چرا تحقیر وزیر آمریکایی که تیم مذاکره‌کننده را رها می‌کند و به خرید می‌رود معفو است ولی تیتر روزنامه‌ای که تاکنون هرگز حتی به یکی از استدلال‌هایش پاسخ نداده‌اند، مردان دلاور را همچون اسپند نشسته بر آتش می‌کند؟

به گزارش «پايگاه خبري تحليلي رئيس جمهور ما»؛ دقت در سیر برخورد دولت با منتقدانی که رئیس‌جمهور می‌گوید به آنها احترام هم می‌گذارد، روش بسیار مناسبی برای کشف فلسفه اخلاق دولت اعتدال است. پرسش از فلسفه اخلاق اعتدال، در واقع پرسش از این است که دولت اعتدال چه کارهایی را خوب می‌داند و چه کارهایی را بد و هر کدام را به چه دلیل؟

به لحاظ روانشناختی، در این یک سال و نیم، موتور محرکه قضاوت‌های ارزشی دولت درباره منتقدان، نشأت گرفته از ۲ عامل روانشناختی بوده است؛ ترس و تکبر.

در موارد متعدد واکنش‌های دولت به منتقدان بیش از آنکه مبتنی بر آن اعتماد به نفسی باشد که سعی می‌کنند بگویند داریم، در ترسی ریشه دارد که تلاش می‌کنند پنهانش کنند. وقتی مقام بلندپایه دولتی که می‌گوید متخصص امنیت ملی است، بی‌آنکه لازم بداند کوچک‌ترین سند و مدرکی ارائه کند، آبروی سلمان و ابوذرهای کشور را به حراج می‌گذارد و برای نیشخند چند جوانک که بسا به او رای نداده‌اند و نخواهند هم داد، نسبت به فاسد شدن آنها هشدار می‌دهد، منطقی این است که فکر کنیم حقیقتی هست که بناست پنهان نگه داشته شود. چیزی مثلا از این قبیل که برنامه‌ای در پیش است که نگرانند سلمان و ابوذرها مقابل آن بایستند، نقشه‌ای که می‌ترسند بر آب شود یا بده بستانی که نگران افشای آن هستند.

در مواردی نیز، هدف، دیده نشدن برخی چیزهای مهم و نشاندن مسائلی دیگر به جای آنهاست. فی‌المثل مردم نباید ببینند و نباید مطلع شوند در حالی که نان سفره‌شان ۴۰ درصد گران شده، بودجه نهاد ریاست جمهوری را ۲ برابر کرده‌اند، یا نباید بدانند در فلان سفر خارجی یا حتی استانی چه میزان هزینه تشریفات و قوم و خویش و اهل و عیال می‌شود، یا نباید بدانند فلان دیپلمات موقع انجام وظیفه‌اش در کاخی مقیم می‌شود که آمریکایی‌ها هم حاضر به اقامت در آن نیستند، یا نباید خبردار شوند حقوق ماهانه فلان مقامات محترم از درآمد ۲ سال آنها بیشتر است؛ بنابراین چاره متهم کردن کسانی به تجمیع فسادآور قدرت و ثروت است که همین حالا به نیروهایشان قبل از هر چیز احکام ارث و وصیت را آموزش می‌دهند، چون معلوم نیست این سفری که می‌روند، سفر آخر نباشد.

منشأ همه اینها ترس است. این موضوع را بهتر از هر جای دیگر در پرونده هسته‌ای می‌توان دید. مقابل دشمن که نشسته‌اند، چنان شاد و نغمه خوانند که خانم مذاکره‌کننده آمریکایی می‌گوید از احوال خانواده یکدیگر هم خبر دارند.

در مقابل منتقدان داخلی اما صدای لرزان مرد دلاوری است که می‌گویند در حال خلق یک معجزه مذاکراتی است و دست‌های لرزانش، وقتی بی‌هدف در هوا می‌چرخند، همراه است با خشمی بی‌مهار، فقط برای حمله کردن به مشتی جوان «تازه به دوران رسیده» که چند کلمه‌ای در نقد حضرت ایشان نوشته‌اند یا خبر رسیده که قصد داشته‌اند بنویسند. چه چیز منشأ آن خنده و این خشم است؟

چه چیز باعث می‌شود مقابل اجنبی دیپلمات باشند و مقابل منتقد داخلی همچون پاسبان‌ها رفتار کنند؟ چرا کار آنها را می‌شود توجیه کرد ولی منتقدان لزوما باید به خاک سیاه نشانده شوند؟ چرا با آنها می‌توان نرم و ملایم سخن گفت ولی روزنامه‌نویس یک لاقبای داخلی باید حتما ناسزا بشنود و لیچار ببیند؟ چرا تحقیر وزیر آمریکایی که تیم مذاکره‌کننده را رها می‌کند و به خرید می‌رود معفو است ولی تیتر روزنامه‌ای که تاکنون هرگز حتی به یکی از استدلال‌هایش پاسخ نداده‌اند، مردان دلاور را همچون اسپند نشسته بر آتش می‌کند؟ آیا حق نداریم فکر کنیم چیزهایی هست که ما نمی‌دانیم و ترس از آشکار شدن آنها منشأ این توفان‌های تشویش فکری و کلامی است؟

بخش دیگری از رفتار دولت - آنجا که ظاهرا نمی‌ترسد - البته ناشی از غرور و تکبری بی‌مثال‌است.

مشاور آقای رئیس‌جمهور اخیرا در مقاله‌ای که هدف از آن شمردن ویژگی‌های یک جامعه توسعه‌یافته است، نوشته: از جمله مشخصات چنین جامعه‌ای این است که کشور دانمارک از مردم آن ویزا نخواهد. پیش از این، همین حضرت آقا فرموده بودند راننده‌های تاکسی حق ندارند درباره مسائل هسته‌ای نظر بدهند. جای دیگر، آن یکی مشاور آقای رئیس گفته بودند حتی حد نمایندگان مجلس هم نیست که درباره موضوعی مانند مساله هسته‌ای نظری بدهند یا تصمیم بگیرند. پیش‌تر از همه اینها، گفته شده بود بهتر است منتقدان اساسا حرف نزنند و یکسره راهی جهنم شوند.

گویندگان این سخنان ظاهرا درباره خود و منتقدانشان یک جمع‌بندی قطعی دارند و آن هم این است که ما از سر ملت هم زیادیم، اگر فهم و شعوری هست همان است که ما داریم، اگر حرف حسابی باید زده شود، خودمان شخصا می‌زنیم، بنابراین آنچه از ناحیه غیر ما صادر می‌شود یکسره بی‌سوادی است و نادانی و اساسا وقتی ما هستیم چه معنا دارد دیگران هم بخواهند نفس بکشند و البته اینها همه در حالی است که به منتقدانی که به جهنم اعزام شده‌اند احترام می‌گذاریم!

نگاه از بالا به پایین، خود را مظهر خرد و دیگران را به حقارت نگریستن، عدم تعهد به واقعیت و اسیر شدن در «سندروم میکروفن» -که رئیس پیشین هم گرفتارش بود- ، نگاه اشرافی به جامعه، لاقیدی در اتهام‌زنی، تفکیک دوست از دشمن و گرفتن جانب دشمن و پریدن از روی موضوع اصلی که «درد نان» مردم است، بخشی هم ناشی از این است که کسانی در دولت تصور می‌کنند جامعه اساسا در موقعیتی نیست که بخواهد آنها را مخاطب استدلال یا انتقادی قرار بدهد.

دوستان دولت، خوب است وقتی افق‌های دور را می‌بینند، به پشت سر خود هم نظری بیندازند. تاریخ این کشور مملو از کسانی است که تصور می‌کردند ملک و ملت یکسره منت‌دار آنهاست ولی حالا همین تازه به دوران رسیده‌ها، شاید حتی نام آنها را هم به یاد نیاورند.
 


"Our President, analytical news site"