ابوموسی اشعری با عمروعاص به صورت مستقیم وارد مذاکره شدند. چندین دور مذاکره فشرده بین آنها، پشت درهای بسته صورت گرفت و هیچ کس از محتوای صحبت ها مطلع نشد. آنها در پایان به یک "برنامه اقدام مشترک" رسیدند که آن را برد-برد نیز میدانستند. و قرار شد بر مبنای آن به صورت گام به گام، علی و معاویه را از حکومت خلع نمایند!!!

 

هر گروهی که نخواهد منافقانه عمل کند، دشمن دارد –چه کوچک، چه بزرگ- و کار دشمن هم دشمنی است. جنگ راه می اندازد، تهدید میکند، تحریم میکند و بدتر از همه تحمیق (احمق انگاری) میکند. البته از او غیر از این انتظار نیست، چرا که "دشمن" است.

امیرالمومنین در زمانی به خلافت (ظاهری) رسیدند که معاویه بر نیمی از دنیای اسلام حکمرانی میکرد و قدرت و ثروت بسیاری داشت. مبنای حکم علی (ع) عدل بود و دین، درحالی که قدرت معاویه ناشی از زور بود فریب. تمامی تحلیل گران سیاسیِ آن دوران، وقوع جنگ بین این دو قدرت را اجتناب ناپذیر میدانستند. چرا که دنیایِ معاویه تحمل وجود علی را نداشت و علی(ع) نیز ادامه حکمرانی معاویه را ظلم به بشریت می دانست.

اپیزود اول: تو کشور را ویرانه کردی...

دوره های مختلف نبرد آغاز شد. معاویه کار خود را شروع کرد؛ بلوکه نمودن اموال بیت المال که باید به خلیفه پرداخت میشد، حمایت از گروه های معاند، تحریک اقوام گوناگون و افکار منجمد برای مقابله با خلیفه، تحریک اصحاب و زنان پیامبر -صلوات الله علیه- برای شورش و فتنه انگیزی، تحریم شدید و... .

اما در تمامی این دوران علی ابن ابیطالب به بارور سازی اندیشه مردم و دفع فتنه های خبیث مشغول بود تا جایی که با اعتراض برخی اصحاب کوته بین روبه رو شد:

-یا علی(ع)! تو از سیاست چیزی نمی دانی، بجای نصیحت نمودنِ ما، تدبیر کن!

- آنچه معاویه دارد و شما می خواهید، مکر و حیله است نه سیاست و تدبیر! کاش ده یار مانند یاران معاویه داشتم! کاش آنقدر که آنها در باطل خود استوار بودند، شما در حق خود پایدار بودید! کاش...

-یا علی! تو مارا به جنگ فرامی‌خوانی، حاصل حکومت تو چیست؟ جز تشنج آفرینی و بحران سازی و جنگ طلبی؟! به ما از لذت های دنیا چه بهره ای داده‌ای؟! ما می خواهیم راحت باشیم، به کشت و کارمان برسیم و چرخ اقتصادمان بچرخد!

-شما را برای بدست آوردن حق خودتان و اجرای عدالت فرامیخوانم و شما چون پیره زنان سستی میکنید! وای بر شما! وای که شما در تاریخ به بدی یاد میشوید!

 

اپیزود دوم: نبرد اجتناب ناپذیر

اما همانگونه که تحلیلگران سیاسی از روزهای اول پیش بینی کرده بودند، جنگ گریزناپذیر بود. نبرد دین و فریب به لحظه های سرنوشت ساز خود نزدیک میشد. دو لشگر در مقابل هم صف آرایی کردند. تشدید تحریم ها در میان کارزار به اوج خود رسید، معاویه آب را بر روی یاران علی بست...

شمشیرهای آخته بیرون آمدند و چکاچک تیغه ها شنیده شد. جنگ بود، خون بسیاری از سوی دو طرف بر زمین ریخته میشد و هر ساعت بر آمار کشته ها و زخمی ها می‌افزود. خسارات زیادی بر طرفین وارد آمد. همه نشانه ها از پیروزی زودهنگام سپاه علی (ع) خبر میداد. مالک یک تنه سپاه دشمن را برهم ریخته بود، حسنین (علیهما سلام) دو بال سپاه باطل را شکستند و میرفتند برای فتحی بزرگ در "پیچ تاریخی اسلام".

یاران معاویه با آنکه شکست را نزدیک میدیدند، محکم ایستاده بودند چرا که جایی برای فرار نبود -آنها در باطل خود استوارند- اما یاران علی (ع) پایشان سست شد، پیروزی را میدیدند اما میترسیدند، حماقت و نادانیشان در اینکه به قرآن های دشمن اعتماد کردند، بهانه ای بیش نبود. آنها میدانستند که اگر در این جنگ، علی پیروز شود، قدرت بیشتری میگیرد و این یعنی تحدید منافع نامشروع یک عده "ویژه خوار". آنها پیرزنان فراری از جنگ بودند، دل بسته به سکه‌های بلاد شام و سواحل زیبای مدیترانه.

 

اپیزود سوم: دوران نرمش...

-مالک برگرد. باید با معاویه مذاکره کنیم.

-علی جان! برنمی گردم. فقط 10 ضربه شمشر تا گردن معاویه مانده است.

-مالک برگرد. باید جنگ را تمام کرد.

- علی جان! بر نمی گردم. من به درب خیمه معاویه رسیده ام.

-مالک! اگر می خواهی علی را زنده ببینی برگرد. دوران مقاومت و فتح تمام شد. پای سربازانم سست است و شمشیرها بر گلویم. برگرد...

 

اپیزود چهارم: مذاکره مستقیم با کدخدا

گروه نااهل، حرف خود را بر خلیفه تحمیل کرده و گفتند ما با معاویه مذاکره میکنیم. این تنها راه حل ماست. ما اهل دیپلماسی و گفتگو هستیم. جنگ را تمام میکنیم. غافل از آنکه معاویه به کمتر از نابودی آنها راضی نبود. اما امیرالمومنین پذیرفت و مالک را به عنوان رییس تیم مذاکره کننده انتخاب نمود. گروه نااهل مخالفت کردند و گفتند: مالک محکم و سخت است. میخواهد آنجا بیانیه بخواند. مالک اهل نرمش نیست. ما ابوموسی اشعری را پیشنهاد میکنیم. او اهل لبخند و نرمش است.

ابوموسی اشعری با عمروعاص به صورت مستقیم وارد مذاکره شدند. چندیدن دور مذاکره فشرده بین آنها، پشت درهای بسته صورت گرفت و هیچ کس از محتوای صحبت ها مطلع نشد. آنها در پایان به یک "برنامه اقدام مشترک" رسیدند که آن را برد-برد نیز میدانستند. و قرار شد بر مبنای آن به صورت گام به گام، علی و معاویه را از حکومت خلع نمایند!!!

زمان اجرایی شدن توافقنامه، ابوموسی اشعری –با همان لبخند همیشگی اش- پیش قدم شد و بر منبر نشست و علی (علیه السلام) را از خلافت خلع کرد. اما عمرعاص اهل خنده نبود و حرف هایش مصرف داخلی نداشت. روی منبر نشست و معاویه را به عنوان خلیفه منصوب کرد!

 

اپیزود پنجم: تلخ تر از زهر

و این داستان در طول تاریخ ادامه دارد...
پی نوشت: دیالوگ های بکار رفته در متن، برگرفته از محتوای سخنان افراد است نه عین آن.

منبع : برای مردم