مردم در فکر فرارسيدن ماه مبارک رمضان هستند وبهرتين فرصت براي بازگشت به خود و توبه واستغفار از درگاه خدا. همگي در شبهاي قدر دست به دعا و نيايش برداريم والغوث الغوث گويان به مزد مهماني خدا را مي گيريم. ميرحسين،اگر تنها مانده اي خدا که هست. اقلا به درگاه او استغفار کن. ولي يادم آمد شما خواص و نخبگان نظام و انقلابيد وهيچگاه اشتباه نمي کنيد. يادم آمد که تئوريسينهاي حامي شما عليه خدا اعلان جهاد و تظاهرات!!! داده اند، قصد استيضاح امام زمان را دارند!!، در عصمت پيامبر شک دارند و بنابراين در دعاي قرآن به سر شرکت نمي کنند.

 

راستی ایکاش یکبار شبها بیرون بیایی تا ببینی مردم شهرهایی همچون شیراز شبها با خوشحالی زاید الوصفی با خانواده های خود به دامن پارک ها و فضاهای سبز پناه می برند تا دمی بیاسایند. خانواده هایی که اینک رقابت را به رفاقت تبدیل کرده اند و سبزی طبیعت و درختان را  برای اعلان همبستگی با سبز ریا می خواهند. آنها می دانند که طبیعت سبز هیچگاه دروغ نمی گوید و این سبزی مایه آرامش مردم است نه کینه برخاسته از شکست بورژواها و فئودالیسم از دموکراسی وراي مردم. نمی دانم کدام جنبش سبز را می گویی ولی توصیه می کنم سبزی درختان و گیاهان را به نام و کام خودت مصادره نکن. آنها پناهگاهی برای مردم خسته از هیاهوهای سیاسی هستند و شما پناهگاهی برای از مردم بریدگان و دشمنان آزادی و استقلال این میهن. تفاوت را ببین، آنها همیشه سبزند و بهاری و این شما و امثال شمایید که اینک نفرت از مردم سراسر وجودتان را گرفته و مثل همیشه به خاطر نفرت از مردم به خزان سیاسی روی آوردید. انقلاب اسلامی ایران 4 فصل هميشه بهاری دارد و انقلاب مخملی وسبز!! شما دوفصل پاییز وزمستان.

 

امسال نیز مردم تهران به شمال رفتند مردم شمال به جنوب سفر کردند و تو تنها ماندی. تو تنها ماندی با مشتی طلبکار ستادهایت و مهمانهایی که زورکی میاوری و برایشان داستان می گویی. تو مانده ای و از فرط بیکاری بیانیه می دهی و هر از گاهی دشمنان خیالی ات را تهدید می کنی. تو مانده ای و مرجعی به نام صانعی که بیشتر مقلد است تا مرجع. تو مانده ای و در میدان خالی از مبارز به سخنرانی می پردازی، در حالی که می دانی حتی نام احمدی نژاد زبانت را بند میاورد و لرزه بر اندامت می افتد. کابوس 13خرداد امانت را بریده. پس به واقعیات فکر نکن و در خیالات دوران فعالیتهای هنری ات فکر کن. اگر روزی دم از«فانوس خیال»-«کلک خیال» و.. می زدی، اینک به «سیاست خیال»-« جنبش خیال» و.. روی آورده ای. راستی از «خیالات سبزت» چه خبر؟

 

فکر می کردی صحنه انتخابات مانند تابلوی نقاشی است که با کشیدن نقاشی مردم را جذب اثر خودت کنی؟ فکر نکنم فکری کرده باشی، زیرا اگر فکر می کردی، اینک بدین روز نمی افتادی که عنان اختیار تصمیم گیری سیاسی از دستانت خارج شود. زیرا اعتقاد دارم: عاقل ابتدا فکر می کند بعد سخن می گوید ونادان ابتاد سخن می گوید بعد فکر می کند.

مصطفی نمازیان